الحياة ، جلد ۳

محمد رضا حكيمى ، محمد حكيمى ، على حكيمى
ترجمه : احمد آرام

- ۳ -


15. انفاق را در رديف ايمان به خداى متعال قرار دادن .
16. انفاق را عملى نيابى به شمار آوردن ، يعنى آن كس كه انفاق مى كند چيزى از مال خود نمى دهد، بلكه بعنوان نايب از مالك اصلى آن را مى بخشد.
17. پاكيزگى جان و مال جز از طريق بخشيدن مال ممكن نيست .
18. مال به خودى حق فتنه (مايه گرفتارى و آزمون ) است ، پس نبايد شخصى كه به توحيد ايمان دارد و مدعى تعهد دينى است ، آن را قطب زندگى خويش قرار دهد.
19. كوبيدن قاطع تكاثر (بسيار دارى و بسيار خواهى ) و نازيدن به مال و ثروت .
20. ناچيزى مال به خودى خود و ناتوانى آن از كمك كردن به مالك خويش به هنگام سقوط و نگونسارى .
21. نظرى خشم آميز به انباشتن مال ، چون آدمى را از ياد خداى متعال غافل مى كند.
22. عيبجويى از مال دوستى ، و حرص زدن در راه به دست آوردن آن .
23. فرمان دادن به انفاق و اينكه ترك آن سبب هلاكت است ، و اينكه بخيلان (در واقع )، در حق خود بخل مى ورزند، و اينكه سرانجام ترك انفاق (و قرار ندادن اموال در دسترس همگان )، اين است كه قوم ممسك از ميان بروند و گروهى ديگر در جاى آنان بنشينند.
24. ملازمه ميان بى نيازى و سركشى ، و اينكه طاغوت مالى نيز طاغوت است .
25. نهى از تكبر و گردنكشى و طغيان ؛ در بهره بردارى از اموال و ارزاق خدا، كه بر بندگان خود منت گذاشته و به ايشان بخشيده است .
26. اموال (در صورت كوتاهى كردن در انواع تكليفهاى مالى )، سبب باز داشتن انسان مى شود از اداى تكاليف انسانى و دينى و اجتماعى .
27. مالها وسايلى است براى خالص سازى انسانها و آزمون آنان .
28. جهاد با مال به منزله جهاد با جان است .
29. ستايش از جهاد كنندگان با مال و جان و فضيلت آنان .
30. خدا مال را از كسانى مى خرد (و مى پذيرد) كه توانايى بخشيدن و انفاق دارند (هر كس به هر اندازه بتواند انفاق كند - اگر چه اندك - خداوند آن را مى پذيرد و به او پاداش مى دهد).
31. طرد اسراف و نهى شديد و قطعى از آن .
32. محكوم شمردن زندگيهاى اشرافى و اترافى (پر ريخت و پاش ).
حديث :
1. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - فيما رواه الامام جعفر الصادق (عليه السلام ): لم نبعث لجمع المال ، و لكن بعثنا لا نفاقه .(101)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - به روايت امام جعفر صادق (عليه السلام ): ما پيامبران براى جمع آورى مال انگيخته نشديم ، بلكه براى انفاق كردن آن انگيخته شديم .
2. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): طوبى لمن اكتسب من المؤ منين مالا من غير معصية ، و اءنفقه فى غير معصية ، و عاد به على اهل المسكنة ، و جانب اهل الخيلاء و التفاخر و الرغبة فى الدنيا، المبتد عين خلاف سنتى ، العاملين بغير سيرتى .(102)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): خوشا به حال مؤ منى كه مال را بدون معصيت به دست آورد، و آن را بدون معصيت خرج كند، و به مستمندان بدهد، و از معاشرت با خود پسندان و فخر فروشان و دنيا دوستان - كه بر خلاف سنت من بدعت مى گذارند، و سيره و رفتارى جز سيره و رفتار من دارند - خوددارى كند.
3. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): امتى فى الدنيا على ثلاثه اطباق ، اما الطبق الاول ، فلا يحبون جمع المال و ادخاره ، و لا يسعون فى اقتنائه و احتكاره ، و انما رضاهم من الدنيا سد جوعة و ستر عورة ، و غناهم منها ما بلغ بهم الاخره ، فاولئك الامنون الذين لا خوف عليهم و لا هم يحزنون .
و اما الطبق الثانى ، فانهم يحبون جمع المال من اءطيب وجوهه و اءحسن وجوهه و اءحسن سبله ، يصلون به اءرحامهم ، و يبرون به اخوانهم و يواسون به فقراءهم ، و لعض احدهم على الرضف ايسر عليه من ان يكتسب درهما من غير حله ، اءو يمنعه من حقه ، او يكون له خازنا الى يوم موته ، فاولئك الذين ان نوقش عنهم عذبوا، و ان عفى عنهم سلموا.
و اما الطبق الثالث ، فانهم يحبون جمع المال مما حل و حرم ، و منعه مما افترض و وجب ، ان انفقوا اءنفقوا اسرافا و بدارا، و ان اءمسكوه اءمسكوا بخلا و احتكارا، اءولئك الذين ملكت الدنيا زمام قلوبهم ، حتى اوردتهم النار بذنوبهم .(103)

پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): امت من در دنيا سه گروهند: گروه نخست ، دوستار گرد آوردن و ذخيره كردن مال نيستند، و در فراهم آوردن و احتكار كردن آن تلاش نمى كنند، و آنچه از دنيا مايه خرسندى ايشان است ، خوردن به اندازه رفع گرسنگى و پوشيدن براى پوشاندن خود است . و بهره مندى ايشان از مال به آن است كه آنان را (با زندگيى ساده ) به آخرت رساند. اينان كسانيند كه (در آن جهان ) آسوده خاطرند، نه ترسى دارند و نه در اندوه به سر مى برند.
گروه دوم ، كسانى هستند كه مال را از پاكيزه ترين راهها گرد مى آورند، با بخشيدن آن به خويشاوندان صله رحم مى كنند، و آن را به برادران خود مى دهند، و مقدارى از مال خويش را به فقيران مى بخشند، در نزد اينان خاييدن سنگ داغ آسانتر است از كسب يك درهم از راه حرام ، يا نپرداختن حق مال ، يا نگاهدارى مال تا دم مرگ ، و اين گروه (با وضعى كه گفته شد)، اگر با دقت به حسابشان رسيدگى شود دچار عذاب مى شوند، و اگر مورد عفو قرار گيرند، جان سالم به در مى برند.
و اما گروه سوم ، آن كسانند كه جمع آورى مال را از حرام و حلال دوست مى دارند، و حقوق واجب مال را نمى پردازند، اگر انفاق كنند از روى اسراف است و شتابناك ، و اگر آن را نگاه دارند از روى بخل است و احتكار، اينانند كه دنيا افسار آنان را به دست گرفته است ، و مى برد تا (به دليل اينهمه گناه ) به دوزخشان درافكند.
4. الامام على (عليه السلام ): يا كميل ! البركة فى مال من آتى الزكاة ، و واسى المؤ منين ، و وصل الاقربين .(104)
امام على (عليه السلام ): اى كميل ! بركت در مال كسى است كه زكات دهد، و بخشى از مال خويش را به مؤ منان ديگر بخشد، و (با امكاناتى كه دارد) به زندگى خويشاوندان برسد.
5. الامام الباقر (عليه السلام ) - فيما رواه الامام جعفر الصادق : هى (الدنانير و الدراهم ) خواتيم الله فى اءرضه ...(105)
امام باقر (عليه السلام ) - به روايت امام جعفر صادق (عليه السلام ): اينها (دينارها و درهمها)، سكه هاى خداست در زمين .
6. الامام الرضا (عليه السلام ): ان الله يبغض ... اءضاعه المال ...(106)
امام رضا (عليه السلام ): ضايع كردن مال ، خدا را خشمگين مى كند.
ب - مال ، از آن خداى متعال
قرآن :
1. ... و آتوهم من مال الله الذى آتاكم ...(107)
به آنان (بردگانى كه مى خواهند آزاد شوند)، از ((مال خدا))، كه به شما داده است بدهيد...
حديث :
1. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - فيما رواه الامام الباقر: قال رسول الله ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ياءتى على الناس زمان يشكون فيه ربهم ... يقول الرجل : و الله ما ربحت شيئا منذ كذا و كذا، و لا آكل و لا اءشرب الا من راءس مالى ! ويحك ، و اهل اءصل مالك و ذروته الا من ربك ؟!
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )) - به روايت امام محمد باقر (عليه السلام ): زمانى خواهد آمد كه مردمان از پروردگار خويش گله مى كنند... مردى مى گويد: ((به خدا سوگند كه از فلان وقت سودى به چنگ نياورده ام ، و همه از سرمايه خورده ام و نوشيده ام !)).
اى واى ، آيا اصل مال تو و سرمايه تو، جز از پروردگار تو است ؟
2. النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ان الله لا يطاع جبرا، و لا يعصى مغلوبا، و لم يهمل العباد من المملكة ، و لكنه القادر على ما اقدرهم عليه ، و المالك لما ملكهم اياه ...(108)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): خدا را بندگان از روى جبر عبادت نمى كنند، نافرمانى و معصيت ايشان نيز از آن جهت نيست كه خدا ناتوان (از جلوگيرى آنان ) باشد، (بلكه همه از آن است كه خداوند آنان را مختار قرار داده است تا هر چه مى كنند به اختيار باشد: طاعت يا معصيت )، و خداوند بندگان را از قدرت تصرف نيز محروم نداشته است ، ليكن هر چيز و هر كارى كه آنان را بر آن قادر ساخته است ، از حيطه قدرت او نيز بيرون نيست ، و آنچه را ملك ايشان قرار داده است خود نيز مالك آن است ...
3. الامام الصادق (عليه السلام ) - فى حديث عنوان البصرى المعروف : قلت : يا اءبا عبدالله ، ما حقيقة العبوديه ؟ قال : ثلاثه اءشياء: اءن لا يرى العبد لنفسه فيما خوله الله ملكا، لان العبيد لا يكون لهم ملك ، يرون المال مال الله ، يضعونه حيث امرهم الله به ... !
امام صادق (عليه السلام ) - در حديث معروف ((عنوان بصرى ))، گفتم : اى اءبا عبدالله ، حقيقت بندگى چيست ؟ فرمود: سه چيز: اينكه بنده در آنچه خدا بر او منت گذاشته و بخشيده است براى خود مالكيت نبيند، بدان جهت كه بندگان را ملكى نيست ، مال را مال خدا مى دانند، و آن را در جايى كه خدا فرموده است قرار مى دهند...
4. الامام الصادق (عليه السلام ) - فيما رواه ابان بن تغلب - اترى الله اءعطى من اءعطى من كرامته عليه ، و منع من منع من هوان به عليه ؟ لا، و لكن المال مال الله يضعه عند الرجل ودائع ...(109)
امام صادق (عليه السلام ) - به روايت ابان بن تغلب : آيا به نظر تو (اى ابان !)، خداوند به كسانى مال داده است كه در نزد او محترم بوده اند، و به كسانى نداده است كه نزد او احترامى نداشته اند: نه چنين است ، بلكه مال ، مال خداست ، و آن را به امانت نزد كسانى قرار داده است (تا به مصرفهايى كه خود فرموده است برسانند، و زندگى محرومان را تاءمين كنند)...
5. الامام الصادق (عليه السلام ) - فيما رواه عيسى بن موسى : يا عيسى ! المال مال الله ...(110)
امام صادق (عليه السلام ) - به روايت عيسى بن موسى : اى عيسى ، مال مال خداست ...
بنگريد!
اين خط دهى تعالى آفرين و اين آموزش حياتبخش ، يعنى ((مال را مال خدا دانستن و به اين باور چونان اصلى گردن نهادن ))، در تعاليم اسلامى فراوان است ، بلكه خود اصلى است از اصول ((ايمان به خدا))، زيرا كه بنابر ((ايمان به خدا)) و باور به وجود او - كه آفريننده همه كس و همه چيز است - چيزها همه از آن خداى آفريننده است :
لله ما فى السماوات و ما فى الارض ...(111) از آن خداست هر چه در آسمانهاست و هر چه در زمين ...
و لله ما فى السماوات و ما فى الارض ...(112) از آن خداست ...
و لله ما فى السماوات و ما فى الارض ...(113) از آن خداست ...
و لله ما فى السماوات و ما فى الارض ...(114) از آن خداست ...
و لله ما فى السماوات و ما فى الارض ...(115) از آن خداست ...
و لله ما فى السماوات و ما فى الارض ...(116) از آن خداست ...
له فى السماوات و ما فى الارض ...(117) از آن اوست ...
و ديگر آيات كتاب آسمانى در اين باره ؛ بلكه اعتقاد دينى توحيدى ، خود مالك يعنى انسان را نيز - چنانكه اشاره شد - ملك خداى متعال مى داند: الا ان لله من فى السماوات و من فى الارض (118) آگاه باشيد كه هر كس در آسمانها و زمين است از آن خداست )).
پس در سايه اين اعتقاد توحيدى ، همه مالها و چيزها و مواهب و نعمتها و امكانات و كالاهايى كه در نزد انسان و در دسترس و مورد استفاده او است ، بنابر اصل ، ملك او نيست بلكه ملك خدا و از خدا و از روزيها و نعمتهاى او است كه به انسان ارزانى داشته و به او - بعنوان امانت و بر اساس نيابت - بخشيده است . و خدا با او شرط كرده است كه از آنچه حلال و پاكيزه است بخورد يا ايها الناس كلوا مما فى الارض حلالا طيبا(119)؛ و پا بر جاى پاى شيطان نگذارد و لا تتبعوا خطوات الشيطان (120)؛ و سپاسگزار نعمت باشد (و اشكروا نعمه الله )(121)؛ و اسراف نكند (و لا تسرفوا)(122) و پرهيزگارى را از دست ندهد فكلوا مما غنمتم حلالا طيبا و اتقوا الله (123)؛ در حال توانگرى بر خوردى متكبرانه و طاغوتى نداشته باشد (و لا تطغوا فيه )(124)؛ و مال را در دست خود نگاه ندارد، بلكه پيوسته و پيوسته انفاق كند (وانفقوا... و انفقوا...)(125)
پس بنابر اين اصل عقيدتى اساسى ، مالكيت خدا بر چيزها و مالها و كالاها و هر چه عنوان مال دارد و داراى ارزش و بهاست ، مالكيتى حقيقى است ، و مالكيت انسان بر اين چيزها عنوان مجازى و اعتبارى و وكالتى دارد، زيرا كه خدا به او بخشيده و در دست او قرار داده است .
اين اصل ، درباره ساخته ها و اختراعات بشرى ، و هر چه كه انسان از راه صنعتگرى و كشاورزى و بازرگانى و غواصى و بهره بردارى از ثروتهاى زمين و جزء آن به دست مى آورد نيز صادق است ، زيرا كه سازندگان و مخترعان و نيرو و كارايى و انديشه نيرومند و استعداد ممتازى كه دارند، و همه موادى كه در صنعتها به كار مى برند، و پديده هاى طبيعت كه به كمك آنها امكان اختراع و توليد فراهم مى شود، و هر چيز كه از آن ساختن چيزى ديگر امكان مى پذيرد، همه و همه ، به خداى يگانه تعلق دارد و بس . آيا آدمى مى تواند در اين جهان فراخ چيزى بيابد كه آن را خود از عدم ساخته باشد؟ و آيا انسان به خودى خود (و شخصا)، قدرت و توانايى پديد آوردن يا ساختن يا تبديل كردن دارد؟ آيا مى تواند آن مقدار هوا به وجود آورد كه چند لحظه در آن تنفس كند؟ آيا ذره اى از ذرات عالم را او به وجود آورده است ؟ آيا ياخته اى از ياخته هاى بدنش را خود ساخته است ؟ و آيا انسان ساكن بر روى اين زمين توانسته است قانونى از قوانين كلى و عمومى را در موجودات استقرار بخشد، قوانينى كه با آنها پيدايش چيزها و پديده ها تحقق مى يابد، و همه رشد مى كنند و به بار مى نشينند و تجزيه و تركيب مى شوند؛ قوانينى كه بشر با شناخت اندكى از آنها - آنهم شناختى ناقص - به اكتشافى يا صنعتى دست مى يابد؟... نه ، و هزار بار نه ، انسان خود چيزى نبوده است تا چيزى ديگر را به وجود آورد هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتليه فجعلتاه سيعما بصيرا(126) بر آدمى روزگارى گذشت كه چيزى در خور ذكر نبود ما او را از نطفه اى آميخته شده آفريديم تا بيازماييم ، و او را شنوا ساختيم و بينا)، پس انسان چيزى را نيافريده است ، و آدميان ، هر چند با هم كمك كنند، نمى توانند چيزى - حتى مگسى را - بيافرينند و لن يخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له ،(127) بلكه اگر مگسى چيزى را از ايشان بربايد نمى توانند از چنگ آن بيرون آورند و ان يسلبهم الذباب شيئا لا يستقذوه منه ،(128) بلكه آدمى چيزى نمى داند تا بر اينگونه چيزها توانايى پيدا كند، و هر چه مى داند خدا به او آموخته است و الله اخرجكم من بطون امهاتكم لا تعلمون شيئا...(129) و علم الانسان مالم يعلم ...(130)
آرى ، آدمى هيچ طبيعتى از طبايع جهان و هيچ قانونى از قوانين آن را نيافريده است ، و در همه اكتشافات و صنايع و بهره برداريهاى خويش از ثروتهاى عالم و سير كردن در فضاى نامحدود، از اين طبايع و قوانين ، استفاده برده است . همه ساكنان كره زمين توانايى آن را ندارند كه يك روز خورشيد و نور آن را براى رشد كردن اجسام و جريان يافتن نهرها و پيدا شدن كانيها به وجود آورند، و ((اين خداست كه خورشيد را از خاور مى آورد، پس تو (اى منكر خدا) آن را (اگر مى توانى ) از باختر بر آور...)) فان الله ياتى بالشمس من المشرق ، فات بها من المغرب ...(131) ((خورشيد و ماه و ستارگان همه فرمانبر اويند...)) ... و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بامره ...(132)
اين ايمان الاهى توحيدى اسلام است . و جوهر آن عبارت از اين است كه جهان و هر چه در آن است ، از طبيعت و اشيا قوانين - و چيزهاى غير طبيعى (مصنوعى ) - همه از آن خدا و آفريده و ملك او است (له ملك السماوات و لارض )،(133) و او موهبتها را در نزد انسان - كه نيز آفريده و ملك خداست - به وديعه نهاده است ، و خدا به انسان نيابت داده است تا به آن صورت كه خود مقرر داشته و سفارش كرده است عمل كند و به اندازه اى كه او فرموده است بهره مند شود.
و در اينجا، درباره اين موضوع اساسى ويران كننده و سازنده (ويران كننده تجاوز مالى و ظلم اقتصادى ، و سازنده جامعه دادگر و سالم و قائم به قسط) مسائل مهمى هست كه - به خواست - خدا - در ((نگاهى به سراسر فصل ))، بتفصيل از آنها ياد خواهيم كرد، تا اينگونه توضيحات كه گاه اشاره وار مى آوريم ، چندان به درازا نكشد.
ج - اموال ، امانت و عاريه
قرآن :
1... و انفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه ...(134)
... از آنچه (خدا) شما را در آن جانشين قرار داده است انفاق كنيد...
حديث :
1. الامام على (عليه السلام ): المال عارية .(135)
امام على (عليه السلام ): مال عاريه است .
2. الامام الصادق (عليه السلام ): اءجعل مالك كعاريه تردها.(136)
امام صادق (عليه السلام ): مالت را همچون امانتى در نظر داشته باش كه بايد پس بدهى .
3. الامام الصادق (عليه السلام ) - فيما رواه عيسى بن موسى : يا عيسى ! المال مال الله ، جعله ودائع عند خلقه ...(137)
امام صادق (عليه السلام ) - به روايت عيسى بن موسى : اى عيسى ! مال مال خداست ، كه آن را به صورت امانت به آفريدگان خود سپرده است .
4. الامام الصادق (عليه السلام ): انما اعطاكم الله هذه الفضول من الاءموال لتوجهوها حيث و جهها الله ، و لم يعطكموها لتكنزوها.(138)
امام صادق (عليه السلام ): خداوند اين اموال را كه افزون از اندازه نيازتان به شما بخشيده است براى آن است تا آنها را به همان مصرفهايى برسانيد كه خود او معين كرده است ، نه اينكه آنهمه را در نزد خود بيندوزيد.
5. الامام الصادق - فيما رواه ابان بن تغلب : اترى الله اءعطى من اءعطى من كرامته عليه ، و منع من منع من هوان به عليه ؟ لا، و لكن المال مال الله ، يضعه عند الرجل ودائع ...(139)
امام صادق - به روايت ابان بن تغلب : آيا به نظر تو خداوند به كسانى مال داده است كه در نزد او محترم بوده اند، و به كسانى نداده است كه در نزد او احترامى نداشته اند؟ هرگز! بلكه مال مال خداست ، و آن را به امانت نزد كسانى قرار داده است ...
6 الامام الرضا (عليه السلام ): قال جل و علا: و اعلموا انما غنمتم من شى ء، فان لله خمسه و للرسول و لذى القربى ، الى آخر الآية ، فتطول علينا بذلك امتنانا منه و رحمة ، اذ كان المالك للنفوس و الاءموال و سائر الاشياء، الملك الحقيقى ، و كان ما فى ايدى الناس ‍ عوارى ، و انهم مالكون مجازا لا حقيقه له ؛ و كل ما افاده الناس فهو حقيقة غنيمة ...(140 )
امام رضا (عليه السلام ): خداوند بزرگ مى فرمايد: و اعلموا انما غنمتم من شى ء، فان الله خمسه و للرسول و لذى القربى بدانيد كه آنچه (در جنگها) به غنيمت بهره شما مى شود(141) پنج يك (خمس ) آن مخصوص خداست و پيامبر خدا و خويشاوندان او، (تا آخر آيه )، و از آن جهت چنين كرد تا با رحمت خود بر ما منت گذارد، زيرا مالك جانها و مالها و چيزهاى ديگر خود اوست كه مالكيت حقيقى دارد؛ و آنچه در دست مردم است عنوان عاريه دارد، و مردمان به مجاز مالكند نه به حقيقت ، و آنچه مردم به دست مى آورند (از راه كسب و كار و بازرگانى و صنعت و...)، همه ، در حقيقت غنيمت است (يعنى مالك خمس آن نيستند و بايد بپردازند).
د - اموال ، پشتوانه و مايه زندگى (موضع الاهى مال )
قرآن :
1 والذين اذا اءنفقوا لم يسرفوا و لم يقتروا و كان بين ذلك قواما(142)
(بندگان خداوند رحمان ) كسانيند كه در خرج كردن براى هر چيز، نه اسراف مى كنند و نه خست مى ورزند، و با ميانه روى (به زندگى خويش ) قوام مى بخشند.
شيخ ابو على طبرسى - صاحب تفسير - مى گويد: ((... يعنى خرج كردن ايشان در حد ميانه است : نه اسراف است كه به تبذير (ولخرجى ) بينجامد، و نه تنگ گيرى كه موجب كوتاهى در اداى وظيفه گردد. و همين روش پسنديده است . و ((قوام )) در زندگى آن است كه تو را برپا نگاه دارد و بى نياز كند)).(143)
2 و لا تؤ توا السفهاء اءموالكم التى جعل الله لكم قياما...(144)
اموال خود را - كه خداوند سبب برپايى زندگى شما قرار داده است - به دست سفيهان مدهيد...
حديث :
الامام الباقر (عليه السلام ) - فيما رواه الامام جعفر الصادق : انه سئل عن الدنانير و الدراهم و ما على الناس فيها؟ فقال : هى خواتيم الله فى ارضه ، جعلها الله مصحة لخلقه ، و بها تسقيم شؤ ونهم و مطالبهم ...(145)
امام باقر (عليه السلام ) - به روايت امام جعفر صادق (عليه السلام ): از او (پدرم ) درباره دينار و درهم (پول ) و وظيفه مردمان درباره آنها پرسيدند، فرمود: ((اينها سكه هاى خداست در زمين ، خداوند آنها را مايه سامانيابى زندگى خلق (و گذران امور آنان ) قرار داده است ، و بوسيله آنهاست كه كارهاى مردمان روبراه مى شود و نيازهاى آنان برآورده مى گردد)).
ه . اموال ، انفال و بخشيدن
قرآن :
1 ... و اءنفقوا مما جعلكم مستخلفين فيه ، فالذين آمنوا منكم و اءنفقوا، لهم اءجر كبير.(146)
... از آنچه (اموال ، امكانات ) كه خداوند اكنون شما را (پس از ديگران و رفتگان ) مالك آنها گردانيده است انفاق كنيد؛ كسانى كه از شما كه ايمان آورند و انفاق كردند، پاداشى بزرگ دارند.
2 و انفقوا مما رزقناكم من قبل اءن ياءتى اءحدكم الموت ...(147)
از آنچه روزى شما كرديم ، پيش از آنكه مرگ به سراغ شما بيايد، انفاق كنيد...
3 لن تنالوا البر حتى تنفقوا مما تحبون ...(148)
هرگز به نيكى كردن (و نيكوكار شدن ) دست نخواهيد يافت ، مگر آنكه از هر چه دوست مى داريد (و به دلتان بسته است ) انفاق كنيد...
حديث :
1 النبى ((صلى الله عليه و آله و سلم )): لم نبعث لجمع المال و لكن بعثنا لانفاقه .(149)
پيامبر ((صلى الله عليه و آله و سلم )): ما پيامبران نه براى جمع كردن مال ، بلكه براى انفاق كردن آن برانگيخته شديم .
در فصول دهگانه اى كه درباره ((انفاق )) خواهد آمد، از تاءكيدهاى قاطع اسلام ، درباره پراكندن مال و توزيع آن در ميان مردم ، به صورتهاى گوناگون ، سخن خواهيم گفت ؛ شما به فصلهاى شانزدهم تا بيست و پنجم ، از باب دوازدهم رجوع كنيد.(150)
نگاهى به سراسر فصل
1 - چارچوب كلى :
از آيات و احاديث رسيده درباره اموال و آنچه به آنها ارتباط پيدا مى كند - و بسيارى از آنها در جاى جاى اين دو باب از كتاب ((الحياة )) از نظرتان مى گذرد - اين موضوعها به روشنى به دست مى آيد:
(1) - ايستار كلى اسلام نسبت به اموال و هدفهاى كسب مال .
(2) - جهتگيريهاى اصلى و اساسى اسلام در سياستهاى مالى و اقتصادى .
(3) - راه صحيح گردش اموال ميان مردم .
(4) - نقش مهم تقسيم و توزيع مال ، و تعديل مالكيت و مصرف .
(5) - نقش محورى انفاق در سياست اقتصادى اسلام و نظام مالى معين آن .
پس از آيات و احاديث فراوان - همه تاءييد كننده يكديگر - و بهم پيوسته ، با مضمونها و راهنماييهايى گوناگون ، كه درباره مسائل مالى و موضوعهاى اقتصادى آمده است ، چارچوب اصلى و قلمرو كلى مال و حركت آن را در اجتماع اسلامى نشان داده است . از آن جمله آياتى است كه در آغاز اين فصل گذشت ، و احاديثى كه به دنبال آنها آمد. و در خود فصل نظر خوانندگان را - به اختصار - به برخى از آموزشهاى آنها جلب كرديم ؛ يكى اين سخن جهت دهنده نبوى كه ((ما پيامبران براى جمع كردن مال برانگيخته نشديم ...)). اين سخن ژرف و زنده و جهت بخش ، معرف اصلى حياتى و سرنوشت ساز در ميدانهاى اقتصادى جامعه هاى پيرو دين است ، چه آشكارا و استوار اعلان مى كند كه : رسالت دينهاى الاهى و هدف دعوتهاى پيغمبران ، مبتنى بر اصل انفاق مال و پراكندن آن ، و به گردش در آوردن آن ميان مردم و در دسترس همه قرار دادن است ، نه جمع كردن و اندوختن و نزد خود نگاه داشتن ، به صورتى كه گروهى اندك از مردم ، قسمت بزرگ و هولناكى از اموال را داشته باشند، يعنى همانان كه تجاوز و تعدّى مالى و ظلمهاى كمرشكن خود را - در بازارها و كارخانه ها و كارگاهها و كشتزارها - با پوششهايى گوناگون و مزوّرانه مى پوشانند، و تسلط خود را بر اين ثروتهاى شگرف ، حاصل استعدادها و كوششها و تلاشهاى خود جلوه مى دهند... و ما پيش از اين ، در ((بنگريد)) دوم ، از اين فصل ، به بطلان اين پندار اشاره كرديم . و تفصيل سخن درباره كشف اين دروغ و فريبكارى پس ‍ از اين نيز خواهد آمد.
و آنچه بايد به دقت مورد توجه قرار گيرد، اين است كه كلمه ((انفاق ))، در حديث ياد شده ، در مقابل كلمه ((جمع )) (گردآورى ) آمده است تا بدينگونه نفى جمع كردن مال و طرد آن ، مورد تاءكيد قرار گيرد. پس مفهوم آشكار از تعليمات الاهى دينى - قرآنى يا حديثى - در مسائل مربوط به اموال ، آن است كه اساس در مال ، انفاق و توزيع آن در ميان مردم و رساندن آن به دست همگان است ، تا چنان شود كه مال در سراسر پهنه زندگى ملتها جريان پيدا كند، نه اينكه در دست مشتى توانگر انباشته شود، و در نزد شمارى ثروتمند محبوس بماند، و تنها ميان ايشان دست به دست بگردد، و وقف بر آنان باشد.
البته افكارى نيز وجود دارد كه براى جمع آورى و ذخيره كردن مال مانعى نمى بيند، بلكه ((تكاثر)) (زياده خواهى و فزوندارى ) را مى ستايد، و به ((تعديل مالى )) توجهى ندارد، و بازگذاشتن دست سرمايه داران را مى پذيرد، تا هر گونه مى خواهند عمل كنند، و به بهره كشى از مردمان بپردازند، و دستمزدها را به ميل خود تعيين مى نمايند، و در نرخگذارى و مقدار دارايى و كيفيت مصرف و ديگر تصرفات مالى آزاد باشند، صاحبان اينگونه افكار، به نامهايى ظاهرالصلاح از توانگران متكاثر جانبدارى نيز مى كنند. در اين صورت ، آنچه در اين كتاب از مبانى موضوعى اسلام درباره مسائل مالى آورده ايم ، بيداردلان و فهميدگان را بر آن مى دارد تا آنگونه افكار جانبدارانه را محكوم كنند، و خارج از چارچوبهاى اسلامى بدانند، و منحرف از واقعيت دينى به شمار آورند.
در انحراف ياد شده ، و دور بودن اينگونه افكار از روشهاى اصيل دين ، علت و انگيزه هر چه باشد، مسئله تفاوت پيدا نمى كند، چه دين جمع آورى مال و انباشتن آن را بسختى طرد كرده است ؛ شيخ بزرگوار، ((احمد بن فهد حلى )) گفته است : ((دانستى كه بر كاسب و عائله دار واجب شده است كه در كسب درآمد و مصرفهاى خود ميانه روى را برگزيند؛ و قاعده اى كلى است كه شرع به طور عموم به آن فرمان داده است )).(151) و شيخ ما، ((حاج ميرزا حسين نورى )) - صاحب كتاب ((مستدرك الوسائل )) - بابى در اين كتاب زير اين عنوان : ((جايز نبودن جمع آورى مال و انفاق نكردن از آن )) آورده است .(152) پس براساس اين تعليمات زنده و برحق انقلاب كردن و برآشفتن در برابر سلطه هاى مالى از مهمترين وظايف دينى محسوب مى شود؛ و تكليف تنها در انقلاب كردن در برابر سلطه هاى سياسى منحصر نيست . پيامبر خدا موسى (عليه السلام ) - در انقلاب معروف تاريخى خود، چنانكه پيشتر اشاره شد - بر سر فرعون و هامان و قارون فرستاده شد؛ و او به همانگونه كه به مبارزه با فرعون پرداخت به مبارزه با قارون نيز پرداخت ، و به همانگونه كه فرعون در دريا غرق و نابود شد، قارون را نيز زمين در خود فرو برد و هلاك كرد.
انقلاب بزرگ اسلام نيز چنين بود. پيامبر ما، حضرت محمد((صلى الله عليه و آله و سلم ))، به همانگونه كه براى كارزار كردن با كفر و بت پرستى قريش مبعوث شد، به آن نيز مبعوث شد كه با اشرافيت قريش و داراييهاى مشكوك و زندگى ستمگرانه و معيشت افراطى و فرهنگهاى سرمايه دارى خرافى و جاهلى قريش نيز درگير شود.(153)
و واضح است كه نظام مالى اگر متكى بر پايه انفاق و توزيع مال باشد، نه جمع آورى و روى هم انباشتن آن ، نه فقيرى بيچاره در اجتماع وجود پيدا خواهد كرد و نه توانگرى ولخرج و شادخوار.
و هيچ كس نبايد گمان كند كه احاديث رسيده در اين خصوص ، يك يا دو يا سه تاست ، تا در سند يا دلالت آنها خدشه كند، چه اين امر مهم و اساسى در قرآن و حديث هر دو آمده است (چونان مسائل اساسى و موضوعات ديگرى كه در ((الحياة )) مطرح گشته است ). و آيات قرآنى مربوط به اين موضوع چنان قاطع و جازم است كه ناگزير بايد به آنها گردن نهاد و بر وفق آنها عمل كرد.
آيا براى پايمال كردن تكاثر و متكاثران ، برخوردى شديدتر از ((سوره تكاثر)) و لحن كوبنده آن هست : اءلهاكم التكاثر حتى زرتم المقابر كلا سوف تعلمون (154) باليدن به بسيارى مال و فرزندان ، شما را به غفلت وا داشت تا آنگاه كه به ديدار گورها رفتيد (تا مردگان خود را بشمريد). نه چنان است (كه مى پنداريد). همانا به زودى خواهيد دانست .))
آيا براى ويران سازى پايگاههاى تمول فراوان (سرمايه دارى ) و اشرافيگرى ، تبليغى نيرومندتر از تصريح قرآن كريم به اين امر هست كه ، هدف از فرستادن پيامبران و نازل شدن كتابهاى آسمانى و ميزان الاهى ، برپا دارى قسط است در جامعه ؟(155)
و آيا براى طرد فاصله هاى كمرشكن معيشتى ، انگيزشى رساتر از اين فرياد پرطنين قرآن كريم وجود دارد كه : ان الله يامر بالعدل و الاحسان (156) خداوند به دادگرى و نيكوكارى فرمان مى دهد؟
اينها خطوطى است كه قرآن براى ايجاد ((جامعه اى قرآنى )) طرح ريزى كرده است . و اما احاديثى كه به اصول ياد شده تصريح دارد، بسيار فراوان است و - چنانكه اشاره كرديم - همه تاءييد كننده يكديگر است ، و همه در خط تعاليم قرآن كريم است ... و خوانندگان در جاى جاى اين دو باب ، نمونه هايى مناسب از آنها را ملاحظه خواهند كرد.
اين در مرتبه نخست ، و در مرتبه دوم مى گوييم كه : اين امر (يعنى پراكندن و توزيع اموال )، روح و جوهر اسلام است در تنظيم حياتى جامعه انسانى و قانونگذارى عادلانه كلى . و اصل اساسى ياد شده ، يكى از اصول الاهى و مبانى اسلامى در ميدانهاى سياست مالى است . كه از دلايل اسلامى متكى بر آيات و احاديث (با تعبيرهاى متعدد و بيانهاى گوناگون )، و از تقريرهاى عملى پيامبر اكرم ((صلى الله عليه و آله و سلم )) و ائمه طاهرين (عليه السلام ) دستگير ما مى شود بنابراين همه آنچه آورده شد مؤ يد اصلى اساسى است در مسائل مالى و اقتصادى ، اصلى كه جامعه را به قوامى عادلانه مى رساند، و به بهره منديى همگون ، و مصرفى متعادل ، و همياريى تضمين شده ، متكى به اداى حقوق و دور از افزون طلبى و تنعم پرستى و خاصه بخشى و ويژه خواهى ، و در نبرد با فقر و آثار منفى آن . و ما هم اكنون خواننده را بيشتر با اين مسائل آشنا خواهيم كرد:
قرآن كريم ، مواهب طبيعى و نعمتهاى الاهى را رزقى براى انسان و وسيله اى محسوب داشته است كه با آنها زندگى وى ادامه پيدا مى كند و وسائل معيشت او فراهم مى آيد، و مايه بقا و حركت او است به سوى خير و تكامل ، و كالايى است براى او و چارپايانش ، و وسيله اى است براى گذران معيشت و موادى براى خوردن و آشاميدن او. قرآن مال و انباشتن آن را هدف نهايى انسان قرار نداده ، و آن را غايب مطلوب اين زندگى و مواهب آن به شمار نياورده است .
خداى متعال مى فرمايد: و الارض مددناها و القينا فيها رواسى و اءنبتنا فيها من كل زوج بهيج ... و نزلنا من السماء ماء مباركا فانبتنا به جنات و حب الحصيد و النخل باسقات لها طلع نضيد رزقا للعباد...(157) زمين را گسترديم ، و كوههاى استوار در آن جاى داديم ، و در آن از هر گونه گياه جفتهايى زيبا و بهجت انگيز رويانديم ... و از آسمان آبى پر بركت (و مايه دار) بارانديم ، و با آن بارانها بوستانها و دانه هاى خوراكى درو شدنى سبز كرديم و درختان خرماى بلند، با شكوفه هاى برهم چيده تا اينهمه روزى بندگان باشد...))؛
نيز مى فرمايد: ثم شققنا الاءرض شقا فاءنبتنا فيها حبا و عنبا و قضبا و زيتونا و نخلا و حدائق غلبا و فاكهة و اءبا متاعا لكم و لاءنعامكم .(158) سپس زمين را آنچنان شكافتيم و در آن دانه رويانديم و انگور و سپست و زيتون و خرما و بوستانهاى پوشيده از درخت و ميوه و علف تا شما و چارپايانتان را بهره مند سازد.))
سپس خداى نعمت آفرين ، با آفريدن اين نعمتها و بخششها براى آدمى ، او را از حرام كردن چيزهاى پاكيزه (و حلال ) بر خود نهى كرد، بلكه به او فرمان داد كه از آنها (چيزهاى پاكيزه و حلال ) بخورد و بياشامد. و اين خطاب تنها ويژه گروهى اندك از ثروتمندان شادخوار و توانگران پرپول و كسان ايشان نيست ، بلكه خطابى است متوجه به توده ها و توده ها، از فرزندان حضرت آدم (عليه السلام ) (چنانكه نظام آفرينش نيز مقتضى همين چگونگى است ، زيرا هر جاندارى قوت و روزى مى خواهد، (لكل ذى رمق قوت .)(159)
و براى همين جهت ، يعنى اينكه نعمتهاى خدا براى همگان آفريده و آماده گشته است ، خداوند ثروتمندان را از طغيان و اسراف و تجاوز از حدود منع كرده است ، تا چنان باشد كه نعمتها در دسترس همگان قرار گيرد، و روزيها به همه مردمان (و جانداران ) برسد؛ مى فرمايد: يا ايها الذين آمنوا، لا تحرموا طيبات ما اءحل الله لكم و لا تعتدوا(160) اى معتقدان متعهد، روزيهاى پاك را كه خدا بر شما حلال كرده است حرام مشماريد، و (از حدود) تجاوز مكنيد))، و: كلوا من طيبات ما رزقناكم و لا تطغوا فيه (161) از روزيهاى پاكيزه (و حلال ) كه به شما داده ايم بخوريد، و اندازه نگاه داريد))؛ و كلوا و اشربوا و لا تسرفوا(162) بخوريد و بياشاميد، و اسراف نكنيد)).
سپس خداوند بخشنده نعمتها، براى آنكه آدمى را در چارچوب بهره بردارى معتدل از نعمتهاى الاهى محدود سازد، و از فزونروى و سركشى در مصرف نگاه دارد، آياتى مؤ كد درباره تقواى اقتصادى و معيشتى نازل كرده است ، از جمله : و كلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا و اتقوا الله (163) از هر چيز حلال و پاكيزه اى كه خدا روزى شما كرده است بخوريد، و تقوى را رعايت كنيد...))، و معلوم است كه استفاده از نعمتهاى الاهى ، با رعايت تقوى در معيشت ، در ضمن چهار امر امكانپذير خواهد بود:
1. رفع نيازمنديهاى زندگى ، بوسيله مال ، در حدى مناسب و اقتصادى .
2. پرهيز كردن از زياده طلبى و تكاثر در كسب مال و مالكيت و اندوختن .
3. دورى گزيدن از مصرفگرايى و اسراف و تبذير در خرج كردن و مصرف مال .
4. انفاق مقدار زايد مال و امكانات (خوراك ، پوشاك ، مسكن ، تحصيل ، و امكانهاى مسافرتى عبادى ، يا علمى ، يا تفريحى ) به ديگران .
اما امر اول ، از آن جهت ضرورت دارد كه تجاوز از ميانه روى و اعتدال در هزينه هاى معيشتى ، سبب كشيده شدن شخص به امر دوم (تكاثر) و امر سوم (اسراف ) مى شود.

 

next page

fehrest page

back page