عرض دين

آيت‌ الله العظمی صافي

- ۳ -


مسئله عرض دين در عصر حاضر:

در عصر ما مسئله عرض دين به دين شناسانى كه دين را از قرآن كريم و احاديث اهل بيت(عليهم السلام) شناخته اند، مسئله اى است كه بايد همگان مخصوصاً نسل جوان و دانشجويان عزيز و دانشگاهيان متعهد و متدين به آن توجه كامل داشته باشند; زيرا دست تحريف و تأويل و تصرف و اعمال سليقه هاى شخصى به علل متعدد از جمله غرب زدگى از سوى معدودى كه به اصطلاح خود را روشنفكر مى شمارند به سوى عقايد و تعاليم دينى دراز شده و اشخاص فاقد صلاحيتهاى علمى به صورت كارشناس امور دينى و طالب، فرم در قالب مصاحبه و ميزگرد و سخنرانى و نوشتن مقاله ارزشهاى اسلام و التزامات مردم را بعقايد و احكام شرعى هدف قرار داده و چنان وانمود مى كنند كه روشنفكرى، عدم تعهد به مداليل كتاب و سنت و اصطلاحات دينى و محدود نبودن در چهارچوب كتاب و سنت است و به گمان خود، روشنفكرانه دريافتهاى علما و فقها را در امتداد قرنهاى متمادى تخطئه نموده و بسيارى از احكام الهى را با مزاج عصرى كه ساخته غرب يا شرق است مناسب نمى دانند و با توسل به الفاظ مبهمى از قبيل فقه پويا يا قبض و بسط شريعت بعض احكام و خاتميت و ابديت برنامه هاى شرعى و نظامات جزائى و اجتماعى و غيرها را زير سؤال برده و در عقايد نيز با افكار به اصطلاح عرفانى كتاب و سنت را تعريف و توصيف مى نمايند و خلاصه راهى مى روند كه اگر ادامه يابد التزامات دينى بسيارى را سست مى نمايد.

كار مهم و بزرگ انبيا اين بود كه مردم را به برنامه هائى كه از سوى خدا تبليغ كردند، مؤمن ساخته و آنها را به عمل به اين تعاليم وجداناً متعهد نمودند; كارى كه از هيچ يك از فلاسفه و قشرهاى به اصطلاح برجسته و نوابغ فكرى برنيامده و برنخواهد آمد.

اين افراد به اصطلاح روشنفكر هركجا پيدا شدند با اين ايمان برخورد دارند و خارج بر آن هستند و به اين افتخار مى كنند كه در تمام يا بعض از اين باورها خدشه نمايند و تعهد مردم را كم كنند و دين را طبق انديشه خودشان، كه متأثر از اوضاع و احوال بيگانگان است، تفسير نموده و اصالتهاى اسلامى را مورد ترديد يا انكار قرار دهند.

متأسفانه اين روش ها كه به صورت گرايش به دين و مذهب و مذهبى بودن ابراز مى شود كم و بيش در زن و مرد اثر گذارده و يك وسوسه در بعض مسائل مسلم مذهبى و تعهدات اسلامى در بعضى ديده مى شود.

ناگفته نماند كه طبع اين گونه برخوردهاى ترديدانگيز يا توهين آميز با مسائل مقبوله و مورد احترام و تقديس جامعه شهرت بخش است و افرادى كه مى خواهند اسم و آوازه اى بدست بياورند و از راههاى صحيح عاجزند، اين راه را پيش مى گيرند، و هر چه در اين راه هتاكى بيشتر نشان داده شود و بى پرده و صريح تر انكار و اهانت شود و به ارزشهاى جامعه تندتر حمله كنند بيشتر موجب شهرت مى شود و عده اى هم كه آن ارزشها را معارض با هواها و منافع خود مى دانند، بيشتر از آن استقبال مى كنند.

بسيارى از غرب زده ها و متجدد مسلكها، نويسنده و گوينده اى را آزادانديش و روشنفكر مى دانند كه در حمله به مقدسات و باورهاى جامعه و مسخره كردن آنها بى پروا و گستاخ باشد.

كتاب سلمان رشدى مرتد، كه عارى از هرگونه استدلال و برداشت منطقى و معقول بود و حاوى هيچ نكته و ردّ و ايراد خردپسند نبود، تنها به علت گستاخى مفرط و اهانت به مقامات مقدسه و شخصيتهايى كه همه از آنها احترام مى كنند و حريم قداست آنها را محترم مى شمارند، در محافلى كه حدّ و حدودى براى آزادى اشخاص قائل نيستند، روشنفكرانه و آزاد انديشانه تلقى شد، و از رهگذر هتك اين قداستها و اهانت به مقدسات مسلمانان مشهور گرديد، و استعمار هم براى همين اهانت او به اسلام از او حمايت و دفاع كرد و گرنه كتاب فاقد محتواى منطقى و استدلالى است.

به اين جهات، نسل جوان ما اگر بخواهد از شر اضلال اين روشنفكرهاى اسمى در امان بماند و دين راستين اسلام را پاك و همان طور كه نازل بر پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) شده است از منابع اصيله و اصليه فرا بگيرد، بايد يا شخصاً مراجعه به اين منابع نمايد و بدون تأويل و توجيه، دلالت كتاب و سنت را حجت بداند، و يا به اسلام شناسان ـ يعنى آنها كه در مكتب اهل بيت(عليهم السلام) و با غور و بررسى در اين دو منبع اسلام را آموخته اند ـ رجوع نمايد. اينان را همه مى شناسند. ابوذرها و مقدادها و سلمان و سليم ها و محمدبن مسلم ها و ابن ابى عمير و فضل بن شاذان و ابن بابويه ها و كلينى ها و شيخ طوسى ها و شاگردان آنها و شاگردان شاگردانشان تا زمان حاضر از علما و فقها و مراجع مى باشند.

اين قشر از علماء هستند كه در اعصار و ادوار متمادى اسلام را از منابع اصيل و أصل اخذ كرده و يداً بيد به اخلاف سپرده اند. اگر اين رجال بااخلاص نبودند از قشرهاى ديگر حفظ اين امانت برنمى آيد و در غوغاهاى بحثهاى فلسفى و افكار و سخنان صوفيانه اين و آن، نه چيزى ثابت و خالص باقى مانده بود و نه مبانى اعتقادى اسلامى از گزند تحريف و تأويل مصون مى ماند.

همه اهل اطلاع و انصاف مى دانند كه در بين تمام دانشمندانى كه در رشته هاى مختلف علوم عقلى و اسلامى تبحر و شهرت يافتند فقط، اين صنف بودند كه اسلام را حفظ كردند، و نقش اصلى تبليغ دين را به آيندگان اينها ايفا كردند، رشته هاى ديگر از فلسفه و عرفان مصطلح اصلاً اين هدف را ندارند و يقيناً اگر مسلمانها بودند و علاءالدوله سمنانى ها و بايزيدها و ابوسعيدها و صوفيان هند و ايران و خانقاه ها، آنچه كه امروز در دست مردم نبود اسلام بود و هر چه هم بود قابل عرضه براى اداره دين و دنيا نبود. مثل شهاب سهروردى و ابن فارض و ابن العربى ها در اين جهت نقشى نداشتند و حتى نمى توان خدماتى را كه مثل ميرداماد (عليه الرحمه) در حفظ آثار اهل بيت(عليهم السلام)داشته است به حساب تبحرش در فلسفه، و اينكه به قول خودش مشارك فلاسفه بزرگ يونان بوده است گذاشت، و اگر چه در بعض آرا و نظراتى كه در بعض مسائل اسلامى بيان فرموده است از فلسفه نيز كمك گرفته است، اما خدمت ايشان و امثال ايشان به اسلام نتيجه تخصّص آن بزرگواران در رشته هاى علوم خاص اسلامى و معارف قرآنى و آثار اهل بيت(عليهم السلام) بوده است.

به هر حال، در عرض دين و در مقام تحصيل اطمينان به اينكه دينى كه شخص به آن متدين شده است با دينى كه پيغمبر و ائمه(عليهم السلام) و كتاب و سنت عرضه داشته موافق است و دين الله است، معيار همان بيان وحى و كلمات و بيانات اهل بيت وحى(عليهم السلام) است. بايد به مقتضاى:

«هذا العِلْمَ دينٌ فَانْظُرُوا عَمَّنْ تَأخُذُونَ دينَكُم»(1

دين خدا و علم دين را در همه رشته ها وبخشهايش ازاهل دين بپرسيد.

پيشينه عرض دين

موضوع كسب اطمينان از مطابقت معتقدات دينى با نصوص دينى و وحى نازل بر پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله)، و موروث از آن حضرت به ائمه طاهرين(عليهم السلام) به صورت عرض دين و عقايد يا به صورت پرسش و سؤال از اصول و مبانى دين از زمان پيغمبر(صلى الله عليه وآله) مطرح بوده است و افراد متعهد و با معرفت در مقام بوده اند كه دريافت هاى دينى خود را مستقيماً در صورت امكان به خود آن بزرگواران عرضه بدارند و يا به علمايى كه بر نصوص شريعت احاطه دارند رجوع نمايند، كار مهمى كه در زمان ما اهل ايمان و ديانت كمتر به آن توجه دارند.

در كتاب شريف بحارالانوار(2) در ضمن رواياتى از كتاب امالى شيخ اعظم طوسى و معانى الاخبار شيخ أجل أقدم صدوق و رجال شيخ جليل كشى عرض دين ابراهيم مخارقى و حمران بن أعين و عمرو بن حريث و خالد بجلى و حسن بن زياد عطار و يوسف را به حضرت امام صادق(عليه السلام)نقل كرده است و در كتاب شريف كافى روايت عرض دين اسماعيل بن جابر خدمت حضرت امام باقر(عليه السلام) و عرض دين منصور بن حازم خدمت حضرت صادق(عليه السلام)روايت شده است.

امثال اين بزرگان، به اينكه در اين امور عقيدتى اجتهاد كرده و علم و يقين حاصل نموده اند اكتفا نمى كردند; براى اينكه بدانند دين آنها با «ما نزل من الله على رسوله(صلى الله عليه وآله) و ما عند الائمة(عليهم السلام)» موافق است و مبادا چيزى كم يا زياد شده باشد دين خود را به امام زمان خود عرضه مى داشتند.


1ـ منية المريد ص 239.

2 ـ بحارالانوار، 66/9 ـ 3.