((شعوانه )) زنى ثروتمند بود، كه تمام
دارائى او از راه حرام و خوانندگى و ساز و آواز تهيه شده بود. هيچ مجلس عيش و طربى
در بصره نبود كه وجود وى خالى باشد. روزى با كنيزان و خدمتگزاران خود، از كوچه هاى
بصره مى گذشت كه صداى جمعيتى را، از درون خانه اى شنيد. يكى از كنيزان خود را به
اندرون فرستاد، تا از علت شور و غوغا و اجتماع مردم ، خبرى آورد. ولى او رفت و
نيامد. كنيز ديگرى فرستاد؛ او هم نيامد.
از سومين خدمتگزارش ، درخواست كرد كه هر چه سريعتر، خبرى آورد و از اوضاع آن مجلس
گزارش دهد. او رفت و برگشت و اظهار داشت : ((اى خاتون ! اينجا
مجلس موعظه است و صداى گريه ، در اثر بيانات واعظى است كه مردم را موعظه مى كند، و
بدكاران را از عذاب خدا مى ترساند.)) شعوانه ، آن زن گنهكار و
عاصى كه هرگز به چنين مجالسى پا نگذاشته بود، به عنوان تماشا به آنجا رفت و در بخش
زنان نشست .
او وقتى وارد شد كه جناب واعظ در اطراف اين آيه صحبت مى كرد: (بَلْ كَذَّبُوا
بالسّاعَةِ وَ اَعْتَدْنا لِمَنْ كَذَّبَ بِالسّاعَةِ سَعيراً، اِذا رَاءَتْهُمْ
مِنْ مَكانٍ بَعيدٍ سَمِعُوا لَها تَغَيُّظاً وَ زَفيراً، وَ اِذا اُلْقُوا مِنْها
مَكاناً ضَيِّقاً مُقَرَّنينَ دَعَوْا هُنالِكَ ثُبُوراً.)(163):(بلكه
آنان قيامت را تكذيب كرده اند و ما براى كسى كه قيامت را تكذيب كند، آتشى شعله ور و
سوزان فراهم كرده ايم ! هنگامى كه اين آتش ، آنان را از مكانى دور ببيند، صداى
وحشتناك و خشم آلودش را- كه با نفس زدن شديد، همراه است - مى شنوند و هنگامى كه
در جاى تنگ و محدودى از جهنّم افكنده شوند در حالى كه در غل و زنجيرند فرياد و
واويلاى آنان بلند مى شود!)
اين كلام خداوند كه از زبان واعظ بيان مى شد آنچنان دلها را نرم و افكار را به وضع
آتش و عذاب روز قيامت توجه داد كه از جمله افرادى كه منقلب شدند شعوانه بود.
او آنچنان تحت تاءثير آيه شريفه قرار گرفته بود كه از پس پرده صدا زد:
((جناب واعظ! من يكى از روسياهان درگاهم ، اگر توبه كنم خداوند مرا مى
آمرزد؟)) واعظ گفت :
((آرى ، اگر چه گناهت همانند گناه شعوانه باشد)).
او گفت : ((من همان شعوانه ام كه در گناه و معصيت شهره شهرم ؛
ولى حالا ديگر ميخواهم ، با خدايم آشتى كنم و ديگر پيرامون معصيت نروم .))
واعظ او را به كرم و لطف و عنايات بى پايان خداوند متعال ، اميدوار كرد. و او هم
توبه كرد و بندگان و كنيزكان را آزاد كرده ، ملتزم درگاه الهى شده و مشغول عبادت و
جبران گذشته ها شد.
و بقول شيخ بهائى :
باز آى هر آنچه هستى باز آى
|
گر كافر و گبر و بت پرستى باز آى
|
اين درگه ما درگه نوميدى نيست
|
صدبار اگر توبه شكستى باز آى
|
بلى ، خداى مهربان ، هرگز دوست ندارد كه بندگانش از رحمت واسعه ماءيوس شوند؛
همچنانكه فرموده : (قُلْ يا عِبادِىَ الَّذينً اَسْرَفُوا عَلى اَنْفُسِهِمْ،
لاتَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِاللّهِ، اِنَّ اللّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَميعاً
اِنَّهُ هُوَ الْفُغُورُ الرَّحيمْ.)(164):(بگو:
اى بندگان من ، كه بر خود اسراف و ستم كرده ايد! از رحمت خداوند نااميد نشويد كه
خدا همه گناهان را مى آمرزد، زيرا او بسيار آمرزنده و مهربان است .)(165)
|