حيوة القلوب جلد پنجم
امام شناسى

علامه مجلسى رحمة الله عليه

- ۱۵ -


فصل هيجدهم : در بيان اخبارى است كه در تاويل شمس و قمر و نجوم و بروج وامثال آنها به ائمه عليه السلام وارد شده است
على بن ابراهيم از حضرت امام رضا عليه السلام روايت نموده است كه :در تاويل آيات سوره الرحمن الرحمن * علم القرآن فرمود كه :يعنى خداوند رحمان تعليم كرد به محمد صلى الله عليه و آله قرآن را.
خلق الانسان * علمه البيان فرمود كه :يعنى تعليم كرد اميرالمؤ منين عليه السلام را از آنچه مردم به آن محتاجند.
الشمس والقمر بحسبان فرمود كه :يعنى آن دو ملعون كه مخالفان آفتاب و ماده اند خود مى دانند در عذاب خدا خواهند بود.
والنجم و الشجر يسجدان يعنى :نجم و شجر سجده مى كنند، يعنى عبادت خدا مى كنند، و مراد به نجم ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله است ، و شايد بنابراين شجر كنايه از ائمه عليه السلام بوده باشد.
والسماء رفعها ووضع الميزان يعنى :آسمانها را بلند كرد و قرار داد ترازوا را كه چيزها را بسنجد، فرمود كه :سماء كنايه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله است كه حق تعالى او را بالا برد بسوى خود، و ميزان كنايه از حضرت اميرالمومنين عليه السلام است كه ترازون عدالت است و حق تعالى از براى خلق نصب نموده است .
الا تطفوا فى الاميزان كه طغيان مكنيد در ترازو، فرمود كه :يعنى معصيت اما نكنيد.
واقيموا الوزن بالقسط فرمود كه :يعنى برپا داريد امام عادل را، ولا تخسروا الميزان فرمود كه :يعنى حق امام را كم مكنيد و ستم ننمائيد بر( 1269) او. ( 1270)
و ايضا به سند موثق از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است در تاويل قول الهى رب المشرقين و رب المغربين ( 1271) يعنى :پروردگاردو محل آفتاب برآمدن و دو محل آفتاب فرو رفتن ، يكى در زمسان يكى در تابستان ، حضرت فرمود :دو مشرق كنايه است از رسول خدا صلى الله عليه و آله و اميرالمومنين عليه السلام كه انوار علوم ربانى از ايشان ساطع مى گرددت و دو مغرب كنايه است از حسنين عليه السلام ( 1272) كه انوار در ايشان مجتمع مى گردد و همچنين هر امام ناطقى علومش پنهان مى گردد در امام صامتى كه بعد از او مى باشد.
و در تاويل الآيات از آن حضرت روايت نموده است در تاويل اين آيه فال اقسم برب المشارق و المغارب ( 1273) يعنى :پس قسم نمى خورم يا البته قسم مى خورم به پروردگار محل آفتاب بر آمدنها و محل آفتاب فرو رفتنها، فرمود كه :مشرقها پيغمبرانند، و مغربها اوصياى آنهايند. ( 1274)
و على بن ابراهيم روايت كرده است از آن حضرت در تفسير آيه كريمه والسماء والطارق * وما ادريك ما الطارق * النجم الثاقب ( 1275) يعنى :قسم به آسمان و ستاره كه در شب ظاهر مى شود، و چه چيز خبر داده است تو را كه طارق چيست ؟ ستاره است بسيار روشن حضرت فرمود كه :سماء در اينچا كنايه از حضرت امير عليه السلام و طارق آن روح القدس است كه با ائمه عليه السلام مى باشد و از جانب خدا مى آورد بسوى امام علومى را كه حادث مى شود در روز و شب و ايشان را حفظ مى كند از خطا و ستاره روشن كنايه است از حضرت رسول صلى الله عليه و آله . ( 1276)
مترجم گويد :بنابراين تاويل شايد حمل در آيه به سبيل مجاز باشد يعنى صاحب نجم ثاقب ، يا آنكه چون روج القدس در ايشان به سبب آن حضرت بهم رسيده مجازا بر او حمل نموده باشند.
و ايضا على بن ابراهيم به سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده در تفسير سوره والشمس وضحيها ( 1277) يعنى :قسم به آفتاب و روشنى آن در وقت چاشت حضرت فرمود كه :شمس ‍ كنايه از حضرت رسول صلى الله عليه و آله است كه واضح گردانيد خدا به سبب او از براى مردم دين ايشان را، و القمر اذا تليها ( 1278) يعنى :و قسم به ماه چون از عقب آفتاب طلوع كند حضرت فرمود كه :مراد از قمر، حضرت امير عليه السلام است ، و همچنان كه نور ماه از آفتاب است علوم آن حضرت از رسول صلى الله عليه و آله مقتبس گرديده ، والنهار اذا جليها ( 1279) يعنى :و قسم به روزى در وقتى كه جلا دهد آفتاب را حضرت فرمود كه :مراد به نهار، امام از ذريه حضرت فاطمه عليه السلام است كه چونه از او سوال مى كنندد از دين رسول خدا صلى الله عليه و آله جلا مى دهد و واضح مى گرداند آن را براى سوال كننده ، والليل اذا يغشيها ( 1280) يعنى :و قسم به شب در وقتى كه بپوشاند آفتاب را حضرت فرمود كه :مراد امامان جورند كه خلافت را از آل رسول غصب نمودند و در مجلسى نشستند كه آل محمد به آن اولى بودند، پس دين رسول خدا صلى الله عليه و آله را پنهان كردند به ظلم و جور همچنان كه تاريكى شب روشنائى روز را پنهان مى كند، ونفس وما سويها ( 1281) فرمود كه :يعنى قسم به نفس و كسى كه او را آفريده و صورت او را در دست كرده ، فالهما فجورها و تقويها ( 1282) فرمود كه :يعنى شناسانده است و الهام كرده است آن را بدكارى و برپرهيزكارى ، پس آن را مخير گردانيده ميان نيك و بد او را، پس اختيار يك طرف كرد، قد افلح من زكيها ( 1283) فرمود :يعنى فلاح و رستگارى يافت كسى كه نفس را مطهر و پاكيزه گردانيده از لوث گناهان و صفات ذميمه ، و قد خاب من دسيها ( 1284) و بتحقيق كه خايب و نا اميد گرديد كسى كه اغوا كرد نفس را و گمراه گردانيده آن را. ( 1285)
و در مناقب نيز از حضرت باقر و صادق عليه السلام روايت نموده است كه فرموده اند :والنهار اذا جليها حسنين و آل محمد عليه السلام است ، والليل اذا يغشيها ابوبكر و عمر و بنواميه اند و هر كه ولايت ايشان داشته . ( 1286)
و در تاويل الآيات به دو سند معتبر از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :شمس كنايه از اميرالمؤ منين عليه السلام است ، و ضحيها قيام قائم عليه السلام است كه حقيت اميرالمؤ منين عليه السلام در آن زمان مانند آفتاب چاشت واضح و بين مى گردد، قمر كنايه از حسنين عليه السلام است ، والنهار اذا جليها قيام قائم عليه السلام است ، والليل اذا يغشيها ابوبكر و عمر است كه حقيت حضرت امير عليه السلام را پوشانيدند، والسماء وما بنيها يعنى قسم به آسمان و كسى كه بنا كرده آن را حضرت فرمود كه :آسمان كنايه از رسول خداست كه مردم در علم بسوى او بلند مى شوند، والارض و ما طحيها يعنى :و قسم به زمين و هر كه مسطح گردانيده است آن را فرمود كه :زمين كنايه از شيعه است به اعتبار تذلل و انقيا ايشان يا به اعتبار حصول منافع و بركات بلا نهايات از ايشان ، و نفس و ما سويها فرمود كه :مراد مؤ من مستورى است كه به دين حق باشد، فالهمها فجورها و تقويها فرمود كه :يعنى الهام كرده است او را تمييز كردن ميان حق و باطل ، قد افلح من زكيها فرمود كه :يعنى رستگارى يافت نفسير كه خدا او را پاكيزه گردانيد، و قد خاب من دسيها و بتحقيق كه نااميد شد كسى كه خدا نفس او را پنهان گردانيد به سبب جهالت و فسوق ، و كذبت ثمود بطغويها يعنى :تكذيب نمودند قبيله ثمود به سبب طغيان خود فرمود كه :مراد به ثمود گروهى از شيعه اند كه بر خلاف مذهب حق اماميه اند مانند زيديه و امثال ايشان چنانچه در جاى ديگر فرمود : و اما ثمود فهديناهم فاستحبوا العمى على الهدى فاخذتهم صاعقة العذاب الهون بما كانوا يكسبون ( 1287) يعنى :واما طائفه ثمود - كه قوم صالح بودند - پس راه نموديم ايشان را پس دوست داشتند نابينائى را بر هدايت و ايمان ، پس فرا گرفت ايشان را صاعقه عذاب خوار كننده به سبب آنچه بودند كه كسب مى كردند فرمود كه :مراد به ثمود، شيعيان گمراهند، و صاعقه عذاب خوار كننده ، شمشير حضرت قائم عليه السلام است در وقتى كه ظاهر شود؛ فقال لهم رسول الله فرمود كه :يعنى به ايشان گفت پيغمبر، ناقه الله و سياقياها بداريد و حفظ كنيد ناقه خدا را و آب خوردن آن را فرمود كه :ناقه كنايه است از امامى كه علوم خدا را به ايشان مى فهماند، سقياها يعنى نزد اوست چشمه هاى علمو حكمت ، فكذبوه فعقروها فدمدم عليهم ربهم بذنبهم فسواها يعنى : پس ‍ تكذيب كردند پيغمبر را پس پى كردند ناقه را پس پوشانيد و محيط گردانيد عذاب را به ايشان پروردگارايشان به گناه ايشان ، پس همه را يكسان گردانيد و هلاك نمود، و فرمود كه :مراد، عذاب ايشان در رجعت است ، ولا يخاف عقباها يعنى :نمى ترسد امام از مثل آنچه در دنيا بر او واقع شده است در رجعت . ( 1288)
مولف گويد :هر تاويلى كه در اين حديث وارد شده است ، از تاويلات خفيه غامضه است و مبتنى بر آن است كه سابقا مذكور شد كه خدا قصصى را كه در قرآن ياد فرموده از براى انذار اين امت است از اتيان به امثال آنها يا تحريض ايشان است به عمل كردن به اشتباه آنها.
و ايضا معلوم شد كه آنچه در امم سابقه واقع شده است نظير آن در اين امت واقع مى شود، پس همچنان كه خدا ناقه را براى قوم صالح فرستاد كه آيتى و معجزه اى باشد براى ايشان و از شير آن منتفع گردند و ايشان كفران آن نعمت كردند و ناقه را پى نمومدن و خود را از نعمتهاى دنيا و آخرت محروم كردند، همچنين خدا حضرت امير عليه السلام و ساير ائمه را براى اين امت مقرر گردانيد كه معجزه حقيت پيغمبر باشند و آيت خدا شوند در ميان خلق و از بركات علوم ايشان بهره مند گردند و به بركات آنها به حيات معنوى زنده جاويد گردند، ايشان كفران آن نعمتها نمودند و ايشان را شهيد نمودند و از بركات ايشان محروم شدند و به سخط الهى گرفتار شدند و خلفاى جور بر ايشان مسلط گرديدند چنانچه در حديث وارد شده كه :جناب امير عليه السلام ناقه الله است ؛ ( 1289) و به اسانيد متواتره منقول است كه :قاتل آن حضرت جفت پى كننده ناقه صالح است ؛ و شقى ترين پيشينيان ، پى كننده ناقه صالح است ، و شقى ترين پسينيان ، قاتل آن حضرت است ( 1290) و اگر اين تحقيق را درست بفهمى بسيارى از احاديث مشكله را مى توان فهميد.
و در معانى الاخبار به سندهاى بسيار از جابر انصارى و انس بن مالك و ابو ايوب انصارى روايت نموده است كه : روزى حضرت رسول صلى الله عليه و آله نماز صبح را با ما ادا كرد، چون از نماز فارغ شد روى مبارك كريم خود را بسوى ما گردانيد و فرمود :اى گروه مردم ! پيروى كنيد آفتاب را، و چون آفتاب پنهان شود چنگ زنيد در ماه و ان را پيروى كنيد، و چون ماه پنهان شود پيروى كنيد زهره را، و چون زهره پنهان شود پيروى كنيد دو ستاره فرقدان را، و چون از تفسير اين سخن سؤ ال نمودند فرمود :منم ، آفتاب ، و على ، برادر من و وصى من و وزير من و قضا كننده قرضهاى من و پدر فرزندان من و جانشين من در اهل بيت ماه من است ؛ و فاطمه زهرا؛ زهره است ؛ و حسنين ، فرقدانند. ( 1291)
و فرمود كه :خدا ما را خلق كرده است و ما را به منزله ستاره هاى آسمان گردانيده و هر ستاره اى كه فرو مى رود ستاره اى ديگر طلوع مى كند، و اينها عترت و اهل بيت منند و با قرآن مقرونند و از يكديگر جدا نمى شوند تا در حوض كوثر به من وارد مى شوند. ( 1292)
و ابن ماهيار از ابن عباس روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه :مثل من در ميان شما مثل آفتاب است ، و مثل على مثل ماه است ، پس چون آفتاب پنهان شود هدايت يابيد به ماه . ( 1293)
و ايضا روايت كرده است كه :حارث اعور از حضرت امام حسين عليه السلام پرسيد از تفسير والشمس وضيحها فرمود كه :شمس ، محمد صلى الله عليه و آله است ، والقمر اذا تليها حضرت امير عليه السلام تالى محمد صلى الله عليه و آله است در كمالات بعد از او، والنهار اذا جليها قائم آل محمد عليه السلام است كه زمين را پر از عدالت خواهد كرد، والليل اذا يغشيها بنى اميه اند. ( 1294) و ابن عباس روايت نموده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود كه :خدا مرا به پيغمبرى فرستاد پس آمدم به نزد بنى اميه و گفتم :من رسول خدايم بسوى شما، گفتند :دروغ مى گوئى تو رسول خدا نيستى ، پس رفتم بسوى بنى هاشم و گفتم :اى بنى هاشم ! من رسول خدايم بسوى شما، پس اميرالمومنين على بن ابى طالب ايمان آورد به من در آشكار و پنهان ؛ و ابوطالب مرا حمايت كرد آشكار و ايمان آورد به من پنهان ؛ پس خدا جبرئيل را فرستاد كه علم خود را در ميان بنى هاشم زد و شيطان علم خود را در ميان بنى اميه زد، پس هميشه ايشان دشمن ما هستند و خواهند بود و شيعيان ايشان دشمن شيعيان ما خواهند بود تا روز قيامت . ( 1295)
والنهار اذا جليها يعنى :امامان از ما اهل بيت مالك زمين خواهند شد در آخر الزمان و پر خواهند كرد زمين را به عدالت ، كسى كه اعانت آنها كند مانند كسى است كه اعانت كند موسى را بر فرعون ، و كسى كه بر ايشان اعانت كند چنان است كه اعانت كرده باشد فرعون را بر موسى . ( 1296)
و على بن ابراهيم گفته است در تفسير قول حق تعالى والنجم اذا هوى ( 1297) كه :نجم ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله است ، قسم خورده است به آن حضرت در وقتى كه صعود كرد و به معراج رفت . ( 1298)
و كلينى روايت كرده است كه :سوگند ياد كرد به قبض محمد در هنگامى كه از دنياى مفارقت نمود. ( 1299)
و ابن بابويه در امالى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :چون حضرت رسول صلى الله عليه و آله را مرض موت عارض شد جمع نزد آن حضرت اهل بيت و اصحاب آن حضرت و گفتند :اگر تو را عارضه موت حادث شود كه خليفه تو خواهد بود در ميان ما؟ حضرت جواب نفرمود؛ و در روز دوم همين سوال را كردند، جواب نفرمود؛ و در روز سوم فرمد كه :فراد ستاره اى از آسمان به خانه يكى از اصحاب من نازل خواهد شد؛ او خليفه و جانشين من خواهد بود.
چون روز چهارم شد هر يك از صحابه در حجره خود نشسته انتظار نزول ستاره مى كشيدند، ناگاه ستاره اى از آسمان جدا شد كه عالم را روشن كرد و در دامن حضرت امير المؤ منين عليه السلام فرود آمد، پس منافقان گفتند :والله اين مرد گمراه شده است در محبت پس ‍ عمش و آنچه در حق او مى گويد به خواهش خود مى گويد، پس ‍ نازل شد والنجم اذا هوى سوگند ياد مى كنم به ستاره در هنگامى كه فرود آمد ما ضل صاحبكم و ما غوى گمراه نشده صاحب شما و خطا نكرد و ما ينطق عن الهوى و نمى گويد سخن از خواهش نفس خود ان هوا الا و حى يوحى ( 1300) نيتس نطق او مگر وحى كه نازل مى شود بر( 1301) او
و ابن ماهيار روايت كرده است كه :اين كوا از حضرت امير عليه السلام پرسيد از تفسير قول الهى فلا اقسم بالخنس * الجوار الكنس ‍ يعنى :قسم نمى خورم يا مى خورم به ستاره هاى رجوع كننده رونده پنهان شونده حضرت فرمود كه :خنس گروهى اند كه پنهان مى كنند علم اوصياى پيغمبر را و مردم را به مودت غير ايشان خوانند، و جوارى ملائكه اند كه جارى شوند به علم بسوى رسول خدا صلى الله عليه و آله و كنس اوصياى پيغمبرند كه علم او را جاروب كنند و جمع نمايند؛ والليل اذا عسعس فرمود كه :مراد ظلمت شب است و مثل زده است براى كسى كه به ناحق دعوى امامت برا خود كند، والصبح اذا تنفس ( 1302) فرمود كه :كنايه از علم اوصياء است كه علم ايشان از صبح روشنتر و ظاهرتر است . ( 1303)
و احاديث بسيار وارد شده است در تفسير خنس كه :مراد امامى است كه پنهان مى كند خود را از مردم پس ظاهر مى شود مانند شهاب درخشنده در شب تار. ( 1304)
و خدا مى فرمايد و علامات وبالنجم هم يهتدون ( 1305) مفسران گفته اند كه :يعنى حق تعالى قرار داد از براى شما علامتى چند در زمين از كوهها و غير آنها كه راها را به آنها بدانند و به ستاره ها هدايت يابند در شبها به ستاره جدى هدايت مى يابند بسوى قبله . ( 1306)
وكلينى و على بن ابراهيم و عياشى و شيخ طوسى در مجالس و ابن شهر آشوب در مناقب و شيخ طبرسى و ديگران احاديث بسيار از حضرت باقر و صادق و رضا عليه السلام روايت كرده اند كه :علامات ، ائمه عليه السلام اند كه نشانهاى راه دينند؛ و نجم ، حضرت رسول صلى الله عليه و آله است . ( 1307)
و ظاهر اكثر احاديث آن است كه ضمير هم و ضمير يهتدون راجع است به علامات يعنى ائمه عليه السلام به حضرت رسول صلى الله عليه و آله هدايت مى يابند.
و عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :اين آيه را ظاهرى و باطنى هست ، ظاهرش آن است كه به ستاره جدى هدايت مى يابند بسوى قبله در دريا و صحرا زيرا كه آن از جاى خود حركت نمى كند و پنهان نمى شود، و باطنش آن است كه ائمه عليه السلام به رسول خدا صلى الله عليه و آله هدايت مى يابند. ( 1308)
و در بعضى از روايات وارد شده است كه :نجم ، حضرت امير عليه السلام است . ( 1309)
و از حضرت امام رضا عليه السلام منقول است كه :حضرت رسول صلى الله عليه و آله به حضرت امير المؤ منين فرمود :يا على ! توئى نجم بنى هاشم . ( 1310)
و حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه :خدا ستاره ها را امان اهل آسمان گردانيده ، و اهل بيت مرا امان اهل زمين گردانيده . ( 1311)
فصل نوزدهم : در بيان آنكه آنها حبل الله المتين و عروة الوثقى وامثال اينهايند؛ و در اين باب آيات بسيار است
آيه اول : فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى لا انفصام لها والله سميع عليم ( 1312) يعنى :پس هر كه كافر شود به طاغوت و ايمان آورد به خدا پس بتحقيق كه چنگ زده است به دست آويز محكم كه گسستن نيست آن را و خدا شنوا و دانا است ؛ بدان كه طاغوت را اطلاق مى كنند بر شيطان و بت و هر معبودى بغير از خدا و هر پيشوائى در باطل .
و در بسيارى از روايات و زيارات ائمه عليه السلام تعبير كرده اند از ابوبكر و عمر عثمان ساير اعداى دين به جبت و طاغوت و لات و عزى ، و ابوبكر و عمر را دو صنم قريش ناميده اند. ( 1313)
و از حضرت صادق عليه السلام منقول است كه :دشمن ما در كتاب خدا، فحشا و منكر و بغى و اصنام و اوثان و جبت و طاغوت است . ( 1314)
و كلينى به سند معتبر موثق از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :عروه وثقى ، ايمان است . ( 1315)
و به سند صحيح ديگر روايت كرده است كه :ايمان به خدا يگانه است كه شريك ندارد. ( 1316) وبه سند ديگر در محاسن از آن حضرت روايت نموده است كه :عروه وثقى ، توحيد است . ( 1317) و ابن شهر آشوب به سند معتبر از حضرت باقر عليه السلام روايت نموده است كه :عروه وثقى ، محبت اهل بيت است . ( 1318)
و در عيون اخبار الرضا از آن حضرت روايت نموده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود: هر كه خواهد سوار شود در كشتى نجات و متمسك شود به عروة الوثقى و چنگ زند در حبل متين خدا، پس موالات و دوستى كند با على بعد از من و دشمنى كند با دشمنان او پيروى كند امامان هدايت از فرزندان او را. ( 1319)
و ايضا به سندهاى معتبر از آن حضرت روايت نموده است كه رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود :هر كه دوست دارد كه چنگ زند در عروة الوثقى بايد كه متمسك شود به محبت على عليه السلام و اهل بيت من . ( 1320)
و ايضا روايت نموده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود :امامان از فرزندان امام حسين عليه السلام ، هر كه اطاعت آنها كند بتحقيق كه اطاعت خدا كرده است و هر كه معصيت آنها كند معصيت خدا كرده است ، ايشانند عروه وثقى و ايشانند وسيله بندگان بسوى خدا.( 1321) و به سند معتبر ديگر روايت نموده است كه :قرآن عروه وثقى است . ( 1322)
و ايضا به سند معتبر روايت نموده است كه :حضرت امام رضا عليه السلام براى مامون نوشت محض اسلام و شرايع دين را، از آن جمله نوشت كه :خالى نوشت زمين را حجت خدا بر خلق در هر عصر و زمان و آنهايند عروه وثقى و ائمه هدى و حجت اهل دنيا تا قيامت . ( 1323) و در كتاب توحيد روايت نموده است كه حضرت امير عليه السلام فرمود كه :منم حبل الله المتين و عروة الوثقى . ( 1324)
و در كمال الدين روايت كرده از امام رضا عليه السلام كه فرمود :مائيم حجتهاى خدا در ميان خلق او و كلمه تقوى و عروة وثقى . ( 1325) و در كتاب معانى الاخبار از حضرت رسول صلى الله عليه و آله روايت كرده است كه :هر كه خواهد متمسك شود به عروة وثقى كه گسستن ندارد، بايد كه متمسك شود به ولايت برادر من و وصى من على بن ابيطالب ، بدرستى كه هلاك نمى شود هر كه او را دوست دارد و اعتقاد به امامت او كند، و نجات نمى يابد كسى كه با او دشمنى و عداوت كند. ( 1326)
و در كتاب تاويل الآيات از حضرت امام رضا عليه السلام روايت كرده است كه حضرت رسول صلى الله عليه و آله فرمود كه :هر كه خواهد چنگ زند در عروه وثقى پس بايد كه متمسك شود به محبت على . ( 1327)
و به روايت ديگر :بايد متمسك شود به محبت ما اهل بيت . ( 1328)
و به روايت ديگر از زيد بن على روايت كرده كه :عروه محكم ، مودت آل محمد است . ( 1329)
آيه دوم : واعتصموا بحبل الله جميعا ولا تفرقوا ( 1330)
آيه سوم : ضربت عليهم اذلة اين ما ثقفوا الا بحبل من الله و حبل من الناس ( 1331)
ترجمه آيه دوم :و چنگ زنيد به ريسمان خدا همگى و پراكنده مشويد.
ترجمه آيه سوم :زده شد بر ايشان ذلت و خوارى مگر به حبلى از خدا و حبلى از مردم ؛ اكثر گفته اند كه :يعنى به عهدى از خدا و عهدى از مردم . ( 1332) و عياشى روايت كرده است كه : از حضرت امام موسى عليه السلام پرسيدم از تفسير قول خدا واعتصموا بحبل الله جميعا فرمود كه :على بن ابيطالب حبل الله المتين است ، يعنى ريسمان محكم خداست . ( 1333) و به سند معتبر ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه :آل محمد صلى الله عليه و آله حبل خدايند كه در اين آيه مردم را امر فرمود كه چنگ زنند در آن . ( 1334)
و از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :مائيم حبل خدا. ( 1335) و على بن ابراهيم روايت كرده است كه : حبل الله ، توحيد خداست و ولايت اهل بيت عليه السلام . ( 1336)
و ايضا روايت كرده است از حضرت باقر عليه السلام در تفسير قول الهى و لا تفرقوا كه فرمود : خدا مى دانست كه اين امت متفرق خواهند شد بعد از پيغمبر خود و اختلاف خواهند كرد، پس نهى كرد ايشان را از پراكنده شدن چنانچه نهى كرد جماعتى را كه پيش از ايشان بودند، پس امر كرد ايشان را كه مجتمع شوند بر ولايت آل محمد صلى الله عليه و آله و متفرق نشوند. ( 1337)
و عياشى از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :حبل خدا، كتاب خداست ، و حبل ناس ، على بن ابى طالب عليه السلام است . ( 1338) و در مجالس شيخ طوسى و مناقب ابن شهر آشوب از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده است كه :مائيم حبل . ( 1339)
فصل بيستم : در تفسير حكمت به معرفت ائمه عليه السلام و اولوالنهى به ايشان 
على بن ابراهيم روايت كرده است كه :از حضرت صادق عليه السلام پرسيدند از تفسير آيه كريمه ولقد لقمان الحكمة ( 1340) يعنى :بتحقيق كه عطا كرديم لقمان را حكمت حضرت فرمود كه :مراد از حكمت ، شناختن امام زمان است . ( 1341)
و در محاسن برقى و كافى و تفسير عياشى به سند صحيح از حضرت صادق عليه السلام روايت كرده اند در تفسير قول الهى و من يوت الحكمة فقد اوتى خيرا كثيرا ( 1342) يعنى :هر كس داده شود او را حكمت ، پس داده شده خير بسيارى را حضرت فرمود كه :حكمت ، طاعت خدا و شناختن امام است . ( 1343)
و عياشى به سند ديگر از حضرت باقر عليه السلام روايت كرده است كه :حكمت ، معرفت امام است و اجتناب كردن از كبائرى كه حق تعالى واجب گردانيده از براى آنها آتش جهنم را. ( 1344)
و ايضا از حضرت صادق عليه السلام روايت نموده است كه :حكمت ، معرفت اصول دين است و فقيه و دانا بودن در مسائل دين ، پس هر كه از شا فقيه و عالم به مسائل دين باشد، او حكيم است . ( 1345)
و در بصائرالدرجات و تفسير على بن ابراهيم و تفسير ابن ماهيار و مناقب ابن شهر آشوب به سندهاى معتبر روايت كرده اند كه :از حضرت صادق عليه السلام سؤ ال نمودند از تفسير اين آيه كريمه ان فى ذلك الآيات لاولى النهى ( 1346) يعنى :بدرستى كه در آفريدن زمين و راهها و كوهها و فرستادن بارانها و رويانيدن گياهها و در هلاك كردن اهل شهرها كه كافر شدند به خدا و پيغمبران ، علامتى چند است براى اولى النهى يعنى صاحب عقول كه نهى كند ايشان را از متابعت باطل و ارتكاب قبايح ؛ حضرت فرمود :بخدا سوگند كه مائيم اولوالنهى ، راوى گفت :فداى تو شوم چه معنى دارد اولوالنهى ؟ حضرت فرمود كه :خدا خبر داد رسول خود را به آنچه بعد از او واقع خواهد شد از ادعا كردند ابوبكر خلافت را و مرتكب آن شدن و دعوى كردن عمر و عثمان بعد از او و ساير بنى اميه ، پس ‍ خبر داد رسول خدا صلى الله عليه و آله على عليه السلام را به اينها، و واقع شد جميع آنها به نحوى كه خدا پيغمبر را و پيغمبر على را خبر داده بود به نحوى كه منتهى شده است بسوى ما خبر از امير المومنين عليه السلام به آنچه بعد از آن حضرت واقع خواهد شد از پادشاهى بنى اميه و غير ايشان ، پس اين است معنى آيه كه خدا ذكر كرده است در كتاب خود ان فى ذلك لآيات لاولى النهى پس مائيم اولوالنهى كه به ما منتهى شده است علم اينها، پس همه صبر كرديم براى اطاعت امر خدا و راضى بودن به قضاى او، پس ‍ مائيم قيام نمايندگان به امر خدا در ميان خلق او و خزينه داران خدا بر دين او كه ضبط مى كنيم و پنهان مى داريم دين و علم خدا را از دشمنان خود چنانكه پنهان داشت رسول خدا صلى الله عليه و آله تا آنكه حق تعالى او را رخصت داد كه هجرت نمايد از مكه به مدينه و جهاد كند با مشركان ، پس ما بر طريقه آن حضرتيم و پنهان مى كنيم تا خدا رخصت دهد مار كه ظاهر گردانيم دين او را به شمشير و دعوت كنيم مردم را بسوى او، پس شمشير بزنيم در آخر كار چنانچه حضرت رسول شمشير زد در اول امر. ( 1347)