احدى الحسنيين

مرکز اطلاع رسانی غدیر

- ۴ -


2 - دوران مبارزات شيعه‏

همان گونه كه گفته شد، شهادت مقام بلندى است كه آيات و روايات بسيارى بر آن دلالت دارند.

سيره ائمه عليهم السلام و اشتياق آن‏ها براى دست يابى به اين عطيه الهى، آن در هاله‏اى از قداست و عظمت قرار داده است. از اين رو پيروان راستين اسلام - كه شيعيان حقيقى اهل بيت هستند - با تاسى به آن بزرگواران، دست از جهاد و پيكار عليه ظلم و ستم بر نداشته و مشتاقانه به استقبال شهادت شتافته‏اند.

به راستى اگر نبود مسئله شهادت، و احراز مقام خليفه الهى، چه انگيزه‏اى مى‏توانست انسان هائى با آن عظمت و بزرگى را تا اين اندازه به پيكار با دشمنان خدا وا دارد؟

به طور كلى هيچ گاه تاريخ تشيع خالى از اين حماسه سازى هانبوده است. هر قدر تهاجم دشمنان اسلام بيشتر، مبارزات، استوارتر بوده است و اصولا فدا كردن جان در راه خدا براى شيعيان امرى عادى بوده به طورى كه در مقابل تهديدات جبابره زمان ذره‏اى عقب نشينى نداشته‏اند.

نمونه‏هاى اين مقاومت‏ها فراوان است. شدت عمل حكام جورگاه بدانجا مى‏رسيده كه مخلص‏ترين شيعيان رازنده زنده بين ديوار مدفون مى‏ساخته‏اند!!! اما آنان دست از تعقيب هدف بر نمى‏داشتند.

نتيجه اين مجاهدات‏ها اين بود كه اسلام حقيقى از دست نرفت و تلاش همه جانبه دشمنان اعم از منافقين و غير آنان بى‏ثمر ماند.

در اينجا بعنوان نمونه به واقعه فخ اشاره مى‏رود:

حسين بن على عابدبن حسن بن حسن بن على بن ابى طالب - (عليه السلام) معروف به صاحب الفخ از بزرگان علماى اسلام و از كسانى است كه براى تجديد مجد و عظمت تشيع در سال 169 هجرى قمرى، قيام خونينى به راه انداخت كه قرن هاست از نظرهاى مورخين محو نگشته و اثرى عميق درعالم تشيع به جا گذاشته است.

وى كه در دوران اقتدار بنى العباس مى‏زيست در مقابل ظلم بيش از حد آنان كه كمر به نابودى آل على (عليه السلام) بسته بودند قيام كرد.

در مدينه، عمال دولت مهدى بن منصور دوانيقى سيره بنى اميه را پيش گرفتند و نسبت به آل على (عليه السلام) نهايت ظلم و ستم روا داشتند.

ابوالفرج اصفهانى مى‏نويسد:

هادى عباسى، اسحاق بن عيسى بن على را والى مدينه نموده، اين والى هم عبد العزيز بن عبد الله بن عمر بن الخطاب را جانشين خود در مدينه قرار داد كه مردى بسيار ظالم و فاسق و متهتك و از سر سخت‏ترين دشمنان آل ابو طالب بود.

در ديقعده سال 169 صبحگاهان، قيام آغاز گرديد. موذن صداى حى على خير العمل - كه مشخصه اذان شيعيان است - از بالاى مناره سر داد. وحشت سراپاى حكام مدينه را فرا گرفت. جانشين فرماندار مدينه از بيم جان فرار كرد و از مدينه خارج شد.

شيعيان به فرماندهى حسين صاحب الفخ پس از درگيرى با قواى دولتى و سركوب آنها بسوى مكه شتافتند و چون به يك فرسخى مكه به منطقه فخ رسيدند با لشكر خليفه مواجه شدند و نبردى جانانه كردند و با آنكه تعداد آنها اندك بود بسيارى از نيروهاى دشمن را به قتل رساندند و حسين صاحب الفخ به همراه تعدادى به شهادت رسيدند.

مسعودى در مروج الذهب مى‏نويسد: ابدان سادات علوى آن قدر روى زمين ماند كه درندگان صحرا آن‏ها را خوردند لشگر بنى عباس سرهاى شهدا را آوردند در مجلسى كه امام موسى كاظم (عليه السلام) حضور داشتند، موسى و عباس عباسى از امام هفتم پرسيدند اين سر حسين است؟ حضرت فرمود اناالله و انا اليه راجعون آرى اين سر حسين است او مردى درست كار، روزه دار نماز گذار، صالح، آمر به معروف و ناهى از منكر بود در ميان سادات حسنى نظير نداشت.(46)

در اينجا به دو روايت درباره شهداى فخ اشاره مى‏كنيم:

1 - يحيى بن زيد عن زيد بن على قال: انتهى رسول الله (صلى‏الله عليه وآله) الى موضع فخ فصلى با صحابه صلاه الجنازه ثم قال:

يقتل هاهنا رجل من اهل بيتى فى عصابه من المومنين ينزل لهم باكفان و حفوط من الجنه تسبق ارواحهم اجسادهم الى الجنه.(47)

ابوالفرج اصفهانى در كتاب مقاتل الطالبين به نقل از زيد بن على گويد:

پيامبر اكرم (صلى‏الله عليه وآله) به فخ رسيد در آن جا نمازى مانند نماز ميت خواند و فرمود:

در اين سرزمين مردى از خاندان من با دسته‏اى از خويشان و ياورانش كشته مى‏شوند كه كفن و حنوط آن‏ها از بهشت مى‏آيد ارواح ايشان در رفتن به بهشت از اجسادشان سبقت مى‏گيرد.

2 - عن نضربن قرواش قال: اكريت جعفر بن محمد (عليه السلام) من المدينه قلما رحلنا من بطن مر قال لى يا نصر اذا انتهيت الى فخ فاعلمنى قلت او لست تعرفه قال بلى و لكن اخشى ان تغلبنى عينى فلما انتهينا الى فخ دنوت من المحمل فاذا هو نائم فتنحنحت فلم ينتبه فحركت المحمل فجلس فقلت قد بلغت فقال حل محملى ثم قال صل القصار فوصلته ثم تنحيت به عن الجاده فانخت بعيره فقال ناولنى الاداوه و الر كوه فتوضا و صلى ثم ركب فقلت له جعلت فداك رايتك قد صنعت شيئا افهو من مناسك الحج قال لا و لكن يقتل هاهنا رجل من اهل بيتى فى عطابه تسبق ارواحهم اجسادهم الى الجنه

نضربن قرواش گويد:

شترم را براى سفر حج به امام صادق كرايه داده بودم. حضرت به من سفارش كردند كه وقتى به فخ (محل شهادت شهداء فخ كه در نزديكى خانه خدا قرار دارد) رسيديم مرا خبر كن. عرض كردم: مگر شما اين محل را بلد نيستيد؟! فرمود:

چرا بلدم لكن مى‏ترسم وقتى به آنجا مى‏رسيم خراب بر چشمانم غلبه كرده باشد.

به راه افتاديم تا اينكه به محل فخ رسيديم. نزديك كجاوه شدم ديدم حضرت به خواب رفته‏اند به آرامى صدا زدم اما بيدار نشدند. به ناچار تكانى به كجاوه دادم. بيدار شدند و نشستند و فرمودند كجاوه را نگه دار و شتر را بخوابان تا پياده شوم. نگه داشتم و پياده شدند و وضو گرفته. در آن مكان نماز خواندند و دوباره سوار كجاوه شدند. عرض كردم:

فدايتان شوم. آيا نماز خواندن در اين محل، جزء مناسك حج است‏

فرمود:

نه، جزء مناسك حج نيست لكن در اين مكان مردى از خاندان من به همراه تعدادى از يارانش به شهادت از بدنهايشان سبقت مى‏گيرد. (كنايه از اينكه مردانى هستند كه همگى عاشق شهادت در راه خدا هستند(48)

د: شهيد و شهادت در كلمات فقهاء

فقهاء شيعه مطابق روايات بسيار فتاواى ويژه‏اى در رابطه با شهدا دارند.

سيد مرتضى از فقهاء بزرگ شيعه شهادت را اين گونه تعريف مى‏كند.

الشهاده: خروج النفس فى طاعه الله تعالى او قربته اليه، .... و وجدت بعض ثقات اهل العه يحكى فى كتابه ان الشهيد هو الحى(49)

شهادت، جان دادن در راه اطاعت امر خدا و يا جان دادن به قصد تقرب به اوست، .... و من بعض از لغت شناسان مورد اعتماد را ديدم كه شهيد را در كتابش چنين معنا كرده بود، الشهيد هو الحى، شهيد يعنى زنده.

شيخ طوسى يكى ديگر از فقهاء بزرگ شيعه در كتاب خلاف، فصلى را به مسائل شهيد اختصاص داده است، از آن جمله مى‏فرمايد:

مساله 49: شهيدى كه در ميدان نبرد كشته شود با لباس خودش دفن مى‏شود.

مساله 50: در احكام شهدانى كه در ميادين نبرد كشته شوند فرقى بين كوچك و بزرگ، زن و مرد، نيست.

مساله 51: اگر كسى جنب بود و در ميدان نبرد به شهادت رسيد لازم نيست او را غسل دهند بلكه به همان صورت بايد دفن گردد.

مساله 52: اگر كسى را در ميدان نبرد مرده يافتند در حاليكه اثرى از كشته شدن در او نباشد حكم او حكم شهيد است.

مساله 53: اگر رزمنده‏اى يك ساعت يا دو ساعت پس از خروج از جبهه بميرد حكم شهيد را دارد.(50)

محقق حلى يكى ديگر از فقهاء بزرگ شيعه ميفرمايد:

شهيد در لباس خودش به خاك سپرده مى‏شود.(51)

و در جاى ديگر مى‏فرمايد:

كسى كه به بدن شهيد دست بزند غسل مس ميت بر او لازم نيست زيرا بدن شهيد طاهر است‏(52)

فاضل الابى در كتاب كشف الرموز مى‏فرمايد:

اگر كسى در ميدان نبرد به شهادت برسد غسل و كفن بر او لازم نيست بلكه بهمان صورت بر او نماز گذارده و به خاكش سپارند و كفش و كلاه از او بر گيرند(53)

ه. شهادت و نقش آن در دفاع مقدس‏

ملت سرافراز ايران، اين پيشگامان جهاد و شهادت به رهبرى ابر مرد تاريخ معاصر خمينى كبير قدس سره الشريف با انقلاب عظيم اسلامى خود طاغوت و طاغوتيان را به زباله دان تاريخ فرستاد و اكنون به حول قوه الهى در آرزوى وصال حكومت جهانى حضرت مهدى عجل الله تعالى فرجه الشريف، سرود استقامت و پايدارى سر مى‏دهد.

به راستى چه عاملى سبب شد تا ملتى با دست خالى با رژيمى تا به دندان مسلح مبارزه كند و بر آن پيروز گردد؟! و يا كدامين علت موجب ياس و نوميدى همه ابر قدرت‏ها در يورش و حشيانه آن‏ها طى هشت سال دفاع مقدس شد؟!

بهتر است پاسخ اين سئوال را در بيان محبوب ملت، امام بزرگوار، خمينى روح الله قدس سره جستجو كنيم:

اسلام از اول پيدايش با خون شهيدان و مجاهدان آبيارى شد و به ثمر رسيد. اسلام در كشور ما مى‏رفت تا به تباهى كشيده شود كه با خون شهيدان ملت ما حيات خود را باز يافت.

ملت ما شهادت را دارد ترجيح ميدهد و ميگويد كه ما مى‏خوايهم شهيد بشويم. از اول نهضت تقريبا (من در نجف بودم آنوقت) تا حالا زن، مرد، جوانها، مى‏آيند و از من استدعا مى‏كنند كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم من دعا مى‏كنم ثواب شهيد پيدا كنند.

يك مجلس عقدى كه ما چند وقت پيش از اين در همين تهران داشتيم آن زن و مردى كه با هم ازدواج كردند بعد از آن زن يك كاغذى به من داد خواندم ديدم مى‏گويد كه شما دعا كنيد من شهيد بشوم.

زنى كه تازه عروسى كرده شوهر كرده مى‏گويد شما دعا كنيد من شهيد بشوم. يك ملتى كه شهادت را مى‏طلبند و دعا مى‏خواهند براى شهادت اينها از دخالت نظامى ميترسند؟!!

ملتى كه مى‏گويد من شهات را استقبال مى‏كنم جوان هائى كه مى‏آيند، حالا هم مى‏آيند پيش من، بعضى مى‏گويند كه شما دعا كنيد كه ما شهيد بشويم. مادرها مى‏گويند عا كنيد كه من يك جوان دادم اين جوانم هم شهيد بشود. يك همچو تحولى كه در يك ملت پيدا شده از چه چيزى مى‏ترسد؟!!

يك كسى يك كشورى كه براى خدا قيام كرده است فريادش الله اكبر بوده او را از چه مى‏ترسانند اينها.

.... جوان‏ها در ميدان رفتند و با تانك‏ها مقابله كردند نه جوان‏ها، بچه‏ها!! يكى از دوستان مى‏گفت كه من خودم شاهد بودم كه يك موتور سوارى بچه ده دوازده ساله‏اى حمله كرد به تانك و رفت زير تانك.

يك همچو مملكتى را نمى‏توانند اينها، خوف در آن ايجاد كنند. كى را مى‏ترسانند؟!!!

من از بچگى در جنگ بودم .... ما مورد هجوم زلقى‏ها بوديم، مورد هجوم رجبعلى‏ها، بوديم و خودمان تفنگ داشتيم و من در عين حالى كه تقريبا اوائل - شايد - بلوغم بود بچه بودم، دور اين سنگرهائى كه بسته بودند در محل ما و اينها مى‏خواستند هجوم كنند و غارت كنند آنجا ميرفتيم سنگرها را سركشى مى‏كرديم اينها از چى ما را مى‏ترسانند؟!! ما بر ايمان مطرح نيست اين امور.

ما شيعه آنها هستيم كه بچه‏هاى كوچكشان را فدا كردند براى اسلام ما از چه بترسيم؟!

مملكت اسلامى پيشمان مطرح است؟! هيچ چيز مطرح نيست پشيمان جز اسلام، و يك ملتى فرياد مى‏زنند الله اكبر مى‏گويند و جمهورى اسلامى را مى‏خواهند. ما پيش مان چيز ديگر مطرح نيست ما نمى‏ترسيم از اينكه آمريكا توطئه كند يا فرض كنيد تهديد كند ما از تهديد او نمى‏ترسيم ملت ما هم نمى‏ترسد آن كسى كه مى‏ترسد كه اين دنيا را دار قرار مى‏داند آنها كه اين را (دار قرار) نمى‏دانند. (دار قرار) را، جاى ديگر مى‏دانند.

من بايد بگويم ما نه از اقدام نظامى مى‏ترسيم و نه از محاصره اقتصادى.

اما از او نمى‏ترسيم براى اينكه ما شيعه يك ائمه‏اى هستيم كه آنها شهادت را استقبال مى‏كردند ملت ما امروز شهادت را استقبال مى‏كند.

فرضا كه آقاى كارتر بتواند نظامى بياورد اينجا با اينكه نمى‏تواند همچو كارى بكند دخالت نظامى بكند نمى‏تواند بكند فرض مى‏كنيم كه خير تفاهم كنند اين ابر قدرت‏ها كه به ايران نظامى بفرستد ما 35 ميليون جمعيت داريم كه اينها بسياريشان، بسيار زيادشان آرزوى شهادت مى‏كنند ما با اين 35 ميليون به ميدان مى‏رويم .... ما مرد جنگيم ما مرد مبارزه هستيم ما جوان هايمان با مشت مبارزه كردند با تانك‏ها و ثوبها و مسلسل‏ها.

ما را مى‏ترسانند از كشتى‏هايشان كه آمدند در آب‏هاى نزديك آب‏هاى خيلج و از طياره هاشان و از اينهام. ما از چه مى‏ترسيم؟ ما از طياره‏هاى اينها مى‏ترسيم؟ ما از كشتى‏هاى اينها مى‏ترسيم؟

ما اشخاص هستيم كه در اين راه. شهادت را سعادت براى خودمان مى‏دانيم ملت ما الان هم از من مى‏خواند كه دعا كنم كه شهيد بشوند ملتى كه شهادت با مى‏خواهند او را از چه مى‏ترسانند؟! او را از مردن مى‏ترسانند؟! اينها شهادت را شرف خودشان مى‏دانند آنها ما را از مردن مى‏ترسانند؟! مردن براى آنها ترس دارد كه قائل نيستند به ماوراء طبيعت.

كسى كه خدا را مى‏شناسد كسى كه قيامت را اطلاع دارد بر آن، كسى كه اعتقاد دارد به ماوراء طبيعت، اين از چه مى‏ترسد؟

آيا اين معقول براى كسى هست كه فرياد بزند براى شكمش و خودش را به كشتن بدهد؟!! فرياد بزند براى شكمش و جوانش را بكشتن بدهد؟!!

اين اصلاً معقول است؟ اينهائى كه داوطلبانه در ميدان مى‏رفتند و مقابل توپ و تانك و مسلسل مى‏ايستادند و آن شياطين به آنها حمله مى‏كردند و اينها با مشت گره كرده به آنها حمله مى‏كردند و غلبه هم مى‏كردند و اينها براى اين بود كه يك خانه خوبى داشته باشند؟!!

براى اين بود كه مبل و ميزى داشته باشند؟!! اصلاً تو ذهنشان آنوقت يك چنين چيزى بود يا خير؟ همه مى‏ديدند كه بايد ما برويم و اسلام را زنده كنيم. از حرف هايشان همين معنا بود اعمالشان همين معنا بود از ما دائماً اين مطلب را حتى حالا مى‏خواهند كه شما دعا كنيد ما شهيد بشويم.

آخر كسى كه دلش مى‏خواهد شهيد بشود براى شكم؟!! كسى جوانش شهيد بشود براى اينكه يك خانه خوبى داشته باشد؟!!

يا مسئله اين نيست، مسئله يك عالم ديگرى است شهادت براى عالم ديگرى، آن شهادتى كه همه اولياء خدا همه انبياء دنبالش بودند و بسيارى از اولياى ما به شهادت رسيدند آن معنا را مى‏خواستند. مردم دنبال آن معنا هستند لكن حالا آنهايى هم قرآن را همه چيز آن را به دنيا برمى گردانند هم احاديث را همه چيز به دنيا بر مى‏گردانند (مقصود گروههايى هستند كه قرآن و روايات معصومين را تفسير مادى و ماترياليستى مى‏كنند و از معنويات به دورند.) اينها حتى همين فريادهاى مردم را عوضى تأويل مى‏كنند. قرآن راجع به معارف دارد، راجع به توحيد دارد، راجع به نبوت دارد، راجع به عالم آخرت دارد. عوالمى كه هيچ كس نمى‏تواند اطلاع پيدا كند الا به وحى.

همه چيز است قرآن. اسلام همه چيز است. اين مثل رژيم‏هاى حكومتى نيست حكومت دارد لكن رژيم يك رژيم حكومتى نيست. مثل حكومت مثلاً فرض كنيد كارترى يا محمدرضايى.

اسلام وقتى هم كه جنگ مى‏كرد جنگ كردنش مثل جنگ كردن‏هاى كشور گشاها نبوده است كه بخواهد يك كشورى را بگيرد اسلام مى‏خواسته آدم درست كند. آدم هايى كه گرفتار بودند زير چنگال مشركين زير چنگال ابر قدرت‏ها.

اسلام و همه مكتب‏هاى توحيدى آمدند كه اين مردم را از اين قيد رها كنند آزاد كنند از اين قيدهايى كه به قلوب اينها آنها انداختند و همه چيز آنها را تحت قيد و اسارت قرار دادند.

اسلام براى آزادى از اسارت آمده نه فقط اسارت مادى كه نفت ما را ببرند. پيش اسلام نفت يك چيز مطرح نيست، مقصد بالاتر دارد و همه چيز در آن هست، يعنى اسلام همانطورى كه به جهات مادى اين عالم و جهات مادى اين عالم قضاء، اين عالم، توجه دارد به جهات معنوى هم توجه دارد، و توجه به جهات معنوى بالاتر از توجه به جهات مادى است.

... كه شما مى‏گوييد كه تشر زده، آقاى كارتر، و ما را خواسته بترساند، اين نظير همان تشرى است كه آن حيوان مى‏زند و ما هم بنا نداريم بترسيم. يك قومى ميترسند كه برايشان مردن يك مسئله باشد. شما يك مقدارى باشيد توى اين مردم همين هايى كه اينجا الان فرياد دارند مى‏زنند يك مقدارى توى اينها باشيد ببينيد كه اينها منطقشان چيست؟ اينها مى‏گويند كه ما مى‏خواهيم كه شهيد بشويم. همين امروز كه در روزنامه من ديدم اين عيال مرحوم آقاى مفتح مى‏گويد كه ما افتخار مى‏كنيم كه يك شهيد داديم. يك مردمى كه بانوانش اينطور باشند كه به شهادت سرپرستشان -آن هم يك چنين سرپرستى- افتخار بكند و بسيارى از اين زنها كه جوانشان را از دست دادند مى‏آيند پيش من مى‏گويند كه ما باز هم داريم، باز هم داريم كه تقديم كنيم. يك چنين ملتى را آقاى كارتر از نظامى مى‏ترساند؟ از نظامى بايد خودش را بترساند كه به آنور دارالآخرتاعتقاد ندارد و آنهايى كه دعا را مى‏خواهند وسيله رياست قرار دهند ناقوس را مى‏خواهند وسيله بلندگويشان باشد براى رياست.

ما از چه مى‏ترسيم؟ مائى كه معتقديم كه از آنجا كه برويم به يك جاى بهتر مى‏رسيم چرا بايد بترسيم؟ پس ما از نظاميشان نمى‏ترسيم ما مهيا هستيم تا آن اندازه كه مى‏توانيم مقابله كنيم اگر نتوانستيم شهيد مى‏شويم كارى نيست اين اولياء ما هم همين طور بودند.(54)

والحمدلله رب العالمين.