فتنه گران و فتنه

مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۵ -


على عليه السلام فرمود: آيا نمى دانستيد كه خداى عزوجل به شما فرمان داده است كه امر به معروف و نهى از منكر كنيد، و فرمود: اگر دو دسته از مؤ منان با يكديگر جنگيدند، در ميان آنان به اصلاح برخيزيد و اگر يكى از آن دو دسته بر ديگرى جنگيدند، در ميان آنان به اصلاح برخيزيد و اگر يكى از آن دو دسته بر ديگرى تجاوز كرد با آن دسته تجاوز كار بجنگيد تا به فرمان خدا برگردد، سعد گفت : على شمشيرى به من بده كه بتواند كافر را از مؤ من تشخيص دهد! مى ترسم مؤ من را كشته و وارد آتش شوم .
امام پاسخ مى دهد: عثمان بدون شك پيشوايى بود كه با دل و جان بيعت او را پذيرا شديد، پس اگر نيكوكار بود چرا دست از يارى او كشيديد؟ اگر بدكار بود چرا با وى نجنگيديد؟ اگر عثمان در رفتار خود درستكار بود ستم كرده ايد كه امام خود را يارى نكرده ايد؟ اگر رفتارش نادرست بود، از اين كه به امر به معروف و نهى از منكر كمك نكرده ايد ستمگريد...
سپس به گفتار قبل برگشت و فرمود:
در حقيقت ستم كرده ايد كه ميان ما و دشمنان بر طبق دستورى كه خدا به شما داده است اقدام نكرده ايد، زيرا خدا مى فرمايد با آن دسته اى كه تجاوز كرده است بجنگيد تا به فرمان خدا باز گردد.
و به اين شكل على عليه السلام نشان مى دهد كه هم قضيه عثمان روشن است و ابهامى ندارد و هم جنگ صفين ، و پوچى استدلال آنها را روشن و افشا مى كند و نشان مى دهد كه اينان با استدلالهاى بى پايه ؛ در حقيقت از يارى حق دست برداشته اند كه در حقيقت يارى كردن باطل است . و با اين استدلال روشن ، در حقيقت شمشيرى كه مؤ من را از كافر باز شناسد به سعد بن ابى وقاض مى دهد و مى فهماند كه شمشير، بينش و استدلال درست و تبعيت از امام است نه آهن .
امام خمينى (ره ) هم براى سران كشورهاى اسلامى و برخى شخصيتهاى داخلى كه نشسته و تماشاگر جنگ اسلام با كفر بودند و آن شخصيتهاى مذهبى فريب خورده مصرى از همين استدلال استفاده كردند كه اگر شك داديد لااقل به دستور قرآن عمل كنيد و تجاوزگر را كه تجاوزش از روز روشنتر است وادار به بازگشت به حق بكنيد!
آرى ، تاريخ نشان مى دهد كه اين گونه كناره گيريها و اين نوع توجيهات ، تنها به سود باطل تمام شده است و آرزوى باطل اين است كه مى تواند با شعاع شخصيت خود گروه بزرگى از مردم از جمع و به يارى حق بسيج كنند، خود را كنار بكشند و حق را از چنين نيرويى محروم كنند.
بنابراين بايستى با فتنه گران شديدا مبارزه كرد و پيشواى امت در اين ميان معيار تشخيص حق در هنگام فتنه هاست . اگر دو گرده مسلمان با هم درگير شوند، اين امام است كه با حضور خود روشن مى سازند، كدام طرف ادعاى باطل و اسلام پوششى براى منافع آنهاست .
اين است كه على عليه السلام با اندوه و نگرانى و مظلوميت ، فرياد بر مى آورد:
اى دار بعد داركم تمنعون ، و مع اءى امام بعدى تقاتلون ؟ (119)
اگر امروز از خانه هايتان دفاع نكنيد بعدا از كدام خانه ها دفاع خواهيد كرد؟ و با كدام امام بعد از من به جهاد مى رويد؟
امام جبهه حق است و جبهه اى كه در مقابل امام است جبهه باطل و اگر در لباس اسلام باشد فتنه گرند بدون شك و بايد با آنان به جهاد برخاست .
ما ابتدا قسمتى از خطبه 151 نهج البلاغه را كه دستورات بسيار قابل توجهى را براى مبارزه با فتنه و خصوصا براى عقيم كردن زمينه هاى فتنه يعنى پيشگيرى از مرضهاى درونى فرموده اند، ذكر مى كنيم و آنها را بررسى مى كنيم سپس به نتيجه گيرى اين بخش و ارتباط آن با انقلاب اسلامى مى پردازيم :
1- فاتقوا سكرات النعمة
پس بپرهيزيد از فساد در نعمتها و مست شدن از آنچه داديد
سكرات = شراب و آنچه مست گرداند،
سكر= شراب ، پرى شكم
از مغرور شدن به مال و منال و مقام و حتى سلامتى و غرق شدن در آنها بايد پرهيز كرد كه هر قدر انسان در خوشيها فرو رود و به عوامل دنيايى وابسته شود به همان ميزان امكان لغزش و فريبش خواهد بود، شهيد آيت الله مدرس ، آن روحانى مبارز كه طاغوت قلدر پهلوى ، رضاخان را به لرزه انداخته بود مى گفت : چيزى ندارم كه از دست دادنش هراسى به دلم بياندازد و چيزى نمى خواهم كه براى به دست آوردنش ناچار به كرنش شوم و اين راز قدرتمندى و مقاومت شگرف انبياء و اولياء خدا در برابر تمامى قدرتهاى شيطانى است . اگر على عليه السلام مى تواند در مقابل همه قدرتمندان عرب و دشمنان بايستد و بگويد اگر هم عالم بر عليه من حركت كنند من به آنها پشت نمى كنم ، براى اين است كه على عليه السلام بارها دنيا را طلاق گفته است و كفش پاره خود را بر حكومت ترجيح مى دهد مگر در سايه آن ، حقى را باز ستاند نه مقامى را به دست آورد و شهرتى و چرب و شيرين دنيا را براى خود دست و پاكند. در انقلاب اسلامى نيز هر كس با زى طلبگى و سادگى و دور از تشريفات و تجملات ساخت و مغرور مقام نشد عاقبت خوبى پيدا كرد كه شهيد رجايى مصداق بارز اينان است .
2- واحذروا بوائق النقمة
و دورى كنيد از بلاى كينه و كارهاى ناپسند
بوائق = سختى و بلا
نقمت = كار ناپسند كردن ، نقمه ، نقمه و نقمات (جمع )
كينه كشى ، پاداش به عقوبت . كارهاى ناپسند و كينه به دل گرفتن و پاسخ عملها را با عكس العملهاى تند و سرزنش گونه و عتاب وار دادن . بايستى از هر واكنش و هر عملى كه اسباب كدورت و كينه مى شود خوددارى كرد، چرا كه وحدت مسلمين ، كه ضامن پيروزى بر كفر و شيطان است ، با ايجاد الفت و محبت و صميميت امكان دارد، همه خصلتهايى كه در اخلاق اسلامى مذموم دانسته شده اند مثل فحاشى ، ظن و گمان ، غيبت ، تهمت زدن و افتراء بستن ، درشت خويى و بدزبانى و بداخلاقى با خوديها و دوستان ، همه زمينه سازهاى اختلاف و تفرقه اند و بايستى شديدا از آنها پرهيز كرد، هم از آنها كه در مقياس كوچك مثلا درون خانواده ها روى مى دهد و هم از خصلتهاى زشتى كه در سطح وسيعتر جامعه انجام مى گيرد.
3- وتثبتوا فى قتام العشورة و اعوجاج الفتنه
پس ثابت باشيد در تاريكيهاى غبار فتنه و در كجيهاى فتنه
عوج = كجى ، انحراف
قتمه = گرد و خاك سياه
قتم = گرد و خاك
عشوه = امر را مشتبه كردن ، كار ناپيدا نمودن ، تاريكى ، شب كورى .
زمانى كه گرد و غبار تبليغات سرسام آور فتنه گران بر مى خيزند و امر بر شما مشتبه مى شود، تاريكى مسلط مى شود تا حق معلوم نشود، همچون شب كور از ديدن مى مانيد، در چنين شرايطى ثابت قدم و استوار بر مبانى اعتقادى خويش پايدار باشيد.
نه اين كه با ديدن كمترين حركت مخالفى و فتنه اى بر پاشنه ها بچرخيم و به سوى فتنه گرايش يابيم يا كه استوارى خويش را از دست بدهيم چرا كه تنها كسانى كه مى گويند:
قالوا ربناالله ثم استقاموا تتنزل عليهم الملائكة الا تخافوا و لاتحزنوا. (120)
آنانكه مى گويند خدا پروردگار ماست و استقامت مى كنند ملائكه بر آنها نازل مى شوند كه نترسيد و اندوهگين مباشيد.
عقيده به خدا و حركت به سوى او استقامت مى خواهد، بايد بر اعتقاد ثابت قدم بود و اين جا اطاعت و پى روى از رهبريت كه تجسم هدايت الهى و افشا گرفته ها و فتنه گران بسيار در ثبات قدم مؤ ثر است ، كه انسان وقتى درگير با فتنه ها شد با پيروى از رهبرى ثابت قدم مى شود و آن گاه ابرهاى تيره از جلو چشم او كنار مى رود و او راه را فروزان مى بيند. و من يتق الله يبعل له مخرجا و يرزقه من حيث لايحتسب (121) هر كه تقوى پيشه كند خدا راه را بر او مى گشايد و از جايى او را روزى مى دهد و هدايت مى نمايد كه در گمانش نمى گنجد.
4- فلاتكونوا انصاب الفتن و اءعلام البدع
پس نشانه ها و پرچم فتنه نباشيد و درفش بدعت نگرديد.
انصاب = نشان و علم
اعلام = نشان و درفش
بدع = بدعت ، پديد آوردن چيز نو در مذهب
فتنه براى رشد و توانايى ود نياز به انسانهايى دارد كه وسيله هاى رشدش ‍ بشوند، دستها و دهانشان را در خدمت رواج فتنه و توانمند شدن فتنه گران قرار دهند، و بدعت گذاران نياز دارند به بدعت پذير. و شما اى مردم مؤ من ، در زمانهايى كه ابرهاى فتنه در آسمان اسلامند و مردان فتنه گر در صحنه هاى اجتماع مشغول فتنه گرى هستند نيروهاى خود را در اختيار آنان قرار ندهيد، در صف ياران فتنه قرار نگيريد، براى فتنه بازو نشويد، براى بدعت پذيرنده و اشاعه دهنده نباشيد.
اگر به نقش علم و درفش توجه شود كه هميشه در جنگلها، برپايى پرچم نشانه وجود مقاومت است و سقوط درفش و پرچم نشانه شكست ، و به همين جهت كشورها اين قدر به پرچم اهميت مى دهند، متوجه مى شويم كه در اين جا بسيار ظريف اشاره شده است كه شماها، همين شما افراد، پرچمهاى فتنه هستند، يعنى عوامل برپايى و استقامت و وجود فتنه
شما هستيد، اگر شما نباشيد و تن فتنه گران ندهيد و دين خود را به بدعت گذاران نفروشيد، فتنه گر و بدعت گذار سقوط خواهد كرد و توانمند نخواهد شد.
اين جا باز به جمله معروف على عليه السلام اشاره مى كنيم كه در فتنه ها، چون بچه شتر دوساله باشيد كه نه پشت دارد كه سوارش شوند و نه پستانى تا شيرش را بدوشند، و چنين بايد كرد تا فتنه گران بى ياور شوند و مضمحل گردند.
5- والزموا ما عقد عليه حبل الجهاعة
و ملزم باشيد با آنچه پيوند جماعت با آن استوار مى شود.
عقد = گره ، عهد و پيمان
حبل = ريسمان ، وصل ، پيوستگى
اجتماع براى وحدت پيدا كردن ، زمينه هاى مشترك را مى يابد و بر آن پيمان مى بندد و استوار مى شود تا تفرقه اندازان موفق به ايجاد شكاف نشوند. آنچه سبب به هم پيوستگى و وصل جماعت مى شود و ايجاد وحدت مى نمايد، بايد محترم شمرده شده و رعايت شود تا فتنه گران موفق با ايجاد فتنه نشوند. شيطان و رهروان او، كه فتنه گرند، تلاش مى كنند تا در ميان اجتماعات مردم ايجاد كينه و نفاق بكنند و زمينه را براى تسلط خود فراهم كنند، و اين جا على عليه السلام دستور مى دهد كه براى حفظ وحدت و يكپارچگى و مقاومت در برابر نفوذ شيطان گونه ها، به عقدها و پيمانها و آنچه زمينه ساز وصل و پيوستگى مردم است عمل كنيد.
وحدت در حرف حاصل نمى شود بلكه در عمل ايجاد مى شود و اين جا على عليه السلام مى فرمايد: الزموا يعنى عمل كنيد، وگرنه خيلى از افراد هستند كه دم از وحدت مى زنند و آن را سلاحى كرده اند براى سلاخى ! آنرا شعارى كرده اند در جهت تفرقه افكنى ! كلمه حقى را مى گويند و هدف باطلى را در آن جستجو مى كنند!
امروز، آنچه موجب پيروزى ما شد سه چيز بود، اسلام ، وحدت كلمه و رهبرى . ولايت فقيه و قطب و محور وحدت ، رهبرى است كه مظهر اسلام است وگرنه هر كس اسلام را به گونه اى بيان مى كند و عمل مى كند ولى رهبرى باعملش و گفتارش اسلام واقعى را عرضه مى كند. پس ‍ بايستى اين رهبريت را كه بر اساس مكتب اسلام محور وحدت است حفظ كنيم و چه كسانى امروز به اين محور وحدت مى تازند؟ آيا اينان هر چند كه دهانشان وحدت را نشخوار كند معتقد به وحدت هستند ؟ اگر هستند چرا مقيد و ملزم به امامت كه رمز وحدت و انسجام مردم است نيستند؟ اينها مگر پيرو على عليه السلام نيستند و اين سخن على عليه السلام را نشنيده اند؟ حضرت امام (ره ) در مقاطع مختلف در مورد وحدت و التزام عملى به آن گوشزد فرموده و جملات عجيبى در اين زمينه دارند: اسلام است كه اين قشرهاى مختلف را با هم مجتمع كرده است ، اسلام است كه قطره ها را به صورت يك سيل خورشان در آورده است . (122)
و مى فرمايند:
اگر مى خواهيد بر همه قدرتها مسلط بشويد و نتواند هيچ قدرتى شما را برگرداند به آن حال اولى كه حال ذلت ، حال مسكنت ، حال غارت زدگى بود. بايد همه با هم باشيد. (123)
حضرت امام على عليه السلام جمله عجيبى در اين باره دارند كه بسيار هشداردهنده است . حضرت تاءكيد مى كنند كه هر كسى شما را به تفرقه بخواند و عملا باعث از هم گسستن اتصال مردم با يكديگر شود او را بايد كشت اگر چه على باشد!!
فان يد الله على الجهاعة و اياكم و الفرقة ، فان الشاذ من الناس الشيطان ، كما ان الشاذ الغنم للذئب . الا من دعا الى هذا الشعار فاقتلوه و لوكان تحت عمامتى هذه . (124)
قطعا دست خدا با اجتماع است . برحذر باشيد از تفرقه ، چرا كه هر كس از مردمان كه از اجتماع جدا شود صيد شيطان خواهند شد چنانچه گوسفند جدا شده از گله ، نصيب گرگ مى شود. آگاه باشيد هر كس كه شما را به اين شعار(شعار خوارج كه مايه تفرقه و جداسازى مردم از اجتماع بود) فرا بخواند، او را بكشيد اگر چه من چنين كنم !
شعارهاى فتنه برانگيز، مهمترين زيانش ، بر هم زدن وحدت امت اسلامى است . وحدت كه شكست ، اسلام مى شكند. وحدت كه شكست ، رهبرى الهى اطاعتش بر زمين مى ماند. وحدت كه شكست ، تسلط دشمن امكانپذير مى شود.
اطاعت از رهبرى ، رمز ماندگارى وحدت و ناكامى فتنه و فتنه گران است . امام على عليه السلام مى فرمايد در زمان فتنه هاى بزرگ : از اطراف رهبرتان پراكنده نشويد كه اگر چنين كنيد، خود به سرزنش خويش خواهيد نشست .
و سپس خود را يعنى رهبرى را در فتنه ها، چون چراغى در تاريكى مى داند كه با نور روشنايى آن مى تواند از فتنه به سلامت خارج شد:
مثل من در ميان شما، همانند چراغى است در تاريكى ؛ هر كه داخل شود بايستى از نور آن استفاده كند. (125)
6- وبنيت عليه اءركان الطاعة
و بنا كنيد بر اجتماع خود پايه هاى اطاعت را
اجتماع براى حركت به سوى اهداف خود بايستى رهبر داشته باشد، كاروان اجتماع انسانى بايد كاروان دار داشته باشد و اين رهبر و كاروان دار بايد از طرف اجتماع اطاعت شود تا بتواند آنها را راه ببرد. كدام كاروان مى تواند به مقصد برسد و سالم برسد اما از كاروان دارش اطاعت و پيروى نكند؟ على عليه السلام با همه توانايى و علم و ارتباط با خداوند، وقتى مردم كوفه از انجام دستوراتش سر باز مى زنند يا سستى مى كنند، بر مى آشوبد و فرياد مى زند كه من در ميان شما اطاعت نمى شوم تا با فرمانم شما را بر عليه دشمن اسلام ، معاويه ، بسيج كنم و دهان ياوه گوى او را خرد كنم و چه دردناك است فرماندهى كه اطاعت كرده نمى شود.
وقتى جامعه حول محور مشترك خود منسجم شد، وحدت پيدا كرد، حالا بايستى حرت را ادامه دهد و از پيچ و خمها، و دزدان كمين كرده و خطرات ديگر بگذرد، در اين جا نقش رهبرى مشخص مى شود، بايد از رهبرى اطاعت كند. رهبرى كه به راه ، بيش از همه آشناست ، به هدايت و سلامت امت بيش از همه مى انديشد و بيش از همه نگران امت است و بيش از همه هدف را مى شناسد.
و چرا اين جوثومه هاى نافرمانى ، اين چنين سعى مى كنند جامعه را به سوى نافرمانى سوق دهند؟ تقدس و ولايت رهبرى را بگيرند تا فرمانى موجه شود و بى اهميت تلقى گردد؟ چرا؟ طراحان نافرمانى مدنى دنبال چه هدفى هستند؟ در جامعه اسلامى نافرمانى از كى ؟
شما مردم ، به پند على عليه السلام كه آشناى درد است و بيناى به تاريخ و عبرتهايش و تجسم تاريخ دردناك نيم قرن اول اسلام است ، گوش فرا دهيد و سياست بازان را فرو گذاريد و پايه هاى اطاعت از رهبرى را در خود و جامعه قوت بخشيد و هرگز، لحظه اى در هيچ كارى - هر چند كوچك - فكر تخطى و انحراف و نافرمانى را به خود راه ندهيد كه سكان دار شما با خداست و به امر خدا دلسوز واقعى شماست و اراده خداوند را در تحقيق آقايى و عزت شما در دنيا، دنبال مى كند.
7- و اقدموا على الله مظلومين و لاتقدموا عليه الظالمين
سعى كنيد پيش خدا مظلوم حاضر شويد ولى ظالم حاضر نگرديد
با حق ماندن و با محور حق ، امام ، وفادارى نمودن ، البته مظلوميت دارد. صبر كردن با امام و جبهه حق خون دل خوردن دارد. در جبهه امام پايدار ماندن ، اهانتها و جوسازيها را به دنبال دارد. اما اين مظلوميت در نزد خداوند، پذيرفته تر است از آن كه ظالم و ستمگر در آستانش حاضر شويم . اين مظلوميتى است تواءم با تشخيص درست و تلاشى در حد تكليف و جهاد در راه خدا تحت لواى حق ، و با آن مظلوميتى كه ظالم را تقويت مى كند و ظلم را در جامعه مى گستراند تفاوت دارد. حق تعالى ظالم و مظلوم مقصر، هر دو را ناپسند مى دارد. چه بسا حضور با اين حال نزد او زيبنده مؤ منان است . التزام بر وحدت امت اسلام و برپاى اطاعت از رهبرى در ميان مردم ، به صبر و شكيبايى نياز دارد واى بسا حق گرايانى كه به خاطر كم طاقتى (و به اصطلاح كم آوردن ) از مدار حق خارج شده و ستمگر در محضر خدا حاضر شوند!
على عليه السلام در مورد دشوارى طريق حق مى فرمايد:
و لايحمل هذا العلم الا اءهل البصر و الصبر
پرچم حق را تنها كسانى مى توانند بر دوش كشند و بلند نگهدارند كه اهل بصيرت و صبر باشند.
ريزشهاى ياران و خواص و صحابى از جبهه حق يا به خاطر عدم تشخيص ‍ حق يعنى كمى بصيرت و يا به دليل كم طاقتى و نداشتن صبر در حد ضرورت بوده است .
بسم الله الرحمن الرحيم
و العصر، ان الانسان لفى خسر، الاالذين آمنوا و عملواالصالحات و تواصوا بالحق و تواصوا بالصبر.
قسم به زمان ، كه انسان در خسران و زيان است مگر كسانى كه ايمان آورده ، عمل صالح انجام داده و دعوت به حق و صبر نمايند.
شكيبايى و تحمل راه حق و سختيهاى مختلف آن براى در امان ماندن از فتنه ها و دام فتنه گران لازم است ، اگر چه به مظلوميت بيانجامد. كه مظلوميت فقط در جبهه حق و ياران آن مصداق دارد.
8- واتقوا مدارج الشيطان و مهابط العدوان
بپرهيزيد از راههاى شيطان ، و از مكانهاى ظلم ، دورى كنيد.
مدارج = راهها
در اين جا على عليه السلام ما را برحذر مى نمايد از عمل كردن همانند شيطان و قرار گرفتن در راه او، و رهروى او، و ما را از مكانهاى ظلم ، مكانهاى گناه ، مكانهايى كه وسوسه و شبهه و بدعت و نافرمانى و تفرقه را القاء به ذهنها و دلها مى كند برحذر مى دارد.
چنانچه خداوند نيز ما را در قرآن از جاهايى كه در آن لغو و بيهوده گويى مى شود برحذر مى دارد. و از جايى كه منافقين و كفار و بدكرداران به استهزاء و بدگويى از دين و مؤ منين نشسته اند بر حذر مى دارد.
على عليه السلام مى داند كه اين محافل مدعى اصلاحگرى و روشنكفرى و خود راءى هستند كه انديشه هاى انحرافى را القاء مى كنند. مى دانند كه در جلسات متعددى كه اولياء شيطان در شهر كوفه منعقد مى كردند، چگونه سفسطه ها و مغلطه ها و بازى با الفاظ و مفاهيم ، دلهايى را سست مى كرد. مى داند كه خوارج در اين مكانها چه وسوسه هايى مى كنند و چه برداشتها و تفسيرهاى انحرافى را رواج مى دهند. مى داند كه محافل گناه و بيهودگى ، پوچى و خوشگذرانى ؛ سست كننده ايمان و اعتقاد به اسلام و رهبرى است و چه اثر سويى بر وحدت و انسجام جامعه دارد و ما را برحذر مى دارد از شركت در اين مكانها كه مصداق بارزى از حضور در راههاى شيطان است .
9- و لاتدخلوا بطونكم لعق الحرام فانكم بعين من حرم عليكم المعصية و سهل لكم سبيل الطاعة
در شكمهاى خودتان لقمه هاى حرام جاى ندهيد زيرا كه خدا نافرمانى را براى شما حرام كرده و راه اطاعتش را آسان گردانيده است .
آنهايى كه تا مسائل شرعى مطرح مى شود، مى گويند: ول كنيد، گذشت دوره اينها!!! بشنوند كه على عليه السلام براى گريز از اسارت در فتنه ها پند مى دهد كه از لقمه حرام پرهيز كنيد، چرا كه لقمه حرام هم از نظر جسمى و هم از نظر روانى انسان را آلوده مى كند، او را متمايل به فساد و گناه مى كند، در او زمينه پذيرش ناپاكيها را فراهم مى كند و هم او را ساق مى دهد به سوى ستم كردن ، به سوى استثمار، زيرا كه برايش تفاوتى ندارد لقمه حرام و لقمه پاك ، راه مشروع و راه نامشروع ، در حالى كه خداوند معيت را حرام كرده است و راه طاعت را گشوده است .
زمانى كه سيد شهيدان و سرور جوانان اهل بهشت ، امام حسين عليه السلام ، در كربلا، ايستاد تا مردم را موعظه كند و آنهايى را كه بدون آگاهى در سپاه ظلم و تباهى به جنگ وى آمده اند، روشن سازد و حجت را بر همگان تمام نمايد؛ سپاه كوفه به دستور عمر سعد، صدا به هلهله بلند كردند و باكف زدن مانع از رسيدن صداى حضرت اباعبدلله به گوش سپاهيان شدند. حضرت لحظه هايى درنگ نمودند تا كمى از هلهله و كف زدنها كاسته شد، آن گاه كوتاه فرمودند كه ، اين لقمه هاى حرام است در شكمهاى شما كه مانع شنيدن صداى حق مى شود.
آرى شنيدن صداى حق ، صلاحيت مى خواهد. شنيدن صداى حق يعنى بيدار شدن و فهم آنچه برانسان مى گذرد و چنين كسى فتنه را مى شناسد و در دام آن گرفتار نمى شود، اما زمينه مى خواهد شنيدن صداى امام و زمينه مى خواهد لبيك گفتن به آنچه امام مى فرمايد. لقمه حرام كه نافرمانى حق تعالى است ، چنين زمينه هايى را از بين مى برد و زمين دلها را شوره زار مى سازد.
بسا كسانى را كه اباعبدالله خود به سراغ آنان رفت يا قاصدى براى همراه نمودن آنان با خود به سويشان گسيل داشت ، اما از پذيرش حق و ماندن در كنار او سرباز زدند؟ چه افراد بسيارى كه تاشب عاشورا در كنار حسين عليه السلام بودند و تا صحبت از شهادت شد و بر خاك افتادن ماندگان با او، و تابيعت را از گردن آنان برداشت ، راه فرار در بيابان در پيش گرفتند و شبانه خود را از معركه جدال حق و باطل دور ساختند؟
توجه به فرمان حق و احكام الهى و حلال و حرام او، دلها را آماده پذيرش ‍ حق و وفادارى نسبت به آنان مى سازد و بى توجهى به آنها، زمينه را براى در فتنه افتادن و بدعاقبتى فراهم مى نمايد.
اينهايى كه بر شمرديم راههاى مقابله با فتنه است . چنانچه مشاهده مى شود، قسمتى از اين دستورات خودسازى است و قسمتى ديگر مربوط به اجتماع و جامعه سازى است .
لذا در جمع بندى ، راههاى مبارزه با فتنه و فتنه گران را دو بعد بررسى مى كنيم . بعد فردى ، بعد اجتماعى يا به سخن ديگر، خودسازى و جامعه سازى .
الف : خودسازى  
در اين زمينه دو اصل وجود دارد:
1- تقوا  
تقوى از لغت و قايه به معنى ترمز است و مى توان آن را، خود نگهدارى ، پروادارى ترجمه و معنى كرد.
و اعلموا اءنه من يتق الله يجعل له مخرجا من الفتن (126)
آگاه باشيد هر كه تقواى خدا بدارد، خدا براى او راه خروجى از فتنه قرار مى دهد. تقوا حصار محكم ايمان و يقين است كه تيرهاى فتنه گران را بر آن كارگر نيست .
اءوصيكم عبادالله بتقوى الله ، فانها الزمام و القوام ، فتمسكوا بوثائقها، و اعتصموا بحقائقها، تول بكم الى اءكنان الدعة و اءوطان السعة ، و معاقل الحرز، و منازل العز (127)
اى بندگان خدا شما را وصيت مى كنم به تقواى خدا، زيرا تقوا مهار است و همچون ستون است پس به بندهاى استوار آن بياويزيد و به حقايق آن دست اندازيد، تا شما را به مواضع آسايش و جاهاى فراخ و حصارهاى محفوظ و منزلهاى عزت برساند.
تقوا است كه داروى بيماريهاى درونى است ، مرضهاى قلبها را شفا مى دهد و زمينه ابتلا را از بين مى برد تا فتنه ها كارگر نيافتند.
فان تقوى الله دواء قلوبكم . و بصر عمى اءفئدتكم ، و شفاء مرض ‍ اجسادكم و صلاح فساد صدوركم و طهوردنس اءنفسكم و جلاء غشاء اءبصاركم و اءمن فزع جاءكم و ضياء سواد ظلمتكم . (128)
پس تقوا خدا داروى درد قلبها، روشنى كورى دلها، و بهبودى بيمارى تنها و اصلاح فساد سينه ها و پاكيزگى چرك نفسها، و روشن دهنده چشمها و ايمنى در ترس دلها و نور در سياهى و تاريكيهاى شماست .
با چنين سلاحى و زرهى چگونه فتنه گران توان مقابله دارند؟ اين است تقوا، و اين است كه تقوا پيشه گان رستگارند و در دامن فتنه قرار نمى گيرند و آلت دسته فتنه گران نمى شوند.
تقوا، رعايت تمامى ضوابط و ارزشها و مقررات و احكام اسلام است . تقوا، مواظبت بر نفس و جسم و اعضاء است در دورى از حرامها و مكروه ها و واداشتن نفس و جسم به انجام واجبات و مستحبات است ، تا بر پاكى تداوم يابد. و مى بينيم آنان كه مسائل شرعى و احكام اسلامى را به هر شكلى نفى مى كنند يا اهميت نمى دهند يا جامعه را نسبت به آنها بى توجه مى كنند چه خيانتى به امت اسلامى مى كنند و از چه معبرى دارند مى كوشند تا امت اسلام را خلع سلاح و بى صلاح كنند.
على عليه السلام در خطبه همام ، متقين را وصف مى كند و در آن تقوا را تشريح مى كند كه چيست ، آن چنان كه آن را احساس كنيم . براى عدم طولانى شدن بحث از ذكر آن خوددارى و توصيه به مطالعه و دقت در خطبه مذكور مى كنيم . (129)
تقوا انسان را از لغزشهايى كه در اثر تعريفها و تمجيدها و به به گفتنها ايجاد مى كند برحذر مى دارد و مانع دنيا گرايى انسان مى شود، و او را هميشه به منزل دايمى آخرت متوجه مى كند و ارزشهاى والا را در مقابل وى قرار مى دهد كه براى برپايى و تحقيق آن - كه يكى از ابعادش مبارزه با فتنه گران است - جان و مال را هم فداكند.
البته براى مسؤ ولان نظام ، تقوا علاوه بر جنبه هاى ذكر شده ، جنبه هاى مسؤ وليتى را نيز دربر مى گيرد، و در واقع سخت تر و در زمان حصول نتيجه شيرين تر مى شود. رعايت دستورات حق تعالى در برخورد با پست و مقام و برخوردارى از نعمت اعتماد مردم و مراعات بيت المال عمومى و صلاحيتها در عزل و نصبها، حل معضلات مردم و توجه به محرومان و رعايت عدالت اجتماعى و... همگى تقوا مسؤ ولين هستند كه بايستى مراعات شوند، و اهم آنها در نامه امام على عليه السلام به مالك اشتر، فرماندار مصر آمده است .
2- صبر  
صبر زمين دل انسان و درون او را در برابر حوادث و رويدادهاى بيرون محفوظ نگاه مى دارد و اجازه نمى دهد كه انسان راه شتاب را، چه در قضاوتها، چه در برداشتها و چه در تصميم گيرى در پيش گيرد. صبر، سپرى در برابر حوادث براى حفظ پاكى و سلامتى نفس انسان است .
آنها كه تا بادى مى وزد مى شكنند و تا فتنه اى بر پا مى شد خود را مى بازند و به سوى فتنه گر جذب مى شوند، فاقد ايمان استوارند. عدم استقامت و عدم صبر از كمبود ايمان آنان ناشى مى شود.
و من الناس من يعبدالله على حرف فان اصابه خير اطمان به وان اصابته فتنه انقلب على و جهه خسر الدنيا و الاخرة . (130)
و از مردم كسانى هستند كه خدا را در حرف مى پرستند! چون به آنها خوبى برسد مطمئن مى شوند به خدا!! و چون مصيبتى و آزمايشى و سختى فتنه اى به آنها رسد برمى گردند!! در حالى كه بيچاره و زيانكار دنيا و آخرتند.
پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: ايمان دو نيم است ، نيمى شكر و نيمى ديگر صبر است . (131)
على عليه السلام فرمود: نسبت صبر به ايمان چون سر است به پيكر، هر كه صبر ندارد ايمان ندارد. (132)
على عليه السلام فرمود: صبر سه گونه است : صبر بر مصيبت ، صبر بر طاعت ، صبر بر ترك معصيت . (133)
با توجه به احاديث فوق متوجه مى شويم كه صبر را مى توان در چندين مورد مطرح و بررسى كرد.
اول در انواع صبر است . بجز صبر بر مصيبت ، در بقيه موارد متوجه مى شويم كه نقش صبر تا چه اندازه در خنثى كردن فتنه ها مؤ ثر است . فتنه گرها تلاش مى كنند با مشوش كردن اذهان در اصول اسلام و در مورد رهبرى كه با انواع اتهامها و بى حرمتيها، چه مستقيم و چه غير مستقيم انجام مى شود، هم مكتب كوبيده شود و هم رهبرى آن ، در اين جا مؤ من بايستى در امر اطاعت از رهبرى صابر بود. بايستى بر ترك معصيت صابر بود تا غبار فتنه ها و تاريكى شبهات برطرف شود. مؤ من با صبر بر اطاعت و صبر بر ترك معصيت اولا، نقشه فتنه گران را خنثى مى كند و ثانيا، دست و زبان خود را در اختيار فتنه گر قرار نمى دهد، چرا كه به عنوان مثال ، غيبت ، شايعه سازى ، اتهام زدن ، معصيتهايى هستند كه فتنه گران از آن در جهت برنامه هاى سازمان داده شده خود بسيار استفاده مى كنند و لذا مؤ من با خوددارى از آنها و ترك اين معصيتها و صبر بر آنها چنين امكانى را براى آنان به وجود نمى آورد و حلقه اى از زنجير توطئه آنان نمى شود، مؤ من تا به مساءله اى ايمان و يقين پيدا نكنيد، نه مى پذيرد و نه حتى به دوستان نزديك و خانواده خود - هر چند مشروط - نمى گويد، چرا كه اين خود شايع كردن و شركت در توطئه است ، اگر چه ناخودآگاه باشد.
دوم : على عليه السلام فرمود الصبر مفتاح الدرك و النحج عقبى من صبر. (134)
صبر كليد درك و دريافتن است و كاميابى به دنبال صبر است .
مى بينيم كه صبر عامل درك معرفى مى شود و كاميابى هم حاصل صبر است . آن كه در بحبوحه هاى فتنه و آن گاه كه ابرهاى فتنه در آسمان امت پديدار مى شوند تا به هم بپيوندند و خورشيد حقيقت و امامت را بپوشانند، سريع آلت دست مى شود، هرگز به درك حقيقت نائل و كامياب نمى گردد. آن كه تا شنيد باور كرد و نادانسته حركت كرد و شعار داد، كى مى تواند رستگار شود؟ اين است كه براى تشخيص حقيقت بايد صبر كرد و بر راه امام خويش پاى بند بود، خداوند هم درهاى رحمت را مى گشايد و دل را با حقيقت روشن مى كند.
بنابراين صبر، عاملى است كه در خنثى كردن فتنه ها بسيار مؤ ثر است و مى تواند انسان را از آلوده شدن به وسوسه ها باز دارد.
ب : برون نگرى و جامعه سازى  
1- اطاعت از رهبرى و دعوت مردم به حق رهبرى  
در قسمتهاى قبلى اشاره شد كه بدعت در دين ، استفاده از متشابهات براى ايجاد شبهه ، عدم خلوص در دين ، تغيير در جهت مبارزه و ايجاد ترديد در اطاعت از رهبرى ، از تاكتيكهاى فتنه گران است . در اين جا نقش رهبرى جامعه اسلامى بسيار مشخص مى شود، خصوصا كه توجه داشته باشيم رهبرى در اسلام خصوصياتى دارد كه در ساير مكاتب و سيستمهاى سياسى وجود ندارد. رهبرى در اسلام يعنى امامت و ولايت يك مسؤ وليت شرعى و الهى است لذا، اولا: داراى جنبه تقدس و رابطه با وحى خداوندى - به طور مستقيم يا غير مستقيم - است كه اين رابطه در پيامبران داراى ولايت مستقيم است و در امام معصوم غير مستقيم و در ولايت فقيه در رابطه با امام زمان (عج ) است .
ثانيا: داراى ويژگيهايى است مثل عصمت در معصومين و تقوا و عدالت در ولايت فقيه ؛ لذا هر كسى نمى تواند ادعاى رهبرى كند و علت مخالفت شيعه در طول تاريخ با همه حكومتهاى جابر همين ويژگى بوده است كه آنها را فاقد اين خصوصيات مى دانسته است .
ثالثا: معصومين ، رهبريتشان با نصب و تاءييد خداوندى بوده است ، و در ولايت فقيه ، نصب عمومى و با تعيين صفات انجام شده و مصداق رهبرى در عمل و حركت برجسته مى شود و از سوى مردم با واسطه خبرگان يقين و طيب خاطر حاصل مى شود. رهبرى امت اسلامى ، تنها در خط اسلام حركت مى كند. راهش صراط مستقيم است ، راهى كه از اين جا تا خداست ، و تنها در پى ايجاد حكومت الله و اجراى احكام اوست و لذا خود بيش از هر فرد ديگرى در امت ، پاى بند قوانين و ضوابط خداوندى است ، پيامبر صلى الله عليه و آله قبل از همه و در نهايت خلوص ، اسلام را عمل مى نمودند و ولايت فقيه هم همين طور است . بيش از همه آشنا به قوانين اسلام و پاى بندتر به اصول و احكام اسلام است ، و اين است كه هرگز در چهره رهبرى اسلام ، ديكتاتورى و زورگويى مشاهده نمى شود و خود را همچون ديگر مردم در مقابل خدا و قانون او مساوى مى داند و عمل به آن مى نمايد.
رهبرى امت اسلامى از همه آشناتر به مبانى دين است و در عقيده ، در گفتار، در عمل دين را متجلى مى نمايد، لذا در توجه و اطاعت از رهبريت اسلام ؛ بدعت گذاران رسوا مى شوند و آنها كه مى كوشند تا از متشابهات بهره گيرند رسوا مى گردند، چرا كه امام و ولايت حافظ سنتهاى اصيل اسلام و حافظ دين خداست و لذا بدعت گذاران و شبهه اندازان با وجود اين رهبريت ، قادر به عمل نخواهند بود مگر اين كه بتواند چهره چنين رهبريتى را خدشه دار كنند، كه هم در زمان معصوميت چنين كردند و هم در انقلاب اسلامى دست اندركار چنين ترفندى هستند.
رهبرى امت اسلامى ، با خلوص و با يقين خود، خط اصيل مكتب را ترسيم مى نمايد، خطى كه همه مرزهاى كفر و شرك و التقاط را مشخص مى كند، خطى كه ناخالصيها در آن راهى ندارند و رنگ مى بازند. و آنها كه در عقيده و عملشان ناخالصى است و تحت تاءثير القاءات مكاتب شرق و غرب و پيروان آنها هستند، در برابر اين رهبريت افشا مى شوند. چنانچه ديدم كه منافقين و حزب آمريكايى خلق مسلمان و ليبرالها و ملى گراها و توده ايها و چپ گراها چگونه با حركت و گفتار امام (ره ) ماهيت پليدشان مشخص شد و ناخالصى عقيده و عملشان آشكار گرديد. رهبرى امت اسلامى ، مرزهاى بين خوديها و غير خوديها غريبه ها را روشن و متمايز مى كند.
رهبرى امت اسلامى ، مسير عمومى حركت جامعه را مشخص مى كند، جهت مبارزه را معلوم مى كند و نيروهاى امت را در آن جهت بسيج مى نمايد، رهبرى اسلام هميشه توجه امت را به سوى دشمن اصلى و نقطه اصلى آشوبها جلب مى كند و از گشوده شدن جبهه داخلى جلوگيرى مى نمايد و هشدارهاى لازم را در اختيار امت مى گذارد. حالا اين امت است كه با ميزان اطاعت خود را چنين رهبريتى ، توطئه هاى فتنه گران را خنثى كنند.
در فتنه بنى صدر و منافقين كه با همدستى جبهه ملى و نهضت آزادى و همه گروههاى چپ گرا به وجود آمد، آنها كه راهپيمايى مى كردند و با روحانيت مبارز و مسؤ ولين دلسوز مملكت عاهانت مى كردند، آنها كه با سخنرانيهاى پوچ خود به نهادهاى انقلاب حمله مى كردند، آنها كه درگيريهاى تصنعى و اغتشاش ايجاد مى كردند و مليشياى خود را بسيج مى كردند، فتنه گرانى كه با سخنرانيهاى خود ايجاد شبهه مى كردند و در ميان مردم ايجاد نگرانى مى كردند و ترديد به وجود مى آوردند، در تلاش بودند تا دلها را از دشمن اصلى يعنى آمريكا دور به داخل مشغول سازند. و مى بينيم كه امام در چنين شرايطى مكررا توجه ها را به جبهه جنگ جلب مى كنند، به آمريكا متوجه مى كنند و از همه مى خواهند تا در حفظ و ايجاد آرامش بكوشند. از قلمها و فكرها و زبانها و دستها مى خواهند كه متوجه جنگ باشند و اذهان را به سوى دشمن اصلى همچنان متوجه نگهدارند.
ملت هم ، انصافا از امام خوب تبعيت و اطاعت نمود. جبهه ها را پر ساخت ، فرياد مرگ بر آمريكا را بلندتر سر داد، در صحنه هاى دفاع از انقلاب بموقع حاضر شد و لذا اذناب آمريكا از كشور گريختند، جنگ با پيروزى اسلام خاتمه يافت و آمريكا نتوانست با گشودن جبهه داخلى ، خود را از دست انقلاب برهاند.
امام على عليه السلام كه روزگار سكوت و حكومتش ، جولانگاه انواع فتنه ها و فتنه گرها بود، مى تواند بهترين نمونه باشد. سخنان امام در نهج البلاغه بهترين راهگشاست : (135)
با اهل بصره در مورد جنگ جمل صحبت كرد و فرمود: هنگام آن فتنه و تباهكارى ، كسى كه توانايى اطاعت و فرمانبردارى خدا را داشته باشد بايستى اطاعت كند، پس اگر مرا اطاعت كنيد و پيروى كنيد من بخواست خدا، شما را به راه راست خواهيم برد، اگر چه اين راه بسيار سخت و تلخ است . (136)
در اين خطبه به دو مطلب اشاره شده است ، اطاعت و فرمانبردارى مردم ،
رهبريت امام كه لازم و ملزوم شكستن فتنه هاهستند.
در اختلاف و ستيز بين دو گروه مسلمان ، كه بزرگترين فتنه است مانند جنگهاى جمل و نهروان و صفين ، على عليه السلام چنين مى فرمايد:
قد فتح باب الحرب بينكم و بين اءهل القبلة و لايحمل هذا العلم الا اءهل البصر و العلم بواضع الحق ، فامضوا لما ترمرون به و قفوا عند ما تنهون عنه ، و لا تعجلوا فى اءمر حتى تتبينوا، فان لنا مع كل اءمر تنكرونه غيرا.
براستى كه باب جنگ بين شما و اهل قبله (كه ظاهرا مدعى اسلاميت هستند) گشوده شده است ، و جز كسى كه اهل بينايى و صبر و آگاه به مواضع حق باشد نمى تواند بردارنده پرچم رهبرى اين جنگ باشد، پس ‍ آنچه را كه به آن از طريق اين شخص امر مى شود انجام دهيد؛ و هر چه را كه باز مى دارد از آن دورى كنيد، و بدون تحقيق در مسائل و امور شتاب نكنيد، پس هر آنچه را كه مى خواهيد دگرگون و اصلاح كنيد در ماست .
در اين خطبه بين مسلمين در اين خطبه على عليه السلام با صراحت و بخوبى نشان مى دهد كه در مواقع اختلاف بين مسلمين كه باطل هم در لباس اسلام به فتنه گرى پرداخته است ، بايد رهبريت در شخصى تجسم يابد كه به مسائل آشنايى و بينايى داشته و داراى صبر و تحمل كافى تا از ضايعات تعجيل و شتاب دور باشد و مواضع و جاهاى حق را بداند و آگاه باشد تا بتواند حق را و هدايت را جارى كند، و سپس مردم را در چنين مواقعى امر مى كند كه از اين رهبريت اطاعت كنند، و امرش را انجام دهند و نهيش را پذيرا شوند و يقين داشته باشند كه با بصيرت و صبر و آشنايى و رهبر به حق به هدايت خواهند رسيد و از فتنه خواهند رست .
بنابراين :
امام و ولايت خط ارزيابى انديشه ها و چگونه زيستن فرد و جامعه اسلامى است .
امامت و ولايت خط تطبيقى فرد و جامعه است بين ضرورتهاى حادث شده و مسائل اجتماعى با اسلام .
امامت و ولايت ، خط نظارت است بر حركت و جريان جامعه به سوى هدفهاى اسلام .
امامت و ولايت ، محور وحدت عملى همه اقشار مردم در حركت واحدشان به سوى الله است .
امامت و ولايت ، خط شاخص حق از باطل ، اسلام از كفر و عمل از ادعا است .
امامت و ولايت ، خط افشاى فتنه ها، بدعتها، شبهه ها و التقاطهاست .
2- مبارزه قاطع با فتنه گران و فريب خوردگان فتنه ها  
اسلام علاوه بر آن كه با تعليمات اخلاقى سعى در تزكيه انسان دارد و با مقررات و احكام تلاش مى كند حدودى براى سالم زيستن او وضع كند، به مبارزه بر عليه فتنه گران كه مى خواهند سلامت انديشه و عمل جامعه را تهديد كنند و همين طور آنهايى را كه فريب فتنه گران را خورده و امكان بازگشت به فطرت سالم را از خود دور داشته اند، را هم مورد توجه قرار مى دهد. علفهاى هرز بايد از باغ و بوستان و كشتزارها نابود شوند تا سلامت و محصول آنها تضمين شود.
واقتلو هم حيث ثقتموهم و اخر جوهم من حيث اخر جوكم و الفتنة اشد من القتل . (137)
پس جنگ جنيد با آنها (منافقان ) و بكشيد آنها را هر جا يافتند و از شهرتان آنها را برانيد چنانچه شما را راندند و فتنه شديدتر از قتل است .
و قاتلوهم حتى لاتكون فتنة و يكون الدين لله (138)
مبارزه كنيد با آنها تا فتنه ديگر نباشد و دين تماما براى خدا باشد.امام على عليه السلام هنگام رفتن بسوى جنگ با اهل جمل مى فرمايد: والله لقد قاتلتهم كافرين ولا قاتلنهم مفتونين : به خدا سوگند با آنان قريش در روزگارى كه كافر بودند جنگيدم و با آنان ، امروز هم ، كه به فتنه افتاده اند خواهيم جنگيد. (139)
فان يدالله الجماعة و اياكم و الفرقة فان الشاذ من الناس الشيطان كما اءن الشاذ من الغنم الذئب ، الامن دعا الى هذا الشعار فاقتلوه و لوكان تحت عمامتى هذه (140)
پس دست خدا با جماعت است ، از جدايى و نفاق دورى كنيد كه شخصى دوز از مردم دچار شيطان مى شود، چنانچه گوسفندى كه از گله جدا مى شود،اى اهل ايمان ، آگاه باشيد هر كه شما را به روش خوارج و شعار آنان بخواند او را بكشيد هر چند در لواى عمامه من باشد اگر چه خود من باشم .
اين روزها كه بحث خودى ها و غيرخودى ها توسط رهبر معظم انقلاب اسلامى مطرح شده است ، (141) توجه به آن بسيار ضرورى است . چرا كه دشمن با نفوذ و القاء توسط ايادى خود و رسانه ها و راديوهايى كه داير نموده و منتشر مى سازد، در حال سربازگيرى از جبهه خودى است . دشمن به گونه اى دارد عمل مى كند كه اولا: آنچه مى خواهد بگويد از زبان موجهين گفته شود و در اين راه به القاء متوسل شده است و گاه مطلب مورد نظر را با چندين واسطه ، به زبان فرد مورد نظر جارى مى نمايد.
ثانيا: با ايجاد اختلاف بين خوديها آنان را به صف آرايى ، مناقشه و اختلاف و بدبينى نسبت به يكديگر بكشاند و به اين صورت بين خوديها شكاف ايجاد كند، و بخشى از آنها را به صف غير خوديها و غيريبه ها بكشاند.
ثالثا: با حمايت از گروهى و جناحى و شخصيتى و حمله به گروه و جناح و شخصيت ديگر از خوديها شكاف و اختلاف را تشديد و توجه آنان را نيز از دشمن اصلى و نفوذيها و غريبه ها معطوف به خوديها نمايد. در برابر اين ترفند، رهبرى بيدار و صديق و دلسوز و آگاه امت اسلام ، توصيه هاى مؤ كدى به جناحهاى سياسى ، شخصيتها، مسؤ ولان بالاى نظام و مردم دارند كه ماحصل آنها اين است :
1- وفاداران به نظام اسلامى و راه امام (ره ) و مصالح ملت و كشور، بين خود وفاق و گفتگو داشته و اختلاف خود را با هم هر چه كمرنگ تر نمايند.
2- وفاداران و خوديها، مرزبندى خود را با غير خوديها و غريبه ها كه نفوذى و ايادى دشمن هستند، صريح و روشن اعلام نمايند تا جو سياسى جامعه شفاف و مواضع روشن باشد و سوء استفاده امكان پذير نگردد.
3- نسبت به دشمن اصلى نظام دينى يعنى آمريكا و صهيونيسم و حمايتهاى آنان ، صريحا موضعگيرى نمايند و آنان را در توطئه شان ناكام سازند.
در هر حال برخورد با فتنه گران يعنى غريبه ها و غير خوديها و تعبير امام راحل عظيم الشاءن ، رضوان الله عليه ، نااهلان و نامحرمان و جلوگيرى از نفوذ آنان در پستهاى كليدى امكان ترويج افكار فاسد و نفاق گونه شان ، لازم است . نفاق قديم و جديد دست به دست هم داده اند كه يك بار ديگر در برابر انقلاب اسلامى و به نفع آمريكا، سدى ايجاد نمايند، بايد اين سد را شكست و دستهاى به هم پيوسته آنان را از هم گسست و به شمشير صلابت انقلاب ، قطع كرد.