گلزار ربانى

ابوالحسن ربانى سبزوارى

- ۴ -


اندرون از طعام خالى دار   تا در او نور معرفت بينى
تهى از حكمتى به علت آن   كه پرى از طعام تا بينى
جلال الدين مولوى :
گر تو اين انبان از نان خالى كنى   پر ز گوهرهاى اجلالى كنى
ضرر پرخورى
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ):
ما ملاء آدمى ، وعاء شرا من بطن
فرزند آدم چيزى را بدتر از شكم پر نكرد.
امام باقر (عليه السلام ):
ما من شى ء ابغض الى الله من بطن مملو
بدترين چيز نزد خدا شكم پر است .
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ):
من كثر طعمه سقم بطنه و قسا قلبه
كسى كه زياد غذا مى خورد بدنش آسيب مى بيند و سنگدل مى گردد.
امام كاظم (عليه السلام ):
اذا امتلئت المعده نامت الفكره
هنگامى كه معده پر شد فكر و انديشه مى خوابد.
حضرت على (عليه السلام ):
البطنه تذهب الفطنه
پرى شكم زيركى و تيز هوشى را نابود مى كند.(95)
سعدى :
مپرور تن ، اگر مرد رائى و هشتى   كه او را چو مى پرورى مى كشى
ندارند تن پروران آگهى   كه پر معده ، ز حكمت تهى
حضرت على (عليه السلام ):
لا تجتمع عزيمه و وليمه
اراده و تصميم قاطع و جديت در كارها با تن پرورى و رفاه طلبى سازگار نيست .(96)
سعدى :
از نفس پرور هنرورى نيايد   بى هنر را سرورى نشايد
اعتدال در غذا خوردن
قرآن مجيد:
كلوا واشربوا و لا تسرفوا
كه ترجمه اين آيه ، اين جمله كوتاه است : اندازه نگه دار.
حضرت على (عليه السلام ) به فرزندش امام حسن (عليه السلام ) فرمود:
يا بنى الا اعلمك اربع خصال تستغنى بها عن الطب ؟ فقال : بلى يا امير المومنين ! فقال : لا تجلس على الطعام الا و انت جائع . و لا تقم عن الطعام الا و انت تشتيهه و جود المضغ و اذا نمت فاعرض نفسك على الخلاء. فاذا استعملت هذا، استغنيت عن الطب
فرزندم ! به تو چهار خصلت را بياموزم تا از مراجعه به دكتر بى نياز شوى . عرض كرد: بله يا امير المومنين ! فرمود: تاگرسنه نشده اى بر سر سفره غذا ننشين ، تا هنوز به غذا ميل دارى دست از غذا خوردن بردار و در جويدن غذا بسيار كوشش كن ، و چون خواستى بخوابى براى قضاى حاجت به دستشويى برو و ادرار كن . اگر اين دستورالعمل ها را انجام دهى همواره از نعمت سلامتى برخوردار خواهى بود و كمتر به پزشك مراجعه خواهى كرد.(97)
سعدى مى گويد: در زمان رسول الله (صلى الله عليه وآله ) پزشكى به مدينه رفت ، براى معالجه بيماران . اما با شگفتى مشاهده كرد مردم مدينه كمتر به او مراجعه مى كنند. نزد پيامبر (صلى الله عليه وآله ) رفت و اظهار نگرانى و شگفتى كرد كه كسى نزد من نمى آيد تا او را معالجه كنم ؟
رسول بزرگوار اسلام (صلى الله عليه وآله ) به او فرمود: اين طايفه - مسلمانان - را راه و روش اين است كه تا اشتها غالب نشود نمى خورند و هنوز كه اشتهائى باقى است دست از طعام بدارند. طبيب گفت : اين است راز و رمز سلامتى و تندرستى .(98)
در تفسير مجمع البيان آمده است : هارون الرشيد، يك پزشك شخصى داشت كه مسيحى بود. روزى به يكى از دانشمندان اسلامى گفت : در قرآن شما، چيزى از دانش پزشكى وجود ندارد. در حالى كه دانش بر دو قسم است : دانش دين و دانش بدن .
آن عالم به او گفت : خداوند تمام دانش طب را در نصف آيه قرآن جمع فرمود: كلوا و اشربوا و لا تسرفوا(99).
پيامبر ما نيز فرمود: المعده بيت الداء و الحميه راءس كل دواء؛ معده خانه هر بيمارى است و پرهيز و اعتدال ريشه هر گونه سلامتى و معالجه است . آن دكتر گفت : قرآن و پيامبر شما براى جالينوس چيزى باقى نگذاشته است .(100)
جايگاه نقل روايت
حضرت امام جعفر صادق (عليه السلام ) مى فرمايد: اكتب و بث علمك فى اخوانك ، فان مت فاورث كتبك بنيك فانه ياءتى زمان هرج لا يستاءنسون الا بكتبكم
روايات ما را بنويس و ميان برادران دينى خود منتشر كن . اگر مردى ، كتابهايت را به فرزندانت به ميراث بنه . چون روزگارى پر هرج و مرج خواهد آمد كه مردم انس نمى گيرند مگر با كتابهاى شما.(101)
باز همان حضرت مى فرمايد: اكتبوا فانكم لا تحفظون حتى تكتبوا اخبار و روايات ما را بنويسيد، چون شما كاملا نمى توانيد اخبار را حفظ كنيد مگر اينكه بنويسيد.(102)
مؤ لفان كتب اربعه
عالمان بزرگ شيعه از ديرباز، از پيشگامان جمع اخبار بودند و در اين راستا خدمات ارزنده اى به جهان دانش ‍ ارائه كردند. كه در ميان آنان چهار نفر از ديگران مشهورتر و آثار آنان ، به نام كتابهاى چهارگانه شهرت جهانى دارد:
1- محمد بن يعقوب كلينى ، پديد آورنده كتاب الكافى است كه يكى از بزرگترين كتابهاى حديث شيعه است . كلينى ، اهل شهر رى است . او در تاءليف اين اثر، 20 سال زحمت كشيد و در سال 329 ه ق در بغداد ديده از جهان فرو بست .
2- محمد بن على بن بابويه قمى ، مشهور به شيخ صدوق كه كتاب من لا يحضره الفقيه اثر اين بزرگوار است . او در سال 381 ه ق از دنيا رفت و در نزديك مرقد مطهر حضرت عبدالعظيم حسنى در شهر رى به خاك سپرده شد.
3- محمد بن حسن طوسى ، معروف به شيخ الطائفه دو كتاب از كتابهاى چهارگانه به نام هاى تهذيب الاخبار و الاستبصار از جمله آثار ارزشمند اوست . او در سال 460 ه ق در نجف اشرف از دنيا رفت و قبرش در جوار مرقد مطهر امير مومنان (عليه السلام ) قرار دارد.
مؤ لفان قرن هاى اخير
بعد از كتابهاى مزبور، در سده هاى 11 و 12 و 14 گروهى ديگر از بزرگان شيعه ، دامن همت به كمر زندند و كار پيشينيان را با تاءليف آثار گرانسنگى تكميل كردند. اين چند نفر عبارتند از:
1- ملا محسن فيض كاشانى ، مؤ لف كتاب الوافى متوفى در سال 1091 ه ق
2- ملا محمدباقر مجلسى ، پديد آورنده كتاب بحارالانوار است كه به 110 جلد مى رسد. علامه مجلسى در سال 1111 ه ق در اصفهان از دنيا رفت .
3- محمد بن حسن معروف به شيخ حر عاملى ، مؤ لف اثر وسائل الشيعه ، متوفى در سال 1104 ه ق
4- ميرزا حسين نورى طبرسى ، تاءليف كنند مستدرك الوسائل كه در سال 1320 ه ق از دنيا رفت .(103)
خصلت هاى يك دانشمند راستين
عن الصادق (عليه السلام ) عن رسول الله (صلى الله عليه وآله ): قال الحواريون لعيسى (عليه السلام ): يا روح الله من نجالس ؟ قال : من يذكركم الله رويته . و يزيد فى علمكم منطقه و يرغبكم فى الاخره عمله ...
رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) مى فرمايد: ياران حضرت عيسى (عليه السلام ) كه به حواريون اشتهار داشتند به حضرتش گفتند: اى روح خدا! ما با چه كسى پيوند و ارتباط و نشست و برخاست داشته باشيم ؟
فرمود: با آن كه داراى سه خصلت باشد:
1- نگاه كردن به سيماى او شما را به ياد خدا مى اندازد.
2- سخنان او بر دانش شما مى افزايد.
3- رفتار و كردارش ، شما را به سوى عالم آخرت ترغيب و تشويق مى سازد.(104)
اين حديث ، عالى ترين و زيباترين سخن آسمانى است در ترسيم چهره دانشورى كه سيماى پاكان و عارفان ، و نيز داراى فضل و كمال و مايه علمى فراوان و نيز كسى است كه دانش را با عمل درآميخته و عالم عامل است .
ذكرى كه گنج است
رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله ) فرمود:
من اراد بكنز الحديث فعليه بلا حول و لا قوه الا بالله
هر آن كس كه مى خواهد به ذكرى از اذكار كه همانند گنج ، پربها و پرارزش است دست يابد بر اوست كه ذكر: لا حول و لا قوه الا بالله همراه بر زبانش جارى باشد.(105)
يكى از بزرگان روزگار ما، در تفسير اين ذكر شريف نكته جالب و دقيقى را فرموده است و آن نكته : بالا بودن و مقدم بودن حول و قوه الهى بر نشست و برخاست شخص است ، يعنى نفرمود: اقوم و اقعد بحول الله و قوته . پيام اين ذكر اين است كه يك مسلمان قرآنى ، بايسته است كه در جزئيات رفتار خويش ، بينش ‍ قرآنى و الهى داشته باشد، حركات خود را در قلمرو حيطه حول و قوه خداوند متعال بداند. اين است حقيقت اراده و سلطنت خداوند و بندگى انسان .(106)
لذت حقيقى
سعدى :
اگر لذت ترك لذت بدانى   دگر لذت نفس ، لذت ندانى
سفرهاى ، علوى كند مرغ جانت   گر از چنبر آز، بازش ستانى
مولوى :
راه لذت از درون دان نز برون   ابلهى دان جستن از قصر و حصون
آن يكى در كنج زندان مست و شاد   آن يكى در باغ ، ترش و بى مراد(107)
لذت هاى مادى زودگذر است و كمال آفرين نيست . بلكه آنچه آرامش بخش روح انسان است ، ترك لذت هاى مادى است .
قرآن كريم در اين باره مى فرمايد:
الا بذكر الله تطمئن القلوب (108)
و در مقابل :
من اعرض عن ذكرى فان له معيشه ضنكا(109)
پنج چيز مهم
قرآن مجيد مى فرمايد:
و لا تنس نصيبك من الدنيا
بهره خويش را از دنيا فراموش مكن (110).
در ذيل اين آيه حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) فرمود:
لا تنس صحتك و قوتك و فراغك و شبابك و نشاطك ان تطلب بها الاخره
اين چند نعمت الهى را فراموش مكن : تندرستى ، توان داشتن ، ايام فراغت و فارغ البال بودن ، موقعيت جوانى ، هنگام سرحالى و نشاط.(111)
اما تلاش كن از اين نعمت ها به گونه بهينه و عالى بهره مند شوى ، به طوريكه اينها وسيله اى در راه معنويت و توجه به جهان آخرت باشند.
در همين راستا است كه پيشواى بزرگ اسلام حضرت محمد (صلى الله عليه وآله ) فرمود: اغتنم خمسا قبل خمس : شبابك قبل هرمك ، صحتك قبل سقمك ، غناك قبل فقرك ، فراغك قبل شغلك ، حيوتك قبل موتك
پنج نعمت را قدر بنه : جوانى را قبل از فرا رسيدن دوران پيرى ، سلامتى را قبل از روى آوردن بيمارى ها، مال و ثروت را قبل از اينكه تهى دست و فقير شوى ، آسودگى خاطر را قبل از اينكه كارهاى دنيا تو را به خود مشغول كند و زندگى اين جهان را قبل از فرا رسيدن مرگ .
نصيحتى از امام خمينى (قدس سره )
عارف كبير، فقيه برجسته ، فيلسوف بلند پايه ، اصولى متبحر، سياستمدار الهى ، حضرت آيه الله العظمى امام خمينى (قدس سره ) در نامه اى به يكى از بستگان خود چنين مى نگارد:
تا جوانى در دست توست ، كوشش كن در عمل و تهذيب قلب و شكستن اقفال و رفع حجب . كه هزاران جوان كه به افق ملكوت نزديكترند و به خودسازى موفق مى شوند و يك پير موفق نمى شود.
جوانى بهار يافتن است ، هر چه كشتيم همان را درو مى كنيم .(112)
در همين راستا، حضرت آيه الله ميرزا هاشم آملى (قدس سره ) فرمود:
نصيحت من اين است كه فقط در جوانى مى شود به جايى رسيد. در پيرى نمى شود. من چهل سال نماز شبم ترك نشد، ولى حالا كه دوره پيرى فرا رسيده خيلى سختم هست .(113)
آيه الله ميلانى و امام خمينى (قدس سره )
استاد انصارى شيرازى : هر وقت كه نام آيه الله خمينى را نزد آيه الله سيد محمدهادى ميلانى مى برند، ايشان مى فرمود: عليه السلام .
چند دستورالعمل عرفانى از عارف نامدار نخودكى اصفهانى
نيست جز تقوى در اين ره توشه اى   نان و حلوا را بنه در گوشه اى
انجام مكروهات ، موجب تنزل مقام بنده در نزد خدا مى شود، در مقابل انجام مستحبات مرتبه او را ترقى و تعالى مى بخشد.
در راه حق و حقيقت ، اگر به جايى رسيديم از بركت بيدارى شبها و مراقبت در مستحبات و ترك مكروهات است . نمازهاى يوميه را در اول وقت بخوان ، از تهجد و نماز شب غفلت نكن ، پرهيز را پيشه خود كن .
در طريقه من نماز بسيار مورد عنايت است ، اعلموا ان مدار الامر يدور على ثلاثه اشياء: السهر، اكل الحلال ، و التوجه فى الصلوه و حضور القلب
اين را بدانيد كه بنياد و اساس سير و سلوك بر سه امر، استوار است :
1- بيدارى در شب ها2- خوردن حلال 3- توجه به نماز و حضور قلب در نماز(114)
ديوانه واقعى
مر رسول الله (صلى الله عليه وآله ) برجل مصروع و قد اجتمع عليه الناس ينظرون اليه فقال (صلى الله عليه وآله ): على ما اجتمع هولاء؟ فقيل : له على مجنون يصرع . فنظر اليه فقال : ان المجنون من آثر الدنيا على الاخره ، فذاك المبتلى
روزى رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) در هنگام حركت به مردى برخورد كرد كه بر روى زمين افتاده بود و گروهى از مردم در گرداگرد او جمع شده بودند و به او مى نگريستند.
حضرت فرمود: چرا مردم در اينجا جمع شده اند؟ گفته شد: اين ديوانه است كه بر زمين افتاد و مردم به گرد او جمع شده اند.
حضرت رسول اكرم (صلى الله عليه وآله ) فرمود: ديوانه حقيقى كسى است كه دنيا و زرق و برق آن را بر آخرت برگزيند، اين شخص بيمار است .(115)
در شرح حال فيلسوف گرانقدر سده سيزدهم ه ق ، ميرزاابوالحسن جلوه نوشته اند: روزى ديدند كه گريه مى كند. گفتند: چرا گريه مى كنى ؟
پاسخ داد: چون ديوانه شده ام و هر چه معالجه كردم ، فايده اى نبخشيد.
گفتند: چطور؟ گفت : هر كس به غير خدا عشق و علاقه داشته باشد، جز ديوانگى علتى ندارد، زيرا همه چيزها فانى است مگر ذات حق . من ديدم به اين چند كتابى كه دارم ، دلبستگى ويژه اى دارم ، فهميدم اين هم نوعى ديوانگى است .(116)
شرايط سالك از ديدگاه آيه الحق ملااحمد نراقى
1- مرتكب شبهات نشود.
2- پيوسته با طهارت باشد.
3- خلوت اختيار كند از تمام موانع ، كناره جسته و در خانه تاريك بنشيند.
4- از غذا و لباس شبهه ناك دورى كند.
5- در خوردن و آشاميدن ، اعتدال را رعايت كند، بلكه كمتر كند به ويژه با روزه گرفتن .
6- خواب بسيار را ترك كند.
7- دوام ذكر با حضور قلب به گونه اى كه تمام اعضاء بدن مستغرق باشند و بهترين ذكر لا اله الا الله است .
8- دور كردن خواطر از آنچه در هنگام نماز و ذكر به دل خطور مى كند كه اين از دشوارترين گردنه ها بر سالك است .
9- تخلق به اخلاق حميده و بريدن از صفات ذميمه .(117)
رهنمودهايى از فارابى
ذهن و انديشه را همواره سيقل دهيد. دانش ، ثمره تكرار است .
دانش تو نبايد مانند جامه اى باشد كه تو آن را در بر كنى ، بلكه بايد جزئى از وجود تو باشد كه به وسيله آبى كه داخل آن مى شوى شسته نشود و از ميان نرود.
او مى گويد: تنها استعداد داشتن كافى نيست ، بلكه آنچه را بايد انجام داد هر كارى باشد، به يك كوشش مداوم و پيگيرى نيازمند است .
زهد شيخ مرتضى انصارى
كسى شيطان را در خواب ديد كه در دستش زنجيرهاى چندى است . بعضى نازك و پاره اى ضخيم و كلفت .
از شيطان پرسيد: اين زنجير بزرگ از چه كسى است ؟ گفت : از شيخ انصارى ، تا حالا هر چه تلاش كرده ام نتوانسته ام او را به زنجير بكشم و مطيع خود سازم . آن مرد گفت : زنجير من كدام است ؟ شيطان با تمسخر به او گفت : تو احتياج به زنجير ندارى ، خودت به دنبال من مى آيى .
آيه الله بروجردى و درس خواندن طلاب
آيه الله صالحى مازندرانى (قدس سره ) روزى در جلسه درس مى فرمود:
آيه الله بروجردى مى فرمود: بعضى از طلبه ها درس هم مى خوانند.
مقصود آن بزرگ مرجع اين بود كه براى بعضى از طلاب ، درس خواندن اولويت درجه اول آنان نيست ، درس خواندن را در حاشيه زندگى قرار داده اند
.
رمز موفقيت طلبه
آيه الله عبدالله جوادى آملى فرمود: سه عامل در پيشرفت و ترقى طلبه مؤ ثر است : 1- استاد خوب 2- هم مباحثه خوب 3- تدريس كردن و درس دادن .
مقام ميرزا حبيب الله رشتى
خادم آيه الله شيخ عبدالكريم حائرى مى گفت : زمانى به اتفاق حاج شيخ به كربلا رفته بوديم ، روزى در حرم حضرت سيدالشهداء (عليه السلام ) يك شيخ بزرگوار را مشاهده كرديم . مرحوم شيخ عبدالكريم تا او را ديد گفت : اى كاش من مشتى خاك بودم زير پاى اين مرد. آن شيخ آيه الله العظمى شيخ حبيب الله رشتى از بزرگترين فقيهان و اصوليان شيعى و از شاگردان درجه اول شيخ مرتضى انصارى بود.(118)
شاءن ارسطو
استادم حضرت آيه الله وحيد خراسانى فرمود: ارسطو، از شاگردان طراز اول افلاطون بود، تا ارسطو در جلسه درس افلاطون حاضر نبود، افلاطون درس نمى گفت و مى گفت : اگر مستمع پيدا مى كردم ، درس ‍ مى دادم . به او گفته شد: جناب استاد! در مجلس شما، هزار شاگرد جمع شده اند، چگونه مستمع ندارى ! در پاسخ مى گفت : من واحد كالف را مى خواهم ، يعنى آن يك فرد را مى خواهم كه به اندازه هزار شاگرد ارزش دارد.
حجه الاسلام
آيه الله سيد احمد زنجانى در الكلام يجر الكلام مى نويسد:
حجه الاسلام به عالمى گفته مى شود كه محض وجود او برهان اسلام است . مردم خلق و معارف و تربيت اسلام را در وجودش مشاهده كنند، وجود او را دليل و نشانه حقانيت اسلام بدانند، مانند مرحوم آيه الله شيخ محمدتقى شيرازى از مراجع تقليد شيعه .
و من - نويسنده - مى گويم : و مانند آيه الله شيخ محمدتقى آملى كه از بزرگان فقه و اصول و فلسفه و عرفان بود. كه استادم حضرت آيه الله انصارى شيرازى روزى در جلسه درس اسفار فرمود:
ايشان - مرحوم محمدتقى آملى - مرد بسيار بسيار وارسته اى بود، مى شد در چهره او اسلام و معنويت را ديد. تبلور و تجسم اسلام بود.
ظاهرا به شرف ملاقات با امام زمان - عجل الله تعالى فرجه - نائل شده بود.

تاءثير نفرين استاد
در سال 1366 ه ش به اتفاق جمعى از دوستان ، در تهران به ملاقات يكى از عالمان سبزوارى كه مقيم تهران بود رفتيم . حجه الاسلام والمسلمين على محمدى . ايشان تا سالهاى 52، 53 و 54 ه ش در سبزوار بود، اقامه نماز جماعت مى كرد و تدريس هم داشت و خلاصه يكى از بزرگان و عالمان آن ديار بود.
تا اينكه متاءسفانه به دنبال وقوع رخدادهاى ناگوار و بروز پاره اى اختلافات ، مجبور شد كه از سبزوار كوچ كند و به تهران برود. بعد از احوالپرسى ، از استادان ايشان سؤ ال كردم .
فرمود: در نجف اشرف كه بودم در محضر درس آيه الله سيد محمود شاهرودى و حضرت آيه الله سيد عبدالهادى شيرازى حاضر مى شدم . در ضمن گفتگو، نام شيخ على تهرانى به ميان آمد كه در آن زمان از چهره هاى مخالف نظام اسلامى بود كه به عراق رفته بود و در آنجا در راديو عراق بر عليه جمهورى اسلامى سخنرانى مى كرد و از استادش : حضرت امام خمينى (قدس سره ) به شدت بدگويى مى كرد.
آقاى عليمحمدى گفت : روزى در نجف كه درس آيه الله شاهرودى بوديم ، از قضا شيخ على تهرانى از مشهد به نجف آمده بود و در درس آقاى شاهرودى شركت مى كرد. روزى در هنگام درس ، شيخ على تهرانى به آقا اشكال كرد. آقا جواب داد. دوباره اشكال كرد، دوباره آقاى شاهرودى جواب داد. بار سوم اشكال كرد. آقا براى بار سوم جوابش را داد. در اين هنگام شيخ على تهرانى گفت : اين چرنديات را بر زبان جارى نكنيد.
آيه الله شاهرودى از شنيدن اين سخن ، آنقدر عصبانى و ناراحت شد كه رنگشان تغيير يافت و از شدت ناراحتى رگهاى گردنش حركت كرد.
آنگاه با ناراحتى فرمود: چرنديات ! برو كه خير نبينى .
باز ايشان گفت : روزى در درس آيه الله سيد عبدالهادى شيرازى بوديم ايشان يك مطلب علمى را در درس ‍ مطرح كرد. تهرانى كه در درس حاضر بود، اشكال كرد. آقا جواب داد كه اين مطلب از خودم نيست ، بلكه سخن يكى از محققان است . شيخ على در جواب گفت : آن محقق مانند شما بى تحقيق صحبت كرده است .
ميرزا تا اين سخن را شنيد، ناراحت و عصبانى شد، فرمود: ساكت شو! برو كه خير نبينى .
من - نويسنده - مى گويم : همو بود كه در درس آيه الله ميلانى در مشهد شركت مى كرد و گاهى نسبت به ايشان جسارت روا مى داشت و اين نفرين ها تاءثير خودش را بخشيد، كه در آخر عمر از جمهورى اسلامى ايران بريد و به دامن صدام جنايتكار پناهنده شد و در لحظات آخر، با ذلت و خوارى به ايران آمد و معلوم نيست كه چه سرنوشتى دارد.
حضرت امام خمينى (قدس سره ) و مثنوى
استاد انصارى شيرازى كه از برجسته شاگردان امام (قدس سره ) بود، روزى در جلسه درس فرمود: حضرت آيه الله خمينى (قدس سره ) به اشعار مولوى علاقه داشت و خيلى از آنها را از حفظ داشت ، نقل شده كه حضرت امام و مرحوم سيد مصطفى ، شب ها مثنوى معنوى را با هم مى خواندند.
حضرت استاد علامه طباطبائى ، اشعار حافظ را بسيار دوست مى داشت و آنها را حفظ داشت . ايشان به مدت ده سال اشعار حافظ را در يك جلسه خصوصى براى جمعى از شاگردانش تفسير مى كرد.
سپس استاد انصارى مى گفت : مثنوى مولوى و گلشن راز از شيخ محمود شبسترى ، شرح فارسى و تفسير آراء محى الدين عربى است .
البته اشعار حافظ ادق - دقيق تر - است .
نصيحتى از استاد
استاد انصارى بارها مى فرمود: هر چه سير شديم به جائى نرسيديم . بايد از آب و نان گذشت . نكند محاسن انسان سفيد ولى دل سياه شود - كه هر چه به سمت پيرى بروى محاسن تو سفيد ولى بر اثر گناهان دل سياه و تاريك گردد.
مراحل تحول
مراتب تحول اخلاقى و عملى سه مرحله دارد: 1- علم 2- حال 3- عمل . به سخن ديگر؛ مراتب ايجاد تحول در انسانها سه مرحله دارد:
انتقال دانش ، ايجاد گرايش ، تغيير رفتار...
پايه هاى انقلاب
هر انقلاب سه بنياد و سه پايه دارد: 1- مكتب 2- رهبر 3- امت (119)
خصلت هاى علامه طباطبائى
آيه الله امينى نجف آبادى : به مدت سى سال كه در نزد ايشان بودم از ايشان عصبانيت را نديدم .
آيه الله مصباح يزدى : به مدت 30 سال كه در محضرش بودم ، هرگز واژه من از ايشان نشنيدم . اما نمى دانم را بارها و بارها در مقام پاسخ به سؤ الات شاگردانش شنيدم .
آيه الله جعفر سبحانى : بعد آمدن از نجف ، در روستاى شادگان تبريز، يك دوره بحارالانوار را از اول تا آخر مطالعه و بررسى كرد.
آيه الله شهيد مرتضى مطهرى : به آقاى سبحانى فرمود: حضرت آقاى طباطبائى از نظر كمالات روحى ، به حد تجرد برزخى رسيده بود كه مى توانستند صور غيبى را كه ديد افراد عادى از مشاهده آنها ناتوان است مشاهده كند.
آيه الله مصباح يزدى : آيه الله مطهرى فرمود: من معتقدم تفسير الميزان با فكر نوشته نشده ، بسيارى از مطالب اين كتاب از الهامات غيبيه است . كمتر مشكلى براى من پيش مى آيد كه كليد حل آن در الميزان نباشد.
آيه الله احمدى ميانجى : از خود علامه شنيدم كه مى فرمود ما در نجف دوازده سال مشغول به تحصيل بوديم ، در اين مدت فقط 12 روز تعطيلى داشتيم ، آن هم روزهاى عاشورا.
شخصيت آيه الله سيد ابوالحسن اصفهانى
آيه الله شيخ حسين وحيد خراسانى در درس فرمود: من آن سفر اولى كه به نجف رفتم خدمت سيد رسيدم ، سپس فرمود: سيد يدرك و لا يوصف . سيد را مى بايست درك مى كردى و او را مى ديدى ، اساسا قابل توصيف نيست . اعضاى شوراى استفتاء ايشان از اعيان و بزرگان طراز اول نجف بودند همانند: شيخ كاظم شيرازى و گروهى از شاگردان مرحوم نائينى و محمدحسين اصفهانى .
تحقق اجماع با سه نفر
آيه الله وحيد خراسانى : بعضى از فقهاء بر اين باورند كه اگر شيخ مرتضى انصارى و ميرزا محمدحسين شيرازى و شيخ محمدتقى شيرازى بر يك مسئله فتوى مى دادند و نظر آنها يكسان بود. اين اجماع را كاشف از قول معصوم (عليه السلام ) مى دانند. به دليل تتبع و تحقيق و وثاقت و تدين اين سه بزرگوار.
آيت الله اصفهانى در مشهد
يكى از دوستان از قول آيه الله وحيد خراسانى نقل كرد:
در هنگام انقلاب عراق بر ضد انگليسى ها، مرحوم آيه الله سيد ابوالحسن اصفهانى و آيه الله ميرزا حسين نائينى و جمعى ديگر از علماء نجف را به ايران تبعيد كردند.