اسلام و سيماى تمدّن غرب

سيد مجتبى موسوى لارى

- ۱۲ -


موقعيّت خانواده از نظر اسلام

همان طور كه سازمان بدن انسان، از واحدهاى مختلفى تركيب يافته و رابطه طبيعى بين آنها وجود دارد، جامعه نيز از هسته ها و واحدهاى كوچك خانوادگى تشكيل شده است، وقتى بر روابط اعضاى خانواده ها حسن تفاهم، صميميّت و عواطف انسانى حكمفرما گردد و همه اعضاى آن به مثابه زنجير به هم پيوسته اى باشند كه ميان آنان اتحاد و پيوند خاصّى وجود داشته باشد، سازمانى كامل و صحيح در پرتو اين هماهنگى پديد مى آيد و در نتيجه بنيان يك اجتماع سالم و نيرومند پايه گذارى گرديده و نيروهاى آنان در مسير سعادت همگانى، بسيج مى شود.

برعكس، وقتى اين واحدهاى كوچك كه تشكيل دهنده اجتماع است، دستخوش هرج و مرج و آشفتگى گرديده و از راه اعتدال، فاصله گيرند، چرخهاى اجتماع نيز از رشد و تكامل باز مى مانند و پراكندگى و تشتّت، نظام اجتماع را از هم خواهد گسيخت.

انسان به مقتضاى آفرينش خود، سخت علاقه مند به بقا و ادامه حيات خويشتن است و براى نيل به اين تقاضاى درونى، از هر كوشش و تلاشى خود دارى نمى كند، بهترين و آسانترين وسيله براى تأمين هدف انسان، ايجاد نسل مى باشد; زيرا فرزند جزئى از وجود شخص و دنباله حيات و هستى آدمى است و پاسخ به اين تقاضاى شديد فطرت با تشكيل خانواده و عهده دار شدن مسؤوليتهاى خانوادگى آغاز مى گردد.

قسمت مهمّى از فعاليت و كوشش، در گرداندن چرخهاى زندگى و تلاش هاى اقتصادى به خاطر علاقه به اداره زندگى خانوادگى، صورت مى گيرد.

در علل پيدايش خانواده، طرز تفكرهاى مختلف وجود دارد، در نظر برخى افراد
كه قايل به اصالت غرايز جنسى هستند، ازدواج و تشكيل خانواده تنها، وسيله تأمين هدفهاى جنسى و ارضاى هوسهاى شهوانى است. دسته ديگر كه تمايلات سودجويى دارند، به آن جنبه اقتصادى داده و چنين مى پندارند كه پيوند زناشويى، يك نوع تجارت و معامله بين دو خانواده است، اينگونه طرز فكرها با هدف اصلى از زناشويى كه يك ضرورت اجتماعى و به منظور حفظ نوع و بقاى نسل صورت مى گيرد، فاصله زياد دارد.

اصولا عاطفه و صفاى معنوى زن و شوهر، افسانه عامل اقتصادى را ـ كه بزرگترين تهمت بر فطرت و طبيعت آدمى است و برخى تنها آن را موجب نياز و احتياج زن به مرد مى دانند ـ كاملا طرد كرده و باطل مى سازد. از نظر اقتصادى و مالى با اينكه مرد به زن نيازى ندارد، اما بدون همسر، در زندگى، احساس نشاط و شادى نمى كند و اين حقيقتى است كه نياز و احساس درونى در اعماق روح و جان هر دو جنس، به وديعت گذاشته شده است، هر چند هدف اصلى همراه با خواسته ها و تمايلات جنسى و غالباً توأم با امور مادّى است.

«مولر لير» جامعه شناس آلمانى در مورد علل زناشويى، چنين اظهار نظر مى كند:

«سه عامل، افراد را به طرف ازدواج كشانيده است كه آنها عبارتند از: نياز اقتصادى، ميل به داشتن فرزند و عشق، اين عوامل با اينكه در كليه جوامع وجود داشته، اما اهميّت آنها در ادوار مختلف، متغيّر بوده است.

در جوامع اوليّه، علل اقتصادى اهميّت بيشترى داشته است و حال آنكه در مدنيّت هاى باستانى، زاد و ولد، در مدنيّتهاى امروزى، عشق مقام مهمتر را دارا بوده است».(1)

اسلام با تشويق به تشكيل خانواده كه بهترين وسيله براى حفظ عفت عمومى است، به نداى فطرت پاسخ مثبت مى دهد و زناشويى را يگانه وسيله پيدايش فرزندان درستكار و حفظ بقاى نوع شناخته است.

«خداوند براى شما از جنس خودتان همسرانى قرار داد و براى شما از همسرانتان، فرزندان و نوادگان پديد آورد و چيزهاى پاكيزه روزى شما نمود».(2)

اسلام، براى جلوگيرى از انحراف نيروى جنسى جوانان از مسير طبيعى و نجات آنان از فشار اين غريزه، به مسؤولين خانواده ها توصيه مى كند وسايل ازدواج جوانانى كه به حد رشد كافى رسيده اند، فراهم سازند.

چه بسا ممكن است جوانانى كه شخصاً شرايط و امكانات تشكيل خانواده برايشان ميسّر نيست، در اثر فشار نيروى غريزى خود، در معرض فساد و تباهى قرار گيرند و لذا پدران و مادران را در قبال ازدواج فرزندان خود مسؤول دانسته و آنها را به انجام اين وظيفه وجدانى و انسانى كه موجب آرامش روح و حافظ اخلاق و ايمان فرزندانشان مى باشد، تشويق فراوان كرده است.

اسلام، معتقد است تشكيل كانون خانواده و به كار بستن قوانين ازدواج،تنها راه جلوگيرى از مفاسد افراط و تفريط جنسى و سعادتمندانه زيستن جامعه انسانى است.

روزى پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) در بالاى منبر، بياناتى به اين مضمون ايراد فرمود: «اى ملّت مسلمان! دختران شما به منزله ميوه رسيده اى است بالاى درخت، اگر به موقع ميوه هاى مطبوع و تازه از درخت چيده نشود، تابش آفتاب و عوامل جوّى ديگر، آنها را فاسد و ضايع خواهد ساخت، و همچنين اگر پاسخ مثبت و صحيح به نداى غريزى دختران خود نداده و آنان را شوهر ندهيد و به وسيله ازدواج، سلامت مزاجشان را تأمين نكنيد، هرگز از انحراف و گرايش آنها به سوى فساد، ايمن نخواهيد شد، چه آنان نيز بشرند و بايد به نيازمنديهاى انسانى آنان پاسخ داد».(3)

يكى از ياران امام پنجم به نام «على بن اسباط» طى نامه اى كه براى آن حضرت ارسال داشت، نوشت: «جوانان مناسب و شايسته اى براى دختران خود پيدا نمى كنم، تكليفم چيست؟».

حضرت در پاسخ وى مرقوم داشت: «در انتظار پيدا شدن جوانانى مباش كه از هر جهت مورد پسند و دلخواه باشند; زيرا پيامبر گرامى فرمود: اگر جوانانى براى ازدواج با دختران شما خواستگارى كردند كه جهات اخلاقى و مذهبى آنها مورد رضايت و پسند باشد، دختران خود را شوهر دهيد و در غير اين صورت از انحراف، طغيان و فساد دختران و پسران خود ايمن نباشيد».(4)

پس، اسلام نه تنها مشكلى در سر راه ازدواج ايجاد نمى كند، بلكه از اين نيروى طبيعى به نفع اجتماع و براى زندگى فردى، بهره بردارى مى نمايد و علاوه بر اين كه به آرامش جسمى انسان در زندگى زناشويى توجه دارد، مى خواهد يكى از پايه هاى سعادت آدمى كه آرامش روحى، اخلاقى و فكرى است نيز در سايه پيوند ازدواج، تأمين سازد; زيرا شخصى كه در روحش تشويش و در جانش نگرانى و اضطراب است، هرگز ارزش واقعى سعادت را درك نخواهد كرد.

در نظر اسلام اين پيوند انسانى، پيوند مقدس دلها و عامل سكون و آرامش است، اين پيوند براى ايجاد استقرار و آسايش و راحتى است، براى آن است كه هر دو طرف بتوانند در سايه آن، زندگى آرام و سالمى را بنا كنند و لذا شكل بى آلايش و پاكى به آن مى دهد و در اعماق روان آنها بذر محبت و مهر مى پاشد و روح انسانيّت و نسيم رحمت را مى دمد.

«يكى از نشانه هاى وجود خداوند اين است كه از نوع خودتان براى شما همسرانى آفريده تا به آنها آرامش يابيد و ميان شما دوستى و مهربانى قرار داد و براى كسانى كه در اين دوستى و محبت تفكر مى كنند، نشانه هايى است».(5)

اسلام، به منظور استحكام روابط اعضاى خانواده با يكديگر، قوانين و مقررات جامعى ارائه داده و روابط آنها را با دقيق ترين اسلوبى، نظم مى بخشد.

قرآن كريم از «ازدواج» به عنوان «پيمان محكم»(6) تعبير آورده و همه مسائل مادى را از هدف خود دور ساخته است و براى اينكه اعضاى خانواده از يك وحدت صورى و معنوى، برخوردار گرديده و روابط آنها بر محور همبستگى كامل بچرخد، وظايف و اداره اين سازمان را به طور عادلانه بين طرفين تقسيم نموده كه هر كدام به مقتضاى استعداد و فنّى كه در آن مهارت پيدا كرده، متعهد اداره قسمتى از كارهاى امور زندگى شود.

«زن و مرد نسبت به يكديگر حقوق متقابل دارند».(7)

اسلام، در زمينه كار و مشاغل، امكانات طبيعى و سرشت زن و مرد را دقيقاً ملاحظه كرده است، از طرفى مرد، عهده دار شؤون اقتصادى و توليدات مادّى و امور مربوط به آن مى گردد و از طرف ديگر، زن توليدات انسانى و پرورش نسل و نظارت در امر خانواده را به عنوان وظيفه اصلى خود، مى پذيرد.

اسلام، زن را عهده دار وظيفه فطريش كرده و در اين خصوص در حقش از هيچگونه حمايتى فروگذار ننموده است و مانع مى شود كه جنبه هاى طبيعى او فاسد و تباه شود و زن، هم در خانه و هم در خارج، رشته تلاشهايش با فعاليّت مداوم، پراكنده و گسسته گردد.

البته در موارد ضرورت فردى و اجتماعى، تجويز مى كند كه زن به كارهاى ديگرى كه از شؤون منزل خارج است، اقدام كند، ولى هرگز اجازه نمى دهد برخورد زن و مرد در صحنه اجتماع، بر اساس كامجويى و هوسرانى صورت پذيرد، زن با وضع زننده و تحريك آميز در صحنه اجتماع ظاهر شود و با مردان تماس بگيرد، همان تماس و آميزش جنون آميزى كه جز برانگيختن موجبات فساد و تباهى ، نتيجه اى به دنبال نخواهد داشت.

بى شك، هر سازمانى محتاج سرپرست و قيّمى است و خانه و خانواده نيز سازمانى است كه بى نياز از مقام مسؤول و سرپرست نيست و گرنه سازمان بى مسؤول دچار هرج و مرج گرديده و به نابودى خواهد گراييد و به همين علّت بايستى رياست خانواده و سرپرستى آن را به يكى از زن و مرد سپرد، حال ببينيم كدام يك از زن و مرد، شايستگى اين سرپرستى و قيمومت را دارند.

مرد در قبول مسؤوليتهاى اين سازمان و اداره شؤون فرزندان و قيام به وظايف سرپرستى و تحمّل بار سنگين قيمومت خانواده، از زن سزاوارتر و آماده تر است و تنها اوست كه مى تواند با قدرت و استقامت، تمام بار مسؤوليت را به دوش كشد و كانون خانواده را از هرج و مرج و پريشانى، حفظ كند.

اين موضوع، به ثبوت رسيده كه زن بيشتر تابع انفعالات عاطفى است و از نظر جنبه هاى روانى، طورى آفريده شده كه در نهادش، عاطفه، عميق تر و شديدتر است، به طورى كه خيلى سريع تر از مرد دستخوش احساسات و هيجانات مى شود، در حالى كه مرد از نظر فطرت، بيشتر تابع عقل است.

بنابراين، براى قبول مسؤوليتها «فكر» سزاوارتر از «عاطفه» است و لذا اسلام مرد را براى رياست خانواده برگزيده است(8) و اين منافات با مشورت، همكارى و تفاهم كامل ندارد و نمى توان نتيجه گيرى كرد كه مرد به دلخواه خود مى تواند مطلق العنان راه استبداد و خودسرى را در محيط خانه در پيش گيرد، با اين كه اسلام اين سرپرستى را به عهده مرد واگذار كرده، در عين حال آنها را از هرگونه اجحاف و زورگويى نسبت به زنان منع مى كند.

«با زنان خود به طور شايسته و دور از هرگونه اجحاف و تعدى، معاشرت نماييد».(9)

درست است كه مسؤوليت امور خانواده به عهده مرد است، با اين حال، زن در محيط خانه، استقلال داخلى دارد و مسؤول تنظيم وسايل زندگى و تربيت فرزند مى باشد.

پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمود: «مرد، نگهبان و مسؤول خانواده است، زن نيز مسؤوليت خانه، شوهر و فرزندان را به عهده دارد».(10)

اين كه پيوندهاى زناشويى در عصر ما اينقدر سست و بى دوام گرديده كه در برابر حوادث بى ارزش و كوچك، به آسانى از هم مى پاشد به علت اين است كه در اينگونه ازدواجها به واقعيات زندگى، توجهى نمى شود و اين پيوندها به دنبال يك سلسله رؤياها و افكار كودكانه و تصورات خام، بسته مى شود.

بسيارى از افراد در مسأله ازدواج، بدون در نظر گرفتن همفكرى، هماهنگى و توافق روحى بين زن و مرد، دنبال ثروت، شهرت و عناوين موهوم و ظاهر فريبنده مى روند و ارزشهاى معنوى و روحى را ناديده گرفته و مصالح واقعى خود را زير پا مى گذارند، چنين ازدواجهايى، آينده تاريك و اسف انگيزى خواهد داشت; زيرا تضاد عميق فكرى و روحى، زن و مرد را مانند دو قطب مخالف روبروى هم قرار داده و روز به روز شكاف و اختلاف طرفين را عميق تر و دامنه دارتر كرده و در روابط آنها يك نوع هرج و مرج و ناهماهنگى پديد مى آورد. حصول آرامش روحى و فكرى در زندگى خانوادگى به هماهنگى اخلاقى، فداكارى و مزاياى انسانى، روحى، تقوا و فضيلت طرفين بستگى دارد و در نظر گرفتن شرايط محيط و نشو و نماى زن و تطبيق افكار و اخلاق طرفين با يكديگر، از عوامل مهم تحكيم بنيان خانواده است.

وقتى افراد، داراى يك فكر مقدس و اصولى نباشند تا از يك ديدگاه صحيح، مسائل واقعى زندگى را مورد مطالعه قرار دهند، اين نابسامانيها هر روز رو به فزونى خواهد گذاشت.

با در نظر گرفتن همه مفاسدى كه از اين راه پيش مى آيد، اسلام چنين طرز تفكرى را كه جز بدبختى، اختلاف و كشمكش حاصلى ندارد، طرد مى كند، نظر اسلام در تشكيل خانواده، به ثروت، شهرت، ظاهر آراسته و امورى مادى نيست، بلكه ازدواج را بر محور ايمان، فضيلت، عفت و پاكدامنى قرار داده و به صفات و مزاياى روحى و پاكى نفس و پرهيزگارى زن و مرد، توجه خاص دارد.

پيشواى گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمود: «هركس بازنى فقط به خاطر زيباييش ازدواج كند، آنچه را كه دوست مى داشت در او نخواهد يافت. و هركس با زنى تنها به خاطر ثروتش ازدواج نمايد، خداوند او را به خود وا مى گذارد، بنابراين، بر شما لازم است كه همسر با ايمان و پاكدامنى را انتخاب كنيد».(11)

«چنانكه در روايات اسلامى نسبت به مسأله ازدواج و تشكيل خانواده، تشويق و ترغيب نموده و هيچ سازمانى را محبوبتر از ازدواج نمى داند».(12)

و به شدّت از افرادى كه به علل غير صحيح و نامعقول از تشكيل خانواده، خود دارى مى كنند، نكوهش كرده و هرگونه بهانه اى كه منجر به تباه شدن و يا منحرف گرديدن قواى جنسى مى شود، محكوم مى نمايد.

«از آيين من است ازدواج و زناشويى، هركس از اين روش و آيين من، اعراض كند از من نخواهد بود».(13)

همچنين اسلام، با پيوند زناشويى با افرادى كه فاقد كمالات نفسانى و فضايل روانى باشند، موافق نيست و ازدواج با خانواده هايى را كه فاقد نجابت بوده و از تربيت هاى اخلاقى و مذهبى، بى بهره اند، مصلحت نمى داند. پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله وسلم) فرمود:

«از ازدواج با سبزه ها و گلهايى كه كنار مردابهاى كثيف و آلوده مى رويند، بپرهيزيد; از آن حضرت سؤال شد يا رسول الله سبزه در كنار مردابهاى عفن چيست؟ فرمود: زن زيبايى كه در خانواده آلوده و بى بند و بار، تربيت يافته باشد».(14)

طبيعى است، كه چنين همسرانى كه به اصول و قوانين اخلاقى و مذهبى پايبند نيستند، سعادت و خوشبختى خانوادگى را تأمين نخواهند كرد و قهراً ثمره اين ازدواجها نيز فرزندانى هوسباز، زبون و فاقد آرامش روحى و امنيت خواهند بود.

بنابراين، اسلام به تأمين نيكبختى طرفين از لحاظ امور اخلاقى و عقلى، نظر خاص دارد و با نهى از پيوند ازدواج با خانواده هاى منحط و آلوده، از پيدايش نسل فاسد و منحرف نيز كاملاً جلوگيرى كرده است.

اگر جوانان هنگام انتخاب همسر، بر اساس قوانين و مقررات اسلامى به جاى توجه به ظواهر، به مسائل واقعى و حياتى توجه پيدا كنند و از پيروى افكار غلط و هوا و هوسهاى آلوده و زود گذر اجتناب نمايند، مسلماً از بدبختى ها و نابسامانى هاى خانوادگى كه عرصه را بر هوا پرستان تنگ كرده، در امان خواهند ماند.

در عصر ما برخى از جوانان چنين مى پندارند كه راه صحيح انتخاب همسر اين است كه بايد به وسيله معاشرت و آميزش هاى امتحانى، همسر موافق و ايده آل را بدست آورد و از اين راه سعادت و خوشبختى زندگى مشترك را تأمين كرد، در حالى كه اين گونه معاشرتها علاوه بر مفاسد و زيانهايى كه در بر دارد، راهى سودمند و مفيد براى تشخيص روحيات، صفات و خصايص همسر نيست; زيرا شناخت اخلاقيات و صفات و مزاياى هركس، مستلزم مرور زمان و معاشرتهاى طولانى است و به آسانى طى مقدارى معاشرت و رفت و آمد، نمى توان به اعماق و زواياى طبيعت كسى، پى برد.

وانگهى استعدادها و شخصيتهاى روحى هر فردى به وسيله حوادث و رويدادهاى زندگى، ظاهر و هويدا مى شود و اين صحنه هاى گوناگون زندگى است كه آشكار كننده شخصيت روحى انسان است.

به دست آوردن صفات و مزايايى مانند صبر و شكيبايى، متانت، برد بارى، قناعت، گذشت و فداكارى، هنگام فشار جانكاه روز گار تجلّى مى كند وگرنه اوقات خوشى، آسايش، تفريح و گردش، چگونه مى توان به اين گونه خصايص اخلاقى كسى، پى برد؟

آيا ملاقات در محيط مثلا سينما يا گردشگاهها مى تواند معيارى براى شناساندن روحيات طرفين به يكديگر باشد؟ در حالى كه طرفين در معاشرتهاى مقدماتى سعى مى كنند بر نواقص خود پوششى بكشند و حتى به طور تصنعى، حالات نيكو و پسنديده اى به خود بگيرند.

آيا جوانانى كه در شديدترين دوران عكس العملهاى غرايز و بحرانى ترين دوران عمر هستند مى توانند به وسيله معاشرت، تشخيص دهند كه هيچ نقطه ضعفى از نظر اختلاف روحى ميانشان وجود ندارد؟ در چنين شرايط و سنّى كه جوان به چيزى جز ارضاى تمايلات جنسى و تحقق بخشيدن به رؤياهايى از اين قبيل، نمى انديشد.

آيا جوانانى كه به وسيله معاشرت و با اين روش، همسر خود را انتخاب مى كنند، تا آخر عمر از اختلافات، كشمكشها و مشاجرات در امان خواهند بود؟ و ميان آنها و همسرانشان هيچگونه اختلافى بروز نخواهد كرد؟ و در سايه اين ازدواج از يك زندگى سعادتمند و مطبوع، دور از هرگونه تشاجر و نارضايتى، بر خوردار خواهند شد؟

واقعيات و حوادث، خلاف اين عقيده را اثبات مى كند.

چه بسيار ازدواجهايى اين چنين كه به تدريج هر يك به معايب و نواقصى كه در طرف مقابل وجود دارد پى مى برند، در صورتى كه در مراحل ابتدايى هيچگونه برخوردى به اين نواقص و معايب، نداشته اند.

هر جوانى بايد اين حقيقت را بداند كه ميان دو نفر تطابق روحى از هر جهت، بسيار مشكل و شايد محال باشد، همانطورى كه از جنبه هاى ظاهرى نيز اتحاد در قيافه و

مطابقت شكلى، بسيار بعيد و يا ممتنع است.

به علاوه عواطف و احساسات گوناگونى كه در طرز فكر و آراى زن وجود دارد، خواهى نخواهى، خط مشى فكرى و عملى او را از مرد جدا و مشخص خواهد نمود.

اسلام نظر به اهميتى كه براى ازدواج قايل است، اجازه مى دهد هر فردى قبل از انجام عقد، ظاهر و قيافه همسر خود را ببيند و خصوصيات روحى و اخلاقى او را هم به وسيله افراد مطلع تا جايى كه مقدور و ميسّر است، به دست آورد.

سعادت خانواده در درجه اوّل، مربوط به كيفيت و نحوه روابط زن و مرد و همزيستى آنان با يكديگر است، هر قدر پيوندهاى روحى و اخلاقى ميان اين دو عضو اصلى خانه استوارتر باشد، به همان اندازه خوشبختى درآن خانه بيشتر خواهد بود، سعادت واقعى در اثر ملكات اخلاقى و فدا كارى زن و مرد به دست مى آيد و اين گذشت و فداكارى است كه بنيان خانواده را از تزلزل و انهدام، باز مى دارد.

اسلام علاوه بر قوانين حقوقى و مقررات جامعى كه براى زن و مرد در محيط خانواده، وضع كرده و به طريقى عادلانه وظايف و مسؤوليتهاى هر يك را مشخص مى سازد.

از نظر اخلاقى نيز به وسيله يك رشته تعليمات پرارزش، خانواده ها را به سوى سعادت واقعى سوق مى دهد.

از يك طرف به مرد توصيه مى كند كه از هيچگونه نيكى و خوشرفتارى نسبت به خانواده خود دريغ نورزد.

پيشواى عاليقدر اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمود: «بهترين مردان امت من، افرادى هستند كه نسبت به خانواده خود، سختگيرى ننموده و نسبت به آنها كمال احسان و نيكى را مى نمايند».(15)

«بهترين فرد شما آن كسى است كه با خانواده خود خوشرفتارتر باشد، و من با خانواده خود از همه شما خوشرفتارترم».(16)

و از طرف ديگر، خوشرفتارى با شوهر را يك «جهاد مقدس»براى زن مى شمارد: «جهاد زن، خوب شوهر دارى است».(17)

يكى از عوامل مهمّى كه در شرايط كنونى موجب ركود فكرى تشكيل خانواده در ميان جوانان و پايين آمدن آمار ازدواج شده است، مهرهاى سنگين و تشريفات زايد و هزينه هاى سرسام آورى است كه چون بسيارى از جوانان قادر به تحمّل چنين هزينه هايى نيستند، آنها را از اقدام به اين امر، باز داشته است.

اين تقيّدات زايد و بى اساس اجتماعى در زمينه تشكيل خانواده، به هيچ وجه با هدف اسلام تطبيق نمى كند; زيرا اسلام براى تحقق يافتن اين امر حياتى، تسهيلات فراوانى قايل شده و با هرگونه عاملى كه ممكن است مردم را از انجام اين وظيفه باز دارد، به شدّت مبارزه نموده و دستور مى دهد ميزان مهر، كم و مقدمات ازدواج، به سادگى برگزار گردد.

پيشواى اسلام(صلى الله عليه وآله) فرمود:

«از خوش قدمى و ميمنت زن اين است كه خواستگاريش به سهولت انجام گيرد و مهريه اش كم باشد».

بدون ترديد، در موارد بروز اختلافات خانوادگى، زن با داشتن سلاح «مهريه سنگين»، در برابر مرد، لجاجت و سرسختى از خود نشان مى دهد و حاضر به گذشت نخواهد شد. و شايد همين لجاجت ها به از هم پاشيدگى كانون خانواده منجر شود. و روشن است كه چنين ازدواجى تا چه اندازه ناميمون خواهد بود.

«روزى، جمعى از ياران رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شرفياب محضر آن حضرت بودند، ناگاه زن جوانى وارد شد و پس از عرض ادب گفت: يا رسول الله! ميل دارم با مرد جوانى ازدواج كنم. حضرت روبه حضار نمود و فرمود: چه كسى ميل دارد با اين زن ازدواج كند؟ مردى از ميان حضار پاسخ داد: من حاضرم. حضرت فرمود: مهر او را چه قرار مى دهى؟ در جواب گفت: براى مهر او چيزى در اختيار ندارم.

حضرت فرمود: نه.

زن بار ديگر آمادگى خود را براى ازدواج اعلام داشت، كسى از ميان جمعيت جوابى نداد، مگر جوانى كه از ثروت و مال، چيزى در اختيار نداشت، حضرت جوان را مخاطب ساخت و فرمود: آيا قرآن مى دانى؟ گفت: آرى، رسول اكرم فرمود: در مقابلِ تعليم مقدارى از قرآن كه به اين زن ياد دهى، او را به تو تزويج مى كنم».(18)

بنابراين، اسلام، مشكلات مالى را مانع از تشكيل خانواده نمى داند و اجازه مى دهد افراد مستمند و بى بضاعت نيز از قانون تشكيل خانواده استفاده نمايند و محروميت مالى، سبب محروميت ديگرى براى طبقه مستمند در زندگى نشود.

وحشت از فقر و گرفتارى نيز يكى از عواملى است كه سبب مى شود بسيارى از مردم از زير بار اين امر حياتى، شانه خالى كنند و تن به ازدواج ندهند. اسلام، اينگونه افكار نادرست و بهانه ها را نيز مانع از تحقق امر زناشويى ندانسته و به مردم نويد مى دهد كه خداوند، جبران محروميت هاى مادّى آنان را خواهد كرد.

«براى افراد لايق و شايسته اى كه همسر ندارند، وسايل ازدواج آماده كنيد، چنانچه فقير و نادار باشند، خداوند به لطف و كرم خود، آنان را بى نياز خواهد كرد».(19)

بى شك نيازمنديهاى زندگى، انسان را به تلاش و فعاليّت وامى دارد و هنگامى كه انسان مسؤوليت خانواده را به عهده گرفت، براى گرداندن چرخهاى زندگى و رفع نيازمندهاى خود و خانواده اش، بر كوشش و فعاليّت خويش خواهد افزود و از اين جهت مى توان ازدواج را يكى از عوامل پيشرفت در صحنه زندگى دانست.

اما در كشورهاى غرب و متمدّن جهان، بى بند و بارى جنسى سبب بى علاقگى جوانان به تشكيل خانواده و بى اعتنايى آنان به مبانى فطرى و معنويت شده است و به تدريج اين اصل ضرورى اجتماعى را از ميان مى برد، گسترش وسايل عيّاشى و آزادى بى حساب و بدون مانع، محور زندگى جوانان را تغيير داده و با سرعت سرسام آورى، انحرافات را در ميان آنها بالا برده است.

توجه به كاهش آمار ازدواج و افزايش روز افزون اختلافات خانوادگى و طلاق، شاهد گوياى تزلزل بنيان خانواده در دنياى غرب است.

جامعه شناس شهير «ويل دورانت» مى نويسد: «چون ازدواج زن و مرد در اجتماع جديد، به معناى صحيح صورت نمى گيرد; زيرا تنها بر اساس رابطه جنسى استوار است، نه بر مبناى احساس پدرى، از اين رو به زودى به تباهى كشيده مى شود; چون چنين ازدواجهايى كه فاقد همبستگى با همنوع و با زندگى است، به سرعت گسسته مى گردد و آنگاه زن و مرد كه گويى دو جزء كاملاً جدا از همند، هر يك سر به گريبان خود فروبرده و در نتيجه، نوع دوستى كه در عشق وجود دارد، به خود پرستى كه بر اثر تحريك و فشار ماسكهاى دروغين پديد مى آيد، مبدّل مى گردد.

در اين صورت، تمايل مرد كه هر روز طعمه تازه اى مى يابد، به او باز مى گردد; چون ديگر آن انس كه وجودش را، سبكبار و آرام مى كند، فاقد گشته و همسرش چيز تازه و جديدى ماوراى آنچه تا كنون داشته و عرضه داشته، ندارد... .

ما در امواج دگرگونى ها غوطه مى خوريم و بى شك، سرنوشت ما بدانجا منتهى مى شود كه در انتخابش، خود اختيارى نداريم.

از چيزهايى كه همگام با اين خروشى كه در رسوم، سنن و نظامها پديد آمده، رخ مى دهد، يكى هم اين است كه در شهرهاى بزرگ ما، مسأله تشكيل خانواده رو به زوال نهاده است; ازدواجى كه مرد را تنها به انديشه يك همسر قانع سازد، اهميت خود را فاقد گرديده است و بى شك تعداد زناشويى هايى كه براساس لذّت صورت مى گيرد، روز به روز افزون مى شود.

با آنكه در اين گير و دار، اغلب، مرد از آزادى بر خوردار مى شود، ولى زن نيز اينگونه زناشويى ها را بدان جهت تأييد مى كند كه از تنهايى و خزيدن به كنجى بدون دمساز و همراز، آن را بهتر مى داند.

آرى، به زودى خلل شديدى در سطح زناشويى نمايان مى گردد، زن باعث تشويش مرد مى شود كه پيش از ازدواج، همديگر را بيازمايند، آنگاه با افزونى طلاق، قربانيان كاشانه هاى ويران شده، آشوبى در شهرها به پا مى كنند و سبك زناشويى كاملاً به صورت تازه اى در مى آيد».(20)

* * *

كسانى كه امروز با شور و هيجان از آزادى زن در غرب بحث مى كنند، از نهضت اسلام در موضوع زن كه يك جهش انقلابى بود با در نظر گرفتن شرايط محيط آن زمان، بى خبرند. هركسى واقعيت، روح و تاريخ اين دين را به موازات همديگر بررسى كند، كاملاً درك مى كند كه تمدّن غرب بر جهش انقلابى اسلام در خصوص طبقه زن، چيزى اضافه نكرده، مگر آزادى براى فساد اخلاق و بى بند و بارى.

اما اسلام، جلو نشر فساد، هرزگى، لااباليگرى و ابتذال اخلاقى را مى گيرد، ولى آيا جلوگيرى از اينها زن را از ترقى و پيشرفت باز مى دارد؟ كداميك از اين امور سبب آبرو مندى و بالا بردن شخصيت زن و ترقى و تعالى او مى گردد؟

از نظر اسلام، زن و مرد براى اين منظور قدم به دايره هستى گذارده اند كه به مدارج عاليه انسانى و كمالات روحى و معنوى، نايل گردند و بر خلاف كتب تحريف شده يهود و مسيحيت كه مى گفتند: «در ميان هزار نفر مرد، يك نفر محبوب خدا پيدا مى شود، اما يك زن هم در ميان تمام زنان جهان يافت نمى شود كه مشمول الطاف و عنايات خاصه
الهى واقع گردد!»(21)، با صراحت اعلام مى كند كه زن و مرد، هيچگونه امتيازى بر يكديگر ندارند، تنها ملاك فضيلت و امتياز افراد ـ اعم از مرد و زن ـ مزاياى روحى و كارهاى نيك و پسنديده است، آنهابه طور مساوى در روز رستاخيز، ثمرات و نتايج اعمال خويش را دريافت خواهند كرد و خلاصه نويد بخشش و پاداش را به هر دو به طور يكسان داده است:

«هركسى كه با ايمان باشد و كار شايسته اى بجا آورد چه زن باشد يا مرد، زندگى رضايت بخشى نصيبش مى كنيم و بهتر از كارهاى نيكى كه انجام داده، پاداش خواهيم داد».(22)

در نظامات اسلام، زن و مرد مكمّل يكديگرند و ظرافت، درشتى و ساير مشخصات، موجب مزيّت يكى بر ديگرى نيست:

«خدا دعايشان را پذيرفت و گفت: من كار هيچ يك از شما را چه زن باشد يا مرد، ضايع و تباه نمى گردانم، بعضى از شما از بعضى ديگريد».(23)

چه بسيار زنانى كه در اثر دارابودن فضايل نفسانى و اطاعت از فرمان عقل، به مدارج عاليه انسانيّت و مراحل نهايى سعادت، نايل مى گردند و در مقابل، چه بسا مردانى كه به واسطه پيروى از تمايلات و هوسها و انحراف دستورات عقل و خرد، به درّه بدبختى و شقاوت سقوط مى كنند.

پس از طلوع اسلام، شخصيّت حقوقى بانوان تا جايى ارتقا يافت كه به اعمال، رفتار و دستورات حكومت، نظارت و مداخله مى كردند اين نمونه تاريخى كه دانشمندان شيعه و سنّى نوشته اند، شاهد گوياى اين حقيقت است:

«روزى خليفه دوّم (عمر) بر فراز منبر در برابر جمعيت انبوهى گفت: هركس بيش از پانصد درهم براى زنى مهر قرار دهد، من هر مقدار كه از «مهر السنّة» (پانصد درهم) زيادتر باشد، به بيت المال بر مى گردانم!

زنى از پاى منبر به او اعتراض كرد و گفت: اين دستور شما با فرمان خدا مخالف است كه مى گويد: «هرگاه به يكى از آنها به عنوان مهريه، مال بسيار داده ايد، چيزى از آنها پس نگيريد»،(24) چگونه شما بر خلاف قانون الهى كه بيش از مهرالسنه را مجاز دانسته، فرمانى صادر مى كنيد؟

عمر به خطاى خود پى برد و گفت: مردى اشتباه كردو زنى به حقيقت سخن راند».(25)

وقتى اين حادثه و ساير جريانات را با وضع رقت انگيز و اسفبار زنان قبل از اسلام، مقايسه كنيم، به خوبى درك مى كنيم كه اسلام تا چه پايه به شخصيت و استقلال بانوان توجه كرده كه زنى در برابر تصميم شخص خليفه، زبان به اعتراض مى گشايد و او را وادار مى سازد كه در اجتماع عمومى به اشتباه و خطاى خود اعتراف كند و از تصميم خلاف خويش، صرف نظر نمايد.

آرى، اين اسلام بود كه مردان را از مرتبه مالكيت زن پايين كشيد و زنان را از اسارت و بردگى، نجات بخشيد و به سطح بالا ارتقا داد و مساوات هر دو را در مقام انسانيّت، تثبيت كرد.

مساواتى كه ميان زن و مرد در اصل بشريّت و حقوق مربوط به همين اصل بر قرار كرد، يك مساوات فطرى و طبيعى بود، اما تساوى مطلق در ذات و ماهيّت آنها و در وظايف زندگى و طرق آن، تنها در عالم خيال امكان پذير است، اما در جهان خارج، هرگز صورت تحقق پيدا نخواهد كرد.

اسلام در قانونگذارى خود، هميشه نيازمنديهاى طبيعى و فطرت بشر را منظور داشته و به همين سبب زن و مرد را در مواردى كه تساوى آن دو منطبق با طبيعت و فطرت باشد، مساوى قرار داده و همچنين در جايى كه تفاوت ميان آنها بر طبق طبيعت و فطرت باشد، ميان آن دو تفاوت و فرق قايل گرديده است.

در سال 586 ميلادى مجمع دينى فرانسه پس از بحث و گفتگو در خصوص زن، مقرر داشت كه: «زن، انسان است ولى براى خدمت به مرد آفريده شده است!».

تا چندى پيش، قوانين كشورهاى متمدّن اروپا، زن را از همه حقوق مربوط به مالكيت و تصرف در املاك، محروم مى داشت.

«طبق قانونى كه در حدود سال 1850 در انگلستان وضع گرديد، زنان از اتباع كشور به حساب نمى آمدند و هيچگونه مالكيتى پيدا نمى كردندو حتى لباسهايى كه به تن داشتند، مالكش نبودند، «هانرى» هشتم به موجب فرمانى كه در انگلستان صادر كرد، زنان از مطالعه كتاب مقدس، ممنوع شدند!!».(26)

در سال 1882 قانونى در بريتانيا تصويب شد كه به موجب آن، امتياز بى سابقه اى نصيب زنان گرديد و آن اين بود كه حق داشتند پولى را كه به دست مى آورند، به ميل و دلخواه خود خرج كنند و مجبور نيستند به شوهر خويش تحويل دهند!

اما اسلام، استقلال اقتصادى زن و حق مالكيت و انواع تصرفات مالكانه او در چهارده قرن پيش، بدون نظارت و قيمومت مرد را تثبيت كرده و به زن حق داده است اموالى را كه از طريق كسب و تجارت، هبه و امثال اينها بدون كسب اجازه از شوهر و يا شخص ديگرى، هر نوع تصرفاتى در آن به عمل آورد و در حقيقت، اين يكى از مفاخر اسلام است.

«براى مردان از آن چيزهايى كه به دست آورده اند بهره اى و براى زنان نيز از آن چيزهايى كه كسب كرده اند، بهره اى است».(27)

علاوه بر حقوق مربوط به مالكيت، اسلام شخصيت، استقلال و آزادى زن را در مسأله ازدواج كه مهمترين و حساسترين مسائل زندگى اوست، تأمين نموده و به طور مطلق اين حق را در اختيار او قرار داده است و از اين رهگذر مى تواند مرد مورد نظر خود را انتخاب كند.

اين حقوق و مزايا كه به حكم ضرورت و در اثر فشار، زنان اروپايى در چندى پيش بدان دست يافتند، در قرنها قبل، اسلام بدون هيچگونه ضرورت و فشارى، به جامعه بانوان اعطا كرد.

بنابرآنچه گذشت، هيچ مشكلى از مشكلات مربوط به حيثيت و حيات زن نيست كه اسلام به بهترين وجهى آن را حلّ نكرده باشد.

امروز، گرچه وضع بسيارى از زنان در شرق، رضايت بخش نيست و اين نقص، ناشى از نقص نظام و قانون اسلامى نيست، بلكه اشكال كار مربوط به شرايط سياسى، اجتماعى، اقتصادى و همچنين نظام غير اسلامى است كه امروز بر جامعه مسلمين حاكم است و لذا سرچشمه اين نواقص را بايد در جاهاى ديگر جستجو كرد، نه در اسلام.

فقر عمومى، يكى از علل مهم نابسامانى و دشوارى وضع زنان در مشرق زمين است، مظالم اجتماعى، گروهى را در نهايت ناز و نعمت قرار داده و دسته ديگرى را به كام بدبختى و گرسنگى افكنده است، همين مظالم و فقر كشنده، نيروى مقاومت و تحمل را از مردان سلب كرده است، از اين رو، ناچار خشم و عقده اى كه از اجتماع و محيط زندگى خود به دل گرفته اند، براى فرو نشاندن آن، زهر عناد و خشم را در محيط خانه، به جان همسر و فرزندان خويش، خالى مى كنند.

زن بيچاره هم در چنين شرايطى قادر نيست، از حقوق شرعى خود استفاده كرده و جلوى تعدّى و تجاوز مرد را بگيرد، چه زن بيم دارد كه كارش به جدايى و متاركه انجامد و حتى بستگان و نزديكان وى هم نتوانند او را تحت كفالت و حمايت خويش، قرار دهند.

ترديدى نيست كه در اجتماع فقير و محروم، فضايل اخلاقى نابود مى شود، عواطف عاليه انسانى از ميان مى رود و زور و بى عدالتى، جاى همه فضايل و موازين اخلاقى را مى گيرد. پس نخستين عاملى كه زنان را در وضع نامناسب قرار داده، همين مشكل و «عامل فقر» است.

جاى هيچگونه ترديدى نيست كه اين بدبختيها را نظام اجتماعى اسلام به وجود نياورده و اين تيره روزى و نابسامانى از ناحيه اسلام پديد نيامده است.

اسلام، همان نظامى است كه با فقر و بى عدالتى مبارزه مى كند و در ميان طبقات مردم، ثروت را بر اساس عدالت، توزيع مى نمايد، اسراف و تجمل را تحريم و مظالم اجتماعى و فاصله طبقاتى را از ميان مى برد و نمى گذارد ظلم و بيداد اجتماع، مرد را در زير شكنجه محروميت و ناكامى قرار دهد تا در نتيجه، عقده هاى فشرده اى كه در دل و جانش كمين كرده، به زن و فرزند خويش ظلم و ستم روا دارد و زن نيز از ترس افتادن در كام فقر و بدبختى، از مطالبه حقوق خود صرف نظر كند.

آيا هيچ خردمند و منصفى مى تواند ادعا كند، اين رشته عقده ها كه در اعماق دل مرد متراكم شده و سبب گرديده است، زن و فرزند و اعضاى خانواده خويش را زير فشار تلخكامى قرار دهد از ناحيه اسلام پديد آمده؟

آيا دستورات اسلام بر اساس تهذيب نفس و رعايت عدالت و احترام و محبّت به همه مردم، مخصوصاً اعضاى خانواده، استوار نيست؟

اين همان اسلام بود كه بانوان را از وضع اسف انگيز، رقّت بار و انحطاط، نجات بخشيد و در پرتو آن نظام، مقام و حيثيت شايسته خود را احراز كردند.

اكنون ببينيم از نظر جهان متمدّن امروز، زن داراى چه مقام و ارزشى است؟

نه تنها مقام و موقعيت زن در عصر تمدّن بشر بالا نرفته، بلكه فوق العاده انحطاط پيدا كرده است; زيرا زن در دنياى كنونى، ابزارى براى اطفاى شهوات حيوانى مردها محسوب مى شود و از وجود آنها براى تبليغات گوناگون، وسايل سرگرمى از قبيل سينما، تلويزيون و فروش كالاها استفاده مى گردد.

امروز ملاك شهرت و شخصيّت زن، فضايل اخلاقى، معلومات و دانش كافى نيست، غالباً زنان باتقوا و دانشمند، گمنامند، احترام، شهرت و سود سرشار، نصيب زنانى

است كه به غلط نام «هنرمند!» روى خود گذارده و هيچگونه كار مثبتى در اجتماع انجام نمى دهند و هرگز منشأ اثرى براى مردم نبوده و نيستند، بلكه تحت اين نام، مرتكب هزار گونه هرزگى و آنچه مخالف تقوا، فضيلت و شرف است، مى گردند.

يك دانشمند آمريكايى از هوا پرستى و انحرافات فكرى اجتماع كنونى و ابتذال محيط خود، چنين درد دل مى كند: «در دنياى امروز، زنى كه سينه لختش را به مردم نشان مى دهد، يك ميليون دلار كسب مى كند! مردى كه بتواند با يك مشت ضربت، آدم بكشد، نيم ميليون دلار اجرت مى گيرد، ولى كسى كه براى نجات ميليونها نفر موهاى خود را سفيد كرده است، درآمدش براى مردن، زياد و براى زندگى كردن، كم است».

«پرفسور آلبرت كانلى» استاد روانشناس، طى مقاله تحقيقى جالبى مى نويسد:

«وقتى در سال 1919 بانوان مبارز انگليسى، براى بدست آوردن حق دخول به پارلمان مى جنگيدند و حتى از مرگ و زندان، ترسى نداشتند، كمتر كسى مى توانست حدس بزند كه آزادى مورد مطالبه آنها پس از نيم قرن به دست نوه هايشان، چنان شكل مبتذلى خواهد يافت كه شخصيت و مقام اجتماعى زن را به كلى متزلزل خواهد كرد.

اكنون اگر آن زنان مبارز، زنده بودند، قطعاً مى بايست براى برگرداندن آن آزادى و محروم كردن خود و همجنسان خود از آن، ميتينگ بدهند و تظاهرات راه بيندازند; زيرا تجربه پنجاه سال اخير نشان داده كه با دريافت آزادى، زنان نه تنها چيزى به دست نياورده اند، بلكه احترام و موقعيّت سابق خود را نيز قربانى كرده اند».(28)


پى‏نوشتها:

1) جامعه شناسى ساموئل كينگ، ص 232.
2)
نحل / 72: (وَاللَّهُ جَعَلَ لَكُم مِّنْ أَنفُسِكُمْ أَزْوَا جًا وَجَعَلَ لَكُم مِّنْ أَزْوَا جِكُمْ بَنِينَ وَحَفَدَةً وَرَزَقَكُم مِّنَ الطَّيِّبَـتِ...)
3)
وسائل الشيعه، ج 14، ص 39، ح 2.
4)
وسائل، ج 14، ص 51، باب 28.
5)
روم / 21: (وَمِنْ ءَايَـتِهِ ى أَنْ خَلَقَ لَكُمْ مِّنْ أَنْفُسِكُمْ أَزوَاجًا لِّتَسْكُنُواْ إِلَيْهَا وَجَعَلَ بَيْنَكُمْ مَّوَدَّةً وَرَحْمَةً إِنَّ فِى ذلِكَ لاََيـت لِّقَوم يَتَفَكَّرُونَ).
6)
نساء / 21: (...وَأَخَذْنَ مِنكُم مِّيثَـقًا غَلِيظاً).
7)
بقره / 228: (وَلَهُنَّ مِثْلُ الَّذِى عَلَيْهِنَّ بِالْمَعْرُوفِ...).
8) در قانون جديد فرانسه، ماده 213 نيز صراحت دارد كه: سرپرستى و زعامت خانواده به عهده مرد است.
9)
نساء / 19: (... وَعَاشِرُوهُنَّ بِالْمَعْرُوفِ...).
10)
مجموعه ورام، ج 1، ص 6: «الرجل راع على اهل بيته و هو مسؤول عنهم فالمرأة راعية على اهل بيت بعلها و ولده و هى مسؤولة عنهم».
11)
وسائل الشيعه، ج 14، ص 31: «من تزوج امرأة لايتزوجها الا لجمالها لم يرفيها ما يحب و من تزوجها لمالها لا يتزوجها الاّ له وكّله الله اليه فعليكم بذات الدين».
12)
وسائل الشيعه، ج 14، ص 3: ما بنى بناء فى الاسلام احبّ الى الله عزّوجلّ من التزويج.
13)
سفينة البحار،ج 1، ص561: «من سنّتى التزويج فمن رغب عن سنّتى فليس منّى».
14)
وسائل الشيعه، ج 14، ص 29. تهذيب، ج 2، ص 227: «عن رسول الله(صلى الله عليه وآله): ايها الناس! ايّاكم و خضراء الدّمن قيل: يارسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)! وما خضراء الدّمن؟ قال: المرأة الحسناء فى منبت السوء».
15)
وسائل الشيعه، ج 14، ص 122، خصال، ج 2، ص 161: «ألا خيركم خيركم لنسائه و أنا خيركم لنسائى».
16)
من لايحضره الفقيه، ج 3، ص 555، ط دفتر انتشارات اسلامى: «خيركم خيركم لاهله و انا خيركم لاهلى».
17)
وسائل الشيعة، ج 14، ص 116. خصال، ج 2، ص 161: «جهاد المرأة حسن التبعل».
18)
وسائل الشيعه، ج 15، ص 3 ـ 4. من لايحضره الفقيه، ج 2، ص 124: «جاءت امرأة الى النبى (صلى الله عليه وآله) فقالت: زوّجنى. فقال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم): من لهذه؟ فقام رجل فقال: انا يا رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم)زوجنيها. فقال: ما تعطيها؟ فقال: مالى شىء. قال: لا فاعادت فاعاد رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) الكلام فلم يقم احد غير الرجل. ثم اعادت. فقال رسول الله(صلى الله عليه وآله وسلم) فى المرّة الثّالثة: اتحسن من القرآن شيئاً؟ قال: نعم، قال: زوّجتكها على ما تحسن من القرآن فعلّمها ايّاه».
19)
نور / 32: (وَأَنكِحُواْ الاَْيَـمَى مِنكُمْ وَالصَّـلِحِينَ مِنْ عِبَادِكُمْ وَإِمَآئِكُمْ إِنْ يَكُونُواْ فُقَرَآءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِن فَضْلِهِ< >ى وَاللَّهُ وَا سِعٌ عَلِيمٌ).
20) ويل دورانت، لذّات فلسفه.
21)
تمدّن اسلام و عرب، ص 519 نقل از كتاب مقدس.
22)
نحل / 97: (مَنْ عَمِلَ صَـلِحًا مِّن ذَكَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَو ةً طَيِّبَةً وَلَنَجْزِيَنَّهُمْ أَجْرَهُم بِأَحْسَنِ مَاكَانُواْيَعْمَلُونَ ).
23)
آل عمران / 195: (فَاسْتَجَابَ لَهُمْ رَبُّهُمْ أَنـِّى لاَ  أُضِيعُ عَمَلَ عَـمِل مِّنكُم مِّن ذَكَر أَوْ أُنثَى بَعْضُكُم مِّن بَعْض...).
24)
نساء / 20: (...وَءَاتَيْتُمْ إِحْدَيهُنَّ قِنطَارًا فَلاَ تَأْخُذُواْ مِنْهُ شَيْــًا...).
25) الغدير، ج 6، ص 95 ـ 98.
26) روح الدين الاسلامى، ص 231.
27)
نساء / 32: (...لِّلرِّجَالِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبُواْ وَلِلنِّسَآءِ نَصِيبٌ مِّمَّا اكْتَسَبْنَ...).
28)
روشنفكر، شماره 829 .