از اوج آسمان

على اكبرمظاهرى

- ۱ -


تقديم به :
اين اثر را به روح بلند امام خمينى تقديم مى كنم كه ((از اوج آسمان )) ما را نظاره مىكند تا ميراثش را چگونه پاس داريم ...
جوانان ، كه تشنگان حقيقت اند
و
معلّمان و مربّيان ، كه پاسداران امانت اند
و
عالِمان و مبلّغان ،كه بيانگر معارف شريعت اند
و
همه آنان كه جوياى سعادت اند...
اشاره
منابع عمده ما، در باب احاديث قدسى ، دوكتاب بوده است :
1. ((الْجَواهِرُ السَّنيَّةُ فِي الاَْحاديثِ الْقُدْسيَّة )).
الشيخ الحُر العاملى (صاحب الوسائل ) /
مؤ سسة الا علمى للمطبوعات / بيروت لبنان .
2. ((كَلِمَةُ اللّهِ)).
السيّد حسن الشّيرازى / دارالصّادق / بيروت لبنان .
پيشگفتار
اگر پنجره هاى آسمان به روى آدميان بسته شود و نَفَحات رحمانى و نسيمهاى لطيف الهى ، جان مردمان را ننوازد، دلهاشان مى پژمُرَد و انديشه هاشان پر مى ريزد و چشمه هاى عاطفه شان مى خشكد و عقلهاشان رو به نقصان مى نهد. رحمت خداوندى همواره چونان آبشارى سرشار، ((از اوج آسمان )) بر سر و جان جهانيان فرو مى ريزد و نَفَحات جانفزاى رحمانى ، در همه روزگاران ، بر پهندشت حيات انسان مى وزد و بر شاخساربوستان زندگى ، شكوفه هاى طراوت مى شكوفاند، تا عطر معنوى شان ، مشام جان راصفا دهد و منظر دلربايشان ،نزهت آفريند.
پيامبر اسلام كه درود خداوند بر او و خاندانش باد فرمود:
((اءَلا! إِنَّ لِرَبِّكُمْ في اءَيّامِ دَهْرِكُمْ نَفَحاتٌ، اءَلا! فَتَعَرَّضُوا لَهاوَلا تُعْرِضُوا عَنْها :(1)
آگاه باشيد كه در روزگاران شمايان ، نفحات و نسيمهايى از جانب پروردگارتان مىوزد؛ هشيار باشيد و خويشتن را در مسير و معرض آنها نهيد و از آنها روى برمتابيد.))

گفت پيغمبر كه نَفْحَت هاى اندر اين ايّام مى آرَد سَبَق
گوش هُش داريد اين اوقات را در رباييد اينچنين نفحات را
نفحه اى آمد شما را ديد و رفت هر كه را مى خواست جان بخشيد و رفت

آرى ، باران رحمت ، پيوسته ، ((از اوج آسمان )) بر ما خاكيان فرو مى بارد و نور معرفت، از جهان برين به خاكستان پايين مى تابد؛ امّا نهادن جان در مسير نسيم و گسترد ظن كشتزار دل به روى باران و گرفتن آيينه قلب در برابر تابش نور، بر خود ماست .
تو دو ديده فروبندى و گويى : ((روز روشن كو))؟
زند خورشيد بر چشمت كه : ((اينك من ! تو در بگشا.))(2)
حكمتهاى قدسى
((احاديث قدسى ))، از نَفَحات و الطاف لطيف الهى اند، كه دلها را صفا مى بخشند وحكمتهاى نابى هستند كه انديشه ها را صيقل مى دهند، و مفاهيم ژرفى اند كه فرزانگى مىآفرينند.
((حديث قدسى ))، روايت عشق است و عرفان و معرفت . در احاديث قدسى ، حلاوتى سرمست كننده و شورى شعورآفرين نهفته است و خوف و رجاء، خشيت و رحمت ، شور و شعور،حماسه و عرفان ، زهد و تلاش ، حكمت و حيرت ، و صلابت و راءفت ، در هم آميخته اند.
هنگام مطالعه اين احاديث و تدبّر در آنها و ماءنوس شدن با اين وديعه هاى ژرفناى الهى ،گاهى اشك شوق ، ديدگان را فرا مى گيرد و گاهِ ديگر، خوف و خشيت ،دل را مى لرزاند؛ زمانى چنان رشته هاى علاقه به دنيا، دردل ، از هم مى گسلند كه تاب ماندن در بين مردمان از آدمى سلب مى شود وميل سرنهادن به كوه و بيابان در او پديد مى آيد، و زمانى ديگر، انديشه هدايت مردمان وخدمت به خلق ، وى را چونان رهبرى هدفمند، دليرى مى بخشد! اين ((حكمتهاى قدسى ))گاهى حيرت و شيدايى مى آفرينند و وقت ديگر، فرهنگ و فرزانگى مى افزايند.
سيمايى كه ((احاديث قدسى )) براى انسان كامل و يا كمال جو مى نمايانند، سيمايى است داراى ابعاد گوناگون : انسانى بر فراز قلّه هاى رفيع كمال ؛ عارف ، عابد، عالِم ، عامل ، زاهد، مجاهد، پارسا، دلير، عاشق ، خائف ، خاشع ، حكيم، فرزانه ، داراى انديشه اى بالنده ، عقلى نيرومند، قلبى لطيف چون شبنم ، و سينه اىستبر به سان صخره هاى سترگ و استوار...
آن راه كه راه عالَم عرفان است
تا پيش نيايدت ، بنتوان دانست
پرسشى و پاسخى
ارجمندى احاديث قدسى مى خوانيد، در ذهنتان پديد آيد كه : چرا احاديث قدسى ، با اين همهارزش و منزلت ، تاكنون ناشناخته مانده اند؛ در گفتارها و نوشتارها كمتر از آنها بهره مى جويند و در جامعه ، به ندرت مورد تفسير و تحقيق و استفاده قرار مى گيرند؟
اين پرسش ، تاءمّلها و پاسخهايى را مى طلبد، كه در اينجا تنها به يكى از آنها اكتفامى شود:
احاديث قدسى كه سخنان خداوند است با اولياى خود به خاطر ويژگيهاشان و مخاطبانخاصشان ، براى هر كسى قابل فهم و تحمّل نيستند و نياز به آمادگى و زمينه پيشين دارند؛ هم براى شنونده و خواننده و هم براى گوينده و نويسنده ؛ بر خلاف پاره اى ازاحاديث غير قدسى ، كه مخاطبان آنها، عموم مردم بوده اند.
البته اين پاسخ ، توجيهى براى رفع مسؤ وليت و نزديك نشدن به احاديث قدسى نيست؛ بلكه وظيفه اين است كه استعداد استفاده از آنها را در خود پرورش دهيم و در مطالعات وتحقيقات و گفتارها و نوشتارهاى خود، به سراغ آنها برويم ، تا ذائقه جانمان و جامعه مان به تدريج با شهد حياتبخش اين گوهرهاى ناب ، آشنا و آشناتر گردد و از آنهابهره روز افزون ببرد.
در اين دفتر، كه نخستين شماره از سلسله مباحث ((حكمتهاى قدسى )) است با هدايت و عنايت خداوند به تبيين و توضيح برخى از احاديث قدسى پرداخته ايم و اميدواريم توفيق ارائه دفترهاى ديگر اين سلسله نيز نصيبمان شود.
از برادر ارجمندمان آقاى ((مرتضى بهرامى )) كه يارى مان فرموده اند سپاسگزاريم واز خداوند كريم برايشان پاداش فراوان مى طلبيم .
همدلى و همراهى شما خوانندگان ارجمند را ارج مى گذاريم و ديدگاهها و راهنماييهايتان رابر ديده سپاس مى نهيم و از خداوند متعال ، توفيق معرفت و طاعت مى طلبيم .
على اكبر مظاهرى
قم / مؤ سسه فرهنگى انتشاراتى ((پارسايان ))
زمستان 1375
بانگ رحيل !
خداوند سبحان خطاب به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. اءَكْثِرْ مِنَ الزّادِ، فَإِنَّ الطَّريقَ بَعيدٌ بَعيدٌ.
2. وَجَدِّدِ السَّفيْنَةَ، فَإِنَّ الْبَحْرَ عَميقٌ عميقٌ.
3. وَخَفِّفِ الْحَمْلَ، فَإِنَّ الصِّراطَ دَقيقٌ دَقيقٌ.
4. وَاءَخْلِصِ الْعَمَلَ، فَإِنَّ النّاقِدَ بَصيرٌ بَصيرٌ.
5. وَاءَخِّرْ نَوْمَكَ إِلَى الْقَبْرِ.
6. وَفَخْرَكَ إِلَى الْميْزانِ.
7. وَشَهْوَتَكَ إِلَى الْجَنَّةِ.
8. وَراحَتَكَ إِلَى الاَّْخِرَةِ.
9. وَلَذَّتَكَ إِلَى الْحُورِ العينِ.
10. وَكُنْ لى ، اءَكُنْ لَكَ.
11. وَتَقَرَّبْ إِلَىَّ بِاسْتِهانَةِ الدُّنْيا.
12. وَتَبَعَّدْ عَنِ النّارِ لِبُغْضِ الْفُجّارِ وَحُبِّ الاَْبْرارِ.
13. فَإِنَّ اللّهَ لايُضيعُ اءَجْرَ الْمُحْسِنينَ.(3)
اى فرزندآدم !
1. ((توشه )) را افزون كن ، كه ((راهِ)) [آخرت و رسيدن به سعادت ]، دور است دور!
2. و ((كشتى )) را تعمير كن ، كه ((دريا)) عميق است عميق !
3. و ((بار))[هاى اضافى كه در اين سفر به كارت نمى آيند] را فروگذار و سبك گردان ، كه 4. و ((عمل ))[و كردار و گفتارت ] را خالص گردان ، كه ((حسابرس ))بيناست بينا!
5. و خفتن خويش را به تاءخير بينداز و آن را براى درون قبر بگذار!
6. و فخر كردنت را براى هنگامه برپايى ((ميزان )) [در قيامت ] بگذار.
7. و ميل [و برآوردن خواهشهاى دل ]ات را براى بهشت واگذار.
8. و راحتى و آسايشت را براى جهان آخرت بگذار.
9. و لذتجويى ات را براى [زيستن در كنار] همسران بهشتى واگذار.
10. و براى من باش تا من نيز براى تو باشم .
11. و با سبك شمردن دنيا، به من نزديك شو و تقرّب بجوى .
12. و با دشمن داشتن فاجران و بدكاران ، و نيز دوستى با ابرار و نيكان ، خويشتن رااز آتش ، دور بدار.
13. پس [بدان كه ] خداوند، پاداش نيكوكاران را تباه نمى سازد.
هوشمندى و فرزانگى چنين اقتضا مى كند كه آدمى ، هنگام سفر، زاد و راحله خويش رابررسى كند؛ مسافت راه و وسيله سفر و توشه راه را ارزيابى نمايد و نيز مدّتْ زمان سفر و ايّام ماندن در مقصد را محاسبه كند و خود را مهيّا سازد. و اگر قصد تجارت و يااهداى هديه به عزيزى را نيز در سر دارد، كالايى در خور و تحفه اى مناسب فراهم آورد.
آدميان ، مهاجرانى هستند كه ((بانگ رحيل )) هر دم آنان را به كوچ و سفر به سوى مقصدنهايى فرا مى خواند.
آيد آنروز كه من هجرت از اين خانه كنم
از جهان پر زده ، در شاخ عدم لانه كنم
رسد آن حال كه در شمع وجود دلدار
بال و پر سوخته ، كار شب پروانه كنم [...]
امير مؤ منان 7 بارها و بارها، با صدايى حزين كه از سويداىدل بيدارش برمى آمد و جانهاى خفته و غافل را به هشيارى فرا مى خواند، ندا مى داد:
((تَجَهَّزُوا رَحِمَكُمُ اللّهُ فَقَدْ نُوديَ فيكُمْ بِالرَّحيلِ :(4)
مجهّز و آماده شويد خدايتان رحمت كند كه بانگ رحيل و نداى كوچ در ميانتان سرداده شد))!
مرا در منزل جانان چه امن و عيش ، چون هر دم
جَرَس فرياد مى دارد كه بربنديد محملها(5)
براى وصول به اهداف عالىِ حيات برين و رسيدن به خواسته هاى برتر، بايد ازخواهشهاى حقير، درگذشت و با فدا كردن امور كوچك و ناچيز، در راه آرمانهاى بلند وستُرگ ، به سعادت جاويد نائل آمد.
گر از پى شهوت و هوى خواهى رفت
از من خبرت ، كه بى نوا خواهى رفت
بنگر كه كئى و از كجا آمده اى
مى دان كه چه مى كنى ، كجا خواهى رفت

اى مرغ چمن ! از اين قفس ، بيرون شو
فردوس ، تو را مى طلبد، مفتون ش
طاووسى و از ديار يار آمده اى
ياد آورِ روى دوست شو، مجنون شو(6)
غفلت چرا؟!
خداوند رحمان به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. إِذاكانَ اللّهُ تَعالى قَدْ تَكَفَّلَ لَكَ بِرِزْقِكَ فَطُولُ اهْتِمامِكَ لِماذا؟!
2. وَ إِذا كانَ الْخَلْقُ مِنّي حَقّا فَالْ بُخْلُ لِماذا؟!
3. وَ إِذا كانَ إِبْليسُ عَدُوّا لي فَالْغَفْلَةُ لِماذا؟!
4. وَ إِذا كانَ الْحِسابُوَالمُرُورُعَلَى الصِّراطِ حَقّافَجَمْعُ المالِ لِماذا؟!
5. وَ إِنْ كانَ عِقابُ اللّهِ حَقّا فَالْمَعْصيَةُ لِماذا؟!
6. وَ إِن كانَ ثَوابُ اللّهِ تَعالى فِي الْجَنَّةِ حَقّا فَالاِسْتِراحَةُ لِماذا؟!
7. وَ إِن كانَ كُلُّ شَىٍّْءٍ بِقَضائي وَ قَدَري فَالْجَزَعُ لِماذا؟!
8. لِكَيْلا تَاءْسَوْا عَلى ما فَاتَكُمْ وَ لا تَفْرَحُوا بِما آتيكُمْ.(7)
اى فرزندآدم !
1. اگر خداوند، رزق و روزى ات را به عهده گرفته است ، پس نگرانى و تلاش طولانى[و بيجا و حرص بر دنيا] چرا؟!
2. و اگر آفرينش همه اشياء، به راستى از آنِ من است ، پس بخل ورزيدن چرا؟!
3. و اگر شيطان ، دشمن من [و تو] است ، پس غفلت چرا؟!
4. و اگر حسابرسى و عبور از صراط، حقّ است ، پس جمع كردنمال چرا؟!
5. و اگر كيفر خداوند، حق است ، پس گناه كردن چرا؟!
6. و اگر پاداش و ثواب خداوند متعال در بهشت ، حق است ، پس استراحت [و سُستى ] چرا؟!
7. و اگر همه چيز [و تمامى حوادث جهان ] به قضا و قَدَر من است ، پس بى تابى و جَزَعو 8. براى آنچه از دستتان مى رود تاءسّف نخوريد و نيز براى آنچه به شمايان مىدهم شادمانى نكنيد [و مغرور نشويد، زيرا اينها همه وسيله امتحان الهى است ].
كمتر عاملى را مى توان نشان داد كه چونان ((غفلت ))، آدمى را به ((هلاكت )) افكند. منشاءبسيارى از تباهيهاى مردمان و انحطاط جوامع بشرى ، غفلت است . از اين روى ، اديان الهى، انسان را به هشيارىِ هميشگى فرا مى خوانند و او را از ((خود فراموشى )) و ((خدافراموشى )) بر حذر مى دارند.
هر آن كو غافل از حق ، يك زمان است
در آن دم كافر است ، امّا نهان است
اگر آن غافلى ، پيوسته بودى
درِ اسلام بر وى بسته بودى
اين همه تاءكيد اسلام بر مراقبت از خويشتن و محاسبه نفس ، براى رهانيدن آدميان از دام غفلت است .
غير ره دوست ، كىْ توانى رفتن ؟!
جز مِدْحَتِ او كجا توانى گفتن ؟!
هر مدح و ثنا كه مى كنى ، مدح وى است
بيدار شو اى رفيق ! تا كى خفتن ؟!(8)
بيهوده تان نيافريده ام !
خداوند رحمان به آدميان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. إِني لَمْ اءَخْلُقْكُمْ عَبَثا.
2. وَ لا جَعَلْتُكُمْ سُدًى .
3. وَ لا اءَنَا بِغافِلٍ عَمّا تَعْمَلُونَ.
4. وَ اءَنَّكُمْ لَنْ تَنالُوا ما عِندي إِلاّ بِالصَّبْرِ عَلى ما تَكْرَهوُنَ في طَلَبِ رِضائي .
5. وَ الصَّبْرُ عَلى طاعَتي اءَيْسَرُ عَلَيْكُمْ مِنَ الصَّبْرِعَلى حَرِّ النّارِ.
6. وَ عَذابُ الدُّنْيا اءَيْسَرُ عَلَيْكُمْ مِنْ عَذابِ الاَّْخِرَةِ.(9)
اى فرزندان آدم !
1. من شمايان را بيهوده نيافريده ام .
2. و به حال خود رهايتان نكرده ام .
3. و من از آنچه مى كنيد غافل نيستم .
4. و شمايان به آنچه نزد من [از رحمت و نعمت ] است نمى رسيد، مگر با شكيبايى برناگواري ها در راه طلب رضاى من .
5. و شكيبايى بر طاعت من برايتان آسانتر است ازتحمّل سوزندگى آتش دوزخ .
6. و ناگواريهاى اين جهان بر شمايان آسانتر است از عذاب جهان ديگر.
چگونگى نگرش آدمى به ((جهان ))و((انسان )) و نوع جهان بينى او، بر رفتار وىتاءثيرى ژرف دارد. ((هدفمند)) دانستن نظام آفرينش و حكيم وعادل دانستن آفريدگار جهان و انسان ، بازتابى آشكار در حيات آدمى دارد و به هدفمندىزندگى او مى انجامد و اعمال و كردار وى را اعتدال و انسجام مى بخشد.
و نيز، خداوند را ناظر بر رفتار و گفتار و حتّى انديشه و افكار خويش دانستن و همواره اورا مراقب خود يافتن ، آثار خجسته اى را ثمر مى دهد؛ كه ((پارسايى )) يكى از نمودهاىفرخنده اين خشيت داشتن از كيفر و عذاب تحمّل ناپذير او، و آن گاه تلاش و استقامت براىتحصيل آن رحمت و گريز از اين كيفر، از عوامل مهمّى هستند كه حياتى سعادتمند و فرحناكرا براى آدميان به ارمغان مى آورند.
بگشاى درى ، كه درْگشاينده تويى
بنماى رهى ، كه ره نماينده توى
من دست به هيچ دستگيرى ندهم
كايشان همه فانى اند و پاينده تويى
به من پناه آوريد!
خداوند رحمان به مردمان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. كُلُّكُمْ ضآلُّ إِلاّ مَنْ هَدَيْتُهُ.
2. وَ كُلُّكُمْ مَريضٌ إِلاّ مَنْ شَفَيْتُهُ.
3. وَ كُلُّكُمْ فَقيرٌ إِلاّ مَنْ اءَغْنَيْتُهُ.
4. وَ كُلُّكُمْ هالِكٌ إِلاّ مَنْ اءَنْجَيْتُهُ.
5. وَ كُلُّكُمْ مُسيئٌ إِلاّ مَنْ عَصَمْتُهُ.
6. فَتُوبُوا إِلَيَّ اءَرْحَمْكُمْ.
7. وَ لا تَهْتِكُوا اءَسْتارَكُمْ عِنْدَ مَنْ لا يَخْفى عَلَيهِ اءَسْرارُكُمْ .(10)
اى فرزندان آدم !
1. همه تان گمراهيد، مگر آن كه من هدايتش كنم .
3. و همه تان بينواييد، مگر آن كه من بى نيازش كنم .
4. و همه تان هلاكيد، مگر آن كه من نجاتش دهم .
5. و همه تان بدكاريد، مگر آن كه من صيانتش كنم و از تبهكارى بازش دارم .
6. پس [اكنون كه چنينيد و بى عنايت من ، راه به جايى نمى بريد] به سوى من باز آييد [و به دژ استوارم پناه آوريد] تا رحمتتان كنم .
7. و پرده هاى [عفّت و عصمت ] خويش را در پيشگاه كسى كه اسرارتان بر او پوشيده نيست ، نَدَريد.
انسان ، بدون پيوند با خداوند و آويختن به دامان عنايت او، هيچ است ؛ همانند قطره دورافتاده از دريا، كه هيچش قرار و امان نيست و همواره با نيستى و تباهى قرين است و يگانه راه نجات و امانش پيوستن با درياست و جاى گرفتن در آغوش اقيانوس ؛ و آن گاه است كه ((درياوَش )) مى شود.
باد ما و بود ما از داد توست
هستى ما جمله از ايجاد توست
آدميان ، از آغاز آفرينش تا كنون ، راههاى بسيارى را براى دستيابى به سعادت پيموده اند و واديهاى گوناگون را گشته اند و مسلكها و مكتبهاى فراوان و جوراجورى راتجربه كرده اند و اينك نيز همچنان در حال تجربه اند؛ امّا آن گونه كه تاريخ نشان مى دهد و قرآن كريم از سرگذشت پيشينيان پرده فرومى افكند، همه راههايشان به((بيراهه )) رسيده و تمامى تجربه هاشان به ((شكست )) انجاميده است ، مگر راهى كه خداوند نمايانده باشد و آيينى كه پيامبران از جانب پروردگار آدميان آورده باشند.
مصلحان صالح و فرزانگان انديشمند نيز همواره مردمان را به همين سو هدايت كرده اند وهر گاه بشريت را سرگشته يافته اند و آدميان را در گرداب و غرقاب ديده اند، انگشت هدايتشان عالَم قدس را نشانه رفته است . و تا ابد و هميشه تاريخ حيات انسان ، راه رستگارى و كشتى نجات ، همين است و آدمى ، تنها در دامان مهر خداوند، امان مى يابد.
((وَ إِلَى اللّهِ الْمَصيرُ وَ هُوَ الْغايَةُ الْقُصْوى :
سرنوشت و جهت گيرى حيات ، به سوى خداوند است و همو برترين هدف است .))
زندگى ، بى دوست ، جان فرسودن است
مرگِ حاضر، غايب از حق بودن است
عمر و مرگ ، اين هر دو، با حق خوش بُوَد
بى خدا، آب حيات ، آتش بُوَد
تمثيلهاى عبرت آموز
خداى رحمان به آدميان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. مَثَلُ الْعَمَلِ بِلاعِلْمٍ، كَمَثَلِ الرَّعْدِ بَلامَطَرٍ.
2. وَمَثَلُ الْعِلْمِ بِلاعَمَلٍ، كَمَثَلِ الشَّجَرِ بِلاثَمَرٍ.
3. وَمَثَلُ الْعِلْمِ بِلازُهْدٍ وَخَشْيَةٍ، كَالْمالِ بِلازَكاةٍ وَ الطَّعامِ بِلامِلْحٍ وَكَزَرْعٍ عَلَى الصَّفا.
4. وَمَثَلُالْ عِلْمِ عِنْدَ الاَْحْمَقِ، كَمَثَلِ الدُّرِّ وَالْياقُوتِ عِنْدَ الْبَهيمَةِ.
5. وَمَثَلُالْقُلُوبِالْقاسيَةِ، كَمَثَلِ الْحَجَرِ الثّابِتِ فِي الْماءِ.
6. وَمَثَلُ الْمَوْعِظَةِ عِنْدَ مَنْ لا يَرْغَبُ فيها، كَمَثَلِ الْمِزْمارِ عِنْدَ اَهْلِ الْقُبُورِ.
7. وَمَثَلُ الصَّدَقَةِ بِالْحَرامِ، كَمَثَلِ مَنْ يَغْسِلُ الْعَذَرَةَ بِبَوْلِه !
8. وَمَثَلُ الصَّلاةِ بِلازَكاةِ الْمالِ، كَمَثَلِ الْجَسَدِ بِلارُوحٍ.
9. وَمَثَلُ الْعَمَلِ بِلاتَوْبَةٍ، كَمَثَلِ الْبُنْيانِ بِلااءَساسٍ.
10. اءَفَاءَمِنُوا مَكْرَ اللّهِ؟! فلايَاءْمَنُ مَكْرَ اللّهِ إِلا الْقَوْمُ الْخاسِرُونَ.(11)
اى فرزندآدم !
1. عمل و كردارِ بدون دانش و معرفت ، همانند ((رعدِبى باران )) است .
3. و دانشِ بدون زهد و خشيت ، همچون ((ثروت بى زكات و غذاى بى نمك و كِشت و كار برسنگ صاف )) است .
4. و دانشْ نزد احمق ، به مانند ((دُرّ و ياقوت نزد چهارپايان )) است .
5. و دلهاى سخت شده و قساوت اندود، مانند ((سنگِ فرورفته در آب )) است . [و همچنان كهآبْ در سنگ نفوذ نمى كند، موعظه نيز در دلهاى قساوت آلود، اثر نمى بخشد.]
6. و موعظه نزد كسى كه به آن ميل و رغبت ندارد، چونان ((ساز و آهنگ نزد مردگان )) است.
7. و صدقه دادن با مال حرام ، مانند ((شستن مدفوع با ادرار)) است !
8. و نماز بدون زكاتِ مال ، همسان ((بدن بى روح )) است .
9. و عمل و كردار بدون توبه [و بازگشت به خداوند] چونان ((ساختمان بى پايه واساس )) است .
10. آيا مردمان از مكر و تدبير خداوند، غفلت ورزيده و خود را از آن در امان پنداشته اند؟!پس ، كسى خويشتن را از تدبير و كيفر خداوند در امان نمى بيند، مگر مردمان زيانكار.
آيين الهى ، مجموعه اى است داراى ابعاد و اجزاى گوناگون و هماهنگ . اين آيين ، آن گاه سعادتى جاويد و حياتى طيّبه را به ارمغان مى آورد و پيروان خود را به زندگىخجسته رهنمون مى شود و آنان را به قلّه كمال و شهدوصال مى رساند كه به همه ابعاد آن توجّه شود و تمامى قوانين آن جامه عمل بپوشند و رهروان راستين آن به مجموع اجزاى آن دل بسپارند. گرفتن پاره هايى از اوامر و نواهى و قوانين دين و وانهادن پاره هايىديگر، گرچه در برخى از موارد و به همان مقدارِ اءخذ شده ، سودمند است ، امّا نمى تواناز آن انتظارى در خور داشت ، و اى بسا كه پاره پاره كردن دين و گرفتن برخى از آن ووانهادن بعضى ديگر، نتيجه معكوس بدهد و رهاوردى نامبارك به بار آورد.
از پيكرى ((مُثله شده )) و پاره پاره ، چه انتظارى مى توان داشت ؟!
هم بچيدى دانه مرغ از خرمنش
هم نيفتادى رَسَن در گردنش
طالبان بهشت كجايند؟!
خداوند رحمان به مردمان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. إِذا كانَتِ الْمُلُوكُ تَدْخُلُ النّارَ بِالْجَوْرِ.
2. وَالْعَرَبُ بِالْعَصَبيَّةِ.
3. وَالْعُلَماءُ بِالْحَسَدِ.
4. وَالْفُقَراءُ بِالْكِذْبِ.
5. وَالْتُجّارُ بِالْخيانَةِ.
6. وَالْحُرّاثُ بِالْجَهالَةِ.
7. وَالْعُبّادُ بِالرِّياءِ.
8. وَالاَْغْنياءُ بِالْكِبْرِ.
9. وَالْقُرّاءُ بِالْغَفْلَةِ.
10. وَالصُّبّاغُ بِالْغِشِّ.
11. وَ مانِعُ الزَّكاةِ بِمَنْعِ الزَّكاةِ.
فَاءيْنَ مَنْ يَطْلُبُ الْجَنَّةَ؟! .(12)
اى فرزندآدم !
1. اگر چنين است كه پادشاهان و حاكمان ، به خاطر ((ستمگرى )) به آتش جهنم مى روند،
2. و عربان ، به سبب ((تعصّب ورزى )) و نژادپرستى ،
3. و عالمان ، به وسيله ((حسدورزى ))،
5. و تاجران ، با ((خيانت ورزى ))،
6. و كشاورزان ، به خاطر ((جهالت )) و دانش نطلبيدن ،
7. و عابدان ، به سبب ((ريا ورزيدن در عبادت ))،
8. و ثروتمندان به وسيله ((تكبّر ورزيدن ))،
9. و خوانندگان كتابهاى آسمانى ، با ((غفلت ورزيدن )) [وعدم ژرفنگرى در معانى آنچه مى خوانند]،
10. و رَنگرَزان ، با ((تقلّب در كارشان ))،
11. و زكات نادهندگان ، به سبب ((ندادن زكات مالشان ))،
[اگر اينان به سبب اين امور و با اين رفتار و كردار، به جهنم مى روند،] پس ، طالبان بهشت ، كجايند [و به بهشت روندگان ، كيانند]؟!
در هر گام از راههاى اين جهان ، دامى نهفته است ، كه رهيدن از آنها هشيارى و بيدارىِهوشمندانه و زيركانه اى مى طلبد. به سلامت رساندن ((بار امانت )) به مقصد نهايى ،كياست و فطانتى عظيم مى خواهد. شيطان و هواهاى نفسانى ، هركس را به گونه اى ويژهمى فريبند، و هركس مسؤ وليت و موقعيتش سنگينتر و خطيرتر باشد، دام فريبش نيزمحكمتر و فريبنده تر است .
آدمى اگر به خود وانهاده شود و به دستاويزى استوار و مطمئن چنگ نزند، هلاكت و تباهىاش ‍ حتمى است ؛ همچنان كه گمراهى كودكِ راهْناشناس و بى راهنما.
اللّه ! به فرياد منِ بى كس رس
فضل و كرمت يار منِ بى كس ب
هركس به كسى و حضرتى مى نازد
جز حضرتِ تو ندارد اين بى كس ، كس
بهترين و استوارترين و مطمئن ترين دستاويز ومشعل هدايت ، و يا تنها راه نجات آدميان از مهلكه ها، چنگ افكندن به دامان پر مهر خداونداست و پناه بردن به دژ استوار او. شيطان نيز در امانند.
قدِ بلند تو را تا به بر نمى گيرم
درخت بختِ مرادم ((به بر)) نمى آيد
مگر به روى دلاراى يار ما، ور نى
به هيچ وجه دگر، كار بر نمى آيد
امداد الهى در مسير پارسايى
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. إِنْ نازَعَكَ بَصَرُكَ إِلى بَعْضِ ما حَرَّمْتُ عَلَيْكَ، فَقَدْ اءَعَنْتُكَ عَلَيْهِ بِطَبَقَيْنِ،فَاءَطْبِقْ وَ لاتَنْظُرْ.
2. وَ إِنْ نازَعَكَ لِسانُكَ إِلى بَعْضِ ما حَرَّمْتُ عَلَيْكَ، فَقَدْ اءَعَنْتُكَ عَلَيْهِ بِطَبَقَيْنِ،فَاءَطْبِقْ وَ لاتَتَكَلَّمْ.
3. وَ إِنْ نازَعَكَ فَرْجُكَ إِلى بَعْضِ ما حَرَّمْتُ عَلَيْكَ، فَقَدْ اءَعَنْتُكَ عَلَيْهِ بِطَبَقَيْنِ،فَاءَطْبِقْ وَ لاتَاءْتِ حَراما.(13)
اى فرزندآدم !
1. اگر چشمت ، براى نگاه به آنچه بر تو حرام كرده ام ، با تو ستيز كرد [و خواستبه نگاه حرامت وادارد،] من با دو پوشش [پلكهاى چشم ] تو را يارى كرده ام ؛ پس ، چشم فروبند و نگاه نكن .
2. و اگر زبانت براى وادارى ات به گفتن آنچه بر تو حرام كرده ام ، با تو ستيزكرد، من با دو پوشش [لبها] تو را مدد كرده ام ؛ پس ، دهان فروبند و سخن مگو.
3. و اگر عضو جنسى ات براى واداشتن تو به انجام آنچه برايت حرام كرده ام ، با توبه ستيز
آفريدگار حكيم ، هريك از اعضاى بدن آدمى و هركدام از غرايز وجودى او را بر اساس حكمت آفريده است . هر يك از اعضا در سير تكاملى انسان ، نقش مخصوصى بر عهده دارند.برخى از اعضا و غرايز، به گونه ((خودكار)) و بدون اختيار و دخالت آدمى ، به ايفاىوظايف خود مى پردازند؛ اما خداوند، باز هم از سر حكمت ، زمام اختيار پاره اى از غرايز واندامهاى انسان را به دست خود او سپرده است و شيوه كاربرد صحيح آنها را نيز، به وسيله پيامبران و امامان و عقل و الهام فطرى ، به وى آموخته است . اين تفويض و وانهادن اختيار و انتخاب به انسان ، از الطاف و إِنعام گرانقدر خداوندى به آدمى است كه بسيارىاز آفريدگان ديگر از آن بى بهره اند.
اعطاى اين موهبت ، نشان لياقت و كرامت انسان نزد خداوند سبحان است . امّا و صد امّا كه دربرابر اين موهبت گرانسنگِ ((حق انتخاب و داشتن اختيار))، دشمنانى غدّار و پرنيرنگ دركمين نشسته اند تا آدميان را از همين راه ((انتخاب و اختيار)) به انحراف و تباهى بكشانند وبه انواع آلودگيها بيالايند. ابليس و هواهاى نفسانى و غرايز شهوانى ، در جبهه اىمتحّد، به مصاف انسان مى آيند و به ستيز با او برمى خيزند و به فريب وى مىپردازند و مى كوشند تا آدمى را به سوء استفاده از ((اختيار خويش )) وادارند.
زشت ها را خوب بنمايد شَرَه
نيست چون شهوت بَتَر ز آفاتِ ر
صد هزاران نام خوش را كرد ننگ
صد هزاران زيركان را كرد رنگ (14)
اما خداوند رحمان ، آدمى را در اين ميدان كارزار، بى دفاع و بدون ياور واننهاده است ؛بلكه براى مهار هر يك از غرايز سركش ، لجامى ويژه در دسترس او نهاده و وى را در رامكردن آنها مدد فرموده است .
دامْ سخت است ،مگر يار شود لطف خدا
ورنه آدم نبَرد صرفه ز شيطان رجيم
حسابرسى و كيفر و پاداش در جهان آخرت نيز بر همين اساس است . اگر انسان ، توانمهار غرايز و هوسهاى لجام گسيخته را نمى داشت و ناچار به تسليم در برابر آنها مىبود، ديگر حساب و كتاب و كيفر و پاداش ، معنا نداشت .
گواهان آدميان
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1.مَلائِكَتي يَتَعاقَبُونَ بِالَّيْلِ وَالنَّهارِ لِيَكْتُبُوا عَلَيْكَ ما تَقُولُ وَ تَفْعَلُ مِن ْقَليلِك َوَكَثيرِكَ.
2. فَالسَّماءُ تَشْهَدُ بِما رَاءَتْ مِنْكَ.
3. وَالاَْرْضُ تَشْهَدُ عَلَيْكَ بِما عَمِلْتَ عَلى ظَهْرِها.
4. وَالشَّمْسُ وَالْقَمَرُ وَالنُّجُومُ يَشْهَدْنَ عَلَيْكَ بِما تَقُولُ وَ تَفْعَلُ.
5. وَ اءَنَا مُطَّلِعٌ عَلى مَخْفيّاتِ خَطَراتِ قَلْبِكَ.
6. وَ لاتَغْفَلْ عَنْ نَفْسِكَ.
7. فَإِنَّ لَكَ فِي الْمَوْتِ شُغْلٌ شاغِلٌ.
8. وَ عَنْ قَليلٍ اءَنْتَ راحِلٌ.
9. وَ كُلُّ ما قَدَّمْتَهُ مِنَ الْخَيْرِ وَالشَّرِ حاصِلٌ بِلازيادَةٍ وَ نُقْصانٍ.
10. وَ تَسْتَوفي غَدا ما كُنْتَ فاعِلا.(15)
اى فرزندآدم !
1. فرشتگانم [كه ماءموران منند]، شب و روز در پى تواَند و مراقب اعمال تو، تا آنچه را مى گويى و انجام مى دهى ، چه كم و چه زياد، بنويسند.
3. و زمين هم به آنچه روى آن انجام مى دهى گواهى مى دهد.
4. و خورشيد و ماه و ستارگان نيز بر گفتار و كردارت گواهند.
5. و من خود بر انديشه هاى پنهانى قلبت آگاهم .
6. و [اكنون كه چنين است و گواهان گوناگون احاطه ات كرده اند و همگى مراقب تواَند،پس ] خودت نيز از خويشتن غافل مباش .
7. زيرا مرگ [در پيش است ] و گرفتارى فراوان در انتظار تو است [و به توشه بسيارنيازمندى ].
8. و هنگامه كوچ و رحلت تو نزديك است .
9. و آنچه را از پيش فرستاده اى ، چه نيكى و چه بدى ، بى كم و كاست ، آماده است .
10. و فردا[در آينده اى نزديك ] آنچه را عمل كرده اى كاملا درمى يابى .
ما آدميان در جهانى زندگى مى كنيم كه چشمانى تيزبين و هميشه بيدار، نظاره مان مى كنندو تمامى گفتار و رفتار و كردارمان را با دقت و امانت ثبت و ضبط مى نمايند. پديدههاى پيرامون ما، آيتها و ماءموران خداوندند و همگى سميعند و بصيرند و هوشمند، گرچه با نامحرمان ، خاموشند:
جملهْ اجزاء، در تحرّك ، در سكون
ناطقان كه : ((إِنّا إ لَيْهِ راجِعُون .
جملهْ اجزاءِ زمين و آسمان
با تو مى گويند روزان و شبان :
((ما سميعيم و بصيريم و هُشيم
با شما نامحرمان ما خامُشيم
خامشيم و نعره تكرارمان
مى رود تا پايتخت يارمان .))
و هنگامه برپايى دادگاه عدل الهى ، كه پرونده هامان گشوده مى شود، حضور مى يابندو بر آنچه ديده و شنيده اند، گواهى مى دهند. و برتر از اين همه ، خودخداوند، نظاره گرمان است و علاوه بر اعمالمان ، بر انديشه هاى پنهان و موجهاى خفيفى كه بر شيارهاىمغز و لايه هاى قلبمان مى گذرد نيز آگاه است و همه را به حساب مى آورد.
اللّه تويى ، از دلم آگاه تويى
درمانده منم ، دليل هر راه تويى
گر مورچه اى دم زند اندر ته چاه
آگه زِ دَمِ مورچه در چاه تويى
به ياد داشتن اين نظارت فراگير، سبب هشيارى آدمى مى شود و او را از فرو افتادن درغفلتها و تباهيها باز مى دارد.
رياضت و معرفت
خداوند سبحان به انسان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. تَوَرَّعْ؛ تَعْرِفْني .
2. وَ تَجَوَّعْ؛ تَرَني .
3. وَاعْبُدْني ؛ تَجِدْني .
4. وَتَفَرَّدْ؛ تَصِلْني .(16)
اى فرزندآدم !
1. پارساباش و از حرامها دورى گزين ، تامرا بشناسى و به من معرفت يابى .
2. و گرسنگى بكش [و از پرخورى بپرهيز] تا مرا ببينى [و به معرفت شهودى برسى].
3. و مرا عبادت كن ، تا مرا بيابى .
پا فرانهادن از مرزهاى ممنوع الهى و آلودن دست ودل و اندام به گناهان و آلودگيها، پرده اى ضخيم در برابر بصيرت آدمى مى افكند وغبارى غليظ در مقابل ديده عقل و قلب او مى پراكند و بينش وى را به انحراف مى كشاند؛به گونه اى كه حصول معرفت و وصول به سعادت را برايش ‍ دوردست و يا دست نايافتنى مى كند.
از ((حرامها)) كه بگذريم ، ارتكاب ((مكروهها)) و نيز افراط در پاره اى از ((مباحها)) همناهمواريهايى در مسير تكامل انسان پديد مى آورند؛ پرخورى ، پرخوابى ، درآميختن فراوان با مردمان ، سخن گفتن فراوان ، كم ارج نهادن به عبادت و نيايش و مناجات باخداوند، از اين قبيلند.
همچنان كه دستيابى به گوهرهاى ارزشمند، بهايى گران مى خواهد،وصول به مقامهاى ارجمند معنوى و انسانى نيز مجاهدتى ستُرگ مى طلبد. ((بهشت را بهبها دهند، نه به بهانه ))!
بى پروايى و بى مبالاتى در حرامها و مكروهها و حتى مباحها و برآوردن خواهشهاى بى حدّو حصر غرائز لجام گسيخته كجا، و رسيدن به مقامهاى عالى معنوى وتحصيل بصيرت و معرفت كجا؟!
صلاح كار كجا و من خراب كجا؟
ببين تفاوت ره از كجاست تا به كجا؟!
پر خور و پر خواب و پر گو و جليس اين و آن
لا جَرَم با جهل و غفلت هست دائم همعنان !
كاشكى از غير تو آگه نبودى جان من
خود ندانستى به جز تو جان معنا دان من
هر چه بينم غير رويت ، نور چشمم كم شود
هر كسى را ره مده اى پرده مژگان من !
((انسان ))؛ خداگونه اى بى همتا
خداوند سبحان به انسان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. اءَنَاغَنيُّلااءَفْتَقِرُ؛اءَطِعْني فيمااءَمَرْتُكَ،ا ءَجْعَلْكَغَنيّال اتَفْتَقِرُ.
2. ... اءَنَاحَيُّلااءَمُوتُ؛اءَطِعْني فيم ااءَمَرْتُكَ،اءجْعَلْ كَحَيّا لاتَمُوتُ.
3. اءَنَا اءَقُولُ لِلشَّيْءِ كُنْ فَيَكُونُ؛اءَطِعْني فيما اءَمَرْتُكَ، تَقُولُ لِلشَّىٍّْءِ كُنْ فَيَكُونُ.(17)
اى فرزندآدم !
1. من بى نيازى هستم كه هرگز فقير نمى شوم ؛ مرا در آنچه به تو امر كرده ام اطاعت كن،تا چنان بى نيازت كنم كه فقير نشوى .
2. ... من زنده اى هستم كه هرگز نمى ميرم ؛ مرا در آنچه به تو امر كرده ام اطاعت كن ، تاچنان زنده ات بدارم كه هرگز نميرى .
3. من [هرگاه به پديد آمدن چيزى اراده كنم ] به هر چه بگويم ((ايجاد شو))، بى درنگ ايجاد مى شود؛ مرا در آنچه به تو امر كرده ام ، اطاعت كن [تا نيرويى دهمت كه ] به هرچه بگويى ((ايجاد شو))، ايجاد گردد!
گوهر اصيل وجود آدمى ، ((خداوَش )) است . روح او نفحه اى از نَفَحات الهى است . نيرويىاز قدرت بى انتهاى خداوند در وجود وى به وديعت نهاده شده است . كرامت و منزلتى كه آفريدگار به اين آفريده برگزيده خويش عطا فرموده ، به هيچ يك از آفريدگان ديگر نبخشيده است . آفاق وسيعى را كه براىتكامل و بالندگى ، پيشِ روى آدميان گشوده ، براى هيچ كدام از موجودات هستى نگستردهاست . راههايى ((از اوج آسمان )) را كه به روى انسان باز كرده ، حتى بر فرشتگان نيزنگشوده است ؛ حتى بر ملائك مقرّب خويش ، مانندجبرئيل امين ! مگر نه دنباله سفر را پيامبر به تنهايى پيمود؟
((رسد آدمى به جايى كه به جز خدا نبيند))!
اما اين منزلت رفيع ، به گزاف ، به آدمى عطا نشده است ، بلكه بهايى ارجمند مىطلبد. و آن بها، ((عبوديّت )) است ؛ پرستشى ناب ، حفظ پيوند با خداوند، سر بهفرمان پروردگار بودن ، حرمت حريم كبريايى خداوند را پاس داشتن ... و آن گاه استكه ((انسان ))، مظهر شوكت ((خداى سبحان )) مى شود و نيرو و فيض خداوند، در وجود اوتجلّى مى يابد و جلوه گاه اَسماى حُسناى الهى مى گردد و جوهره ((عبوديّت )) كه همانا((ربوبيّت )) است ، در وجود وى جلوه گر مى شود:
((اَلْعُبُوديَّةُ جَوْهَرَةٌ كُنْهُهَا الرُّبُوبيَّةُ:(18)
بندگى خداوند، گوهرى است كه مغز و باطنش ، خداگونگى است .))
گَر به ((خود)) آيى ، به ((خدايى )) رسى !
يك لحظه كسى كه با تو دمساز آيد
يا با تو دمى همدم و همراز آى
از كوى تو گر سوى بهشتش خوانند
هرگز نرود، و گر رود باز آيد!(19)
اوصاف ستوده
خداوند رحمان به مردمان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. هَلْ اءَدَّيتُمْ فَرائِضي كَما اءَمَرْتُكُمْ؟
2. وَ هَلْ واسَيْتُمُ المَساكينَ بِاءَموالِكُمْ وَ اءَنْفُسِكُمْ؟
3. وَ هَلْ اءَحْسَنْتُمْ إِلى مَنْ اءَساءَ إِلَيْكُمْ؟
5. وَ هَلْ وَصَلْتُمْ مَنْ قَطَعَكُمْ؟
6. وَ هَلْ اءَنْصَفْتُمْ مَنْ خانَكُمْ؟
7. وَ هَلْ كَلَّمْتُمْ مَنْ هاجَرَكُمْ؟
8. وَ هَلْ اءَدَّبَتُمْ اءَوْلادَكُمْ؟
9. وَ هَلْ سَاءَلْتُمُ الْعُلَماءَ مِنْ اءَمرِ دينِكُمْ وَ دُنْياكُمْ؟
10. فَإِنّي لااءَنْظُرُ إِلى صُوَرِكُمْ وَلاإِلى مَحاسِنِكُمْ وَ لكِنْ اءَنْظُرُ إِلى قُلُوبِكُمْ وَاءَعْمالِكُمْ وَ اءَرْضى مِنْكُمْ بِهذِهِ الْخِصالِ.(20)
اى فرزندان آدم !
1. آيا واجبات مرا همان گونه كه فرمانتان دادم ، انجام داديد؟
2. و آيا به وسيله مالها و جانهاتان با بينوايان به مساوات و برابرى رفتار كرديد؟
3. و آيا به كسى كه با شما بدرفتارى كرد، نيكى كرديد؟
4. و آيا كسى را كه [از سر نادانى ] به شما جفا كرد، بخشيديد؟
5. و آيا با كسى كه [از سر غفلت و جهل ] از شما پيوند بريد، پيوستيد؟
6. و آيا با كسى كه به شما خيانت كرد، به انصاف رفتار كرديد؟
7. و آيا با كسى كه به شما قهر ورزيد، سخن گفتيد[وبا او از در آشتى درآمديد]؟
8. و آيا فرزندانتان را [به نيكى ] ادب كرديد؟
9. و آيا از عالمانِ [راستين ] درباره مسائل دين و دنياتان پرسيديد؟
10. پس [آگاه باشيد كه ] من به صورتها و خوبيهاى ظاهرى تان نمى نگرم ؛ بلكه به دلها و كردارتان مى نگرم ، و به اين اوصاف ستوده و رفتار پسنديده [كه بيان شد]از شما خشنود و راضى مى شوم .
عقيده وايمان ، بدون رفتار و كردار پسنديده و اوصاف ستوده ، همانند ((روح بى جسم ))است ؛ همچنان كه كردار و اوصاف نيكوى بدون عقيده و ايمان نيز، به سان ((جسم بىروح )) است .
و مؤ منان به ميان آمده است ، عمل و صالحان نيكوكردار نيز در پى آن نمايانند.
از آفتهايى كه همواره گريبانگير پيروان اديان الهى بوده و هست ، ((يكسونگرى )) و((يكسو گرايى )) است ؛ گرفتن يك جانب و رهانيدن جانب ديگر، پذيرش يك بعد و طردبعد ديگر...
اسلام و همه اديان ال هى كه تمامى اديان ، همانا اسلامند آن گاه سعادتى فراگير راثمر مى دهند كه همه قوانين و ابعاد و اجزايشان ، بى تحريف و تخريب ، مراعات گردند.
دل از اغيار خالى كن چو قصد كوى ما دارى
نظر بر غير مگشا چون هواى روى ما دارى
ارجمندترين ثمره اين مراعات همه جانبه ، ((انسان كامل )) است و والاترين هدف انسان كامل ، جلب رضاى خداوند است و تقرّب به آن ذاتاقدس جَلَّ وَ عَلا .
ناهمگونى درون و برون
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. كَمْ تَقُولُ: ((اللّهُ! اللّهُ!)) وَ في قَلْبِكَ غَيْرُ اللّهِ؟!
2. وَ لِسانُكَ يَذْكُرُ اللّهَ وَ تَخافُ غَيْرَ اللّهِ وَ تَرْجُو غَيْرَ اللّهِ؛ وَ لَوْ عَرَفْتَ اللّهَ، لَمااءَهَمَّكَ غَيْرُ اللّهِ.
3. وَ تُذْنِبُ وَ لاتَسْتَغْفِرُ.
4. فَإِنَّ الاِْسْتِغْفارَ مَعَ الاِْصْرارِ، تَوْبَةُ الْكاذِبينَ.
5. وَ مارَبُّكَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ.(21)
اى فرزندآدم
1. چقدر ((اللّه ! اللّه !)) مى گويى ، در حالى كه در قلبت غير اللّه است ؟!
2. و زبانت اللّه مى گويد، و تو از غير خدا مى ترسى و به غير خداوند اميد مى بندى ؛و اگر اللّه 3. و گناه مى كنى و استغفار [و توبه راستين ] نمى نمايى .
4. پس ، راستى كه استغفار و توبه اى كه همراه با پافشارى بر گناهان و ادامه معاصى باشد، ((توبه دروغگويان )) است .
5. و [بدان كه ] پروردگارت ،ستم كننده بر بندگان نيست [بلكه با مؤ منان و صالحان، به لطف و عنايت عمل مى كند و توبه گران راستين را مى بخشايد و پاداش مى دهد؛ و امّا نامؤ منان و ناصالحان را كيفر مى دهد و توبه كنندگان دروغين را نمى بخشايد].
از شگفتيهاى احوال آدميان اين است كه بيشترين نيرنگ را با كسى مى بازند كه هيچ نيرنگى در او كارساز نيست ! خداوند از خود ما بهاحوال و افكار و كردارمان آگاهتر است و پيش از آن كه انگيزه اى در انديشه مان صورت پذيرد و هدفى در فكرمان ترسيم گردد، او بدان آگاه است . آفريدگار عليم ،ازخفاياى درونمان و امواج انديشه هامان و مكنونات دلهامان ، داناتر از خودمان است ؛ پس ، مارا چه مى شود كه با او از درِ مكر در مى آييم ؟! آيا خُدعه ورزى با خداوند و ((خدا فريبى))، عين ((خودفريبى )) نيست ؟!
گوئيا باور نمى دارند روز داورى
كين همه قلب و دغل در كار داور مى كنند!
هرگاه فرصتى بيابيم اگر بيابيم و در ژرفناى وجود خويش به كاوش بپردازيم اگر بپردازيم به وضوح وبا تعجّب و تاءسّف در مى يابيم كه بسيارى ازگفتار وكردارمان كه به ظاهر، خدايى رنگ اند به واقع ، نيرنگ آلودند و يا ريا اندود!
آيا اگر ((بُهلول ))ى يافت شود و ناممان را از سَرْ دَرِ مسجدى كه به ظاهر براى خدابنا كرده ايم حذف كند و نام ديگرى بر آن نهد، برنمى آشوبيم ؟!
آن كه چو پسته ديدمش همه مغز
پوست بر پوست بود همچو پيا
پارسايانِ روى در مخلوق
پشت بر قبله مى كنند نماز!
و اگر ناممان را از كتاب و مقاله اى كه نوشته ايم ، پاك كنند، برمى تابيم ؟! و اگربراى عمل خيرى كه انجام داده ايم ، ستايشمان نكنند، مردم را ناسپاس و قدرناشناس نمىخوانيم ؟! و يا از كسى كه به او خدمتى كرده ايم ، توقّع تعظيم و تقدير نداريم ؟! وآيا در باب احقاق حق و ابطال باطل ، قلبمان از خوف غير خدا نمى لرزد و به غير خدا اميدنداريم ؟! و آيا در مراعات حقوق و حدود الهى ، تنها مرزبان حرمت مرزهاى الهى هستيم ومصلحت انديشيهاى فضيلت سوز، ما را به چشم پوشى از حق و بى حرمتى به حريمخداوندى وا نمى دارند و هرگاه حقّى را آگاهانه و يا ناخودآگاه ضايع كرديم و يا بهكسى ستمى روا داشتيم ، زبان به اعتراف مى گشاييم و به جبران مى پردازيم ؟! ... وسرانجام ، آيا آن گاه كه طاعتى از طاعات خداوند را ترك كرديم و يا معصيتى از معاصىوى را مرتكب شديم ، به توبه اى جدّى فراتر از استغفار زبانى ، كه البته آن هملازم است و جبرانى از سر صدق و اخلاص ، اقدام مى كنيم ؟!...
((راجِعُوا إِلى اءَنْفُسِكُمْ فَخاطِبُوها :(22)
به جانهايتان بازگرديد و آنها را به مخاطبه و محاكمه بخوانيد))!
بس كن اين ياوه سرايى ، بس كن
تا به كىْ خويش ستايى ؟ بس ك
تو خطا كارى و حق آگاه است
حيله گر! زهد نمايى بس كن (23)