جشن تكليف

محمد محمدي ري شهري

- ۳ -


شرايط تكليف

پرسش: در چه تاريخى انسان به تكليف مىرسد؟

پاسخ: هنگامى كه توانِ جسمى، فكرى، علمى و عملى او براى انجام تكليف مهيّا باشد. تكليف چهار شرط اصلى دارد:

اول ـ بلوغ

دوم ـ عقل

سوم ـ علم

چهارم ـ قدرت

اينك توضيح مختصرى درباره اين شرايط:

بـلوغ

بلوغ، يعنى رسيدن. رسيدن به توان جسمى لازم براى انجام تكليفهاى الهى، نخستين شرط تكليف است.

الف ـ علامتهاى بلوغ

علامتهايى كه فقها براى بلوغ دختر و پسر ذكر كردهاند، عبارتند از:

1 ـ روئيدن موى درشت بر زهار.

2 ـ خروج منى در بيدارى يا خواب.

3 ـ پايان پانزده سال پسر و نُه سال دختر.

از رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روايت شده كه فرمود: هنگام بلوغ، نورى در قلب انسان واقع مىشود كه بر اثر آن، انسان مىتواند كارهاى واجب و نيك و بد را تشخيص دهد. سپس مىفرمايد: «عقل در دل، مانند چراغ در وسط خانه است.»

تا اين چراغ در دل انسان روشن نشده و قدرت تشخيص حق و باطل، ايمان و كفر، واجب و حرام را ندارد، تكليفى به عهده او نيست.

قرآن كريم كسى را كه به بلوغ عقلى نرسيده، مستضعف مىنامد. امام باقر (عليه السلام) درباره ويژگيهاى مستضعف عقلى فرمود:

مستضعف كسى است كه توان تشخيص كفر و ايمان را ندارد تا كفر ورزد يا ايمان آورد. آنان كودكان نورس هستند، هر مرد و زنى كه در خرد مانند كودك باشد، قلم تكليف بر او جارى نيست.

علـم

علاوه بر بلوغ جسمى و عقلى، شناخت احكام الهى نيز از شرايط قطعى تكليف است. تا انسان، حكمى را نداند، نسبت به آن تكليفى ندارد. اين بدان معنا نيست كه انسان مىتواند به بهانه ندانستن مسأله، به تكليف خود عمل نكند. از امام صادق (عليه السلام) روايت شده است:

خداوند روز قيامت از كسى كه به تكليف خود عمل نكرده، مىپرسد: آيا تكليف خود را مىدانستى؟ اگر بگويد: مىدانستم، به او خطاب مىشود: چرا به آن عمل نكردى، اگر بگويد: نمىدانستم، به او خطاب مىشود: چرا ياد نگرفتى تا عمل كنى؟

شرط بودن معرفت براى تكليف، بدين معناست كه اگر انسان به تكليف خود توجه نداشته، يا شرايط زندگى او بگونهاى است كه راهى براى دانستن او وجود ندارد، تكليفش ساقط است.

قــدرت

چهارمين شرط تكليف، قدرت يعنى توانايى براى انجام كارى است كه خداوند آن را از انسان خواسته است. توانايى، تنها شرطى است كه قرآن كريم به عنوان شرط تكليف، بر آن تأكيد نموده و با صراحت اعلام كرده است:

«لا يكلّف الله نفساً إلاّ وسعها».

خداوند هيچ كس را جز به اندازه توانش تكليف نمىكند.

در واقع، تكليف يك شرط بيشتر ندارد و آن، توانايى مكلّف براى انجام تكليف است. اين توانايى شامل: توانِ جسمى، عقلى، علمى و عملى است. آنچه در روايات اسلامى درباره ساير شرايط تكليف آمده، در حقيقت توضيح اين شرط است.

امام حسين (عليه السلام) درباره اين شرط فرمود:

خداوند طاقت كسى را نگرفت، مگر آنكه طاعت خود را از او برداشت، و قدرت كسى را سلب نكرد، مگر اينكه تكليف خود را از او برداشت.

روايتى از امام على (عليه السلام) نقل شده كه بيانگر دقت پيشوايان اسلام در رعايت توان مكلف براى انجام تكليفهاى الهى است.آن بزرگوار فرمود:

نماز هنگامى بر مكلف واجب مىشود كه درك كند، روزه هنگامى بر مكلف واجب مىگردد كه طاقت داشته باشد.

ويژگيهاى تكليف

آشنايى با ويژگيهاى تكليف، بخصوص براى مسؤولان امور تربيتى ضرورى است.

در اين فصل سه ويژگى مهم تكليف، بطور اجمال بررسى مىشود. اين سه ويژگى در يك جمله چنين خلاصه مىشود: تكليف، آسان، اندك و در عين حال پاسخگو به نيازهاى انسان است. اينك توضيح مطلب:

آسان بودن

قرآن بصراحت اعلام كرده كه تكليف، سخت نيست. به آيات زير توجه كنيد:

خداوند نمىخواهد تكليف سختى بر شما تحميل كند.

خداوند در دين اسلام، تكليف سختى بر شما تحميل نكرده است.

خداوند هيچ كسى را جز به اندازه توانش تكليف نمىكند.

خداوند آسانى را براى شما مىخواهد و سختى و مشقّت را براى شما نمىخواهد.

پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) در ادامه اين سخن كه در تكليفهاى الهى، حقّ هر صاحب حقّى رعايت شده، مىفرمايد:

خداوند اسلام را تشريع كرد و آن را سهل و آسان و گشاده قرار داد، و سخت و تنگ قرار نداد.

حديث بالا اشاره به اين است كه رعايت حقوق مردم، ايجاب مىكند كه آنها در انجام تكليفهاى شرعى خود در تنگنا قرار نگيرند. اين نكته در مقررات اسلامى مورد توجه بوده است.

رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در مناسبتهاى مختلف و مكرّر با تأكيد مىفرمود كه دين اسلام آسان است و ديندارى مشكل نيست، مبادا افراد نادان بر خود سخت بگيرند و مبادا متوليان امور دينى كارى انجام دهند كه مردم تصور كنند، ديندارى مشكل است و با سختگيريهاى بيجا مردم را از دين فرارى دهند.

روزى پس از نماز، مردم اطراف پيامبر(صلى الله عليه وآله) را گرفته، از او مسأله مىپرسيدند. چندين بار سؤال كردند كه آيا فلان كار اشكال دارد؟ آن حضرت فرمود: «نه اشكال ندارد. اى مردم! دين خدا در آسانى است.» اين سخن را پيامبر(صلى الله عليه وآله) سه بار تكرار كرد.

اندك بودن

يكى ديگر از ويژگيهاى تكليف، اندك بودن آن است. نه تنها توان انسان بيش از تكليف اوست، و نه فقط آنچه به انسان تكليف شده، برايش آسان است، بلكه آنچه بدو تكليف شده، اندك است.

پيامبر اكرم (صلى الله عليه وآله) در دعايى كه جبرئيل براى آن حضرت آورده، چنين مىفرمايد:

خداوندا! سپاس ويژه توست، بر احسان فراوان و نيكى بسيار و تكليف آسان و دفع دشوار. سپاس ويژه توست بر كمى تكليف و زيادى تخفيف.

امام على (عليه السلام) نيز در نامهاى به كارگزاران خراج (ماليات، جزيه و غيره) چنين آورده است:

بدانيد كه آنچه بدان مكلّف شدهايد، اندك و پاداش آن بسيار است.

با توجه به اينكه واجبات و محرماتى كه در بابهاى مختلف فقه، بطور گسترده آمده كم نيستند، اندك بودن تكليف را به دو معنا مىتوان تقسيم كرد:

1 ـ اندك بودن تكليف در مقايسه با توان انسان.

2 ـ اندك بودن تكليف در مقايسه با پاداش آن.

يك دانشآموز براى تحصيل دانش در مقطعهاى مختلف تحصيل، چقدر تكليف دارد؟ انسان براى تأمين زندگى موقت خود در اين جهان چقدر تلاش مىكند؟ و با اين قياس، تكليف او براى تأمين آسايش هميشگى خود چقدر بايد باشد؟ و چقدر هست؟!

در واقع، آنچه خداوند در برابر انجام تكليف، به انسان عنايت مىكند، چيزى جز فضل و رحمت او نيست. علاوه بر اين، آسايش انسان در اين جهان نيز در سايه انجام تكليف است.

پاسخگو به نياز انسان

مهمترين ويژگى و فلسفه تكليف، پاسخگويى به نيازهاى انسان است.

مقررات الهى بر مبناى نيازهاى واقعى انسان وضع شده و زندگى خوب و با سعادت و عاقبت نيك جز با انجام اين مقررات ميسر نيست. هر يك از اين احكام، پاسخگو به نيازى از نيازهاى انسان است و بطور كلى، در اسلام حكمى بدون حكمت و تكليفى بدون مصلحت وجود ندارد.

امام صادق (عليه السلام) در سخنى كه با يكى از ياران خود به نام جميل بن درّاج درباره حلال و حرام داشت، به اين اصل مهم اشاره كرده، چنين فرمود:

در اسلام، حكمى بدون حكمت وجود ندارد.

خداوند بدون در نظر گرفتن نيازها و مصالح انسان به او تكليف نمىكند. چيزى را بر او حلال يا حرام نمىنمايد; اگر چيزى را بر او حلال كرد، سود وى را در نظر داشته و اگر چيزى را برايش حرام كرد، مصلحت او را مورد توجه قرار داده است.

شخصى از امام باقر (عليه السلام) پرسيد: چرا خداوند شراب، مردار، خون و گوشت خوك را بر انسان حرام كرده است؟

امام در پاسخ اين سؤال با اشاره به نيازهاى انسان فرمود:

حرام كردن اين امور و حلال كردن ساير چيزها به دليل تمايل خداوند به آنچه حلال كرده و بىميلى او نسبت به آنچه كه تحريم نموده نيست، بلكه خداوند كه انسان را آفريد، نيازهاى آفريده خود رامىدانست و از اين رو آنچه را كه براى تأمين نيازهاى او ضرورى است، بر او حلال و مباح كرد و آنچه را براى وى زيانآور مىدانست، بر او حرام نمود.

درباره پاسخگويى تكاليف الهى به نيازهاى انسان توجه به اين نكتهها ضرورى است:

1 ـ در بينش اسلام، انسان تركيبى است از جسم و جان. از اين رو، نيازهاى او به نيازهاى مادّى منحصر نمىشود و زندگى وى منحصر به زندگى اين جهان نيست. تكليفهاى الهى بگونهاى تنظيم شده كه نيازهاى مادى و معنوى او را براى هميشه تأمين كند.

2 ـ در احاديث اسلامى به فلسفه بسيارى از احكام و مقررات الهى اشاره شده است. بررسيهاى علمى نيز مىتواند فلسفه بسيارى از احكام را كشف كند، ولى اين بدان معنا نيست كه جز آنچه در اين روايات آمده يا عقل و علم بدان رسيده، فلسفه ديگرى وجود ندارد.

نه عقل مىتواند فلسفه دقيق و كامل همه احكام را كشف كند و نه پيشوايان اسلام بنا داشتهاند، راز كامل همه قوانين الهى را اعلام كنند. تمام احكام بر اساس نيازهاى واقعى انسان وضع شده و ندانستن فلسفه برخى از قوانين، دليل فلسفه نداشتن آن نيست.

3 ـ مشخص نبودن فلسفه برخى از احكام خداوند، خود فلسفهاى دارد كه امام على (عليه السلام) در نهجالبلاغه بدان اشاره كرده است:

خداوند آفريدههاى خود را با برخى از تكليفهايى كه ريشه و فلسفه آن را نمىدانند، مىآزمايد تا نيك و بد را جدا سازد.

فلسفه نهايى تكليف، پرورش انسان كامل است. آنچه كه بيش از هر چيز ديگر در تكامل انسان نقش دارد، اطاعت از خداوند متعال است، بدين جهت نيت، روح و باطن عمل است و اعمال صالح بدون قصد قربت، اثرى در تكامل انسان ندارد.

وقتى معلوم مىشود كه انگيزه انسان در انجام تكليف، اطاعت خداست كه بدون توجه به فلسفه تكليف و نياز خود، آن را انجام دهد و اين فقط در مورد تكليفهايى كه فلسفه آن مشخص نيست، بطور كامل قابل تحقق است.

دانستنيهاى تكليف

دانستنيهاى تكليف از مهمترين مسائل تربيتى كودك در زمينه آمادهسازى او براى جشن تكليف است. در لحظه بلوغ، هيچ چيز با اهميتتر از اين نيست كه كودك با وظايف انسانى و الهى خود آشنا باشد و بداند كه از آن لحظه به بعد چه بايد بكند و چه نبايد انجام دهد. وظيفه مسؤولان امور تربيتى، بويژه پدر و مادر در اين رابطه بسيار سنگين است. مهمترين نكتههايى كه دانستن آن براى لحظه تكليف ضرورى است، در اين بخش مطرح مىشود.

دانستنيهاى تكليف به سه فصل تقسيم مىشود:

1 ـ دانستنيهاى عقيدتى

2 ـ دانستنيهاى اخلاقى

3 ـ دانستنيهاى عملى

فصل اوّل دانستنيهاى اعتقادى

باورهاى درست و مطابق با واقع، نخستين مسألهاى است كه اسلام بدان اهميت داده است. اولين گام براى يافتن راه صحيح زندگى، عقايد و باورهاى درست و آشنايى دقيق با حقايق جهان هستى است.

بزرگترين حقيقت جهان هستى، حقيقت وجود آفريدگار جهان است. كودك در لحظه تكليف بايد با اين حقيقت بخوبى آشنا باشد. بداند كه:

آفريدگار او و جهان كيست و داراى چه ويژگيهايى است؟

چه كسانى را براى راهنمايى و رهبرى او فرستاده است؟

پيامبران الهى چه پيامهايى را از جانب پروردگار براى هدايت او آوردهاند؟

سرانجام او چه خواهد شد و هنگامى كه زندگى وى در اين جهان پايان يافت، به كجا خواهد رفت؟

مكلف بايد نسبت به اصول عقايد خود، يقين داشته باشد، يعنى پاسخ همه اين سؤالها را بر اساس دليل بداند، نه بر مبناى تقليد كوركورانه از ديگران!

ممكن است بگوييد: چگونه ممكن است كودك نُه ساله يا پانزده ساله به درستى اصول عقايد اسلامى پى ببرد؟! آيا كودك دبستانى يا دبيرستانى قدرت استدلال دارد؟!

پاسخ: قدرت استدلال، درجات مختلف دارد، مانند مراتب نور و روشنايى. نور شمع، نور است، نور خورشيد هم نور است. هر چند اين دو نور، قابل مقايسه با هم نيستند، ولى نور شمع مرتبهاى از مراتب روشنايى است، نور خورشيد نيز مرتبه ديگرى از مراتب روشنايى است.

انسان بدون دليل نبايد چيزى را باور كند، بخصوص در اصول عقايد. دليل باورهاى انسان، به تناسب سن، هوش و تحصيلات وى متفاوت است.

مقصود از استدلال كه مكلف در لحظه تكليف، استدلال بر اساس دليلهاى پيچيده فلسفى نيست، بلكه مقصود استدلالى است بر مبناى دليلهاى ساده و روشن و متناسب با فهم و درك نونهال.

پيامبران الهى از جانب خداوند موظف بودند مطابق فهم و درك توده مردم با آنها سخن بگويند. در زمينه اصول عقايد بقدرى روشن صحبت كرده و دليلهاى سادهاى آوردهاند كه نه تنها كودكان دبستانى و دبيرستانى، توان فهم و درك آن را دارند، بلكه افراد بىسواد نيز مىتوانند براساس آن در اصول عقايد، مجتهد شوند.

هر چند اين كتاب، كتاب اصول عقايد نيست، ولى براى آشنايى نونهالان عزيز در آستانه تكليف بطور مختصر به برخى دليلهايى كه در قرآن و احاديث اسلامى تبيين اصول عقايد اسلامى آمده، اشاره مىشود:

دليل وجود خدا

قرآن كريم، سراسر جهان را دليلها و نشانههاى روشن وجود خدا مىداند; يعنى موجودات جهان از كوچكترين ذرّات تا بزرگترين كرات، از اتم تا بزرگترين كهكشانها، از آفريدههاى محسوس تا نامحسوس، هر يك بگونهاى آفريده شدهاند كه دليل روشن آينه آفريدگار خود هستند.

هيچ چيز در جهان هستى به اندازه وجود خدا، دليل براى اثبات ندارد. همه چيز دليل وجود خداست; اگر ديده دل و عقل، باز باشد، انسان به هرچيز بنگرد، خدا را مشاهده مىكند. در آينه زمين، كوه، صحرا، دريا، درختان، خورشيد، ماه، ستارگان و كهكشانها ديده بينا خدا را مىبيند.

براى كسانى كه ديده عقل و دل آنها سالم است، همه آفريدهها تجليگاه آفريدگار جهان هستند، آنها نمىتوانند جهان را ببينند و خدا را نبينند!

براى آشنا شدن با آفريدگار جهان، نيازى به مطالعه كتاب بزرگ جهان هستى نيست، انسان اگر تنها به كتاب بظاهر كوچك وجودش مراجعه كند، به آسانى مىتواند با خداى خود آشنا شود.

امير مؤمنان على (عليه السلام) در اين باره فرمود:

«من عرف نفسه عرف ربه»

كسى كه خود را بشناسد، خداى خود را شناخته است.

آيا سادهتر از اين مىشود، درباره خداشناسى سخن گفت؟! آشنايى با خود آشنايى با خداست، و كسى كه خدا را نمىشناسد، معلوم مىشود كه خود را نشاخته است!

مردى خدمت امام رضا (عليه السلام) رسيد و از ايشان پرسيد: با كدام دليل مىتوان ثابت كرد كه جهان پديده است و نياز به آفريدگار دارد؟

امام فرمود به اين دليل كه تو نبودى و هستى يافتى، و خود مىدانى كه خويش را خود نيافريدهاى و كسى هم كه مانند توست، تو را به وجود نياورده است.

خيلى ساده و روشن، مىتوان نياز جهان را به آفريدگار اثبات كرد. هر كس از راه مطالعه چگونگى پيدايش خود، بسادگى مىفهمد كه قبل از ازدواج پدر و مادرش وجود نداشت و بعد به وجود آمد، و بروشنى مىداند كه امكان ندارد خودش خود را آفريده باشد.

همين دليل براى اثبات نياز جهان هستى به آفريدگار، كافى است، آنها نيز نه خود مىتوانند آفريننده خود باشند و نه چيزى مثل خودشان مىتواند آفريننده آنها باشد. بنابراين، نيازمند آفريدگارى دانا و توانا هستند.

دليل يكتايى پروردگار

نخستين نكتهاى كه قرآن كريم در زمينه توحيد و يكتايى خداوند راهنمايى كرده اين است كه ادّعاى تعدد خدايان، ادعايى است بدون دليل. در قرآن مىخوانيم:

«و من يدع معالله الهاً آخر لا برهان له به»

كسى كه با خداى يكتا خداى ديگرى را بخواند، دليلى براى اين ادعا ندارد.

يكى از پيروان مكتب ثنويه (دوگانه پرستى) خدمت امام رضا (عليه السلام)رسيد وگفت: من معتقدم كه آفريدگار جهان دوتاست، شما به چه دليل مىگوييد يكى است؟

امام در پاسخ فرمود : همين كه تو مىگويى دوتاست، دليل اين است كه او يكى است! زيرا وقتى تو مدعى وجود خداى دوّم مىشوى، معلوم مىشود كه خداى واحد را پذيرفتهاى. بنابراين، يكى مورد توافق است و بيشتر از آن مورد اختلاف.

در اين گفتگو امام رضا (عليه السلام) براى ردّ ادّعاى دوگانه پرستان از همان بيان ساده و روشن قرآن الهام گرفته كه آنها و همه مشركان براى اثبات خدايى ديگر، دليلى ندارند. و ادعاى آنها پوچ و بىاساس است.

علاوه بر اينكه هيچ دليلى براى اثبات همتا براى خداوند وجود ندارد، دليلهاى بسيارى ثابت مىكند، وجود همتا براى آفريدگار جهان، ممكن نيست. سادهترين دليل، در سخن اميرمؤمنان على (عليه السلام) خطاب به فرزندش امام مجتبى (عليه السلام) آمده است:

پسرم! مطمئن باش كه اگر پروردگارت شريك و همتايى داشت، بىگمان پيمبرانش به سراغت مىآمدند و نشانههاى حكومت و قدرت او را مىديدى، و به كردار و صفاتش پى مىبردى. امّا او خداى يكتاست، چنانكه خود خويشتن را وصف كرده است، هيچ كس با حاكميت او در ستيز نيست.

دليل عدالت خدا

اساس هر نوع ستمى جهالت يا سودجويى يا ترس است. كسى ظلم مىكند كه مفاسد آن را نمىداند و يا اگر مىداند، سودجويى وى باعث انجام اين عمل زشت شده است و يا ترس از دست دادن آنچه دارد، او را به ظلم وامىدارد.

هر ظلمى از نياز ظالم ريشه مىگيرد، جهالت و سودجويى و ترس نيز نوعى نياز است. جهل، نياز به علم، سودجويى نياز به تمايلات درونى و ترس نياز به قدرت است.

خداوند متعال به دليل اينكه نيازمند نيست، ظلم مىكند.

آنچه در باره دليل عدالت خداوند گفته شد، در يك جمله كوتاه از امام سجاد (عليه السلام) آمده است:

خداوندا! مىدانم كه بطور قطع در آنچه بدان فرمان دادهاى ظلم نيست، و در كيفرت شتاب وجود ندارد، كسى شتاب مىكند كه بترسد تبهكار بگريزد، و كسى نيازمند ظلم است كه ناتوان باشد و تو از چنين نسبتى ناروا بسى والايى!