مُهَنّا بن يحيى ، روزى از احمد بن حنبل
(87) سؤ ال كرد: ((نظر شما درباره يزيد ابن معاويه
چيست ؟)) او جواب داد: ((يزيد همان كسى
است كه جنايات بزرگى مرتكب شده ، و مدينه پيامبر را غارت كرده است .))
پسرش صالح ، مى گويد، روزى به او گفتم : ((اى پدر! مردم به ما
مى گويند، شما از دوستان يزيد مى باشيد.)) وى در جواب گفت :
((پسر جان ! آيا كسى كه ايمان به خدا و روز جزاء دارد دوستِ يزيد مى شود؟))
گفتم : ((پس ، چرا لعنش نمى كنى ؟)) احمد
حنبل گفت : ((چگونه يزيد را لعنت نكنم ، با آنكه خداوند او را
لعن كرده .)) گفتم : ((در كجاى قرآن
خداوند، يزيد را مورد لعنت قرار داده است ؟)) گفت :
((در آنجا كه مى فرمايد: (فَهَلْ عَسَيْتُمْ اِنْ تَوَلَّيتُمْ اَنْ
تُفْسِدُوا فِى الاَْرْضِ وَ تُقَطِّعُوا اَرْحامَكُمْ، اُؤ لئِكَ الَّذينَ
لَعَنَهُمُ اللّهُ فَاَصَّمَهُمْ وَ اَعْمى اَبْصارَهُمْ.):(88)
(شما اگر از فرمان خداوند و اطاعت قرآن روى بگردانيد، يا در زمين فساد و قطع رحم
كنيد، باز هم اميدِ نجات داريد؟ آنها كسانى هستند كه خدا آنها را لعنت كرده و گوش و
چشمشان را كر و كور گردانيد.)
پسرم ! يزيد چون حكومت يافت ، سال اول قطع رحم كرد حسين عليه السّلام را كشت ، سال
دوم ، فساد كرده و مدينه را به قتل و غارت كشيد و سال سوم ، به كعبه جسارت كرده و
به درك واصل شد.
آيا فسادى بزرگتر از قتل حسين عليه السّلام و سه روز قتل عام و غارت مدينه مى باشد؟
اين در حالى بود كه تعداد كشتگان معروفين قريش ، از مهاجر و انصار، بر هفتصد نفر،
بالغ مى شد و تعداد كشتگان غيرمعروف ، از بنده و آزاد، زن و مرد، به ده هزار نفر مى
رسيد. مردم در درياى خون شناور بودند، بطوريكه خون به قبر رسول خدا رسيده ، روضه و
مسجد پر از خون شده بود. بعد از آن به دستور يزيد، در شهر مكّه منجنيقها نصب كرده
كعبه را آتش زده و ويران كردند. در حالى كه رسول خدا فرموده بود: كشنده حسين ، در
تابوتى از آتش بوده و نصف عذاب اهل دنيا را مى چشد، بطوريكه دست و پايش را به
زنجيرهاى آهنين بسته ، او را با سر ميان آتش مى افكنند.))(89)
اى كه گفتى بر يزيد و آل او لعنت مكن
|
زآنكه شايد حقتعالى كرده باشد رحمتش
|
آنچه با آل نبى كرد او، اگر بخشد خداى
|
هم ببخشايد ترا، گر كرده باشى لعنتش
|
|