خاطرات و حكايتها جلد ششم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۴ -


چنين چيزى در زندگى او سابقه نداشت
اينها هميشه گمنام بوده اند؛ نه اين كه حالا امروز كه انقلاب شده ، گمنامند، نه ، انقلاب اينها را يك خرده رو مى آورد؛ اما اينها قبل از انقلاب گمنام تر بودند. آن كس كه مى خواست يك خرده براى خودش و براى عملش ‍ زندگى كند، گم گم بود؛ مگر آن كسى كه مى خواست يك كار مثلا تملق آميزى بكند و يك چيزى بگويد، او جلو مى آمد؛ والا كسى كه واقعا مى خواست در زندگى علمى خودش باشد، اصلا كسى به او كمترين اعتنايى نمى كرد.
من يك وقت در زمان رياست جمهورى به مركز سرم سازى كرج (24) رفتم ، ديدم يك عده از اين دانشمندان پيرمرد در آن جا هستند؛ كه يكى از آنها هم به گمانم جزو همين كسانى بود كه از طريق راديو با او صبحت شد. من از لهجه اش فهميدم كه نجف آبادى است . پيرمرد از كار افتاده يى بود؛ گريه اش ‍ گرفت ديد كه رئيس جمهور آمده با او دست مى دهد و مى گويد: آقا احوال شما چه طور است ؟ اصلا چنين چيزى در زندگى او سابقه نداشت كه يك مقام كشورى جلو بيايد و با تواضع با او حرف بزند و قدر علم او را بداند. مى ديد كه من قدر علم او را مى دانم و به او به عنوان يك عالم ، حقيقا و قلبا - نه تصنعا - احترام مى كنم ؛ اين واقعا برايش چيزى عجيبى بود. اصلا اين چيزها در گذشته مطرح نبود.(25)
يادگارهاى ارزنده بوشهر
آنچه در گذشته و سابقه تاريخى ملت ايران و شما مردم عزيز درج و ثبت شده است ، حاكى از تدين و شجاعت و اخلاص و نجابت شما مردم بزرگوار است . قبل از پيروزى انقلاب اسلامى ، اقشار مردم مسلمان ما در اين شهر و در اين استان ، در صفوف مبارزات خود، كارهاى شايسته و برجسته يى كردند. در مبارزه با رژيم ستمشاهى ، جوانان شما، مردان و زنان شما، تلاشهاى قابل تقديرى انجام داده اند. بعضى از روحانيون بزرگوار شما - مثل شهيد عاشورى (26) - در اين راه شربت شهادت نوشيدند. قبل از دوران مبارزات اخير ملت ايران با رژيم ستمشاهى هم ، مقاومت شما مردم در مقابل تهاجم دشمنان خارجى - انگليسيها - ورد زبان كسانى بوده است كه با اين قضايا آشنايى دارند. هم ماجراهاى تهاجم انگليسيها به اين منطقه و اشتغال بوشهر - كجا شجاعتهاى رئيس على دلوارى (27) براى اين ملت ايران يك يادگار ارزنده ى تاريخى است و هم پشتيبانيهاى شما از مبارزات مرحوم آيه الله سيد عبدالحسين لارى جزو قضاياى نادر زمان گذشته است .
بعد از پيروزى انقلاب اسلامى هم آنچه ما از بوشهر و همه شهرهاى اين استان به ياد داريم ، حاكى از شجاعت و مقاومت و حضور در صحنه هاى خطر و شركت بسيجى در صفوف رزمندگان - چه در دريا و چه در خشكى - است . اين از بركت تدين و دلبستگى شما به اسلام و قرآن و تعاليم مقدس ‍ اسلام است .
خوشحاليم كه اين فرصت را خداى متعال به بنده داده كه بار ديگر در جمع شما حضور پيدا كنم و شما را از نزديك ببينم و شهر شما و سرزمين شما و يادگارها و نشانه هاى افتخارات شما را زيارت كنم و از خداى متعال بخواهم كه شما مردم مومن و شجاع - بخصوص شما نوجوانان نورانى و پاك اين استان - را همواره در راه مقدس اهداف نورانى اسلام ثابت قدم بدارد.(28)
رئيس على دلوارى ، شهيدى در غربت
ما ياد رئيس على دلوارى را از اين جهت گرامى مى داريم كه اين مرد شجاع ، در راه اعتقاد دينى خود، تنها و در غربت با دشمنان جنگيد؛ اين براى ما چيز بسيار با ارزشى است .
شما جوانان عزيز دلوار و همه ى مردان و زنان ، درست توجه بفرمائيد كه در آن روزگار كه ملت ايران همه در خواب بودند - جز عده بسيار كمى در گوشه و كنار كشور - و بيگانگان از اين غفلت مردم سوء استفاده مى كردند و دشمن بر مناطق مختلفى از كشور عزيز ما تسلط پيدا كرده بود؛ در تهران ، نمايندگان دولتهاى انگليس و روس ، آزادانه حكمرانى مى كردند و از پادشاهان آن زمان هم حساب نمى بردند؛ در منطقه فارس هم همينطور؛ در بسيارى از مناطق ديگر كشور نمايندگان بيگانه مال مردم را مى خورند و بر آنها حكمرانى مى كردند و با ملت ايران با تحقير برخورد مى كردند؛ در يك چنين شرايطى در هر گوشه اى از اين كشور، مردان شجاعى پيدا شدند كه به حكم دين ، جهاد را بر خودشان واجب دانستند و فكر نكردند كه با غربت و دست خالى نمى شود كارى را انجام داد؛ مردان خدا اين گونه اند. يكى از اين افراد، همين رئيس على شماست ؛ كه رئيس على ملت ايران است ؛ اگر چه متعلق به دلوار است . يك مرد جوان ، در همين سنين جوانى شما جوانان ، در مقابل انگليسيها ايستادگى كرد.
البته با آنروز خيلى فرق كرده است ؛ امروزه همه ملت ايران در مقابل قدرتهاى متجاوز ايستاده اند؛ امروز ملت ايران در مقابل امريكا ايستاده است و از دشمنان - چه امريكا و چه قدرتهاى ديگر - واهمه اى در دل ندارد. امروز، روز آقايى ملت ايران است .
من به شما عرض كنم ، اگر ((رئيس على ها)) در غربت به شهادت نمى رسيدند، امروز ملت ايران به اين عظمت نمى رسيد؛ همچنان اگر شما جوانان در دوران جنگ تحميلى به جنگ نمى رفتيد و به جبهه خدمت نمى كرديد و شهادت را به خود نمى پذيرفتيد، امروز ايران و اسلام به اين عظمت نمى بود. شما جوانان به جبهه رفتيد؛ شما مادران و پدران و همسران صبر كرديد؛ شما جوانان ، جبهه و پشت جبهه را آباد كرديد؛ در يگانهاى نظامى مبارزه كرديد؛ خون مطهر بعضى از شما جوانان بر زمين ريخت و ملت ايران در همه جا اين شجاعت و مردانگى را از خودش نشان داد؛ نتيجه چه شد؟ نتيجه اين شد كه امروز در سطح عالم ، پرچم پر افتخار اسلام و جمهورى اسلامى به اهتزاز در آمده است .(29)
سوء استفاده ى از تاريخ
يك مساءله ديگرى اين است كه در تاريخ تحريف صورت گرفته است و يا به تعبير درست تر بايد گفت كه از تاريخ سوء استفاده شده است . حوادث عالم ، واقع شده است . آنچه را كه واقع شده است ، نمى شود عوض كرد؛ اما در جهت استفاده هاى گوناگون - كه حالا اين استفاده ها هم طيف عظيم و وسيعى را درست مى كند - آمدند بخشى از اين واقعيتها را حذف كردند و نگذاشته اند به گوش كسى برسد، بخشى را رنگ و لعاب دادند و يك خرده پر رنگ كرده ند؛ بخشى را اصلا خلق كرده اند كه وجود نداشته است ؛ كه البته شما نمونه هايش را در تاريخ اسلام خودمان سراغ داريد و موارد زيادى را مى دانيد؛ در تاريخ جهان هم هست ، در تاريخ امروز هم هست . مثلا وقتى در باب تعصبات مذهبى صحبت مى شود چند درصد از مردم ايران بلكه چند درصد از مردم اروپا خبر دارند كه يك روز بر اساس تعصبات مذهبى ، كشتار خونينى - كه به كشتار ((سن بارتلمى ))(30) معروف است - در شهر پاريس انجام گرفت و هزاران نفر را در يك شب كشتند؟ اين حادثه مذهبى است ؛ يعنى جنگ بين پروتستانها و كاتوليك ها بوده است . در آن زمان حكام فرانسه كاتوليك بودند؛ اما شازده يى از خودشان - كه از سلسله ((والوا)) بود - اتفاقا پروتستان شده بود. ملكه فرانسه - يعنى ((كاترين دومديسى ))(31) با صدر اعظمش كه يك كشيش بود و كاردينال ((ريشليو))(32) نام داشت نشستند تصميم گيرى كردند و يك شب تا صبح هزاران نفر را در پاريس كشتند؛ فقط براى تعصب مذهبى الان چند درصد از مردم فرانسه از اين تصميم خبر دارند؟ اين قطعه اصلا از تاريخ حذف شده است ؛ نمى گذارند در دنيا منعكس بشود از مردم ما چه قدر خبر دارند؟ امروز شما ببينيد اروپا چه قدر كسانى يا كشورهايى - از جمله جمهورى اسلامى - را به داشتن تعصب مذهبى شماتت مى كند؛ اما اين حادثه را از تاريخ حذف كرده اند! اين سوء استفاده از تاريخ است .
چيزهايى را هم در تاريخ جعل كردند. وقتى ما تاريخ اين همسايه هاى خودمان را نگاه مى كنيم ، مى بينيم كه چيزهايى را جعل كردند كه واقعيت ندارد. در تاريخ مدون كشور عراق ، در تاريخ مدون كشور سوريه ، در كشور مدون كشور افغانستان ، به خصوص در تاريخ مدون اين جمهوريهاى شوروى سابق ، آن قدر حقايق حذف شده ، آن قدر حقايق جعل شده ، كه انسان تعجب مى كند. اين سفرنامه هاى ((آل احمد))(33) را كه مربوط به جمهورى هاى شوروى سابق است و اخيرا چاپ شده است لابد خوانده ايد. شما نگاه كنيد ببينيد در اين تاجيكستان و قزاقستان و آذربايجان شوروى و ساير جاها، چه چيزهايى جعل كردند. كسانى را بر مى كشند و شخصيتهاى دروغينى را بالا مى آورند كه هيچ نيستند؛ براى اين كه از اينها استفاده ى تاريخى بكنند.(34)
خصوصيات جنبش دانشجويى
جنبش دانشجويى - يا همان تعبير درست تر: بيدارى دانشجويى - چيز جديدى نيست ؛ يك چيز مخصوص ايران هم نيست ؛ چون همان طور كه گفتيم ، متعلق به محيط دانشگاه است . اين بيدارى خصوصياتى دارد؛ انگيزه هايى در آن هست و نتايجى بر آن مرتبت مى شود اگر اين خصوصيات را درست بشناسيم ، مى تواند به عنوان يك منبع غنى و سرشار و فياض ‍ براى آن كشور و آن محيط و آن جامعه به كار گرفته بشود؛ اما اگر درست شناسايى نشود؛ ممكن است تضييع بشود؛ مثل ثروتى كه شما از وجود آن و يا از كاربرد آن اطلاع نداشته باشيد. بدتر از اين آن صورتى است كه شما صاحبش هستيد، اطلاع نداريد؛ اما يك دزد و يك دغل اطلاع دارد كه زيرا اين مخفيگاه ، اين گنج هست ؛ كاربردش هم اين است ؛ لذا او مى آيد و استفاده مى كند؛ اين ديگر مى شود خسارت ! يكى از فرايض اوليه خود دانشجو، ثانيا مجموعه مديران دانشجويان و دانشگاهها و ثانيا مجموعه مديران كشور، شناسايى اين پديده ذاتا دانشجويى ؛ يعنى بيدارى دانشجويى ، يا جنبش دانشجويى يا حركت دانشجويى ؛ به هر اسمى آن را بنامد؛ حقيقتش را مى شناسيم كه چيست .
منشا چنين پديده يى ، خصوصياتى است كه در دانشگاه و در مجموعه ى دانشجويان هست . سن و انرژى و توان نيروى جوانى ، معارف و دانشهايى كه دانشجو در اين دوره با آنها آشنا مى شود چه معارف علمى چه معارف و دانشهايى كه دانشجو در اين دوره با آنها آشنا مى شود - چه معارف علمى و چه معارف سياسى ، چه معارف اجتماعى - فراغت دانشجويى كه گرفتار زندگى و نان و در بند گرفتاريها و بارهاى زندگى نيست و يك آزادى نسبى دارد و جايى مسؤ وليتى ندارد مجتمع بودن دانشجويان در يك محيط خاص ، تاثير گرفتن از امواج عمومى جامعه و بازتاب آنها را نشان دادن - چه مثبت و چه منفى - از عوامل اين پديده ى بسيار مهم و در عين حال بسيار مبارك است كه در صورتى كه از آن استفاده نشود و يا بد استفاده بشود، بسيار خطرناك هم خواهد. در مجموعه دانشجويان و در حركت دانشجويى يا بيدارى دانشجويى ، خصوصياتى هست كه تقريبا مى شود گفت اين هم در اغلب جاها يكسان است با تفاوت فرهنگها و تاريخها و زيرزمينه هاى هر كشورى و هر ملتى و هر مجموعه انسانى - ليكن مشتركاتى بالاخره در همه جا هست .

آن چيزى كه من در مورد كشور خودمان مى توانيم به عنوان ويژگيهاى حركت دانشجويى از قبل از انقلاب تا اوان انقلاب و از اين جا به بعد عرض ‍ مى كنم اين خصوصياتى است كه ذكر مى كنم :
آرمانگرايى
خصوصيت اول ، آرمانگرايى در مقابل مصلحت گرايى است ؛ عشق به آرمانها و مجذوب آرمانها شدن . انسان وقتى كه در محيط تلاش و كار معمولى زندگى قرار مى گيرد. گاهى موانعى جلوى چشم قرار مى گيرد؛ آرمانها را دور دست و غير قابل دستيابى به انسان نشان مى دهد؛ و اين خطر بزرگى است گاهى آرمانها فراموش مى شوند در محيط جوان ، آرمانها محسوس ، ملموس ، زنده ، قابل دسترسى و دستيابى است ؛ لذا براى آنها تلاش مى شود؛ خود اين تلاش ، تلاش مباركى مى شود.
صدق و صفا و خلوص
خصوصيت دوم ، صدق و صفا و خلوص است . در حركت دانشجويى ، كلك ، تقلب ، حيله و شيوه هاى غير انسانى كه معمولا در محيطهاى زندگى رايج به كار مى رود در اين جا كمرنگ است و يا به طور طبيعى نيست . در محيط معمولى زندگى ، در محيط سياست و در محيط تجارت و در محيط بده بستانهاى اجتماعى ، هر كسى هر حرفى كه مى زند، مواظب است ببيند از اين حرف چه گيرش مى آيد و چه از دست مى دهد؛ حالا بسته به اين است كه چقدر زرنگ باشد چقدر پشت هم انداز و چه قدر عاقل باشد يا در نقطه مقابلش قرار گرفته باشد تا چيزى از دست بدهد يا چيزى به دست بياورد؛ اما در محيط حركت دانشجويى ، نه حرف را به خوب بودنش براى به درست بودنش ، براى جاذبه داشتنش براى خود و براى حقيقت بيان مى كنند و دنبال و تعقيب مى كنند نمى خواهم تعميم بدهم و بگويم هر نفر از آحاد دانشجو، هر تك تكى از اين حرفهايى كه مى زند اين طور است ؛ نه ، اما اين رنگ غالب است .
آزادى از وابستگى هاى گوناگون
خصوصيت سوم ، آزادى و رهايى از وابستگيهاى گوناگون حزبى و سياسى و نژادى و امثال اينهاست . در اين مجموعه ى حركت دانشجويى ، انسان مى تواند اين خصوصيت را مشاهده كند؛ كه اين هم يك شعبه از همان مصلت گرايى است . غالبا در اين جا از تقليداتى كه معمولا مجموعه هاى گوناگون سياسى و غير سياسى و براى افراد خودشان فراهم مى كنند، خبرى نيست ؛ جوان حوصله ى اين قيد و بندها را ندارد؛ لذا در گذشته پيش از انقلاب ، احزابى بودند و كارهايى مى كردند؛ اما به دانشگاه كه مى رسيدند ضابطه از دستشان در مى رفت ! ممكن بود چهار نفر عضو هم يارگيرى بكنند، اما نمى توانستند انظباطهاى مورد نظر خودشان را انظباطهاى حزبى خيلى شديد كه در احزاب دنيا معمول بوده و هست - در محيط دانشجويى بدرستى اعمال كنند؛ زيرا دانشجو بالاخره در جايى به اجتهاد مى رسد. آن زمان حزب توده حزب فعالى بود؛ تشكلات خيلى وسيعى هم داشت ؛ با شورويها هم مرتبط بود؛ اصلا براى آنها كار مى كرد؛ اما به دانشگاه كه مى رسيد مجبور بود بسيارى از حقايق حزبى را از چشم دانشجو پنهان كند!
عدم وابستگى حركت به اشخاص
چهارمين خصوصيت اين حركت ، مبتنى بر اشخاص نبودن است ؛ يعنى اين حركت در دانشگاه صنعتى شريف هست ، امروز هم هست ، ده سال پيش ‍ هم بوده ، ده سال بعد هم هست ؛ اما نه ده سال شما بوديد، نه ده سال بعد شما اين جا هستيد؛ اما اين حركت هست ، ولى مبتنى بر اشخاص نيست ؛ متعلق به فضا و مجموعه ى حاضر است .
حساسيت نسبت به زشتيها و رفع آنها
پنجمين خصوصيت بسيار مهمش اين است كه در مقابل مظاهرى كه از نظر فطرت انسانى زشت است - مثل ظلم ، زورگويى ، تبعيض ، بى عدالتى ، تقلب ، دورويى و نفاق - حساسيت منفى دارد و آن را دفع مى كند يك وقت در اول انقلاب ، همين گروه منافق با استفاده از فرصت انقلاب توانستند در ميان جوانان و دانشجويان نفوذى پيدا كنند؛ اما وقتى معلوم شد كه اينها منافقند غالبا روى برگرداندند. چرا به آنها منافق مى گفتند؟ چون ادعايشان اين بود كه بر اساس ايدئولوژى دين تشكيلات دارند، تلاش مى كنند و آينده معين مى كنند؛ اما در عمل معلوم مى شد كه نه ، از ايدئولوژى دين هيچ خبرى نيست ؛ تفكرات ، تفكرات التقاطى ماركسيستى است ؛ آن هم نه ماركسيستى يك دست ؛ التقاطى ، مخلوط و آشفته ؛ و در عمل خارجى و فعاليت و مبارزات هم آن چيزى كه حاكم بر بيشترين فعاليتهاى آنهاست . قدرت طلبى است ؛ تلاش براى اين كه به قدرت دست پيدا كنند؛ قدرتى كه در پديد آمدنش نقش زيادى نداشتند؛ بلكه به عنوان يك مجموعه اصلا نقش نداشتند؛ هر چند ممكن بود افرادى از آنها هم در خلال ملت نقش ‍ داشته باشند. لذا چون نفاق آنها معلوم شد - معلوم شد كه ظاهرشان با باطنشان ؛ حرفشان با دلشان ؛ ادعايشان با آنچه كه حقيقتا آن را دنبال نمى كنند، يكى نيست - مجموعه جوان دانشجويى از اينها اعراض كرد و روى برگرداند.
همراهى منطق و بينش با احساسات
ششمين خصوصيت اين حركت دانشجويى و اين پديده ى ذاتى محيط دانشگاهها اين است كه بر اين حركت ، فقط احساسات حكومت نمى كند؛ بلكه ضمن اين كه احساسات هست ؛ منطق و تفكر و بينش و تحصيل و ميل به فهميدن به تدقيق هم در آن وجود دارد؛ البته شدت و ضعف دارد؛ گاهى كم و گاهى زياد. از نظر ما اينها خصوصياتى است كه در اين موسوم به حركت دانشجويى ، يا بيدارى دانشجويى وجود دارد.(35)
آقا زود از اين جا برويد
عزيزان من ! اين را بدانيد؛ اين حركت دانشجويى به اين انقلاب خيلى هم خدمت كرده است قبل از انقلاب ، در خيل مبارزات عظيم مردم ، دانشجويان چشمگير بودند؛ حضور داشتند و فعال بودند. من بيشترين مشاهده ام در اين مورد، مربوط به مشهد است . در محيط دانشجويى مشهد من فعال بودم تهران هم كه مى آمدم همين طور بود. در دانشگاههاى مختلف مى آمدم و مى رفتم و دانشجويان با من ارتباط داشتند؛ از نزديك مى ديدم كه چه خبر است الان بعضى از همين مسؤ ولان كنونى كشور از دانشجويان آن روز ما هستند كه با ما ارتباط داشتند.
از اول انقلاب به بعد، اين نقش تمام نشد شايد اگر كسانى در مسئوليتهاى گوناگون مربوط به قضاياى دانشجويان قرار داشتند كه به اين مقوله علاقه مند بودند؛ بركات زيادترى بر آن بار مى شد؛ اما بدون آن هم بركاتى بر اين حركت و احساس و بيدارى و انگيزش دانشجويى پديد آمد؛ كه چند نمونه اش را به شما مى گويم :

يك نمونه اش ، همين قضاياى دانشگاه تهران بود؛ كه گروهكهاى الحادى آمدند دانشگاه تهران را تصرف كردند و از اتاقها و سالنها و مراكزش به عنوان اتاقهاى جنگ انبارهاى سلاح و مركز و توطئه عليه اصل انقلاب و عليه نظام استفاده كردند فضا را قرق هم كردند؛ يعنى يك حالت عادى ارعابى نه فقط در مسؤ ولان آن روز - مسؤ ولان آن روز، دولت موقت بودند كه اصلا جان و توان و دل و جگر ورود در اين ميدانها را نداشتند آنها كه هيچ ! - حتى در دل بسيارى از افراد انقلابى هم اينها رعب و وحشت ايجاد كرده بودند و در محيط خود دانشگاه تهران ، اينها بيشتر رعب را ايجاد كردند. من يادم نمى رود؛ در يكى از سخت ترين اين روزهايش ، اتفاقا خودم در دانشگاه بودم و يك برنامه ى هفتگى داشتم . در مسجد دانشگاه تهران ، آن روز طبق معمول ، روز برنامه بود. آمدم ، ديدم دانشگاه خلوت خلوت است . به مسجد آمدم ؛ شايد بيست نفر، سى نفرى در مسجد بيشتر نبودند. وقتى وارد مسجد شدم ، چند نفرى آمدند و گفتند كه آقا! زود از اين جا برويد! گفتم مگر چه شده ؟! معلوم شد كه بله ، دانشگاه را قرق كرده اند و از زدن و كشتن و اين چيزها اصلا ابايى ندارند! چه كسانى در مقابل اينها ايستادند؟ خود دانشجويان . اولين ، يا يكى از اولين نشانه هاى بروز فعاليت موثر بسيار كارساز جوشش دانشجويى ، در همين قضيه بود. دانشگاه نيمه تعطيل بود، اما دانشجويان - يعنى يك مجموعه انقلابى محض - همه زنده و فعال آمدند و داخل دانشگاه ريختند و آن جا را تطهير كردند. اين قضيه ، مربوط به سال پنجاه و هشت است كه دارم آن را عرض مى كنم ؛ اين يكى از نمونه هاست .(36)
آفات جنبش دانشجويى
سوء استفاده عناصر و مجموعه هاى ناباب
يكى از آفات حركت دانشجويى اين است كه - همان طور كه گفتم - عناصر و مجموعه هاى ناباب به آن طمع بورزند و بخواهند از آن سوء استفاده كنند در يك دوره يى - كه ما هم در آن دوره ، خودمان از نزديك شاهد و واقف به كارهاى آنها بوديم - بعضيها بودند كه دلشان مى خواست سر به تن جنبش ‍ دانشجويى نباشد! هر جا كه حركت جوانان ، بخصوص دانشجويان بود، اينها رويشان را درهم مى كشيدند و طاقت نداشتند! اينها وقتى ببينند كه مى دانى هست بالاخره دانشجو و نسل جوان در كشور حرف مى زند و تعيين كننده است اينها هم بنا مى كنند اول سينه خيز، بعد يواش يواش با گردن افراشته مى آيند كه بله ما هستيم اگر مجموعه هاى سياسى قدرت طلب بدنيت بد دل بد سابقه طرف حركت دانشجويى آمده اند و خودشان را به آن چسباندند و بر آن دست گذاشتند اين مى شود آفت . گاهى از همين تجمعها و تشكلهاى دانشجويى كه پيش مى آيند، به آنها صريحا گفته ام كه آن مجموعه هاى خطرناك چه كسانى هستند چون اين صحبت ممكن است پخش بشود در اين جا پيش شما اسم نمى آورم ؛ اما براى آنها اسم آورده ام . مواقعى است كه يك انسان بد و يك نيت ناپاك مى خواهد از يك نيت خوب ، از يك انسان خوب از يك حركت خوب سوء استفاده كند؛ كه انسان دلش مى سوزد و اگر بتواند، حاضر نيست چنين چيزى اتفاق بيفتد؛ اين جا هم از همان قبيل باشند، اين نقض غرض خواهد شد. خود دانشجويان بايد مواظب باشند كه انسانهاى بد نيت ، تجمعهاى بد نيت ، تشكيلاتهاى بد نيت ، مجموعه هاى بد نيت و بد سابقه و بد نام ، نزديك نشوند. اگر هم مى خواهند كار خيرى بكنند، بروند خودشان كار خير بكنند؛ به مجموعه هكحدانشجويى كارى نداشته باشند.
دور شدن از آرمانها
يكى ديگر از آفات جنبش داشجويى - همان طور كه گفتيم دور شدن از آرمانهاست . عزيزان من ! ببينيد؛ سالها قبل از انقلاب ، يك واقعه جنايت آميز در روز شانزده آذر اتفاق افتاد و از اول انقلاب مى شد كارى بكنند كه شانزده آذر اصلا فراموش بشود؛ چون اين قدر ما حوادث داشتيم ؛ اما نه ، مسؤ ولان كشور و علاقه مندان به مسائل كشور، مايلند خاطره اين روز زنده بماند، چرا؟ چون آن روز به خاطر سخن حقى ، اتفاقى در دانشگاه افتاد كه بعدها جبهه دژخيمان به خاطر همان هدفى كه جوانان داشتند - و هدف والايى هم بود - با آنها مقابله كردند و به كشته شدن سه نفر انجاميد. مساله آن روز چه بود؟ ضديت با آمريكا. حالا چه موقع ؟ آن وقتى كه آمريكا و دولت امريكا و رژيم امريكا بودند در اين كشور چه آشكار و چه پنهان همه چيز در دست امريكاييها بود؛ و امروز كه شما مى بينيد امريكاييها از اين كه ايران اسلامى به طرفشان نمى رود، زنجير مى جوند، به ياد آن روز است ؛ چون اين جايى بود كه اينها مى ايستادند و از اين جا به همه منطقه - كشورهاى عربى و تركيه و... - فخر و آقايى مى فرختند و اعمال نفوذ مى كردند؛ چون اين جا را مال خودشان مى دانستند!

اين را هم توجه داشته باشيد؛ كشور شما از لحاظ جغرافيايى ، در يك مركز بسيار حساس قرار گرفته است ؛ البته آن روز به خاطر بودن شوروى ، براى امريكاييها از يك جهت حساستر بود. امروز شوروى نيست اما اولا كشورهاى آسيايى ميانه هستند كه بسيار مهم است ؛ ثانيا روسيه هست كه براى غرب و بخصوص براى آمريكا بسيار مهم است روسيه الان در حال بين مرگ و زندگى است يك حالت نيمه بيهوشى دارد. آنها مى دانند كه اگر روسيه يكى از بزرگترين كشورهاى دنيا، توانست در يكى از حساسترين مناطق دنيا سرپاى خودش بايستند و اقتدار داشته باشد و تحت نفوذ آمريكا نباشد چقدر براى آمريكا و براى تك قطبى شدن دنيا خطرناك است يعنى لنگه همان شوروى سابق براى امريكا خواهد شد لذا روسيه هم مهم است ، پس امروز با اين كشور شوروى نيست اما چون آسياى ميانه هست ، چون روسيه هست چون از اين طرف كشورهاى مثل عراق و سوريه هستند كه يك روز تحت نفوذ شوروى بوده اند اما امروز آمريكاييها طمع دارند كه اينها را تصرف كنند؛ لذا بار موقعيت جغرافيايى و جغرافياى سياسى جمهورى اسلامى ايران ، موقعيتى بسيار مهم و در اين منطقه منحصر به فرد است . امريكاييها نگاه مى كنيد، مى بينيد كه اين جا هيچ جاى پايى ندارند؛ حتى يك سفارتخانه ناقابل ؛ حتى يك دفتر حافظ منافع ! الان يك مامور آمريكايى در اين كشور شاغل نيست . دفتر حافظ منافعش در اختيار سوئيسى ها است امريكاييها اين جا جا ندارند؛ تلاشى هم كرده اند؛ مدتى هم هست كه فشار مى آورند اما مسؤ ولان از اين طرف مقاومت مى كنند و اجازه نداده اند؛ مى گويند بايد كسانى به عنوان دفتر حافظ منافع بياييد در تهران مستقر بشوند اينها در واقع مى خواهند براى ارتباط با عناصر خود فروخته يك سايت اطلاعاتى ، سياسى در وسط تهران درست كنند؛ اين مقصود آنها است .
امروز يكى از علل عصبانيتشان آن وضعى است كه قبل از انقلاب در اين جا داشته اند. در آن چنان شرايط دانشجويان از آمدن معاون رئيس جمهور وقت امريكا به ايران خشمگين شدند و خشمگينى خودشان را اين طورى نشان داده و روز شانزدهم آذر شكل گرفت . الان هم از آن واقعه تقريبا چهل سال مى گذرد؛ اما هنوز شانزده آذر هست . انقلاب اسلامى آمد و هندسه جغرافيايى سياسى كشور را به طور كلى عوض كرد. نسبت به گذشته جهت سياسى بكلى فرق كرده و با گذشته و متفاوت شده است . يك نظام مستقل ، يك نظام دينى و اسلامى ،يك نظام صد در صد مردمى به وجود آمده است . ايران پايگاهى براى توجه همه كسانى شده است كه عقده فروخورده يى از سلطه امريكا دارند. ملتهاى فراوانى هستند - كم هم نيستند - كه امروز از شعارهاى ضد آمريكايى خيلى خوشحال مى شوند. من اگر مى توانستم اسمهايى مى آوردم كه شما تعجب كنيد كشورهاى معروف بزرگى هستند كه از اينكه ملتى اين جا وجود دارد كه با همه قدرت در مقابل افزون طلبى امريكاييها به صراحت حرف مى زنند آنها احساس هيجان مى كنند و خوشحالند در چنين شرايطى حالا يك عده بيايند و به عنوان دانشجو نقطه اى مقابل حركت شانزده آذر را علم بكنند؛ يعنى گرايش به آمريكا تحت عنوان بسيار پوچ و سست و غير منطقى و غير مستدل ؛ اين پشت كردن به جنبش دانشجويى است ؛ اين اصلا جنبش دانشجويى نيست ؛ اين به كلى يك چيز ديگر است ؛ عكس آن است . مساءله مخالفت با آمريكا را در قالبهاى بسيار كوچك و سست و بى بنيادى جناح گرايى و امثال آن قرار بدهند، براى اين كه اصل قضيه را از بين ببرند؛ اين نمى شود! اين از آفات جنبش دانشجويى است ، پس يكى از آفات جنبش دانشجويى همين است كه به آرمانها و آرمانگرايى پشت بكنند.
يا مثلا وقتى كه مساءله عدالت اجتماعى در كشور مطرح مى شود دانشجو بايد از اين مساءله حمايت كند. عدالت اجتماعى آن چيزى است كه حتى انسان كه اصرار داشتند شعار عدالت اجتماعى را به دلايل سياسى و با انگيزه هاى گوناگون كمرنگ كنند، بالاخره توانستند؛ مجبور شدند عدالت اجتماعى را مطرح كنند. در دنيا غير از اين شعار پشت كند. اين شعار در كشور مطرح مى شود چه كسى بايد از اين شعار حمايت كند؟ چه كسى بايد بيشتر از همه در باره آن فكر كند؟ چه كسى بايد براى آن كار كند؟ چه كسى بايد بيشتر از همه درباره آن فكر كند؟ چه كسى بايد براى آن كار كند و در باره راههاى تامين آن تحقيق و بحث كند و ميز گرد بگذارد؟ غير دانشجويان ؟ بايد توجه داشت كه اين حركت دانشجويى و بيدارى و دانشجويى ، مطلقا به سمت عكسها جهتها نرود، پس ، يكى از آفات اين جنبش پشت كردن به آرمانها، فراموش كردن آرمانها و از ياد بردن آرمانها است .
سطحى شدن و تعمق و تفكر نكردن
يكى ديگر از آفات مهم جنبش دانشجويى ، سطحى شدن است . عزيزان من ! از سطحى نگرى بشدت پرهيز كنيد خصوصا دانشجو، تعمق و تدقيق است . هر حرفى را كه مى شنويد، رويش فكر كنيد و دقت كنيد. چرا در اسلام هست كه تفكر ساعة خير من عباده سبعين سنه ؛ يك ساعت فكر كردن ارزشش از عبادت سالها بيشتر است ؛ براى خاطر اين كه اگر شما فكر كرديد، عبادتتان هم معنا پيدا مى كند؛ تلاش سازندگيتان هم معنا پيدا مى كند؛ مبارزه تان هم معنا پيدا مى كند؛ دوستتان را مى شناسيد، دشمنتان را هم مى شناسيد.
شما فرض كنيد در يك جبهه جنگى آدمهايى پيدا بشوند كه جبهه خودى را از جبهه دشمن تشخيص ندهند؛ حيران و سرگردان دور خودشان بچرخند تير بزنند، گاهى بالا تير بزنند؛ گاهى به خودشان تير بزنند، ببينيد فكر كه نباشد آدم اين طورى مى شود عده اى مى خواهند در هاى وهوى فريادها و شعارها و رنگ و روغن ها و رنگ و لعابهاى دروغين ، مجموعه ى دانشجويى را به اين سمت بكشانند؛ اين براى جنبش دانشجويى خطر است ، بايد فكر كرد، با فكر، انتخاب ، انتخاب درستى خواهد بود. اگر در انتخاب اشتباه هم بكنند چنانچه اهل فكر باشد، با او راحت تر مى شود حرف زد. آن آدمى كه اهل فكر نيست هر گونه انتخابى بكند اگر اندك خطايى در آن باشد، نمى شود با او حرف زد و منطقى صحبت كرد تسليم تعصبهاى و ندانستنها و جهالتهاى خودش است ؛ اما وقتى اهل فكر و دقت بود، اگر خطايى هم اتفاق افتاده باشد يك نفر آدم خير خواه مى تواند با او حرف بزند و بگويد به اين دليل اين كار خطاست . نبايد سطحى بود و. به هر شعارى به هر حرف گرمى و به هر دهان گرمى به هر نقلى نمى شود اعتماد كرد؛ بايد فكر كرد اساس قضايا فكر است آن چيزى كه انتظار عمده از انسانهاى فرزانه و هوشمند است ، اين است .
به دام احزاب و گروهها افتادن
يكى ديگر از آفات ، به دام احزاب و گروهها افتادن است ؛ كه اين را قبلا هم گفتم ، مواظب باشيد؛ اختاپوس خطرناك احزاب و گروههاى مختلف به سراغتان نيايد و شما را به دام نيندازد. از آن مجموعه آزادانديش ، اغلب خصوصيات مثبت را خواهند گرفت ؛ كه اگر اين شد، آن وقت انسان در خدمت دشمنان انقلاب قرار مى گيرد و چيز خطرناكى مى شود و زندگى و سرمايه و آينده انسان حقيقتا به ياد مى رود و انسان دچار حسرت مى شود.(37 )
چرا به ملت اهانت مى كنيد؟
حوادث اخير الجزاير نشان داد كه اينها به دموكراسى هيچ اعتقادى ندارند دموكراسى اگر به معناى انتخاباتى است كه ما در اطراف و اكناف دنيا مشاهده مى كنيم ؛ پس چرا در الجزاير تبليغات غرب براى كوبيدن اسلام بسيج شد؟! چرا قدرتمندان در سطح عالم حاضر نيستند حقيقت مطلب را درك كنند؟! متسفانه بعضى از مسؤ ولان الجزاير هم همين طور نمى خواهند حقيقت را درك كنند؛ چرا مى گويند ايران در امور ما دخالت مى كند؟ چه دخالتى ؟! شماها مگر خودتان انقلاب عظيم الجزاير را نديديد؟ اينها همان ملتند؛ همان ملتى هستند كه براى خاطر اسلام مبارزه كرد و جنگيدند؛ اينها مسلمانند. چرا به يك ملت اهانت مى كنيد و مى گوييد كه ايران اسلام را توى دهان اينها گذاشته است ؟! ملتهاى مسلمان منتظر اين نيستند كه كسى اسلام را توى دهانشان بگذارد؛ يك نمونه اش همين كشورهاى شمالى ما كه به شوروى سابق وابسته بودند. از دهها سال دين زدايى همراه با كمال خشونت ، ديديد مردم بدون اين كه كسى به آنها بگويد، بدون اين كه كسى به آنها درس بدهد، خودشان فرياد بلند كردند و دم از اسلام زدند؛ همه جا همين طور است . ملتها اسلام را مى خواهند؛ ملتها اسلام را شناخته اند.(38)
از صد سال قبل ، تهاجم فرهنگى عليه اسلام بود
اين مساءله ى ((تهاجم فرهنگى )) كه ما بارها روى آن تاكيد كرده ايم ، واقعيت روشنى است ؛ با انكار آن ، ما نمى توانيم اصل تهاجم را از بين ببريم . ((تهاجم فرهنگى )) را نبايد انكار كرد؛ وجود دارد. به قول امير المومنين (صلوات الله عليه )، ((من نام لم ينم عنه ))؛(39) اگر شما در سنگر خوابت برد، معنايش اين نيست كه دشمنت هم در سنگر مقابل خوابش برده است . تو خوابت برده ؛
سعى كن خودت را بيدار كنى . ما بايد توجه داشته باشيم كه انقلاب فرهنگى در تهديد است ؛ كما اين كه اصل فرهنگى ملى و اسلامى ما در تهديد دشمنان است .
من يادم مى آيد كه در اوايل جنگ ، گزارشهايى مى رسيد كه مثلا دشمن تا فلان جا آمده است ؛ دشمن دارد فلان جا را بمباران مى كند؛ مكرر هم از طرف نيروهاى حزب اللهى در محيطهاى گوناگون انقلابى ، اين مطلب تكرار مى شد. آن بنده ى خدايى كه مسؤ ول نيروهاى مسلح بود،(40) انكار مى كرد و مى گفت دروغ است ؛ اصلا چه كسى مى گويد كه عراق دارد به ما حمله مى كند؟! در بين مردم شايع شده بود كه عين خوش را گرفته اند؛ او به آن جا رفت و از تلويزيون با او مصاحبه كردند؛ گفت : مى گويند عين خوش را گرفته اند؛ من الان دارم در عين خوش مصاحبه مى كنم ! او از عين خوش ‍ بيرون آمد؛ اما سه ، چهار ساعت بعد، دشمن عين خوش را گرفت ! بله ، دشمن بيرون عين خوش بود - در عين خوش نبود - اما اين به معناى آن نبود كه دشمن نيست .
ما نبايستى چيزى را كه روشن و واضح است ، انكار كنيم ، در دانشگاه ، در بيرون دانشگاه ، حتى در رسانه هاى جمعى ما، در كتابهايى كه مى نويسند، در ترجمه هايى كه مى كنند، در شعرهايى كه مى سرايند، در برنامه هاى فرهنگى على الظاهر بى ارتباط به ما كه در دنيا وجود دارد و خبرش را قاعدتا شما آقايان - كه عناصرى فرهنگى هستيد - مى شنويد، همه جا يك آرايش نظامى فرهنگى بسيار خطرناك عليه انقلاب درست شده است و وجود دارد.
ما بايد آرايش جديد دشمن را بشناسيم
اين ، آن چيزى نيست كه مثلا از صد سال قبل بوده است . بله ، از صد سال قبل هم تهاجم فرهنگى بود؛ اما وقتى كه انسان با يك دشمن خواب آلوده رو به روست ، آرايش نظاميش يك نوع است ؛ وقتى با يك دشمن بيدار رو به روست ، آرايش نظامى نوع ديگر مى شود. آن روز عالم اسلام ، خواب آلوده ، بلكه تخدير شده و مست بود؛ اصلا گاهى دشمن به او ضربه يى مى زد، يك سوزن در رگش فرو مى كرد و چيزى تزريق مى كرد؛ تمام مى شد مى رفت ؛ اما الان اسلام بيدار است ؛ دشمن دنياى غرب امروز بيدار است ؛ مثل قهرمانى در ميدان است ؛ يك خاطره تمام شدنى از شخصيتى مثل امام را با خودش ‍ دارد؛ اين همه ذخيره انقلابى دارد؛ اين همه جوان خوب دارد؛ اينها شوخى نيست . امروز دشمن در مقابل وضع كنونى ما، آن ژست و آرايش نظامى را بشناسيم ؛ اگر نشناختيم و خوابيديم ، از بين رفته ايم ؛ همان من نام لم ينم عنه است . ان اخا الحرب الارق و من نام لم ينم عنه (41) مرد جنگ بايد بيدار باشد؛ و اگر تو خوابيدى ، لازمه اش اين نيست كه حتما دشمن تو در سنگر مقابل خوابيده باشد؛ او ممكن است بيدار باشد.
تلاش براى حذف روحانيت از محيط سياسى و دانشجويى
اين معنا در دانشگاه هم صدق مى كند؛ گاهى هم متاءسفانه اين كار به وسيله خوديها انجام مى گيرد. وقتى كه ما مى بينيم مثلا يك سلسله كار بر مبناى حذف شخصيت و ارزش روحانيت در محل سياسى يا در محيط سياسى در محيط دانشگاهى شروع مى شود؛ اين كار، يك كار ساده و يك كار فقط صنفى نيست . اين كه مثلا ما بياييم بساط حوزه علميه را كه بر مبناى تحقيق و دقت در نظر و ابتكار است كه اين روشن است ؛ سبك و شيوه هاى آموزش ‍ و تعليم و تعلم در حوزه هاى علميه از اول بر مبناى تحقيق بوده است - يك چيز تقليدى وانمود بكنيم و امثال مطهرى و بهشتى و اين شاگردان حوزه را، استثناهاى حوزه تلقى كنيم ،(42) يك اشتباه است طبيعتا كسى كه حوزه را درست نمى شناسد، كسى كه نمى داند حوزه چيست ؟ چنين اشتباهى را مرتكب مى شود البته به احتمال فراوان بلكه شايد به طور دقيق آدم مى داند كه اينها از روى بى غرضى هم گفته مى شود؛ يعنى به نظر سوئى وجود ندارد؛ اما حرف خلاف واقع و فساد آورد است . اين موجب مى شود كه ارزش علمى و معنوى روحانيت - كه پرچمدار و نماينده دين است - در چشم محيط دانشگاهى و دانشجويى از بين برود؛ كما اينكه شبيه اين كار، منتها به شيوه ناشيانه ترى قبل از انقلاب انجام مى شد و بى تاثير هم نبود واقعا قبل از انقلاب جماعت دانشگاهى آخوند جماعت را آدمهاى پرگوى نادان و پرتوقع هيچ چيز ندان مى دانستند! من با عده زيادى از آنها مواجه بودم مثلا در يك جلسه با يك طلبه كه مى نشستند مى گفتند عجب ، واقعا در بين روحانيت ، مثل شمايى وجود دارد؟! در حالى كه آن طلبه ، يك طلبه ى معمولى بود. آنها روحانيت را نمى شناختند؛ يعنى تلقى دستگاههاى علمى و دانش كشور از روحانيت غلط بود. حوزه علميه ، اصلا مركز علم و تحقيق بوده است اگر علم براى علم ، و علم بدون قصد مزد. مصداقى در كشور ما داشته باشد، از قديم در حوزه هاى علميه بوده است ؛ ولى آنها اينجا را يك محيط بى علم مى دانستند!
هدف از تبليغات عليه روحانيت ، ضربه به دين بود
آن زهد و بى اعتنايى به دنيا، آن پارساييهايى كه در محيط روحانيت و در محيط طلبگى و بيرون از طلبگى بود امروز هم بحمدالله هنوز به طور عالى وجود دارد؛ اين را در چشم اين جماعت دانشگاهى و متجدد، تبديل كرده بودند و به اين كه آخوند مفت خور است ! تعبير مفت خور چيز روشنى بود وقتى در جايى مى گفتند مفت خورها بدون هيچ اشاره و قيدى - مثل ضميرى كه مرجعش را پيدا كند - به روحانيون بر مى گشت اين تبليغاتى بود كه انجام شده بود.
هدف از اين تبليغات ، روحانيت نبود - روحانيت كه خصوصيتى نداشت - هدف از اين تبليغات ، دين بود، اگر ما بياييم حيثيت روحانيت و فقاهت و رتبه علمى فقاهت و تاءثير آن را در حركت كلى يك كشور منكر بشويم يا زير سوال ببريم يا دچار خدشه بكنيم ؛ در حقيقت به گرايش دينى طبقه كارآمد و عظيمى لطمه زده ايم ؛ و اين همان كارى است كه آنها مى خواهند، و آبى است به آسياب دشمن ريختن ؛ لذا بايد در محيط دانشگاه ، به اين نكته خيلى توجه شود.(43)