همگام با اهل بيت

هاشم موسوى

- ۲ -


امامان اهل بيت (ع ) چه كسانى هستند؟

اكـنون كه امامت , ركن اساسى را در پيكره انديشه اسلامى بر طبق نظريه اماميه در معارف شيعى پى ريزى مى كندو از بارزترين اصول آن , شناختن شخصيت امامانى از خاندان رسول اكرم است كه پس از آن حضرت پيشوايان مسلمانان مى باشند, بايد بدانيم كه پيشوايانى كه اين مكتب اسلامى به رهبرى فكرى و سياسى آنها اعتبار يافته است و در فهم كتاب و سنت و اخذ احكام و معارف شريعت مـرجـع كل مى باشند, چه كسانى هستند؟
زيرادستاوردهاى اين فكر در نظر جويندگان حقيقت , دلـيـل ارزشـمـندى اين گرايش و دور نماى انديشه درست آن نسبت به اصول و پايه هاى اساسى اسلام تلقى مى شود.
حال كه پيروان اهل بيت , دلايل خود را از كتاب و سنت ارائه دادند و ادله مشهود عملى را كه گواه بـر تـقـوا و علم وجهاد ائمه اهل بيت است , اقامه كردند و شايستگى آنان را براى امامت و مرجعيت فـكـرى و سـياسى جامعه به اثبات رساندند, ما برآن شديم كه معرفى مختصرى از اين بزرگواران عرضه بداريم :

1 ـ امام على بن ابى طالب (ع )

آن حـضرت , ده سال قبل از بعثت پيامبر(ص ) در مكه (خانه خدا) ديده به جهان گشود, و پس از آن كـه در حـال سـجـده نـماز صبح در نوزدهم ماه رمضان , عبدالرحمان بن ملجم , كه از خوارج (نهروان ) بود, او را ضربت زد, دربيست و يكم همان ماه به شهادت رسيد.
عـلـى (ع ) مثل اعلاى اسلام و برادر رسول خدا و علمدار اوست و بر تمام مردم در پذيرفتن دعوت پـيامبر سبقت گرفت .
از اين رو, وحى الهى او را گرامى داشت و قرآن در عظمتش سخن گفت : اهل تفسير ده ها آيه از قرآن برشمرده اند كه در شاءن على (ع ) نازل شده , درباره جهاد, تقوا, ولايت و بـخشش وى در راه خدا سخن مى گويد, ازقبيل آيه ولايت , تطهير, مباهله , مودت و سوره دهر (انسان ) و غيره .

چنان كه راويان و محدثان , ده ها حديث و روايت از رسول خدا نقل كرده اند كه با صراحت , از مقام و فضيلت ومنقبت آن حضرت سخن مى گويد .
برخى از اين احاديث در گذشته ذكر شد.

2 ـ امام حسن مجتبى (ع )

امـام حـسـن (ع ) فـرزنـد على بن ابى طالب (ع ) و مادرش فاطمه زهرا(س ) دخت گرامى رسول خـداست .
او درپانزدهم ماه رمضان سال سوم هجرت , تولد يافت و در سال پنجاهم هجرى (28 ماه صفر) با سم به شهادت رسيد.

3 ـ امام حسين بن على (ع )

امام حسين (ع ), فرزند على بن ابى طالب و مادرش فاطمه زهرا, دختر رسول خدا(ص ) ست .
او در سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت , متولد شد و در دهم محرم سال (61 ه) در كربلا به دست لشكر يزيد, پسر معاوية بن ابى سفيان به مقام بلند شهادت نايل آمد.
حسن و حسين (ع ) دو فرزند رسول خدا و از اهل بيت او هستند, همان كسانى كه خداوند, دوستى و ولايـت وفرستادن صلوات بر آنها را فريضه ساخته , چنان كه در آيه هاى تطهير و مباهله و مودت آمده و در تشهد نماز,صلوات بر محمد و آلش واجب گرديده است .
اهل حديث , ده ها روايت براى مـا مى گويند كه از پيامبر اكرم (ص ) درفضيلت اهل بيت , على و فاطمه و حسن و حسين (ع ) نقل شده است , از جمله , اين روايت كه فرمود: (داستان اهل بيت من مانند كشتى نوح است كه هر كس در آن قرار گرفت , نجات يافت و هر كس تخلف كرد, هلاك شد.) ((49)) ابـن عـبـاس گـفـتـه اسـت : وقـتى كه اين آيه نازل شد: (قل لا اساءلكم عليه اجرا الا المودة فى الـقـربـى ) ((50)) , مـردم گفتند:اى رسول خدا! آن خويشاوندانت كه دوستى شان را بر ما واجب كردى چه كسانى اند؟
فرمود: (على و فاطمه و دوفرزندشان ). ((51)) عبداللّه عمر از پيامبر(ص ) درباره حسن و حسين (ع ) چنين نقل كرده است : (... حسن و حسين دو گل خوشبوى من در دنيا هستند.) ((52))

4ـ امام زين العابدين (ع )

عـلى بن حسين , پدرش امام حسين , فرزند على (ع ), ملقب به سجاد و زين العابدين (ع ) است زيرا سـجـده وعـبـادتـش زياد بود .
در سال (38 ه) متولد شد و در سال (95 ه) وفات يافت .
ابن حجر محدث در كتاب الصواعق المحرقه نوشته است : (زين العابدين كسى است كه از جهت دانش و زهد و عـبـادت , قـدم جـاى قدمهاى پدرش گذاشت . ) ((53))
امام مالك در وصف او گفته است : (در مـيـان اهـل بـيت كسى مثل على بن حسين نبوده است . ) ((54))
امام شافعى آن حضرت را چنين توصيف كرده است : (على بن حسين , افقه اهل مدينه است .) ((55))

5ـ امام محمد باقر(ع )

پـدرش امـام عـلى بن حسين , سجاد مى باشد .
وى در سال (57 ه) متولد و در سال (114 ه) وفات يافت .
او كسى است كه صحابى بزرگوار رسول خدا(ص ) جابربن عبداللّه انصارى سلام پيامبر(ص ) را بـر طبق وصيت آن حضرت به وى ابلاغ كرد .
امام باقر(ع ) استاد تمام دانشمندان و مرجع فقها و مـسـلمانان در زمان خود بود .
از اين رو, ابن عمادحنبلى او را چنين تعريف كرده است : (ابو جعفر مـحـمـد بـاقـر, از فـقـيـهـان اهـل مدينه بود .
او را (باقر) مى گفتند زيرا علم را شكافته , ريشه و گوشه هاى پنهان آن را مى شناخت و آن را گسترش مى داد.) ((56)) ابن سعد او را چنين ستوده است :(او مورد وثوق و از دانش و حديث سرشار بود.) ((57))

6 ـ امام جعفر صادق (ع )

پـدرش امام محمد باقر, فرزند على بن حسين است .
در سال (83 ه) متولد شد و در سال (148 ه) وفات يافت .
او در علم و تقوا مانند پدرش استاد تمام دانشمندان بود و پيشوايان مذاهب و حديث و تفسير نزد او درس خواندند.
پيشوايان مذاهب و حديث و رجال در وصفش گفته اند: او دانشمندترين مردم بوده و امام مالك و ابـوحنيفه و جزاينها از پيشوايان فقه و حديث در محضرش آموزش يافته اند .
ابن حبان وقتى كه در كـتـاب ثقات خود, درباره امام جعفر صادق (ع ) سخن مى گويد, او را چنين مى ستايد: (...او از نظر فـقـاهـت و عـلم و فضيلت از سروران اهل بيت بود.ثورى و مالك و شعبه و ديگر مردم از او حديث روايـت كرده اند.) ((58)) نسائى در كتاب الجرح و التعديل خود درباره اومى گويد: (جعفر صادق مـورد وثوق مى باشد و مالك گفته است : مدتها پيش او رفت و آمد داشتم و او را جز در يكى از اين سـه حـالـت نـديدم : يا در حال نماز بوده يا روزه داشت يا قرآن مى خواند, و نديدم او را كه حديث بگويد مگراين كه با طهارت بود.) ((59))

7ـ امام موسى كاظم (ع )

پـدرش امـام جـعـفـر بن محمد بن الصادق (ع ) در سال (128 ه) متولد شد و در سال (183 ه) در زندان هارون الرشيد به شهادت رسيد.
حـافـظ رازى در دائرة الـمعارف رجالى خود او را چنين مى ستايد: (موسى بن جعفر بن محمد بن عـلـى بـن حـسـيـن بـن على ابى طالب , از پدرش نقل روايت كرده است .
پسرش على بن موسى و برادرش على بن جعفر از او نقل روايت كرده اند .
از پدرم عبدالرحمان شنيدم كه مى گفت : از پدرم راجـع بـه او سـئوال شـد, پـدرم گفت : او مورد وثوق , بسيارراستگو و يكى از پيشوايان مسلمانان مى باشد.) ((60))

8 ـ امام على بن موسى الرضا(ع )

پـدرش امـام كاظم موسى بن جعفر(ع ) مى باشد .
در سال (148 ه) متولد شد و در سال (203 ه) با سم به شهادت رسيد .
امام رضا(ع ) در زمان خود, سرور اهل بيت و مورد توجه تمام مسلمانان بود تا آن جا كه ماءمون خليفه عباسى ,ناخواسته بر آن شد كه او را وليعهد خود قرار دهد و دخترش را به وى تـزويـج كـند .
امام رضا(ع ) از نظر دانش ,پارسايى و پرهيزگارى , همانند پدرانش بود .
واقدى , تـاريـخ نـگـار رجالى , در وصف او گفته است : (امام رضا(ع ) كاملامورد اعتماد بود و در حالى كه بـيـسـت و انـدى سـال بيشتر عمر نداشت , در مسجد رسول خدا(ص ) فتوا مى داد.) ((61))
پدرش حـضـرت مـوسى بن جعفر(ع ) درباره او خطاب به ساير فرزندانش فرمود: (اين برادر شما على بن موسى عالم آل محمد(ص ) است , درباره دينتان هر چه مى خواهيد از او بپرسيد و آنچه را براى شما مى گويد, حفظ كنيد.) ((62))

9ـ امام محمد جواد(ع )

پدرآن حضرت , امام على بن موسى الرضا(ع ) ست .
او در سال (195 ه) متولد شد و در سال (220 ه) وفات يافت .
سبط ابن جوزى در وصف امام جواد(ع ) گفته است : (محمد جواد, محمد, فرزند على بـن مـوسى الرضا,فرزند جعفر, فرزند محمد (باقر), فرزند على , فرزند حسين , فرزند على , فرزند ابـوطـالب مى باشد و كنيه اوابوعبداللّه و به قولى ابو جعفر است .
وى از حيت دانش , پرهيزگارى , زهد و بخشندگى , پيرو روش پدرش بود.) ((63))

10ـ امام على الهادى (ع )

پدرش امام محمد جواد, فرزند على بن موسى است .
او در سال (214 ه ) متولد شد و در سال (254 هـ ) درگذشت .
ذهبى در معرفى آن حضرت گفته است : على بن محمد بن موسى , فرزند جعفر بن محمدبن زين العابدين ,السيدالشريف , ابوالحسن علوى حسينى فقيه , يكى از دوازده امام است و طـايـفـه اماميه , او را هادى مى خوانند. ((64))
رجالى معروف , ابوالفلاح حنبلى درباره آن حضرت گفته است : (او فقيه , پيشوا و اهل عبادت بود.) ((65))

11ـ امام حسن عسكرى (ع )

پـدرش امـام عـلى بن محمد(ع ) هادى است .
او در سال (232 ه) متولد شد و در سال (260 ه) در گـذشت .
سبطابن جوزى حنفى او را چنين توصيف كرد است : (او دانشمندى مورد وثوق بود و از پدر و جدش روايت مى كرد.) ((66))

12ـ امام مهدى (عج )

پـدرش امـام حسن عسكرى (ع ) فرزند على العسكرى است .
او در سال (255 ه) متولد شد .
روايت بسيارى درباره مهدى آل محمد (عج ) وارد شده و افراد بسيارى از اصحاب رسول اكرم (ص ) آنها را نقل كرده اند, از قبيل امام على بن ابى طالب و عثمان بن عفان و عماربن ياسر و ابوهريره و عبداللّه بـن عـباس و عبداللّه ابن مسعود و ام سلمه وحذيفة بن يمان و بسيارى ديگر غير از اينها .
از جمله ايـن روايات اين است كه از رسول خدا(ص ) نقل شده : (مهدى از ما خاندان است , خداوند در ظرف يك شب كارش را سامان مى دهد.) ((67))
همچنين از آن حضرت نقل شده است :(مهدى از عترت مـن , از اولاد فـاطمه (س ) است .) ((68))
به اين طريق , قرآن و پيامبر و دانشمندان و تاريخ نگاران بااختلاف روشها و گرايشهايشان , شخصيت امامان دوازده گانه يعنى على و دو فرزندش , حسن و حسين و نه نفر ازفرزندان حسين (ع ) را معرفى مى كنند .
اين بزرگواران چنان كه مى دانيم علم و دانـش را بـه تـرتيب , پسر از پدر و ازجدشان رسول خدا, ارث مى برند و روش پيامبر(ص ) را ادامه مـى دهـنـد و نـمـايـانگر گستره طبيعى راه اسلامى هستندكه رسول اكرم حضرت محمد(ص ) آغازگرش بود.

اصول اساسى

چـون مـذهـب , تنها روش براى درك اسلام و راه روشن ساختن مفاهيم آن است , بر آن شديم كه پايه هاى اساسى اسلام را, چنان كه در مكتب خاندان نبوت معرفى شده , به طور مختصر بيان كنيم .

1ـ توحيد

(نخستين پله ديانت , شناخت ذات بارى تعالى و آخرين مرحله شناختش , ايمان به حقانيت اوست و كـمـال ايـمان آوردن به وى , اعتقاد به يكتايى اوست و كمال اعتقاد به يگانگى اش , خلوص براى او مى باشد.) ((69)) ريـشـه اصـلـى و پـايـه اساسى , كه تمامى اركان عقيده اسلامى بر آن استوار است و ايمان به همه پـيـامبران به آن خبرداده اند يكتايى خداى سبحان و منزه دانستن ذات پاك او از همه ويژگيهاى آفريدگان و اثبات كمال بى نهايتش و ثابت كردن نامهاى نيك براى او مى باشد, چنان كه راهنماى عـالـم هستى , پيامبر ما, حضرت محمد(ص ) فرموده است .
ازاين رو, قرآن به معرفى توحيد و بيان صفات خداوند و ذكر نامهايش اختصاص يافته است .
پس خداوند سبحان باوحى به پيامبرش , خود را بـه آفريدگانش شناسانده و عظمت و يگانگى خويش را به درك و فهم عقول و خردهارسانيده اسـت .
چـون در مـيـان اهل تفسير, انديشه هاى مختلف به وجود آمد و مذاهب گوناگون كلامى پـديـدار گـشت واختلاف عقيده در فهم قرآن , آنان را از يكديگر جدا ساخت و افكارى منحرف از قـبـيـل تـجـسيم , تشبيه , غلو, جبر,تفويض و .. .
پيدا شد, امامان اهل بيت به منظور اصلاح انديشه اعـتـقـادى و مبارزه بابدعتها و گمراهيها قيام كردند وجامعه اسلامى را به چنگ زدن به عقيده تـوحيدى قرآن , كه همان عقيده آنها در توحيد بود, فرا خواندند .
يكى ازياران امام جعفر صادق (ع ) در نـامه اى به آن حضرت نوشت : (در سرزمين عراق مردمى پيدا شده اند كه خدا را به داشتن شكل وصـورت تـوصـيـف مـى كنند ـ فدايت شوم ـ اگر صلاح مى دانى مذهب صحيح را درباره توحيد بـرايـم بنويس ) امام براى او نوشت : (خدا تو را رحمت كند .
درباره توحيد و آنچه آنان كه پيش از تو بـوده اند, به آن اعتقادداشته اند سؤال كردى , بزرگ است خدايى كه مثل و مانند ندارد و او شنوا و بيناست .

خدا منزه است از آنچه توصيف كنندگان , تشبيه كنندگان او به مخلوقاتش و افترا زنندگان بدو, وى را وصف مى كنند .
بدان ـ خدا تو را رحمت كند ـ نظريه درست در اصل توحيد همان ويژگيها و صـفـات خـداونـد مى باشد كه قرآن آنها را ذكر كرده است .
بنابراين , بطلان و تشبيه را از خداى تعالى نفى كن .
در خداى تعالى , نفى و تشبيه نيست .
او خداوند ثابت و پاك و منزه است از آنچه او را وصف كنندگان توصيف مى كنند, و از قرآن تجاوز نكنيد كه بعد ازآن گمراه مى شويد.) ((70)) مـذهب شيعه , انديشه اعتقادى خود را بر پايه اين نظريه پايه ريزى كرده و اصل بنا و قطعات آن را بـالا بـرده اسـت .
بـنـابـرايـن , ائمـه اهـل بيت , با عقيده تجسيم و تشبيه و حلول و اتحاد و غلو و با طـرفـداران اين عقيده و معتقدان به تفويض مبارزه كردند و از آنها بيزارى جستند و آنان را مورد لعنت قرار دادند .
و فقهاى شيعه اماميه حكم به كفر و نجاست آنها صادر كردند .
شيخ مفيد ـ يكى از بـزرگـان شـيـعه اماميه در قرن چهارم هجرى ـ نظريه شيعه را درباره آنها (غلاة )تثبيت كرده و گـفـتـه است : (طايفه غالى از آنان كه تظاهر به اسلام مى كنند, كسانى هستند كه امير مؤمنان و سـايـر امامان از فرزندان آن حضرت را خدا و پيامبر مى دانند و از نظر فضيلت دينى و دنيايى براى آنان اوصافى بيشتر از حد مجازقايل اند و از حد اعتدال بيرون رفته , گمراه و كافرند .
امير مؤمنان حـكم كرد آنان را بكشند و به آتش بسوزانند ((71)) وائمه اطهار حكم به كفر و خروج آنها از اسلام دادند.) ((72)) بـه ايـن طـريق , روش شيعه اماميه در فهم توحيد روش قرآنى مبنى بر پايه يگانگى خدا در ذات و صـفـات و افـعال وتوحيد در عبادت است چنان كه هيچ شريكى برايش نباشد .
اين روش است كه شـيـعـه را به مبارزه فكرى با صاحبان انديشه ها و گروههاى مختلف و فلسفه هاى گوناگون كه مانع درك صحيح نسبت به روش توحيد قرآنى است , واداركرده است .

2ـ عدل خداوند

بـر مـبناى توحيد خداوند و دورى او از صفت ناپسند ظلم در امر تكليف بندگان و كيفر و پاداش بـراى خداوند,اصل عدل را ثابت كرده و گفته است : خداى تعالى بندگانش را به كارهايى برتر از قدرت و توانشان مكلف نمى سازد .
شيعه همچنين نظريه جبر و تفويض را نفى كرده و گفته است : انسان در انجام كارها قدرت بر انتخاب واختيار دارد .
آنها ايمان دارند به اين كه اطاعت و معصيت از اخـتـيـارات انـسـان مـى بـاشـد و او آزاد است و در كارهايش مجبور نيست .
از اين رو در مقابل كارهايش مسؤول است و مجازات مى شود .
طايفه شيعه , اين نطريه خود را برمبناى آيه قرآن بنياد نهاده اند (وهديناه النجدين ). ((73)) و نيز اين آيه : (انا هديناه السبيل اما شاكرا واما كفورا). ((74)) امـام صـادق (ع ) ايـن مـوضـوع را در پـاسخ يكى از يارانش كه از او پرسيد: (آيا خداوند كارها را به بـنـدگـانـش تفويض كرده است ؟
روشن ساخته , فرمود: خدا بزرگوارتر از آن است كه امور را در بـسـت به بندگانش واگذار كند .
گفتم : پس بندگانش را بر گناهان مجبور ساخته است ؟
امام فـرمـود: خدا عادلتر از آن است كه بنده اش را بر انجام كارى مجبوركند و سپس او را در مقابل آن كار كيفر دهد.) ((75))

3ـ نبوت

بـر اسـاس اصل توحيد, ايمان به نبوت و پيامبران الهى امرى ضرور است زيرا (پيامبر, انسانى است كه بدون واسطه هيچ بشرى از جانب خدا خبر مى دهد). ((76)) پيامبر كسى است كه امور رسالت و مـعـارف و آموزشهاى الهى رااز طريق وحى به وسيله فرشته وحى از مقام ربوبى مى گيرد, چنان كه گاهى به وسيله الهام يا در حالت خواب نيزوحى را دريافت مى كند.
پـيـامبران , برگزيدگان خداوند از ميان انسانها هستند كه خدا به فضل خود آنها را برگزيده , به ايـن دلـيل كه مى داندآنها شايسته تحمل بار رسالت مى باشند و آنان را از ارتكاب معاصى محفوظ داشته تا مقتداى بشريت باشند و باگفتار و كردارشان احكام و مبناى شرع انور را بيان كنند .
قرآن , تـاريـخ بـعـثـت انـبـيا را چنين ترسيم مى كند: (كان الناس امة واحدة فبعث اللّه النبيين مبشرين ومنذرين وانزل معهم الكتاب بالحق ليحكم بين الناس فيما اختلفوافيه ...). ((77)) يـكـى از اصول اساسى در انديشه اسلامى , اصل امامت است يعنى جانشينى نبوت و ادامه عمومى وظايف پيامبردر رهبرى جامعه و بيان احكام و پياده كردن قوانين و محافظت از آن .

در جاهاى ديگرى ازكتاب , راجع به اين موضوع كاملا بحث شده و نيازى به تكرار نيست .

4ـ معاد

(ليس البر ان تولوا وجوهكم قبل المشرق و المغرب و لكن البر من آمن باللّه و اليوم الاخر و الملائكة و الكتاب و النبيين ...). ((78)) (و لاتحسبن الذين قتلوا فى سبيل اللّه امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون ) ((79)) ايمان به آخرت و زندگى و حشر پس از مرگ و اعتقاد به روز حساب و پاداش اعمال , يكى از اركان اساسى ساختار اعتقاد اسلامى و مكتب تمام پيامبران است .

هـمـه مـسـلمانان بر عقيده به معاد جسمانى اتفاق دارند, جز اندكى از فلاسفه كه اعتقاد به معاد روحـانـى دارنـد,چنان كه تمام مسلمانان به عالم برزخ ايمان دارند .
عالم برزخ , عالمى است ميان مرگ و روز قيامت كه شامل سؤال قبر و عذاب و خوشيهاى آن مى شود.
بـزرگ انديشمندان اماميه , نظريه اين مذهب را در اين اصل اعتقادى چنين شرح داده اند: علا مه حـلـى , در حـالـى كه راجع به ايمان به معاد و پاداش و كيفر سراى ديگر بحث مى كند, مى گويد: (عـقـيده به معاد, اصل مهمى و اثبات آن از اركان دين مى باشد و به اجماع , منكر آن كافر به شمار مـى رود و هـر كس عقيده به معاد جسمانى و ثواب و عقاب واوضاع قيامت نداشته باشد, به اجماع مسلمانان كافر است .) ((80))
علامه مجلسى , نظريه دانشمندان اماميه را درباره زندگى برزخى اين طور نقل مى كند: (عذاب بـرزخ و ثواب درآن عالم , از چيزهايى است كه تمام جوامع اسلامى از گذشتگان و آيندگان بر آن اتـفـاق دارنـد و بيشترين اهل اديان به آن معتقدند و كسى از مسلمانان منكر آن نيست مگر تعداد اندكى كه مورد اعتنا نيستند و از تمام علماى گذشته وپيروانشان بر مخالفت با اين گروه اندك , اجـماع شده است و احاديثى كه از طريق عامه و خاصه مربوط به اصل معادذكر شده , تواتر معنوى دارد...) ((81))

شفاعت

در ادامـه بحث از معاد و عالم آخرت , لازم است درباره موضوع شفاعت كه وابسته به عالم آخرت و حـسـاب و جـزا مى باشد نيز سخن بگوييم زيرا ما مى دانيم كه تمام مسلمانان همانطور كه به معاد جسمانى و عالم برزخ و كيفر و پاداش عقيده دارند, به شفاعت نيز ايمان نيز دارند, و پس از آن كه نصوص عديده اى از قرآن و سخنان رسول اكرم (ص ) شفاعت را اثبات كرد, به شفاعت پيامبر(ص ) و خـاندان وى وصالحان و شهيدان و مؤمنان , ايمان آوردند .
خداى تعالى مى فرمايد: (و لا يشفعون الا لمن ارتضى ...) ((82)) (و لاتنفع الشفاعة عنده الا لمن اذن له ...) ((83)) ابـوذر غـفـارى از پيامبر(ص ) روايت كرده است كه فرمود: (من از پروردگارم شفاعت امتم را در خـواست كردم , آن را به من عطا كرد و شفاعت من به خواست خداوند كسانى را شامل مى شود كه هيچ شريكى براى خدا قايل نباشند.) ((84)) ابـوسـعـيد خدرى روايت كرده است كه پيامبر فرمود: (يك فرد از امتم براى گروههايى از مردم شـفـاعـت مـى كـند وهمه آنهابه شفاعت او وارد بهشت مى شوند و براى قبيله اى از مردم شفاعت مـى كـند, همه آنها نيز وارد بهشت مى شوند و گاهى از يك انسان و خانواده اش شفاعت مى كند و آنها هم به شفاعت او داخل بهشت مى شوند.) ((85)) از امام صادق (ع ) نقل شده است : (هر كس سه چيز را منكر شود از شيعيان ما نيست : معراج , سؤال در قبر وشفاعت .) ((86))
شايان ذكر است كه ايمان به شفاعت به اين معنا نيست كه در انجام دادن و ترك اعمالى كه خدا از انسان خواسته , كوتاهى شود.
قـاعـده كلى راجع به مزد اعمال , اين قول خداوند است : (و ان ليس للانسان الا ماسعى ) ((87)) و نـيـز (فمن يعمل مثقال ذرة خيرا يره# و من يعمل مثقال ذرة شرا يره ) ((88)) جز اين كه خداوند با لـطـف و مـرحـمـتـش كـار را بـر بـندگانش سبك مى گيرد و به سبب قبولى شفاعت از برخى گناهانشان در مى گذرد چرا كه ايمان آنها و عبادتهايشان سبب مى شود كه از آنها شفاعت شود و گناهانشان مورد عفو قرار گيرد.