عوامل کنترل غرائز در زندگی انسان

آیة الله االعظمی آقای حاج شیخ حسین مظاهری

- ۱۱ -


مجلس یازدهم

ایمان قلبی چگونه حاصل می شود
بسم الله الرحمن الرحیم
گفته شد که اگر درخت ایمان در دل ریشه دار شود، انسان میتواند در هنگام طوفانها و طغیان غریزه یا غرائز ، خود را مهار کند و تنها همین عامل است که می تواند مهار کننده ی انسان باشد. هیچ چیز جز ایمان قلبی نمی تواند در طوفانها به فریاد انسان برسد. ایمانی که رسوخ در دل کرده باشد، ایمانی که همان مرتبه اولش (علم الیقین) مهار کننده ی انسان است. از قرآن استفاده کردیم که حتی نزدیک به مرحله علم الیقین ( اطمینان) که قرآن اسمش را گذاشته بود« مظنّه» ، نیز جلوگیر است، دیگر چه رسد به مرتبه دوم بنام عین الیقین و مرتبه سوم که دیگر حق الیقین است و مرحله ای است که دیگر خدا بر دل حکومت میکند و بقول قرآن شریف خوشا بحال آنکسی که به این مرتبه عین الیقین یا حق الیقین رسیده باشد.
نودی ان بورک من فی النار و من حولها .
فمن کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملا صالحا و لا یشرک بعباده ربه احدا .
و هر کس به لقای او امید وار است باید نیکو کار شده و در پرستش خدا احدی را با او شریک نگرداند.

ایمان قلبی و عبادت
مراتب دوم و سوم آنجاست که صاحبخانه می آید و لقاء حاصل می شود و قرآن بیش از بیست جا « لقاء» را متذکر است. امّا آنچه که از مهمترین مباحث است این است که این مقام از کجا پیدا می شود؟ آیا مانند ایمان عقلی از راه برهان پیدا می شود؟ خیر. اگر کسی بخواهد اعتقاد قلبی پیدا کند باید در آن فن یعنی در فن فلسفه و عرفان و علم کلام کار کند تا اینکه اعتقادات عقلیش محکم شده وایمان عقلی پیدا کند، یعنی درخت ایمان در عقلش ریشه دار شود. امّا آیا ایمان قلبی نیز اینچنین است؟ خیر. قرآن بطور اجمال می فرماید که این ایمان قلبی از راه عبادت پیدا می شود.
واعبد ربک حتی یاتیک الیقین .
دائم به پرستش خدای خود مشغول باش تا ساعت( مرگ و هنگام لقای ما) یقین بر تو فرا رسد.
ایمان قلبی، عبادت می خواهد. خیلی آشکارا از راه رابطه با خدا باید به او برسی.
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون .
وجن و انس را نیافریدیم مگر برای اینکه مرا پرستش کنند.
امام صادق (ع) می فرماید« ای لیعرفون»، یعنی اگر کسی معرفت می خواهد و نه علم ، عبادت کند. انسان اگر بتواند خدارا از راه برهان نظم اثبات کند این علم است و نه معرفت. قرآن می فرماید: اگر معرفت می خواهی، راهش عبادت است. بوسیله عبادت می توانی به هر مرحله ای که میخواهی برسی. همین آیه ی فوق می فرماید راه لقاء ، راه عبادت است. اگر می خواهی خدا بردل تو حکومت کند راهش این است که باید بتهارا بیرون رانده، عبادت را پیشه ی خود سازی.فمن کان یرحوا القاء ربه. یعنی هرکس ایمان قلبی می خواهد( آن مرتبه ی آخرش را میگوید) فلیعمل عملاً صالحا، باید عبادت کرده و کار نیکو انجام دهد. ولا یشرک بعباده ربه احدا.باید بند هارا پاره کرده، قفسها را در دل بشکنی. باید غاصبها را از دل بیرون برانی چرا که صاحبخانه می آید. دیو چو بیرون رود ، فرشته در آید. اگر ما بخواهیم این درّگرانبها ی ایمان قلبی که هدف خلقت است را بدست بیاوریم، 3 چیز باید در زندگی ما باشد و بواسطه ی این 3 چیز هر که باشد به هر کجا که می خواهد می رسد.دیگر با سواد و بی سواد، معمّم و غیر معمّم، بازاری و زارع ، شهری و روستایی، زن یا مرد ندارد.
من عمل صالحا من ذکر او انثی و هو مومن فلنحیینه حیوه طیبه .
هر کس از مرد و زن کار نیکی بشرط ایمان بخدا بجای آورد ما او را در زندگانی خوش و با سعادت زنده(ابد) می گردانیم.
اگر انسان زندگی پاکیزه می خواهد( زندگی پاکیزه و مقام محمود در قرآن یعنی انسان دلش عرش خدا شده و خدا بر دل او حکومت کند) و اگر بتوسط عبادت رابطه اش را خدا محکم گرداند این انسان زندگی طیّب را در دنیا و آخرت پیدا می کند.
ولنجزینهم اجرهم باحسن ما کانوا یعملون .
و اجری بسیار بهتر از عمل نیکی که کرده باو عطا می کنیم.

عوامل سه گانه در حصول ایمان قلبی
لذا هر کس می خواهد به این مقام برسد سه چیز باید داشته باشد: تقیِد به ظواهر شرع.2- اجتناب از گناه.3- انجام مستحبّات.

تقیِد به ظواهر شرع
1- تقیّد به ظواهر شرع: اگر تقیّد به ظواهر شرع نباشد، قطعاً انسان به جایی نمی رسد، اگر هم خیال کند که رسیده ی تخیل و وسوسه ی شیطانی است.تقیّدبه ظواهر شرع است که معنای لقاء را بدنبال می آورد. من کان یرجوا لقاء ربه فلیعمل عملاً صالحاً.
از موارد تقیّد به ظواهر شرع اهمیت دادن به واجبات و در مقابل قانون اسلام، اوامر خدا، اوامر پیغمبر(ص) و امام (ع) مطیع بودن است. اهمیت دادن به همه ی واجبات، اهمیت دادن به نماز، روزه و وظیفه ای که یک مرد و زن در خانه دارند، اهمیت دادن به آن اوامری که در ازدواج برای مرد و زن گفته اند، اهمیت دادن به آن اوامری که برای کاسب و تاجر در رابطه با کسب و تجارت گفته اند،امری لازم است و مسلّم است که نادیده گرفتن امر خدا انسان را بجایی نمی رساند.اگر می خواهید به مقام والایی برسید باید مقّید به واجبات باشید. آن کسی که از اول ظهر تلاطم درونی نداشته وانگار که اصلاً ظهر نشده ، نمی تواند ایمان قلبی پیدا کند.آن کسی که در خانه مواظب نیست که چه وظیفه ای دارد، آن تاجر و کاسبی که مقیّد به اوامری که برایش آمده نیست، نمی تواند بجایی برسد.آن دختر یا آن جوان که مقیّد نیست که در ازدواجش چه اوامری دارد، نمی تواندبجایی برسد.
فلیعمل عملا صالحا واعبد ربک حتی یاتیک الیقین.
و عبادت منحصر به این نیست که انسان نماز بخواند. البته نماز امرمهمی است. هیچ عبادتی را نمیتوانید پیدا کنید که به اندازه نماز بر آن سفارش شده باشد امّا تنها نماز نیست، انسان باید صد در صد مطیع مولی باشد.
در باره یک دختر خانم در تاریخ مطلبی گفته اند که شاید این جمله تاریخی، سخنان مرا قدری واضح کند.جویبر یک آدم فقیر و سیاهی از اصحاب صفّه بود.یعنی به انداره ای فقیر بود که در ایوان مسجد زندگی می کرد( در آنزمان چون عده ای از فقرا خانه نداشتند رسول اکرم(ص) ایوانی در مقابل مسجد برای آنان ساخت و آنها آنجا زندگی می کردند). روزی پیغمبر آمدند دیدند جویبر سر به زانوتن گذاشته و غصه دار است. فرمودند جویبر زن می خواهی؟
عرض کرد یا رسول الله! چه کسی به من زن می دهد ؟!
فرمودند: بلند شو برو در خانه زیاد بن زبیر و بگو پیغمبر گفت که فاطمه ات را به من بده.
زیاد بن زبیر چه کسی است؟ او اول متموّل، اول با شخصیت و اول طائفه دار در مدینه است. فاطمه زیاد بن زبیر کیست؟ دختری با شخصیت و فهمیده ، علاوه بر اینکه بسیار با وقار و زیباست.
جویبر با تردید آمد و در زد. زیاد آمد و جویبر عرض کرد که پیغمبر فرموده است دخترت فاطمه را برای من عقد کنی. گفت خوب شما برو الان من خودم بنزد پیغمبر می آیم. دختر خانم پشت در شنید و گفت پدر موضوع چیست؟
گفت جویبر، سیاهی است که به خواستگاری تو آمده و می گوید پیغمبر چنین فرموده است.
دختر گفت: چه جواب دادید؟
زیاد گفت: گفتم الان خودم بنزد پیغمبر اکرم (ص) می آیم.
دختر گفت اگر پیغمبر فرموده باشد، این سخن شما جسارت به مقام مقدّس ایشان است.
زیاد گفت چه کنم؟
گفت برو و او را برگردان تا بیاید و در خانه بنشیند. خودت خدمت پیغمبر برو ببین چه فرموده؟
زیاد این چنین کرد و از حضرت درباره مطلب سوال کرد.
پیغمبر(ص) فرمود بله من گفته ام فاطمه ات را به عقد جویبر در آور.زیاد بنزد دخترآمد و گفت پیغمبر اینطور فرمود. دختر عرض کرد هر چه پیغمبر می گوید باید عمل نمود.خانه ای برایش تهیه کردند و هماندم مراسم عروسی برگزار شد و دختر به حجله بردند. جویبر وارد حجله شد و معلوم است شخصی که چند ساعت قبل در صفه با پیراهنی زندگی می کرده و آنهم پیراهنی کهنه که حتی بعضی از آنان بایک لباس مندرس که شاید جویبر هم از همینها بوده، حالا وارد می شود و می بیند خانه، زنی بسیار با جمال و زندگی دارد. از اول شب تا به صبح نزدیک دختر نرفت و مشغول عبادت شد. شبهای دوم و سوم نیز مشغول عبادت شد. زنان خوشحال شدند و گفتند مثل اینکه جویبر لذت نمی خواهد پس قضیه تمام شد. لذا خدمت پیغمبر اکرم (ص) آمده و گفتند: یا رسول اللهً او نزدیک این دختر نمی رود، معلوم است که زن نمی خواهد.
پیامبر او را طلب کرده و فرمودند: جویبر! می گویند که تو زن نمی خواهی؟
گفت چرا یا رسول الله.
فرمودند پس چرا اینچنین می کنی ؟
گفت یا رسول الله وقتی وارد اتاق شدم، نعمت های الهی را دیدم و باید شکر این نعمت ها را بجا آورم لذا تصمیم گرفتم 3 شب عبادت کنم. دیگر شب سوم تمام شد، امشب عروسی خانم است.
وصول به ایمان قلبی مانند زیاد بن زبیر،گذشت چون فاطمه بنت زیاد بن زبیر، تحت فرمان خدا بودن همانند جویبر، اطاعت می خواهد. در جلسه ای می گفتند که سه نفر 3 گذشت داشتند.یکی از نظر شخصیت گذشت داشت.آن زمان زیاد بن زیبر کار خیلی مهمی کرد. او درمیان عربهایی که در قرآن شریف و د رتاریخ و روایات می خوانید که کارشان به اینجا رسیده بود که شخص اگر می خواست وارد خانه شود وسر در کوتاه بود، حاضر نبود سرش را خم کرده و وارد شود و باید این در را خراب کنند تا او وارد شود. یا اگر جای مهمانی بود و می رفت و در این خانه کوتاه بود، می گفت آنرا خراب کن تا وارد شوم والا بر می گردم. حالا زیاد بن زیبر در میان این مردم دختر خود را به جویبر میدهد.
فاطمه صد در صد مطیع خداست، تقیّد به اوامر خدا و رسول اکرم (ص) دارد. آنگاه که پدرش جویبر را روانه کرد و به او گفت که نزد پیغمبر برو و الان من خودم می آیم، فاطمه حاضر نیست و میگوید نه، این کار نادیده گرفتن امر رسول الله است، او را برگردان و خودت برو و ببین پیغمبر چه می فرماید و اگر پیغمبر بفرماید من مطیع و فرمانبردارم.
اگر کسی آمد که از تو دختر بگیرد دقت کن که آیا دین و اخلاق دارد یا نه؟ اگر دارد باید حتماً دخترت را به او بدهی و اگر سراغ دختر می روی، ببین دین و اخلاق دارد یا نه؟ اگر ندارد حتماً نبای این دختر را بگیری، اگر چه دختر فلان مسئول باشد. در اسلام می گوید بدنبال عفت برو. دقت کن که آیا عفیف است یا نه؟ اگر دیدی رو نمی گیرد ، با او ازدواج نکن، هر چه و هر که می خواهد باشد. این امر خداست . دختر وپسر، پدر و مادر وقتی که مقید به این امر خدا باشند، این تقید برایشان ایمان قلبی آورده و ریشه ایمان رامحکم و درخت ایمان را آبیاری می کند.در کسب و کار نیز چنین است. لذا مقیّد نباشید که حتماً مکه بروید. البتّه مکّه باید رفت، قرآن می فرماید اگر نروی، کافری.همچنین مقیّد نباشید که فقط خمس و زکاه بدهید، باید پرداخت و قرآن می فرماید اگر زکاه و خمس ندهی، هم کافر هم مشرک هستی و وای بر تو. وویل للمشرکین الذین لا یوتون الزکوه و هم بالا خره هم کافرون .وای بر مشرکان، مشرک چه کسی است؟ آن کسی است که زکاه و خمس نمی دهد. ایمان قلبی تنها در این مطلب خلاصه نمی شود. اسلام می گوید باید نماز بخوانی، اگر مقیّد به نماز اول وقت و نماز جماعت نباشی وای بر تو نا مسلمان.
ارایت الذی یکذب بالدین.
سپس می فرماید:
فویل للمصلین الذین هم عن صلاتهم ساهون.
یعنی وای برآن مسلمان نمایی که اهمیت به نماز نمی دهد.
امّا فقط این نیست. اوامری که درخانه داری، زن درباره شوهر و شوهر درباره زن و اوامری که در بازار و سر کسب دارید مهم است. امّا کافی نیست.

اجتناب از گناه
2- لذا تقید به واجبات یک شرط اساسی است امّا از آن مهمتر اجتناب از گناه است. تقید به واجبات یک مرحله اش تقید به ظواهر دین و دومی که مهمتر از این است، اجتناب از گناه است. درخت ایمان اگر چه در دل رسوخ هم کرده باشد، گناه آن را می سوزاند، اگر چه در اثر عبادت انسان به جایی هم رسیده باشد. قرآن شریف می فرماید که قساوت قلب می آورد، و اگر گناه روی گناه آمد: فویل للقاسیه قلوبهم.این درختی که کاشته بودی، نابود می شود. ثم کان عاقبه الذین اساو السوای ان کذبوا بایات الله .
آنان که د رزندگیشان گناه زیاد است، درخت ایمانشان خشکیده و ریشه کن می شود.

انجام مستحباب
3- سومین مطلب برای دستیابی به ایمان قلبی، اهمیت دادن به مستحبات ( باندازه ای که کار انسان فدای آن نشود) است.باندازه ای که انسان درخت ایمان را آبیاری می کند، ریشه های آنرا در دل تنومند می کند.در میان مستحبات ، خواندن قرآن، رازو نیاز با خدا، نماز شب وبیداری در آخر شب و در حد توان خدمت به جامعه ( که شاید از مهمترین مستحبات است)مهم هستند. از دید اسلام خدمت کردن به دیگران گاهی از اوقات .به سر حد وجوب بلکه به خود وجوب می رسد و ممکن است راه پنجاه ساله را انسان در یک شب بپیماید. یعنی ممکن است درخت ایمان را به یک شب در دل بسیار محکم کند.چنانچه آبروی مسلمان ریختن، شخصیت کسی را کوبیدن و از این سنخ ، ممکن است به یک لحظه درخت ایمان را ریشه کن سازد. چه بسیار سراغ داریم افرادی که راه پنجاه ساله را در یک سال گشودند.
چه جوانانی را سراغ داریم که بواسطه تقیّد به ظواهر دین و مخصوصاً خدمت به دیگران و بواسطه گذشت، ایثار و فداکاری به یک روز را ه پنجاه ساله را پیمودند.
مرحوم آخوند ملا حسین قلی همدانی که از شاگردان شیخ انصاری است، اوشاگردان عجیبی تحویل جامعه داده که استاد بزرگوار ما مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله علیه شاگرد مرحوم قاضی و ایشان شاگرد مرحوم ملا حسین قلی همدانی است. از ایشان گفتنی ها نقل می کنند.
روزی به کربلا آمد( خدا قسمت همه ما کند) یکی از شاگردهای ایشان کار داشت و عقب ماند. هنگام شب دلش نیامد که استادش را رها کند، لذا تصمیم گرفت به هر نحو ممکن خودش را فردا به استاد برساند و توجه نمود که اگر از راه دریا برود می تواند فردا صبح خودش را به کربلا برساند. سوار قایق شد و از کوفه از راه فرات آمد. ایام زیارت بود. در وسط راه، عربها در قایق او ریختند و قایق پر شد. عربی پهلوی این شاگرد مرحوم آخوند همدانی که اسمش آقا سید سعید بود آمد و چون خسته بود کم کم خوابش برد و تکیه به آقا سید سعید داد. مضاف بر آنکه بدنش بوی بدی می داد.
آقا سید سعید قصد کرد که آن فردرا بیدار کند اما دلش نیامد و گفت مسلمان و زائر امام حسین(ع) است. دفعه دوم آمد بیدارش کند مجدداً آن ایمان نگذاشت. دفعه سوم نیز نگذاشت. بالاخره تا صبح همینگونه بود. شاگردان آخوند دیدند که ایشان مرتّب می گوید: بارک الله آقا سید سعید، و ما نمی فهمیدیم،« بارک الله آقاسید سعید» یعنی چه؟
شاگردان مرحوم آخوند می گویند مثل اینکه مرحوم آخوند تا صبح برای خیر مقدم گفتنی و بارک الله گفتن به آقا سید سعید مهیا بود. مرحوم آخوند آمد در را باز کرد، سلامش نموده ، بجای تعارف گفت: بارک الله آقا سید سعید. راه پنجاه ساله را یک شبه طی کردی.
از همه و مخصوصاً از شما تقاضا دارم تا آنجا که توان دارید به دیگران خدمت کنید. مخصوصاً به افرادی مانند زنانی که روستایی و ساده لوح هستند و بالاخره افرادی که ناشناسند، بعنوان یک مسلمان و شیعه علی (ع) تا می توانید به ایشان خدمت کنید که برای بحث ما بسیار مفید است.

توسّل به اهل بیت(ع)
از جمله چیزهایی که باز مربوط به تقیّد به ظواهر دین است، توسّل به اهل بیت (ع) است. بدون توسّل کسی بجایی نمی رسد. اگر بخواهید به درجات ایمان نائل شوید باید در زندگی شما توسل باشد. بلکه باید بگویم که تقیّد به ظواهر دین مانند اهمیت دادن به واجبات، اجتناب از گناه و اهیمت دادن به مستحبات در حد توان ، نمک اینها دو چیز است:یکی توسل و دیگری خلوص. اگر خلوص نباشد که پوچ است و اگر توسل هم نباشد نیز اینچنین است.
مرحوم علّامه مجلسی اول رحمه الله علیه مرد عجیبی است. فقیه، عارف، مفسّر و آشنا به روایات اهل بیت (س) است. تقریباً یک دوره فقه، ایشان نوشته اند. این دوره فقه بخوبی دلالت دارد که ایشان فقیهی آشنا به روایات اهل بیت (س) و آشنا به قرآن شریف است. ایشان در شان « من لا یحضره الفقیه» دوازده جلد کتاب نوشته¬اند. ایشان درضمن شرح زیارت جامعه ( زیارت جامعه را مرحوم صدوق در «من لا یحضره الفقیه» نقل می کنند) قضیه ای را نقل می کنند که این قضیه برای بحث ما فوق العاده لازم است. ایشان می فرماید: به نجف مشرف شدم. دیدم من رابطه با علی(ع) ندارم و اگر بخواهم بروم حرم، اول باید رابطه را محکم کنم. خوشا به این عقلها، خوشا به این فهم ها، اینها عقل و فهم و علم نیست، اینها چیز دیگری است، اینها ایمان عاطفی است، ایمانی که رسوخ در دل کرده است.می فرماید که دیدم رابطه با علی (ع) ندارم، باید رابطه را محکم کرده و بعد مشرف شوم.
سپس می فرماید روزها به مقام قائم می رفتم.در وادی السلام مکانی مربوط به حضرت بقیه الله (عج) است. گفت روزها آنجا عبادت می کردم و روزه می گرفتم و شب ها چون آنجا میترسیدم، می¬آمدم و در رواق مطهّر امیر المومنین (ع) عبادت میکردم امّا حرم نمی رفتم. می فرماید چند شبی طول کشید، یک شب عالم مکاشفه برایم پیدا شد. این عالم مکاشفه مربوط به ما نیست.آن افرادی که موفّق د رعلم و عمل باشند نظیر علامه مجلسی ها، ملاصدراها و اینان می توانند این ادعاها را بکنند . امّا آن افرادی که متبحّر ، متخصص در متون و معارف اسلامی نباشند قطعاً اگر از این فکرها بکنند تخیلی بیش نیست. بله ملا صدرا میتواند بگوید. معمولاً در اخبارش می گوید: هذا تحصیل لنا عقیب الکشف والخلوت واقمنا علیه البرهان. علاّمه مجلسی نیز می تواند بگوید امّا کسی که چند روزی نماز شب خوانده نمی تواند چنین ادعایی کند. جاهل، قطعاً اگر ادعای کشف کند غلط و تخیل است، یا، دام است یا تخیل و معمولاً تخیل است.لذا برای خودتان و برای دیگران مواظب باشید که از این چیزها گول نخورید. امّا علاّمه مجلسی علیه الرحمه می تواند ادعا کند و ادعایش درست است.لذا می فرماید عالم کشف برایم پیدا شد دیدم که سر من رای (سامری) هستم، آقا امام زمان آنجاست، نور آقا را دیدم مداح وار زیارت جامعه را از اول تا آخر برای آقا خواندم، بعد آقا فرمودند: بیا جلو، ترسیدم بروم. ابّهت آقا مرا گرفته بود. بالاخره رفتم دست مبارک روی شانه ام گذاشته فرمودند: نعم الزیاره هذه.
می گوید عالم کشفم تمام شد دیدم به من گفتند بیا سرمن رای . علامه می فرماید پای پیاده سر من رای رفتم . بدون اینکه زیارت امیر المومنین (ع) بکنم رفتم غسل کردم و پس از غسل وارد حرم شدم. دیگر اینجاکشف نیست، اینجا حس است. وارد حرم شده دیدم آقا امام زمان سر قبر پدر و جدش است. از دور مداح وار انگشت را اشاره کرده و زیارت جامعه را می خواندم:السّلام علیکم یا اهل بیت النبوه و موضع الرساله...تا آخر. می گوید تا زیارت تمام شد امام زمان هم توجّه داشتند، فرمودند بیا جلو. می گوید ابهّت آقا مرا گرفته بود نمی توانستم جلو بروم، می رفتم و بر می گشتم . فرمودند بیا. می گوید کم کم جلو رفتم، آقا دست تلطّف روی شانه ی من گذاشته فرمودند:نعم الزیاره هذه. گفتم آقا این زیارت مال جدتان است( و اشاره به قبر مطهر امام علی النقی (ع)کردم)، فرمودند بله. لذا علاّمه مجلسی اول، این مردی که باید بگوئیم « دریای در همه چیز»، وقتی به این زیارت می رسد می فرماید: بهترین زیارات است در میان زیارات. به این دلیل است که هیچ زیارتی از نظر مضمون و ا زنظر دلالت به این صراحت نداریم.
لذا استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشان انقلاب ادام الله ظله می فرمودند: خود مضمون دلالت بر، سند می کند و اگر سندش هم درست نبود خود مضمون می گوید مال امام است. مرادش همین قضیه است یعنی امام زمان امضایش کرده و فرموده است: نعم الزیاره هذه. لذا تقاضا دارم از همه که صبح به صبح این سرود را،این صبحگاهی شیعه را بخوانید. باید در زندگی توسّل باشد. اسلام منهای ولایت پوچ است. اسلام منهای امامت نظیر ماده منهای صورت است و پوچ است.
یا ایها الرسول بلغ ما انزل الیک من ربک و ان لم تفعل فما بلغت رسالته .
اگر علی را وارث خلافت نکنی و اگر ولایت نباشد، اسلام منهای ولایت مفهومی ندارد.
دو جمله امام رضا(ع) دارند که بحث این ده شب ما در این دو جمله خلاصه می شود. حضرت رضا(ع) را آوردند در نیشابور، جمعیت بسیار عجیبی بود و آقا در کجاوه بود و دلشان میخواست آقا را ببینند. آقا مردم را مهیّا کرد. وقتی مهیا شدند سر از کجاوه بیرون آورده، فرمودند: از پدرم و پدرم از پدرش و... تا رسید به الله تبارک و تعالی ، که خدا فرموده است:
کلمه لا اله الا الله حصنی فمن دخل حصنی آمن من عذابی. کلمه « لا اله الا الله » قلعه محکم است. کدام کلمه « لا اله الاالله» قلعه محکم است؟ همانگونه که اگر شما وارد قلعه محکمی شوید دیگر دشمن نمیتواند به شما آزار برساند. اگر حقیقتاً کلمه « لا اله الا الله» رسوخ در دل شما نمود، دیگر غرائز نمی توانند بر انگیخته شده و شیطان نمی تواند بر شما حکم فرما شود.
انما سلطانه علی الذین یتولونه.
شیطان بر آن کسی که زیر پرچم او باشد سلطنت دارد، اما اگر زیر پرچم خدا باشد، لیس له سلطان.
بعد مقداری سر در کجاوه کردند و مجدداً مردم را مهیا کردند.مفصلاً گفتند، برای اینکه جامعه اسلامی بداند که این د رردیف همان کلمه « لا اله الا الله» است. ولایت، ادامه ولایت خداست،لذا سر بیرون آورده فرمودند: بشرطها و شروطها. یا بشرطها و ان من شروطها.اما این را بگویم که: ولایه علی ابن ابیطالب حصنی فمن دخل حصنی آمن من عذابی.

ایمان قلبی و اخلاص
لذا تقید به ظواهر شرع می خواهیم و این تقید به ظواهر شرع، اهمیت دادن به واجبات، اهمیت دادن به اجتناب از گناه و اهمیت دادن به مستحبات و من جمله نمک همه آنها و بلکه بقول قرآن همه چیز آنها، توسل به اهل بیت(س) و خلوص است. مواظب باشید همه کارهاتان برای خدا باشد. بقول قرآن که می فرماید:
صبغه الله و من احسن من الله صبغه . رنگ خدا، چه رنگ خوبی است، خوشا به حال کسی که همه کارهایش رنگ خدایی داشته باشد که دیگر نمی توان برای آن قیمت گذاشت. این آیه ولایت ها قرآن بهترین آیه هاست.سیصد آیه یا بیشتر درباره امیر المومنین سلام الله علیه در قرآن داریم. بهترین این سیصد آیه این آیه است:
انما ولیکم الله و رسوله والذین آمنوا الذی یقیمون الصلوه و یوتون الزکوه.
این ادامه ولایت خداست یعنی ولی شما، سر پرست شما، سر پرست دل شما، سر پرست جامعه اسلامی ابتدا خداست، سپس پیغمبر و در نهایت آن فردی است که ایمان دارد، آنکه نماز می خواند و آنکه در رکوع انگشترش را میدهد. مسلم است تمام شیعه و سنی می گویند آنکه انگشتر داد، علی (ع) بود. این آیه درباره علی(ع) است.
این آیه ولایت برای چه آمد ؟ برای یک انگشتر؟ مگر این انگشتر چقدر ارزش داشت؟ خیلی معمولی بود. بعضی از نفهم ها برای اینکه می دیدند این آیه خیلی عالی است، قیمت انگشتر را بالا بردند و خیال کردند حالا قیمت انگشتر چون بالا رفت و آیه ولایت می آید! خیر. این یک انگشتر معمولی بود و شاید یک درهم قیمتش بود. امیر المومنین (ع) انگشتری را که بدست می کرد مانند لباسی بود که میپوشید.اما یک رنگ به آن خورد و آن رنگ ، رنگ خلوص بود. خلوص علی(ع) به آن خورد و قیمت به آنجا رسید که باید بگوئیم نه دنیا و نه آخرت و آنچه در آنهاست ، ارزش این انفاق را ندارد و این انگشتر بالاتر است. چرا؟
استاد بزرگوار ما مرحوم علامه طباطبایی رحمه الله علیه جمله خوبی درباره خلوص دارند.می فرمایند: کار اگر رنگ خلوص به آن خورد، دیگر قیمت آن به آنجا می رسد که غیر از خدا نمی داند.گاهی به آنجا می رسد که دیگر پاداش آن خود خداست. گاهی بهشت برای پاداش عمل او کم می آید و خود خدا پاداش او می شود.یا ثار الله وابن ثاره. کار هر چه مهم، اما اگر خلوص نداشته باشداز سنگ واز خاک و از هر پستی مسلماً پست تر است.
کاری بکنید که کارهایتان رنگ خدایی داشته باشد. از کسبه و تجار محترم تقاضا دارم وقتی سر کسب آمدید کاری بکنید که کار شما، جهاد در راه خدا باشد. چه موقع جهاد در راه خدا می شود؟وقتی رنگ الهی بگیرد. الکاد علی عیاله کالمجاهد فی سبیل الله.
آنکس که برای رفاه زن و فرزندانش و برای خدمت به اسلام، کسب کند مانند این است که جهاد در راه خدا کند.
در رابطه با زن و کارهای منزل نیز می فرماید: جهاد المراه حسن التبعّل.
اگر زن برای خاطر خدا شوهرداری کند، برای اینکه یک مسلمان یعنی شوهرش را دررفاه و آسایش بگذارد، برای اینکه بتواند فرزندانی مسلمان به جامعه تحویل دهد، عمل او ارزش جهاد را دارد.
در روایت دارد که چنین زنی هنگامیکه غذایی طبخ کرده و سفره را پهن کند، مانند این است که در خون خود غوطه ور شود. درس خواندن وکسب و اداره وشوهر داری او همین است. زن داری نیز چنین است. در روز قیامت بعد از انبیاء، بعد از اوصیاء، علما هستند. بعد از علما، شهدا هستند. خوب این مقام شهید است وآن مقام عالم. شهید علیه الرحمه می نویسد روز قیامت یک عالمی را می آورند، می گویند آقا چه کاره بودی؟
می گوید بخاطر خدا وتقویت دینش قال الباقر وقال الصادق گفتم .
می گویند قال الباقر و قال الصادق گفتی اما برای اینکه به تو بگویند:«انت العالم» برای اینکه به تو بگویند به به ! چه فرد عالمی! خطاب می شود او را به رو در آتش جهنم بفرستید. دومی را آورده میگویند آقا چه کاره بودی؟
می گوید به جبهه رفتم. در خط مقدم مرا محاصره کردندو آنقدر کشتم تا در راه خدا کشته شدم. خطاب می شود جبهه رفتی و مقاتله کردی.کشتی تا کشته شدی امّا رنگ فی سبیل الله در آن نیست. برای این جلو رفتی که به تو بگویند بارک الله!خطاب می کنند اورا نیز به رو در آتش جهنم بیندارید. لذا اگر می خواهید به جایی برسید خلوص پیدا کنید.