عشق برتر

جواد محدثى

- ۳ -


9- برپايى مراسم و تعظيم شعائر

نحوه برخورد بزرگترها با مناسبتهاى ويژه اهل بيت، در فكر و روح‏كودكان هم مؤثر است. برپايى مراسم جشن يا سوگوارى، شركت كردن وشركت دادن در چنين برنامه‏هايى مؤثر است. در سايه اينگونه تعظيم‏شعائر، آن فرهنگ دينى و علقه‏هاى ولايى پابرجا مى‏ماند و تقويت‏مى‏شود. امامان معصوم‏عليهم السلام نيز از اين شيوه بهره مى‏گرفتند و به آن توصيه‏مى‏كردند. براى پيروان اهل بيت، تكريم مناسبتهايى همچون ايام عاشوراو روز غدير، از اهميت ويژه‏اى برخوردار است. اهل بيت، به اين دو مناسبت‏بسيار بها مى‏دادند. «غدير خم‏» را يك عيد بزرگ اسلامى مى‏دانستند و به‏روزه و عبادت و تبريك‏گويى و ديد و بازديد و شادمانى و پوشيدن لباس نو واحترام اين روز دستور مى‏دادند، تا در ذهن شيعه، به عنوان يك روز مهم وبه يادماندنى باقى بماند. (110) .

نسبت‏به ايام عاشورا نيز، مراسم گرفتن در خانه‏ها، مدرسه‏ها، ادارات،بازارها و... مؤثر است. در بسيارى از خانه‏ها و خانواده‏ها كه مراسم ديرين ودرازمدت «روضه خانگى‏» برقرار مى‏شود، معمولا افراد آن خانه با حب اهل‏بيت‏بار مى‏آيند و اين محبت و ولا را به عنوان يك گوهر، حفظ مى‏كنند.

حتى ترويج مسائلى همچون اطعام، احسان، وقف، نذر، هديه در راه‏اهل بيت، به رسوخ اين محبت در قلوب، كمك مى‏كند. حفظ سنتهاى‏دينى در خانواده‏ها و گسترش آن به مدرسه‏ها، مجتمع‏ها و مجموعه‏هاى‏انسانى، مى‏تواند مفيد باشد.

برگزارى جشنهاى ميلاد امام زمان‏عليه السلام در اين ميان اهميت‏خاصى‏دارد و ايجاد شوق به مناسبت تولد امامى كه هنوز هم زنده است و حاضر وناظر بر ماست و ما چشم به راه آمدن اوييم، بعد عاطفى و عشق‏آفرينى‏بيشترى دارد. زمينه آن نيز به طور طبيعى در ميان كودكان و نوجوانان‏وجود دارد و نيمه شعبان خاطره‏اى فراموش نشدنى براى آنان است.

10- استفاده از حس كمالجويى

مردم به «كمال‏» و «جمال‏» گرايش دارند. كمال جويى انسانى، بويژه درسنين نوجوانى و جوانى سبب مى‏شود به سوى انسانهاى برتر، ابر انسانها،الگوهاى قدرت و علم و شهرت و محبوبيت جذب شوند و حس‏قهرمان‏گرايى خود را در عشق ورزيدن به آن الگوهاى آرمانى ارضاء كنند واگر هم چنين الگوها و قهرمانهايى وجود نداشته باشند، آنها را مى‏سازند ومى‏پردازند، حتى در خيال خويش. نظريه قهرمان‏گرايى براى كمال،بخصوص در قشر جوان و نوجوان، امرى روشن است، فرد، بويژه درنوجوانى همواره به قهرمان توجه دارد و «اگر بدان دسترسى نداشته باشد،حتى در عالم خيال و رؤيا از بسيارى از جهات او را الگو و مدل رفتار خويش‏قرار مى‏دهد و از تصور خاص خود از او، از رفتار او، از گفتار او، از طرز لباس‏پوشيدن و از قيافه و هر چيز مرتبط با او الهام مى‏گيرد. قهرمان منتخب،كعبه انطباق رفتار نوجوان است‏». (111) «قهرمانان، خدايان زمين‏اند. بشر درآنان نيز قدرت، كمال و جمال آسمانى يا مى‏جويد يا به آنان نسبت مى‏دهد.بتى با دست‏خويش مى‏تراشد، صفتهاى خدايى به او نسبت مى‏دهد وآنگاه معبود خود ساخته‏اش را مى‏پرستد». (112) .

حال كه چنين است، هر چه اين قهرمانان و الگوها، متعالى‏تر، كامل‏تر،آسمانى‏تر و خدايى‏تر و بى‏عيب‏تر باشند، مدار جاذبه قوى‏ترى ايجادمى‏كند و اين كشش و محبت، سازنده‏تر خواهد بود. (113) .

بايد از حس آرمان‏گرايى بهره گرفت و توسط اهل‏بيت، اين خلا را پركرد. اهل‏بيت از نظر قدرت جسمى، قدرت روحى، كرامات و معجزات، اتكاءبه قدرت خدا، برخوردارى از علم لدنى و الهى، فضيلت و كمال، از همه‏انسانها برترند. مظهر كمال و جمال الهى‏اند.

طرح شجاعتها، فضايل و معجزات و كراماتشان، شفادادن‏ها و رفع‏مشكلات و مقام شفاعت نزد خداوند و رفع حاجت توسل جويندگان، درايجاد علاقه نسبت‏به آنان مؤثر است. وعاظ و مرثيه‏خوانانى كه در ايام‏سوگوارى، از حوادث عاشورا سخن مى‏گويند و با ذكر مصائب و مظلوميت‏اهل بيت، دلها را به سوى آنان جذب و معطوف مى‏كنند، اگر در كنار اين‏شدايد، از رشادتها و قهرمانى‏هاى شهداى كربلا هم بگويند، آن چهره‏هامحبوب‏تر مى‏شوند. گاهى خود افراد به واعظ مى‏گويند: از شجاعت ورزم‏آورى عباس و على اكبر و امام حسين برايمان بگو. اين نشان‏دهنده‏اين است كه بيان ابعاد حماسى اين الگوها، جامعيت و كمال بيشترى را درذهن مخاطب، ترسيم مى‏كند و بر علاقه‏ها مى‏افزايد.

البته از معجزات و كرامات، بايد آنهايى را براى كودكان و نوجوانان گفت‏كه قابل فهم و هضم براى آنان باشد.

اگر جوانان و كودكان، شيفته انسانهايى مى‏شوند كه از نظر علمى، فنى،نبوغ ادبى، ورزيدگى جسمى، شجاعت و توانمندى، روحيه‏هاى والا،زيبايى، بخشندگى و جوانمردى در سطح بالايى قرار دارند، بايد گفت كه‏اهل بيت، از نظر علم، زهد، قدرت، فصاحت و بلاغت، شجاعت و سخاوت،كمال صورت و سيرت، عبادت و عرفان، زيبايى و جمال ظاهرى، مردانگى‏و گذشت و احسان، صبر و مقاومت از همه انسانها برتر و بالاترند. طرح‏آنان بعنوان چهره‏هاى آرمانى، محبتشان را در دلها مى‏آفريند. كدام‏مشخصه و خصلت و فضيلت جاذبه‏آفرين و دوست داشتنى و محبت‏آور رامى‏توان نام برد كه حد اعلا و بالاترين مرتبه آن در اهل‏بيت عصمت،تجلى نداشته باشد؟

در حديثى، امام رضاعليه السلام در توصيف دين و مرام ائمه اهل‏بيت، چنين‏مى‏فرمايد:

«و ان من دينهم الورع والعفة والصدق والصلاح و الاجتهاد واداء الامانة الى البر والفاجر و طول السجود والقيام بالليل واجتناب المحارم و حسن الصحبة و حسن الجوار و بذل‏المعروف و كف الاذى و بسط الوجه والنصيحة والرحمة‏للمؤمنين‏». (114) .

پرهيزكارى، پاكدامنى، راستگويى، شايستگى، تلاش، امانت‏دارى‏نسبت‏به نيك و بد، سجود طولانى، شب‏زنده‏دارى، پرهيز از حرامها،معاشرت خوب و رفتار مناسب با همسايه، بخشش نيكى، پرهيز از آزار، گشاده‏رويى، خيرخواهى و رحمت‏براى مؤمنان، از دين و مرام ائمه‏است.

در زيارت جامعه، اوصاف برجسته و فضايل ارجمندى از امامان نقل‏شده است. از جمله اينكه: هرگاه خير و خوبى ياد شود، اول و ريشه و شاخه ومنبع و جايگاه و منتهاى آن هستيد و هر نيكى از شما آغاز مى‏شود و به‏شما پايان مى‏گيرد. (115) .

شما راه خدا را باز كرديد شهادت را شما آغاز كرديد

فدا كرديد جان، تا دين بماند به خون خفتيد، تا آيين بماند

اهل بيت عصمت، محبوب‏ترين انسانها، ارزنده‏ترين دوستها،زيبنده‏ترين محبوبهايند كه جامعيت‏بى‏نظير نسبت‏به همه خوبيهاى‏اخلاقى و رفتارى دارند و آنچه خوبان همه دارند، اهل‏بيت‏به تنهايى دارندو بهترين چهره‏هاى دوست داشتنى و عشق ورزيدنى‏اند. در حديث امام‏صادق‏عليه السلام است كه سه چيز محبت‏آور است: دين، تواضع، بذل و بخشش. (116) امامان شيعه و اهل‏بيت، هم محور و مدار دين و آيين‏اند، هم با همه مقام ومرتبه‏اى كه دارند در تواضع و فروتنى پيشتازند و هم در سخاوت و داد ودهش سرآمد مردم روزگارند. ياد كردن از نمونه‏هاى اخلاقى امامان و ازتواضع، جود و بخشندگى آنان، علاقه‏مندى به آنان را مى‏افزايد.

روزى معاويه، يكى از بانوان شجاع و شيفته على بن ابى‏طالب عليه السلام به‏نام «دارميه حجونى‏» را احضار كرد. از او پرسيد: مى‏خواهم بدانم بر چه‏اساس و جهتى على را دوست مى‏دارى و با من دشمنى؟ پاسخ داد: على رابه آن جهت دوست دارم و به ولايت او دل بسته‏ام كه او در ميان مردم به‏عدالت رفتار مى‏كرد، حقوق را مساوى تقسيم مى‏كرد، پيامبر او را به ولايت‏برگزيده بود، دوستدار محرومان بود، دينداران را گرامى مى‏داشت و تو را نيزبه خاطر جنگيدنت‏با على‏عليه السلام كه سزاوارتر از توست، و به خاطر ستمگرى،حكومت هوسرانانه و قضاوت جائرانه‏ات دشمن مى‏دارم. (117) .

جلوه‏هاى برجسته اخلاقى و رفتارى على‏عليه السلام آنگونه است كه آن بانوى‏دلير را هوادار وى ساخته است. فضيلتها همواره جاذبه دارد.

11- معرفى ولى نعمتان

ما از هر كس كه احسان و نيكى ببينيم، به او محبت پيدا مى‏كنيم(الانسان عبيد الاحسان). طرح نيكى‏ها و احسانها و فوايد و نعمتهايى كه ازسوى ائمه به ما رسيده است، در ايجاد محبت مؤثر است. آنان واسطه‏فيض الهى‏اند، وسيله قضاى حاجات ما از درگاه خدا مى‏شوند،هدايت‏كننده و پيشواى دينى مايند، به وسيله آنان در مسير توحيد ناب وراه درست و صراط مستقيم قرار گرفته‏ايم. صاحب و ولى نعمت ما آنهايند(بيمنه رزق الورى). توجه داشتن و توجه دادن به نعمت و شناخت صاحب‏نعمت، محبت‏آور است.

خداوند به حضرت موسى وحى فرمود كه مرا دوست‏بدار و مردم را هم‏دوستدار من كن. گفت: خودم دوستت دارم. با دل مردم چه كنم؟ خداوندوحى فرمود كه آنان را به ياد نعمتهاى من بينداز «فذكرهم نعمتى وآلائى‏» (118) . در بخش عمده‏اى از آيات و احاديث، نعمتها و احسانهاى الهى‏در حق بشر برشمرده شده است. اينها زمينه خدادوستى و خداپرستى را درانسان پديد مى‏آورد.

در حديث ديگر است كه خدا به حضرت داود چنين وحى كرد. داودعرض كرد: خودم به تو محبت دارم. مردم را چگونه دوستدار تو سازم؟«فكيف احببك الى خلقك؟». خداوند فرمود: از راه يادآورى نعمتهايم، مرامحبوبشان ساز «اذكر ايادى عندهم فانك اذا ذكرت ذلك لهم احبونى‏» (119) .

در روابط خانوادگى نيز، گاهى براى ايجاد محبت و كشش در ميان‏كودكان نسبت‏به بعضى از فاميل، يادآورى مى‏كنند كه: او كه برايت فلان‏چيز خريد، تو را به گردش برد و... چنين و چنان كرد. يادآورى خوبيها وانعام‏هاى آنان نسبت‏به كودكان، ايجاد جاذبه و علاقه مى‏كند.

ائمه نيز حق زيادى بر ما دارند و ما هر چه داريم، بخصوص نعمتها ومواهب معنوى و دينى از اين خاندان است و آنان واسطه فيض خدا بربندگانند و بايد اينها يادآورى شود تا محبت‏بيافريند. در زيارت جامعه‏درباره نقش رحمت‏آور اهل‏بيت در عالم تكوين مى‏خوانيم:

«بكم فتح الله و بكم يختم و بكم ينزل الغيث و بكم يمسك‏السماء ان تقع على الارض الا باذنه‏».

خداوند به سبب شما آغاز كرد و به شما ختم مى‏كند، به خاطر شما باران‏و ابر مى‏فرستد، و به سبب شما آسمان را نگه مى‏دارد كه جز با اذن او برزمين نيفتد.

و در مورد نقش هدايتى و ارشادى و دين‏آموزى آنان و جايگاهشان درتبيين دين، مى‏خوانيم:

«بموالاتكم علمنا الله معالم ديننا و اصلح ما كان فسد من دنياناو بموالاتكم تمت الكلمة و عظمت النعمة واتلفت الفرقه وبموالاتكم تقبل الطاعة المفترضة‏».

به سبب موالات و دوستى با شما، خداوند نشانه‏هاى دينمان را به ماآموخت و آنچه از دنيايمان تباه شده بود اصلاح كرد، به سبب موالات‏شما سخن تمام شد و نعمت، عظمت‏يافت و تفرقه‏ها به همدلى گراييد،با موالات شما طاعت واجب الهى قبول مى‏شود.

اهل بيت، معلمان دين و مرشدان حيات و راهنمايان زندگى مايند و اگربه توحيد و اسلام ناب دست‏يافته‏ايم، در سايه تعاليم آنان است و مديون‏آنانيم. خدا را بر اين نعمت و منت‏بايد شاكر بود. به اين خاندان هم‏بايدعشق ورزيد.

امام صادق‏عليه السلام درباره اهل بيت‏عليهم السلام فرمود:

«لولاهم ما عرف الله عزوجل‏». (120) .

اگر آنان نبودند، خداى متعال شناخته نمى‏شد.

امام امت‏قدس سره به صورت اكيد، يادآور اين بودند كه دين ما، انقلاب ما،پيروزى ما و ملت ما همه مديون ابا عبدالله الحسين‏عليه السلام و عاشوراست.تعابيرى از قبيل: «اين خون سيدالشهداست كه خونهاى همه ملتهاى‏اسلامى را به جوش مى‏آورد»، «محرم و صفر است كه اسلام را نگه داشته‏است‏»، «فداكارى سيدالشهداست كه اسلام را براى ما زنده نگه داشته‏است‏»، «اگر قيام حضرت سيدالشهدا نبود، امروز ما هم نمى‏توانستيم پيروزشويم‏»، «شهادت حضرت سيدالشهدا مكتب را زنده كرد»، «انقلاب‏اسلامى ايران پرتوى از عاشورا و انقلاب عظيم الهى آن است‏»، همه توجه‏دادن به نعمت معنوى اهل بيت نسبت‏به امت ماست و اين سبب مى‏شودكه خود را رهين اين نعمت‏بشناسيم و محبت اولياى دين در دلمان بيشترشود.

نعمت ولايت و محبت، از بزرگترين نعمتهاست. در يادآورى نعمتهاتنها به نعمتهاى مادى نبايد اكتفا كرد. نعمتهاى معنوى كه اغلب به چشم‏نمى‏آيد و مورد غفلت قرار مى‏گيرد نيز بايد ياد شود تا قدر آنها شناخته‏گردد. همين كه ما آشنا و دوستدار اين خاندانيم و محبت آنان را در دل‏داريم، نعمت عظيمى است كه با هيچ چيز قابل مبادله نيست. امامان‏خودشان نيز گاهى دوستداران را به ارجمندى و فضيلت اين نعمت معنوى‏توجه داده‏اند و آن را بزرگترين برخوردارى و ثروت دانسته‏اند.

12- ذكر فضايل و فرهنگ و تعاليم اهل‏بيت‏عليهم السلام

مردم، آرمان‏گرا و قهرمان دوستند و در پى فرزانگيهايند. در غرب،درباره شخصيتها و چهره‏هاى ملى و علمى‏شان، آن‏قدر كتاب و مقاله‏مى‏نويسند، فيلم و مجسمه مى‏سازند و تبليغات مى‏كنند، تا آن چهره را درنقش الگو و قهرمان در ذهن و دل ملت‏خود جا دهند. ما چرا درباره بزرگان‏دينمان كه بسيار ارزنده‏تر و شايسته‏ترند چنين نكنيم؟ اگر مردم شخصيت‏و فضيلت و فكر و فرهنگ امامان اهل‏بيت‏عليهم السلام را بشناسند و با سخنان‏بلند آنان آشنا شوند، به آنان علاقه پيدا مى‏كنند و اين علاقه به تبعيت وهمسويى مى‏كشد. امام رضاعليه السلام در حديثى فرموده است:

«ان الناس لو علموا محاسن كلامنا لاتبعونا» (121) .

مردم اگر خوبيهاى حرفها و تعاليم ما را بشناسند از ما پيروى مى‏كنند.

ترويج احاديث اهل‏بيت و مسابقات حفظ حديث در اين زمينه مفيداست. استفاده از «چهل حديث‏»هاى گوناگونى كه از سوى برخى ناشران درموضوعات مختلف تدوين و منتشر شده است، جهت اين كار پيشنهادمى‏شود. برنامه حفظ اين چهل حديث‏ها يا احاديث ديگر نيز مفيد است.

انتخاب مفاهيم و موضوعات براى گفتن به كودكان و جوانان بسيارمهم است. در احاديث امامان بسيارى نكته‏ها و معارف نهفته است، ولى‏همه آنها قابل گفتن براى همه نيست. گاهى براى مخاطب قابل هضم‏نيست، به جاى جاذبه، دافعه دارد و به جاى گرايش به مكتب اهل بيت،فرارى مى‏دهد و به جاى روشنگرى اذهان، شبهه مى‏آفريند. در انتخاب‏هم بايد ذوق و خرد داشت و زمينه و ظرفيت‏ها را سنجيد و اين نكته بسيارمهم است.

امام صادق‏عليه السلام به يكى از اصحاب خويش به نام مدرك بن هزهازفرمود: اى مدرك! به ياران ما سلام برسان و بگو: رحمت‏خدا بر كسى كه‏مودت مردم را به سوى ما بكشد، به آنان سخنانى از ما بگويد كه آنرامى‏شناسند و مى‏پذيرند و آنچه را حالت انكار و عدم پذيرش دارند نگويد. (122) .

بايد جوانان و نوجوانان، شيرينى كلام اهل‏بيت و عمق حكمتهاى آنان‏را دريابند تا از طريق سخنانشان، شيفته شخصيتشان شوند. در اين مورد،كلمات قابل‏فهم‏تر، ترجمه‏هاى شيوا و دلنشين و روان و انتخاب‏موضوعات كاربردى، و چاپ زيبا و جذاب مؤثر است. گاهى بايد از طريق‏«شكل‏»، مخاطب را به «محتوا» جذب كرد.

اينكه چگونه مردم و جوانان و بشريت را با فرهنگ اهل‏بيت‏عليهم السلام بايدآشنا كرد، نكته ظريفى است و بايد از تكنيك هنر استفاده كرد و در عرضه‏محتواى كلامى و حياتى ائمه‏عليهم السلام به نسل امروز از قالبهاى نو و جاذبه‏هاى‏هنرى و شيوه‏هاى اثرگذار بهره گرفت. كار رسانه‏ها در اين جهت مهم است‏و متاسفانه اغلب، ضعيف و غيرجذاب ارائه مى‏شود.

فضايل اهل‏بيت‏عليهم السلام در دو محور قابل طرح است:

1 - جهات آرمانى و خلقت و طينت و سرشت متعالى و نور خدايى و...

اين بخش از فضايل، گرچه ارزشمند است و مقام آنان را نزد خدا آشكارمى‏سازد، ولى چون جنبه عملى و سرمشق‏گيرى و تاسى در آنها نيست،كمتر اثر تربيتى و جاذبه عملى دارد. گاهى هم براى نوجوانان غيرقابل‏هضم و درك است.

2 - جهات عملى و قابل اسوه‏گيرى و تبعيت عينى و ملموس از رفتاراهل‏بيت‏عليهم السلام.

آشنا ساختن نوجوانان و جوانان با «سيره معصومين‏» و زندگى ائمه‏بسيار لازم و مفيد است. اينجا آشنايى با تاريخ به كار مى‏آيد. شيوايى قلم وجاذبه و هنرمندانه بودن نگارش نيز نبايد از ياد برود. ذكر نمونه‏هايى ازصبر، ايثار، عفو، تواضع، عبادت، شجاعت، اخلاص، عطا و بخشندگى،فتوت و جوانمردى، حسن خلق، علم و حلم، كيفيت نماز و روزه و تهجد وحج و اعمالشان، همه و همه بسيار سودمند است. بخصوص حكاياتى ازاهل‏بيت كه نوعى برخورد خوب و شايسته و احترام‏آميز با نوجوانان را دربردارد، تاثيرگذارتر است. مثلا قصه پيرمرد و امام حسن و امام حسين وكيفيت وضو ياد دادن، يا رفتار پيامبر با كودكان و سلام دادن به آنان، يا بغل‏كردن و بوسيدن كودكان خردسال مؤمنين.

معرفى كودكان اهل‏بيت و جاذبه‏هاى رفتارى آنان براى كودكان ماتاثيرگذارتر است واين سنخيت در سن و سال، بيشتر جاذبه مى‏آفريند.

محبت در دل نوجوانان اگر بصورت يك بذر كاشته شده باشد، با ذكرنمونه‏هاى خوب اخلاقى و سيره اهل‏بيت‏عليهم السلام بايد آن را آبيارى كرد، تا هم‏خشك نشود، هم رشد كند و ثمرات بيشترى دهد. اين، سبب تعميق‏محبت مى‏شود. (123) مطالب ارزشمندى كه در كتابهاى معتبر و اصيل نهفته،بايد استخراج شود تا نسل نوجوان امروز هم از آن ذخاير بهره‏مند شوند.

انتخاب شعرهاى ناب، زيبا و روان درباره شخصيت امامان و اهل‏بيت،نيز خواندن و اجراى دلنشين و شيرين آنها ايجاد محبت مى‏كند. از ميان‏انبوه قصايد و اشعار ولايى، بايد دست‏به گزينش زد. آگاهى و ذوق لطيف،در اين گزينش بسيار نقش دارد. در اين مساله نيز، همچون برنامه‏هاى‏ديگر فرهنگى و هنرى براى كودكان و نوجوانان، توجه به نكات روانشناسى‏و روحيات ويژه اين مقطع سنى و تحصيلى ضرورى است.

13- گره زدن خوشيهاى زندگى به حيات ائمه عليهم السلام

خوش آمدن از چيزى، علاقه ايجاد مى‏كند. بايد كوشيد شخصيت وزندگى و خاطره اهل‏بيت و مراسم و مجالسشان در ذهن كودكان خاطره‏خوشى برجاى بگذارد. با استفاده از قضيه شرطيه (قضيه پاولوف) به نحوى‏عمل كنيم كه با ديدن چيزى و خاطره‏اى، پيوند با اهل‏بيت‏عليهم السلام مطرح‏شود. جشن گرفتن و شيرينى و عيدى دادن‏ها و جشن تكليف گرفتن واعطاى مدال و اهداى جوايز و تشويقها اگر در روز تولد معصومين‏عليهم السلام‏باشد، خواه‏ناخواه تاثير غيرمستقيم دارد. گره خوردن يك خاطره خوش بااهل‏بيت‏عليهم السلام، مثلا شبها يا روزهاى ميلاد ائمه‏عليهم السلام، در خانه‏ها ومدرسه‏هامان بايد يك حادثه خوب يا خاطره خوش و برنامه جاذبه‏دارپيش آوريم، مثلا در مناسبتهاى مربوط به اهل‏بيت‏با يك جعبه شيرينى‏به خانه رفتن، روز تولد امامان يك جعبه شيرينى در دفتر مدرسه گذاشتن وبه همين مناسبتها در خانه و مسجد و محله و مدرسه، جشن گرفتن، سبب‏مى‏شود اين مناسبتها از ياد نرود و اين شادى‏ها با اين ايام و نام و ياداهل‏بيت، حالت‏شرطى پيدا كند.

كسى مى‏گفت: با فرزند كوچكم به مسجد و براى نماز جماعت رفتيم.بين دو نماز، شيرينى به افراد دادند. فردا شب پسرم گفت: بابا! مسجدنمى‏رويم؟ از آن پس هر وقت او را به مسجد مى‏برم، اگر شيرينى و... نبود،وقتى بيرون آمديم حتما برايش شكلات مى‏خرم، تا پيوند مسجد آمدن بابرخوردارى از يك چيز دوست‏داشتنى در ذهن او گسسته نشود و علاقه به‏مسجد و نماز، تداوم يابد.

رسول خداصلى الله عليه وآله فرمود: «الهدية تورث المودة‏» (124) هديه، محبت مى‏آورد.

اگر اين هديه در ارتباط با خاندان عصمت و اهل‏بيت‏باشد طبيعى است‏كه محبت آنان را در پى خواهد داشت.

در هر برنامه دينى و مذهبى مى‏توان از اين شيوه براى ايجاد علاقه‏استفاده كرد، مثل نماز جمعه، جلسه دعا يا سخنرانى، شركت در مراسم‏مذهبى و مجالس سوگوارى يا مسجد و نماز جماعت. در مناسبتهاى ويژه‏ائمه نيز اگر از اين شيوه استفاده شود، در ايجاد جاذبه مؤثر است.

ديده از اشك و دل از داغ و لب از آه پر است عشق در هر گذرى رنگ دگر مى‏ريزد (125)

14- پرهيز از عوامل محبت‏زدا

در كنار برنامه‏هاى محبت‏آفرين، از كارهاى نفرت آفرين هم بايدپرهيز كرد. گاهى برخى حركات، رفتارها، برخوردها، حرف‏ها، برنامه‏ها وشيوه‏ها، مانع پيدايش «پيوند محبت‏» مى‏شود و به عنوان عامل منفى وضد تبليغ اثر سوء مى‏گذارد و عامل دفع مى‏گردد. مثلا اگر مجالس حسينى‏خسته كننده و ملال‏آور شود، يا سر و صداهاى آن براى ديگران مزاحمت وسلب آسايش داشته باشد، يا با كودكان در محافل اهل بيتى بد رفتارى وبرخورد سبك و تحقيرآميز و از روى بى‏اعتنايى و طرد انجام گيرد، يااينگونه كارهاى مذهبى به صورت تحميلى و اجبارى درآيد، يا توسط افرادبد اخلاق، بد قيافه، بد صدا، بد سابقه و بد رفتار، ژنده و ژوليده و چرك آلودانجام شود، اينها به عنوان «مانع‏» ايجاد محبت‏يا موجب بدبينى و تنفر ورميدن و گسستن مى‏گردد.

سعدى در مورد كسى كه با صداى گوش خراش و بد قرآن تلاوت‏مى‏كرد، گفته است:

گر تو قرآن بدين نمط خوانى ببرى رونق مسلمانى

از اين رو، گاهى هم براى ايجاد محبت‏يا استمرار محبت نسبت‏به‏اهل بيت، بايد عوامل منفى و موانع را زدود، تا جاذبه فراهم آياد و علاقه‏پيدا كنند. شيوه جذب بسيار مهم و حساس است.

بعضى‏ها مثلا در شبهاى محرم، پس از نيمه شب هم از صداى‏بلندگوى مسجد يا حسينيه، خواب و آسايش ندارند، يا بيمار دارند، يا شب‏درسى و امتحانى است و... در اين صورت، اين تبليغ به ضد تبليغ تبديل‏مى‏شود و از عزادارى بيزار مى‏شوند.

امام امت و مقام معظم رهبرى، به خاطر تاثير منفى قمه‏زنى در اذهان‏ديگران، فتوا دادند كه به خاطر مصالح اسلام و شيعه، از اين كار خوددارى‏شود، چون بعضى از همين كار زده مى‏شوند و به دستگاه حسينى جذب‏نمى‏شوند و بهانه‏اى براى تبليغات سوء دشن مى‏شود.

15- ايجاد فضاى روحى و معنوى

يكى از راهها، پديد آوردن صحنه‏ها و فضاهايى است كه بچه‏ها درشرايط روحى خاصى قرار بگيرند و بتدريج‏حس درونى آنان بيدار شود وجذب گردند. چه‏بسا اگر كودكان (و حتى بزرگان) را به حال خود رها كنيم، به‏اين سمت و جهت كشيده نشوند و به مجالس دعا و توسل نيايند. ولى اگرترتيبى دهيم كه در اين فضا قرار گيرند، جذب مى‏شوند. مثلا اردوهاى‏فرهنگى و زيارتى و ديدارها از حرمها، زيارتگاهها، شركت در مجالس‏دينى و دعا و توسل و عزادارى و ملاقات با شخصيتهاى معنوى واهل‏بيتى، ايجادكننده يا محكم كننده اين رشته و رابطه است.

اين همه اردوهاى سياحتى و زيارتى در طول سال، بويژه در تعطيلات‏تابستانى تشكيل مى‏شود و دانش‏آموزان مثلا به قم، شيراز، مشهد،جمكران، مرقد امام و امثال آن مى‏روند، تنها تماشاى ساختمان و در وديوار و گنبد نباشد، همراه اين ديدارها تغذيه فكرى و روحى شوند و مطلب‏ياد بگيرند و الگو بگيرند و عشقها و علاقه‏هايشان را به اين خاندان پيوندبزنند. ديدار با شخصيتهايى كه تاثيرگذارند، در صورت امكان حتما دربرنامه اين سفرها و اردوها قرار بگيرند. شركت در مجالس با حال همينطوراست. قرار گرفتن در جمع «دوستداران اهل‏بيت‏»، اين حس و حالت راايجاد مى‏كند، مثل هر جمع ديگرى كه فضا و روحيه جمعى در افرادى كه‏وارد آن جمع مى‏شوند، مؤثر است.

مجالس سوگوارى و دعا و حضور در حرمها و زيارتگاهها بسيار مهم‏است. در مجالس عزا و نوحه، عواطف بر محور محبت اهل‏بيت‏به جوش‏مى‏آيد، دلها شكسته مى‏شود، اشكها جارى مى‏گردد و گريه، افراد را باخاندان پيامبر گره مى‏زند و مرتبط مى‏سازد. گريستن در مجالس‏سوگوارى، دلها و عاطفه‏ها را هم تلطيف مى‏كند، هم تقويت. در حالت‏عادى يا فردى، ممكن است نه دل بسوزد، نه اشك جارى شود، نه انقلاب‏روحى دست دهد. ولى تاثير جو عاطفى و معنوى يك جلسه و مراسم وحس عمومى و گروهى حاضران را هم‏آوا مى‏سازد و معبر دل را باز مى‏كند.

اينگونه مجالس، اگر در خانه و مدرسه و محله برگزار شود و نوجوانان دربرپايى آن و انجام خدمات و كار برعهده گرفتن و همكارى و... مشاركت‏داشته باشند، آنان را دوستدار بار مى‏آورد.

زيارت نيز از همين مقوله‏هاست. همچنانكه ديدار حضورى با يك‏انسان والا و پاك، مؤثر است، حضور در كنار تربت معصومين و حرمهاى‏مقدس نيز، پاكساز روح است و شوق‏آفرين. اگر محبت و معرفت‏باشد،«شوق زيارت‏» هم در پى آن است و اگر به زيارت رويم، خود زيارت،محبت‏آور است و زيارت و محبت در يكديگر تاثير متقابل مى‏گذارند.محبت، زيارت را در پى دارد و زيارت، محبت را. نزديكى مادى و فيزيكى،قرابت روحى را هم به دنبال مى‏آورد. برعكس، گريز و دورى از چنين مراكزو مكانهايى، روح را هم بيگانه و ناآشنا و گريزان مى‏سازد. گاهى كه نگاه به‏حرم و مزار بيفتد، چشمه محبت مى‏جوشد، پس، از تاثير «تلاقى نگاه وحرم‏» هم نبايد غافل بود.

زيارت، همراه است‏با سلام دادن به اولياءالله. اگر زائر بداند كه پيامبر ياامام يا هر يك از اهل‏بيت مدفون در حرم، زائر را مى‏بينند و مى‏شناسند وسلامشان را جواب مى‏دهند، محبت پيدا مى‏كند. مهم، تفهيم اين نكات‏ظريف به كودكان و نوجوانان است.

حضور در جمع افراد بى‏حال و بى‏تعهد و هرزه، روح انسان را به آن‏سمت‏سوق مى‏دهد. برعكس، حضور در جمع انسانهاى با معنويت و مراكزمقدس و مراسم آيينى، تقويت‏كننده بنيان معنويت است.

اگر بعضى گريزانند، شايد به دليل خجالت، يا احساس بيگانگى يا به‏خاطر نچشيدن طعم محبت اهل‏بيت است. چه‏بسا اگر بچشند، مشتاق‏شوند. مثل آنان كه از غذايى نمى‏خورند، چون تا به حال نخورده‏اند. همين‏كه يك لقمه بخورند و مزه آن را بفهمند، ادامه خواهند داد.

ايجاد فضاى روحى براى كودكان در رابطه با اهل‏بيت‏به اين معنى‏است. تاثيرپذيرى از «جو» بسيار نيرومند است. چه جوى كه در يك خانه ومدرسه به وجود مى‏آيد، چه در سطح يك كشور و جامعه. چه مانعى دارد كه‏«توفيق اجبارى‏» براى آنان فراهم كنيم تا «جذب اختيارى‏» را در پى‏داشته باشد؟

گاهى اگر نگاه به يك بقعه و حرم يا مسجد بيفتد، كشش ايجاد مى‏كند.آيا نمى‏توان وقف درختهاى ميوه و توت را براى عموم، در كنار مسجدها وحسينيه‏ها و بهره‏مندى رايگان مردم از آنها را داراى اين تاثير دانست؟ يااينكه در قديم، حياط برخى مساجد دو در داشت كه بعنوان «راه عبور»مردم استفاده مى‏شد، در همين عبور و تلاقى نگاه گاهى دلها جذب فضاى‏روحانى و معنوى مسجد مى‏شد.

حتى ايفاى نقش در يك نمايشنامه يا فيلم در قالب يك چهره مقدس‏و در نقش اهل‏بيت‏يا وابستگان به اين خاندان، خود به خود محبت‏مى‏آفريند و بازيگر و هنرمند، به آن چهره‏ها علاقه پيدا مى‏كند. اين نيزنوعى ايجاد فضاى روحى و معنوى نسبت‏به اهل بيت است. (126) .

16- معرفى كتاب و نگارش مقاله و شعر

اين نوعى كار فرهنگى است كه با شناختن و شناساندن كتابهاى خوب،جذاب و سازنده در مورد اهل‏بيت‏عليهم السلام، از علاقه به مطالعه بچه‏ها استفاده‏كنيم. كتابى كه به مسابقه مى‏گذاريم يا براى تلخيص پيشنهاد مى‏كنيم ياموضوعى كه براى مقاله‏نويسى و شعر و قصه، حتى عكس و نقاشى‏مى‏دهيم، اگر سوژه‏هاى اهل‏بيتى داشته باشد مفيد است. با كشاندن‏روزنامه ديوارى و فعاليتها فرهنگى تبليغاتى دانش‏آموزان به اين سمت وسوى، يا درخواست‏خاطره‏نويسى از موضوعاتى چون زيارت، عاشورا، نيمه‏شعبان، شب قدر، مجالس سوگوارى و امثال اينها مى‏توان به تقويت اين‏حس و علاقه كمك كرد. (127) .

شناسايى اينگونه كتابهاى موفق و جاذب و معرفى شوق‏آفرين آنها، هم‏ذوق مى‏خواهد، هم تخصص. موضوع و سوژه دادن نيز در برنامه‏هاى‏«فوق برنامه‏» همين‏طور است.

17- قصه‏هاى دلدادگان

به جز داستانهايى از زندگى اهل بيت كه در جاى خود، تاثير عاطفى ومحبت‏آور دارد، (128) نقل قصه‏ها و سرگذشتهاى كسانى كه شيفته اين خاندان‏بوده و هستند و اين محبت در زندگى، فداكارى، ايثار، خدمات و حالات‏خاص و زيارتها و توسلهاى آنان مشهود بوده، براى جذب به اين خاندان وايجاد محبت، مفيد است.

داستان شيفتگى ابوذر به پيامبر خدا، عشق اويس قرنى به آن حضرت،محبتهاى عميق ياران و اصحاب حضرت على‏عليه السلام به آن حضرت،نمونه‏هايى از دلباختگى ياران سيد الشهدا، كسانى كه در راه زيارت ائمه چه‏در حال حياتشان يا پس از وفاتشان و نسبت‏به زيارت مرقدهاى ائمه،عشق و اخلاص و رنجها و تلاشها داشته‏اند، آنان كه با همه سختگيريهاى‏بنى‏اميه و بنى‏عباس نسبت‏به مواليان اهل بيت، همچنان به محبت آنان‏وفادار مى‏ماندند، آنان كه براى زيارت كربلا از همه چيز مى‏گذشتند،شيفتگان ديدار حضرت مهدى‏عليه السلام و ره‏يافتگان به وصال آن محبوب وشوق و دلدادگيهاى منتظران، آنچه در ايام دفاع مقدس در حالات وروحيات و جانفشانيهاى رزمندگان و شهدا جلوه مى‏كرد و به خاطر كربلا وبه شوق زيارت و به عشق عنايات حضرت مهدى و حضرت زهرا درجبهه‏ها حماسه مى‏آفريدند و فداى اين عشق مقدس مى‏شدند، آنان كه به‏خاطر عشق به اهل بيت، عظيم‏ترين خدمات و كارهاى خير و خرجها واحسانها را داشته‏اند، داستان حواريون و ياران ويژه هر يك از ائمه، و...بسيارى از اينگونه سرگذشتها و حكايات، اثر شگفت دارد، بخصوص براى‏كودكان و نوجوانان كه گرايش شديد به قصه دارند و از داستانها «الگو»مى‏گيرند و نسبت‏به «قهرمان‏»هاى قصه‏ها دلبستگى و علاقه پيدامى‏كنند.

البته زبان گفتارى و نوشتارى اينگونه داستانها هر چه شيرين‏تر وشيواتر و هنرمندانه‏تر باشد، ميزان تاثير بيشتر است.

18- تشكلهاى هيئتى

برنامه‏هاى خودجوش نوجوانان كه كار گروهى انجام مى‏دهند، مثل‏فعاليتهايى كه در نيمه شعبان و برگزارى جشن دارند، يا تشكيل هيئت درمحله و راه انداختن دسته عزادارى يا آراستن مسجد و حسينيه و تكيه وبرنامه‏هاى ايستگاههاى صلواتى آب و شربت و اطعام و احسان و... همه‏گره زننده قلب نوجوانان با تشكيلات اهل‏بيت‏عليهم السلام است. بچه‏هازمينه‏هاى روحى دارند. اينها را بايد به كار گرفت و در محله‏هاى مختلف ازخود آنان «هيئت‏» درست كرد تا خودشان مسؤوليت آن را به عهده بگيرندتا فعال‏تر شوند. ايام محرم يكى از مناسبترين فرصتهاى ايجاد اينگونه‏تشكلهاى هيئتى و گروه‏بندى‏هاى مذهبى از دانش‏آموزان بخصوص درمقطع راهنمايى و اوايل دبيرستان است. اينگونه تشكلهاى مقدس،عضويت در شبكه گسترده ولايت و محبت اهل‏بيت و امام حسين‏عليه السلام، بامحوريت آن خاندان پاك است و كمتر مسائل باندى و گروهى و جناحى‏دارد و جاذبه‏اش فراگيرتر است.

در عاشورا و نيمه شعبان، به خاطر شور عمومى مردم، بچه‏ها جذب‏اينگونه مراسم مى‏شوند. براى استفاده از اين حس خودجوش بچه‏ها وجهت دادن آن براى ايام ديگر بايد سرمايه‏گذارى و وقت‏گذارى وبرنامه‏ريزى كرد. وقتى بچه‏ها براى خودشان در ارتباط با ائمه‏عليهم السلام، صاحب‏علم و پرچم و دسته و هيئت مى‏شوند، احساس تشخص مى‏كنند. اين‏احساس تشخص، در آنان ايجاد مسؤوليت و تعهد مى‏كند و آنان را بااهل‏بيت، مرتبط مى‏سازد، چون حس مى‏كنند كه در اين رابطه‏ها،شخصيت و هويت مستقلى يافته و مورد توجه قرار گرفته و به حساب‏آمده‏اند.

پرچم و علم و كتيبه و هيئت، نشانه تشخص يك گروه است و تاثيروحدت‏بخشى و انسجام‏آفرينى و ايجاد علقه و پيوند دارد. به تعبير شهيدپاك‏نژاد:

«با نيم‏متر چوب و نيم متر پارچه سياه، مى‏توان موجى از احساسات‏بى‏دريغ درباره بزرگسالار شهيدان مشاهده كرد كه در هيچ جا نمونه‏اى ازآن ديده نمى‏شود; در حالى كه براى تشكيل اجتماع حتى كوچكى بايدمتحمل زحمات زيادى گرديد.» (129) .

دسته‏هاى عزادارى و هيئت‏هاى سنتى، علاوه بر نقش حفظ فرهنگ‏عاشورا و اهل‏بيت، به نحوى تمرين تشكل و سازماندهى بر محور امام‏حسين‏عليه السلام با محتوايى مقدس و آدابى خالصانه و عاشقانه است.

چند نكته تكميلى:

با همه اهميتى كه براى محبت و دوستى با خاندان پيامبرصلى الله عليه وآله قائليم،اگر اين ايجاد علاقه، به صورت درست و دقيق و آموزشهاى صحيح همراه‏نباشد، چه‏بسا نوعى غرور، غفلت و افراط پيش آيد و نتيجه معكوس دهد.از اين‏رو توجه به چند نكته در اين مورد، ضرورى است، تا اين محبت‏مقدس اثربخش‏تر باشد و از آفات مصون بماند.

1. پيوند محبت‏با عمل

در محبت اهل بيت‏عليهم السلام و ايجاد آن در دل بچه‏ها، بايد از يكسونگرى،هم پرهيز داشت و هم پرهيزشان داد. آميختن «محبت‏» به «عمل‏»، كاراصلى ماست تا صرف محبت و عشق به اهل‏بيت‏عليهم السلام (منهاى عمل و تقواو تبعيت) غرور براى محبان نياورد. اگر جز اين باشد، يا محبت، راستين‏نيست‏يا آميخته به عوامل خنثى‏كننده تاثير عشق و علاقه است.

محبت، در صورت ناب و عميق بودنش، دوست و دوستدار را همرنگ وهمراه مى‏سازد. محبت چه به خدا باشد، يا پيامبر، يا امامان يا هر شخص‏ديگر، اگر واقعى باشد، انسان را از مخالفت و ناراضى ساختن محبوب و كاربرخلاف خواسته و ميل و رضاى او بازمى‏دارد. اگر در عين ادعاى عشق ودوستى، كارى كنيم كه دوست را برنجاند، عاشق و دوستدار نيستيم، بلكه‏يك مدعى هستيم كه دليلى بر اثبات ادعا نداريم.

امام صادق‏عليه السلام در حديثى خطاب به مفضل، ضمن دسته‏بندى شيعيان‏نسبت‏به محبت اهل‏بيت و اينكه انگيزه‏هاى رابطه دوستى با اهل بيت‏نزد اشخاص، مختلف است، از گروهى نام مى‏برد كه دوستداران واقعى‏اند:

«... وفرقة احبونا و حفظوا قولنا واطاعوا امرنا ولم يخالفوافعلنا، فاولئك منا و نحن منهم‏». (130) .

گروهى ما را دوست دارند، سخن ما را حفظ مى‏كنند، فرمان ما را پيروى‏مى‏كنند و با كار ما مخالفت نمى‏كنند. اينان از مايند و ما از آنانيم.

امام صادق‏عليه السلام درباره ادعاى محبت‏خدا فرموده است:

تعصى الاله وانت تظهر حبه هذا محال فى الفعال بديع

لو كان حبك صادقا لاطعته ان المحب لمن يحب مطيع (131)

خدا را نافرمانى مى‏كنى در حالى كه اظهار محبت او را مى‏كنى، اين‏محال است و در ميان كارها پديده تازه‏اى است.

اگر عشق تو راست‏باشد او را اطاعت مى‏كنى، چرا كه عاشق، نسبت‏به‏محبوب خود، فرمانبردار است.

اظهار دوستى با خدا بايد همراه با تبعيت و اطاعت‏باشد نه معصيت،چون حب صادقانه به اطاعت محبانه منجر مى‏شود. ادعاى دوستى بااهل‏بيت‏عليهم السلام ولى اهل گناه و آلودگى بودن نوعى تناقض است. بايد تفهيم‏كرد كه هر چند كه دين ما، دين حب و محبت است ولى محبتى صادقانه‏است كه به همرنگى و هماهنگى كشيده شود. همچنان كه دو نفر وقتى به‏هم محبت دارند، به خاطر همين محبت مى‏كوشند مثل هم باشند و ازرنجاندن و مخالفت ديگرى پرهيز كنند تا رشته محبت و دوستى گسسته‏نشود.

حديثى از امام رضاعليه السلام گوياى همين نكته است كه نبايد به اتكاى‏دوستى اهل‏بيت‏عليهم السلام، «عمل صالح‏» را رها كرد و گفت كه على‏عليه السلام داريم‏چه غم داريم و امثال اينها:

«لاتدعوا العمل الصالح والاجتهاد فى العبادة اتكالا على حب‏آل محمد ولاتدعوا حب آل محمد والتسليم لامرهم اتكالاعلى العبادة، فانه لايقبل احدهما دون الاخر». (132) .

نه عمل صالح و تلاش در عبادت را به اتكاى محبت اهل‏بيت‏عليهم السلام رهاكنيد و نه محبت و دوستى اهل‏بيت‏عليهم السلام و تسليم آنان بودن را به اتكاى‏عبادت، چرا كه هيچ كدام بدون ديگرى پذيرفته نيست.

آرى... آميختن «محبت اهل بيت‏عليهم السلام‏»، به «عمل صالح و بندگى‏». (133) .

عشق به اهل‏بيت، بايد همراه با عشق به نيكان و نيكى‏ها و كارهاى‏شايسته و بندگان صالح باشد. اين نشانه صدق محبت است. امام‏سجادعليه السلام در مناجات محبين از خداوند، محبت‏خدا را، محبت دوستداران‏خدا را و محبت هر عملى را كه بنده را به قرب خدا مى‏رساند، درخواست‏مى‏كند. (134) .

على‏عليه السلام فرمود:

«من احبنا فليعمل بعملنا وليتجلبب الورع‏». (135) .

هر كه ما را دوست‏بدارد، بايد مثل ما عمل كند و پرهيزكارى را همچون‏جامه و پوشش (جلباب) خود قرار دهد.

دوستدارى و شيعه‏گرى، جز با متابعت عملى و پيروى به اثبات نمى‏رسدو شيعه يعنى پيرو. از پيامبر اكرم‏صلى الله عليه وآله روايت است:

«ان شيعتنا من شيعنا و تبعنا فى اعمالنا» (136) .

يقينا پيروان ما كسانى‏اند كه در كارهايمان از ما متابعت و پيروى‏مى‏كنند.

از امام زمان «عج‏» هم روايت است:

«فليعمل كل امرء منكم ما يقرب به من محبتنا وليتجنب مايدنيه من كراهتنا و سخطنا...» (137) .

هر كدام از شما كارى كند كه او را به محبت ما نزديك و از ناخوشايندى وخشم ما دور سازد.

پس نوع عمل است كه ما را به اهل‏بيت‏عليهم السلام نزديك يا دور مى‏سازد ومحبوب يا منفور آنان مى‏شويم. محبت هم در دل است، هم بر زبان جارى‏مى‏شود، هم در عمل انسان بروز مى‏كند. اين كه در حديث است پيامبر به‏على‏عليه السلام فرمود: «برخى تو را تنها در دل دوست دارند، بعضى دوستدار قلبى‏و زبانى تواند، برخى هم با دل دوست مى‏دارند، با زبان كمك مى‏كنند و باشمشيرشان به يارى تو مى‏شتابند، پاداش آنان برابر با پاداش اين امت‏است.» (138) گوياى اين است كه محبت، جنبه عملى هم دارد و همان ملاك‏صدق در محبت است. تاكيد ائمه معصومين بر اينكه شيعه، با عمل‏شايسته خود، موجب زينت و آراستگى آنان باشند، نه مايه شرمندگى وعيب و عار، اشاره به همين بعد عملى محبت و موالات با خاندان عصمت‏است. امام صادق‏عليه السلام فرمود:

«معاشر الشيعه! كونوا لنا زينا ولا تكونوا علينا شينا». (139) .

اى گروه شيعه! براى ما زينت‏باشيد، نه موجب ننگ و عيب.

آنچه كه جاذبه مى‏آفريند، عمل و رفتار شيعه است.

2. نشانه‏هاى محبت

گاهى امر، بر خود انسان هم مشتبه مى‏شود و خود را شيعه يا محب‏اهل‏بيت مى‏پندارد، در حالى كه شعار و ادعايى بيش نيست. براى شناخت‏«محبت اهل‏بيت‏»، بايد سراغ نشانه‏هاى آن رفت. نشانه‏هاى عشق‏راستين نسبت‏به اهل‏بيت، اينهاست:

1 - عمل و تقوا.

در نكته پيشين، به تفصيل در اين باره بحث‏شد.

2 - عشق به دوستان اهل بيت عليهم السلام.

اگر شيفته اهل بيتيم، بايد دوستان آنان را هم دوست‏بداريم.محبتهاى طولى و سلسله‏اى، نشانه محبت‏به محبوب است. اگر كسى رادوست مى‏داريم، بطور طبيعى بايد از كارها و اشخاصى كه مورد محبت‏اوست نيز خوشمان آيد. مى‏توان اين عشق طولى را چنين ترسيم كرد:

محبت‏به خدا محبت‏به رسول خدا محبت‏به اهل بيت محبت‏به شيعيان اهل‏بيت.

امام على‏عليه السلام فرموده است:

«من احب الله احب النبى، ومن احب النبى احبنا، و من احبنااحب شيعتنا». (140) .

هركس خدا را دوست‏بدارد، پيامبر را هم دوست مى‏دارد. كسى كه‏دوستدار پيامبر باشد ما (اهل‏بيت) را هم دوست دارد و هر كه ما رادوست‏بدارد، پيروان ما را هم دوست‏خواهد داشت.

امام على‏عليه السلام فرمود: هركس خوش دارد كه بداند آيا دوستدار ماست‏يادشمن ما، قلب و دل خود را بيازمايد (و به دل خود رجوع كند) اگر دوست مارا دوست‏بدارد، پس دشمن ما نيست و اگر دوست ما را دشمن بدارد، پس‏دوستدار ما نيست:

«من سره ان يعلم امحب لنا ام مبغض فليمتحن قلبه، فان كان‏يحب وليا لنا فليس بمبغض لنا و ان كان يبغض ولينا فليس‏بمحب لنا...» (141) .

به فرموده امام صادق‏عليه السلام: «من تولى محبنا فقد احبنا». (142) هر كه با دوست‏ما دوستى كند، ما را هم دوست داشته است.

3 - بيزارى از دشمنان.

دوستدار اهل‏بيت، نمى‏تواند با دشمنان آنان دوستى داشته باشد. دريك دل دو محبت در عرض هم نمى‏گنجد. با محبت اهل‏بيت نيز، محبت‏دشمنانشان سازگار نيست. بحث مهم تولى و تبرى در همين‏جامطرح‏مى‏شود. شيعه و موالى اهل‏بيت، بى‏خط و بى‏موضع نيست و با مخالفان‏اهل بيت، مودت و طرح دوستى نمى‏ريزد. كفر به طاغوت نيز در كنار ايمان‏به خدا بلكه جلوتر از آن مطرح است.

كفر وايمان قرين يكدگرند هر كه را كفر نيست، ايمان نيست

امام باقرعليه السلام، در ذيل آيه‏اى كه مى‏فرمايد: خداوند براى هيچ كس دودل در سينه‏اش قرار نداده است (143) از اميرالمؤمنين‏عليه السلام روايت كرده كه فرمود:

«لايجتمع حبنا و حب عدونا فى جوف انسان...» (144) .

محبت ما و محبت دشمنان ما در دل يك انسان جمع نمى‏شود، چون‏خداوند براى انسان دو قلب قرار نداده كه با يكى اين را دوست‏بدارد بايكى آن را دشمن بدارد. دوستدار ما بايد محبت‏خود را براى ما خالص‏سازد، همچنان‏كه طلا دردل‏آتش خالص وبى‏آلايش مى‏شود. پس‏هركه‏مى‏خواهد محبت‏ما را بشناسد دل خود را امتحان كند، اگر در دل او دركنار محبت ما محبت دشمن ما هم باشد، از ما نيست، ما هم ازاونيستيم.

در حديث ديگر، امام صادق‏عليه السلام در پاسخ كسى كه گفت: فلانى ولايت‏شما را دارد ولى نسبت‏به برائت از دشمنانتان سست است، فرمود:

«هيهات! كذب من ادعى محبتنا ولم يتبرء من عدونا». (145) .

آنكه مدعى ولايت و محبت ماست، ولى از دشمن ما بيزارى نمى‏جويد،دروغ مى‏گويد.

4 - آمادگى براى بلا و رنج.

اينكه دوستداران اهل بيت‏عليهم السلام بايد آماده رنجها و سختيها باشند،نشان ديگرى از اين است كه محبت و ولايت، بدون آمادگى براى تحمل‏سختى لوازم آن، پذيرفته نيست. به فرموده امام على‏عليه السلام:

«من احبنا اهل البيت فليستعد عدة للبلاء». (146) .

هر كس ما اهل‏بيت را دوست مى‏دارد، پس وسايل و مقدمات تحمل بلاو سختى را آماده سازد.

راه عشق و محبت، راه دشوار و پرخطر و بلاخيز است و عاشق صادق‏هرگز از اين رنجها نمى‏گريزد، بلكه به استقبال آن مى‏شتابد و رنج در راه‏معشوق برايش لذت‏بخش است. به گفته حافظ:

نازپرود تنعم نبرد راه به دوست عاشقى شيوه رندان بلاكش باشد

باز به گفته خواجه شيراز:

بحرى است‏بحر عشق كه هيچش كناره نيست آنجا جز آنكه جان بسپارند، چاره نيست

نيز، خون دل خوردن و تحمل كردن، نشان ديگرى از عشق است.

جام مى و خون دل هر يك به كسى دادند در دايره قسمت، اوضاع چنين باشد

همواره «ولا» با «بلا» و عشق با سختى همراه بوده است: «البلاءللولاء».

هر كه در اين بزم مقرب‏تر است جام بلا بيشترش مى‏دهند

3. پرهيز از غلو

يكى از آفات راه محبت، غلو و زياده‏روى در عقيده و اظهار دوستى‏نسبت‏به اهل بيت‏عليهم السلام است. خود ائمه هم در زمان خود با پديده غلو مواجه بودند و با كسانى كه نسبت‏به آنان عقيده خدايى داشتند بشدت برخورد مى‏كردند و از آنان برائت مى‏جستند. در اين زمينه هم حديث زياد است، از جمله امام صادق عليه السلام فرمود:

«احذروا على شبابكم الغلاة لا يفسدونهم، فان الغلاة شر خلق الله، يصغرون عظمة الله و يدعون الربوبية لعباد الله‏». (147) .

جوانان خود را از غلات برحذر داريد كه فاسدشان نكنند، غلات بدترين‏خلق خدايند، عظمت‏خدا را كوچك مى‏شمارند و براى بندگان خدا مقام‏ربوبيت ادعا مى‏كنند.

افراط در ستايش و رساندن پيامبر و ائمه به مقام الوهيت و خدايى‏«غلو» است. محبت نبايد سر از غلو درآورد كه به هلاكت مى‏انجامد.على‏عليه السلام فرمود:

«هلك فى رجلان: محب غال و مبغض قال‏» (148) .

درباره من دو گروه به هلاكت افتادند: دوستدار غلوكننده و دشمن‏كينه‏توز.

پيامبر و امامان، پيش از آنكه نبى و امام باشند، «عبد» بودند كه‏پروردگار داشتند. فرموده‏اند كه ما را از حد ربوبيت پايين بياوريد آنگاه هرچه مى‏خواهيد بگوييد. امام على‏عليه السلام فرموده است:

«اياكم والغلو فينا، قولوا: انا عبيد مربوبون و قولوا فى فضلناماشئتم‏». (149) .

از غلو درباره ما بپرهيزيد، بگوييد كه ما بندگانى هستيم تحت اراده رب، وهر چه خواستيد در فضيلت ما بگوييد.

پديده غلو در تاريخ اسلام، موجب گمراهى عده‏اى شده است. اين غلو،بويژه نسبت‏به حضرت على‏عليه السلام بيشتر بروز كرده است. آن حضرت دراشاره به اين گمراهى و انحراف فكرى مى‏فرمايد:

«مثلى فى هذه الامة مثل عيسى بن مريم، احبه قوم فغالوا فى‏حبه فهلكوا وابغضه قوم فهلكوا...» (150) .

مثل من در اين امت، همچون عيسى بن مريم است، گروهى او را دوست‏داشتند و در محبت، غلو و افراط كردند و به هلاك افتادند، گروهى هم‏دشمنش شدند و هلاك گشتند.

حب افراطى هميشه دوركننده از حق است. على‏عليه السلام در سخنى خطاب‏به خوارج نهروان فرمود:

در مورد من دو گروه به هلاكت‏خواهند افتاد: يكى دوستداران افراطى كه‏«حب‏» آنان را به راه ناحق مى‏كشاند، يكى هم دشمنان افراطى. (151) .

حب افراطى و نسبت دادن مقام و شان الوهيت‏براى ائمه، نوعى بدعت‏و شرك بود كه به وسيله دوستان نادان يا دشمنان عنود، در تاريخ اسلام‏پديد آمد و براى شيعه و ائمه دردسرهايى داشت و هنوز هم برخى از آن‏اعتقادات و گرايشها، دستاويز دشمنان براى حمله به تشيع مى‏گردد.دشمنان اهل‏بيت، خود از كمك‏كاران نشر اينگونه افكار و آثار بوده وهستند، چون از اين رهگذر، مى‏توانند چهره شيعه را وارونه نشان دهند. (152) .

البته خطر ديگرى از سوى ديگر است. در برخى مناطق و محافل هم‏به بهانه خوف از خطر غلو، نقل فضايل و مناقب اهل بيت را كه در روايات‏قطعى آمده است ترك مى‏كنند و هر فضيلتى را كه كمى با عقل بشر جورنيايد، به نام غلو، رد مى‏كنند كه اين هم درست نيست و خواسته دشمن‏است.

مخالفان شيعه، ما را به غلو نسبت مى‏دهند.

ما ضمن آنكه بايد از غلو بپرهيزيم و گرفتار انحراف در عقيده نشويم،پاسخى هم براى رد اتهامات آنان داشته باشيم و مرزى ميان «غلو» و«بيان فضايل‏» بشناسيم تا بتوانيم شبهات آنان را دفع كنيم.

به هر حال، بايد سطح فكر و ظرفيت نوجوانان و كودكان را در نظرگرفت و احاديث و فضايل قابل درك و هضم برايشان گفت.

صرف اينكه سخنى در احاديث آمده است، مجوز نقل آن براى عموم‏نيست. گاهى عدم تناسب مطلب با كشش فكرى شنوندگان يا خوانندگان،آنان را مساله‏دار مى‏كند و منكر اصل دين و عقايد مى‏شوند.

يك ميدان و دو هجوم

از آنجا كه ايجاد محبت اهل بيت، كارى فرهنگى و احداث خاكريزدفاعى در برابر «شبيخون فرهنگى‏» است، اين نوشته كه مقايسه‏اى‏ميان هجوم نظامى و تهاجم فرهنگى است، براى تكميل اين بحث،آورده مى‏شود. (153) .

نه «مرز»، تنها آبى و خاكى است، نه حمله، تنها زمينى و هوايى!

نه هجوم، فقط نظامى است، نه شكست و ضربه، فقط مادى.

«تهاجم فرهنگى‏»، خطرناكتر از «هجوم نظامى‏» است.

در هجوم نظامى، طمع به خاك است و زمين، در شبيخون فرهنگى‏طمع به اخلاق است و دين!

هجوم نظامى با سر و صدا و سرعت است، تهاجم فرهنگى، آهسته وآرام.

آن ترسناك و نفرت آفرين است، اين فريبنده و جذاب،.

آن، افراد را به دفاع و مقاومت وا مى‏دارد، اين به استقبال و پذيرش‏مى‏فرستد.

كشته آن، «شهيد» است و مرده اين، پليد!

شهادت، دوست داشتنى است، اما ابتذال، نفرت انگيز.

در هجوم نظامى، دشمن اعلام جنگ و دشمنى مى‏كند و مهاجم‏فرهنگى، اعلام دوستى!...

در حمله نظامى، صفير اولين گلوله، همه را متوجه خطر مى‏سازد، اما درتهاجم فرهنگى گاهى تا شليك گلوله آخر دشمن، هنوز عده‏اى شبيخون‏را باور نمى‏كنند.

آن پيداست، اين پنهان!

در آنجا، زمين از دست مى‏رود، اينجا شرف و دين.

آنجا، درگيرى با دشمن، در مرزهاست، اينجا آسيب از حمله دشمن،درون خانه‏هاست.

آنجا، بمبهاى خوشه‏اى مى‏ريزند، اينجا شك و دودلى مى‏انگيزند.

آنجا سلاح، موشك و بمب است، اينجا ماهواره و امواج تصويرى.

در ميدان حمله نظامى، پادگانها، مقرها و خطوط و خاكريزها بمباران‏مى‏شود، در تهاجم فرهنگى مدرسه‏ها مطبوعات، انديشه‏ها و عقيده‏ها.

در آن درگيرى، كوه و دشت و دريا ميدان برخورد است، در اين مقابله،نبرد در عرصه مجلات، رمانها، فيلمها و كتابهاست.

آنجا ميدان مبارزه محدود است، اينجا گسترده،.

آنجا جنگى آشكار است، اينجا غارتى پنهان،.

اسيران آن ميدان، «آزاده‏»اند، و گرفتاران اين ميدان، «معتاد» و«آلوده‏».

آنجا، شهادت، خانواده‏اى را سربلند مى‏سازد، اينجا اعتياد و ابتذال،دودمانى را شرمگين مى‏سازد.

پدر يك شهيد، عزيز است، پدر يك آلوده، سرافكنده!

در ميدان نظامى، مجروح را به عقب بر مى‏گردانند تا مداوا شود، درصحنه فرهنگى، پس از اولين زخم و تركش، به خطوط جلوتر انتقال‏مى‏يابد.

تير و تركش، بر سر و دست مى‏نشيند، ولى زهر هوس و ويروس گناه، برايمان و انديشه آسيب مى‏رساند.

در هجوم نظامى، دشمن از مرز آبى و خاكى وارد مى‏شود، در تهاجم‏فرهنگى، از مرز فكرى و روحى.

آسيب خورده آن، انگيزه مبارزه و خصومت پيدا مى‏كند و نيش خورده‏اين، خلع سلاح و بى‏انگيزه مى‏شود.

تشييع جنازه يك شهيد، شهرى را روح حماسه مى‏بخشد، اما آلودگى‏نسلى به ابتذال، روح جامعه را افسرده مى‏سازد.

هجوم نظامى، يك ملت را مقاومتر مى‏كند، و هجوم فرهنگى،سست‏تر مى‏سازد.

آنجا فشنگ، شليك مى‏شود، اينجا آهنگ، پخش مى‏شود.

آنجا در پى «ماه‏»اند، اينجا دنبال «ماهواره‏».

گذرگاههاى آن جبهه، سربالايى است، و عرصه‏هاى اين ميدان،سرازيرى.

آنجا از خود مى‏گذرند تا به خدا برسند، اينجا از خدا مى‏گذرند تا به خودبرسند.

قربانيان آن، شهيد راه «معروف‏»اند، و قربانيان اين، كشته بيراهه‏«منكر»!

بكوشيم تا از مجروحان اين جبهه و تركش‏خوردگان اين حمله نباشيم.

اگر هم آسيب ديده‏ايم، به درمانگاه «توبه‏» برويم و ... تا دير نشده، غده‏گناه را «جراحى‏» كنيم.

آيا سلامت روح و فكر، به اندازه «جسم‏» مهم نيست؟!

فهرست اهم منابع:

- قرآن كريم.

- بحارالانوار، علامه مجلسى، مؤسسه الوفاء، بيروت.

- كشف الغمه، اربلى، دارالكتب الاسلامى، بيروت.

- الغدير، علامه امينى، دارالكتاب العربى، بيروت.

- احقاق الحق، قاضى نورالله تسترى، الاسلاميه، تهران.

- بشارة المصطفى، طبرى، مطبعة الحيدريه، نجف.

- ينابيع المودة، قندوزى، مكتبة الحيدريه، نجف.

- ميزان الحكمة، محمدى رى‏شهرى، دفتر تبليغات اسلامى قم.

- الاحتجاج، طبرسى، دارالاسوه، تهران.

- اهل‏البيت فى الكتاب والسنة، محمدى رى‏شهرى، دارالحديث، قم.

- غرر الحكم، آمدى، دانشگاه تهران.

- ثواب الاعمال، شيخ صدوق، مكتبة الصدوق، تهران.

- الكافى، محمد بن يعقوب كلينى، دارالكتب الاسلاميه، تهران.

- امالى، شيخ طوسى، مؤسسة البعثه، قم.

- من لايحضره الفقيه، صدوق، جامعه مدرسين، قم.

- صحيفه سجاديه، امام زين العابدين، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

- وسائل الشيعه، شيخ حر عاملى، دار احياء التراث العربى، بيروت.

- سفينة البحار، محدث قمى، انتشارات اسوه، تهران.

- مفاتيح الجنان، محدث قمى، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، تهران.

- مستدرك الوسائل، ميرزا حسين نورى، مؤسسة آل البيت، قم.

- العوالم، بحرانى، مؤسسة الامام المهدى، قم.

- تحف العقول، ابن شعبه حرانى، مؤسسة النشر الاسلامى، قم.

- نهج البلاغه، سيد رضى، صبحى صالح، بيروت.