بسم اللَّه الرحمن الرحيم
پيشگفتار
براى تكامل روحى، نياز شديدى به خودشناسى داريد تا از قدرتهاى عظيمِ روح و روان
خود آگاه شويد و با شناخت خويش زمينه آشنايى با معارف كه روشن كننده قلب و جانست،
براى شما فراهم شده و معارف عالى و عقايد صحيح را به دست آوريد. در اين هنگام با
علم و آگاهى و معرفت كامل به عبادت و بندگى خداوند بپردازيد و با خداى خود مناجات
كنيد تا حلاوت و شيرينىِ بندگى را دريابيد و جاذبه الهى، شما را از جذبههاى نفسانى
رهايى بخشد.
توجّه داشته باشيد در صورتى به اين مقام دست مىيابيد كه عبادت و بندگى شما
همراه با تقوا و پرهيزكارى باشد و گرنه عبادت، بدون رعايت تقوا، جز رنج و ملال اثرى
ندارد. براى رسيدن به مقام تقوا بايد كار و كوشش كنيد و به سعى و تلاش بپردازيد؛
زيرا براى دست يافتن به حالت روحى و معنوى، بايد زحمت بكشيد و از ضعف و سستى
بپرهيزيد.
اگر كار و كوششِ خود را بىاثر مىبينيد و يا معتقد هستيد تأثير چندانى ندارد،
از عالم غيب استمداد كنيد و با توسّل به اهل بيت عليهم السلام وسيله اطاعت خداوند و
ترك گناه را براى خود فراهم كنيد و به مقام قرب الهى راه يابيد.
اگر خود را در درياى بلا گرفتار مىبينيد، كشتىِ نجات، در درياست، او به سوى
شما مىآيد، شما نيز به سوى او حركت كنيد؛ تا در اين صورت عظمت ولايت اهل بيت عليهم
السلام را دريابيد و محبّت اهل بيت عليهم السلام سراسر وجودتان را فرا گيرد.
در اين هنگام درك مىكنيد راه نجات، اعتقاد به ولايت و داشتن محبّت اهل بيت
عليهم السلام است؛ چون دوستى خاندان وحى، اكسير شفابخشى است كه هر چه افزونتر شود،
روح و روان را پاكتر مىكند؛ به گونهاى كه آمادگى باطنى براى حكومت الهى در شما
ايجاد مىگردد و در انتظار فرا رسيدن تحوّل عظيم جهانى به دست پرقدرت حضرت
بقيّةاللَّه الأعظم ارواحنا فداه روزشمارى مىكنيد و در پرتو اين حالت، راز كاميابى
و رمز موفقيّت را در خود مىيابيد.
انتظار به معناى كامل و واقعىِ آن، اسرار ناشناختهاى را آشكار مىكند كه بايد
با رازدارى از آنها نگهدارى كنيد. اگر بتوانيد زبان خود را كنترل كنيد، توفيقات شما
روزافزون مىشود و از اسرار موفقيّت، آگاهى بيشترى پيدا مىكنيد.
سيّد مرتضى مجتهدى سيستانى
(15) خودشناسى يا راه تكامل
كسى مىتواند از قدرتهاى عجيب و شگفت انگيز روحىِ خود استفاده كند كه از وجود
آنها آگاهى داشته باشد و در صدد بيدار ساختن و بهرهمند شدن از اين قدرتها باشد، و
گرنه چگونه مىتواند از آنها استفاده كند؟ بنابر اين انسان براى دستيابى به مقامات
عالى روحى و معنوى، بايد به خودشناسى رو آورد و به وجود اين قدرتها و راه پرورش و
تكامل آنها آشنا باشد، تا راه ترقّى و پيشرفت براى او روشن شود.
بسيارى از جوانان براى آشنايى با زيباييهاى طبيعت، به كوهنوردى و يا مسافرت به
كشورهاى دوردست مىپردازند و به خاطر آن زحمتهاى فراوانى را متحمّل مىشوند؛ اين
گونه كارها اگر با برنامه صحيح باشد و بر اثر نشست و برخاست با ديگران از آنان رنگ
نگيرند، نشاط تازهاى به آنان مىدهد. ولى مهمتر از گردش به اطراف جهان اين است كه
به »سفر خوديابى« بپردازند و بدانند پى بردن به اسرار وجود خودشان، اهميّت بسيار
بيشترى از شناخت رازهاى سرزمينهاى دوردست دارد.
اگر ما بدانيم خودشناسى و آشنايى با قدرتها و نيروهاى نهفته در درون ما در
خودسازى و تكامل ما داراى نقش مهمّ و اساسى است، بيشتر به آن اهميّت مىدهيم.
خود شناسى، نه تنها براى تكامل و پيشرفت بسيار لازم است؛ بلكه مىتوان گفت:
براى دست يافتن به حالات روحى و معنوى، ثمربخشترين و پرسودترين نوعِ معرفت از
انواع معارف است.
به همين جهت حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَعْرِفَةُ النَّفْسِ أَنْفَعُ الْمَعارِفِ.(1)
شناخت نفس، نافعترينِ همه معارف است.
زيرا با معرفت نفس، انسان با عواملى كه در وجودش هست و در زمينه پيشرفت و تكامل
او مؤثرند، آشنائى پيدا مىكند و موانعى كه در وجود او در مورد كسب انواع معارف و
ترقى و نجات هست، براى او روشن مىشود. در اين صورت با مقتضيات و موانعِ راهى كه در
پيش دارد، آشنائى پيدا مىكند. و شناخت امورى كه مقتضى پيشرفت و همچنين امورى كه
مانع راه هستند، از شرايط حتمى تكامل روحى است.
انسان با شناخت آنها، دريچههاى نور و روشنايى را براى خود مىگشايد و با انجام
مقتضيات و رفع موانع، بزرگترين راه نجات را به دست مىآورد.
حضرت اميرالمومنينعليه السلام مىفرمايند:
نالَ الْفَوْزَ الْأَكْبَرَ مَنْ ظَفَرَ بِمَعْرِفَةِ النَّفْسِ.(2)
كسى كه به معرفت نفس ظفر يابد، به بزرگترين راه نجات و كاميابى نائل شده است.
با اين بيان، روشن شد كه شناخت نفس و آگاهى از قدرتهاى عظيمى كه در او نهفته
است، از شرايط ضرورى و حتمى براى تكامل است و آگاهى از قدرتهاى نفس، اعم از نيروهاى
سازنده و نيروهاى ويرانگر، كاملاً ضرورت دارد.
انسان بايد بداند چه چيزهائى نفس او را دربند نموده و چگونه مىتواند از آنها
رهايى يابد؛ تا خود را از قيد آنها آزاد ساخته و قدرتهاى نهفته خود را بيدار و
فعّال نمايد.
حضرت اميرالمومنينعليه السلام اين گونه انسان را كه آشنا با نفس و حالات
نفسانى است، »عارف« معرّفى مىكنند و مىفرمايند:
اَلْعارِفُ مَنْ عَرَفَنَفْسَهُ فَاَعْتَقَها وَنَزَّهَها عَنْ كُلِّ
مايَبْعُدُها وَيوُبِقُها.(3)
عارف كسى است كه نفس خود را بشناسد؛ آن گاه او را )از قيد وبند( آزاد نمايد و او
را از هر چه آن را دور مىسازد، پاك نمايد.
آنچه در علم بيش مىبايد
دانش ذات خويش مىبايد
اين بدان كايت شرف اين است
نسخه سرّ مَنْ عَرَف اين است
فكر و انديشه، اراده و تصميم، همّت، ايمان و يقين از قدرتهاى پرتوانِ نفس شما
هستند. آنها را از ضعف و سستى پاكسازى نموده و از قيد و بندها آزاد نمائيد، و از
آنها همچون بال براى پرواز به سوى خوبيها و نيكيها استفاده كنيد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
إِنَّ النَّفْسَ جَوْهَرَةٌ ثَمينَةٌ مَنْ صانَهْا رَفَعَها وَمَنْ اِبْتَذَلَها
وَضَعَها.(4)
براستى كه نفس گوهرى گرانبها است. هر كس او را محافظت كند، او را بلند مىنمايد و
هر كس او را به ابتذال بكشاند، او را پست مىكند.
بنابراين گوهر پر قيمت نفس خود را ارج نهيد و آن را از آلودگيها پاك نمائيد،
تابه مقامات عالى معنوى و روحى راه يابيد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ عَرَفَ نَفْسَهُ تَجَرَّدَ.(5)
كسى كه نفس خود را بشناسد، مجرّد مىشود.
در اين حال نه تنها نفس، انسان را به كارهاى زشت تحريك نمىكند؛ بلكه وى را
راهنمايى و ارشاد مىكند. آن حضرتعليه السلام مىفرمايند:
لاتَعْصِ نَفْسَكَ إِذا هِيَ أَرْشَدَتْكَ.(6)
هرگاه نفست تو را راهنمائى نمود، با آن مخالفت مكن.
پاكسازى نفس
براى پاكسازى فكر و انديشه، همت و اراده و قدرتهاى ديگر نفس، بايد به كوشش و
جدّيت بپردازيد و از اهمال و سستى دورى كنيد، زيرا براى اصلاح نفس و آزاد ساختن
قدرتهاى فراوانى كه در آن نهفته است، سعى و تلاش لازم است.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
لاتَتْرُكِ الاِجْتِهادَ في اِصْلاحِ نَفْسِكَ، فَإِنَّهُ لايُعينُكَ إِلاّ
الْجِدُّ.(7)
تلاش در اصلاح نفس خود را ترك مكن، زيرا كه در اين راه تو را كمك نمىكند مگر
كوشش.
با كمال تأسّف، با همه اهميّتى كه اين مسئله دارد، به آن كمتر توجّه مىكنيم.
بايد ببينيم مردان خدا چگونه خود را شناختند؟ و چگونه توانستند به مقامات ارزنده
راه يابند؟ و چگونه به مقام شرافت نفس رسيدند؟ و ما چگونه مىتوانيم در راه آنان
گام برداريم و به سرنوشتى كه آنان رسيدند، دست يابيم؟
پاسخ اين سئوال را حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در ضمن كلامى گويا چنين بيان
فرمودهاند:
عَوِّدْ نَفْسَكَ فِعْلَ الْمَكارِمِ وَتَحَمُّلَ أَعْباءِ الْمَغارِمِ، تَشْرُفَ
نَفْسَكَ.(8)
نفس خود را به انجام كارهاى پسنديده و به تحمّل رنج غرامتها عادت ده، تا نفس خود
را بلند مرتبه گردانى.
بزرگان ما به اين گفتار پر معنى، لباس عمل پوشاندند و به مقام شرافت نفس كه
خودسازى و خودشناسى است، رسيدند. ما نيز اگر اعمال پسنديده را انجام دهيم و زحمت
انجام كارهاى مشكل را تحمّل كنيم، با مرور زمان به خود شناسى و مقام والاى انسانيّت
- كه شرافت نفس است - دست مىيابيم.
خودشناسى و مكاشفه
از بزرگترين رازهاى خود شناسى اين است كه بدانيم:
نفس مجمع اضداد است و همچون كانونى كه افراد نيك و بد را در خود جاى مىدهد،
نفس نيز خوبيها وبديها را در خود جاى مىدهد. نفس مىتواند دوستى و دشمنى با يك فرد
يا يك موضوع را در خود قرار دهد. مىتواند افكار، انديشهها و عقايد صحيح و اشتباه
را در خود جمع كند.
بنابر اين با آگاهى از اين حقيقت، تا نفس به مراحل عالى نرسيده و تكامل نيافته
باشد، نمىتوانيم همه آثار و دريافتهاى او را صحيح و سالم بدانيم. براى توضيح مطلب
مىگوئيم: دريافتهاى نفس و مكاشفات، به طور كلّى به سه دسته تقسيم مىشوند:
1 - مكاشفات رحمانى
2 - مكاشفات شيطانى
3 - مكاشفات نفسانى
1 - مكاشفات رحمانى، از الهام ملائكه سرچشمه مىگيرند. اگر چه اندك و كميابند،
ولى داراى حقيقت بوده و صحيح هستند.
2 - دسته ديگر از مكاشفات را، عوامل شيطانى ايجاد مىكنند و بر فرض در موردى يا
در مواردى خبر صحيح و درستى را ارائه دهند، نبايد به آنها اعتنائى كرد و گرنه كمكم
در انسان نفوذ نموده و بر او مسلّط مىشوند و با مرور زمان، انسان به اين گونه
مكاشفات خو مىگيرد و شيطان نيز به القاء اين گونه مكاشفات بر او عادت مىنمايد.
چه بسيار انسانهايى كه بر اثر عدم علم و آگاهى و دور بودن از راهنماييهاى
حياتبخش خاندان وحى، خود را به اين گونه مكاشفات و خيالات آلوده ساختند و عمر خود
را به گمان آن كه داراى بزرگترين حالات روحى و معنوى هستند، از دست دادند.
3 - دسته سوّم، مكاشفات نفسانى هستند. صحّت اين گونه مكاشفات و بطلان آنها
بستگى به صفاى نفس و نورانيّت آن دارد. اگر كسى همچون سلمان و ابوذر به درجه كمال
رسيده باشد، همه مكاشفات او صحيح است. ولى اگر به تكامل نرسيده باشد، چون افكار،
انديشهها و اعتقاداتى كه در اعماقِ نفس او وجود دارد، در مكاشفات و دريافتهاى
نفسانىِ او مؤثّر هستند صحّت مكاشفات او بستگى به ارزش افكار و عقايد او دارد.
بنابر اين انسان نمىتواند صحّت مكاشفات خود را در صورتى كه اعماق وجودش را از
اعتقادات و افكار و خيالات اشتباهى كه در او انباشته شده پاك نساخته، تضمين كند.
زيرا مكاشفات نفسانى در بسيارى از موارد، از آنچه در نفس انباشته و نگه داشته
شده است، سرچشمه مىگيرد و چون نفسهايى كه به تكامل راه نيافتهاند، مجمع حق و غير
حق و كانون امور صحيح و باطل هستند؛ نبايد به هر گونه مكاشفهاى اعتماد و اعتقاد
پيدا نمود. و همان بهتر كه به جاى توجه به اين گونه مكاشفات و الهامات، به سوى
تكامل و خود سازى بر مبناى راهنماييهاى اهل بيتعليهم السلام كه آشنا با تمامى
اسرار وجود هستند، روى آوريم.
بنابراين هر كه جوياى به دست آوردن مكاشفات و تشنه دارا بودن اين حالات است،
لازم است اوّل به »خود سازى« بر مبناى موازين مكتب وحى بپردازد؛ تا نفس و هواهاى آن
در مكاشفات او نقشى نداشته باشند.
نمونهاى از خودشناسى در غرب
در بعضى از كشورهاى غرب، براى ورود به مراكز آموزشى، دانشگاهها و... دانشجويان
را تست مىكنند و از پاسخِ آنها به سؤالات گوناگونى كه از آنان مىكنند، بدست
مىآورند كه از نظر استعداد روحى، در چه زمينهاى بيشتر آمادگى دارند و پيشرفت آنان
در كدام قسمت از علوم و حرفهها بهتر و بيشتر است، و پس از آن كه روشن شد براى كدام
رشته از علوم يا كدام يك از حرفهها بيشتر آمادگى دارند، آن رشته را براى آنان
برمىگزينند.
اين نوع خود شناسى گر چه فوائدى را در بر دارد و مانع از هدر رفتن بسيارى از
انرژيهائى كه بايد در راه صحيح مصرف شود، مىگردد؛ ولى اكتفا نمودن به آن تا آخر
زندگى و ادامه دادن راهى كه در جوانى آمادگى بيشترى براى آن داشتهاند، همانند اين
است كه شخصى در جوانى براى آگاهى از سلامت جسمى خويش، خود را چك كند و تا كهنسالى
نيز به آن اكتفاء نمايد!
اين گونه شناخت، فقط براى محدودهاى از زمان - نه تمام عمر - كافى است. چون
همان گونه كه مىدانيم قدرتهاى درونى و روحى انسان، گاهى از كودكى يا جوانى در
انسان هويدا است و گاهى مرور زمان و افزايش عقل و تجربه، قدرتهاى بزرگى را در
بزرگسالى و كهولت در برخى از افراد آشكار مىكند.
بنابر اين، انسان بايد هميشه در تلاش باشد كه از قدرتهاى نهان و نهفته خود،
آگاهى داشته باشد و آنها را آشكار كند. مگر نه اين است كه بعضى از نوابغ در كهنسالى
به نبوغ رسيدهاند.
بنابر اين كسى كه در تست هوش در حدّ يك معلّم و آموزگار از نظر قدرت استعداد
برخوردار بوده است، نبايد تا آخر عمر خود را يك آموزگار بداند؛ بلكه بايد با الهام
از مكتب انسان ساز اهل بيتعليهم السلام توجّه داشته باشد خداوند مهربان خصلتها و
ويژگيهايى در او آفريده است كه با استفاده از آنها مىتواند درهاى جديدى از استعداد
و شكوفايى را به سوى خود باز كند.
تلقين، همّت عالى، توبه و .... از اين گونه ويژگيها است.
به عنوان نمونه، انسان مىتواند بر اثر توبه، به قدرت نيروى عظيم - تبديل - كه
در او نهفته است، راه يابد و به انسانى جديد، با قدرتهايى تازه و بزرگ تبديل شود.
مسئله تلقين، اراده و همّت عالى كه در كلمات انسان سازِ خاندان وحى، درسهاى
سازندهاى در پيرامون آنها به انسانها آموختهاند، نيز همين گونه هستند.
بنابر اين با وجود اين گونه ويژگيها، اگر به آنها توجّهى نداشته باشيم و به
خاطر شناخت قدرتهاى خود در محدودهاى از زمان، اگر در تمام عمر خويش به آن اكتفا
كنيم، در اشتباه خواهيم بود. ما بايد هميشه به بررسى نفس و تحوّلات آن توجّه داشته
باشيم، تا بينشى دور انديشانه از نفس خود داشته باشيم.
پس خودشناسى در برههاى از زمان، دليل بر خودشناسى و خودسازى در تمام عمر نيست؛
بلكه بايد براى خودشناسى و خودسازى، با دور انديشى هميشه در فكر نفس و مالكيّت بر
آن باشيم.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
إِنَّ الْحازِمَ مَنْ قَيَّدَ نَفْسَهُ بِالْمُحاسَبَةِ وَمَلِكَها بِالمُغاضَبَةِ
وَقَتَلَهابِالْمُجاهَدَةِ .(9)
به راستى كه دور انديش كسى است كه نفس خود رابه وسيله محاسبه دربند كشد و با غضب
نمودن بر نفس، مالك آن شود و با مجاهده آن را بكشد.
بر اثر دور انديشى، محاسبه و مغاضبه نفس، تحوّلاتى در نفس انسان پديدمىآيد كه
تستهاى زمانِ گذشته ارزش خود را از دست مىدهند.
پس با دگرگونىهايى كه در نفس پديد مىآيد و با تجديد شخصيّتها بر اثر كارهايى
كه بر نفس شده، بايد به تستهاى جديد دست زد؛ همان گونه كه بايد چك نمودن بدن را با
گذشت زمان، تكرار نمود.
به اين جهت، روانشناسان، راههاى گوناگون ديگرى را براى فرار از آشفتگيهاى
روحى، و سامان دادن به زندگى ارائه مىدهند: قدرت تصوير و تصوّر، تجسّم، تلقين و
اراده از راههاى مهمّى است كه آنان به آنها تكيه مىكنند.
همه حقايقى كه تازه به آن راه يافتهاند، پيشوايان ما از دير زمان به ما
آموختهاند. بنابراين ما نيازى به تازه يافتههاى آنان كه با بافتههاى خود همراه
ساختهاند، نداريم. ما هيچ گونه نيازى به آنچه »دون خوان« و »كاستاندا« تجربه كرده
و نوشتهاند، نداريم. همان بهتر كه آنان جادوگرانِ سرخپوست آمريكا را به دام
بيندازند.
همان گونه كه احتياجى به راهنماييهاى »ماهاريشى« نداريم. او بهتر است كه سيكها
و هندوهاى هندوستان را تعليم دهد. ما نيازى به »ذن بوديسم« و چماقهاى »پيران«
نداريم. همان بهتر كه آنان طريقت »ذن« و »گوان« را به گاوپرستان بياموزند. ما نه به
»بصيرتِ« »كريشنامورتى« نياز داريم و نه به »دندان ببر« او. بهتر اين است كه آنان
از جوانانِ آگاه ما دندانِ طمع خويش را بكنند.
عوامل خودشناسى:
1- نقش اراده در خودشناسى
اگر هواى نفس خود را قوى و با صلابت مىدانيد، براى آن است كه تصميم و اراده
شما درباره خود سازى ضعيف است. شما مردانه تصميم بگيريد و با اراده قوى در صراط
مستقيم گام برداريد، در اين صورت يقين خواهيد نمود كه نفس شما و هوا و هوس آن مغلوب
و مقهور شما هستند.
يقين داشته باشيد، با قدرت اراده اين حقيقت را در مىيابيد كه نفس شما در برابر
تصميم شما قدرتى ندارد. اين حقيقتى است كه حضرت امام صادقعليه السلام آن را اين
گونه بيان فرمودهاند:
صاحِبُ النِّيَّةِ الْخالِصَةِ نَفْسُهُ وَهَواهُ مَقْهُورَتانِ تَحْتَ سُلْطانِ
تَعْظيمِاللَّهِ وَالْحَياءِ مِنْهُ.(10)
كسى كه داراى تصميم و نيّت خالصانه است، نفس او و هواى او در پيشگاه سلطنت و
بزرگداشت مقام الهى و حياء از او مقهور هستند.
يعنى كسى كه داراى تصميم خالصانه است، خود را در حال حضور در پيشگاه باعظمت
خداوند مىبيند و شرم و حياء مانع او براى انجام كارهاى ناپسند مىشود. به اين جهت
نفس او و هواهاى نفسانى او مقهور او شده و در اختيار او قرار مىگيرند.
بنابراين از قوى بودن نفس خود گله نداشته باشيد؛ بلكه از بىتصميم بودن و از
ضعف اراده خود ناراحت باشيد و در پى اصلاح آن برآئيد.
اين گونه نفس را تضعيف كنيد
شما تصميم بگيريد هر گاه گناه و يا كار اشتباهى را انجام داديد در برابر آن،
كار خوب و پسنديدهاى را انجام دهيد. اگر به اين برنامه عمل نماييد، پس از چند روز
ضعفِ هواهاى نفسانى را در خود مشاهده خواهيد كرد.
حضرت پيغمبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم مىفرمايند:
إِذا عَمِلْتَ سَيِّئَةً فَاعْمَلْ حَسَنَةً تَمْحُوها .(11)
هرگاه كار زشتى را انجام دادى، كار نيكى انجام ده تا آن را نابود كند.
كار پسنديدهاى كه براى جبران كار خطا و اشتباه خود انجام مىدهيد، آثار ناپسند
كار زشت را از ميان مىبرد. يكى از آن آثار، قدرت هواهاى نفسانى است. بنابراين با
استفاده از گفتار انسان ساز خاندان وحى، هم اكنون تصميم بگيريد: هر گاه كار خطايى
را انجام داديد، در برابر آن، عمل نيك و پسنديدهاى را انجام دهيد تا اثر كار زشت
را نابود كند. اين يك كليد مهمّ موفّقيّت است كه هيچگاه نبايد آن را از دست بدهيد .
يقين داشته باشيد با پيروى از فرمايشات اهل بيتعليهم السلام راه تاريك براى
شما روشن مىشود، پيچيدگىها برايتان گشوده مىشود و نفسِ غالب، مغلوب شما مىگردد،
در اين هنگام باور خواهيد نمود بسيارى از كارهاى غير ممكن، ممكن است.
اينك داستانى از مرحوم ميرزاى قمى كه از چهرههاى درخشان دين است، مىآوريم تا
باور كنيد كه بسيارى از كارهاى غير ممكن، ممكن است.
پس از فوت مرحوم ميرزاى قمى رحمة اللَّه عليه ، شخصى از اهل شيروان هميشه در
مرقد مرحوم ميرزاى قمى حاضر مىشد و مانند خدّام در آن بقعه خدمت مىكرد، بدون آن
كه كسى به او مزد دهد، يا آن كه او را بر اين كار گماشته باشند. و چون اين عمل خلاف
مرسوم بود، علّت خدمتگزارى او را جويا شدند.
او گفت: من مردى از اهل شيروان هستم و از ثروتمندان آن شهر بودم. خود را مستطيع
حجّ ديدم و به اراده حجّ بيتاللَّه الحرام، لباس سفر پوشيده و از شهر خارج شدم.
پس از رسيدن به مكّه معظّمه و انجام اعمال حجّ، از راه دريا برمىگشتم. روزى در
كشتى براى قضاى حاجت لب كشتى رفته بودم. چون نشستم، بند كيسه پول پاره شد و به دريا
افتاد. آه پر درد از دل كشيدم و از آن قطع اميد نمودم. حيران به منزلگاه خود برگشتم
و مقدارى از وسائلى كه داشتم، سرمايه احتياجات خويش نمودم تا وارد نجف اشرف شدم و
به پناه بىپناهان حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام متوسّل شدم.
در يكى از شبها آن حضرت را در خواب ديدم فرمودند: غم مخور، به قم برو و كيسه
پول خود را از ميرزا ابوالقاسم عالم قمى بخواه كه آن را به تو مىرساند.
از خواب بيدار شدم و آن را از عجائب روزگار دانستم. با خود گفتم كه كيسه پول من
در درياى عمّان افتاده و حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مرا به شهر قم راهنمايى
مىفرمايد!
با خود گفتم: زيارتگاههاى مطهّر عراق را زيارت مىكنم و به قصد زيارت حضرت
معصومهعليها السلام به قم مىروم و مطلب خود را به ميرزاى قمى مىگويم، شايد فكرى
بكنند.
به اين جهت به قم آمدم و بعد از زيارت حضرت معصومهعليها السلام به خانه مرحوم
ميرزاى قمى رفتم. اتفاقاً وقت خواب قيلوله بود، و ايشان در منزل بيرونى تشريف
نداشتند. به يكى از ملازمين ايشان گفتم: من مردى غريب هستم و از راه دور آمدهام؛
به جناب ميرزا حاجتى دارم. در جواب گفت: ايشان اكنون خواب هستند برو عصر بيا. گفتم:
عرضم مختصر است. با ناراحتى گفت: برو درب اندرون را بزن.
من جسارت كرده، رفتم و حلقه درب را زدم آوازى بلند شد كه فلانى صبر كن تا من
بيايم و مرا به اسم، نام برد. من از اين كه نامم را برد، تعجّب كردم. آن گاه زود به
نزدم آمد و همان كيسه پول را كه در درياى عمّان افتاده بود، از زير لباس خود درآورد
و به من داد و فرمود: راضى نيستم تا زنده هستم كسى از اين جريان باخبر شود؛ آن را
بردار و به وطن خود باز گرد.
من دست آن جناب را بوسيدم و با ايشان وداع نمودم وفرداى آن روز روانه وطن شدم.
چون به آنجا رسيدم، رفت و آمدها و كسب و كار، اين خاطره را تا مدّتى از يادم برد؛
تا آن كه پس از مدّتى كه آسوده خاطر شدم، اتفاقاً روزى با همسرم نشسته بودم و از
جريانهاى گذشته و گزارشات سفر براى او صحبت مىكردم؛ اين جريان به يادم آمد و
تفصيلِ آن را براى همسرم گفتم.
چون او از اين ماجرا آگاه شد، بسيار تعجّب كرد و گفت: تو كه با چنين شخصى آشنا
گشتهاى و به همين مقدار اكتفا نمودهاى و از ملازمت و همنشينى او دست كشيدهاى؟!
گفتم: پس بايد چكنم؟ گفت: انسان بايد در خدمت اين بزرگان باشد تا وقتى كه جان به
جان آفرين تسليم نمايد، آن گاه در كنار او دفن شود.
گفتم: حالت اشتياقى كه براى ديدن نزديكانم داشتم، مرا از انجام اين كار باز
داشت. حال هم كه گذشت و از اين نعمت بزرگ محروم شديم.
گفت: نه واللَّه وقت نگذشته و به آسانى مىتوان آن را جبران كرد. زيرا شهر قم
از شهرستانهاى آباد و معنوى است و دركِ خدمت چنين بزرگانى سرآمد همه كارهاى خوب
است. برخيز هر چه داريم نقد كن؛ آن را با خود به قم مىبريم و سرمايه زندگى قرار
مىدهيم و دوره عمر را در مجاورت قبر مطهّر حضرت معصومهعليها السلام و در خدمت اين
مرد بزرگ صرف مىكنيم.
من رأى او را پذيرفتم و خانه و زمين و اموال خود را فروختم و نقد نمودم و با همسرم
به سوى قم حركت كرديم. وقتى وارد شهر شديم، آگاه شديم كه ميرزاى قمى مرحوم
شدهاند. از آن زمان تا به حال من ملازمت قبر او را اختيار نمودهام و تا جان
در بدن دارم از اين مكان دست بر نمىدارم، بلكه آن را مايه افتخار خود
مىدانم.(12)
اين جريان، روشنگر اين حقيقت است كه بسيارى از كارهاى غير ممكن، ممكن است؛ ولى
ما در پى انجام آنها نرفتهايم و راه آن را نيافتهايم. از اين جهت آنها را غير
ممكن مىناميم، در حالى كه در واقع آنها ممكن هستند و در خارج واقع شده و مىشوند.
مانند كيسه پول كه در درياى عمّان افتاده و مرحوم ميرزاى قمى در قم آن را از زير
پيراهن خود در مىآورد و به صاحبش مىدهد.
نكته جالب توجّه اين است كه وقتى حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام او را به مرد
شيروانى معرّفى مىنمايند، مىفرمايند: از ميرزا ابوالقاسم عالمِ قمى بخواه. يعنى
آن حضرت اين گونه افراد را عالم مىدانند ؛ زيرا مىتوانستند از او به گونهاى ديگر
تعبير فرمايند و طبق شهرت وى او را ميرزاى قمى معرّفى فرمايند .
پس بخواهيد و به خواستن خود ادامه دهيد تا با مرور زمان، به خود شناسى راه
يابيد و بعضى از امور غير ممكن براى شما ممكن شود، همان گونه كه قدرت هواهاى
نفسانى، خواسته ناآگاهانه و يا خودآگاه انسانها است؛ كنترل نفس نيز همين گونه است.
يعنى اگر انسان بخواهد، مىتواند نفس خود را مهار كند؛ همان گونه كه مىتواند آن را
رها كرده و از حيوانات پستتر شود.
آدمى زاده طرفه معجونى است
از ملايك سرشته و زحيوان
گر كند ميل اين، شود پس از آن
ور كند ميل آن، شود به از آن
2- نقش خوف از خدا، در خود شناسى
ترس و خوف از مخالفت با خداوند متعال، انسان را به ترك هواهاى نفسانى وا
مىدارد و در نتيجه به خودشناسى راه مىيابد و وسيله هدايت و رستگارى را فراهم
مىكند. خداوند متعال مىفرمايد:
»وأمّا مَنْ خافَ مَقامَ رَبِّهِ وَنَهَى النَّفْسَ عَنِ الْهَوى فَإِنَّ
الْجَنَّةَ هِىَ الْمَأْوى «(13)
كسى كه از مقام خداوندِ خويش بترسد و نفس خود را از هواها باز دارد، براستى كه
بهشت جايگاه او خواهد بود.
ترس و خوف از مخالفت با فرمانهاى خداوند از نيروهاى عقل و قدرت خرد ايجاد
مىشود. هر چه انسان از خردمندى بهرهمند باشد و بر عقل تجربى خود بيفزايد، ترس او
از مخالفت با قوانين خداوند بيشتر مىشود و با هواهاى نفسانى بيشتر به مخالفت
برمىخيزد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
قاتِلْ هَواكَ بِعَقْلِكَ .(14)
هواى خود را به وسيله عقل خود نابود كن.
بنابراين هر چه عقل انسان بيشتر و كاملتر باشد، قدرت او بر مخالفت با نفس و قتل
هواهاى نفسانى بيشتر مىشود و بهتر به خود شناسى دست مىيابد.
براى استفاده از نيروى عقل و افزودن به عقل تجربى مىتوانيد به فكر و انديشه در
پيرامون كارها و برنامههاى خود بپردازيد و آنها را با مرام و مكتب اهل بيتعليهم
السلام تطبيق دهيد. با كار انداختن فكر، قدرت عقلى شما تقويت مىشود و براى خودسازى
و خودشناسى آمادگى پيدا مىكنيد. و ترس و خوف از مخالفت با فرمانهاى الهى در شما
بيشتر مىشود و با قدرت بيشترى به مخالفت با نفس مىپردازيد .
3 - خودسازى و خودشناسى نهايى يا پاك سازى ضمير ناخود آگاه
ما در زمينه »خود سازى« نه تنها بايد ضمير خودآگاهِ خود را با معارف اهل
بيتعليهم السلام روشن كنيم، بلكه بايد اعماق وجود خويش را از علاقه و تمايل به
دشمنان دين پاك نمائيم و ضمير ناخودآگاه خود را نيز با انوار تابناك ولايت آل
اللَّه روشن سازيم.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام نسبت به كسانى كه خداوند را تشبيه به مخلوق
مىكنند، مىفرمايند:
لَمْ يَعْقَدْ غَيْبُ ضَميرِهِ عَلى مَعْرِفَتِكَ.(15)
ضمير پنهان خود را بر معرفت تو پيوند نزده است.
بنابراين انسان نه تنها داراى شعور ظاهر و ضمير آگاه، بلكه داراى ضمير غائب و
ناخودآگاه نيز مىباشد و براى خودسازى و خودشناسى بايد انسان هر دو مرحله ضمير و
شعور را پاكسازى كند.
از آنچه گفتيم روشن شد كه خودشناسى در صورتى واقعيّت پيدا مىكند كه انسان
اعماق وجود خويش را پاكسازى كند . بنابراين پاكسازى ضمير ناخودآگاه از شرايط و
عوامل مهمّ خودشناسى است .
موانع خود شناسى:
1- اعتياد به كارهاى ناپسند راه خودشناسى را مسدود مىكند
آيا حيف نيست با بىتوجهى به ثروتهاى روحى كه در وجود ما قرار دارد، از آنها
استفاده نكنيم و همچنان آنها را در قيد و بند عادتهاى بىارزش نگه داريم؟!
از نظر مكتب اهل بيت عليهم السلام برترين عبادت، غلبه بر عادتهاى سوء و ناپسند
است؛ زيرا اعتياد به هر كارى و معتاد شدن به انجام هر برنامهاى، همچون طبيعت دوّم،
بر انسان حكومت مىكند.
به همين دليل، حضرت اميرالمومنينعليه السلام عادت را طبيعت دوّم مىنامند و
مىفرمايند:
اَلْعادَةُ طَبْعُ ثانٍ.(16)
عادت، طبيعت دوّم است.
به اين جهت، آنچه را كه انسان به آن معتاد شده همانند امورى كه طبيعت او بر آن
امور قرار دارد، بر انسان حكومت مىكند و به همين دليل، فردى كه به اعمال زشت و
ناپسند گرفتار و معتاد شده است، اگر خود را از اعتيادهاى زشت رهايى بخشد، با
فضليتترين عبادات را انجام داده است.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در كلامى كوتاه چنين مىفرمايند:
اَفْضَلُ الْعِبادَةِ غَلَبَةُ الْعادَةِ.(17)
با فضليتترين عبادت، غلبه يافتن بر عادت است.
زيرا بر اثر غلبه بر رفتار زشت و ناپسند، راه براى رسيدن به كمالات روحى باز
مىشود و وسيله رسيدن به عالىترين مقامات معنوى فراهم مىگردد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
بِغَلَبةِ العاداتِ أَلْوُصُولُ إِلى أَشْرَفِ الْمَقاماتِ.(18)
غلبه بر عادتها، وصول و دستيابى به شريفترين مقامات است.
نه تنها معتاد بودن به گناهان، بلكه اعتياد به هر گونه كار ناپسند و بيهوده
مانع پيشرفت در كارهاى مهمّ و رسيدن به مسائل حياتى است. انسان بايد براى دست يافتن
به ارزشهاى روحى از پيروى عادتهاى ناپسند دورى نمايد، تا بتواند به مراحل عالى كمال
راه يابد.
حضرت اميرالمومنينعليه السلام مىفرمايند:
غَيْرُ مُدْرِكِ الدَّرَجاتِ مَنْ أَطاعَ الْعاداتِ.(19)
كسى كه از عادتها اطاعت كند، به درجات عالى راه نمىيابد.
زيرا اعتياد، همچون زنجير، انسان را به قيد و بند مىكشد و راهى براى پيشرفت و
ترقى باقى نمىگذارد، از اين رو، راه يافتن به درجات عالى معنوى مشكل، بلكه غير
مقدور مىشود.
بنابراين براى راه يافتن به مراحل كمال، دست برداشتن از هر گونه عادت به امور
ناپسند و يا بىارزش لازم و ضرورى است تا انسان بتواند به راحتى به تكامل روحى راه
يابد.
حضرت اميرالمومنينعليه السلام مىفرمايند:
غَيِّروُا الْعاداتِ تَسْهُلَ عَلَيْكُمُ الطَّاعاتِ.(20)
عادتها را تغيير دهيد تا طاعتها)ى خداوند( براى شما آسان شود.
از اين فرمايش استفاده مىكنيم، حربه شيطان و نفس براى مشكل نمودن پيروى از
دستورات خداوند، معتاد نمودن انسان به امور بىارزش است. انسان بايد براى آسان شدن
پيروى از فرمانهاى الهى، حربه اعتياد را از شيطان و نفس بازگيرد، تا به راحتى
بتواند به پيروى از دستورات خداوند بپردازد و با استفاده از راهنمائيهاى مكتب
خاندان وحى به مراحل عالى انسانيت راه يابد.
گلى كه تربيت ز دست باغبان نگرفت
اگر به چشمه خورشيد سركشد خود روست
هر انسانى داراى سرمايههاى فراوان و هنگفتى است كه بايد از آنها استفاده كند،
ولى عادتهاى ناپسند و بىارزش اين سرمايهها را مصادره مىكنند و قدرت و توانايى
انسان را، از بهرهمند شدن از قدرتها و توانائيهاى پر ارج از او باز مىگيرند.
انسانى كه به عادات ناپسند معتاد شده، همچون شخص سرمايه دارى است كه اموال او
را مصادره كرده باشند. اين چنين انسانى تا ثروت خود را آزاد نسازد، جز حسرت بهرهاى
از آن ندارد. همان گونه كه افراد براى خارج نمودن اموال خود از حالت مصادره فعاليّت
و كوشش مىكنند، بايد براى رها سازى قدرتهايى كه عادتهاى گوناگون آنها را به قيد و
بند كشيده و مصادره نمودهاند، تلاش نمود.
. . .
متأسفانه با اين كه اكنون جامعه بشريت با دست خود توانائيهاى عظيم روحى خود را
مصادره نموده است، گروهى فقط در تكاپوى رها سازى قدرتهاى مادّى جامعه مىباشند و
گروهى ديگر در مصادره اموال كشورهاى ضعيف هستند و با اين همه خود را حاميان بشر و
مدافعان حقوق بشر مىدانند!
2- خود فراموشى
علم و آگاهى انسان اگر از منبع وحى باشد، هر چه بر دانش او افزوده شود، توجه او
به تهذيب و پاكسازى نفس بيشتر مىشود؛ زيرا علم و دانش اگر بر مبناى صحيح قرار
داشته باشد و براى خدا تحصيل شود، با آلودگى نفس سازگار نيست. از اين رو هر عالم
ربّانى به مخالفت نفس و تهذيب آن مىپردازد.
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام در اين باره مىفرمايند:
كُلَّما اَزْدادَ عِلْمُ الرِّجالِ زادَتْ عِنايَتُهُ بِنَفْسِهِ وَبَذَلَ في
رِياضَتِها.(21)
هر چه علم مرد بيشتر شود، عنايت و توجّه او به نفسش بيشتر مىشود و در رياضت دادن
آن بيشتر توجّه مىكند.
بنابراين علم و آگاهى، انسان را به سوى خودسازى و خودشناسى فرا مىخواند و از
غفلت و فراموشى از مسائل مربوط به نفس باز مىدارد.
جهل و تركِ ياد خدا، دو عامل خود فراموشى
در برابر افراد خود شناخته، كسانى هستند كه از شگفتيهاى نفس و آثار آن بىخبرند
و هيچ گونه علم و آگاهى نسبت به مسائل حياتى ندارند، از اين رو نفس خود را به خود
وا مىگذارند و به تهذيب و تكميل آن نمىكوشند، و به اين جهت از نعمت خودشناسى
محروم مىمانند.
سنگى و گياهى كه در او خاصيتى هست
زان آدمى به، كه در او منفعتى نيست
حضرت اميرالمؤمنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ جَهَلَ نَفْسَهُ أَهْمَلَها.(22)
كسى كه جاهل به نفس خود باشد، او را به حال خود وامىگذارد .
بنابراين يكى از علل خود فراموشى، جهل و نداشتن علم و آگاهى نسبت به مسائل
حياتى نفس است، و هر چه دانش انسان در پرتو مكتب حياتبخش اهل بيتعليهم السلام
زيادتر شود، بيشتر به اين مسائل مىپردازد.
مسئله ديگرى كه در خود فراموشى و رها ساختن نفس، داراى نقش بسيار مهمّ است،
گناه و ترك ياد خدا و آل اللَّه است.
همان گونه كه مىدانيم ياد اهل بيت ياد خدا، و فراموشى آنان فراموشى خدا است؛
زيرا همان طور كه حضرت امام صادقعليه السلام فرمودهاند:
إِذا ذُكِرْنا ذُكِرَاللَّهِ.(23)
هر گاه از ما خاندان ياد شود، از خداوند ياد شده است.
ترك ياد خدا و اهل بيتعليهم السلام و فراموش نمودن آنان ، انسان را از مسائل
مهم و حياتى باز مىدارد و از حقائق بزرگ معنوى بىبهره مىسازد و به »خود فراموشى«
گرفتار مىنمايد.
خداوند در اين باره مىفرمايد:
»وَلا تَكوُنُوا كَالَّذينَ نَسُوااللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ «(24)
همچون كسانى كه خدا را فراموش كردهاند پس خدا نفس آنان را از يادشان برده،
نباشيد.
پس گناه و فراموش نمودن خدا و دستورات او، انسان را به خود فراموشى گرفتار
مىسازد.
بنابراين بايد براى »خودشناسى« به »خودسازى« بپردازيم و براى »خودسازى« از »خود
فراموشى« دست برداريم و براى ترك »خود فراموشى« جهل و نادانى و ترك ياد خدا و اهل
بيتعليهم السلام را كنار بگذاريم. پس علم و دانش و ياد خدا و آلاللَّه، انسان را
از »خود فراموشى« باز مىدارد و با ترك »خود فراموشى« به »خود سازى« مىرسيم و با
»خود سازى« به »خود شناسى« كه راه رستگارى و نجات است، مىرسيم. ولى اگر نفس خود را
نشناسيم، از راه نجات دور مىشويم.
حضرت اميرالمومنينعليه السلام مىفرمايند:
مَنْ لَمْ يَعْرِفْ نَفْسَهُ، بَعُدَ عَنْ سَبيلِ النَّجاةِ وَخَبَطَ في الضَّلالِ
وَالْجَهالات.(25)
هر كس نفس خود را نشناسد، از راه نجات دور مىگردد و در گمراهى و نادانيها سير
مىكند.
از اين جهت درباره عظمت خود شناسى و معرفت نفس، حضرت امام باقرعليه السلام
مىفرمايند:
لا مَعْرِفَةَ كَمَعْرِفَتِكَ بِنَفْسِكَ.(26)
هيچ معرفتى همچون معرفت تو، به نفست نيست.
نتيجه بحث
براى پيشرفت و تكامل در مسائل روحى به »خودشناسى« نياز شديد داريد. آن گونه كه از
راهنماييهاى خاندان وحى مىآموزيم: كسى كه به مقام »معرفة النفس« و خودشناسى دست
يابد، به مقامى بس بلند راه يافته و از نافعترين نوعِ معارف آگاه شده است.
نفس خود را بشناسيد و از قدرتها و تواناييهاى آن آگاه شويد. كوشش كنيد، نيروهاى
حياتى خود را از تسلّط شياطين رها ساخته و ثروتهاى انبوهِ روحى خود را از مصادره
بيگانگان نجات دهيد!
دشمنان واقعىِ ارزشهاى روحى خود را شناسايى كنيد و با پيكار با آنان به درجات عالى
كمال راه يابيد. هوىها و هوسها و اعتياد به زندگانى بىثمر، خطرناكترين دشمنان روح
هستند و نيروهاى روحى شما را اسير خود مىسازند.
فكر و انديشه، اراده و تصميم، همّت، ايمان و يقين و ديگر قدرتهاى مهمّ روح خود را،
از اسارت اين گونه دشمنان آزاد نمائيد و با تقويت اين نيروها به »خودشناسى« دست
يابيد و به سوى درجات كمال و تعالى روح، بپرواز درآئيد.
اى نقد اصل و فرع ندانم چه گوهرى؟
كز آسمان برتر و از خاك كمترى!