فتنه گران و فتنه

مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۴ -


3- دنياطلبى و دنيا گرايى  
دنيا به مفهوم پست و ناپايدار، منشاء فسادهاست . اگر چنانچه دنيا هدف شود فاجعه آغاز مى شود. اسلام دنيا را وسيله مى داند براى عروج و رسيدن به كمال اخروى ، اسلام دنيا را مزرعه مى داند براى آخرت ، كفر و شرك و نفاق دنيا را جولانگاه آرزوها و هوسهاى خويش مى كنند و به آن ابديت مى دهند و آخرت را انكار مى كنند و هر چه هست همين مى دانند كه مى بينند و در اختيار دارند، دنيا را هدف مى كنند و براى به دست آوردنش و هر چه بيشتر داشتنش مسابقه مى گذارند.
الذين يستحبون الحياة الدنيا على الاخرة و يصدون عن سبيل الله و يبغونها عوجا اولئك فى ضلال بعيد. (83)
آنها كه دنيا را بر آخرت ترجيح مى دهند و راه خدا را سد مى كنند و آن را كج مى كنند در گمراهى دورى هستند.
انسداد راه وارونه سازى از نتايج حب دنياست . وقتى كسى دنيا را طلب كند به هر وسيله اى ، از جمله بهره ورى از دين خدا و تحريف و بدعت و تاءويل روى مى آورد تا به آن برسد.
امام صادق عليه السلام فرمود:
خداى عزوجل به موسى فرمود: و اعلم ان كافته بدوها حب الدنيا. آگاه باش ‍ كه آغاز هر فتنه دوستى دنياست . (84)
در قرآن 115 با واژه دنيا به كار رفته است كه در همه آنها دنيا به عنوان هدف ، نفى و مذمت شده است .
خداوند متاع دنيا را، دنيايى كه با خدا همراه نباشد و براى آخرت نباشد، موجب گمراهى نفس مى داند. (85)
خداوند دنيا را متاعى اندك مى داند و آخرت را باقى و بهتر و زياد مى نامد. (86)
خداوند دنيايى را كه هدف باشد موجب سركشى و خود كامگى مى شمارد.(87)
و در داستانهاى انبياى علت مخالفت مخالفين را با نهضت الهى آنان ، فريفته شدن و دلخوش شدن آنها به متاع قليل و اندك دنيا معرفى مى كند.
خداوند دنيا را چنين معرفى مى نمايد:
مثل دنيا همانند آبى است كه از آسمان فرو مى فرستيم ، روى زمين نباتات مى رويند و در اثر اين آب سبزه زارها و بستانها ايجاد مى شوند. انسانها و حيوانات از آن بهره مى گيرند و خود را مسلط بر آن مى پندارند. در اين هنگام امر ما شب يا روز مى رسد و همه آنها نابود مى شود، گويى ديروز در آن هيچ نبوده است و اين گونه خداوند مثلها را مى زند براى مردم كه تفكر مى كنند. (88)
آرى ، انسان چنان در دنيا زندگى مى كند كه گويى در آن هميشگى است و آن گاه كه جمع كرده ها را پيش رو دارد و زينتها و خوشيها او را احاطه كرده اند و مى رود كه بهره بردارى كند، فرمان اجل خداوند مى رسد و همه را وا مى گذارد.
دنيا همانند سبزه زارهاى آن تمام شدنى است و زيانكار كسى است كه به سبزه زارهاى چند روزه و چند ماهه دلخوش دارد و فريب چرا گاههاى دنيا را بخورد.
دنيا همانند سبزه زارهاى آن تمام شدنى است و زيانكارى كسى است كه به سبزه زارهاى چند روزه و چند ماهه دلخوش دارد و فريب چراگاههاى دنيا را بخورد.
بنداى دلنشين على عليه السلام گوش فرا داريم كه چسان ما را به دورى از جذب شدن به دنيا فرا مى خواند:
اى مردم ، نكند كه زندگانى چند روزه دنيا شما را فريب دهد، آن چنان كه امتهاى گذشته و كسانى كه پيش از شما بودند و رفتند فريفت . آنان كه شير آن را دوشيدند فريبش را خوردند، شماره اش را تمام كردند عمر بسيارى در آن نمودند تازه اش را كهنه ساختند، اينان مسا كنشان ، گورها و داراييشان ، ميراث ديگران گرديد، زيارت كنندگان خويش را نشاسند، و به گريه كنندگانشان اهميت ندهند، هر كه آنان را بخواند پاسخش ندهند، پس از جهان دورى گزينند، كه پر مكر كننده ، فريب دهنده ، بازى دهنده است ، بخشنده ايست كه پس مى گيرد، پوشاننده ايست كه برهنه مى كند، نه آسايشش پاينده است و نه بلا و دردش آرام گرفتنى است . (89)
زاهد را على عليه السلام معرفى مى كند كه دنيا را وسيله قرار داده و همواره در عين زندگى در دنيا به آخرت متوجه است .
زاهدان مردمانى هستند كه از مردمان دنيا هستند، اما اهل آن نيستند! و با اين كه در آن زندگى مى كنند گويى در آن نمى باشند، عمل مى كنند به آنچه به آن بصيرت دارند و مى بينند، و دفع مى كنند آنچه را كه از آن بايستى حذر كنند، بدنهايشان بين اهل آخرت در گردش است ، مى بينند كه اهل دنيا جسم آنان را بعد از مرگ بزرگ مى شمارند، ولى آنها مرگ دلهاى زنده خود را بزرگتر مى دانند. (90)
مردانى كه چنين به دنيا بنگرند هرگز مفتون دنيا نمى شوند، فريب زيباييها و شهوات و هوسها را نمى خورند و لذا چيزى نمى خواهند كه براى به دست آوردنش متوسل به خدعه و بدعت و شبهه شوند: به قول مرحوم شهيد مدرس كه در پاسخ به اين سئوال : كه چطور اين جسارت و شجاعت را در برابر رضاخان دارد، فرمود: چيزى ندارم كه براى از دست دادنش بترسم و نگران باشم ، خواستى ندارم كه براى به دست آوردنش احتياط كنم و كرنش .
و لذا مى بينيم كه چگونه مى خروشد و مبارزه مى كند و امام خمينى (ره ) نيز با كوچك شمردن دنيا و رها كردنش چگونه استحكام دارد و چسان ريشه در معنويت يافت و با تمام ابر قدرتها مبارزه مى كند و نه باكى دارد و نه نگرانى و خلف صالح او، حضرت آيت الله خامنه اى ، همان راه را مى رود.
بنابراين ، دنيا به عنوان هدف و دنياطلبى مقدم بر آخرت ، از ريشه هاى فتنه گريست ، در حالى كه دنيا به عنوان وسيله و زمينه آخرت در متن انديشه اسلامى براى رهايى از فتنه و فتنه گرى است .
و ان اخوف ما اخاف عليكم اتباع الهوى و طول الامل تزودوا فى الدنيا من الدنيا ما تحرزون به اءنفسكم غدا (91)
اى مردم دو چيز است كه من از آن سخت بر شما بيمناكم ، يكى پيروى از هواى نفس و ديگرى طول آرزو و دنياگرايى حال كه در جهان هستيد از آن به اندازه اى كه فردا بتوانيد نفوس خويش را حفظ كنيد توشه برگيريد.
آرى اين است راه حل توشه برداشتن از دنيا به قدر و اندازه نياز و توان پاسخگويى در آخرت .
زمانى كه در اثر سياستهاى غلط خلفاء بخصوص توسط عثمان ، برخى اصحاب پيامبر داراى مال و منال و كاخ و كنيز فراوان شدند و به اين تفاوت در بيت المال و تفاخر عادت نمودند، امكان بازگشت آنان در حكومت عدل على عليه السلام ميسر نشد. آنان همچنان بر زياده طلبى خود و حقوق افزونتر از ديگران از بيت المال و حفظ دنيايى كه به آنها روى آورده بود، پاى فشردند و چون امام على عليه السلام را در برابر خواستهاى خود، محكم و تغييرناپذير و قاطع يافتند، پيمان شكستند و تمامى سوابق مبارزاتى خود در راه اسلام را به پاى منافع مادى خود قربانى ساختند و دنيا را نيز نتوانستند به دست آورند و با كشته شدن در جنگ جمل ، گناه انحراف و فتنه بزرگى كه در جهان اسلام برپا ساخته بودند را هم با خود به محضر خداى تبارك و تعالى بردند! انحراف خواص در برابر دنيا و دنياطلبى و چرب و شيرين آن ، يكى از بلاهاى هر انقلابى است بويژه در انقلاب اسلامى كه مبناى حركت معنويت و قرب به خداست .
دوران لغزيدن خواص طرفدار حق ، از حدود شش ، هفت سال يا هفت ، هشت سال بعد از رحلت پيغمبر شروع شد... اولش هم از اين جا شروع هشت ، هشت سال بعد از رحلت پيغمبر شروع شد... اولش هم از اين جا شروع شد كه گفتند سابقه دارهاى اسلامى ، كسانى كه جنگهاى زمان پيغمبر را كردند و چه و چه ياران پيغمبر، نمى شود با مردم ديگر يكسان باشند. اينها بايد يك امتيازى داشته باشند، به اينها امتيازات داده شد؛ امتيازات مالى از بيت المال . اين خشت اول بود. حركتهاى انحرافى اين طورى است . از نقطه كمى آغاز مى شود، بعد، همين طور هر قدمى ، قدم بعدى را سرعت مى بخشد. از همين جا شروع شد انحرافها، تا رسيد به دوران عثمان ، اواسط دوران عثمان ، در زمان خلافت خليفه سوم و ضعيف اين طورى شد كه برجستگان صحابه پيغمبر شدند جزو بزرگترين سرمايه داران زمان خودشان ، توجه كنيد! يعنى همين صحابه عالى مقام كه اسمهايشان معروف است طلحه ، زبير، سعد بن ابى وقاص ، كه و كه ، و در چه و در چه ، اينها شدند جزو سرمايه داران درجه اول اسلام . يكى شان وقتى مرد، طلاهايى كه از او باقى مانده بود را مى خواستند بين ورثه تقسيم كنند. اين طلاهايى كه از او باقى مانده و شمش كرده بودند، بنا كردند با تبر شكستن . مثل هيزم كه شما با تبر مى شكنيد. خوب طلا را با سنگ مثقال مى كشند. ببين چقدر طلاست كه با تبر مى شكنند. اينها را تاريخ ثبت كرده است ... خواص دوران اميرالمؤ منين ، خواص طرفدار حق ، يعنى كسانى كه حق را مى شناختند، اكثرشان كسانى بودند كه دنيا را به آخرت ترجيح مى دادند. نتيجه اين شد كه امير المؤ منين مجبور شد سه جنگ راه بيندازند، آخرش ‍ هم به دست يكى از اين خبيثان به شهادت برسد.
(92)
4- عدم خلوص در دين  
و قاتلوهم حتى لا تكون فتنة و يكون الدين لله (93)
و مبارزه كنيد با آنها تا اين كه فتنه نباشد و دين تماما براى خدا باشد.
قاتلو هم حتى لاتكون فتنه و يكون الدين كله لله (94)
مبارزه كنيد با آنان تا فتنه نباشد و دين فقط براى خدا باشد.
در قسمتهاى قبلى بحث ، در زمينه هاى بدعت و شبهه و غيره مطرح شد كه اختلاط حق با باطل بدعت است براى ايجاد شبهه و اين جا خداوند دستور مى دهد كه با فتنه گران مبارزه كنيد، چرا؟ تا اين كه دين خالصى براى خدا باشد.
بنابراين وجود ناخالص در دين ، داشتن عناصر غير توحيدى در اعتقاد، از علتهاى فتنه گرى است . مجاهدين خلق (منافقين )، كه تحت تاءثير برداشتهاى ماركسيستى قرار دارند و بينش تاريخى آنان را در زمينه ادوار تحولات جهان پذيرفته اند و در شناخت عينا دنباله رو و تكرار كننده دريافتهاى ماركسيستها هستند و چهار اصل از اصول پنجگانه كمونيسم را زيربناى فكرى خود قرار مى دهند، چطور مى توانند خالصانه براى خدا حركت كنند؟ چطور مى توانند توحيد خالص داشته باشند؟ عملكردها و موضعگيريهاى سياسى ، اجتماعى ، اقتصادى ، نظامى آنان شاهد بسيار روشن اين انحراف است . اين عملكردها و مواضع كه دقيقا مخالف با مواضع و عملكردهاى رهبريت آگاه و معتعد انقلاب اسلامى است از همين عناصر غير دينى برمى خيزد كه مجاهدين خلق (منافقين ) در ايدئولوژى خود وارد كرده اند. آنان امروز هر فتنه اى را ايجاد مى كنند و از فتنه گران هستند. در ايجاد جو تشنج ، ايجاد جريانات شبهه آور، ايجاد بدعتهاى غير پسنديده ، در تضعيف رهبرى ، در ايجاد علاقه و محبت و گرايش به دنيا، در همه اين مسائل نقش فعالى دارند، و به راءى العين مشاهده مى كنيم كه وجود عناصر غير دينى در اعتقادات ، چگونه راه را براى فتنه گرى باز كرده است . اينكه امام خمينى (ره ) مى فرمودند: منافقين بدتر از كفارند، اينكه قرآن در آيات متعدد و بى شمارى منافقين و تاكتيكهاى آنان و چهره شان را بيان مى كند و مى شناساند، براى اين است كه با داشتن ناخالصى ، خطراتى به مراتب بزرگتر از كافران دارند. چرا كه سپر دين به دست دارند و با چهره دين به ميان مردم آمده اند تا با تحريف ، تفسير به راءى و بدعت بتوانند مردم را فريب داده در جهت مقاصد دنيايى خود از آنان استفاده كنند.
لذا بايد ناخالصيها را از بينش اسلامى خويش زدود و بهترين معيار و الگوى بينش اسلامى براى مقايسه اعتقاد و عمل خويش با اسلام واقعى و دين خالص ؛ همان امامت و ولايت است كه با رابطه نزديك با خدا و خلوص و ايمان وسيع و زهد واقعى ، نفس پرستيها را در وجود نابود و دنيا را رها كرده اند و لذا تنها براى خدا مى انديشند و براى او عمل مى كنند.
خداوند درباره منافقين و علت ارتداد و خروج از هدايت آنها مى فرمايد:
ان الذين ارتدوا على ادبار هم من يعد ما تبين اهدى الشيطان سول لهم و املالهم ذلك بانهم قالوا الذين كرهوا ما نزال الله سنطيعكم بعض الامر و الله يعلم اسرار هم .(95)
كسانى كه برگشتند به وضعيت قبل از ايمان آوردن كفر بعد از اين كه هدايت شده بودند، به سبب اين بود كه شيطان دنيا را بر آنان آراست و آنها را در آرزو افكند، و علت اين كه شيطان دنيا را بر آنان آراست و آنها را در آرزو افكند، و علت اين كه شيطان توانست بر آنها مسلط شود و آنها را گمراه كند اين بود كه اينان با دشمنان خدا كه از نزول آيات او بيزار بودند، گفتند كه ما شما را در بعضى كارها اطاعت مى كنيم و خدا اسرار آنها را مى داند.
از جمله گروههاى ديگرى كه در اعتقاد آنها ناخالص است و به همين دليل در برابر انقلاب و امام (ره ) ايستادند و هنوز هم يكى از فتنه گرانى هستند كه تلاش مى كنند با نفوذ در دانشگاهها و احزاب و اصحاب برخى شخصيتها، سخنان خود را از زبان آنان بازگو كنند و جامعه را دچار مشكل در شناخت مواضع نمايند، نهضت آزادى است .
از نام هر جمعيتى مى توان به ماهيت و محتواى آن پى برد. نهضت آزادى در نام خود هيچ نشانه اى از اسلام ندارد و علاوه بر آن مرامنامه اش به اسلام به عنوان يك مكتب كار آمد و پاسخگو و قابل اجراء تاءكيد نشده است .
شهيد بهشتى در باره نام و مرامنامه جمعيت مى گويند:
وقتى نهضت آزادى تشكيل شد، با خوشحالى از اين خبر استقبال كرديم و وقتى در اساسنامه از اسلام به عنوان مكتب و از نهضت آزادى به عنوان يك حزب اسلامى تمام عيار ياد نشده بود، به دوستان بنيانگذار نهضت آزادى انتقاد كردم و گفتم كه اين حزب ، مكتبى نيست . اسم آن را نيز نهضت آزادى نهاده ايم . آزادى كه همه اسلام نيست . البته از مسايل مهم بشرى است ، از اركان اسلام است ، ولى همه اسلام نيست . (96)
علاوه بر آن توجيه مادى احكام و عقايد اسلامى بر طبق روش و پسند غرب ، خود داستان ديگرى است كه جاى آن در اين مجموعه نيست . عملكرد و مواضع اين گروه در مقاطع مختلف انقلاب اسلامى ، از جمله در اصرار امام بر رفتن شاه و سرنگونى رژيم پهلوى ، در عدم ارتباط با آمريكا و استقلال كامل ، در جنگ با صدام و ضرورت ادامه آن تا پيروزى نهايى ، كاملا در جهت عكس مواضع حضرت امام خمينى (قدس سره ) و مردم قرار داشت . حضرت امام (ره ) كه بيش از هر كسى نسبت به مواضع فكرى و عملكرد آنان اشراف داشتند، درباره التقاط اين جمعيت مى فرمايند:
ضرر آنها به اعتبار آنكه متظاهر به اسلام هستند و با اين حربه جوانان عزيز ما را منحرف خواهند كرد و نيز با دخالت بى مورد در تفسير قرآن كريم و احاديث شريفه و تاءويلهاى جاهلانه موجب فساد عظيم ممكن است بشوند، از ضرر گروهكهاى ديگر حتى منافقين - اين فرزندان عزيز مهندس ‍ بازرگان - بيشتر و بالاتر است . نهضت آزادى و افراد آن از اسلام اطلاعى ندارند و با فقه اسلامى آشنا نيستند... نتيجه آن كه نهضت به اصطلاح آزادى و افراد آن چون موجب گمراهى بسيارى از كسانى كه بى اطلاع از مقاصد شوم آنان هستند مى گردند، بايد با آنها برخورد قاطعانه بشود و نبايد رسميت داشته باشند. (97)
در جريان فتنه بنى صدر كه تلاش مى كرد تا با كنار زدن روحانيت وفادار به امام ، انقلاب را از مسير دينى خود خارج سازد، در جريان اعلام راهپيمايى جبهه ملى بر عليه تصويب لايحه قصاص در مجلس شوراى اسلامى ، در جريان رفراندم براى تشكيل جمهورى اسلامى با همين نام ، در جريان تصويب اصول مربوط به ولايت فقيه در خبرگان قانون اساسى و... اين جمعيت را مشاهده مى كنيم كه مواضعى همسو با آمريكا و اذناب او در ايران اتخاذ مى كند. و همواره در موضع مقابل امام (ره ) و مردم قرار مى گيرد. در آنچه برشمرديم ، كه بخش كوچكى از صحنه هاى فتنه انگيزى اين جمعيت است ؛ همواره اين جمعيت اولا: در كنار گروههاى براندازى نظام اسلامى قرار گرفته است ، ثانيا: راديوهاى بيگانه هم براى حمله به نظام اسلامى و اركان آن به بيانيه ها و حركات اين جمعيت استفاده كرده است ! و اين حركات اگر فتنه گرى و تضعيف موضع نظام و رهبرى و سردرگم نمودن مردم و جذب جوانان كم اطلاع از سوابق اين گروه نيست ، پس چيست ؟ چطور مى شود كه منافقين از دل اين جمعيت بيرون مى آيند؟ و دبير كل جمعيت (مهندس بازرگان ) به اين مساءله افتخار مى كند؟ چطور مى شود كه با آمريكا، دشمن قسم خورده اين ملت ، برخلاف سياست اصولى نظام به مراده آشكار و پنهان مى پردازند؟ جز اين است كه عناصر ناخالص در عمل منتهى به چنين مواضعى مى شود؟
اين اشخاص متدين هم كه نمازخوان هم هستند، متدين هم هستند، لكن اين معنا در ذهنشان هست كه ما، چون شوروى الحاد ذاتى دارد و اصلا چ خدا را قبول ندارد، ما اگر از او فرار كنيم و ناچاريم كه يك جاى بايد پيوند حاصل كنيم ، بايد به طرف غرب برويم و حالا آمريكاست ... اصلا اينطورى پرورش پيدا كرده اند، اينطورى فكرشان اين است . (98)
وقتى فكر و پرورش اينگونه شد وقتى به قدرت برسند اين فكر را به اجرا مى گذارند. اگر امام (ره ) به داد اين انقلاب نرسيده بود آن را به دامن آمريكا دشمن اصلى اسلام و ملت مى كشاندند.
در هر صورت به حسب اين پرونده هاى قطور و نيز ملاقاتهاى مكرر اعضاى نهضت چه در خودشان و چه سفارت آمريكا و به حسب آنچه من مشاهده كردم از انحرافت آنها كه اگر خداى متعال عنايت نفرموده بود و مدتى در حكومت موقت باقى مانده بودند، ملتهاى مظلوم بويژه ملت عزيز ما اكنون در زير چنگال آمريكا و مستشاران او دست و پا مى زدند و اسلام عزيز چنان سيلى از اين ستمكاران مى خورد كه قرنها سر بلند نمى كرد.(99)
نتيجه كلى اين است كه بايستى امراض قلبى خويش را معالجه كنيم ، امراض ‍ كه امكان غرض ورزى و خود خواهى را به انسان مى دهد، امراضى كه سبب بهره بردارى از متشابهات براى ايجاد فتنه و شبهه مى شود، امراض كه چشم انسان را از ديدن حقايق و گوش را از شنيدن آواى حق و دل را از فهم توحيد باز مى دارد.
ليجعل ما يلق الشيطان فتنه الذين فى قلوبهم مرض و القاسية قلوبهم . (100) تا تلقينهاى شيطان را فتنه اى براى آنها كه در دلشان مرض است و قساوت در دلهاشان است قرار دهد.
5- خودراءيى در برابر رهبرى  
اطاعت از رهبرى انبياء و رهبرى اولى الامر واجب شده است .
اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (101) اطاعت كنيد خدا را و پيامبر او را و صاحبان امر را از ميان خودتان .
كسانى كه در برابر رهبرى جامعه كه بر اساس وحى و امامت و ولايت مشخص شده است به راءى خود متوسل مى شوند، يا به خطهاى ديگرى كه از سوى فتنه گران ايجاد مى شود گرايش مى يابند، در دامن فتنه مى افتند. به همين جهت در قرآن تاءكيد بسيار شده كه تنها به احكام خدا متوسل شويد و همه جا حكم خدا را جارى كنيد تا فساد ايجاد نشود و آنجايى كه به غير حكم خدا، توجه كرده ، عمل نمايند و حكم كنند كافر (مائده /44)، ظالم (مائده /45) و فاسق (مائده 47) مى داند و موارد اختلاف را هم به خدا و رسول ارجاع نموده است (فان تنازعتم فى شى ء فردوده الى الله و الرسول )(102)
بنابراين توسل به اجتهاد در برابر نص خدا و رسول و ولايت ، خودراءيى در برابر راءى و امر رهبرى و تبعيت از خطهاى گمراهى كه در برابر خط امامت گشوده مى شوند مى باشد و انسان را در فتنه مى اندازد، توضيح بيشتر اين بحث را در آخرين قسمت اطاعت از رهبرى ارجاع مى دهيم .
فصل پنجم : خصوصيات فتنه گران 
فتنه گران را در نهج البلاغه تعقيب مى كنيم :
تتواثها الظلمة بالعهود، اءولهم قائد لاخرهم و اخرهم مسقتد باءولهم يتنافسون فى دنيا دنية و يتكالبون على جيفة مريحة ، و عن قليل يتبراء التبابع من التبوع ، و القائد من القود، فيتزايلون بالبعضاء و يتلاعنون عند القاء. (103)
معانى لغتها:
قائد = رهبر، پيشوا
مقتد = پيرو، تابع
يتنافسون = رغبت كردن ، تمايل نمودن .
كلب = آزمندى و حريص شدن
يتكالبون = حرص تكالب الناس على الدنيا: بر سر دنيا حريص ‍ شدند
جيفه = مردار بو گرفته
تبرى = دورى گزيدن ، متنفر شدن
لاعن = دور كننده ، دشنام دهنده ، دعا بد.
ترجمه :
ستمگران ، با هم پيمانى از هم فتنه گرى را ارث مى برند، اول ايشان پيشواى آخرشان است و آخر آنها پيرو اولشان مى باشد. براى دنياى پست ميل و رغبت دارند و در آن از هم سبقت مى گيرند، و بر سر مردار گنديده و بدبوى آن حرص زياد مى زنند و پس از مدتى اندك ، پيرو از پيشوا و پيشوا از پيرو بيزارى جويد، و به دشمنى از دور هم پراكنده مى شوند و موقع ديدار به هم دشنام مى دهند.
فتنه گران در طول تاريخ يك خط را پيموده اند، آغازگرشان شيطان است كه با نافرمانى از خدا و تكبر و سركشى رانده شد و فتنه گرى را بنياد نهاد و تمامى فتنه گران تاريخ رهروان راه شيطان بوده اند و خواهند بود. بنابراين همه فتنه گران شاگردان و پيروان استادشان شيطان هستند و همان نافرمانى از خدا آنان را آماده و طعمه براى شيطان نمود و به سبب همان صفت كبر و سركشى به رهروى در راه شيطان نمود و به سبب همان صفت كبر و سركشى به رهروى در راه شيطان افتادند. از ابتداى تاريخ انسان تا كنون ، همواره فتنه گران يك خط را پيموده اند، يك رهبر و يك هدف داشته اند، حتى در شيوه هاى كاربردشان هم متفق بوده اند و تنها در گستردگى و استفاده از چند شيوه مختلف بين آنها تفاوتهايى هست . سامرى با گوساله اش همان عمل را مى كند كه ابوسفيان با اسلام آوردنش و معاويه با تمسك به قرآن و تقى زاده ها در مشروطيت و تاليبرالهاى اسلام گر! در تواءم كردن اسلام و دموكراسى غربى !
محرك و مشوق همه اينها هم دنيا بوده است ، براى هر چه بيشتر به دست آوردن دنياى پست با هم مسابقه مى گذارند و دست به هر عملى مى زنند كه عيش و نوششان هر روز رنگى و رونقى داشته باشد. بر سر جيفه كثيف و متعفن دنيا حرص مى زنند. كدام انسانى را سراغ داريد كه آلوده دنيا باشد، ماديات ذهن او را پر كرده باشد و براى به دست آوردن منافع آن حرص بزند و در عين حال بتواند از خيانت ، دزدى استثمار و آلودگى بركنار باشد؟ و چون هم اينان در پى مقام ، شخصيت ، قدرت ، عيش و نوش و خودكامگى هستند، خواه نا خواه منافعشان روزى با هم مقابل مى شود، هر كدام سهم بيشترى مى خواهند و ناگهان دشمنان سر سخت يكديگر مى شوند! هر چند هدفشان يكى است و استادشان يكى ، وليكن چون موضوع ماديات پيش روست و هيچ نوع اتكاء و وابستگى به معنويت و انسانيت در بين نيست ، قطعا روزى منافشان در نابودى ديگرى دوام خواهد يافت ، چقدر قدرتمندان در جهت نابودى هم نقشه كشيدند و مى كشند؟
امام خمينى (ره ) چقدر جالب اينها را تشبيه كردند، قدرتها و ابر قدرتها را، به گله گرگ گرسنه ، كه حتى شب هم چهار چشمى يكديگر را مواظبت مى كنند كه مبادا قصد سويى بكنند! اينها خصلت درندگى و گرسنگى سير ناشدنى يكديگر را بخوبى مى شناسند. و مى دانند كه اگر لحظه اى غفلت كنند، حريف را هيچ تقوايى و معيارى اخلاقى از دريدن باز نمى دارد و اين است كه على عليه السلام مى فرمايد: بعد از مدت اندكى پيرو و پيشوا از هم بيزارى مى جويند و پراكنده مى شوند و به هم دشنام مى دهند. در قرآن هم داريم كه روز آخرت ، شيطان از همانها كه او را پيروى كرده اند بيزارى مى جويد!!
آنچه على عليه السلام فرمود مشى كلى فتنه گران تاريخ است ، همه ايشان از شيطان پيروى مى كنند و از گامهاى او تبعيت مى نمايند، محرك و عامل فتنه گرى آنها دنياست و منافع مادى و آخر و عاقبتشان هم دشمنى و بيزارى از همديگر است .
چه كسانى فتنه گرند؟  
حزب شيطان فتنه گر هستند، زيرا در تشكيلاتى تجمع دارند كه رهبريت آن شيطان است و مرامنامه اش را شيطان نوشته و روش آن را شيطان ابداع و اولين بار عمل نموده است .
يا ايها الذين امنوا لاتتبعوا خطوات الشيطان و من يتبع خطوات الشيطان فانه يامر بالفحشاء والمنكر (104)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد، پيروى نكنيد گامهاى شيطان را، و هر كه گامهاى شيطان را پيروى كند، پس او را به فحشاء و منكرات مى كشاند.
استحود عليهم الشيطان فانسيهم ذكر الله اولئك حزب چ الا ان حزب الشيطان هم الخاسرون (105)
شيطان بر دل آنها سخت احاطه يافته و فكر خدا را بكلى از يادشان برده است ، آنها حزب شيطان هستند و آگاه باشيد حزب شيطان زيانكارند. با توجه به آيه فوق ، شيطان طوق پيروى خود را به گردن حزب خود نهاده و آنها را در راه خود و در پى آرمان خود مى برد.
اگر بخواهيم اين چهره هايى كه در حزب شيطان تجمع پيدا كرده اند و در حقيقت با طناب شيطان در چاه رفته اند و او را ولى خود كرده اند و در پى ايجاد فتنه هايى براى جلوگيرى از حركت جامعه و تاريخ به سوى توحيد هستند پى ببريم ، و بشناسيم ، مى توانيم آنها را خروج كردگانى بدانيم كه هر كدام در يك بعد يا چند بعد از مسير خارج شده اند و ما به شرح زير آنها را تعريف مى كنيم :
مجرمين : خروج كنندگان از احكام خدا به گناه و نافرمانى .
كافرين : خروج كنندگان از هدايت خدا به تكذيب هدايت .
منافقين : خارج شدگان از يقين و ايمان قبلى به شك و ترديد و نتيجتا التقاط.
مشركين : خارج شدگان از توحيد به شرك و چندگانگى .
فاسقين : خارج شدگان از خويشتن پاك به شخصيت ناپاك و غرق شدن در شهوت و آلودگيها.
ظالمين : خارج شدگان از مسير عدالت به ستمگرى .
مترفين ملاء: خرج شدگان از تعادل مادى به افراط در بهره بردارى مادى و رفاه زدگى و اشرافيگرى .
طاغوتيان : خارج شدگان از خشوع و خدمتگزارى به تكبر و خودكامگى و خودمحورى .
مسرفين : خارج شدگان از تعادل در مصرف به نيازهاى كاذب و مصرفهايى كه جامعه را محروم فقير مى كند.
مبذرين : خارج شدگان از به كارگيرى با حساب و مسؤ ولانه به ريخت و پاشها و هدر دادن منابع مالى جامعه .
و...
اگر بخواهيم موارد فوق را توضيح بدهيم طولانى خواهد شد، وليكن تنها اشاره مى شود كه اين چهره هاى خائن به اجتماع ، اين چهره هاى كريه انسانيت ، همه خروج كردگان هستند، آنها به سبب ضعفهاى درونى و عدم تزكيه نتوانسته اند در مسير و محور حق حركت كنند. لازمه حركت در محور حق ، شناخت و خشوع در مقابل قراردادهايى است كه خداوند براى تعادل جامعه و يكپارچگى آن وضع و نازل كرده است ، و اين چهره ها كه بنا به فرموده على عليه السلام در كسب دنيا و ماديات پست آن ، مسابقه گذاشته اند چطور مى توانند در مسير خداوندى حركت كنند؟! شيطان كه سر كرده و دبير كلى حزب است از اطاعت و فرمانبردارى خدا خروج كرد، پيروان او هم همه خارج شدگان هستند، منتها هر يك از طريقى كه اين طريق خروج با نقطه ضعف او انطباق دارد. كسى كه شهوتران است به فسق گرفتارتر مى شود و كسى كه قدرت طلب است به طاغوت متوجه مى شود و از آن سو از خط خارج مى گردد.
اين چهره هاى از خط خارج شده ، هر كدام خصوصياتى دارند كه براى شناسايى آنها بايستى به قرآن مراجعه كرد كه در اين بحث نمى گنجد ما بايد اين خط را، خط شيطان را كه تا به امروز ادامه يافته است بشناسيم و در مقاطع مختلف تاريخ چهره هايى كه تبلور اين خط بوده اند را شناسايى كنيم و شيوه عمل آنها را دريابيم تا گرفتار آنها نشويم .
يك خصوصيت نيز در تمامى اين چهره ها به طور مشترك وجود دارد كه در تمامى مقاطع عملكردشان ثابت بوده است و آن مخالفت با رهبريت الهى جامعه است . عملكرد اين خط در دعوت تمام پيامبران ، مخالفت و خروج بر دعوت پيامبران بوده است . آنها خط شيطان را در برابر خط رهبرى و هدايت جامعه بر اساس وحى مى گشودند و از رفتن جامعه در مسير حق جلوگيرى مى كردند. در زمان امامت نيز اين خط همچنان در جهت مخالفت با امامت عمل نمود. حكومتهاى بنى اميه و بنى عباس تبلور چهره شيطانى در مقابل خط امامت بودند و از همه شيوه ها و ابزارهايى كه در قسمت راههاى فتنه بدانها اشاره شد، استفاده كردند تا مانع تحقيق امامت شوند و از تجمع مردم و وحدت آنها پيرامون آن جلوگيرى كنند. در زمان غيبت امام زمان (عج ) كه جامعه بايد بر اساس نيابت امام ولايت فقيه حركت كند، همين خط تلاش مى كند كه نيابت امام يعنى ولايت فقيه را از صحنه كنار گذارد و مانع گرايش و تمايل مردم به اين خط شود و در اين راه به تمامى حيله ها دست مى زند و تمامى توان خويش را به كار مى گيرد و همه چهره هاى پليد تجمع مى كنند و در نابودى خط ولايت به توافق مى رسند و هر كدام از راهى به تخريب پايه هاى اين خط مى پردازند.
امروز با استفاده از شيوه هاى جديد و رسانه هاى تاءثير گذار، در چند محور به اسلام و انقلاب اسلامى و دست آوردهاى آن توسط شياطين ، تهاجم صورت مى گيرد. به چند نمونه از اين تهاجم اشاره مى شود:
1- جدا كردن دين از سياست
به طورى كلى بايد گفت با سياسى كردن دين ، آسيبهايى به خود دين وارد مى شود، يعنى دين به شائبه مسايل و مصالح سياسى آلوده مى گردد و دست آويز حكام واقع مى شود. با دينى كردن سياست ، به سياست و حكومت آسيب مى رسد. مصلحت انديشى سياسى به قيد جزييات دينى مقيد مى گردد و حيات سياسى پويايى خود را از دست مى دهد... (106)
2- حمله به احكام شريعت
ما در متن فقه يا شريعت ، احكامى داريم كه ممكن است امروز خشن تلقى شوند... مواد فقه و قانون همه قراردادى و اعتبارى هستند! و نمى توانيم در اين جا از حقيقت و عدم حقيقت صحبت كنيم . بايد از كارآمدى و نا كارآمدى و مناسبت يا عدم مناسبت اين شيوه ها و احكام با روحيات مردم صحبت كنيم . (107)
3- حمله به دين و كارآمدى آن
دين نه تنها افيون ملتهاست ، بلكه افيون حكومت ها هم هست . (108)
حكومت دينى قدرت اداره دنياى مردم را ندارد و ناگزير به دين دولتى خواهند انجاميد. (109)
4- حمله به ولايت فقيه
فرهنگ لائيك و غير اسلامى هر چه بالنده تر و متنفذتر شود جا را براى فرهنگ ولايت فقيهى تنگ مى كند و اين مساءله بدون شك محدود به حوزه فرهنگ نخواهد بود و به ميدان سياست نيز سرايت خواهد كرد. (110)
هدف اساسى در فعاليتهاى سياسى ما بايد حذف ولايت فقيه باشد. (111)
5- حمله به امام خمينى (ره ) و انديشه و راه او
دوران امام خمينى به سر آمده است . (112)
امام خمينى و شهيد نواب صفوى خشونت گرا و كسروى و حكيمى زاده اصلاح طلب بودند!(113)
از اين دست حملات و شبهه پراكنى ها در سطح برخى مطبوعات كه به فرموده رهبر معظم انقلاب ، پايگاه دشمن شده اند، فراوان است . آنچه مورد نظر است ، بيان اين مساءله است كه اين فتنه انگيزيها توسط فتنه گران داخلى - كه گاه در لباس اسلام و روحانيت نيز ظاهر مى شوند - دقيقا مطابق با نقشه و طرحى است كه دشمنان انقلاب اسلامى و مصالح ملت ايران ، آن را ريخته اند. به چند نمونه از اظهارات بلند پايگان نظام سياسى استكبارى آمريكا و صهيونيسم و اروپا توجه كنيد تا اين هم آوازى هدف از فتنه انگيزى كاملا روشن شود.
تامسس پول موتر تحليل گر سياسى آمريكا:
هدف واقعى دولت ايالات متحده مى بايست مهار سياسى - اقتصادى و از همه مهمتر مهار روانى ايران باشد. چرا كه تنها راه بر انداختن رژيم ايدئولوژيكى ايران ، مبارزه سياسى ، روانى و روشنفكرانه است . (114)
ديديوكيو ماءمور سازمان سيا و رابط سازمان با برخى گروهها و عناصر ضد انقلاب :
مهمترين حركت در جهت براندازى جمهورى اسلامى ، تغيير فرهنگ جامعه قطعى ايران است و ما مصمم به آن هستيم .
شجاع الدين شفاء نويسنده ضد انقلاب خارج از كشور:
ما با جمهورى اسلامى مبارزه سياسى نخواهيم كرد. بلكه كار ما صرفا فرهنگى است و اصولا استراتژى جديد ما مبارزه فرهنگى است . ما بايد بينش و فرهنگ مردم را عوض كنيم تا جمهورى اسلامى ساقط شود. (115)
راديو رژيم صهيونيستى در تاريخ 29/9/73:
يك اصل در قانون اساسى ايران هست كه بسيار دردسر ساز بود در اين سالها و آن اصل ولايت فقيه است .
راديو بى . بى . سى . در تاريخ 20/4/74:
انتقال عمده گروههاى مخالف جمهورى اسلامى ايران ، نقش ولايت فقيه در اين نظام است .
ادوارد شرمى مسؤ ول سابق شبكه جاسوسى سيا در ايران :
اگر نظام ولايت فقيه در ايران از هم بپاشد، آن گاه مى توان گفت جمهورى اسلامى تغيير ماهيت داده است .
هنرى پركت مسؤ ول سابق امور ايران در وزارت امور خارجه :
اگر تجديد نظر طلبان بتوانند از حريم روحانيت عبور كنند و از آن طريق ولايت فقيه را بر كشتى ترديد سوار كنند، بار سنگينى از دوش آمريكا برداشته خواهد شد. (116)
پس از جنگ روانى و فرهنگ براى تغيير ماهيت اسلامى يعنى تغيير باورهاى مردم نسبت به ولايت فقيه و روحانيت و دين ، هدف فتنه گران در اين مرحله است .
فصل ششم : راههاى مبارزه با فتنه ها و فتنه گران 
بسيارى از شخصيتها هستند كه با استناد به برخى روايتها و برداشت مطابق با خصلتهاى خود، در هنگامه فتنه ها، كناره گيرى مى كنند و اين را حفظ ايمان و دين مى خوانند.
به عنوان مثال به اين جمله معروف على عليه السلام استناد مى شود:
كن فى الفتنة كابن البون لاظهر فيركب و لا ضرع فيحلب (117)
در فتنه ها هم چون بچه شتر دو ساله باشيد كه نه پشت دارد كه سوارش ‍ شوند و نه پستان دارد كه بدوشندش .
در حالى كه ، در كجاى اين گوشه گيرى و خود محفوظ دارى برداشت مى شود؟ اين جمله صراحتا اشاره به اين مطلب دارد كه در زمان بروز فتنه ها، كه فتنه گران در صدد هستند از اعتقادات مذهبى ، قومى و سنتها بهره گيرى كنند و مردم را به سوى خود جلب كرده نردبان پيروزى خود قرار دهند، شما نه بايد استثمار شويد دوشيدن شير و نه استحمار سوارى دادن بلكه بايد هوشيار باشيد، فتنه گرها را بشناسيد، حق را در يابيد و امكان بهره بردارى مذهبى و مادى را به دشمنان ندهيد.
وقتى به تاريخ مراجعه مى كنيم مى بينيم شخصيتهاى ضعيف النفسى بوده اند كه به واسطه برخى از خصلتها مثل عافيت جويى ! و آرامش طلبى از اين سخنانى از اين قبيل به نفع عدم مبارزه با فتنه گران و يارى حق استفاده كرده اند.
عبداله بن قيس ، ابوموسى اشعرى مردى صلح دوست و راحت نگر بود، او با اين كه چندين سال مصاحبت پيامبر را دريافت ، اما با روح و تحرك اسلام آشنا نشد و روح ساده لوح و انزواطلبى داشت ، او مى گفت ، على پيشواى روشنگرى است و بيعت مردم با او بر اساس آزادى و رضايت مردم صورت گرفته و صحيح است ولى به همراهى او با مسلمانان مبارزه كردن جايز نيست !!
هنگامى كه على عليه السلام براى جنگ با طلحه و زبير اصحاب جمل از ابوموسى كه فرماندار كوفه بود يارى خواست ، مردم را در مسجد بزرگ شهر جمع كرد و گفت : از حمايت على در مبارزه با طلحه و زبير و عايشه دست بر داريد، شمشيرها را غلاف كنيد!! اين فتنه بزرگى است !! اين شبهه ناك است ! و سپس روايتى از پيامبر نقل كرد مبنى بر نشستن و عدم جنگ در فتنه ها!! به گونه اى كه عمار كه به همراهى امام حسن مجتبى عليه السلام از سوى امام على عليه السلام در پى خوددارى او در يارى رساندن ، به كوفه آمده بودند با طعنه به او گفت : لابد پيامبر اين حديث را فقط براى تو گفته است كه در خانه ماندن براى تو بهتر است !
همين ، ابوموسى اشعرى ، توسط اشعت بن قيس (118) كه باطنى پليد و فتنه گر داشت به حكميت در صفين بين معاويه و على عليه السلام پيشنهاد مى شد!! تا از او در فتنه اى ديگر كه مى خواهد ايجاد كند بهره بگيرد، چرا كه به طبيعت او كاملا آشناست . و مشاهده مى كنيم كه ابوموسى ، على عليه السلام را از خلافت خلع مى كند تا عمر و عاص هم معاويه را خلع كند!! مى دانيد چرا؟ زيرا او اعتقاد دارد كه على عليه السلام و معاويه جنگ افروزند و بايستى كسى را به جاى آنها گذاشت كه صلح حاكم باشد!!
على عليه السلام در نامه 63 او را به يارى مى خواند و سخن زشت او را كه در منبر مسجد از روايت پيامبر برداشت بدى را عنوان كرده ، يادآورى مى كند و مى خواهد كه اگر توان يارى ندارد از فرماندارى كنار برود و با ذلت زندگى كند و در آخر نامه مى فرمايد:
سوگند به خدا كه اين جنگ حق و درست است و به دست كسى است كه با حق و درستى است و ابدا از كردار كسانى كه از حق و درستى كناره گزيده اند باكى ندارد.
يكى ديگر از اين شخصيتها سعد بن ابى وقاص است ، كسى كه در شوراى 6 نفر عمر هم حضور داشته است . او از بيعت با على عليه السلام خودارى مى كند! و در هيچ يك از فعاليتهاى اجتماعى ظاهر نمى شود و در پى آن است كه دين خود را سالم نگهدارد! هنگامى كه حكميت در جريان بود و حكم در دومة الجندل مشغول مذاكره بودند نام سعد هم سر زبانها بود كه على عليه السلام و معاويه را خلع و او را جانشين سازند!پسر عمر بن سعد بن ابى وقاض پيش پدر كه دور از معركه بود و در انجمن حكمين حاضر نمى شود آمد و او را به رفتن به محل حكمين تشويق كرد و به او گفت : تو صحابى پيغمبرى و عضو شورا بوده اى و در برپايى اين فتنه ! شركت نداشته اى ، برو آينده از آن توست و تو سزاوار خلافتى و او در جواب پسر مى گويد: شنيدم رسول خدا مى فرمايد: پس از من فتنه اى پديد مى آيد كه از همه مردم بهتر در آن فتنه ، شخص پنهان و پرهيزكار است !! همان شب ، عمر كه نزد پدرش مانده بود مى شنود كه پدرش زمزمه مى كند:
دين خود را برداشته از دست همه حوادث به سرزمين امن و وسيع و مورد اعتمادى فرار كردم ، پس گفتم پناه مى برم به خدا از شر فتنه اى كه نه در پايان آن عذرى مى توان آورد نه در آغازش ... ليكن جان بسيار حريص بر دين خود را با خوددارى از نصرت دين على و بخل ورزيدن ضايع ساختم ، پس اى زندگى برگرد...
عمر تكان مى خورد، راز درون پدرش فاش شده است .
اين هم يكى از شخصيتهاى مهم كه اين چنين از يارى حق ، دست مى شويد و با استناد و برداشت غلط از احاديث ، على عليه السلام را تنها رها مى كند. اگر راستى پيامبر چنين قصدى داشت چطور على عليه السلام حاضر شده بود كه گوشه گيرى را رها و شمشير به دست گيرد و به جنگ دزدان ايمان و بيت المال مردم برود؟
روزى پس از جنگ صفين ، سعد بن ابى وقاض ، عبدالله بن عمر و مغيره بن شعبه خدمت على عليه السلام رسيدند و سهم خود را خواستار شدند! على عليه السلام پرسيد: چه باعث شد كه پشت به من كنيد و دست از ياريم برداريم ؟
آنها بهانه آوردند كه ؛ كشته شدن عثمان ، و نمى دانم ريختن خونش حلال بود يا خير؟ او اعمالى مرتكب شد، سپس از او خواستيد توبه كند او هم پذيرفت ، شما هم در قتل او شركت داشتيد كه نمى دانيم درست بود يا اشتباه ، با وجود اينها به فضل و سابقه و هجرتت هم اعتراف مى كنيم !