از اوج آسمان

على اكبرمظاهرى

- ۲ -


ثمرات عبادت و آفات غفلت
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
تَفَرَّغْ لِعِبادَتي ؛
1. اءَمْلاََ قَلْبَكَ غِنىً،
2. وَ يَدَكَ رِزْقا،
3. وَ جِسْمَكَ راحَةً.
وَ لاتَغْفُلْ عَنْ ذِكْري ؛
1. اءَمْلاََ قَلْبَكَ فَقْرا،
2. وَ بَدَنَكَ تَعَبا،
3. وَ صَدْرَكَ غَمّا وَ هَمّا،
4. وَ جِسْمَكَ سُقْما،
5. وَ دُنْياكَ عُسْرَةً.(24)
اى فرزندآدم !
خويشتن را براى عبادت من ، فارغ البال كن و خالصانه به پرستشم بپرداز تا اين كه:
1. قلبت را سرشار از بى نيازى كنم .
2. و دستانت را پر از رزق و روزى نمايم .
و از ياد من غافل مشو؛ چرا كه اگر از ذكر من غفلت ورزى :
1. قلبت را مملوّ از فقر و نياز مى كنم .
2. و بدنت را به سختى و خستگى دچار مى سازم .
3. و سينه ات را پر از اندوه و تشويش مى نمايم .
4. و جسمت را بيمار مى گردانم .
5. و دنيا و زندگانى اين جهانت را در تنگنا و سختى قرار مى دهم .
اگر آدمى وظيفه مند است كه راه تكامل را بپويد و خويشتن را هرچه بيشتر به قله كمال ، نزديك و نزديكتر كند؛ ره توشه اصلى اين راه ، عبادت است و ذكر خداوند. بدون پرستش و نيايش ، وصول به هدف اعلاى آفرينش ، ممكن نيست .
ساييدن جبين بر خاك عبوديت ، در پيشگاه ربّ العالمين و سرودن سرودهاى عاشقانه ونغمه هاى عارفانه و سپردن سر و جان به خداى سبحان ، شيوه مستمر سالكان و عارفان است ؛ همانان كه هدف آفرينش انسان را دريافته اند و به يقين عقلى و قلبى دانسته اندكه غناى نفس و حيات خجسته و آسايش حقيقى در گرو سرسپارى به بارگاه ربوبىخداوند است و بس ، و به وضوح پى برده اند كه عبوديت خالصانه ، سعادت جاودانه دوجهان را ثمر مى دهد.

اوقات خوش آن بود كه با ((دوست )) به سر رفت
باقى همه بى حاصلى و بى خبرى بود!
و از سويى ديگر، غفلت و يا تغافل از ياد پروردگار ودل ندادن به عبادت او، پديدآورنده هر گونه تباهى است ؛ فقرجان ، آشفتگى روان ، اندوه جانكاه ، تنگى زندگى ، حِرمان لذّت اُنس بامحبوب ، عدم وصول به منزلت منيع آدميّت ... و سرانجام : محروم ماندن از نعمت معنويت و حيات طيّبه دوجهان .
پناه بر خداى رحمان ، از شرّ هواى نفس و شيطان ، و حِرمان از سعادت دو جهان !
دامْ سخت است ، مگر يار شود لطف خدا
ورنه آدم نبَرد صرفه ز شيطان رجيم
فرو افتادن پرده ها!
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. اَلْمَوْتُ يَكْشِفُ اءَسْرارَكَ.
2. وَالْقيامَةُ تَبْلُو اءَخْبارَكَ.
3. وَالْكِتابُ يَهْتِكُ اءَسْتارَكَ.
4. فَإِذا اءَذْنَبْتَ ذَنْباصَغيرا فَلاتَنْظُرْ إِلى صِغَرِه وَلكِنِ انْظُرْ إِلى مَنْ عَصَيْتَهُ!
5. وَإِذا رُزِقْتَ رِزْقا قَليلا فَلا تَنْظُرْ إِلى قِلَّتِه وَلكِنِ انْظُرْ إِلى مَنْ رَزَقَكَ!.(25)
اى فرزندآدم !
1. مرگ ، اسرارت را آشكار مى كند.
2. و قيامت ، خبرهاى پنهانى ات را فاش مى سازد.
3. و نامه اعمال و پرونده كردار، پرده هايت را مى دَرَد.
4. پس ، اگر گناه كوچكى كردى ؛ به كوچكى گناهت منگر، بلكه به [بزرگى ] كسىبنگر كه عصيانش كرده اى !
5. و هنگامى كه رزق و روزى اندكى به تو داده شد، به كمى و اندكى آن منگر؛ بلكه به [عظمت ] كسى بنگر كه روزى ات داده است !
گناه ، شوم است و چونان سمّى مهلك در شريان حيات بدْفرجام معصيتكاران ، جريان مىيابد و بناى سستْ بنيان زندگى آنان را ويران مى سازد؛ اما قبيحترين و دهشتناكترين چهره گناه ، در ((جراءت و جسارت آدمى در برابر خداوند)) نمايان مى شود! انسان عاصى، گويا به خداوند اعلان گويى خداوند را نابينا و يا ناتوان مى انگارد! وگر نه ،چگونه است كه اگر بنده اى از آفريدگان خدا و حتّى كودكى صاحب تشخيص [مميّز] ما رابنگرد، از انجام كارهاى زشت ، خوددارى مى كنيم و حياى از او مانعمان مى شود؟!
آن زمانى كه كنى قصد گناه
گر كند كودكى از دور نگا
شرم دارى ؛ ز گنه درگذرى
پرده عفّت خود را ندرى
شرم بادت ز خداوند جهان
كه بُوَد شاهد اسرار نهان !
نقل شده است كه : به امامى از امامان معصوم درود خداوند بر آنان باد گفته شد:شخصى به گناهى [از انحرافات جنسى ] مبتلا شده و چنان معتاد گرديده كه توان تركآن را ندارد. حال كه بى اختيار و از سر اضطرار، اين عمل حرام را انجام مى دهد، آيا بر او گناهى هست ؟ امام 7 پرسيد: آيا در انظار مردم ، وجايى كه كسى او را مى بيند، نيز آن عمل حرام را مى كند؟ پاسخ دادند: نه ! فقط در خلوتچنين مى كند. امام 7 فرمود: پس مى تواند نكند! آرى ، او گناهكار است و سزاوار كيفر... .
واى اگر پرده ز اسرار بيفتد روزى
فاش گردد كه چه در خرقه اين مهجور است
چه كنم تا به سر كوى تواَم راه دهند؟
كاين سفر، توشه همى خواهد و اين ره دور است (26)
از اينان مباش !
خداوند رحمان به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
لاتَكُنْ مِمَّنْ:
1. يَطْلُبُ التَّوْبَةَ بِطُولِ الاَْمَلِ.
2. وَيَرْجُوا الاَّْخِرَةَ بَغَيْرِ عَمَلٍ.
3. يَقُولُ قَوْلَ الزّاهِدينَ وَ يَعْمَلُ عَمَلَ الْمُنافِقينَ.
4. إِنْ اءُعْطىٍَّ لايَقْنَعُ.
5. وَإِنْ مُنِعَ لايَصْبِرُ.
6. يَاءْمُرُ بِالْخَيْرِ وَلا يَفْعَلُهُ.
7. وَيَنْهى عَنِ الشَّرِّ وَلايُنْهَى عَنْهُ.
8. يُحِبُّ الصّالِحينَ وَلَيْسَ مِنْهُمْ.
9. ويُبْغِضُالْمُنافِقينَ وَ هُوَ مِنْهُمْ.(27)
اى فرزندآدم !
از كسانى مباش كه :
1. با درازى آرزو، خواهان توبه اند.
2. و بدون عمل ، اميد به آخرت دارند.
3. زاهدانه سخن مى گويند و منافقانه عمل مى كنند.
4. اگر[از داراييهاى دنيا هرچه ] به آنان داده شود، قانع نمى شوند.
5. و اگر به آنان داده نشود [و درتنگنا قرارگيرند] صبر،پيشه نمى كنند.
6. به نيكى فرمان مى دهند و[ امّا] خود به آنعمل نمى كنند.
7. و از بدى نهى مى كنند، و خود از آن دورى نمى جويند.
8. و صالحان را دوست مى دارند و[امّا] خود، از آنان نيستند.
9. و منافقان را دشمن مى دارند، و حال آن كه خود، از آنانند!
از نكوهيده ترين اوصاف آدميان ، ((قولِ بىعمل ))است . گفتار بى كردار، بيانگر نوعى ((نفاق )) در اعماق جان است . اين شيوه مزوّرانه ، آثارى مخرّب در روان آدمى برجاى مى نهد، زيرا رفتارى اين گونه ، پيش وبيش از آن كه ((ديگرفريبى )) باشد، ((خودْفريبى )) است و خودفريبى ، نفاق باخويشتن است .
روان انسان ، لطيف و حسّاس است و زمينه تاءثيرپذيرى آن ، بسيار مساعد است . وقتىضمير آدمى مى فهمد كه صاحب ضمير، دارد بر سر خود كلاه مى گذارد، احساس شرمندگى و حقارت مى كند و دچار افسردگى و پژمردگى مى شود.
در روايات اسلامى آمده است :
((مَنْ كانَ ظاهِرُهُ اءَرْجَح مِنْ باطِنِه فَهُوَ مُنافِقٌ:
كسى كه ظاهرش پسنديده تر از باطنش باشد، منافق است ))!
پارسايان روى در مخلوق
پشت بر قبله مى كنند نماز!
البته اين بدان معنا نيست كه آدميان ، پليديهاى پنهانشان را آشكار سازند، بلكه به اينمفهوم است كه درون خويشتن را تطهير كنند و همان سان كه ظاهر خود را زيبا و پسنديدهجلوه مى دهند، جان خويش را نيز با اوصاف ستوده بيارايند.
بشارتها و هشدارها
خداى سبحان به آدميان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. إِنَّ الشَّيْطانَ لَكُمْ عَدُوٌمُبينٌ فَاتَّخِذُوهُ عَدُوّا.
2. فَاعْمَلُوا لِلْيَوُمِ الَّذي تُحْشَرُونَ فيهِ إِلَى اللّهِ تَعالى فَوْجافَوْجا.
3. وَ تَقِفُونَ بَيْنَ يَدَىٍِّ اللّهِ صَفّا صَفّا.
4. وَ تَقْرَؤُونَ الْكِتابَ حَرْفا حَرْفا.
6. ثُمَ يُساقُ الْمُتَّقُونَ إِلَى الْجِنانِ وَفْدا وَفْدا.
7. وَ المُجْرِمُونَ إِلى جَهَنَّمَ وِرْدا وِرْدا.
8. كَفا كُمْ مِنَ اللّهِ وَعْدا وَ وَعيدا.
9. فَاءَنَا اللّهُ فَاعْرِفُوني .
10. وَ اءَنَا الْمُنْعِمُ فَاشْكُرُوني .
11. وَ اءَنَا الغَفّارُ فَاسْتَغْفِرُوني .
12. وَ اءَنَا الْمَقْصُودُ فَاقْصُدُوني .
13. وَ اءَنَا العالِمُ بِالسَّرائِرِ فَاحْذَرُوني .(28)
اى فرزندان آدم !
1. آگاه باشيد كه شيطان ، دشمنِ آشكار [و پنهان ] شماست ؛ پس ، با او دشمنى ورزيد.
2. و عمل و كوشش كنيد براى روزى كه در آن ، گروه گروه به سوى خداوند برانگيخته مى شويد.
3. و در پيشگاه خداوند، صف در صف مى ايستيد.
4. و كتاب [و نامه اعمالتان ] را حرف به حرف مى خوانيد.
5. و درباره آنچه عمل كرده ايد، از نهان و آشكار، بازپرسى مى شويد.
6. سپس ، پارسايان و متقيان [با فرحناكى و سرافرازى ] گروه گروه روانه بهشت مىشوند.
7. و مجرمان و تبهكاران [با ذلّت و سرافكندگى ] كشان كشان به سوى جهنّم رانده مىگردند.
8. و وعده و بشارتها و وعيد و هشدارهاى خداوند [براى هشيارى و اصلاح شمايان ] كافىاست .
9. و منم ((اللّه )) [و پروردگار شمايان ] پس ، مرا بشناسيد.
10. و من نعمت دهنده ام ؛ پس ، شكرگزارم باشيد.
11. و من بخشايشگرم ؛ پس ، از من طلب عفو و بخشايش كنيد.
13. و من آگاه و داناى به پنهانها و نهانهايم ؛ پس ، از من بپرهيزيد و پارسايى ورزيد.
از عناصر بسيار مؤ ثّر در اعتدال روح و اصلاح اخلاق آدميان ، دو عنصر ((خوف )) و((رجاء)) است ؛ بيم و اميد، خشيت و رحمت .
در تعاليم آسمانى و معارف اديان الهى ، اين دو عنصر اساسى ، در كنار يكديگر و پهلوبه پهلوى همند. خوف و خشيت از قهر و غضب و كيفر خداوند، انسان را از دست يازيدن به گناهان بازمى دارد و از فروغلتيدن مردمان در باتلاق تباهيها و آلودگيها پيشگيرى مىكند و نيز، اميد به رحمت و مهر پروردگار، شوق بهاعمال نيكو و روى آوردن به پاكيها و نيكيها را در آدمى برمى انگيزد و قلب را سرشار ازعشق و محبّت مى كند و مانع چيرگى ياءس و سرخوردگى بر جانها مى گردد.
يارب ! ز گناه زشت خود منفعلم
وز قول بد و فعل بد خود خجل
فيضى به دلم ز عالَم قدس رسان
تا محو شود خيال باطل ز دلم
از ابزارهاى كارآمد پيامبران و اولياى الهى براى اصلاح مردم و جوامع بشرى ، يكى((بشارت )) به رحمت و نعمتها و پاداشهاى خداوند است ، و ديگرى ((هشدار)) درباره كيفرو عذاب و عقاب او.
بيم و اميد، به سان دو شاه بال نيرومندند براى پرواز آدميان به سوى قلّه كمال و وصول به رضوان خداوند متعال .
اگر جادّه اى بايدت مستقيم
ره پارسايان اميد است و بى
طبيعت شود مرد را بخردى
به اميد نيكى و بيم بدى
دين تو، هستى تو
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. دينُكَ، لَحْمُكَ وَ دَمُكَ؛ فَإِنْ صَلُحَ دينُكَ، صَلُحَ لَحْمُكَ وَ دَمُكَ وَإِنْ فَسَدَدينُكَ، فَسَدَ لَحْمُكَ وَدَمُكَ.
2. فَلاتَكُنْ كَالْمِصْباحِ: يُضيى ءُ لِلنّاسِ وَ يُحْرِقُ نَفْسَهُ بِالنّار.
3. وَاءَخْرِجْ حُبَّ الدُّنْيا عَنْ قَلْبِكَ، فَإِنّي لا اءَجْمَعُ حُبّي وَ حُبَّ الدُّنْيا ف ي قَلْبٍ واحدٍاءَبَدا، كَما لايَجْتَمِعُ الْماءُ وَالنّارُ ف ي إِناءٍ واحِدٍ.
4. وَارْفَقْ بِنَفْسِكَ في جَمْعِ الرِّزْقِ، فَإِنَّ الرِّزْقَ مَقْسُومٌ.
5. وَالْحَريصَ مَحْرُومٌ.
6. وَالْبَخيلَ مَذْمُومٌ.
7. وَالنِّعْمَةَ لاتَدُومُ.
8. وَالاَْجَلَ مَعْلُومٌ.
9. وَخَيْرُ الْحِكْمَةِ خَشْيَةُ اللّهِ تَعالى .
10. وَخَيْرُ الْغِنَى الْقَناعَةُ.
11. وَخَيْرُ الزّادِ التَّقْوى .
12. وَشَرُّ صَلاحِكُمُ الْكِذْبُ.
13. وَشَرُّ نَصيحَتِكُمُ النَّميمَةُ.
14. وَما رَبُّكَ بِظَلاّمٍ لِلْعَبيدِ.(29)
اى فرزندآدم !
1. دين تو، [همانند] گوشت و خون تو [و همه هستى تو] است ؛ پس اگر دينت صلاح يابد[و ديندارى ات استوار و سلامت گردد] گوشت و خونت [و روح و حياتت ] نيز صلاح مىيابند، و اگر دينت فاسد شود، گوشت و خونت [و تمامى هستى ات ] فاسد مى گردند.
2. پس ، مانند چراغ مباش كه بر مردمان نور مى افكند و خود را به آتش مى سوزاند[چونان 3. و محبت دنيا را از قلبت بيرون افكن ؛ زيرا من محبّت خودم و محبّت دنيا را هرگزدر يك قلب ، فراهم نمى آورم ؛ همان گونه كه آب و آتش در يك ظرف جمع نمى شوند.
4. و در جمع آورى روزى [و مال دنيا] با خويشتن مدارا كن [و خود را به رنج و مشقّت نيفكن ]زيرا رزقِ [مردمان ، ميانشان ] تقسيم شده است [و هركس به روزى اش مى رسد].
5. و انسان حريص و آزمند، محروم است .
6. و بخيل ، ملامت شده و ناپسند است .
7. و نعمتِ [اين جهان ،] ناپايدار است .
8. و اجل [و مدت عمر هر كس نزد خداوند] معلوم و معيّن است .
9. و بهترين حكمت ، خشيت خداوند متعال است .
10. و نيكوترين ثروت و بى نيازى ، قناعت است .
11. و پسنديده ترين [و كارسازترين ] توشه ، تقواست .
12. و بدترين مصلحت انديشيهاتان ، دروغ گفتن است .
13. و بدترين نصيحت گفتنهاتان ، سخن چينى است .
14. و پروردگارت ، ستمگر به بندگان نيست [بلكه برابر كردار آنان ، پاداش و ياكيفرشان مى دهد].
آفرينش آدمى ، بر اساس ((فطرت الهى )) است . از اين روى ، در بينش توحيدى ، ((انسان)) موجودى ((خدا محور)) و ((ديانتمدار)) است و سعادت او تنها در اين محور و مدار،قابل تفسير و تاءمين است . زندگى فردى و اجتماعى و همه شؤ ون حيات طيّبه آدميان ، درپرتو ايمان عقلى و قلبى به خداوند و بر پايه ديانت ، معنا مى يابند؛ همچنان كه باختن اين ((بُن مايه )) گرانسنگ و دورى گزيدن از اين ((محورِ)) استوار، هلاكت و تباهىرا در پى دارد.
در اين شب سياهم ، گم گشته راه مقصود
از گوشه اى برون آى ، اى كوكب هداى
از هر طرف كه رفتم ، جز وحشتم نيفزود
زنهار از اين بيابان ، وين راه بى نهاى
خم ابروى كجت ، قبله محراب من است
تاب گيسوى تو خود، راز تب و تاب من است [...]
حاشَ لِلَّهْ كه جز اين ره ، رهِ ديگر پويم
عشق روى تو سرشته به گِل و آب من است (30)
سنجشى بخردانه
خداى رحمان به مردمان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. اءَطيعُوني بِقَدْرِ حَوائِجِكُمْ إِلَيَّ.
2. وَاعْصُوني بِقَدْرِ صَبْرِكُمْ عَلَى النّارِ.
3. وَ تَزَوَّدُوا مِنَ الدُّنْيا بِقَدْرِ مَسْكَنِكُمْ فيها.
4. وَ تَزَوَّدُوا لِلاَّْخِرَةِ بِقَدْرِ مَسْكَنِكُمْ فيها.
5. وَ لاتَنْظُرُوا إِلى آجالِكُمُ الْمُتَاءَخِّرَةِ وَاءَرْزاقِكُمُالْحاضِرَةِ وَذُنُوبِكُمُ الْمَسْتُورَةِ.
6. وَكُلُّ شىْءٍ هالِكٌ إِلاّ وَجْهي .
7. وَلَوْ خِفْتُمْ مِنَ النّارِ كَما خِفْتُمْ مِنَ الْفَقْرِ، لاََغْنَيْتُكُمْ مِنْ حَيْثُ لاتَحْتَسِبُونَ.
8. وَلَوْ رَغِبْتُمْ فِي الْجَنَّةِ كَما رَغِبْتُم فِي الدُّنْيا، لاََسْعَدْتُكُمْ فِي الدّارَيْنِ.
9. وَلاتُميتُوا قُلُوبَكُمْ بِحُبِّ الدُّنْيا، فَزَوالُها قَرِيبٌ.(31)
اى فرزندان آدم !
1. به قدر نيازهاتان به من ، مرا اطاعت كنيد.
2. و به اندازه صبر و تحمّلتان بر آتش دوزخ ، مرا معصيت كنيد.
4. و به اندازه بودنتان در جهان ديگر، براى آخرت توشه بيندوزيد.
5. و به مهلتهاى داده شده تان و روزيهاى آماده تان و گناهان پوشيده تان منگريد [ودستخوش غرور و غفلت نشويد، زيرا ناگهان اجل فرامى رسد و فرصت جبران را از كفتان مى ربايد].
6. و همه چيز و همه كس ، هلاك شونده و فناپذير است ، مگر وجه و وجود من .
7. و اگر آن گونه كه از ((فقر)) مى ترسيد، از ((آتشِ)) [دوزخ و كيفر من نيز] مىهراسيديد، شمايان را از راههايى [و به گونه هايى ] كه نمى پنداشتيد بى نياز مىكردم .
8. و اگر به همان سان كه به دنيا رغبت مى ورزيد، به بهشت نيز ميل و شوق مى داشتيد، در دو جهان ، سعادتمندتان مى كردم .
9. و دلهاتان را با دوستى دنيا و[دنيازدگى ] نميرانيد؛ زيرا فناى دنيا، نزديك است !
يافتن معيارهاى مطمئن براى ارزيابى پديده هاى هستى ، شرط خردمندى است . در ارزيابىپديده ها و اهميت دادن به آنها، بايد معيار و سنجشى خردمندانه داشت و بهاى هرچيز را بهاندازه ارزشمندى اش پرداخت ؛ نه كمتر و نه بيشتر.
آدمى امّا، گاهى براى پاره اى از اشيا، بهايى بسيار بيش از ارزش حقيقى شان مىپردازد و سخت زيان مى بيند، و از سويى ، در اِزاى اشياى پربها، منزلتىقائل نمى شود و براى تحصيل آنها تلاشى در خور و شايسته به عمل نمى آورد.
زندگى ناپايدار اين جهان و حيات جاودانه جهان ديگر و نيز كيفر و پاداش خداوند، ازمقولاتى هستند كه ارزيابى و تفكّر و تاءمّلى جدّى را مى طلبند؛ بايد نگريست كه كدامعمل ، طاعت است و سعادت مى آفريند و كدامين كردار، معصيت است و شقاوت مى افزايد.
نگرشى فكورانه و عالمانه به مسير حيات آدميان و انديشيدن در باب سرنوشت انسان درجهان بى انتهاى آخرت ، رُعبى عظيم در دلهاى بيدار مى افكند و تعجّبى بهت آور بر جان عاقبت انديشان مى نشاند، و آن گاه اين رعب و تعجّب فزونى مى يابد كه فراوانمردمانى را مى نگريم كه تمامى همّت و فرصت و توان خويش را تنها مصروف اين جهانمى كنند و گويا از حيات جاودانه آخرت ، پاك بى خبرند! و نيز برخى را مى بينيم كهچنان از طاعت خداوند گريزانند امانند!
((عاقل آن است كه انديشه كند پايان را))!
((عاقبتْ بينان )) بُوَند اهل رشاد
در نگر، وَاللّهُ اَعْلَم بِالسَّداد
ارادت و رحمت
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. تُريدُ وَ اُريدُ وَ لايَكُونُ إِلاّ ما اءُريدُ.
2. فَمَنْ قَصَدَني ، عَرَفَني ،
3. وَ مَن عَرَفَني ، اءَرادَني ،
4. وَ مَنْ اءَرادَني ، طَلَبَني ،
5. وَ مَنْ طَلَبَني ، وَجَدَني ،
6. وَ مَنْ وَجَدَنْي ، خَدَمَني ،
7. وَ مَنْ خَدَمَني ، ذَكَرَني ،
8. وَ مَنْ ذَكَرَني ، ذَكَرْتُهُ بِرَحْمَتي .(32)
اى فرزند آدم !
1. تو اراده مى كنى و من نيز اراده مى كنم ، و [امّا] تحقّق نمى يابد، مگر آنچه من اراده مىكنم .
2. پس ، كسى كه مرا قصد كند [و مقصودش من باشم ] مرا مى شناسد و به من معرفت مىيابد.
3. و كسى كه مرا بشناسد، مرا اراده مى كند [و تنها خواسته او، من مى شوم ].
4. و آن كه مرا بخواهد، مرا مى طلبد [و در پى يافتنم بر مى آيد].
6. و آن كه مرا بيابد، خدمتم مى كند.
7. و آن كه مرا خدمت كند، يادم مى كند [ و ذكر و يادم با جانش درمى آميزد].
8. و كسى كه مرا يادكند، من نيز با رحمت خويش ، او را يادمى كنم .
خداوند، دست يافتنى است . رابطه انسان و خداى رحمان ، رابطه اى نزديك و صميمى است. خداوند، از رگ گردن انسان و حتى از خود او به او، نزديكتر است .
كى رفته اى ز دل كه تمنّا كنم تو را؟!
كى بوده اى نهفته كه پيدا كنم تو را؟
غيبت نكرده اى كه شوم طالب حضور
پنهان نگشته اى كه هويدا كنم تو را
با صد هزار جلوه برون آمدى كه من
با صدهزار ديده تماشا كنم تو را
ميان آدميان و خداى سبحان ، حائل و مانعى نيست ((ميان عاشق و معشوق ، هيچ حائل نيست .)) بلى ! گاهى آدمى ، ميان خود و خداوند، پرده مى افكند و فاصله مى اندازد ومسافت بين خويشتن و پروردگار را بعيد مى گرداند و راهوصول به كوى محبوب را دور و دشوار مى سازد؛ ((تو خود حجاب خودى حافظ، از ميان برخيز!))
رذيلتهاى اخلاقى و هواهاى نفسانى و گناهان و تبهكاريها، غباربرانگيز و فتنه خيز؛اينها راه روشن و هموارِ وصول به مقصود را تار و ناهموار مى سازند و رابطه صميمىعابد و معبود را تيره مى گردانند.
ارادتى خالصانه ، عزمى جزم ، معرفتى آگاهانه ، كوششى مجدّانه ، خدمتى صادقانه ،پرستش و ذكر و يادى عابدانه و عبادتى عارفانه ، آدمى را به مقصد مى رساند و رحمتو راءفت پروردگار رحيم و رئوف را بر جان انسان فرو مى بارد.
به فرموده امام عارفان و عابدان ، حضرت سجّاد7:
رهپوى به سوى تو، راهش نزديك است )).
و آن گاه است كه اُنس و جذْبه و صفا و لذّتى دست مى دهد كه انسان ، آن را با تمامىجهان مبادله نمى كند:
((إِنَّ لِلذِّكْرِ لاََهْلا اءَخَذُوهُ مِنَ الدُّنْيا بَدَلا:(33)
همانا اهل ذكر، دنيا را داده اند و به جاى آن ، ذكر را ستانده اند.)) [در مبادله دنيا و ذكر،دنيا را رهانيده و ذكر را برگزيده اند]
آرى !
طفيل هستى عشقند آدمى و پرى
ارادتى بنما تا سعادتى ببرى (34)
دعوت و اجابت
خداوند سبحان به مردمان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. اُذْكُرُوني اءَسْتَجِبْ لَكُمْ.
2. اُدْعُوني بِلاغَفْلَةٍ، اءَسْتَجِبْ لَكُمَ بِلامُهْلَةٍ.
3. اُدْعُوني بِالْقُلُوبِ الْخاليَةِ، اءَسْتَجِبْ لَكُمْ بِالدَّرَجاتِ الْعاليَةِ.
4. اُدْعُوني بِالاِْخْلاصِ وَالتَّقْوى ، اءَسْتَجِبْ لَكُمْ بِالْجَنَّةِ الْمَاءْوى .
5. اُدْعُوني بِالْخَوْفِوَ الرَّجاءِ، اءَجْعَلْ لَكُمْ مِنْ كُلِّ اءَمْرٍ فَرَجاوَ مَخْرَجا.
6. اُدْعُوني بِالاَْسْماءِالْعُلْيا، أَسْتَجِبْلَكُمْ بِبُلُوغِالْمَطالِبِالاَْسناءِ.
7. اُدْعُونى في دارِ الْخَرابِ وَالْفَناءِ، اءَسْتَجِبْ لَكُمْ في دارِ الثَّوابِ وَالْبَقاءِ.(35)
اى فرزندان آدم !
1. مرا ياد كنيد، تا پاسختان گويم .
3. مرا با قلبهاى خالى [از شرك و آلودگى ...]بخوانيد، تا شمارا با درجات و مقامهاىعالى اجابت كنم .
4. مرا از سراخلاص و تقوابخوانيد، تا به بهشت جاودان پاسختان گويم .
5. مرا با بيم و اميد بخوانيد، تا در همه امور برايتان توفيق و گشايش قرارد هم .
6. مرا با نامهاى بلندْمرتبه ام بخوانيد، تا شمايان را باوصول به خواسته هاى ارجمند پاسخ گويم .
7. مرا در اين وادى خراب و فناپذير بخوانيد، تا شما را در سراى پاداش و جاويدِ آخرت پاسخ گويم .
از نيازهاى حتمى ما آدميان ، بلكه لازمترين و عاليترين نيازمان ، ((نيايش )) است ؛ مناجات با خداوند، پيوند با پروردگار، گشودن گره دل و افشاى رازهاى نهان و ابراز نياز در برابر آن مولاى بنده نواز، افكندن خويشتن دردامان پر مهر آفريدگار مهربانتر از مادر، نجواى محرمانه با آن وجود رازدار و رازدان ،تضرّع خاشعانه و طلب خاضعانه حوايج خويش از آن ذات اقدس ... و آن گاه از لطف بىانتهاى او بهره مند شدن واز جذْبه هاى پرفيض و خلسه آور و سبكبار كننده لقاى محبوب، سرشار گشتن ، و جامى از شهد حياتبخش وصال يار نوشيدن ، و پر وبال جان را از آلودگيها و غبارها تكاندن ، و جانْ آسوده وسبكبال ، بال در بال ملائك ، از تنگناى خاكستان جهان مادّى ، پر كشيدن و بى كرانه هارا درنورديدن ... و به سرمنزل مقصود رسيدن !
((مرغ روح ، در حال نيايش ، از تنگناى قفس تن رها گشته ؛ پر و بالى در بى نهايت مىگشايد. اگر اين پرواز، صحيح بوده باشد، ديگر براى روح ، برگشتن و محبوس شدن در همين قفس ‍ خاكى ، امكان پذير نخواهد بود؛ زيرا پس از چنين پروازى ، كالبد خاكى اوهمچون رصدگاهى است كه به سوى بى نهايت نصب شده و ديده از نظاره به آن بىنهايت نخواهد پوشيد.))(36)
دعا و نيايش و مناجات ، شكلهاى گوناگون دارد؛ هم از راز و نياز عاشق و عابد، سخن مىرود و هم از ناز و عطاى معشوق و معبود.در نيايش ،اُنس و محبّت و خوف و خشيت ، درهم مىآميزند؛ جهانى ؛ هم معرفت پروردگار تحصيل مى گردد و هم كرامت انسانى فراهم مى آيد.
البته ، در بخش خواسته ها، نبايد توقّع داشت كه هر چه ما از خداوند طلب مى كنيم ، به همان صورت و بى كم و كاست و كاملا مطابق دلخواه ما، عطايمان فرمايد؛ بلكه وظيفه مادعا و تضرّع و نيايش است و امّا اختيار عطا و اندازه و چگونگى آن ، به دست خداوند است .
او مصلحت ما را بهتر مى داند. شايد برخى از خواسته هاى ما، [به واقع ] به زيان مانباشد و يا اكنون زمان و زمينه برآورده شدنشان نرسيده و فراهم نشده باشد و... امّا آنچه حتمى است ، اين است كه اگر دعا و نيايش ما از سر اخلاص و معرفت باشد، قطعا نتيجه مىدهد؛ چه دعا براى نيازهاى مادّى و چه معنوى .
گفت آن اللّه تو، لبيك ماست
و آن نياز و درد و سوزت ، پيك ماس
حيله ها و چاره جويى هاى تو
جذب ما بود و گشاد اين پاى تو
ترس و عشق تو، كمند لطف ماست
زير هر ياربّ تو، لبيك هاست
و نيز پاره اى دعاهايمان كه در اين جهان به اجابت نمى رسد، خداوند حكيم آنها را براىآخرتمان ذخيره مى كند و در آن جهان به گونه اى بهتر، عطايمان مى فرمايد. انشاءاللّه .
تو كار بندگى چو گدايان به شرط مزد مكن
كه خواجه خود روش بنده پرورى داند
ياد كردى دوسويه
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. اُذْكُرْني تَذَلُّلا، اءَذْكُرْكَ تَفْضُّلا.
2. اُذْكُرْني بِمُجاهَدَةٍ، اءَذْكُرْكَ بِمُشاهَدَةٍ.
3. اُذْكُرْني في فَوْقِ الاَْرْضِ، اَذْكُرْكَ تَحْتَ الاَْرْضِ.
4. اُذْكُرْني فِي النِّعْمَةِ وَالصِّحَّةِ، اءَذْكُرْكَ فِي الشِّدَّةِ وَالْوَحْدَةِ.
5. اُذْكُرْني بِالطّاعَةِ، اءَذْكُرْكَ بِالْمَغْفِرَةِ.
6. اُذْكُرْني فِي الصِّحَّةِ وَالْغِناءِ، اءَذْكُرْكَ فِي الْفَقْرِ وَالْعَناءِ.
7. اُذْكُرْني بِالصِّدْقِ وَالصَّفاءِ، اءَذْكُرْكَ بِالْمَلاَِ الاَْعْلى .
8. اُذْكُرْني بِالاِْحْسانِ إِلَى الْفُقَراءِ، اءَذْكُرْكَ بِالْجَنَّةِ الْمَاءْوى .
9. اُذْكُرْني بِالْعُبُوديَّةِ، اءَذْكُرْكَ بِالرُّبُوبيَّةِ.
10. اُذْكُرْني بِالتَّضَرُّعِ، اءَذْكُرْكَ بِالتَّكَرُّمِ.
11. اُذْكُرْني بِالتَّلَفُّظِ، اءَذْكُرْكَ بِالتَّلَطُّفِ.
12. اُذْكُرْني بِتَرْكِ الدُّنْيا، اءَذْكُرْكَ بِنَعيمِ الْبَقاءِ.
13. اُذْكُرْني فِى الشِّدَّةِ الْهالِكَةِ، اءَذْكُرْكَ بِالنَّجاةِ الْكامِلَةِ.(37)
اى فرزندآدم !
1. خاضعانه يادم كن ، بزرگوارانه يادت مى كنم .
2. مجاهدانه يادم كن ، آشكارا و با مشاهده يادت مى كنم
3. روى زمين يادم كن ، زير زمين [در قبر] يادت مى كنم .
4. با نعمت و سلامت يادم كن ، در سختى و تنهايى يادت مى كنم .
5. با طاعت يادم كن ، با مغفرت يادت مى كنم .
6. در سلامت و ثروت يادم كن ، در فقر و تنگنا يادت مى كنم .
8. با احسان به بينوايان يادم كن ، در آرامشگاه بهشت جاودان يادت مى كنم .
9. به بندگى يادم كن ، به پروردگارى يادت مى كنم .
10. با تضرّع و خشوع يادم كن ، با كرامت وتجليل يادت مى كنم .
11. ثناگويانه يادم كن ، مهربانانه يادت مى كنم .
12. با وانهادن دنيا يادم كن ، با نعمتهاى جاودان يادت مى كنم .
13. در تنگناهاى هلاكتبار يادم كن ، با حيات كامل و زندگى پايدار يادت مى كنم .
از ارجمندترين الطاف الهى به ما آدميان ، فراخواندنمان به سخن گفتن با خداوند است واذن دادنمان به گفتگويى روياروى با او و گشودن رازدل در محضرش و بيان خواسته هامان در پيشگاه كبريايى اش . و همچنين ، نويد دادنمانبه شنودن رازهامان و برآوردن خواستهامان و اجابت دعاهامان .
به فرموده امام عارفان و ذاكران ، حضرت سجّاد7:
((إِلهى ! ... مِنْ اءَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَيْنا، جَرْيانُ ذِكْرِكَ عَلى اءَلْسِنَتِنا وَإِذْنُكَ لَنا بِدُعائِكَ وَتَنْزيهِكَ وَ تَسْبيحِكَ.(38)
خداى من !... از عظيمترين نعمتها بر ما، جارى شدن ذكر تو است بر زبانهامان ؛ و اذن ورخصتى است كه به ما داده اى تا تو را بخوانيم و دعا كنيم و تنزيهت كنيم و تسبيحت گوييم .))
ورود در اين گفت و شنود ((دوسويه )) و بى واسطه و سپاس اين نعمت و صميمى باخداوند، استوارترين پشتوانه آدمى در زندگى پرتلاطم اين جهان است . گشودن پنجرهآسمان به روى آدميان به دست پر مهر خداى رحمان و دادن رخصت براى نگريستن به آفاق كرانْ ناپديد جهان ملكوتيان و شنيدن صداى لطيف بالهاى فرشتگان و نهادن جان درمسير وزش نسيمهاى الطاف روح افزاى خداى سبحان و سرودن نغمه هاى عابدانه وعاشقانه به درگاه او و بازشنودن نجواهاى پروردگار مهربان ، موهبتى است بىبديل كه حيات مردمان در اين خاكدان طبيعت را تفسير مى كند و بدان معنا مى بخشد.
رابطه مبارك را پيوسته ، استوار داريم و به ناتوانى خويش از سپاسگزارى خداوندبر اين نعمت ، اعتراف كنيم و خاضعانه بگوييم : خداوندا! هرچه هست ، از آنِ تو است و اين توفيق عبادت و نيايش هم از الطاف تو است .
هم دعا از تو، اجابت هم ز تو
ايمنى از تو، مهابت هم زتو
و ملتمسانه از او بخواهيم كه اين باب را به رويمان گشوده بدارد و سعادت همسخنى باخويش را هرگز از ما نستاند و اين عيش مباركِ همنشينى با خويش را هرگز از ما دريغ ندارد.
اى خدا اين وصل را هجران مكن
سرخوشان عشق را نالان مكن
بهاى بهشت
خداوند سبحان به انسان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. لايَدْخُلُجَنَّتي إِلاّ مَنْ تَواضَعَ لِعَظَمَتي .
2. وَ قَطَعَ نَهارَهُ بِذِكْري .
3. وَ كَفَّ عَنِ الشَّهَواتِ مِنْ اءَجْلي .
4. وَ يُواخِى الْغَريبَ.
5. وَيُواسِي الْفَقيرَ.
6. وَ يَرْحَمُ الْمُصابَ.
7. وَ يُكْرِمُ الْيَتيمَ وَ يَكُونُ لَهُ كَالاَْبِ الرَّحيمِ.
9. وَلِلاَْرامِلِ كَالزَّوْجِ الشَّفيقِ.
10. فَمَنْ كانَ هذِه صِفَتُهُ، يَكُونُ إِنْدَعاني لَبَّيْتُهُ.
11. وَ إِنْ سَاءَلَني اءَعْطَيْتُهُ.(39)
اى فرزندآدم !
1. به بهشتم راه نمى يابد، مگر كسى كه براى عظمتم فروتنى ورزد.
2. و روز [و روزگار]ش را به يادم بگذراند.
3. و خويشتن را به خاطر من از شهوات باز دارد.
4. و با مردمان غريب ، برادرى كند.
5. و با مردمان فقير، مواسات و ايثار نمايد.
6. و به بينوايانِ مصيبت زده ، رحمت آرَد.
7. و يتيم [و بى سرپرست ] را اكرام و احترام نمايد و براى او چونان پدرى مهربانباشد.
9. و براى بيوه زنان ، همانند همسرى دلسوز و مِهروَرز باشد.
10. پس ، هركس كه اوصاف [و رفتار]ش چنين باشد، اگر مرا بخواند به ندايش لبّيكو پاسخ مى گويم .
11. و اگر از من درخواست كند عطايش مى كنم .
از الطاف حكيمانه خداوند سبحان به آدميان ، آن است كه شوق وصول به سعادت را در نهاد آنان بر مى انگيزد و سپس راهوصول به حيات خجسته را به آنان مى نماياند و آن گاه درطول مسير، راهنماييشان مى كند و در تنگناها و گذرگاههاى خطير، دستگيرى و ياريشان مىنمايد... و سرانجام به سر منزل مقصود و جايگاه موعودشان مى رساند.
اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا بَرِ دوست
به هواى سر كويش پر و بالى بزنم !
كُرنشى صادقانه در پيشگاه معبود و پيوندى ماندگار با آن محبوب و اُنس هميشگى با يادو نام او و بازداشتن خويشتن از خواهشهاى ناروا، براى جلب رضاى خداى سبحان ، و سپس شفقت ورزيدن با خلق خدا، باريابى به بارگاه كبريايى پروردگار را ثمر مى دهد. وآن گاه است كه لطف بى كران الهى ، آبشارگونه بر سر و جان انسان فرو مى بارد وآدمى به هدف نهايى و كمال مطلوب نائل مى آيد.
هشدار پروردگار!
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. تَسْاءَ لُني فَاءَمْنَعُكَ، لِعِلْمي بِما يَنْفَعُكَ.
2. ثُمَّ تُلِحُّ عَلَيَّ بِالْمَسْاءَلَةِ، فَاُعْطيكَ ما سَاءَلْتَ.
3. فَتَسْتَعينُ بِه عَلى مَعْصيَتي .
4. فَاءَهُمُّ بِهَتْكِ سِتْرِكَ فَتَدْعُوني ، فَاءَسْتُرُ عَلَيْكَ.
5. فَكَمْ مِنْ جَميلٍ اءَصْنَعُ مَعَكَ، وَ كَمْ مِنْ قَبيحٍ تَصْنَعُ مَعي ؟!
6. يُوشِكُ اءَنْ اءَغْضَبَ عَلَيْكَ غَضْبَةً لااءَرْضى بَعْدَها اءَبَدا!(40)
اى فرزندآدم !
1. از من درخواست مى كنى [و خواسته هايى مى طلبى ] امّا از تو دريغ مى دارم ؛ زيرا منبه آنچه برايت سودمند [و يا زيانبار] است آگاهم .
2. سپس بر خواسته ات اصرار مى ورزى ، پس آن گاه آنچه را خواسته اى عطايت مى كنم.
3. سپس از آنچه عطايت كرده ام ، در راه معصيت من بهره مى برى [و از آن نعمت ، سوءاستفاده مى كنى و آن را در راه نافرمانى ام به كار مى گيرى ].
4. پس آن گاه به پرده درى [و مجازات ] و رسوايى ات همّت مى گمارم ؛ امّا تو مرا مىخوانى [و به تضرع و پوزش ، طلب بخشايش و عفو مى نمايى ] و من بر تو پرده پوشى مى كنم و رسوايت نمى سازم .
5. چقدر با تو خوبى مى كنم و چقدر با من بدى مى كنى ؟!
6. [از خشم و قهر من پروا گير و به راه صلاح و صواب بازگرد، و گرنه ] نزديك است كه چنان بر تو خشمناك شوم كه پس از آن ديگر هرگز از تو راضى و خشنود نگردم!
بينش بسيارى از ما آدميان ، در باب دعا و نيايش ، بينشى ناصواب و نادرست است ؛ به اين گونه كه : مى پنداريم ((دعا)) يعنى خواستن نيازهاى شخصى و معيشتى از خداوند وبس . و نيز، هرچه ما از خدا خواسته ايم بايد به همان گونه و بى كم و كاست عطايمانكند، و اگر نكرد، معلوم مى شود كه به ما عنايتى ندارد و دعايمان مستجاب نگشته وسودى به حالمان ندارد!...
اين نگرشِ خطا، زيانمند است و اى بسا كه سبب نااميدى و رميدگى آدمى از درگاه خداوندگردد و يا حوادث و مسائلى دل آزار و مصيبت بار در زندگى انسان پديد آورد.
ما بندگان كه از آينده مان بى خبريم و مصلحت و مفسدت خويش را به خوبى نمى دانيم ،همان بهتر كه زمام همه امور و شؤ ون حياتمان را به خداوند بسپاريم و در دعاها و خواسته هامان نيز ((مصلحت اجابت )) را به خداى رحمان وانهيم . البته خدا خود به دعا دعوتمان فرموده و وعده اجابت نيز داده است و وعده او حق است و تخلّف ناپذير؛ امّا ما چون به اسرارغيب آگاه نيستيم ، وظيفه خويش را كه همانا دعا كردن است بايد انجام دهيم و اجابت را كههمانا لطف خداوند است به او واگذاريم .
((چون نه اى آگاه از اسرار پنهان ، غم مخور.))
و امّا مطلب فراتر و عاليتر آن است كه : دعا و نيايش ، فى نفسه و به خودىِ خود و باقطع نظر از اجابت يا عدم اجابت آن ، مطلوب و بلكه واجب است . و نيز اينكه : در دعاهامان به خواسته ها و نيازهاى معيشتى اكتفا نكنيم ؛ بلكه خويشتن و آرمانهايمان را فراترببريم و مطلوبهاى ((فرامعيشتى )) را بطلبيم و باز هم بيشتر اوج گيريم و محبوب ومطلوب نهايى ، يعنى خودِ خداوند را بجوييم ! او را كه بيابيم همه چيز داريم : ((چون كه صد آيد، نود هم پيش ماست !)). به فرموده امام حسين 7:
((ماذا وَجَدَ مَنْ فَقَدَكَ وَ مَاالَّذي فَقَدَ مَنْ وَجَدَكَ :(41)
آن كه تو را باخت ، چه دارد؟! و آن كه تو را يافت ، چه ندارد؟!))
لذت انس با خداى مهربان و چشيدن حلاوت لقاى او و درك همنشينى با محبوب و همسخنى وراز و نياز نجواگونه با وى ، از تمامى نعمتهاى هستى ، ارزنده تر است .
هركس ز درِ تو حاجتى مى طلبد
من آمده ام از تو، تو را مى خواهم !
عاقبت انديشى
خداى سبحان به آدميان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. لَمّا رَزَقْتُكُمُ اللِّسانَ وَ اءَطْلَقْتُ لَكُمُ الاَوْصالَ وَ رَزَقْتُكُمُ الاَْمْوالَ، جَعَلْتُمُ الاَْوْصال َكُلَّها عَوْنا عَلَى الْمَعاصي ؛ كَاءَنَّكُمْ بي تَغْتَرُّونَ وَ بِعُقُوبَت ي تَتَلاعَبُونَ!
2. وَ مَنْ اءَجْرَمَ الذُّنُوبَ وَ اءَعْجَبَتْهُ حُسْنُهُ فَلْيَنْظُرِ الاَْرْضَ كَيْفَ لَعِبَتْ بِالْوُجُوهِ فِيالْقُبُورِ وَ تَجْعَلُها دَميما!
3. إِنَّمَا الْجَمالُ جَمالُ مَنْ عُوفيَ مِنَ النّارِ.
4. وَ إِذا فَرَغْتُمْ مِنَ الْمَعاصي ، رَجَعْتُمْ إِلَىٍَّّ.
5. اءَحَسِبْتُمْ اءَنّي خَلَقْتُكُمْ عَبَثا؟!
6. إِنّي إِنَّما جَعَلْتُ الدُّنْيا رَديفَ الا خِرَةِ.
7. فَسَدِّدُوا وَ قارِبُوا!
8. وَ اذْكُرُوا رِحْلَةَ الدُّنْيا وَ ارْجُوا ثَوابي وَ خافُوا عِقابي !
9. وَاذْكُرُوا صَوْلَةَ الزَّبانيَةِ وَ ضيقَ الْمَسْلَكِ فِي النّارِ وَ غَمَّ اَبْوابِ جَهَنَّمَ وَ بَرْدَالزَّمْهَريرِ!
10. اءُزْجُرُوا اءَنْفُسَكُمْ حَتى تَنْزَجِرَ وَ اءَرْضُوها بِالْيَسيرِ مِنَ الْعَمَلِ.
سُبْحانَ خالِقِ النُّورِ.(42)
عضاى بدن در اختيارتان نهادم و اموال و ثروت عطايتان كردم ، همه اندام و اعضاى خويشرا در مسير گناهان به كار گرفتيد! گويا با من نيرنگ 2. و آن كه خويشتن را بهگناهان مى آلايد و زيبايى چهره اش وى را به خودپسندى و غرور وامى دارد، بايد[انديشناكانه ] به زمين بنگرد كه چگونه با چهره ها در قبرها بازى مى كند و آنها را چهسان زشت و بدمنظر مى نمايد!
3. همانا زيبايى از آنِ كسى است و كسى زيباست كه از آتش دوزخ بِرَهَد و معاف گردد.
4. و آن هنگام كه از گناهان فارغ گشتيد، به سوى من بازخواهيد گشت !
5. آيا پنداشتيد كه بيهوده تان آفريده ام ؟!
6. من اين جهان را تابع [و ذخيره گاه ] جهان آخرت قرار دادم .
7. پس ، استقامت ورزيد و به اصلاح و صلاح بپردازيد وتوشه برگيريد.
8. و كوچيدن و رحلت از دنيا را به ياد آريد و به ثواب و پاداش من اميد بنديد و آن رابجوييد و بطلبيد و از كيفرم بهراسيد!
9. و صَولت و هيبت شعله هاى آتش و تنگى راه جهنم و سوزندگى و هولناكى دوزخ وسرماى زمهرير را به ياد آوريد!
10. نَفْسهاتان را [مهار زنيد و از سركشى و طغيان ] بازداريد تا باز ايستند و آنها رابه ارتكاب كارها [و خواهشهاى ] اندك ، راضى كنيد.
ستايش و تسبيح بر آفريدگار نور [و هدايت ] باد!
دورنگرى و نيز سنجش موشكافانه پديده ها و حوادث جهان ، شرط خردمندى است .نگرشى ژرف در سرنوشت و مسير حيات انسان ، آدمى را به انديشناكى و عاقبت انديشىهمه جانبه فرامى خواند. نعمتهاى اين جهان و ابزارهايى كه خداوند در زندگانى گذراىدنيا در اختيار مردمان نهاده است ، همگى وسيله امتحانند و توشه راه براى به سلامتگذشتن از اين جهان و رساندن خويشتن به منزلت تقدير شده براى آدميان . ((حسن استفاده)) و بهره بردن نيكو از اين رهتوشه ها، ((حُسن عاقبت )) به ارمغان مى آورد، و ((سوءاستفاده )) از آنها، فرو افتادن در بيراهه و ((سوء عاقبت )) را در پى دارد.
هر كه اوّل بين بُوَد، اَعمى بُوَد
هر كه آخربين ، چه با معنا بُوَد
حكم چون بر((عاقبت انديشى ))است
پادشاهى بنده درويشى است
((عاقبت بينان )) بُوَند اهل رشاد
درنگر، واللّه أَعلم بالسَّداد
شيوه هاى صحيح بهره ورى از نعمتها و امانتهاى الهى ، در اديان آسمانى تبيين شده است وعقل و فطرت آدمى نيز كه همسو با اديانند راهنما و نورافشان مسير سعادتند. البتهرهزنان ، پيوسته در كمينند تا رهپويان راه نجات را به بيراهه هاى هلاك بكشانند؛ امّاتوان ستيز با آنان به خردمندان عطا شده است و راهبران طريق صلاح و فلاح ،توانمندتر از راهزنان بيراهه هاى هلاكند و اگر پيروى شوند، پيروان خويش را بهسلامت به منزلگاه سعادت مى رسانند.
اگر اينان نبودند!...
خداوند رحيم به غافلين مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. كَيْفَ لاتَجْتَنِبُونَ الْحَرامَ؟!
2. وَلاَ اكْتِسَابَ الاَّْثامَ؟!
3. وَلاتَخافُونَ النّيرانَ؟!
4. وَلاتَتَّقُونَ غَضَبَ الرَّحْمانِ؟!
فَلَوْلا:
1. مَشايِخُ رُكَّعٌ،
2. وَاءَطْفالٌ رُضَّعٌ،
3. وَبَهائِمُ رُتَّعٌ،
4. وَشَبابٌ خُشَّعٌ؛
لَجَعَلْتُ:
2. وَالاَْرْضَ صُفْرا،
3. وَالتُّرابَ جِمارا،
4. وَلااءَنْزَلْتُ عَلَيْكُمْ مِنَ السَّماءِ قَطْرَةً،
5. وَلااءَنْبَتُّ لَكُمْ مِنَ الاَْرْضِ حَبَّةً،
6. وَصَبَبْتُ عَلَيْكُمْ الْعَذابَ صَبّا!(43)
اى فرزندان آدم !
1. چراست [و شمايان را چه شده ] كه از ((حرام )) نمى پرهيزيد؟!
2. و از ((گناهان )) دست نمى شوييد؟!
3. و از ((آتش )) نمى هراسيد؟!
4. و از ((خشم خداوند رحمان )) پروا نمى گيريد؟!
پس ، [بدانيد كه ] اگر اينان [در ميان شمايان ] نبودند:
1. پيران ركوع كننده [و عبادت پيشه ]،
2. و كودكان شيره خواره [بى گناه ]،
3. و چهارپايان چرنده [بى زبان و بى گناه ]،
4. و جوانان خاشع [و پارسا و پاكدامن ]؛
[اگر اينان در ميانتان نبودند و به پاس حرمت اينان نبود، با شمايان چنين مى كردم ] :
1. آسمان را فرازتان آهنين مى ساختم !
2. و زمين را مسين مى گرداندم !
3. و خاك را ريگزار مى كردم .
4. و قطره اى آب از آسمان برايتان فرو نمى باريدم .
5. و هيچ دانه اى از زمين برايتان نمى روياندم .
6. و بر شمايان عذاب فرو مى ريختم !
گرچه نزول رحمت خداوند و جارى شدن فيض الهى بر جهانيان و پديده هاى هستى ،مقتضاى لطف بارى تعالى است ؛ امّا وجود برخى از آفريدگان و نيز پاره اى ازاعمال و اوصاف آدميان ، در بارش رحمت الهى و يا پيشگيرى از جوشش قهر خداوندى ،تاءثيرى شايان دارند.
گناهكاران و تباهى پيشگان به خودىِ خود استحقاق رحمت خداوند را ندارند، امّا عواملىديگر باعث نزول فيض بر آنان مى شود.
از مهمترين باعثان جلب رحمت و لطف خداوند: يكى وجود بندگان صالح در ميان آدميان است وديگرى استغفار و تضرّع به درگاه الهى است و سوم ، بودن ضعيفان بى تقصير درميان مخلوقات است .
هنگامى كه خداوند، پيامبر عزيزش را نگران امّت ديد و نگريست كه آن بزرگوار مهربان، انديشناك سرنوشت ملّت خويش است و از فرود آمدن عذاب الهى بر آنان خائف است ، وىرا دلدارى و اطمينان قلب داد كه :
((وَما كانَ اللّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَاءَنْتَ فيهِمْ وَما كانَ اللّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَهُمْ يَسْتَغْفِرُونَ :(44)
تا هنگامى كه تو در ميان آنانى و مادام كه استغفار و توبه مى كنند، خداوند آنان راگرفتار عذاب نمى كند.))
اكنون نيز امام عصر اءَرْواحُنافِداهُ باعث نزول رحمت و فيض و لطف خداوندند و همه هستى، طفيل وجود مبارك ايشان است . بودن مردمان پارسا و جوانان عفيف و پاك و تائبان ومستغفران راستين نيز در جوشش بيشتر چشمه هاى فيض ربوبى ، تاءثيرى به سزا دارد.ضعيفان و مستضعفان و مخلوقان بى تقصير و بى تكليف هم در تلاطم درياى ترحّم الهى، بى تاءثير نيستند.
شنيدم كه در روز اميد و بيم
بَدان را به نيكان ببخشد كريم