از اوج آسمان

على اكبرمظاهرى

- ۴ -


اى فرزندآدم !
اگر با رستگاران و صالحان ، همنشينى نكنى ، پس كىْ [و چگونه ] رستگار خواهى شد؟!

هر كه خواهد همنشينى با خدا
گو نشيند در حضور اولى
معجزاتى و كراماتى خفىّ
بر زند بر دل ز پيران صفى
در درونْشان صد قيامت ، نقد هست
كمترين آن كه شود همسايه ، مست !
گريز از فريب و نوميدى
خداوند حكيم به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. لا يَغُرَّنَّكَ ذَنْبُ النّاسِ عَنْ ذَنْبِكَ.
2. وَلا نِعْمَةُ النّاسِ عَنْ نِعْمَةِ اللّهِ عَلَيْكَ.
3. وَلا تُقْنِطِ النّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللّهِ، وَاءَنْتَ تَرْجُوها لِنَفْسِكَ.(92)
اى فرزندآدم !
1. گناه مردمان ، تو را از گناه خويشتن فريب ندهد و مغرورت نكند! [مبادا گناهان ديگران، گناهان تو را در ديده ات ناچيز بنمايد و مپندار: اكنون كه ديگران گناهكارند، من نيزمانند آنان ! ...]
2. و نعمت ديگران ، تو را از نعمتى كه خداوند عطايت فرموده است ،غافل نكند [مبادا با نگريستن در نعمتها و داراييهاى ديگران ، ماءيوس شوى و نعمتها والطاف خداوند بر خودت را ناديده و يا ناچيز انگارى !]
3. و مردمان را از رحمت خداوند، نااميد مكن ؛ در حالى كه خودت ، خواهان رحمت خداوند هستى .
هله ! نوميد نباشى اگرت يار برانَد
گرت امروز براند، نه كه فردات نخوان
گر به روى تو ببندد همه درها و گذرها
در ديگر بگشايد كه كس آن راه نداند
در به روى تو ببندد، تو مرو، صبر كن آنجا
كه پس از صبر، تو را او به سرِ صدر نشاند
پارسايان خويشتندار
خداوند سبحان به آدميان مى فرمايد:
1. مَنْ تَرَكَ الْحَسَدَ، اسْتَراحَ.
2. وَ مَنِ اجْتَنَبَ الْحَرامَ، خَلَّصَ دينَهُ.
3. وَ مَنْ تَرَكَ الْغيبَةَ، ظَهَرَتْ مَحَبَّتُهُ فِي الْقُلُوبِ.
4. وَ مَنِ اعْتَزَلَ عَنِ النّاسِ، سَلِمَ مِنْهُمْ.
5. وَ مَنْ قَلَّ كَلامُهُ، كَمُلَ عَقْلُهُ.
6. وَ مَنْ رَضيَ مِنَ اللّهِ بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ، رَضيَ اللّهُ عَنْهُ بِالْقَليلِ مِنَ الْعَمَلِ.(93)
اى فرزندآدم !
1. كسى كه ((حسد)) را وانهد [و از رَشك بردن بر ديگران دورى گزيند] آسوده گردد وآسايش خاطر يابد.
2. و آن كه از ((حرام )) بپرهيزد، دينش را خلاصى بخشد [و ايمانش را از دستبرد ديوان راهوصول به خداى سبحان ، بِرهانَد].
3. و آن كس كه ((غيبتِ)) از ديگران [و بدگويى از مردمان ] را ترك گويد، محبّتش در دلهاتجلّى يابد و جِلوِه گر شود.
4. و كسى كه از مردم كناره گيرد [و از درآميختن فراوان با مردمان بپرهيزد] از آنان سلامتي ابد [و از شرّ مردمان ناصالح ، در امان مانَد].
5. و آن كه سخنش اندك گردد، عقلش كمال يابد.
6. و آن كس كه به رزق و روزى اندك ، از خداوند راضى شود، خدا نيز از او بهعمل اندك راضى گردد.
همچنان كه انجام برخى اعمال ، شرط وصول به كمال و سعادت است ، خويشتندارى و باز داشتن خود از ارتكاب پاره اى از كارهاى ديگرنيز، شرط ديگر رسيدن به اين هدف ارجمند است .
كردار و گفتار و اوصاف ناصواب و نكوهيده ، خارهاى راه كمالند و با خليدن در پا وچشم و دلِ ((رهرو))، دردى جانكاه در روان وى پديد مى آورند و از قوّت و بصيرت او مىكاهند و توان ره مى دارند.
ناخوانده الف به يا نخواهى ره يافت
ناكرده سلوك ، موهبت يعنى چه ؟
رهپوى هدفمند، نيك مى داند كه : بر چيدن خار و خاشاك راه ، شرط نخستين رهپيمايى است .و سالك هوشمند، آگاه است كه : زدودن موانع طريق ، گام آغازين سلوك است .
سر كوى تو، به جان تو قسم ، جاى من است
به خم زلف تو، در ميكده ماءواى من است
رخ گشا، جلوه نما، گوشه چشمى انداز
اين هواى دل غمديده شيداى من است
مسجد و صومعه و بتكده و دير كنيس
هر كجا مى گذرى ياد دل آراى من است
در حجابيم و حجابيم و حجابيم و حجاب
اين حجاب است كه خود راز معمّاى من است (94)
با كنار زدن هر پرده ، نورى پرفروغ ، فراديد آدمى ساطع مى شود و با برداشتن هرمانع ، افقى پهناور فرا روى انسان پديدار مى گردد.
بردار حجاب ، تا جمالش بينى
تا طلعت ذات بى مثالش بينى
خفاش ! ز جلد خويشتن بيرون آى
تا جلوه خورشيد جلالش بينى
و آن گاه ، شوقى سرشار براى پويشى فراتر،دل را لبريز مى كند و با فراپيش نهادن هر گام ، جان انسان ، پروبالى تازه مىگيرد و همچنان به سوى پيشتر و پيشترها و بالاتر و بالاترها ره مى پويد... تا چناناوج گيرد كه هر خار و خاشاكى و سدّ و مانعى را زير پا و پشت سر مى نهد وبال در بال رنگ )) را در مى نوردد و بدانجا مى رسد ((كه به جز خدا نبيند))! ...
پايدارها و ناپايدارها
خداوند سبحان به انسان مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. لاتَفْرَحْ بِالْغِناءِ فَلَيْسَ بِمُ خَلَّدٍ.
2. وَ لا تَجْزَعْ مِنَ الْفَقْرِ فَلَيْسَ عَلَيْكَ حَتْما وَ واجِبا.
3. وَلا تَقْنَطْ بِالْبَلاءِ فَإِنَّ الذَّهَبَ يُجَرَّبُ بِالنّارِ وَ الْمُوْمِنُ يُجَرَّبُ بِالْبَلاءِ.
4. فَإِنَّ الْغَنيَّ عَزيزٌ فِي الدُّنْيا وَ ذَليلٌ فِي الاَّْخِرةِ.
5. وَ الْفَقيرُ ذَليلٌ فِي الدُّنْيا وَ عَزيزٌ فِى الاَّْخِرَةِ.
6. إِنَّ الاَّْخِرَةَ اءَبْقى وَ اءَبْهى .(95)
اى فرزندآدم !
1. بر ثروت و دارايى ، فرحناك [و مغرور] مشو؛ زيرا جاودانه نيست .
2. و از فقر و بينوايى ، بى تابى مكن ؛ زيرا برتو حتمى و پايدارنيست .
3. و هنگام بلا و سختيها نااميد مشو؛ زيرا همان سان كه طلا با آتش ، آزموده [و تصفيه ]مى شود، مؤ من - نيز - با بلا و ناگواريها آزموده مى گردد.
4. پس همانا ثروتمندِ [وظيفه ناشناس ] در دنيا [و در ديدگان ظاهربين ] عزيز است و [امّا]در جهان آخرت ، ذليل است .
5. و فقيرِ [مؤ من و قانع و پارسا]، در دنيا [و در ديدگان سطحى نگر]،ذليل مى نمايد و [امّا] در جهان آخرت ، عزيز است .
6. به راستى كه جهان آخرت ، ماندگارتر و فرحبخش تر است .
افسوس كه پرده هاى اوهام ، پيش چشمان آدميان را پوشانيده و آنان را از نگريستن بهباطن پديده ها و حوادث هستى ، محروم ساخته است ! دريغا كه چشمان ظاهر ما، پُرسوتر ازچشمان باطنمان است ! صد حيف كه درخشندگى فريباى بيرونى اشيا، ديده بنى آدم راچنان خيره كرده كه مجال نگريستن به درون پديده ها و رخدادهاى جهان را از آنان ستاندهاست !
تا اسير رنگ و بويى ، بوى دلبر نشنوى
هر كه اين اغلال در جانش بُوَد آماده نيست (96)
اگر هواها و هوسهاى نفسانى و خيالهاى واهى ، جلوى ديدگان ما را نپوشانده بودند، درمى يافتيم كه چونان كودكانى هستيم كه به امور ناچيز،دل خوش كرده ايم و بازيچه ((ناپايدارها)) شده ايم و گردوهاى پوك را گوهرهايىگرانبها مى پنداريم و گوهرهاى گرانسنگ را گردوهايى پوك مى انگاريم !
اگر غبارِ ره فرونشيند، به وضوح در مى يابيم كه ((سراب )) را ((آب )) پنداشته ايمو آب را سراب !
به فرموده پيامبر اكرم - صلّى اللّه عليه و آله - :
((لَوْلا اءَنَّ الشَّياطينَ يَحُومُونَ حَوْلَ قُلُوبِ بَني آدَمَ، لَنَظَرُوا إِلى مَلَكُوتِ السَّماواتِ:(97)
اگر شيطانها دلهاى آدميان را فرانمى گرفتند و خيالات آلوده را پيرامون قلبهاشان نمى پراكندند، مى توانستند ملكوت و باطن آسمانها را نظاره كنند [و از خاك ، به افلاك، پَركشند!].))
آرى ! قهقهه هاى مستانه و شاديهاى كودكانه در مواجهه با برخورداريهاى حقير دنيا، ونيز خود باختنهاى بى تابانه و اندوه خوردنهاى ماءيوسانه ، نشان حقارت آدمى است .اگر سينه اى ((دريا وَش )) و عقلى ((عاقبت انديش )) و ديده اى ((باطن نگر)) مى داشتيم ،چنين ناشكيبا نمى بوديم .
آنان كه به دنيا با ديده عبرت مى نگرند و با بصيرتى ژرفنگر در اشيا و وقايع نظر مى افكنند و باطن امور را مى كاوند و حقيقت حوادث و پديده ها را مى بينند، هرگزدل در گرو ((فناپذيرها)) نمى سپارند، بلكه به ((ماناها)) اميد مى بندند و همواره درپى ((فناناپذيرها)) هستند.
هر دست كه دادند از آن دست گرفتند
هر نكته كه گفتند همان نكته شنيدند
يك فرقه به عشرت درِ كاشانه گشادند
يك زُمره به حسرت سرِ انگشت گزيدند
جمعى به در پير خرابات خرابند
قومى به بَرِ شيخ مناجات مريدند
يك جمع نكوشيده رسيدند به مقصد
يك قوم دويدند و به مقصد نرسيدند
فرياد كه در رهگذر آدم خاكى
بس دانه فشاندند و بسى دام تنيدند
همّت طلب از باطن پيران سحرخيز
زيرا كه يكى را ز دو عالم طلبيدند
زنهار مزن دست به دامان گروهى
كز حق ببريدند و به باطل گرويدند
چون خلق در آيند به بازارِ حقيقت
ترسم نفروشند متاعى كه خريدند
كوتاه نظر غافل از آن سرو بلند است
كين جامه به اندازه هركس نبريدند
مرغانِ نظر بازِ سبك سير ((فروغى ))
از دامگه خاك بر افلاك پريدند(98)
كرامت نفس
خداوند كريم به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
اُنْظُرْ إِلى نَفْسِكَ وَ إِلى جَميعِ خَلْقي فَإِنْ وَجَدْتَ اءَحَدا اءَعَزَّ إ لَيْكَ مِنْ نَفْسِكَ فَاصْرِفْكَرامَتَكَ إِلَيْهِ وَ إِلاّ فَاءَكْرِمْ نَفْسَكَ بِالتَّوْبَةِ وَ الْعَمَلِ الصّالِحِ إ نْ كانَتْ عَلَيْكَ عَزيزَةً.(99)
اى فرزندآدم !
ه همه آفريدگان من بنگر. پس آن گاه اگر كسى را نزد خويش عزيزتر از خود يافتى ،اكرام و احترامت را نثار او كن ، وگرنه [اگر خويشتن را عزيزترين آفريدگان دانستى وسعادت خود را بيش از همه خواستى ] پس جان خويش را، اگر نزدت عزيز است ، باتوبه و كردار شايسته ، گرامى بدار [و اين گوهر گرانسنگ را به ناپاكيها ميالاى ].
كدامين موهبت مى تواند همسنگ ((كرامت نفس )) باشد؟!
چه نعمتى را مى توان نشان داد كه توان برابرى با ((عزّت نفس )) را دارا باشد؟!
كدام صفت از اوصاف ستوده انسان به پايه ((غناى نفس )) مى رسد؟!
رداى ((كرامت ))، پُربهاترين خلعتى است كه خداوند كريم بر قامت ((آدم )) پوشاند و آنگاه به فرشتگان ، فرمان داد تا بر او سجده كنند و آن هنگام ، سرود ((لَقَدْ كَرَّمْنا بَنيآدَم ))(100) را در شاءن وى سرود و سپس بر خويش ، در آفرينش او، آفرين گفت :((فَتَبارَكَ اللّهُ اءحْسَنُ الْخالِقينَ))(101)
آرى ! گوهر گرانسنگِ ((كرامت نفس ))، ارزشمندترين وديعه الهى به آدمى است ونگاهبانى آن و نيالودنش به پستيها، وظيفه اى است گران .
آن كه قدر خويشتن را بداند و منزلت خود را بشناسد، خود را ارزان و رايگان نمىفروشد.
((مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ، هانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُهُ:(102)
آن كه خويشتنِ خويش نزدش بزرگوار شد، شهوتهايش نزدش كوچك و حقير مى شوند.))
قدسيان را نرسد تا كه به ما فخر كنند
قصّه عَلَّمَ الا سما به زبان است هنوز(103)
بيهوده گرايى
خداوند كريم به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
إِذا وَجَدْتَ:
1. قَساوَةً في قَلْبِكَ
2. وَ سُقْما في جِسْمِكَ
3. وَ نَقيصَةً في مالِكَ
4. وَ حَريمَةً في رِزْقِكَ،
فَاعْلَمْ اءَنَّكَ قَدْ تَكَلَّمْتَ فيما لايَعْنيكَ.(104)
اى فرزندآدم !
اگر خويشتن را چنين يافتى :
1 - در دلت ، قساوتى
2 - و در بدنت ، مرضى
3 - و در مالت ، نقصانى
4 - و در روزى ات ، حِرمانى ،
پس بدان كه (در امور بيهوده وارد شده اى و) سخنان بيهوده بر زبان رانده اى !
مجموع نظام هستى ، ((هدفمند)) است . آفريدگار حكيم ، هر پديده اى را بر مبناى هدفىمعين دينى و علوم عقلى و تجارب علمى آموخته ايم ، به يقين مى دانيم كه : ((در اين پرده ،يك رشته ، بى كار نيست )) هر چند كه در پاره اى از موارد، ((سر رشته بر ما پديدارنيست .))
و اما انسان - كه موجود برتر نظام آفرينش است و دست پروردگار كريم بر او رداىكرامت پوشانيده است - هدفدارترين آفريده آفريدگار هدفمند است . او كه ابر و باد ومه و خورشيد و فلك براى وى در كارند، شرط انصاف نيست كه بيهوده كار وغافل باشد.
در ميان اعضا و اندامهاى آدمى ، آن كه بيشتر از همه در معرض بيهوده كارى است ، ((زبان)) است . و البته زبان ، ترجمان جان است و دريچه اى است بر بيرون ، و ((از كوزه همانبرون تراود كه در اوست .))
در فرهنگ دين ، در باب زبان ، سخن فراوان آمده است . اگر آنچه در اين باره آمده است ،يك جا جمع شود، بسيار تعجب برانگيز و گاه وحشتزا و حيرت آور است . مثلا: در رواياتاهل عصمت - عليهم السلام - آمده است كه : هيچ عضوى از اعضاى آدمى ، ناسپاستر از زباننيست . از اسباب اصلى ورود انسان به جهنم ، زبان است ، هيچ عضوى همانند زبان ،سزاوار محبوس شدن نيست ... .
چه بسيار از قواى فكرى و ذخائر ذهنى آدميان كه با وراجيهاى ابلهانه و سخنان بوالهوسانه ، تباه مى شوند! همان نيروهايى كه مى توانستند منشاء آثار ارزندهفراوانى باشند. اشخاص پرگو، فرصتى براى تفكر و ژرف انديشى نمى يابند ومعمولا افرادى سطحى و سبك مغز هستند.
در معارف اسلامى ، از بيهوده گويى و بيهوده كارى ، به ((لَغْو)) تعبير شده است .اميرمؤ منان - عليه السلام - براى شناختن سخن لغو، يك معيار كلّى و فراگير به دست دادهاند. آن معيار اين است كه : هر سخنى كه ((خدايى رنگ )) نباشد، لغو است :
((كُلُّ قَوْلٍ لَيْسَ فيهِ لِلّهِ ذِكْرٌ فَهُوَ لَغْوٌ:
هر سخنى كه در آن يادى از خداوند نباشد، لغو است .))
اين معيار، بر كردار و رفتار و ديگر شؤ ون حيات آدمى نيزقابل تطبيق است ؛ يعنى هر علمى و هر اقدامى و حتّى هر نيّت و انديشه اى كه در مسيروصول به رضا و لقاى خداوند نباشد و نردبان عروج انسان به سوىكمال نشود، لغو و بيهوده است .
بيهوده گرايى ، به هر شكل و هر اندازه ، در حيات آدمى و روح و جسم او و جامعه انسانى ،دورى مى گزينند. خداوند رحمان ، مؤ منان رستگار را اين گونه توصيف فرموده است :
((قَدْ اءَفْلَحَ الْمُؤْمِنُونَ الَّذينَهُمْ... عَنِ اللَّغْوِ مُعْرِضُونَ:(105)
به راستى كه مؤ منان ، رستگار شدند؛ آنان كه ... از بيهودگى دورى مى گزينند.))
فرجام هولناك !
خداوند به آدمى مى فرمايد:
يَابْن َآدَمَ!
1. اءَصْبَحَ قَلْبُكَ قاسيا. وَ اءنْتَ لِعَظَمَةِ اللّهِ ناسيا.
2. فَلَوْكُنْتَ بِاللّهِ عالِما وَ بِعَظَمَتِهِ عارِفا، لَمْ تَزَلْ مِنْهُ خائِفا وَ لِوَعْدِهِ راجيا.
3. وَيْحَكَ! كَيْفَ لاتَذْكُرُ لَحَدَكَ وَ انْفِرادَكَ فيهِ وَحْدَكَ؟!(106)
اى فرزندآدم !
1. دلت سخت شده و قلبت را قساوت فراگرفته است ، زيرا شكوه و عظمت خداوند را ازياد برده اى .
2. پس ، اگر خداوند را مى شناختى و به عظمت او معرفت مى داشتى ، همواره از وىهراسناك بودى و به وعده و نويدهايش اميد مى بستى .
3. واى بر تو! چگونه است كه ((لَحَدِ)) خويش و تنهايى ات در آن را به ياد نمى آورى[و به آن جايگاه پرخطر و آن فرجام هولناك ، در حفره قبر، نمى انديشى ]؟!
آفرينش آدمى به گونه اى است كه همواره نيازمند ((هشدار)) و ((بشارت )) است . اگر رعدهشدار و كوس بيدار باش ، جان انسان را نلرزاند، غفلت بر او چيره مى شود و از كاروان سعادت عقب مى ماند. و نيز اگر نواى دلنواز بشارت و نويد اميدبخش ، گوشدل آدميان را نوازش ندهد، نوميدى بر آنان سايه مى افكند و چهره هستى را چنان تيره وتار مى بينند كه راهى به سوى نور و اين دو عنصر سازنده ، يعنى هشدار و بشارت ، درهمه مراحل تربيت انسان و شكوفا شدن لياقتهاى ذاتى او و رشد و نماى استعدادهايش ، ونيز در تكامل و اعتدال و اعتلاى جامعه ، نقشى بسيار موثر دارند.
از اين رو، در فرهنگ اديان آسمانى ، بخصوص قرآن كريم و گفتارها و نوشتارهاىمعصومان : هميشه اين دو، تواءمان آمده اند؛ حتى خداوند، دو صفت از اوصاف پيامبر اكرم 9رايكى ((مُبَشِّر)) (بشارت دهنده ) و ديگرى ((مُنْذِر)) (هشداردهنده )، بيان فرموده است .
بازتاب كردار
پروردگار جهانيان به آدميان مى فرمايد:
يابْنَ آدَمَ!
1. كُنْ كَيْفَ شِئْتَ، كَماتَدينُ تُدانُ
2. مَنْ رَضيَ مِنَ اللّهِ بِالْقَليلِ مِنَ الرِّزْقِ، قَبِلَ اللّهُ مِنْهُ الْيَسيرَ مِنَ الْعَمَلِ.
3. وَ مَنْ رَضيَ بِالْيَسيرِ مِنَ الْحَلالِ، خَفَّتْ مَؤُونَتَهُ وَ زَكَتْ مَكْسَبَتُهُ وَ خَرَجَ مِنْحَدِّالْفُجُورِ.(107)
اى فرزندآدم !
1. هر گونه كه مى خواهى باش ، [امّا بدان كه ] همان گونه كه بدهى ، مى گيرى [و هرچه بكارى ، همان را مى دَرَوى و هر سان عمل كنى ، به همان سان با تو رفتار مى شود].
2. كسى كه از خداوند به رزق و روزى اندك راضى باشد، خدا - نيز -عمل اندك وى را مى پذيرد.
3. و آن كه به حلالِ اندك ، راضى باشد، سنگينى دوشش و هزينه زندگى اش سبك مىگردد و كسب و كارش پاكيزه مى شود و از مرز گناهان و ناپاكيها بيرون مى رود.
قانون ((كيفر و پاداش ))، از قوانين حتمى و پايدار نظام آفرينش است . كيفراعمال ناشايست تبهكاران ، دامن آنان را مى گيرد و پاداش كردار خجسته نيكوكاران ، جانآنان را خرّمى و نزهت مى بخشد و خداوندِ حكيم و رحيم ، هيچ عمل نيكو و يا كردار ناشايست را بى پاداش و كيفر نمى گذارد، منتها، اين جهان ، گنجايش كافى ندارد و آدميان در دنيا ظرفيت و تحمل پذيرش ‍ پاره اى از كيفرها و پاداشها راندارند. از اين رو، در مرحله بعدى زندگانى ، در جهان آخرت ، پاداش ‍ و كيفركامل خويش را در مى يابند.
اگر:
اين جهان كوه است و فعل ما ندا
سوى ما آيد نداها را صدا
جهان ديگر كوهى است بزرگتر و انعكاس رفتار و كردار و حتّى نيّتهاى ما، در مقياسىبزرگتر، به سويمان باز مى گردد.