الحياة ، جلد ۳

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۲ -


دين اسلام نيامده است تا در ((جوامع اسلامى )) كسانى (48) خون ديگران را بمكند، و هماره در لذتها و امكانات رفاهى گوناگون غرق باشند، و اموال غصب شده توده ها را، در گوشه و كنار جهان - در ساحلهاى زيبا و ييلاقهاى سرسبز - خرج كنند، و پسران و دخترانشان با اموالى كه پدران (زير پوششهايى بظاهر درست و فريبناك ) به دست آورده اند، در دريايى از نعمت و رفاه و آسايش غوطه خورند،(49) در حالى كه جهان - حتى سرزمينهاى اسلامى - پر باشد از توده هايى خاك نشين كه در زير فشارهاى هلاك كننده تنگدستى و نادارى خرد گشته اند! اگر چنين است ، پس كو و كجاست آن قسط و عدلى كه پيامبران آمدند تا جامعه ها از آن سرشار گردند؟
اسلام - چنانكه گفته اند - ((دين نوگرايى ، اقدام ، سازندگى ، ابتكار، قدرت ، امنيت ، صلح ، محبت ، برادرى و همگانى شدن همه چيز است ))، و دينى اينچنين ، به هيچ روى نمى تواند - بنابر ذات خود و احكام خود - با آنگونه برنامه ها و روشهاى جهنمى همساز باشد.
سخنى درباره روش كار در اين كتاب
16 - شايسته است در اينجا اشاره كنيم كه روشى كه در اين تحقيق و عرضه كردن آن در پيش گرفته ايم - به صورت مختصر - چگونه بوده است (كه البته تفصيل آن را در خود كتاب و بابها و فصلهاى آن مى بينيد):
(1) - مراجعه به كتاب خدا و استناد به آن ، با رعايت منطق ويژه آن (مقدم داشتن اصول و اهداف ) كه در آغاز جلد اول بدان اشاره كرده ايم .
(2) - مراجعه به حديث و استناد به آن ، زيرا كه حديث از قرآن كريم مايه مى گيرد، و شارح و مفسر راستين كمى و كيفى قرآن است ، و ما را از چارچوبهاى فكرى و عملى قرآن آگاه مى سازد. احاديث معدن فيض و بركتى است كه در ظرف مدت دويست و هفتاد سال ، از تعليمات پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) و اوصياى معصوم او، نصيب امت مسلمان شده است ، زيرا كه آنان آنچه را در قرآن آمده است - از روى كمال شايستگى و دانايى - مورد توضيح قرار داده اند.
(3) - نگريستن به تعاليم و احكامى كه در قرآن و حديث آمده است ، به صورتى نظامدار و موضوعى ، و جستجو درباره آنها به شكلى مرتبط به يكديگر - البته بعد از كشف اين ارتباطها تا آنجا كه براى ما ميسر شده است - و اين روش به اين دليل مى بايست رعايت مى شد كه فهميدن ارتباط احكام بهم مربوط و ملاكهاى فردى و اجتماعى ملحوظ در آنها، از مهمترين عواملى است كه به روشن گشتن آنها مدد مى رساند، و پژوهشى را از درك انحرافى - يا ضعيف يا ارتجاعى - آنها دور مى دارد؛ بلكه بايد گفت كه فهم صحيح هر مطلب يا حكم دينى ، بدون درك مذكور (درك مرتبط و مجموعى )، امكان پذير نمى شود، زيرا كه هر حكمى از احكام داراى دو جهت است :
اء - محور.
ب - ارتباط.
يعنى : هر حكمى از احكام دينى داراى محورى مخصوص به خود است ، در عين حال داراى بهم پيوستگى و ارتباطى است با ديگر اصول (50) و احكام ، بنابراين واجب است كه اين ((محور)) شناخته شود، و چگونگى ((ارتباط)) ياد شده نيز به دست آيد، و تطبيق هر حكم ، با حفظ محور اصلى و در نظر گرفتن ارتباط آن با ديگر احكام و اصول ، صورت پذيرد، و بدينگونه است كه ((تفقه )) در هر حكم يا تعليم دينى كامل مى شود، و هر حكم يا تعليم با نظام عام و اهداف كلى اسلام هماهنگ مى گردد.(51)
(4) - اساس قرار دادن اصلهاى بنيادينى كه ((قرآن كريم )) براى ديگر احكام اصلى و فرعى آورده است ، و مقياس قاطع شمردن آنها براى پذيرفتن يا رد كردن ؛ براى توضيح در اينجا سه مثال مى آوريم :
يك - اصل اجراى عدالت و قسط.
دو - اصل نفى تكاثر و اتراف .
سه - اصل حمايت از مستضعفان .
اما اصل اول (كه خود قائم بر ميزان الاهى و وسيله رسيدن به تعادل است )، يك اصل قرآنى اساسى است ، پس بى ترديد مقياس و وسيله سنجش براى همه احكام اسلامى - اقتصادى و جز آن - خواهد بود، و هر حكم يا فتوايى كه متناقض با اين اصل اساسى باشد، يا از تحقق يافتن آن جلوگيرى كند، ناگزير از قالب قرآنى بيرون است .
اصل دوم نيز يك اصل قرآنى اساسى است كه قرآن كريم با هشدارهايى قاطع به بيان آن پرداخته است ، پس آن نيز مقياس و معيارى براى همه احكام اسلامى به شمار مى رود - خواه اقتصادى و خواه جز آن - بنابراين هر حكم يا فتوايى كه هدف آن تحقق بخشيدن به اين اصل در جامعه نباشد، ناگزير از قالب قرآنى بيرون است .
اصل سوم نيز يك اصل قرآنى اساسى است ، و وسيله سنجش همه احكام اسلامى است - اقتصادى و جز آن -؛ بنابراين هر حكم يا فتوايى كه در ارتباط با آن نباشد و سبب به كار افتادن مضمون آن نشود، ناگزير خارج از قالب قرآنى است .
پس در اين تحليل ، دو امر زير از عمده ترين مقياسهاى اصلى براى استنباط احكام اسلامى و فهم درست و تفقه صحيح درباره آنها به شمار مى رود، زيرا كه بوسيله اين دو امر، اسلامى بودن احكام استنباط شده تضمين مى شود، و آن دو از اين قرار است :
يك - قرار دادن اصول اساسى و غايى دين بعنوان ملاكى قطعى براى همه احكام .
دو - تلاش براى كشف ارتباطات موجود ميان احكام .
(5) - توجه به شناخت زندگى انسان معاصر، با همه تطور و تكاملى كه در معيشت و انديشه و كار و پرورش و فرهنگ و توليد و بازرگانى (52) و صنعت و تخصص و هنر و سياست و دفاع و نيازمنديهاى تازه انسان پيدا شده است ، كه با زندگى آدمى در قرون گذشته اختلاف فراوان دارد. و روشن است كه شناخت ياد شده ، و دريافت واقعيت در حال تطورى كه انسان معاصر در آن زندگى مى كند، به هيچ روى نبايد مورد غفلت واقع شود، بويژه براى آن كس كه در صدد استنباط احكام اسلامى و فتوا دادن براساس ‍ آنهاست ، و مى خواهد با آگاهى از جايگاهها و پيوندها و زير سازهاى احكام فتوى دهد، و اينهمه را از قرآن كريم و احاديث - كه با هر زمان همراهند - استخراج كند.(53)
(6) - جدى گرفتن ((حوادث واقعه اقتصادى )) و فهم حقيقى آنها، بدون توجه به مكتبها و افكار ديگرى كه در اين زمينه وجود دارد. و بايد دانست كه جهتگيرى مؤ لفان در اين تحقيق و عرضه داشت آن ، و قصدى كه از بيان احكام اقتصادى اسلام (با توجه به ((محور)) و ((ارتباط)) در احكام و قالب بندى آنها به صورتى جامع و عملى كه پاسخگوى نيازمنديهاى اجتماعات باشد) داشته اند واكنشى نسبت به هيچ كار يا چيزى نيست ، بلكه مقتضاى رجوع به دو عامل هدايت ، يعنى دو يادگار سفارش ‍ شده پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) (قرآن كريم و احاديث اوصياى او) است ،(54) و استخراج تعاليم حياتى از آنها به منظور گشودن مشكلى كه از بزرگترين دشواريهاى زندگى آدمى به شمار مى رود - يعنى مشكل ((توانگرى )) و ((فقر)) - و عرضه كردن آن تعاليم بر اجتماع بشرى ، در اين تنگناهاى سختى كه انسان معاصر، بويژه محرومان و ستمديدگان ، بايد از آنها عبور كنند.(55)
17 - در پرتو آنچه ياد شد، روشن مى گردد كه كتاب ((الحياة ))، در مجموع ، دستاوردى است از كتاب خدا (قرآن ) و احاديث مفسران دانا و شارحان راستين آن (پيامبر اكرم و امامان معصوم ) كه هدفهاى قرآن را بيان كرده اند و تعليمات و راهنماييهاى اين كتاب الاهى را آشكار ساخته اند. و خود پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم ))، در احاديثى بسيار، از جمله حديث متواتر ((ثقلين ))، همه امت را به ((قرآن - عترت )) ارجاع داده است ، و راه يافتن و گمراه نگشتن را منحصر در پيروى تام از آن دو شمرده است .(56 )
18 - و در اينجا بايد اشاره كنيم كه آيات و احاديثى كه در فصول و مباحث كتاب مى آوريم ، همه آيات و احاديث مربوط به موضوع نيست ، بلكه نمونه ها و بخشهايى است كه براى ترسيم خطوط بحث و تعيين حدود آن عرضه مى داريم ، و نظر خوانندگان و پژوهشگران را به محتواى آنها - و امثال آنها - جلب مى كنيم ، تا خود به تحقيق و مطالعه فراگير و سازنده ، در حوزه اسلام و تعليمات آن بپردازند.
19 - احاديث ياد شده ، در خط هدايت قرآنى و قالب آن قرار دارد، و هدفهاى قرآن كريم را بيان مى كند، و راه روشن كتاب آسمانى را مى نماياند. و اين حقيقتى است كه خواننده هنگامى كه آيات قرآن كريم را در آغاز بحثها و فصلها مى خواند، به آن متوجه مى شود، و اين مهمترين دليل بر معتبر بودن ((حديث )) و محتواى حديثى است .
20 - علاوه بر آنچه درباره اعتبار احاديث كتاب به آن اشاره كرديم ، نظر خوانندگان را به چند امر جلب مى كنيم :
(1) - اين احاديث يكديگر را تاييد مى كنند، و با مضامينى كه در آنها تكرار مى شود - چنانكه اشاره اى گذشت - همه پشتوانه يكديگر و مايه تقويت يكديگرند.
(2) - اين احاديث را مشايخ بزرگوار اسلام - كه رحمت خداى متعال شامل حالشان باد - در كتابهاى خويش آورده اند، چونان اين بزرگان :
- شيخ حسين بن سعيد كوفى اهوازى ، در كتابهاى خويش .
- شيخ ابو العباس حميرى قمى ، در كتابهاى خويش .
- شيخ ابو جعفر كلينى در كتاب ((كافى )).
- شيخ ابو جعفر صدوق ، در كتاب ((من لا يحضره الفقيه )) و ديگر كتابهاى خويش .
- شيخ حسن بن شعبه حرانى ، در كتاب ((تحف العقول )).
- شيخ محمد بن نعمان مفيد بغدادى ، در كتابهاى خويش .
- شيخ ابو جعفر طوسى ، در كتاب ((تهذيب )) و كتاب ((استبصار)) و ديگر كتابهاى خويش .
- شيخ على بن ابراهيم قمى ، در كتاب ((تفسير)) (تفسير قمى ).
- شيخ ابو النضر عياشى سمرقندى ، در كتاب ((تفسير)) (تفسير عياشى ).
- شريف ابوالحسن رضى بغدادى ، در ((نهج البلاغه )).
- شيخ ابو القاسم بن قولويه قمى در كتابهاى خويش .
- شيخ ابو على طبرسى ، در تفسير ((مجمع البيان )) و كتاب ((اعلام الورى )).
- شيخ احمد بن فهد حلى ، در كتاب ((عده الداعى )) و كتابهاى ديگر خويش .
- شيخ فخر الدين ، ابن ادريس حلى ، در كتاب ((سرائر)).
- شيخ محمد بن مكى ، شهيد اول ، در كتابهاى خويش .
- شيخ زين الدين ، شهيد ثانى در كتابهاى خويش .
- شيخ محمد بن على ، ابن شهر آشوب مازندرانى ، در كتاب ((مناقب )) و كتابهاى ديگر خويش .
- شيخ ابو منصور طبرسى در كتاب ((احتجاج )).
- قاضى نعمان مصرى ، در كتاب ((دعائم الاسلام ))... و همچنين ديگر محدثان ...(57 ) و مشايخ متاءخّر ما، اين احاديث را، در كتابهاى خود، از مشايخ ياد شده و همانندان آنان ، روايت كرده اند.(58)
(3) - مشايخ متقدم ما، از فقيهان و محدثان ، به احاديثى كه مورد اعتمادشان بوده است عمل مى كرده اند - هر چند وثوق و اعتماد از روى قراينى خارجى ، جز سند، حاصل شده باشد(59) - و به مقتضاى آن فتوا مى دادند. و متاءخران از فقها، به همين رويه ، تا زمان حاضر عمل كرده اند و مى كنند. بنابراين ، معتبر بودن حديث و عمل كردن به آن ، محدود به اصطلاحاتى نبوده است (60) كه دو فقيه بزرگ و مشهور، سيد احمد بن طاووس حلى (م :672 ق )، در اواخر قرن هفتم و اوايل قرم هشتم ، آنها را مطرح ساختند. و استاد ما، عالم ربانى ، و متاله قرآنى ، و داناى حقايق معارف قرآنى و حديثى ، حضرت شيخ مجتبى قزوينى خراسانى (م 1346 ش = 1386 ق )، نيز بيشتر به همين روش عالمان پيشين (61) عمل مى كرد و آن را رواج مى داد.
(4) - و ما نيز از همين روش پيروى كرديم ،(62) و آن را خط سير خود قرار داديم ، مگر در جايى كه دليل عقليى يا مفهوم شرعيى قطعى - كه هر دو حجتند - ما را از پيموده اين راه باز داشته باشد؛ وليكن بايد دانست كه عرضه كردن حديث بر قرآن - بنا بر آنچه طاهرين (عليه السلام ) - فرمان داده اند، مقياسى است استوار؛ و مطابق بودن محتواى حديثى با منظور قرآنى بزرگترين دليل است بر صحت آن .(63)
21-گاه گاه ،پاره اى از آيات و احاديث ،چند بار - در جاهاى مختلف - آورده مى شود. اين كار به منظور استفاده از بعدهاى گوناگون محتواى آيات و احاديث و بهره گيرى از آموزشهاى متنوع و ژرف و چندجانبه آنها انجام مى يابد، بنابراين تكرار به معناى متعارف آن نيست . و ما با همين يادآورى خوانندگان را ترغيب مى كنيم كه در اين آيات و احاديث و تعبيرها و تعليمهاى آنها با ديده پژوهش و تحقيق و ((تعقل )) و ژرفكارى بنگرند.
22 - اميدواريم اين مجموعه در دسترس علما و فقهاى اسلام - كه هماره مؤ يد استوار انديش و استوار رو باشند - قرار گيرد، و خود زمينه اى حاصلخيز براى گسترش يافتن دايره فقاهت و اجتهاد نسبت به اينگونه موضوعات و آنچه به آنها - از لحاظ اقتصاد و ((مكتب اقتصادى اسلام )) - مربوط است بشود، چه استنباط مكتب اقتصادى اسلام نيازمند وارسى و تفقه و اجتهادى تازه است ، كه همه ((حوادث واقعه اقتصادى )) را فرا گيرد، در يك اقدام تحقيقى ، كه بايد صاحبنظران با درك و بيدار، از ميان مجتهدان بزرگ و آگاه ، به آن بپردازند و اين راه تازه را براى آيندگان بگشايند.(64)
آرى ، مسائل اقتصادى و معيشتى جديد و نوين (با افقهاى گسترده و فروع فراوان و قضاياى متنوع ، و با وجود آرا و نظريات علمى ، و پيچيدگى و دگرگونى ويژه آنها، و تخصص و مهارتى كه لازمه پرداختن به اينگونه مسائل است )، چيزى نيست كه بتوان به صورتى ساده ، با راه و روشهاى قديمى ،به آن دست يافت ، بلكه بر ما واجب است كه افق تفقه و اجتهاد را در اين قلمرو (بويژه از مشاهده آموزشها و چارچوبهاى بسيارى كه در قرآن كريم و حديث شريف در اين خصوص آمده است ، شامل فلسفه هايى حياتى و راهنماييهايى سرنوشت ساز و غير قابل چشمپوشى )، چنان گسترش دهيم كه به دست آوردن ((راءى متمركز اصيل )) و ((نظرهاى ارشادگر گرانبها)) امكانپذير شود، و ((فقاهت دينى )) بتواند پاسخگوى همه پرسشهاى مهم و پيچيده اقتصادى بشريت در اين روزگار باشد.(65)
23 - واضح است كه تفقه و اجتهاد در مسائل جديد و ((حوادث واقعه اقتصادى ))،(66 ) با عمقهاى فراوان و شاخه هاى پيچيده تخصصى - كه به آنها اشاره كرديم - با تفقه و اجتهاد در مسائل مالكيت در دوران گذشته تفاوت فراوان دارد. آرى ، قانون تطور و تكامل در حيات بشرى و روابط اقتصادى ، و تحول يافتن موضوعات حكمى و ضرورت فهم درست آنها (كه ائمه طاهرين (عليه السلام ) با به كار بردن واژه ((حوادث )) - چيزهايى تازه و امور نو پيدا در زندگى - ما را به برخورد درست با آنها توجه داده اند)،(67) از امورى است كه ناگزير بايد به آنها پرداخت و از آنها آگاهى كامل حاصل كرد؛ زيرا كه ((حوادث واقعه )) امروز غير از ((وقايع سابقه )) ديروز است - و اين واضح است . و شناخت زمان با ابعاد و محتويات آن ، رمز بقا در اين دنياى پرحوادث است - و اين آشكار است . و واپس ماندن و جمود و تنگ انديشى ، با فريب خوردن از توجيهات غلط ثروتمندان و تنعم پرستان ، از امورى است كه دين و دنيا را تباه مى كند - و اين روشن است .
24 - بنابراين ، مقصود مؤ لفان از اين عرضه داشت و تصنيف چيزى نبوده است جز:
- خدمت كردن به دين و پيروان دين .
- زنده كردن بخشى از ارزشها و تعاليم و اصولى كه براى ساختن جامعه اسلامى ضرورى است .
- مجهز كردن ((فقاهت اسلامى )) به اين آموزشهاى حياتبخش ، با تاءكيد بر حفظ ((نظام اجتهاد))، اجتهادى ((پويا)) (نه ((راكد)))، با نگرشى آگاهانه ، و داراى دركى نافذ و رسالتى متعهدانه - چنانكه بدان اشاره كرديم .
- به عزت رسانيدن مسلمانان و سرزمينهاى ايشان ، در پرتو برپادارى اين چارچوبها و اصول .
- عرضه كردن آنچه در اسلام براى دفاع از توده هاى مستضعف و بى دفاع و تحت فشار و محروم آمده است ، به منظور بازپس گيرى حقوق ايشان ، و بالا بردن تراز معيشتى آنان و رساندن سطح زندگى اين گروه ها به ديگران - چنانكه منظور اسلام است .
- تشويق جوانان و انقلابيون مسلمان به گرد آمدن در پيرامون هسته اصلى دين ، به منظور نجات توده ها، و مصون داشتن ايشان از گرايش به مكتبهاى الحادى و گمراهى آفرين .
- ريشه كن كردن طاغوتيگرى اقتصادى .
- احياى حق و عدل ، و استوار سازى پايگاههاى ((قسط قرآنى )) در اجتماع و اقتصاد، به بركت آنچه اسلام (در قرآن و حديث )، به انسان و انسانيت ارزانى داشته است .
- فراخوانى توانگران به بازگرداندن اموال به جايگاهى الاهى و ((قوامى )) آنها.
- اصلاح جامعه ، از راه برانداختن دو فاجعه بزرگ : ((تكاثر)) و ((فقر))، از پهنه هاى زيست انسانى .
- پديد آوردن زمينه اى شايسته براى تحقق پيدا كردن قسطى كه پيامبران (عليه السلام ) آمدند تا جامعه از آن سرشار گردند.
- دعوت از متفكران جهان تا بار ديگر ارزشها و تعاليم اسلامى را مورد تحقيق و مطالعه قرار دهند.
25 - نيز اميد آن داريم كه طلاب علوم اسلامى ، با روح اين آموزشهاى قرآنى و حديثى - آموزشهاى ((زندگى بخش )) و ((فردپرور)) و ((جامعه ساز)) و ((تعالى گرا)) - جوش بخورند، و به اقامه عدل و احقاق حق و پايه گذارى شالوده هاى قسط قرآنى در جوامع اسلامى ، و مبارزه راستين با تكاثر و فقر برخيزند؛ ايشان كسانى هستند كه امت مسلمان آرزومند است كه در آينده عالمانى عامل و فقيهانى صاحب رسالت و پيشوايانى شكفته انديشه باشند؛ و حركات سازنده جهان اسلام را رهبرى كنند، و از همه تحولات و آگاهيها باخبر گردند، و از مقتضيات زمان و ضرورتهاى آن بخوبى آگاه شوند، و از حضور در طليعه نهضتهاى پيشرفت خواه مسلمانان نهراسند،(68) و راه را براى ((حكومت عدل جهانى )) چنان آماده سازند، كه در سراسر آفاق زندگى بشرى و همه مناطق زمين زمينه تحقق آن فراهم گردد.
پس هدف نهايى پژوهشهاى اقتصادى ((الحياة )) (از جلد سوم تا جلد ششم )، آن است كه در برابر خوانندگان آگاه و هوشيار، بويژه فقيهان و مجتهدان و استادان محقق و پژوهشيان فرهيخته ، و طلاب با درايت علوم اسلامى ، جايگاه مبانى اقتصاد الاهى قرآنى و احكام اقتصادى اسلامى - با همه چارچوبهاى آنها - به وضوح روشن شود، و ارتباط و پيوستگى آنها با هر گونه حكم ديگر - از اقتصادى و غير اقتصادى - آشكار گردد؛ و معلوم شود كه اين ارتباط و پيوستگى چيزى است كه فقيه پژوهشگر و مجتهد اهل استنباط نمى تواند نسبت به آن ناآگاه باشد، يا چشمپوشى كند و غفلت ورزد، چه با رعايت آن هر مجتهدى مى تواند نظرهاى مطمئن و قطعى اسلام را نسبت به مال و موضوعات و احكام آن استنباط كند، و به راه حلهاى ريشه اى اسلام براى قضاياى مربوط به مال و امكانات و سير آنها در دست مردم برسد، و قالبهاى اسلامى اقتصاد، و اسلامى و غيراسلامى بودن و وضعيت مال و امكانات را در جامعه تشخيص دهد؛ آرى ، با درك اين ارتباط و پيوستگى و موردنظر قراردادن آن ، استنباط مسائل مالى به صورت اسلامى و فراگير امكانپذير خواهد شد، و از مجموع آنچه اسلام درباره اموال و هدفهاى فردى و اجتماعى صحيح استفاده كردن از آنها در زمينه هاى مختلف بيان كرده است ، انحرافى صورت نخواهد گرفت . و بدينگونه است كه مسائل استنباط شده شايستگى آن را پيدا خواهد كرد كه در اينجا و آنجا عملى گردد، و هيچ گونه واپسگرايى و جداماندگى از حقايق زمان معاصر در آنها مشاهده نشود.
26 - از آنجا كه در ((قرآن كريم )) واژه هايى غنى و زنده وجود دارد كه براى بيان ((مفاهيم اقتصادى )) به بهترين وجه كردن كفايت مى كند، ما خود را نيازمند آن نديديم كه در تدوين مقاصد كتاب از اصطلاحات تازه بهره بردارى كنيم ؛ مثلا كلمه ((تكاثر)) كه در قرآن آمده ، و كلمه ((اتراف )) كه ماءخوذ و مشتق از تعبيرهاى قرآنى است براى رساندن و بيان مفاهيمى كه در مقاصد اقتصادى ، مورد نظر است ، به گونه اى روشن و فراگير كفايت مى كند، بنابراين اگر گاهى از واژه ها و تعبيرهاى نو در ضمن مطالب بياوريم ، براى آشنا بودن ذهنها با آنهاست و عنوان تاءكيد و توضيح دارد نه جنبه اساسى .
و معلوم است كه مقصود از ((تكاثر)) اصطلاح رايج سرمايه دارى نيست ، بلكه منظور مفهوم قرآنى اين كلمه است (69) كه معنايى گسترده است و اين اصطلاحات تازه را نيز شامل مى شود، هر چند بعضى از آنها فرع و شاخه اى از اين مفهوم يا نتيجه اى آن باشد.
و هنگامى كه به كلمه ((تكاثر)) كلمه ((اتراف )) را اضافه مى كنيم - چنانكه كرده ايم - گسترش دامنه مبارزه قرآنى بر ضد غناى تكاثرى و معيشت اترافى آشكار مى شود، و به ترازى بلند ارتقا پيدا مى كند، كه هيچ مكتبى به آن ارتقا پيدا نكرده است ؛ چه قرآن كريم مبارزه خويش را تنها به غناى تكاثرى و شخص اغنيا اختصاص نداده است ، بلكه با زندگى شادخوارانه آنان نيز - چنانكه اشاره كرديم - به نبرد برخاسته است . و بدينگونه اين مبارزه كامل و ثمربخش مى شود، زيرا كه ((تكاثر)) و ((اتراف )) از مهمترين عوامل ويران كننده اجتماعاتند و پايمال كننده مصلحت بشرى و سعادت فرد فرد انسانها.
27 - پس از آنكه جلد اول و دوم ((الحياة )) در دسترس مردم قرار گرفت ، و عالمان و محققان و استادان و معلمان و ديگر فرهيختگان و طلاب علوم اسلامى و دانشجويان دانشگاهها... آنها را ديدند و خواندند، و در كتاب به چشم دوستى و تشويق نگريستند، برخى از ايشان خواستار آن شدند كه در ضمن توضيح نويسى براى آيات و احاديث ، بيان گسترده تر و شرح كاملترى آورده شود تا چنان باشد كه تعاليم و هدفهاى مورد نظر به صورتى بهتر تبيين شود. مؤ لفان در اين دو باب تا آنجا كه مناسب بوده است به انجام دادن اين خواسته خوانندگان پرداخته اند، و بدين منظور به جاى ((نگاهى به سراسر باب ))، ((نگاهى به سراسر فصل )) انداخته اند، آن هم بيدرنگ پس از هر فصل نه در پايان باب ؛ با وجود اين از وضع كتاب به صورت كلى خارج نشده اند، و تنها در آنجاها كه مناسب ديده ايد توضيح بيشترى عرضه كرده اند، و در جاهاى ديگر كوتاهتر سخن گفته اند، تا چندان از اصل موضوع و هدف اساسى كتاب دور نشده باشند، كه همان عرضه داشت آيات و احاديث است ، به صورت مجموعه اى تحقيقى و بهم پيوسته و ((نظام دار))، و مرتب شده در ضمن بابها و فصلها، براى آن مقاصد اساسى كه در گزارش آغازين جلد نخست به آنها اشاره كرده ايم .
پس بنابر آنچه گفته شد، مؤ لفان بحث در پيرامون اين موضوعات و آموزشها و راهنماييها و مضمونهاى سازنده را براى كتاب ((تفسير الحياة )) به تاءخير مى اندازد، كه اميد است - به خواست خداى بزرگ - به رشته تحرير در آيد، كه خود نيز نوشتن آن را امرى لازم مى دانند، و از خداوند متعال مسئلت دارند كه آنان را به اين مقصود كامياب فرمايد.
و از خوانندگان گرامى - كه خواستار تفصيل بيشترى هستند - دعوت مى كنيم كه براى اين منظور در هر فصل به ((نگاهى به سراسر فصل )) مراجعه فرمايند و در آن امعان نظر كنند و با ما همراه و همگام باشند، چه در اين ((نگاهها))، در پيرامون هدفهاى آيات كريمه و احاديث شريفه و آموزشها و راهنماييهاى آنها توضيحاتى آمده است .
28 - مؤ لفان همچنان اميدوارند كه جلد سوم تا ششم كتاب نيز، در نظر دانشمندان و فقيهان و انديشمندان و مصلحان انقلابى و صاحبنظران فرهيخته و اقتصاددانان انسان دوست و متعهد و هواخواهان مستضعفان و مؤ منان راستين و استادان آگاه و طلاب و دانشجويان آزاده (70) و نويسندگان و شاعران و هنرمندان و جز ايشان نيز، همچون دو جلد پيشين ، مورد توجه و عنايت واقع شود، و سبب آن گردد تا برخى از آرزوهاى مقدس اين تاءليف و تصنيف ، در خصوص انتشار عدالت اجتماعى و اقتصادى و معيشتى در ميان مردم ، و شناساندن ((نظام قسط قرآنى )) براى عملى شدن آن در جامعه ، و استقرار پايه هاى دين حنيف الاهى ، و ديگر خواسته هايى كه در بند بيست و چهارم به آنها اشاره شده است ، هر چه سريعتر صورت تحقق پيدا كند؛ و مؤ منان قويدل را به مبارزه بر ضد طاغوتهاى اقتصادى - كه در پهنه هاى گسترده اى از جوامع اسلامى تسلط دارند - برانگيزاند.(71)
29 - شايد بر مصلحانى كه هدفشان اصلاح جامعه از روى صدق و اخلاص باشد، و همه كسانى كه در پى اينگونه هدفها و آرمانها هستند، اين مطلب پوشيده نباشد كه طرحهاى ياد شده در اين دو باب ، برنامه اى نشان مى دهد عملى ، يعنى قابل تحقق يافتن ، در راه حل مشكلات اقتصادى انسان ، و پيريزى يك نظام مالى قوامى و متعادل ، و اجراى اصل ((قسط قرآنى )) در ميان توده هاى مردم ، البته با اينگونه تحقق بخشانى :
- انقلابيونى دگرگونساز...
- بازانديشانى غير مرتجع ...
- جهتدارانى قويدل ...
- آرمانخواهانى راستين ...
- دين گسترانى در خط خدا و اولياى خدا...
- حق طلبانى بيباك ...
- آزاديخواهانى آزاده و صريح ...
- انساندوستانى پايدار...
- قرآن باورانى عدالت طلب ...
- پيامبر روشانى بريده از ثروتمندان و مرفهان و پيوسته به محرومان و بينوايان و مستضعفان (به صورت راستين )...
- على گرايانى بيتاب در برابر شكمبارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان (كوبنده نيرومندان با گرفتن حق ديگران از ايشان ، و نيروبخش به ناتوانان با بازگرداندن حقوق آنان )...
- جعفرى مذهبانى فراخوان مردم به پذيرفتن اصل ((مساوات )) در معيشت و زندگى ...
- فريب ناخوردگانى از سالوسى متكاثران و بى هراس از فتنه انگيزى آنان ...
- تسليم ناشوندگانى در برابر هر ضعف ، يا سازش ، يا ارتجاع ، يا طمع ورزى ، يا هواداريهاى ناروا...
- و به تعبير كوتاه قرآنى : قوامين بالقسط شهداء لله برپاى دارندگان سختكوش عدل و گواهان خداوند بر اجراى آن ))...(72)
و بيقين انقلابيون دگرگونساز و قهرمان ، خواسته خود را در اين تعاليم ، براى ايجاد حركتى در جهت تحقق يابى ((قسط قرآنى )) خواهند يافت ، بدانسان كه ((نهج البلاغه )) مى فرمايد: لتساطن سوط القدر، حتى يعود اءسفلكم اءعلاكم ، و اءعلاكم اءسفلكم ...، البته به صورتى كه اسلام پيشنهاد مى كند...
30 - و از خداوند بزرگ در خواست مى كنيم كه مسلمانان را - كه اين تعاليم زنده پرمايه انقلابى در دست ايشان است - به آن موفق فرمايد كه از نو به مطالعه و تحقيق در اين تعاليم - به صورتى مخلصانه و ژرفنگرانه - بپردازد - (به گونه اى كه پاره اى از آنها از پاره اى ديگر جدا نگردد)، و براى ساختن اجتماعى انسانى و قرآنى و صالح و پيشرو به كوشش برخيزند - تا شايد آن اجتماع براى اجتماعات بشرى همه جهان نمونه و سرمشق گردد - و همواره مشعلهاى هدايت را فراراه توده هاى عظيم انسانهاى زير فشار ((تكاثر)) و ((اتراف ))، در اطراف و اكناف زمين ، بر سر دست گيرند... و اين كار بر خداوند گران نيست ، و توفيق تنها به دست خداست ، و يارى از جانب خداى تواناى حكيم است .
خداوندا، بر محمد و آل محمد درود فرست ، و فرج ايشان را - كه فرج حق و عدالت و انسانيت است - نزديك فرما!
خداوندا، ما را به انجام دادن آنچه دوست مى دارى و مى پسندى ، توفيق ده ، و اولياى خودت را از ما خشنود گردان !
خداوندا، ما و پدران و مادران ، و استادان ما و استادان ايشان ، و خويشاوندان و دوستان و همسايگان ، و كسانى كه حقى بر گردن ما دارند، و كسانى كه به ما نيكى كرده اند، و مردان و زنان مؤ منى كه پيش از ما آمده اند و رفته اند، همه را بيامرز، و ما را از مصلحان قرار ده !
خداوندا، درجات عالمان ربانى و متقى و عامل به وظيفه و بيدار و مجاهد ما را بالا بر!
خداوندا! بر درجات شهيدان اسلام بيفزا، كسانى كه با فدا كردن جان خود ارزش زندگى را بالا بردند، و با خونهاى شعله ور خويش ‍ چهره خورشيد را آذين بستند، و آنان را به شهيدان ((بدر)) و ((عاشورا)) برسان !
و سلام بر آن كس كه تنها به خاطر حق به خدمت حق برمى خيزد، و براى بر پا داشتن قسط و عدل مى كوشد؛ و توان و قوتى جز از سوى خدا نيست . شعبان المعظم ، سال 1406 ق ، 1365 ش .
باب يازدهم : مدخلى بر تحقيق در اقتصاد اسلامى (خطوط كلى )
فصل نخست : مال در تصور اسلامى (1)
اء - چارچوب كلى
قرآن
1. فاذا قضيت الصلاة فانتشروا فى الارض و ابتغوا من فضل الله ، و اذكروا الله كثيرا، لعلكم تفلحون (73)
هنگامى كه نماز به پايان رسد، در زمين پراكنده شويد و از فضل خدا روزى بخواهيد، و خدا را فراوان ياد كنيد، باشد كه رستگار شويد
2. و لا تؤ توا السفهاء اءموالكم التى جعل الله لكم قياما...(74)
اموال خود را - كه خداوند سبب بر پايى زندگى شما قرار داده است - به دست سفيهان مدهيد (و مالى را كه به كسانى سفيه و بيخرد رسيده است در دسترس خود آنان مگذاريد تا تباه نسازند)...
3. و لا تاءكلوا اءموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها الى الحكام ...(75)
از اموال يكديگر به صورت نادرست استفاده نكنيد، و براى بدست آوردن مالى بيشتر به حاكمان رشوه ندهيد...
4. و ما اءفاء الله على رسوله من اءهل القرى ، فلله و للرسول و لذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ، كى لا يكون دولة بين الاغنياء منكم ...(76)
آنچه خداوند، از مردم كافر آباديها به پيامبر خود باز گردانيد، از آن خداست و فرستاده خدا و خويشاوندان او، و يتيمان و بينوايان و در راه - ماندگان ، تا چنان نباشد كه (در انحصار گروهى در آيد و) در ميان توانگران شما دست به دست بگردد...
5. و اعلموا انما غنمتم من شى ء فان لله خمسه و للرسول ولذى القربى و اليتامى و المساكين و ابن السبيل ...(77)
بدانيد كه آنچه (در جنگها) به غنيمت بهره شما مى شود، پنج يك آن مخصوص خداست و پيامبر و خويشاوندان او، و يتيمان و بينوايان و در راه - ماندگان ...
6. و اءقيموا الصلاة و آتوا الزكاة ...(78)
نماز را بر پا بداريد و زكات بدهيد...
7. للرجال نصيب مما اكتسبوا و للنساء نصيب مما اكتسبن ...(79)
مردان را از كار و كسب خود نصيبى است ، و زنان را از كار و كسب خود نصيبى ...
8. الذين يبخلون و ياءمرون الناس بالبخل ، و يكتمون ما آتاهم الله من فضله ، و اءعتدنا للكافرين عذابا مهينا.(80)
(خدا دوست ندارد متكبران فخر فروش را)، آنان كه بخل مى ورزند و مردمان را به بخل ورزيدن فرمان مى دهند، و مالى را كه خدا از فضل خويش به ايشان داده است پوشيده مى دارند؛ ما براى كافران عذابى خوار كننده آماده ساخته ايم .
9. و الذين فى اءموالهم حق معلوم للسائل و المحروم .(81)
كسانى كه در اموال آنان سهمى است معين براى سائلان و محرومان .
10. آمنوا بالله و رسوله ، و اءنفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه ...(82)
به خدا و فرستاده اش ايمان آوريد، و از اموالى كه از راه ارث به شما رسانيد (و شما را جانشين صاحبان پيشين آنها ساخت ) انفاق كنيد...
11. الذى يؤ تى ما له يتزكى .(83)
آن كس كه مال خويش مى بخشد (زكات مى دهد) تا (در نزد خداوند) پاك باشد.
12. و اعلموا انما اءموالكم و اءولادكم فتنة ...(84)
بدانيد كه داراييها و فرزندان شما وسيله آزمايش شمايند..
13. اعلموا انما الحياة الدنيا لعب و لهو و زينة و تفاخر بينكم و تكاثر فى الاءموال و الاولاد...(85)
بدانيد كه زندگى اين جهان بازيى است ، و سرگرميى ، و آرايشى ، و نازيدنى به يكديگر، و لاف زدنى به فزونى دارايى و فرزندان ...
14. و ما يغنى عنه ما له اذا تردى .(86)
هنگامى كه در مغاك هلاك افتد، مال او برايش كارى نكند.
15. يا ايها الذين آمنوا، لا تلهكم اءموالكم و لا اولادكم عن ذكر الله ...(87)
اى مردم با ايمان ، مبادا داراييها و فرزندانتان شما را از ياد خدا غافل كنند...
16. و تحبون المال حبا جما.(88)
مال را بسيار دوست مى داريد.
17. و اءنفقوا فى سبيل الله و لا تلقوا باءيديكم الى التهلكة ...(89)
در راه خدا (براى ((جهاد)) و ديگر امور خير) انفاق كنيد، و خويشتن را به دست خود (با ترك انفاق ، يا زياده روى در آن ) به هلاكت ميندازيد... 18. ها اءنتم هولاء تدعون لتنفقوا فى سبيل الله ، فمنكم من يبخل ، و من يبخل فانما يبخل عن نفسه ، و الله الغنى و اءنتم الفقراء، و ان تتولوا يستبدل قوما غيركم ثم لا يكونوا اءمثالكم .
اينك شما آن كسانيد كه فرا خوانده مى شويد تا در راه خدا انفاق كنيد، پس برخى از شما بخل مى ورزند، هر كس بخل ورزد، بيقين از بخشيدن چيزى به خود بخل ورزيده است (90) خداوند بى نياز است و شما نيازمندانيد، و اگر روى بگردانيد، قومى ديگر جايگزين شما مى سازد، آنگاه آنان چون شما نخواهند بود (و بخل نخواهند داشت ).
19. كلا ان الانسان ليطغى اءن رآه استغنى ...(91)
خير، آدمى سركشى مى كند همينكه خود را بى نياز بيند.
20. كلوا من طيبات ما زرقناكم و لا تطغوا فيه ، فيحل عليكم غضبى ...(92)
از روزيهاى پاكيزه (و حلال ) كه به شما داده ايم بخوريد، و در (طلب روزى و مصرف ) آن زياده روى نكنيد (و به حرام نگراييد)، كه گرفتار خشم من خواهيد گشت ...
21. سيقول لك المخلفون من الاعراب : شغلتنا اءموالنا و اءهلونا...(93)
آن دسته از اعراب باديه ، كه از همراهى تو (در سفر به مكه ، سال حديبيه ) تخلف ورزيدند، (بعنوان عذر خواهى ) خواهند گفت : اموال و كسانمان (و مزارع و احشام ، و رسيدگى به اينهمه ) ما را از همراهى تو (و پيوستن به ديگر مسلمانان ) باز داشتند.
22. لتبلون فى اءموالكم و اءنفسكم ...(94)
شما بيقين بوسيله مال و جان خود آزمايش خواهيد شد...
23. ... و جاهدوا باءموالكم و اءنفسكم فى سبيل الله ، ذلكم خير لكم ...(95)
با مال و جان خود در راه خدا جهاد كنيد، اين كار براى شما بهتر است ...
24. فضل الله المجاهدين باءموالهم و اءنفسهم على القاعدين درجة ...(96)
خداوند مجاهدان را كه با مال و جان خود به جهاد مى پردازند، بر غير مجاهدان (و غايبان از پهنه هاى پيكارهاى مقدس )، با (ترفيع ) درجه اى برترى بخشيده است ...
25. ان الله اشترى من المؤ منين اءنفسهم و اءموالهم باءن لهم الجنة ...(97)
خدا از مؤ منان جان و مالشان را خريده است ، تا در برابر، بهشت از آن ايشان باشد...
26. و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا، انه لا يحب المسرفين .(98)
بخوريد و بياشاميد، و اسراف مكنيد، كه خدا اسراف كنندگان را دوست نمى دارد.
27. و اذا اءردنا ان نهلك قرية امرنا مترفيها ففسقوا فيها...(99)
هرگاه بخواهيم (مردم ) سرزمينى (جامعه اى ) را نابود كنيم ، توانگران شادخوار را (به عبادت و عدالت ) امر مى كنيم ، پس آنان نافرمانى مى كنند (و مستحق عذاب و نابودى مى شوند)...
28. انهم كانوا قبل ذلك مترفين .(100)
آن كسان (كه در دوزخ شكنجه مى شوند)، از آن پيش (در زندگى دنيا)، توانگرانى نازپرورد بودند.
بنگريد!
در اين آيات آسمانى نيك نظر كنيد، و آنها را با تعمق بخوانيد، و بارى ديگر بخوانيد؛ و سپس در محتواى آموزشهاى حياتبخش آنها، كه همچون خورشيد مى درخشند، و چونان قلب زندگى مى تبند، و چونان سيلى - بسان ريزش حيات از قله هاى هستى - فرو مى ريزند، نيك بينديشيد... آيا پس از اين تعاليم (بعنوان مكتبى اقتصادى و عدالت آفرين )، چيزى باقى مى ماند تا مكتب مالى يا اقتصادى ديگرى بيايد و با بيان آن ، زمينه خوشبختى انسان و بر پا دارى عدالت اجتماعى را فراهم سازد؟
آرى ، در اينجا گردنه اى دشوار وجود دارد، و آن عمل كردن به اين آيات است . و ما در اين آغاز، خلاصه اى از مضامين اين تعاليم را، در عرضه داشتى گذرا، با خوانندگان در ميان مى نهيم :
1. تلاش كردن و براى كسب روزى در زمين پراكنده شدن .
2. يارى جستن از خدا، در تلاش و كوشش ، با ياد كردن فراوان او.
3. باز داشتن سفيهان (و غير متخصصان ) از تصرف در اموال و دخالت كردن در برنامه هاى اقتصادى .
4. اموال را پشتوانه زندگى مردم و استقامت ايشان دانستن .
5. جلوگيرى از خورده شدن اموال مردم به دلايل باطل .
6. جلوگيرى از رشوه دادن به كارگزاران و طاغوتان و دانشمندان دينى متمايل به دنيا.
7. تاءكيد قاطع درباره حقوق يتيمان و بينوايان و در راه ماندگان .
8. پرهيز دادنى سخت از تسلط انحصارى توانگران بر اموال .
9. فرمان دادن به پرداختن زكات و آن را همچون خواندن نماز دانستن .
10. بخشيدن سهمى به هر كس كه كسب كند و براى چيزى زحمت كشد و در راه آن متحمل مشقت شود.
11. مبارزه قاطع بر ضد بخل و تاءثير پذيرى از روحيات بخيلان .
12. بخيلان و ممسكان نه اين است كه مال خودشان را نگاه مى دارند، بلكه با آنچه خدا از فضل خويش به آنان بخشيده است چنين مى كنند.
13. شمردن بخيلان و ممسكان در شمار كافران .
14. تاءكيد بر پرداختن زكات باطنى (يعنى ((حق معلوم )) مذكور در ((قرآن كريم ))) و بخشيدن آن به سائلان و محرومان .

 

next page

fehrest page

back page