سرآغاز
بسم الله الرحمن الرحيم
اين،سومين كتاب است،از مجموعه«مرزبانان حماسه جاويد».اين
مجموعه،بدينسان تنظيم يافته است:
شيخ آقا بزرگ تهرانى كتاب اول حماسه غدير كتاب دوم بيدار
گران اقاليم قبله كتاب سوم شرف الدين كتاب چهارم شيخ مجتبى
قزوينى و مكتب تفكيك كتاب پنجم تفسير آفتاب كتاب ششم (1)
با انتشار اين كتاب،نوبتبه سه كتاب ديگر مىرسد.كتاب
پنجم،در دست گرد آورى و نگارش است،و اميد است در مدت يك سال
آينده انتشار يابد. (2) كتاب ششم هم منتظر روزى است
آفتابى،تهى از بهمن و سردى و سياهى،تا بتوان نشست و«تفسير
آفتاب»را نوشت. (3)
در كتاب حاضر،درباره هر يك از عالمانى كه سخن گفتهام،از
شرح حالنويسى مرسوم چشم پوشيدهام،زيرا چنين كارى مورد علاقه
من نيست.آنچه را اين ناچيز لازم مىداند و مهم،نشان دادن تبلور
تكليف است در نفوس آگاه و متعهد،تا بتوان از آنان سرمشقهايى
والا در پيشديد نسلهاى جويا قرار داد.و از اين راه،بذر تربيت
درست را در جانهاى مستعد پاشيد.از اين رو،پس از اشارهاى به
زندگى عالمان،به مسائل ديگرى پرداختهام.در آن مسائل نيز
نتوانستهام از اجمالگويى بگذرم. (4)
از هنگام نوشتن فصلهاى اين كتاب،تا هنگام چاپ آن،گر چه
زمانى اندك فاصله افتاد،ليكن اين زمان اندك،پر بار بود از
رسالت دينى و اصالت موضعى. (5)
اين امر همان است كه همانندان مرا شادمان مىسازد،زيرا آنچه
از دينباورى مطلوب است، «ايمان ثائر»است نه«اقرار راكد».و
داشتن«تب و تاب اسلام عدالت پرور»است نه جز آن.اين است. و
اينهمه،مايه شادمانى آگاهان است،بويژه در آن صورت،كه برى باشد
از هر گونه شائبه،و مطابق باشد با جهتگيرى راست و تعهد
راستين.ديگر سخنى بر اين نمىافزايم.
و لا حول و لا قوة الا بالله
و السلام على من يخدم الحق لذات الحق
شب دوشنبه،20 ماه صفر (اربعين) 1398 هجرى قمرى(10/11/1356)
.
سائلى را گفت آن پير كهن
چند از مردان حق گويى سخن
گفتخوش
آيد زبان را بر دوام
تا بگويد حرف ايشان را مدام
گر نيم ز يشان
از ايشان گفتهام
خوشدلم كاين قصه از جان گفتهام
گر ندارم از
شكر جز نام بهر
اين بسى بهتر كه اندر كام زهر
از كتاب«صفوة الصفا»
پىنوشتها:
1.كتاب«مير حامد حسين»نيز،به عنوان«كتاب
هفتم»بر مجموعه«مرزبانان حماسه جاويد»افزوده گشته
است.
2.كار تدوين اين كتاب،هنوز سامان نيافته است.
3.سپاس خداوند را،كه با توفيق او،و درود ارواح مكرم
را،كه با عنايات آنان،اين روز رسيد،و خورشيد آزادى،از
افق خونبار انقلاب تابيد.و رسالهاى به اميد اينكه
تفسيرى بر آفتاب باشد، نگاشته آمد،و منتشر گشت...
4.اشاره استبه محدوديتهاى سياه،و خفقان وحشتبار
دوران منحوس.
5.اشاره استبه طلوع طلايههاى انقلاب،و گسترش
حماسههاى سيال مردمى،و جارى شدن خون آفتاب در جان
روزها و لحظهها.