الحياة ، جلد ۱

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۱۱ -


10 الامام على عليه السلام :...يا بنى ! اعلم ان الاعجاب ضد الصواب ، و آفة الالباب .(684)
امـام عـلى عـليـه السـلام : فـرزندم ! بدان كه خودپسندى ضد درست انديشى است ، و آفت عقلها و خردها است .
11 الامام على عليه السلام : عجب المرء بنفسه اءحد حساد عقله .(685)
امـام عـلى عـليـه السـلام : يـكـى از حـسـدورزان بـه عقل انسانى (كه تباهگر عقل خواهد بود)، خودبينى و خودپسندى شخص است .
12 الامـام الصـادق عـليـه السـلام - عـن الامـام عـلى : اءعـجـاب المـرء بـنـفـسـه ، دليل على ضعف عقله .(686)
امـام صـادق عـليـه السـلام - از امـام عـلى : ايـنـكـه شـخص خود را بزرگ بيند، دليلى بر سستى عقل او است .
13 الامام على عليه السلام : اءول اعجاب المرء فساد عقله .(687)
امـام عـلى عـليـه السـلام : در نـخـسـتـيـن مـرحـله خـودپـسـنـدى ، عقل تباه مى گردد.
هـ-آزمندى
حديث
1 الامام على عليه السلام : اءكثر مصارع العقول ، تحت بروق المطامع .(688)
امام على عليه السلام : خردها بيشتر آنجا به زمين خورد، كه طمعها و آزمنديها برق زند.
2 الامـام الكـاظـم عـليـه السـلام : يـا هـشـام ! ايـاك و الطـمـع ...فـان الطـمـع مـفـتـاح الذل ، و اخـتـلاس العـقـل ، و اخـتـلاق المـروات ، و تـدنـيـس العـرض ، و الذهـاب بـالعـلم .(689)
امام كاظم عليه السلام : اى هشام ! از طمع بپرهيز...كه طمع كليد خوارى است ، و دزد خرد، و فرساينده مردانگى ، و لكه دار كننده ناموس ، و آفت علم و آگاهى .
و- خشم و غضب
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : غـيـر مـنـتـفـع بـالحـكـمـة ، عقل مغلول بالغضب و الشهوة .(690)
امام على عليه السلام : عقلى كه زنجيرى خشم و شهوت باشد، از حكمت سودى نمى برد.
ز- انكار حق
قرآن
1 و جحدوا بها و استيقنتها انفسهم ، ظلما و علوا...(691)
آيـات روشـن را، از سـر سـتـم و بـزرگـى فـروشـى انـكـار كـردنـد، در حـالى كـه در دل آنها را راست مى دانستند...
2 ...فـمـا اغـنـى عـنـهـم و سمعهم و لا ابصارهم و لا افئدتهم من شى ء، اذ كانوا يجحدون بآيات الله ، و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ون (692)
گوشها و چشمها و دلهاشان سودى برايشان نداشت ، چه نشانه هاى (دانايى و توانايى ) خدا را انكار مى كردند، و آنچه كه آن را ريشخند مى كردند بر سر ايشان فرود آمد
حديث
1 الامام على عليه السلام : اللجاجة تسل الراءى .(693)
امـام عـلى عـليـه السـلام : سـتـيـهـيـدن (لجـاجت و حق ناپذيرى )، راءى (و فكر) را تباه مى سازند.
ح - آرزوگرايى
قرآن
1 يـنـادونـهـم : الم نكن معكم ؟ بلى ولكنكم فتنتم انفسكم و تربصتم و ارتبتم و غرتكم الامانى ، حتى جاء امر الله ، و غركم بالله الغرور(694)
(و آن روز) مـنـافـقـان ، مـؤ مـنـان بهشتى را گويند: مگر ما (در مسجدها، و در عرفات ، و در رمـضـان )(695) بـا شـمـا نـبـوديـم ؟ بـهشتيان گويند: چرا بوديد، ليكن شما خود را فـريفتيد، و همواره بد مؤ منان خواستيد، و شك و ناباورى پيشه ساختيد، و فريب آروزهاى خوش خورديد، تا آنكه فرمان خدا (مرگ ) در رسيد، و ديو فريبكار شما را، در كار خدا و سراى ديگر، بفريفت
حديث
1 الامام على عليه السلام : الامانى تعمى اعين البصائر.(696)
امام على عليه السلام : آرزوهاى خوش چشمان بصيرت مردمان را كور مى كند.
ط- ناخواهى و اكراه
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : ان للقـلوب شـهـوة و اقـبـالا و ادبـارا، فـاءتـوهـا مـن قبل شهوتها و اقبالها، فان القلب اذا اءكره عمى .(697)
امام على عليه السلام : دلها را (در مورد هر كار) كششى و اقبالى است و ناخواهى و ادبارى . شـمـا در وقـتـى بـه هـر كـار بـپـردازيـد كـه دل طـالب اسـت و مقبل ، زيرا كه چون قلب با اكراه به كارى كشانده شود و كور مى گردد.
ى - رسوبات فكرى
قرآن
1 فـلمـا جـاءتـهم رسلهم بالبينات فرحوا بما عندهم من العلم ، و حاق بهم ما كانوا به يستهزؤ ون (698)
چـون فـرسـتـادگـان خـدا بـا آيـات روشـن بـه نزد ايشان آمدند، آن مردم با آنچه خود مى دانـسـتـنـد راضـى و شـادمان نشستند، تا آنكه ايشان را، آن (عذاب ) كه ريشخند مى كردند، فرو گرفت .
2 و اذا قـيـل لهـم : تـعـالوا الى مـا انـزل الله و الى الرسـول ، قـالوا: حـسـبـنـا مـا وجـدنـا عليه آباءنا، اولوا كان آباؤ هم لا يعلمون شيئا و لا يهتدون ؟(699)
چـون بـه آنـان گـفـتـه شـد كه به آنچه خدا فرستاد و به پيامبران خدا رو كنيد، گفتند: آنـچـه از پـدرانـمـان داريم ما را بس است ؛ آيا اگر هم پدرانشان چيزى نمى دانستند و راه به جايى نمى بردند (باز چنين بايد كنند)؟
3 و اذا قـيـل لهـم : اتـبـعـوا مـا انـزل الله ، قـالوا: بـل نـتـبـع مـا الفـيـنـا عـليـه آبـاءنـا، او لو كـان آبـاؤ هـم لا يـعـلقـون شـيـئا و لا يهتدون ؟(700)
چـون بـه آنـان گـفـتـه شـد: از آنـچـه خـدا فرو فرستاده پيروى كنيد، گفتند: ما از چيزى پـيـروى مـى كـنـيـم كـه پـدرانـمـان پـيروى مى كردند؛ آيا اگر هم پدرانشان چيزى نمى فهميدند و راه به جايى نمى بردند (باز چنين بايد كنند)؟
4 فلما جاءهم موسى بآياتنا، بينات قالوا: ما هذا الا سحر مفترى ، و ما سمعنا بهذا فى آبائنا الاولين
چـون مـوسـى بـا آيات روشن ما آمد، گفتند: اين چيزى جز جادويى ساختگى نيست ، و ما چنين چيزى درباره پدران نخستين خود نشنيده ايم
يا- تقليد خانواده و محيط
قرآن
1 قـل : يـا اهـل الكتاب ، لا تغلوا فى دينكم غير الحق ، و لا تتبعوا اهواء قوم قد ضلوا من قبل و اضلوا كثيرا و ضلوا عن سواء السبيل (701)
بـگـو: اى اهـل كـتـاب ، در ديـن خـود به ناحق مبالغه نكنيد، و از هواهاى گروهى كه از پيش گـمـراه شـدنـد و بـسيارى از مردمان را گمراه كردند و از راه راست منحرف شدند، پيروى مكنيد.
2 واتـل عـليـهـم نـبـاء ابـراهـيم # اذقال لابيه و قومه : ما تعبدون # قالوا: نعبد اصناما فـنـظـل لهـا عـاكـفـيـن # قـال : هـل يـسمعونكم اذ تدعون # او ينفعونكم او يضرون # قالوا: بل وجدنا آباءنا كذلك يفلعون (702)
خـبـر ابـراهيم را برايشان بخوان # در آن هنگام كه به پدر (عمو) و كسانش گفت : چه مى پـرستيد؟ گفتند: بتان را مى پرستيم و پيوسته بر پرستش آنها مداومت مى دهيم # گفت : اگـر آنـهـا را بـخـوانـيـد، مـى شـنـونـد؟ # يـا براى شما سود و زيانى دارند؟ # گفتند: پدرانمان را ديديم كه چنين مى كنند #
3 بـل قـالوا: انـا وجـدنـا آباءنا على امة و انا على آثارهم مهتدون # و كذلك ما ارسلنا من قـبـلك فـى قـريـة مـن نـذيـر، الا قـال مترفوها: انا وجدنا آباءنا على امة و انا على آثارهم مـهـتدون # قال : اولو جئتكم باءهدى مما وجدتم عليه آباءكم ؟ قالوا: انا بما ارسلتم به كافرون (703)
گـفـتـنـد: مـا پـدران خـود را بـر كـيشى يافتيم و ما هم بر اثر ايشان مى رويم # و بدين گـونه پيش از تو در هر آباديى كه بيم دهنده اى فرستاديم ، طاغوتان مالى (704) آن آبادى گفتند: پدران خود را بر
كـيشى يافتيم و ما از ايشان پيروى مى كنيم # پيامبر گفت : اگر چيزى راهنماتر از آنچه پـدرانـتـان را بـر آن يـافـتـيـد آورده بـاشـم (چـه مـى گـوييد؟)، گفتند: ما به آنچه شما پيامبران آورده ايد كافريم #
يب - استبداد و خودراءيى
قرآن
1 و ان تـدعـوا الى الهـدى لا يـسـمـعـوا، و تـراهـم يـنـظـرون اليـك و هـم لا يـبـصـرون (705)
اگر آنان را به راه راست بخوانى ، گوش فرا نمى دارند، آنان را مى بينى كه به تو مى نگرند ليكن نمى بينند
2 و قـالوا: قـلوبـنـا فـى اكـنـة مـمـا تدعونا اليه ، و فى آذاننا وقر، و من بيننا و بينك حجاب ، فاعمل اننا عاملون (706)
(آن مـردمـان خـوشگذران و جهاندار) به پيامبر خدا گفتند: دلهاى ما به روى آنچه تو ما را بـدان مـى خـوانـى بـسـتـه اسـت ، و گـوشـهاى ما از شنيدن آن سنگين است ، و ميان ما و تو فاصله است ، پس تو هر كار خواهى بكن ، و ما آنچه خواهيم بكنيم .
حديث
1 الامام على عليه السلام : لا راءى لمن انفرد براءيه .(707)
امام على عليه السلام : كسى كه خود راءى است ، راءى ندارد.
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن اسـتـبـد بـراءيـه هـلك ، و مـن شـاور الرجال شاركها فى عقولها.(708)
امـام على عليه السلام : هر كه خودراءيى كند هلاك گردد، و هر كه با مردمان رايزنى كند در عقل آنان شريك شود.
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : العـاقـل مـن اتـهـم راءيـه ، و لم يـثـق بكل ما تسول له نفسه .(709)
امام على عليه السلام : عاقل كسى است كه راءى خود را متهم كند (نادرست شمارد)، و به هر چه نفسش در نظر او آراسته جلوه داد اعتماد نكند.
4 الامام على عليه السلام : كفى بالمرء جهلا، اءن يرضى عن نفسه .(710)
امام على عليه السلام : براى اثبات نادانى شخص همين بس كه از خود راضى باشد.
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : كـفـى بـامـرء غـرورا، ان يـثـق بكل ما تسول له نفسه .(711)
امام على عليه السلام : براى اثبات غرور شخص همين بس كه به هر چه نفسش در نظر او مى آرايد اعتماد كند.
6 الامام على عليه السلام : من استغنى بعقله زل .(712)
امام على عليه السلام : هر كه عقل خويش را بيانيازبيند بلغزد.
7 الامام على عليه السلام : لا مظاهرة اءوثق من المشاورة .(713)
امام على عليه السلام : هيچ همپشتيى مطمئنتر از مشورت كردن نيست .
8 الامام على عليه السلام : قد خاطر من استغنى براءيه .(714)
امـام عـلى عـليـه السـلام : هـر كس به راءى و نظر خويش اكتفا كند( و در كارها با ديگران مشورت نكند)، خود را در خطر انداخته است .
# ايـن تـاءكـيد فراوانى كه امام على بن ابيطالب عليه السلام بر مشورت و نظرخواهى دارد، و بر استفاده از فكر ديگران و نظر مطلعان اصرار مى ورزد، به روشنى دلالت دارد بـر اهـمـيـت بـيـشـتـر امر مشورت و نظرخواهى و رايزنى براى مقامات اجتماعى و سياسى ، زيـرا مـسـائل اجـتـمـاعـى و سـيـاسـى بـسـيـار بـسـيار با اهميت تر است از كارهاى فردى و مسائل شخصى .
فصل چهل و دوم : شورى و رايزنى
قرآن
1 فبما رحمة من الله لنت لهم ، و لو كنت فظا غليظ القلب لانفضوا من حولك ، فاعف عنهم و اسـتـغـفـر لهـم و شـاورهـم فـى الامـر، فـاذا عـزمـت فتوكل على الله ان الله يحب المتوكلين (715)
تو اى پيامبر، به رحمت سرشار خدايى ، با امت نرم و خوشخوى بودى ، اگر درشتخوى و سـخـتـدل بـودى از پـيـرامـونـت پراكنده مى گشتند؛ پس ، از ايشان درگذر، و برايشان آمـرزش خـواه ، و بـا آنـان در كـار مـشـورت كـن ، و چـون آهـنـگ كـار كـردى بـر خـدا توكل كن ، كه خدا متوكلان را دوست مى دارد
2 و الذيـن اسـتـجـابوا لربهم ، و اقاموا الصلاة ، و امرهم شورى بينهم ، و مما رزقناهم ينفقون (716)
(پـاداشـهاى خدايى بهتر و جاودانتر است براى ) آنان كه پذيراى دعوت پروردگار خود شـدنـد، و نـمـاز را بـرپـا داشـتـند، و كارشان بنابر مشورت ميان ايشان است ، و از آنچه روزيشان كرده ايم به ديگران مى بخشند.
حديث
1 النبى (صلي الله عليه و آله ): استر شدوا العاقل و لا تعصوه ، فتندموا.(717)
پـيـامبر (صلي الله عليه و آله ): از انسان فرزانه راهنماييى خواهيد و نافرمانى او مكنيد كه پشيمان خواهيد شد.
2 الامـام الصـادق عـليـه السـلام - عـن اءبـيـه : قيل رسول الله (صلي الله عليه و آله ): ما الحزم ؟ قال : مشاورة ذوى الراءى و اءتباعهم .(718)
امام صادق عليه السلام - از پدرش : جمعى از پيامبر پرسيدند: محكم كارى و دور انديشى چيست ؟ گفت : مشورت كردن با صاحبنظران و پيروى كردن از ايشان .
3 الامـام عـلى عـليـه السلام : حق على العاقل اءن يضيف الى راءيه راءى العقلاء، و يضم الى علمه علوم الحكماء.(719)
امـام عـلى عـليـه السـلام : سزاوار انسان خردمند است كه راءى خردمندان را بر راءى خويش بيفزايد، و دانش و آگاهى خويش را با به دست آوردن دانش حكيمان و دانايان افزون سازد.
4 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن شـاور ذوى الالبـاب ، دل على الصواب .(720)
امـام عـلى عـليـه السـلام : هر كس با خردمندان مشورت كند، به آنچه صواب است راهنمايى شود.
5 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـا اسـتـنـبـط الصـواب بمثل المشاورة .(721)
امام على عليه السلام : راه حق و صواب از هيچ جا بهتر از مشاوره به دست نمى آيد.
6 الامام على عليه السلام : لا ظهير كالمشاورة .(722)
امام على عليه السلام : هيچ پشتيبانى همچون مشاوره نيست .
7 الامـام عـلى عـليـه السـلام : الاسـتـشـاره عـيـن الهـدايـة ، و قد خاطر من استغنى براءيه .(723)
امام على عليه السلام : نظر خواستن عين هدايت است ؛ و هر كه خود را از نظر ديگران بينياز ببيند به مخاطره افتد.
8 الامام الصادق عليه السلام - عن الامام على : ما عطب امرؤ استشار.(724)
امام صادق عليه السلام - از امام على : كسى كه مشورت كند هلاك نمى شود.
9 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـا ضـل مـن اسـتـرشـد و لا حـار مـن استشار. الحازم لا يستبد براءيه .(725)
امـام عـلى عـليـه السلام : آنكه راه پرسيد گمراه نگشت ، و آنكه مشورت كرد حيران نماند. دور انديش محكم كار، خود راءى نيست .
10 الامام الصادق عليه السلام - عن الفضيل قـال : اسـتـشارنى ابو عبدالله مرة فى اءمر فقلت : اءصلحك الله ! مثلى يشير على مثلك ؟ قال : نعم ، اذا استشير بك .(726)
الامـام الصـادق عليه السلام ـ فضيل مى گويد: يكبار امام جعفر صادق درباره كارى راءى مـرا خـواسـت اءگفتم : خدا خيرت دهاد! آيا چون منى به چون تو نظر مشورت مى دهد؟ گفت : آرى ، در آن هنگام كه از تو طلب مشورت كنند.
11 الامام الصادق عليه السلام :لن يهلك امرؤ على المشورة .(727)
امام صادق عليه السلام : هيچ كس از مشورت هلاك نمى شود.
بنگيريد
جز آيات صريح قرآن كريم درباره شورى و مشورت و ترغيب بدان ، در تعاليم و احاديث پيشوايان دين و خرد، يعنى معصومان نيز، تاءكيدهايى ژرف و بـيدارگر، و انگيزشهايى هشدار دهنده ، درباره امر عظيم مشورت و نظر خواهى و رايزنى رسـيـده ، و در ايـن مـقـوله ، بـه سـخـنـهـاى گـونـاگـون و تـعـبـيـرهـاى قـوى و پر نكته سفارشهايى بسيار شده است :
آنـكـه از آراء مـخـتـلف بـيـخـبـر بـاشـد. در چـاره جـويـيـهـا درمـانـد مـن جهل وجوه الآراء، اعيته الحيل .؛(728)
راءيها را، برخى بر برخى ديگر، عرضه كنيد (و آنها را كنار هم نهيد)، كه راءى درسـت ايـن گـونـه پـديـد مـى آيد ـ اضربوا بعض الراى ببعض ، يتولد منه الصواب .؛(729)
3ـ هيچ پشتيبانى همچون مشاوره نيست لا ظهير كالمشاورة ؛(730)
4ـ هـر كـه خـود رايـى كـنـد هـلاك گـردد، و هـر كـه بـا مـردان رايـزنـى كـنـد در عـقـل آنـان شـريـك شـود مـن اسـتـبـد بـراءيـه هـلك ، و مـن شـاور الرجال شارك فى عقولها(731)
5 ـ هـر كـه عـقـل خـويـش را بـيـنـيـاز بـيـنـد بـلغـزد مـن اسـتـغـنـى بـعـقـله زل .(732)
و دهـهـا تـعـليـم ديگر از اين گونه ... اين بيانها و آموزشها و تعبيرها همه براى تاءكيد بـر امـر بـسـيـار مـهـم و حـيـاتى مشورت و نظر خواهى است ، بخصوص در امور اجتماعى ، اقـتصادى ، سياسى ، فرهنگى و...و اينهمه براى پرهيز دادن است از خود رايى و تكروى در تـصـميم گيريها و اقدامها. بايد توجه داشت كمتر كار با اهميتى بى نظر خواهى به سامانى در خور خواهد رسيد؛ نظر خواهى ، طبق تعاليم دين ، امرى ضرورى و سازنده است و نـگـهدارنده از خطاها و زيانها و سقوطها و انحطاطها. و ضرورت و لزوم اين كار، براى رهـبـران جـامـعـه و مـديـران و مسئولان اجتماعى و مقامات دينى شديدتر است . بلكه اين كار براى آنان يك وظيفه است . هر كس در هر مقامى ، از مشورت كردن ، و نظر خواستن ، و بهره ورى از عقلها و آگاهيها و تجربه هاى ديگران ، و داشتن مشاوران شايسته و امين و خوشفكر و بـازنـگـر، يـا گـروهـهـاى مشاوره اى و رايزنى مؤ من و متخصص و مورد اعتماد و خردمند و بـصـيـر و نـابسته ذهن بينياز نيست . چه كسى از اين كار بينياز تواند بود، با اينكه مى نـگريم امام معصوم ـ كه به حق از اين چيزها همه بينياز است ـ براى تعليم ما و تربيت ما، خـود بـه مـشـورت و نـظـر خـواهى مى پردازد؛(733) و به اين امر بها مى دهد و براى ديـگران حق نظر دهى قائل مى شود؛(734) و آشكارا پذيرش آن را شعار قرار مى دهد: به من چنان گمان مبريد كه درباره حقى كه به من گفته شود احساس سنگينى مى كنم ، يـا در بند آنم كه مرا بزرگ شماريد، چه هر كس كه از حقى كه به او گفته يا عدالتى كـه بـه او عـرضـه شـود احـسـاس ‍ سـنـگـيـنـى كـنـد، عـمـل كـردن بـه آنـهـا بـراى او سنگينتر است ؛ بنابراين از گفتن سخن حق ، يا اظهار نظر عـادلانـه ، خـوددارى نـكـنـيـد و لا تـظـنـوابـى اسـتـثـقـالا فـى حـق قـيـل لى ، و لا التـمـاس اعـظـام لنـفـسـى ، فـانـه مـن اسـتـثـقـل الحـق ان يـقـال له ، او العـدل ان يـعـرض عـليـه ، كـان العـمـل بـهـمـا اثـقـل عـليـه ، فـلا تـكـفـوا عـن مـقـاله بـحـق ، او مـشـورة بعدل .(735)
عـقـل سـليـم نـيز چنين حكم مى كند كه انسان تنها به نظر خويش بسنده نكند، و از خردها و عـقـلهـا و تجربه ها و شناختها و آگاهيها بهره ببرد. و انسان غير مستبد و غير خود خواه اين حكم شرع و عقل را مى پذيرد و به كار مى بندد...
فـصـل 6، و فـصـل 38، و فـصـل 40، و فـصـل 41 (بـنـد يـب )، از ايـن باب نيز نگريسته شود. البته براى مشورتخواهى و نظر جويى ، و مشورت دهى و نظر گويى ، آدابـى اسـت كـه بـايـد آنـهـا را اخـلاق رايـزنى (آداب مشاورت ) ناميد. و به يقين رعـايـت آن اخـلاق و آداب ، بـراى هـر دو طـرف لازم اسـت . در فصل 43، و فصل 44، و فصل 46، از اين باب ، پاره اى از اين آداب آمده است .
فـصـلچهل و سوم : مراعات حكمت و راءيخواهى
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): يـا عـلى ! لا تـشـاورن جبانا، فانه يضيق عليك المخرج . و لا تشاورن البـخـيـل ، فانه يقصر يك عن غايتك . و لا تشاورن حريصا، فانه يزين لك شرها. و اعلم يا على ! ان الجبن و البخل و الحرص غريزة واحدة يجمعها سوء الظن بالله .(736)
پيامبر (صلي الله عليه و آله ): اى على ! از آدم ترسو مشورت مخواه ، كه راه خروج را بر تو تنگ مى كند؛ و از بخيل راءى مخواه ، كه تو را از رسيدن به مقصود باز مى دارد؛ و با حريص رايزنى مـكـن كـه حـرص را در نـظـرت مـى آرايـد. و بـدان اى عـلى ، كـه تـرس و بـخـل و حـرص يـك غـريـزه اسـت كـه هـمـه از بـد گـمـانـى نـسـبـت بـه خـدا (و فضل خدا) پديد مى آيد.
2 الامـام عـلى عـليـه السـلام : ..لا تـدخـلن فـى مـشـورتـك بـخـيـلا يـعـدل بـك عـن الفـضل و يعدك الفقر، و لا جبانا تضعفك عن الامور، و لا حريصا يزين لك الشره بالجور.(737)
امـام عـلى عـليـه السـلام : در مـشـورت خـود سـه كـس را راه مـده : بخيل را، كه تو را از بخشندگى منحرف مى كند و از فقر مى ترساند؛ و ترسو را، كه سبب سست شدن تو در كارها مى شود؛ و حريص را، كه حرص و آزرا به ناحق در نظر تو مى آرايد.
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :شـاور فـى امـورك مـمـا يـقـتـضـى الدين ، من فيه خمس خصال : عقل ، و حلم ، و تجربة ، و نصح ، و تقوى .(738)
امـام صـادق عـليـه السـلام : در كـارهـاى خـود ـ كه از نظر دين نيز جايز باشد ـ با كسى مـشـورت كـن كـه در او پـنـج خـصـلت بـاشـد: عـقـل و بردبارى و آزمودگى و خيرخواهى و پرهيزگارى .
4 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :لا تـكـونن اول مشير، و اياك و الراى الفطير، و تجنب ارتجال الكلام ، و لا تشر على مستبد برايه ، و لا على وغد، و لا على متلون و لا على لجوج ، و خـف الله فـى مـوافـقة هوى المستشير؛ فان التماس ‍ موافقته لوم ، وسوء الاستماع منه خيانة .(739)
امام صادق عليه السلام : (به هنگام رايزنى ) نخستين راءى دهنده مباش ؛ و از راءى ناپخته بـپـرهـيـز؛ و از بـديـهه گويى و بى انديشه سخن گفتن دورى كن ؛ و به انسانهاى خود راءى ، و احـمـق و فـرومـايـه ، و مـتـلون ، و لجـوج نـظـر مـده ! و از خداوند بترس از اينكه (مصلحت واقعى را در نظر نگيرى و) به دلخواه مشورتخواه راءى دهى ! زيرا كه دلخواه او را در نظر گرفتن (در مقام مشورت ) پستى است ؛ چنانكه درست گوش ندادن به سخنان او (و دقت نكردن در آنها) نيز خيانت است .
5 الامام على عليه السلام : مشاورة الجاهل المشفق خطر...(740)
امام على عليه السلام : مشورت كردن با نادان ترسو خطرناك است .
6 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :شـاور فـى امـرك الذيـن يـخـشـون الله عزوجل .(741)
امام صادق عليه السلام : در كار خود با كسانى مشورت كن كه از خداى بزرگ بترسند.
7 الامـام عـلى عـليـه السـلام : ايـاك و مـشـاورة النـسـاء الا مـن جـربـت بكمال عقل .(742)
امـام عـلى عـليـه السـلام : از مـشـورت كـردن بـا زنـان بـپـرهـيـز، مـگـر زنـى كـه كمال عقل او آزموده شده باشد.
چـون پـايـه شـخيصت روحى زنان و بانوان بيشتر بر عاطفه و احساس استوار است ، و در كـارهـاى مـهـم ـ كـه بـايـد مشورت كرد ـ پيروى از احساس چه بسا سرنگون كننده باشد، بـايد در مورد رايزنى با زنان ، با افرادى از آنان رايزنى كرد، كه زمام احساس خويش را در دسـت گـرفـتـه بـاشـنـد و عقل خود را كمال بخشيده و ملاك قرار داده باشند، در مورد مردان نيز همچنين است ، يعنى با هر مردى نمى توان مشورت كرد، و از هر مردى نمى توان راءى خـواسـت ، مـگـر آنان كه به خرد، تقوى ، شجاعت ، تجربه ، صداقت و فهم شناخته باشند ـ چنانكه در احاديث بالا ديده شد.
فصل چهل و چهارم : نيكخواهى در رايزنى
حديث
1 الامام على عليه السلام : انصح لمن استشارك .(743)
امام على عليه السلام : نسبت به كسى كه از تو مشورت مى خواهد نيكخواه و درستگو باش .
2 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :قـال لقـمـان لابـنـه : اذا سـافـرت مـع قـوم . فـاكثر استشارتك اياهم فى امرك و امورهم ...و اذا استشهدوك على الحق ، فاشهد لهم . واجهد رايك لهـم اذا اسـتشاروك . ثم لا تعزم حتى تثبت و تنظر، و لا يجب فى مشورة حتى تقوم فيها و تـقـعـد، و تـنـام و تـاءكل و تصلى ، و انت مستعمل فكرك و حكمتك فى مشورته . فان من لم يـمـحـض ‍ النـصـيحة لمن استشاره ، سلبه الله ـ تبارك و تعالى ـ راءيه و نزع الله عنه الامانة ...(744)
امـام صـادق عـليـه السلام : لقمان به پسرش گفت : چون با گروهى سفر كنى ، در كار خـود و ايشان با آنان بسيار مشورت كن ...و چون تو را بر حق گواه گيرند، گواه ايشان باش . و اگر از تو مشورت خواهند، بكوش تا نظر درست به ايشان بدهى . سپس تا نيك نـظـر نـكـنى و امر بر تو آشكار نشود، راءى خود را ظاهر مساز؛ و تا در مشورتى بر پا نـخـيـزى و نـنـشينى ، و نخوابى و نخورى و نماز نگزراى ، و فكر و حكمت خويش را در آن بـه كـار نـگـيـرى ؛ بـه اظـهـار راءى اقـدام مـكـن ، كه هر كس ‍ نيكخواه محض مشورتخواهان نباشد، خداى متعال راءى و امانت را از او خواهد گرفت .
3 الامـام الصـادق عـليـه السـلام ـ عـن النـبـى (صلي الله عليه و آله ): مـشـاورة العـاقـل النـاصـح ، يـمـن و رشـد و تـوفـيـق مـن الله عـزوجـل ، فـاذا اءشـار عـليـك النـاصـح العـاقـل فـايـاك و الخلاف ، فان فى ذلك العطب .(745)
امـام صـادق عـليـه السـلام ـ از پـيـامـبـر اكـرم : نـظـر خـواسـتـن از عـاقـل نـيـكـخـواه ، مـبـارك اسـت و رشـد و تـوفـيقى است از خداى بزرگ ؛ پس چون ناصح عاقل نظرى داد، مخالف آن عمل مكن كه باعث هلاكت است .
4 الامـام عـلى عـليـه السـلام : اءمـا بعد، فان معصية الناصح الشفيق ، العالم المجرب ، ثورث الحيرة و تعقب الندامة .(746)
امـام عـلى عـليـه السـلام : نـافـرمـانـى شـخـص خـيـرخـواه مـهـربـان و عـالم و آزموده ، سبب سرگردانى مى شود و پشيمانى به بار مى آورد.
5 الامـام الكـاظـم عـليـه السـلام : يـا هـشـام ! مـجـالسـة اهـل الديـن شـرف الدنيا و الاخرة و مشاورة العاقل الناصح يمن و بركة و رشد و توفيق من الله . فـاذا اءشـار عـليـك العـاقـل النـاصـح ، فـايـاك و الخـلاف ، فـان فـى ذلك العطب .(747)
امام كاظم عليه السلام : اى هشام ! همنشينى با دينداران شرف دنيا و آخرت است . و مشورت كـردن بـا عـاقـل نـاصـح يـمـن اسـت و بـركـت و رشـد، و تـوفـيـقـى اسـت از خدا؛ پس چون عـاقـل نـاصح به تو راءيى اظهار كند، از خلاف كردن آن بپرهيز، كه سبب تباهى و هلاكت است .
6 الامـام الصـادق عـليـه السـلام :اسـتـشـر العـاقـل مـن الرجـال فـانـه لا يـامـر الا بـخـيـر. و ايـاك و الخـلاف ، فـان خـلاف الورع العاقل مفسدة فى الدين و الدنيا.(748)
امام صادق عليه السلام : با مردان عاقل مشورت كن كه جز به نيكى فرمان نمى دهند. و از مـخـالفـت راءى ايـشـان بـپـرهـيـز كـه ، مـخـالفـت كـردن بـا شـخـص پـرهـيـزگـار عاقل ، سبب تباهى دين و دنيا است .
فصل چهل و پنجم : نقادى و كمال يافتن شناخت به آن
قرآن
1 و اذا قـيـل له اتـق الله ، اخـذتـه العـزة بـالاثـم ، فـحـسـبـه جـهـنـم و لبـئس المهاد.(749)
چـون بـه او گـفته شود كه از خداى بترس (و تباهى و فساد مكن ) غرور و حميت او را فرا گـيـرد و بـه گـنـاهـكـارى بـرانـگيزد؛ اينچنين كس را دوزخ بسنده خواهد بود؛ و دوزخ بد جايگاهى است .
حديث
1 الامـام على عليه السلام : ليكن اثر الناس اليك ، من اهدى اليك رشدك ، و كشف لك عن معايبك .(750)
امـام عـلى عـليه السلام : برگزيده ترين مردمان در نزد تو بايد كسى باشد كه تو را به راه رشد و كمال ببرد، و معايبت را بر تو آشكار كند.
2 الامام الصادق عليه السلام :احب اخوانى الى ، من اهدى الى عيوبى .(751)
امـام صادق عليه السلام : در ميان برادران دينى آن كس را بيشتر دوست دارم كه عيبهايم را به من بنماياند.
3 الامام على عليه السلام : من بصرك عيبك ، فقد نصحك .(752)
امـام عـلى عـليـه السـلام : كـسى كه عيبت را به تو بنماياند، در حق تو نيكى و نيكخواهى كرده است .
4 الامام الحسين عليه السلام : من احبك نهاك ، و من ابغضك اغراك .(753)
امام حسين عليه السلام : آن كس كه تو را دوست دارد (از كار بد) نهى مى كند، و آن كس كه دشمن دارد، به آن بر مى انگيزد.
5 الامام الكاظم عليه السلام ـ عن النبى (صلي الله عليه و آله ): المومن مرآة لاءخيه المؤ من .(754)
امام كاظم عليه السلام ـ از پيامبر اكرم : مؤ من ، آيينه مؤ من است .
6 الامام على عليه السلام : انما يسمى الصديق صديقا، لانه يصدقك فى نفسك و معايبك ، فمن فعل ذلك فاستنم اليه ، فانه صديق .(755)
امـام عـلى عـليـه السـلام : صـديـق (دوست ) از آن جهت صديق ناميده شده كه تو را دربـاره خـودت و مـعـايبت صادقانه نصيحت مى گويد و نيكخواه تو است . پس هر كه چنين بود، به او دل ببند كه دوست ، او است .
7 الامـام عـلى عـليـه السـلام : انـمـا يـحـبـك مـن لا يـتـمـلقـك ، و يـثـنـى عـليـك مـن لا يسمعك .(756)
امـام على عليه السلام : كسى تو را دوست مى دارد كه به تو تملق نگويد؛ و كسى به ـ واقع ثناى تو گفته است كه به گوش ‍ تو نرساند.
8 الامام الصادق عليه السلام ـ عن الامام على : المسلم مرآة اخيه ، فاذا راءيتم من اخيكم هفوة ، فـلا تـكـونـوا عـليـه البـا، و كـونـوا له كـنـفـسه ، و ارشدوه و انصحوا، و ترفقوا به .(757)
امـام صـادق عـليـه السـلام ـ از امام على : مسلمان آيينه مسلمان است ؛ پس اگر از برادر خود لغـرشـى ديـديـد، بـر سـر او مـشـوريد، و براى او همچون خود او باشيد، و او را هدايت و نصيحت كنيد، و نسبت به او مهربان و خير خواه باشيد.
فصلچهل و ششم : يكرويى در نصيحتگويى
حديث
1 الامام على عليه السلام : من ساتر عيبك ، فهو عدوك .(758)
امام على عليه السلام : آنكه عيب تو را بپوشاند، دشمن تو است .
2 الامـام الجـواد عـليـه السـلام : قـد عـاداك مـن سـتـر عـنـك الرشـد، اتـبـاعـا لمـا تـهـواه .(759)
امـام جـواد عـليه السلام : آنكه راه راست را، براى دلخوشى تو، بر تو بپوشاند، دشمن تو است .
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن سـاتـرك عـيـبك و عابك فى غيبك ، فهو العدو، فاحذره .(760)
امام على عليه السلام : آنكه عيب تو را بپوشاند، در غياب تو ار تو عيبجويى كند، دشمن تو است ؛ از او برحذر باش .
4 الامام على عليه السلام : من مدحك ، فقد ذبحك .(761)
امام على عليه السلام : آن كه تو را بستايد، سرت را بريده است .
5 الامام على عليه السلام : انما سمى العدو عدوا لانه يعدو عليك . فمن داهنك فى معايبك فهو العدو.(762)
امام على عليه السلام : دشمن از آن جهت عدو خوانده شده كه نسبت به تو تعدى و ستم مى كند، پس هر كس در معايب تو با تو مداهنه كند، (و آنها را به تو نگويد) دشمن است .
فصل چهل و هفتم : انتقاد پذيرى
حديث
1 الامـام عـلى عـليـه السـلام : لا تـظـنـوا بـى السـتـثـقـالا فـى حـق قـيـل لى ، و لا التـمـاس اعـظـام لنـفـسـى ، فـانـه مـن اسـتـثـقـل الحـق ان يـقـال له او العـدل ان يـعـرض عـليـه ، كـان العـمـل بـهـمـا اثـقـل عـليـه ، فـلا تـكـفـوا عـن مـقـالة بـحـق او مـشـورة بعدل ...(763)
امـام عـلى عـليـه السـلام : مـرا چـنان مپنداريد كه درباره حقى كه به من گفته شود احساس سـنـگينى مى كنم ، يا در بند آنم كه مرا بزرگ شماريد، چه هر كس كه از حقى كه به او گـفـتـه يـا عـدالتـى كـه بـه او عـرضـه شـود احـسـاس سـنـگـيـنـى كـنـد، عـمـل كـردن بـه آنـهـا بـراى او سنگينتر است ؛ بنابراين از گفتن سخن حق ، يا اظهار نظر عادلانه خوددارى نكنيد.
2 الامـام الهـادى عـليـه السـلام ـ انـه قـال لبـعـض مـواليـه : عـاتـب فـلانـا و قل له : ان الله اذا اراد بعبد خيرا اذا عوتب قبل .(764)
امـام هـادى عـليـه السـلام ـ بـه يـكى از دوستان خود گفت : فلانى را سرزنش كن و به او بـگو: هرگاه خدا براى بنده اى خير بخواهد، چون وى طرف سرزنش (و انتقاد) واقع شود مى پذيرد.
3 الامـام الجـواد عـليـه السـلام : المـؤ من يحتاج الى توفيق من الله ، و واعظ من نفسه ، و قبول ممن ينصحه .(765)
امـام جـواد عـليـه السـلام : مؤ من ، نيازمند توفيقى از خدا است ، و اندرز گويى از خويشتن خود، و پذيرش از كسى كه او را نصيحت مى كند.
فصلچهل و هشتم .: بيدارى و هوشيارى
حديث
1 الامام على عليه السلام : اليقظة نور.(766)
امام على عليه السلام : هوشيارى نور است .
2 الامام الصادق عليه السلام ـ عن الامام على : المؤ من يقظان ، مترقب ، خائف ، ينتظر احدى الحسنيين .(767)
امام صادق عليه السلام ـ از امام على عليه السلام : مومن ، بيدار، مراقب ، ترسان (از خدا)، و چشم به راه يكى از دو فرجام نيك است .
يـكـى از دو فـرجام نيك ، ترجمه احدى الحسنيين است . اين تعبير از قرآن كريم (سوره توبه ـ 9 ـ آيه 52) گرفته شده است .
شـيـخ طـوسى ، در تفسير اين بخش از آيه : قل هر تربصون بنا الا احدى الحسنيين بگو: اى منافقان ! آيا جز منتظر اين توانيد بود كه ما به يكى از دو فرجام نيك برسيم ؟، چنين مى آورد: معناه ، هل تنتظرون لنا الا احدى الخصلتين الحميدتين ، و النعمتين العظيمتين ؛ امـا الغـلبـة و العـنيمة فى العاجل ، و اما الشهادة مع الثواب الدائم فى الآجل يعنى : آيـا جـز اين انتظارى توانيد داشت كه ما به يكى از دو فضيلت والا و دو نعمت بزرگ دست يـابـيـم ؛ يـا پـيـروزى و بـهـره هاى پيروزى ، در اين جهان ، يا شهاد در راه خدا و پاداش همواره مان ، در آن جهان .(768)
البته در كلمه حسنيين ، از نظر لغوى ، مفهوم فرجام نيست ، ليكن از نظر مـوارد اسـتـعـمـال ، ايـن مـفـهـوم فـهـمـيده مى شود. بنابراين ، چنين ترجمه اى ، ترجمه تـفـسـيـرى اسـت . و بـا تـوجـه بـه ايـنـكه اين كلمه ، تثنيه حسنى است ، و فـعـلاى تـفـضـيـلى اسـت ، مـى تـوان مـعـنـاى تـفـضـيـل را نيز در ترجمه آورد: يكى از دو نيكوترين فرجامها. و مقصود اين است كـه مـؤ مـن بـيـدار مـجاهد، در زندگى خويش ، به يكى از دو فرجام نيك و نتيجه گرانقدر دسـت خواهد يافت : يا تحقيق يافتن آرمانهاى دينى ، يا جانبازى در راه خدا و رفتن به نزد خـدا (يـا زنـدگـانـى آرمـانـى ، يـا مرگ آرمانى ) . و اين همان ارزش والاى انسان است ، و مقصد اعلاى حيات .
3 الامام على عليه السلام : الحازم يقظان .(769)
امام على عليه السلام : دورانديش بيدار است .
4 الامـام عـلى عـليـه السـلام : مـن كـان له مـن نـفـسـه يـقـظـة ، كـان عـليـه مـن الله حـفـظـة .(770)
امام على عليه السلام : هر كه در نفس خود بيداريى داشته باشد، خدا براى او نگهبانانى خواهد گماشت .
5 الامام على عليه السلام : من لم يستظهر باليقظة ، لم ينتفع بالحفظة .(771)
امام على عليه السلام : هر كه از بيدارى و هوشيارى خويش كمك نگيرد، از نگهبانان سودى نخواهد برد.
فصل چهل و نهم : زيركى و فهم
حديث
1 النـبـى (صلي الله عليه و آله ): الا انـبـئكـم بـاكـيـس الكـيـسـيـن و احـمـق الحـمـقـاء؟ قـالوا: بـلى يـا رسـول الله ! قـال : اكـيـس الكـيـسـيـن مـن حـاسـب نـفـسـه ، و عـمـل لمـا بـعـد المـوت . و احـمـق الحـمـقـاء مـن اتـبـع نـفـسه هواه ، و تمنى على الله الامانى .(772)
پـيـامبر (صلي الله عليه و آله ): آيا مى خواهيد از زيركترين زيركان و احمقترين احمقان شما را باخبر كنم ؟ گفتند: آرى اى پيامبر خدا. گفت : زيركترين زيركان كسى است كه حساب نفس خود را نگاه دارد، و بـراى پـس از مـرگ بـه كـار بـرخيزد. و احمقترين احمقان كسى است كه پيروى از هواى نفس كند، و از خدا خواستار بر آوردن آرزوهايش شود.
2 الامـام الصـادق عـليـه السـلام ـ فـى حـديـث جـنـود العـقـل و الجـهـل ...الشـهـامـة وضدها البلادة و الفهم و ضدها الغباوة ، و المعرفة و ضدها الانكار...(773)
امـام صـادق عـليـه السـلام ـ در حـديـث لشـكـريـان عقل و جهل : (از سپاهيان خرد است ) زيركى كه ضد آن كودنى است ؛ و فهم كه ضد آن نافهمى و غباوت است ، و شناخت كه ضد آن بيشناختى است ...
3 الامـام عـلى عـليـه السـلام : الكيس من احيى فضائله ، و امات رذائلة ، بقمعة شهوته و هواه .(774)
امـام عـلى عـليـه السـلام : زيـرك كـسـى اسـت كـه فضايل خود را زنده كند، و رذايل را با سركوب كردن شهوت و هواى نفس ‍ بميراند.
4 الامام على عليه السلام : الكيس من قصر اماله .(775)
امام على عليه السلام : زيرك كسى است كه آرزوهايش كوتاه باشد.
5 الامام على عليه السلام : للكيس فى كل شى ء اتعاظ.(776)
امام على عليه السلام : زيرك از هر چيزى پند مى گيرد.
6 الامـام الحـسـن عـليـه السـلام : ان اكـيـس الكـيـس ، التـقـى . و احـمـق الحـمـق ، الفجور.(777)
امـام حـسـن عـليـه السـلام : زيـركـانـه ترين زيركى پرهيزگارى است ، و احمقانه ترين احمقى فجور و بدكارى .
7 الامـام عـلى عـليـه السـلام ـ قـال له زيـدبـن صـوحـان العـبـدى ...فـاى الناس اكيس ؟ قال : من ابصر رشده من غيه ، فمال الى رشده .(778)
امـام عـلى عـليـه السـلام ـ زيـدبـن صـوحـان عبدى پرسيد: از مردمان كداميك زيركتر است ؟ پـاسـخ داد: آنـكـه راه راسـت را از گـمـراهـى بـاز شـنـاسـد و بـه راه راسـت ميل كند.
8 الامـام عـلى عـليـه السـلام : ان الله سـبـحـانـه جعل الطاعة غنيمة الاكياس ، عند تفريط العجزة .(779)
امام على عليه السلام : خداى سبحان ، طاعت و عبادت را بهره و غنيمتى براى زيركان قرار داده اسـت ، در حـالى كـه نـاتوانان (از درك و عمل )، آن را ضايع مى گذارند (و از آن ، در اين جهان براى آن جهان بهره نمى برند).
9 الامام على عليه السلام : يا همام ! المؤ من هو الكيس الفطن .(780)
امام على عليه السلام : اى همام ! مؤ من زيرك و باهوش است .
فصل پنجاهم : دورى جستن از غفلت
قرآن
1 ولقـد ذرانـا لجـهـنـم كـثـيـرا مـن الجـن و الانـس ، لهـم قـلوب لا يـفقهون بها، و لهم اعين لايـبـصـرون بـهـا، ولهـم آذان لا يـسـمـعـون بـهـا، اولئك كـالانـعـام ، بل هم اضل ، اولئك هم الغافلون .(781)
بسيارى از پريان و آدميان را براى دوزخ واگذارديم (از آنكه به سوء اختيار و با كردار زشت ، خود را دوزخى ساختند، ايشان ) كه دل دارند ولى با آن (حق را) در نمى يابند، چشم دارنـد ولى بـا آن (آيـات خـدا را) نـمـى بـينند، گوش دارند ولى با آن (سخن حق را) نمى شنوند؛ اينان همچون چهار پايانند، بلكه گمراهترند، اينان از عاقبت كار غافلند.
2 ان الذيـن لايـرجـون لقـاءنـا، و رضـوا بـالحـياة الدنيا، و اطمانوا بها، و الذين هم عن آياتنا غافلون اولئك ماءواهم النار بما كانوا يكسبون .(782)
كـسـانـى كـه امـيـد ديـدار مـا نـدارنـد، و بـه زنـدگـى پـسـت ايـنـجـهـانـى خـرسـنـدنـد و دل بـه آن آرام سـاخـتـه انـد، و كـسـانـى كـه از آيـات مـا غـافـلنـد ايـنـان ، بـه دليل آنچه خود كسب كرده اند، جايگاهشان دوزخ است .

 

next page

fehrest page

back page