كمالات وجودى انسان
قسمت دوم

محمد شجاعى


مراحل حيات انسان 
دين براى حيات انسان دو مرحله يا دو نشئه را معرفى مى نمايد:
مرحله يا نشئه دنيا كه محدود و موقت است و در حقيقت مرحله مقدماتى حيات اوست .
مرحله يا بشئه آخرت كه نامحدود و جاودانه است و نتيجه و محصول حيات دنياست .
ما در اين مقاله به تناسب بحثمان به معرفى اجمالى اين دو مرحله مى پردازيم .

حيات دنيا و اقامت موقت انسان در زمين 
همه موجودات عالم به تناسب ساختار وجودى خود و كمالات ويژه شان ، حركت و بازگشتى به سوى خداوند دارند و خداوند به عنوان كمال مطلق و خالق و رب و اله آنها، مقصود نهايى و هدف همه موجودات است . انسان نيز از اين مسير عمومى مستثنى نيست . او نيز همراه با كاروان هستى به سوى مبداء متعال و مقصد اعلى در حركت است و در نهايت همراه با ساير موجودات به لقاى رب خود خواهد رسيد. انسان با داشتن روحى الهى ، حركت به سوى ابديت و به سوى رب خود را، از زمين آغاز مى كند.
ولم فى الارض مستقر و متاع الى حين قال فيها تحيون و فيها تمو تون و منها تخرجون .
استقرار شما در زمين و بهره منديتان از آن براى مدتى معين است . در اين زمين زندگى مى كند و در آن مى ميرد و از آن بر انگيخته مى شويد.(9)
به عبارت ديگر زمين مركزى موقت براى زندگى و حيات انسان است . اين مدت موقت از زندگى از روى زمين ، در زبان دين به حيات دنيا ناميده مى شد.
امام على (عليه السلام ) علت اين نامگذارى را چنين بيان مى فرمايد:
انما سميت الدنيا دنيا، لاتها ادنى من كل شى ء
بدرستى كه دنيا، دنيا ناميده شد به دليل اينكه از هر چيزى پست تراست .(10)
حيات دنيا همان طور كه از نامش پيداست پست ترين مرحله از مراحل حيات و پايين ترين مرحله وجود است . لذا كمترين كمالات ، از جمله حيات در آن ظهور دارند.حيات واقعى در آخرت است كه باطن و اصول اين جهان است و همه و كمالات به طور تام و كامل و خالص در آن است . هر چه از كمالات در دنياست ، از آن عالم تابيده است و اين مقدار از حيات دنيا و كمالات آن ، آن قدر كم و ضعيف است كه در برابر آخرت بازيچه اى بيش ‍ نيست . به طور كلى هر كمالى را كه خداوند در زمين قرار داده است ، متناسب با حيات دنياست . يعنى حيات ضعيف و پست . خداوند در اين باره مى فرمايد: فما او تيتم من شى فمتاع الحيوه الدنيا و ما عندالله خير و ابقى للذين امنوا و على ربهم يتو كلون
آنچه كه از نعمتهاى دنيا به شما داده شده متاع متناسب با حيات دنياست و آنچه نزد خداست بسيار بهتر و باقى تراست - ولى - براى كسانى كه ايمان بياورند و در كارهايشان به پروردگارشان توكل كنند.(11)
اصل هر چيزى و هر كمالى بزد خداست .
ان من شى ء الا عند نا خزائنه و ما ننزله الا بقدر معلوم .
هيچ چيز در عالم نيست مگر آنكه خزينه هاى آن نزد ماست و ما چيزى نازل نمى كنيم مگر به اندازه معين . (12)
بنابر اين آنچه كه نزد خداست بهتر و باقى تراست . ولى شرط رسيدن به كمالات سعادت بخش ابدى ، ايمان و تقواست . در جاى ديگر مى فرمايد:
و ما او تيتم شى ء فمتاع الحيوه الدنيا و زينتها و ما عندالله خير و ابقى افلا تعقلون .
آنچه كه از نعمتهاى اين دنيا به شما داده شده است ، متاع و زيورى متناسب با حيات پست - دنيا- است و آنچه نزد خداست بسيار بهتر و باقى تراست آيا تعقل نمى كنيد(13) ؟

مرگ و آخرت 
پس از سپرى شدن حيات موقت دنيا، فرصت انسان براى كسب شرايط زيستى حيات ابدى پايان مى يابد و او با مرگ بدن به نشئه و عالمى ديگر وارد مى شود و در آنجا بر اساس آنچه كه روح او كسب نموده به سير خود تا مرحله بعدى حياتش يعنى قيامت ادامه مى دهد.
قل ان الموت الذى تفرون منه فانه ملاقيكم ثم تردون الى عالم الغيب والشهده فينبئكم بما كنتم تعملون .
بگو مرگى كه شما از آن فرار مى كنيد، حتما شما را ملاقات مى كند و سپس ‍ به سوى داناى پنهان و پيدا- خداوند- باز مى گرديد و او شما را به آنچه كرديده ايد آگاه مى سازد. (14)
و اين سرنوشت قطعى همه انسانهاست كه يكى پس از ديگرى و نسل به نسل با سپرى شدن عمرشان به عالم ديگرى منتقل مى شوند و اين جريان آن قدر ادامه مى يابد، تا عمر زمين و آسمانها و جهان خلقت به سر آيد و با سپرى شدن اجل آنها نظم جهان به هم مى خورد واز بين مى رود و حيات دنيا پايان يافته و دگرگون مى گردد و قيامت تحقق مى يابد و انسان وارد مرحله جديدى از زندگى خود كه حيات ابدى است ، مى شود.
قرآن در اين باره مى فرمايد:
يوم تبدل الارض غير الارض و السموات و برزوالله الواحد الهار.
روزى كه زمين به زمينى ديگر و آسمانها نيز به آسمان ديگر تبديل شود و - مردم - در پيشگاه خداى يگانه مقتدر حاضر شوند.(15)
ونيز مى فرمايد:
ما خلقنا السموات والارض و ما بينها الا با لحق و اجل مسمى .
ما آسمانها و زمين را جز به حق و براى مدتى معين نيافريديم . (16)
و همچنين درباره حتميت معاد و قيامت مى فرمايد:
و ان الساعه اتيه لاريب فيها و ان الله يبعث من فى القبور.
و مسلما ساعت قيامت بدون هيچ ترديدى خواهد رسيد و خداوند به يقين مرده ها را از قبر برمى انگيزد.(17)
و يا:
ذالك اليوم الحق فمن شاء انخذالى ربه ماباء.
چنين روزى - قيامت حق است پس هر كس مى خواهد، براى خود نزد پروردگارش منزلتى يابد. (18)
در اين آيه علاوه بر حق قيامت و قطعيت آن به نحوى رابطه بين زندگى دنيا و آخرت را بيان مى كند كه چون چنان روزى حق است و چون آن روز، روز ظهور سلطنت مطلقه الهى است ، هركس مى خواهد در آن روز سعادتمند باشد، از همين امروز به فكر مقام و منزلت در نزد پروردگار خود باشد.
اصالت حيات آخرت در برابر حيات دنيا 
انسان يك موجود ممتد و متكامل از دنيا به بى نهايت است و حيات او در دنيا به خاطر محدوديتها و ضعفهايى كه در عالم طبيعت است ، حياتى بسيار ضعيف و پست است و اگر انسان مدارج كمال را درست طى كند به حياتى بالاتر و قويتر و بهتر خواهد رسيد.اينكه انسان چگونه مدارج كمال را طى كند تا به حيات بالاتر و بهتر برسد مطلبى است كه درباره آن بعدا خواهيم گفت . در بررسى و ارزيابى حيات دنيا و آخرت بهترين و تنها مرجع ما خالق و مالك دنيا و آخرت است .
لله الاخره و الاولى .
آخرت و دنيا فقط از آن خداست . (19)
هيچ كس بدن استمداد از او نمى تواند درباره اين دو نظام اظهار نظر درست و ارزيابى دقيقى كند. حال ببينيم خالق و مالك و مدبر اين دو نظام (نظام دنيا و آخرت ) درباره آنها چه مى فرمايد.
خداوند در چند جاى قرآن كريم حيات دنيا را مقابل آخرت بازيچه و پست معرفى نموده كه نمونه هايى مى آوريم :
و ما الحياه الدنيا الا لعب و لهو و للدار الاخره خيرللذين يتقون افلا تعلقون .
حيات دنيا جز مشغوليت و بازى بيش نيست و همانا سراى آخرت براى اهل تقوا بسيار بهتر است . آيا تعقل نمى كنيد(20) ؟
و در جاى ديگر ضمن معرفى مراحل حيات دنيا، آن را فريب و غرور معرفى نموده و ضعيف بودن اين حيات را با مثالى تبيين مى كند:
اعلموا انما الحيوه الدنيا لعب و لهو و زينه و تفاخر بينكم و تكاثر فى الا موال و الاولاد كمثل غيث اعجب الكفار نباته ثم يهيج فتراه مصفرا ثم يكون حطاما و فى الاخره عذاب شديد و مغفره من الله و رضوان و ما الحيوه الدنيا الا متاع الغرور.
بدانيد كه زندگى دنيا به حقيقت مشغوليت و بازى و خود آرايى و فخر فروشى به يكديگر و حرص زياد كردن اموال و اولاد است و در مثل مانند بارانى است كه بموقع ببارد و گياهى در پى آن از زمين برويد كه زارع را تعجب آورد و سپس مى بينى كه زرد و خشك شود و مى پوسد و در عالم آخرت عذاب سخت جهنم - براى كفار- و آموزش و رضايت خداوند- براى مومنين - است و حيات دنيا جز متاع فريب و غرور نيست . (21)
و بازى براى نشان دادن درجه ضعف حيات و موقت و زودگذر بودن آن دنيا چنين مى فرمايد:
انما مثل الحيوه الدنيا كماء انزلناه من السماء فاختلط به نبات الارض ‍ مما يا كل الناس و الانعام حتى اذا اخذت الارض زخرفها و ازينت و ظن اهلها انهم قادرون عليها اتها امرنا ليلا او نهارا فجعلناها حصيداكان لم تغن بالامس كذلك نفصل الايات لقوم يتفكرون .
در حقيقت مثال حيات دنيا مانند آبى است كه از آسمان نازل مى كنيم تا به رسيدن آن انواع مختلف گياه زمين از آنچه انسانها و حيوانات تغذيه مى كنند، برويد تا آنگاه كه زمين خرم شود و زينت يابد، و مردم آن سرزمين فكر مى كنند، كه خود قادر بر چنين كارى بودند. ناگهان فرمان ما شبانه يا روزانه مى رسد و آن محصول را از بين مى برد و زمين چنان خشك شود كه گويى ديروز چيزى در آن نبوده است ، اين گونه آيات خود را براى اهل فكر واضح بيان مى كنيم .
و بالاخره حيات آخرت معرفى نموده و مى فرمايد:
و ما هذا الحيوه الدنيا الالهو و لعب و ان الدار الاخره لهى الحيوان لو كانوا يعلمون .
اين زندگى دنيا چيزى جز لهو و بازى نيست و بدرستى كه حيات حقيقى همان سراى آخرت است اگر بفهمند.
در سوره مباركه يوسف آيه 109 مى فرمايد:
ولدار الاخره للذين اتقوا افلا تعقلون
خانه آخرت در حقيقت براى كسانى كه تقوا پيشه كردند بهتر است ، آيا تعقل نمى كنيد.
همان طور كه از آيات فوق پيداست ، خداوند كه خالق انسان و جهان و رب آنهاست و نيز مالك دنيا و آخرت است را بهتر از خود انسان مى شناسد، اصالت را به آخرت داده است و حيات آخرت را براى او بهتر و باقى تر مى داند، البته مشروط به اينكه اهل ايمان و تقوا باشد. همچنين درك اين حقيقت را كه آخرت بهتر و باقى تر است را فقط در توان اهل فكر و تعقل دانسته است يعنى فقط كسانى كه تعقل مى كنند و اهل فكر هستند اصالت را در زندگيشان به حيات بالاتر و به بهتر مى دهند و مبنايشان در كليه امورشان حيات ابديشان است نه حيات ضعيف و موقت دنيا.

پيوستگى و وابستگى دنيا و آخرت 
موضوع بسيار مهم در جهان بينى و انسان شناسى قرآنى ، مسله پيوستگى و وابستگى دنيا و آخرت است . يعنى همان طور كه كمالات و نعمتهاى حيات دنيا مرتبه نازله اى از كمالات و نعمتهاى آخرت است ، حيات آخرتى و ابدى انسان نيز. بسته به نوع زندگى اش در دنيا مى باشد.

انسانى كه از كمالات دنيايى به نحو صحيح و در جهت رشد و تعالى خود استفاده نمايد، قادر خواهد بود از كمالات عالى و پايدار آخرت بهره مند گردد، و اگر از كمالات و نعمتهاى حيات دنيا به طور صحيح و در جهت رشد و تعالى خود و تحصيل حيات انسانى استفاده نكرد، قادر نخواهد بود از نعمتها و كمالات آخرت كه اصل و حقيقت كمالات دنيايى هستند، بهره مند گردد و همين عدم قدرت بهره بردارى ، موجب عذاب و رنج آخرت مى شود.

به عبارت ديگر نوع زندگى انسان و خوشبختى و بد بختى او در حيات ابدى ، بستگى كامل به نوع حيات او در زندگى دنيا دارد. هر يك از عقايد، افكار، اعمال و اخلاق ما در دنيا نوع خاصى از حيات در آخرت را براى ما رقم خواهد زد. هر يك از آنها معناى مشخص و تعيين كننده اى خواهند داشت كه طبق مقتضيات نظام آخرت تفسير خواهند شد و ما به باطن آن مى رسيم و با آنها محشور و همراه خواهيم بود.

اين موضوع را كه نوع حيات ما در آخرت بستگى كامل به نوع حيات ما در دنيا دارد، قرآن كريم دهها بار بيانات مختلف متذكر شده است كه چند نمونه را ذكر مى كنيم . هر چند آياتى را كه قبلا ذكر كرديم نيز بوضوع اين حقيقت را بيان مى كنند.

1 - بلى من كسب سيئه و احاطت به خطيئته فاولئك اصحاب النارهم فيها خالدون و الذين امنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنه هم فيها خالدون .(22)
هر كس اعمال رشتى اندوخت و كردار بدش به او حاطه نموده و وجودش ‍ را گرفت ، چنين كسى اهل دوزخ است و براى هميشه در آن معذب خواهد بود و كسانى كه ايمان آوردند و كارهاى نيك و شايسته كردند، اهل بهشتند و هميشه در بهشت جاويد متنعم خواهد بود.

2 - در روز قيامت همه انسانها بر اساس نوع زندگى شان در دنيا محاسبه خواهد شد.
و نضع الموازين القسط ليوم القيمه فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبه من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين .(23)
ما ترازوهاى عدل را براى روز قيامت خواهيم نهاد و سمتى به هيچ نفسى شد و اگر عملى به قدر دانه خردلى باشد، در حساب مى آوريم و تنها علم ما براى محاسبه انسانها از همه حسابگران كفايت خواهد كرد.
و نضع الموازين القسط ليوم القيمه فلا تظلم نفس شيئا و ان كان مثقال حبه من خردل اتينابها و كفى بنا حاسبين .(24)
ما ترازوهاى عدل را براى روز قيامت خواهيم نهاد و سمتى به هيچ نفسى نخواهد شد و اگر عملى به قدر دانه خردلى باشد،در حساب مى آوريم و تنها علم ما براى محاسبه انسانها از همه حسابگران كفايت خواهد كرد.
يومئد يصدر الناس اشتاتا ليروا اعمالهم فمن يعمل مثقال ذره خيرا يره و من يعمل مثقال ذره شرا يره .(25)
در آن روز- قيامت - مردم از قبرها پراكنده بيرون آيند كه اعمال خود را ببينند.پس هر كس به قدر ذره اى كار نيك كرده باشد، آن را خواهد ديد و هر كس به قدر ذره اى كار بد مرتكب شده ، آن را خواهد ديد.

3- عده اى كه آخرت را فراموش مى كنند و زندگى شان را براساس حيات ابديشان تنظيم نمى كنند، و نيز كسانى كه از آيات الهى اعراض مى كنند، به خود ظلم مى كنند.
و من اظلم ممن ذكر بايات ربه فاعرض عنها و نسى ما قدمت يداه (26) چه كسى ستمكارتر از آن كسى كه متدكر آيات خدا شده و باز از آنها اعراض كرد و اعمالى را كه جلوتر براى آخرت خويش فرستاده فراموش كرد.

4- در روز قيامت و در آخرت و حيات ابدى تنها چيزى كه به حال انسان سود دارد و مى تواند سعادت او را تامين نمايد، داشتن يك روح سالم است ، روح سالم يعنى فطرتى كه با زياده طلبيهاى طبيعت و جنبه حيوانى انسان ، آلوده و ضعيف و بيمار نشده باشد. روحى كه داراى عقايد، افكار و اعمال صالح و خدا پسندانه باشد.
يوم لا ينفع مال و لابنون الا من اتى الله بقلب سليم .(27)
روزى كه نه مال و نه فرزندان و نه هيچ چيز ديگر به حال انسان سود ندهد، مگر اينكه شخص با قلب سليم بر خدا وارد شود.
پيداست كه تحصيل روح سالم بايستى در دنيا صورت بگيرد.
از مجموع آنچه گفته شد و با توجه به اين نكته مهم كه نوع زندگى ما در حيات ابدى بسته به نوع زندگى مان در حيات دنيا دارد، به اهميت و جايگاه اخلاق و نسبت آن با دين بيشتر پى مى بريم .
آنچه كه موجب تضمين سعادت انسان در حيات ابدى است اين است كه انسان در حركت خود از دنيا به آخرت با خود قلب سليم يا روح سالم ببرد.اخلاق نيز نقش تعيين كننده اى در سلامت روح و شاكله انسان دارد.
مسئله اخلاق و تهذيب نفس به قدرى مهم است كه قرآن كريم پس از يازده سوگند، تزكيه و تهذيب نفس را تنها راه سعادت و رستگارى انسان معرفى مى نمايد:
قد افلح من زكيها و قد خاب من دسيها.(28)
به تحقيق كه هر كس نفس خود را پاك سازد رستگار مى شود و هر كس ‍ آلوده اش كند، زيانكار خواهد شد.

در جاى ديگر نيز تزكيه انسانها را مهمترين هدف بعثت انبيا معرفى مى نمايد: (29)
همان طور كه پيامبر ( صلى الله عليه و آله ) نيز هدف بعثت خود را تكميل و تتميم مكارم اخلاق معرفى فرمود: بعثت لا تمم مكارم الاخلاق .

امام خمينى قدس سره درباره اهميت اخلاق چنين مى فرمايد: اشتغال به تهذيب نفس و تصفيه اخلاق كه فى الحقيقه خروج از تحت سلطه ابليس و حكومت شيطان است از بزرگترين مهمات و اوجب واجبات عقليه است (30)

در جاى ديگر مى فرمايد:
غايت بعثت دين تزكيه است ، غايت آمدن انبياى دين تزكيه است و دنبالش آن تعليم . اگر نفوسى تزكيه نشده و تربيت نشده وارد شوند در هر صحنه ، در صحنه توحيد، در صحنه معارف الهى ، در صحنه فلسفه ، در صحنه فقه و فقاهت ، در صحنه سياست در هر صحنه اى كه وارد بشود اشخاصى كه تزكيه نشدند و تصفيه نشدند و از اين شيطان باطن رها نشدند، خطر اينها بر بشر خطرهاى بزرگ است .(31)

اخلاق همان طور كه آن را تعريف كرده اند صفات و ملكات ثابت نفس ‍ است كه در اثر عوامل مختلفى شكل مى گيرند.
از آن جهت كه انسان براى هدف خاصى خلق شده و از طرفى بين دنيا و آخرت پيوستگى و وابستگى وجود خاصى برقرار است ، بنابراين هر كس بر چگونگى اخلاق خود مسئول است . يعنى انسان با هر اخلاقى خوشبخت و سالم نيست ، نه در دنيا و نه در حيات ابدى آخرت . انسان در دنيا تنها با داشتن اخلاق خاص خوشبخت است و در آخرت نيز چنين است .
حيات آخرت حياتى قانونمند است و در پى ورود هر نفسى به خود واكنش ‍ و عكس العمل ويژه اى از خود نشان مى دهد كه به بعضى از مصاديق آن در بحث پيوستگى و وابستگى دنيا و آخرت اشاره شد.

امام خمينى قدس سره درباره واكنش آخرت نسبت به اخلاق انسان اين گونه مى فرمايد:
انسان همين طور كه در اين دنيا يك صورت ملكى دنيوى دارد، كه خداوند تبارك و تعالى آن را در كمال حسن و نيكويى و تركيب بديع خلق فرموده كه عقول تمام فلاسفه و بزرگان در آن متحير است و علم معرفه الاعضا و تشريح تاكنون توانسته است معرفت درستى به حال آن پيدا كند، و خداوند انسان را از بين مخلوقات امتياز داده به حسن تركيب و جمال نيكو منظر كذلك از براى او يك صورت و شكل ملكوتى غيبى است ، كه آن صورت تابع ملكات نفس و خلق باطن است در عالم بعد از موت ، چه برزخ باشد يا قيامت . انسان اگر خلق باطن و ملكه و سريره اش انسانى باشد، صورت ملكوتى او نيز صورت انسانى است ولى اگر ملكاتش غير ملكات انسانى باشد، صورتش انسانى نيست و تابع آن سريره و ملكه است .(32)

در جاى ديگرى مى فرمايد:
بدان كه ميزان در اين صور مختلفه ، كه يكى از آنها انسان است ، و باقى چيزهاى ديگر، وقت خروج نفس است از اين بدن و پيدا شدن مملكت برزخ و غلبه سلطان آخرت كه اولش در برزخ است . در وقت خروج از بدن با هر ملكه اى از دنيا رفت ، با آن ملكه صورت آخرتى مى گيرد، و چشم ملكوتى برزخى او را مى بيند و خود او هم وقت گشودن چشم برزخى ، خود را به هر صورتى هست مى بيند، اگر چشم داشته باشد.(33)

بنابراين درباره نسبت دين و اخلاق با توجه به اينكه دين براى انسان آمده است و آمده كه او را به مقام ويژه انسانيت و خلافت الهى برساند و با توجه به اينكه انسان بدون تهذيب اخلاق هرگز صورت حقيقى خود را نمى يابد، مى توانيم بگوييم كه اخلاق ، روح دين است . اخلاق به قدرى مهم است كه به تعبير قرآن كريم اگر رعايت نشود به عقايد نيز لطمه وارد خواهد ساخت و عقايد را از بين مى برد.
ثم كان عاقبه الذين اساو السواى ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزءون .(34)
آخر و سرانجام كار آنان كه به اعمال زشت پرداختند اين شد كه آيات الهى را تكذيب كردند و آنها را به تمسخر گرفتند.