عوامل کنترل غرائز در زندگی انسان

آیة الله االعظمی آقای حاج شیخ حسین مظاهری

- ۱۲ -


مجلس دوازدهم

پرورش ایمان در قلب
بسم الله الرحمن الرحیم

توبه از گناه
اگر ایمان قلبی بخواهیم باید از سه راه آن را تحصیل کنیم. ایمان قلبی مانند ایمان عقلی نیست که احتیاج به برهان داشته باشد. درباره تقلید به ظواهر شرع صحبت نمودم. اکنون یک خواهش از همه ی عزیزان دارم و آن اینکه تقاضا دارم این تقید به ظواهر شرع و مخصوصاً اجتناب از گناه را مراعات کنید. نگذارید گناه در زندگی شما بیاید. گناه برای آینده شما، برای دنیا و آخرت شما و حتی برای شقاوت اولاد شما موثر است. گناه اگر چه بسیار کوچک اما در اینکه انسان را بد بخت دنیا وآخرت کند، خیلی بزرگ است. تقاضا دارم نگذارید گناه در زندگی بیاید و اگر آمد فوراً توبه و انابه کنید. مخصوصاً اگر بشود( چنانچه امام صادق(ع) دستور داده اند) دو رکعت نماز بخوانید. امام صادق(ع) به آن فرد که به غنا گوش داده بود فرمودند بلند شو برو غسل کرده و نماز بخوان و بعد از نماز توبه کن، که وای بر تو اگر به این حال مرده بودی.
لذا اگر غسل توبه نمی کنید، نمازش را بخوانید و اگر نمازش را نمی خوانید فوراً جبران کرده و تدارک ببینید. تلاطم درونی برایتان پیدا بشود. معلوم است که اگر انسان توبه کرد، گناه هر چه بزرگ باشد خدا آن را می آمرزد. این نخستین چیزی است که ریشه های ایمان قلبی را دل محکم کرده و بالاخره ایمان قلبی برای انسان پیدا می شود.

صبر در مقابل مصیبت
اگر بخواهیم ایمان قلبی پیدا کنیم دومین چیزی که باید در زندگی ما باشد صبر در مقابل مصیبت است. دنیایی که ما را در آن زندگی می کنیم معلوم است که جزر و مد و مواقع بحرانی و مانند دریا موجها دارد.نمی شود کسی در دریا باشد و موج و جزر ومد را نبیند.
از امیر المومنین (ع) ، امام صادق(ع) و همچنین از رسول اکرم (ص) روایت داریم که: الدنیا بحر عمیق قد غرق فیها خلق کثیر. دنیا دریای بی پایانی است که جزر و مد ها و موجها دارد و انسان باید مراقبت کند که د رجزر و مدها و موجها خود را گم نکند.
همه بد بختی ها این است که انسان در دریا خود را گم کند. آنها که شنا بلدند بعضی اوقات غرق می شوند، غرق شدنشان هم برای این است که خودشان را گم می کنند و از خود بیخود شده و در این حال غرق می شوند. این دنیا دریایی است. معنا ندارد که کشی در این دنیا باشد و گرفتاری نداشته و در دو راهی ها واقع نشود.
این بحرانها ، مواقع استثنایی و جز و مدها را قرآن شریف امتحان می نامد.
در قرآن شریف دو قسم امتحان است. گاهی در یک معنا آن ر استعمال کرده و مراد این است که انسان در این دنیا امتحان می شود. برای اینکه به خودش بفهماند چه کاره است. برای اینکه روز قیامت نگوید من آدم خوبی هستم.
لیمیز الله الخبیث من الطیب و یجعل الخبیث بغضه علی بغض .
تا آنکه خدا پلید را از پاکیزه جدا سازد و پلیدان را بعضی با بعضی دیگر در آمیزد.
یعنی بحرانها و امتحانها پیش می آید تا پروردگار عالم به انسان بنمایاند که چند مرده حلاّج است.
در ابتدای سوره عنکبوت امتحان را اینگونه می فرماید:
احسب الناس ان یترکوا ان یقولوا آمنا و هم لا یفتنون و لقد فتنا الذین من قبلهم فلیعلمن الله الذین صدقوا و لیعلمن الکاذبین.ایا مردم چنین پنداشتند که بصرف اینکه گفتند ما به خدای یگانه ایمان آورده ایم، رهاشان کنند و بر این دعوی هیچ امتحانشان نکنند؟و ما اممی که پیش از اینان بودند به امتحان در آوردیم تا خدا دروغگویانرا از راستگویان جدا سازد.
انسان تصور نکند که به حال خودش وا گذاشته می شود. خیر حتماً امتحان می شود و امتحانش برای این است که پروردگار عالم به او بفهماند چه کاره است. برای این است که صادق را از کاذب و خبیث را از طیب تمیز دهد. این نوع امتحان است که برای انسان پیش می آید.
یک نوع امتحان دیگر در قرآن است که آن مورد بحث ماست و آن این است که مصیبت ها و بحرانها و جز و مد پیش می آید برای اینکه انسان ساخته شود. بقول آن شاعر:
ناز پرورده تنعم نبرد راه بجایی عاشقی شیوه زندان بلاکش باشد
این بحرانها، جزرومد ها و این موجها برای این است که انسان ساخته شود و معمولاً انسان از مصیبت بهتر می تواند استفاده کند تا از نعمت. لذا گفته می شود نعمت از الطاف جلیه خدا و بلا از الطاف خفیه حق تعالی است. بلا و نعمت هر دو خوب است آنهم برای کسی که بداند چگونه از نعمت استفاده کند و چگونه در بلا ساخته شود. بلا درنزد بزرگان ، از نعمت های بزرگ خداست،امّا بر آن لطف الخفیف میگویند، یعنی لطفی که معمولاً مردم توجهی به آن نکرده و خواص متوجه آنند.

الطاف خفیفه
مرحوم آقا میرزا جواد آقا ملکی را شاید پیرهای مجلس دیده باشند. قمی ها انصافاً نعمت های بزرگی داشتند، نظیر موسس حوزه ی علمیه، مرحوم آقا شیخ عبدالکریم حائری با آن مقامش و نظیر این آقا میرزا ملکی که پدران اهل بازار در درس او خیلی نشسته اند. ایشان مرد عجیبی بود و کرامت ها داشت. شاگردان بزرگی تحویل جامعه داده است و از جمله شاگردهای ایشان استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشان انقلاب ادام الله ظله است. از ایشان قضیه ای نقل می کنند.که پسر بیست و پنج ساله ای داشت، روز عید غدیر د رحوض افتاد و خفه شد.ایشان د رجلسه نشسته بودند. صدایشان زدند، آمدند و دیدند که جسد فرزندشان روی آب افتاده . فرمودند جنازه ی پسرم را کنار بگذارید و عید مردم را عزا نکنید. سپس با طمانینه آمده و در مجلس نشستند. علما از ایشان پرسیدند آقا چه خبر است؟
فرمودند خدا عیدی به ما داده است امّا زنها متوجه نیستند!
یا درباره ی رهبر عظیم الشان انقلاب ادام الله ظله می گویند وقتی خبر مرگ آقا مصطفی را به او دادند، فرمودند: انا لله و انا الیه راجعون.
مرگ مصطفی از الطاف خفیه خدا است.
لذا بلا از الطاف خفیه خدا و بهتر از نعمت است. برای کسی که می خواهد خودش را بسازد، برای آنکه میخواهد ایمان قلبی در دلش ریشه بدواند، امری مفید است. قرآن می فرماید ما شما را امتحان می کنیم. این امتحان دیگر امتحان نوع اوّل نیست. برای مثال، سنگ ارزش کیفی ندارد، اگر بخواهد طلایش را بگیرند چکارش بکنند؟ باید در کوره رفته و در چندین هزار در جه حرارت، کدورت ها، مسها و آهنهایش گرفته شود و آن طلا تحویل داده شود.این انسان در این دنیا آمده و این دنیا کوره است. آمده تا طلای ناب شود، لیاقت پیدا کند تا مصداق: یا ایتها النفس المطمئنه ارجعی الی ربک راضیه مرضیه شود.بیا بیا بسوی خودم ولی دیر آمدی. لذا اگر از شما بپرسند هدف از خلقت موجودات چیست؟ باید بگوئید « انسان» . و اگر پرسیده شود هدف از خلقت انسان چیست؟ باید گفته شود « لقاء الله» . تو را برای خودم خلق کردم. تو را خلق کردم تا مصداق: وجوه یومئذ ناضره الی ربها ناظره ( رخسار طایفه ای از شادی بر افروخته و نورانی است و به چشم قلب جمال حق را مشاهده می کنند) شوی. این انسان باید در کوره ناملایمات رفته و مصیبت ببیند. لذا در روایات می خوانیم خدا کسانیکه را که دوست دارد مانند باران، بلا بر سرشان می بارند.البلاء للولاء البلاء للانبیاء.
قرآن می فرماید:
ولنبلونکم بشیء من الخوف و الجوع و نقص من الاموال و الانفس و الثمرات و بشر الصابرین الذین اذا اصابهم مصیبه قالوا انا لله و انا الیه راجعون اولئک علی هدی من ربهم و اولئک هم المفلحون.
هدایت در اینجا یعنی گمشده را پیدا کردن، مورد عنایت خاص خدا واقع شدن، دست عنایت خدا بر سر انسا ن کشیده شدن و همین بحث ماست. یعنی ایمان قلبی پیدا کردن و خدا بر دل انسان حکومت کردن. می فرماید حتماً امتحانتان می کنیم به چه؟ به نا امنی، به جنگ ها، به کمبود ها، به جانتان، به فرزندانتان و به مالتان، به کسادی بازار، به ورشکستگی ها، به دخل نداشتن ها، به دست روی دست گذاشتن و از اوّل صبح تا شب توی مغازه نشستن، تا ببینم چکاره اید؟ چرا؟ برای اینکه از همین جا ساخته می شوید که انسان در این دو راهی ها خوب ساخته می شود.یعنی می بیند که میتواند از راه حرام پول بدست بیاورد امّا دست روی دست گذاشته و می نشیند. می بیند می تواند از راه تقلّب و غش در معامله و از راه رباخواری پول بدست بیاورد امّا آن را انتخاب نمیکند و بالاخره در بحران و در مواقع استثنایی واقع می شود و صبر می کند. از همین صبر هاست که درخت ایمان در دل روئیده می شود.

اقسام صبر
در روایات ما صبر را به 3 نوع تقسیم می کند. یکی صبر در مصیبت، یکی صبر بر معصیت، و دیگری صبر بر عبادت. آنگاه که گناه پیش بیاید، نگاه کردن به نامحرم پیش بیاد، برای خاطر خدا پا بر نفس امّاره می گذارد.

صبر در عبادت
صبر در عبادت: و آن اینکه در اوّل وقت خسته است امّا برای نماز بر می خیزد، در دل شب برای نماز شب قامت می بندد، یخ ها را شکسته و برای خدا وضو می گیرد. در روزهای بسیار گرم روزه می گیرد. اینهاکه «انسان» می سازند را صبر در عبادت، صبر در معصیت و صبر در مصائب نام می نهند.این برای کسی است که ایمان قلبی میخواهد که البتّه بسیار مشکل است امّا یاد گرفتن آن برای افرادی که مبانیشان محکم است، مشکل نیست.برهان نظم را برای شما گفتم و عملی شد و بیشتر از اینها میشود و کتاب هم درباره اش نوشته اند، امّا برهان برای اینکه ایمان در دل رسوخ کند بسیار بسیار مشکل است. باندازه ای مشکل است که اگر انسان در بحرانها راه حق را بگیرد مانند این است که ناخن یا رگ از بدن او بیرون می کشند. مشکل است امّا معلوم است که انسان خوب ساخته می شود. آنگاه که بخاطر خدا پا بر گناه میگذارد و آنگاه که مصیبتی پیش بیاید صبر کند،علاوه بر اینکه مصیبتش رفع میگردد، ساخته می شود. اصلاً انسان در این دنیا برای ساخته شدن آمده است.
در سوره انسان همان آیه اوّل می فرماید:
انا خلقنا الانسان من نطفه امشاج نبتلیه.
این انسان را در این دنیا برای امتحان آفریدیم.
این امتحان غیر از امتحان اول است. این همان امتحانی است که از سنگ معدنی می کنند. یعنی او را آورده ایم که بسازیم. برای اینکه بعد از آن می فرماید:
فجعلناه سمیعاً بصیراً.
اورا بسازیم تا شنوا و بیدار دل شود.
این امر مراتب دارد. در مرتبه اول آن، درخت ایمان در قلب روئیده شده و نور خدا در دلش تابیده و دل او روشن است که قرآن از آن به عنوان شرح صدر و سعه صدر یاد می کند امّا کم کم اگر ساخته شود این سمیع و بصیر بودن بالا می رود و به آنجا میرسد که قرآن می فرماید او ملک را می بیند.
ان الذین قالوا ربنا الله ثم استقاموا تنزل علیهم الملائکه الا تخافوا و لا تحزنوا .
یعنی آنان که می گویند الله و پا بر جا به این الله هستند،یعنی الله در دلشان رسوخ کرده،ملائکه بر آنان نازل می شود. ملائکه را دیده و می شنود. الا تخافوا و لا تحزنوا. ملائکه با او سخن می گویند که غم و غصه به خود راه مده. چرا که در این بحرانهای دنیا و آخرت ما دوست تو هستیم. « سمیعاً بصیراً» نیز مراتب دارد. اگر علم الیقین باشد، روشنایی دل و اگر عین الیقین باشد کم کم در خواب ارتباط برقرار می کند.
استاد بزرکوار ما مرحوم آیت الله بروجردی رحمه الله علیه در مجالس خصوصی می فرمودند: ما یک حرفها داشتیم، چیزها می دیدیم و چیزها به ما می گفتند امّا حالا دیگر از این چیزها محروم شده ایم.
یکی از اساتید علم اخلاق ما می فرمود:وقتی که نجف بودیم ما را بیدار می کردند. گاهی می گفتند آقا پاشو، آقا پاشو، کسی را نمی دیدم امّا آقا را می شنیدم.
گاهی می گفتند که آقای شیخ پاشو، گاهی هم بالاخره به اینجا می رسید که میگفت: اُ اُ پاشو.
می گفت تعجّب کردم که چرا مختلف صدا می کند؟! بعد می دیدم که اعمال روز .من در صدا کردن شب تاثیر دارد. اگر آدم خوبی بودم در عالم ملکوت آقا بودم و اگر آدم عاطلی بودم، در عالم ملکوت نیز عاطل و پادو بودم. و اگر حق الیقین شد، یعنی مرتبه سوم دیگر دیدن ملک صورت می گیرد، دیگرچشم بصیرت است و واقعاًبهشت وجهنم را می بیند، بهشتی و جهنمی را می بیند. به اینجا می رسد که می بیند آنکه غذای حرام می خورد، آتش می خورد.
پیر زنی فرزندش را گم کرده بود. لذا به نزد شخص بزرگی آمد و گفت من فرزندم را از تو می خواهم . او گفت آخر فرزندت را از کجا پیدا کنم؟
گفت فرزندم در دست حاکم اسیر است لذا او را مجبور نمود که به نزد حاکم برود.او رفت و گفت فرزند پیرزن گمشده ، او را کجا پیدا کنم؟
موقع غذا ، حاکم به او گفت غذا بخور، گفت نمی خواهم. حاکم او را تهدید کرد،او ظرف غذا را وارونه کرد و دست حاکم را گرفته فشاری داد. خون از زیر انگشت های حاکم بیرون زد، رو به حاکم کرد و گفت: تو خون مردم را مکیده ای و اکنون از زیر ناخنهایت خون بیرون زده است،مرا مجبور به خوردن چه چیز می¬کنی آنگاه که خدا بر دل حکومت کند، انسان می تواند تصرّف در عالم ملکوت کند.
عبدی اطعنی حتی اجعلک مثلی اقول کم فیکون تقول کم فیکون.
پس کاری کن که خدا بر دلت حکومت کند، که اگر اینچنین شد همانگونه که خدا هر چه بخواهد می شود، تو هم هر چه بخواهی می شود. این بحرانها،مصائب، صبر در عبادت، صبر بر معصیت و صبر در ابتلائات ، انسان را خوب میسازد. و تقاضا دارم در این بحرانها که برای همه پیش می¬آید مواظب باشید که ممکن است انسان در یک دوراهی ، راه پنجاه ساله را در یک لحظه طی کند.
این مصیبت ها که پیش می آید مراقب باشید. مانند این جنگ که می دانیم خیلی برای مامصیبت دارد. من یک وقت می گفتم اگر پالایشگاه ابادان و بلکه همه ایران را بمباران و با خاک یکسان کرده بودند، امّا این جوانها را از ما نگرفته بودند همه راضی بودیم چرا که اینها نمونه بودند، خیلی برای ما ضربه مادّی داشت. جوانهای عزیزی که هر کدامشان یک دنیا ارزش داشتند از دست رفتند. امّا از آن طرف جبهه،سنگرو ... و این حالاتی که این جوانها در جبهه دارند، آنهایی که جبهه رفته اند می دانند چه حالات و مقاماتی آنجاست. وصیت نامه این جوانان بعضی اوقات انسان را می لرزاند.بعضی اوقات من به حال خودم تاسف می خورم، چرا که رفته ام او را تبلیغ کنم امّا او مرا تبلیغ می کند.من با کلام خود می خواهم او را تبلیغ کنم امّا او با حالش مرا تبلیغ می کند!اگر جنگ نبود پشت جبهه و این افرادی که چه گذشت ها و چه ایثارها یی دارند، نبود.این حالات از کجا پیدا شده؟ انسان اگر از امتحان سر افراز بیرون بیاید، فقط آخرت نیست، خدا دنیا هم به او می دهد. خدا وعده داده است که به او دنیا نیز داده و مافات را جبران کند.
یک زن انصاری یک پسر داشت و این تنها پسرش هم مرد. وقتی که شوهرش به خانه آمد خودش را برای شوهر داری مهیّا نمود و گفت حالاشوهرم می آید و خسته است ، چرا دلش را بشکنم؟
شوهرش آمد ، مهیّای شوهر داری شد و حتّی خودش را تا اوّل اذان صبح به او عرضه داشت. اوّل اذان صبح که شوهرش می خواست به نماز برود گفت: اگر یک امانتی پیش تو باشد و صاحب امانت بیاید و بگوید آنرا بده و ندهی چگونه است؟
گفت خیلی بد است. گفت اگر چنین است پسرت مرده، به نماز برو و به مردم بگو بیایند. این مرد وارد مسجد شد. مثل اینکه پیغمبر(ص) مهیّا بودند. تا او را دیدند( ظاهراً ابو ایّوب بود) فرمودند: ابو ایّوب مبارک باد دیشب تو. و در روایات می خوانیم پروردگار عالم همان شب یک پسر به این زن داد. اینگونه نیست که فقط آخرت بدهد. دنیا هم می دهد.خدا یک پسر به این زن و مرد داد که علاوه بر اینکه در راه امیر المومنین(ع) در جنگ صفین شهید شد، می نویسند 32 سال این جوان نماز صبحش را با وضوی مغرب و عشا خواند.از اوّل شب تا صبح با خدا راز و نیاز داشت.
قضیه حضرت خضرو حضرت موسی که قضیه عجیبی است و بقول استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشان انقلاب ادام الله ظله که می فرمودند در این دو سه آیه، یک دنیا عرفان و یک دنیا فلسفه است.و اتفاقاً همین دو سه آیه، مسئله جبر و تفویض و مسئله قضا و قدر را که مسئله فوق العاده مشکلی در فلسفه و عرفان است بخوبی حل کرده. یعنی اگر تمام فلاسفه مانند شیخ الرئیس ها، ملاّ صدراها و علاّمه طباطبایی ها و رهبر کبیر انقلاب ها جمع شوند و این عرفا و فلاسفه بخواهند مسئله جبر و تفویض و مسئله قضا و قدر را حل کنند،بهتر از این طریق که در قرآن ، در این دو، سه آیه مطرح کرده، نمی شود. آنجا در این دو سه آیه همین تذکّر را می دهد که کودک را حضرت خضر کشت، بعد در روایات می خوانیم پروردگار عالم فرزندی به او داد که هفتاد پیغمبر از نسل او بود. لذا تقاضا دارم ازاین بلاها ، از این مصائب ، جزرومد ها و از این موجها خیلی استفاده کنید. این بحث اگر چه ناقص است امّا به همین اندازه کفایت می کنم. امیدوارم تفصیل آن به عمل شما درست شود.

ایمان قلبی و اخلاق انتفاعی
سوّمین مطلبی که برای ایمان قلبی مهم است و مهمتر از مسئله اوّل و دوّم است، تربیت، تهذیب نفس و اخلاق است. تربیت دو معنا دارد. اگر خاطرتان باشد برای کنترل انسان، هشت عامل بر شمردم که یکی از آنها تربیت بود . تربیتی که غربیها می گویند بی فایده است. مراد از تربیتی که آنها می گویند« ادب» است. یعنی انسان از نظر گفتار مودب بوده و سنجیده سخن بگوید و از نظر کردار نیز مودب بوده و سنجیده کار کند، در خانه مودب باشد، از نظر لباس و ظاهر مودب باشد، از نظر تماس با جامعه نیز اینچنین باشد، یعنی مراعات آداب و رسوم اجتماعی را بنماید.این تربیت است و در این باره حد اقل ده شب صحبت لازم است که من نظر اسلام راجع به آداب و رسوم اجتماعی را برا ی شما بیان کنم.
اسلام برای آداب و رسوم اجتماعی ارزش فراوانی قائل است و یک مسلمان باید مودب باشد. از نظر قرآن یک نفر مسلمان حتّی در خانه نیز باید طرز لباس پوشیدنش را بداند. و قرآن شریف به پدران و مادران تذکّر می دهد که مواظب باشید که بالاتر از زانو د رخانه پیش فرزندتان پیدا نباشد. پیراهن خواب، اختصاص به اتاق خواب دارد .و مراقب باشید در میان فرزندان مودب باشید.مواظب باشید که فرزند شما مغزش دوربین عکاسی است و تمام کردار و گفتار شما را ضبط می کند و اگر از نظر رفتار، رفتار غیر انسانی داشته باشید، روی او تاثیر بد می گذارد. اسلام حتّی می گوید مواظب باشید که کودک چند روزه در گهواره اگر بیدار است، زن با مرد تماس نداشته باشد که اگر این طفل زنا کار شد، پدر و مادر خودشان را ملامت نکنند.
در باره تماس با یکدیگر، مراعات نظافت، مراعات ادب در زبان، مراعات مجالس، طرز نشستن، سخن گفتن و همه ی اینها در اسلام ارزش مختص به خود دارد. لذا یک نفر مسلمان باید تربیت داشته باشد. امّا این تربیتی که به آن می گوئیم « اخلاق انتفاعی» که غربیها اخلاقشان همین است، مورد نظر اسلام نیست.شما اگر کتاب آئین دوست یابی را خوانده باشید، که انصافاً کتاب خوبی است وشاید چندین میلیون از این کتاب چاپ شده، معلوم می شود آنهایی که مادی گرا هستند به اخلاق انتفاعی اهمیت می دهند.لذا این اخلاق انتفاعی کتاب خوبی است.از ابتدا تا انتها درباره این است که کاسب چگونه با مشتری رفتار کند تا جلب مشتری بشود، یا مثلاً مرد چگونه جلب نظر همسرش را در خانه بکند یا زن چگونه جلب محبّت شوهرش را بنماید، دو طرف چگونه جلب محبت یکدیگر کنند و بالاخره چگونه می توان بر دل جامعه حکومت کرد. به این می گویند اخلا ق انتفاعی و اسلام برای آن ارزش فراوانی قائل است، اما برای بحث ما مفید نیست.
دنیای روز را شما می بینید که حتی تربیتش به اینجا رسیده که قانون حمایت از حیوانات دارد. حتّی برای اینکه دیگران را گول بزند در روزنامه ها و کتاب ها می نویسند که گنجشکی به ماشین خورد و پایش شکست و این فرد بسیار ناراحت شد. کارش را رها کرده و گنجشک را به بیمارستان برد و پای گنجشک را پانسمان کرد. اینرا می گویند قانون حمایت از حیوانات و اسلام نیز دارد. یا شورای بین الملل که قوانین آنرا قریب یکسال، 64 مملکت یا دویست نفر عاقل و عالم متخصص نشستند و نوشتند و این قانون را درست کردند، خوب اینهم تربیت انتفاعی است. اینان که قانون حمایت از حیوانات و قانون اخلاق انتفاعی دارند، چرا با دنیای روز اینگونه معامله می کنند؟ چرا با مظلوم اینگونه می کنند؟ چرا خون از سر انگشتان شرق و غرب می ریزد؟ چرا مواد شیمیایی به عراق می دهند؟ چرا اولین نتیجه عملش این است که یک بمب بر سر ژاپن فرود آورده و 75 هزار نفر را به خاک و خون بکشد؟چرا قضیه افغانستان پیش آمده؟ چرا شرق و غرب مثل زالو خون بدن مردم رامی مکند؟همه برای این است که اخلاق انتفاعی نمی تواند آدم بسازد.خوب است امّا وقتی که غریزه ریاست طلبی طغیان می کند، دکمه موشک را می زند یا هواپیما با بمب بر بالای سر مظلومین به پرواز در می آید.آنگاه که غریزه پول پرستی طغیان می کند،اگر چه ایران یا ا فغانستان نیز از بین برود، خاک می خواهد.
بین یک پادشاه و وزیرش اختلافی بود. پادشاه می گفت که با تربیت می شود انسا ن را ساخت. وزیر می¬گفت: خیر با تربیت نمی شود انسا ن را ساخت. بحث بین این دو، روزها ادامه داشت و بالاخره بجایی نرسید.شاه می خواست به وزیرش بفهماند که با تربیت می توان انسان ساخت. لذا دستور داده بود چند تا گربه را مرتّب آموزش داده و به آنها یاد داده بودند که وقتی که سفره را می انداختند، یک شمع بدست گربه ها می دادند، آنها می ایستادند و مردم غذا می خوردند. لذا وقتی این چهار گربه خیلی کار آموزده شدند، یک روز سفره انداخت و وزیر هم آمد. وزیر دید چهار گربه در چهار گوشه ی سفره آمده، شمع بدست همین طور ایستاده بودند. غذای پادشاهی هم در سفره بود و حتّی به آن نگاه هم نمی کردند. شاه گفت ببین تربیت ، گربه می سازد، می خواهی آدم نسازد؟
وزیر هیچ نگفت. چهار تا موش تهیه کرد و موشها را در کیسه ای گذاشت و سر سفره آمد، گربه ها آمدند و در گوشه ها ایستادند. در بین غذا خوردن آهسته موشها را رها کرد. گربه ها شمع ها را رها کرده و همانطور که دور شاه و وزیر می گشتند، بدنبال موشها افتاده بودند.

رفع صفات رذیله
مگر می شود تربیت آدم بسازد؟خیر ممکن نیست. لذا این تربیت بنام اخلاق انتفاعی معنای آن این است که دین کنار برود.امّا اسلام تربیتی بنام تهذیب نفس دارد که بیشتر قرآن درباره همین است. بیش از چهار هزار آیه برای خاطر همین تهذیب نفس است. لذا اگر نام قرآن را، کارخانه آدم سازی و کارخانه تهذیب نفس بگذاریم اشتباه نکرده ایم. استاد بزرگوار ما رهبر عظیم الشان انقلاب ادام الله ظله بالاتر از این می فرمودند. می فرمودند: در قرآن اصلاً نمی توان آیه ای پیدا نمود که درباره تهذیب نفس نباشد.قرآن به این تهذیب نفس اهمیّت زیادی می دهد. بحدّی که در سوره والشمس پس از یازده قسم می گوید:قد افلح من زکیها و قد خاب من دسیها. رستگاری فقط و فقط از آن کسی است که مهذّب بوده، صفات رذیله را محو کرده و صفات خوب و حسنه را جایگزین آنها کرده باشد و بد بخت آن است که صفت رذیله ای بر دل او حکمفرما باشد.
قرآن در سوره ی یس می فرماید:
انا جعلنا فی اعناقهم اغلالا فهی الی الاذقان فهم مقمحون و جعلنا من بین ایدیهم سدا و من خلفهم سدا فاغشینا هم فهم لا یبصرون.
ما هم بر گردن آنها غل و زنجیر نهادیم پس آن تا ذقن هاست، پس ایشان سر به هوا کنندگانند. و گردانیدیم از میان دستهاشان سدّی و از پس سرشان سدی ، پس فرو انداختیم بر چشمهاشان، پس ایشان نمی بینند.
یعنی یک صفت رذیله ، یک غل، آنهم نه یک غل معمولی، بلکه غل جامعه ، غلی که دست و پا و دل و گوش وقلب و همه را غل می کند، غلی که بواسطه آن ، فرد دیگر نمی تواند سر بچرخاند. صفت رذیله سد است . خدا نکند یک آدم حسود باشد، دیگر حاضر است برادر خودش را بکشد. دیگر قابیل شده و هابیل می کشد، برادران یوسف شده و یوسف را در چاه میاندازند.خدا نکند یک آدم متکبر و خود خواه شود که مستبد می شود و آنوقت دیگر حرف هیچکس را نمی شنود.
لذا تقاضا دارم از شما عزیزان که مواظب باشید که لجوج، خود سر خودرای و خود فکر نباشید مواظب باشید خدای نکرده، منیت، تفاخر و تکبر در کارتان نباشد، که اگر یکی از این اوصاف رذیله در دل رسوخ کند دیگرقرآن می گوید:
قل کل یعمل علی شاکلته.
هر کسی بر اسا س بر ذات و طبیعت خود عملی انجام خواهد داد.
از کوزه همان برون تراود که در اوست.خدای نکرده اگر انسان متکبری شد،دیگر گفتار، کردار و فکرش نیز تکبر آمیز است.
مانند کوزه ای که در آن شراب باشد، مسلم است که تراوش کوزه شراب است. کاری کنید که دل پاک پیدا کنید.
یوم لما ینفع مال و لا بنون الا من اتی الله بقلب سلیم .
در روز قیامت هیچ چیز غیر از دل پاک بدرد نمی خورد. لذا علمای اخلاق مقدمه این ایمان که رسوخ در دل می کند را تخلیه می نامند0 (یعنی رفع صفات رذیله) و تا رفع صفات رذیله نشود، معنا ندارد که درخت ایمان در دل کاشته شود و آنچه هست یا ایمان حرفی است یا ایمان عقلی.ایمان حرفی که بدرد نمی خورد و ایمان عقلی نیز در بن بست ها گره ای را نمی گشاید. قرآن می گوید تا « تخلیه» نباشد، یعنی رفع صفات رذیله نشده و دیو بیرون نرود، « تحلیه» یعنی صفات خوب پیدا نمی شود.
والبلد الطیب یخرج نباته باذن ربه .
در زمین شوره زار، اگر علف هرزه ها را هم نگیری مسلم است که هر چه بذر بریزی هدر رفته است.اما وقتی زمین آباد بود و علف هرزه ها را هم گرفتی،نتیجه مفید می گیری. وقتی که دل پاک شد، گفتار، کردار و نیت او پاک است.
والذی خبث لا یخرج الا نکدا .
اما اگر دل خبیث شد و صفت رذیله ای در آن رسوخ کرد،برای مثال، آدم حسود، گفتار و کردارش حسادت، غیبت، تهمت و شایعه است. خدا نکند یک آدم حسود ببیند که همسایه اش امروز چند تا مشتری دارد.آن روز مثل اینکه روز عزای اوست. خدا نکند ببیند که همسایه اش امسال مقداری وضعش خوب است.آن سال عزای اوست. چرا؟ باید دل، پاک باشد والا به جایی نمی رسد. لذا این تربیت که مقدمه این است که درخت ایمان در دل رسوخ کند بدون درنظر گرفتن قرآن و روایات، افرادی که معلم علم اخلاق بودند و هستند به آن خیلی اهمیت می دهند. حتی کار به اینجا می رسد که آنهایی را که می بینند زمینه در آنها هست، دنبال می کنند.
مرحوم آقا سید علی شوشتری کرامت ها داشت.مرحوم آخوند همدانی و مرحوم قاضی شاگرد او بود و استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی شاگر قاضی بود. آقا سید علی شوشتری در شوشتر قضاوت داشت و از علمای خیلی بزرگ بود.
جریان نزاعی را پیش او آوردند. او می¬خواست نزاع را حل کند، نمی دانست چه بکند. به این معنا که یک زمین وقفی بود. آنها سندی درست کرده بودند که زمین وقف رااز بین ببرند و این آقا قرار بود فردا حکم کند که زمین وقف نیست. همان شب دیدند که یک نفر بنام ملاقلی آمد پیش آقا سید علی و گفت آقا این حکمی که فردا می خواهی بدهی نا حق است، مدرکش هم فلان جاست،برو ببین و این زمین وقف است. بعد هم گفت: آقا دیگر نمی شود اینجا بمانید، برای اینکه مهذب شوید به نجف بیائید.
ایشان دست از همه چیز شست و به نجف آمد و خیلی بالا گرفت. با وصف اینکه شاگرد شیخ انصاری بود، اما شیخ انصاری روزهای پنج شنبه درباره او و هم درباره آخوند همدانی می گفت: دل ما زنگار گرفته است، فردا باید برویم درس آقای شوشتری تا زنگار از دل ما بریزد.
این مرد مثل آخوند همدانی متقی بود. مثل مرحوم قاضی متقی بود.

تهذیب نفس
استاد بزرگوار ما علامه طباطبایی می فرمودند: من وقتی به نجف رفتم حیران بودم که چه کنم و به درس که بروم؟می فرمودندکه خانه ای اجاره کرده بودم. همان روزهای اول سید بزرگواری آمد نشست و گفت: اگر انسان نصف عمرش را صرف این کند که یک استاد اخلاق پیدا کند، بجاست و بعد فرمود: علم منهای تهذیب بدرد نمی خورد. باید تو مهذّب باشی، به درس اخلاق بیا.
می گوید فردا به درس اخلاق ایشان رفتم. ایشان می فرمودند:
من هر چه دارم از قاضی دارم. آقای طباطبایی را بدنبال خویش کشاند. بقول مرحوم قاضی اگر انسان نصف عمرش را صرف پیدا کردن استاد اخلاق کند بجاست، دیگر چه رسد که جلسه ، جلسه اخلاق باشد. چرا اینقدر اهمیت به آن می دهند؟ ائمه طاهرین (ع) هم همین طورند.
علی بن یقطین وقتی که یک کار خیلی جزئی از او نسبت به علی بن ابراهیم جمّال سر می¬زند، حضرت موسی بن جعفر(ع) او را به منزل راه نمی دهند. سه روز او را راه نداده و میگویند تا علی بن ابراهیم از دست تو دلخون است، من هم از دستت دلخون هستم. گفت چکنم؟
فرمودند شتری تهیه کن. شتر را تهیه کرد و از مدینه به کوفه آمد و در خانه ابراهیم را زده، و گفت مرا ببخش.
گفت بخشیدم. این وزیر روی خاک افتاد ، سرش را گذاشت روی خاک و گفت بیا پایت را روی سر من بگذار که یقین کنم از دست من راضی هستی. علی بن ابراهیم نمی گذاشت.
علی بن یقطین گفت اگر می خواهی دلم راحت شود این کار را بکن. آمد پایش را روی سر او گذاشت . گفت دلم راضی شد. خدمت موسی بن جعفر(ع) آمد و حضرت فرمود از دستت راضی شدم.
بزنطی می گوید خدمت امام رضا (ع) بودم، بعد از اینکه مردم رفتند، امام فرمود اگر می خواهی بمان. می گوید ماندم. یک وقت خوشحال شدم، مثل اینکه غرور برایم پیدا شد و گفتم من آن هستم که امام رضا (ع) امشب مرا مهمان کرد.
می گوید در سجده بودم، یک وقت امام رضا (ع) دو مرتبه برگشته وفرمودند: امیر المومنین(ع) خانه صعصعه آمدند. صعصعه را غرور گرفت.بعد امیر المومنین(ع) فرمودند: صعصعه! یکوقت ننشینی، اینجا و آنجا بگویی که من آنم که امیر المومنین بخانه¬ام آمد!!
تکبّر اگر چه ذرّه ای باشد، درخت ایمان را ریشه کن میکند. مواظب خودتان باشید.تقاضایی از همه دارم و آن این است که مواظب باشید.همه و همه درس اخلاق می خواهیم. نگوئید خودم آشنا به مسائل هستم.
پیغمبر اکرم(ص) می فرمودند: ابن مسعود قرآن بخوان و من گوش بدهم. امیر المومنین(ع) می فرمودند: مرا موعظه کن. عرض کرد یا علی! من شما را موعظه کنم؟!
می فرمود: بله ، در موعظه و در گفتن یک اثری هست که در دانستن نیست. مرا موعظه کن.
باید از اینگونه مجالس، مخصوصاً برای رفع زنگارها داشته باشیم.

خلاصه سخن
خلاصه سخن این شد که هیچ چیز جز ایمان قلبی نمی تواند انسان را کنترل کند و این ایمان قلبی از 3 چیز حاصل می شود:
1-تقیِد به ظواهر شرع.
2- صبر در بحرانها و مصائب.
3-رفع صفات رذیله. که سوّمی بسیار مشکل امّا امری واجب است.
والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته...