خاطرات و حكايتها - جلد نهم

گرد آورى و تدوين : مؤ سسه فرهنگى قدر ولايت

- ۴ -


با اين تعريف ، رابين هود هم يك تروريست بدكار بوده است .
الان من مشاهده مى كنم كه يكى از مهمترين كارهاى امريكا كه يك شگرد هنرمندانه است و به اتكاى قدرت نظامى و پولى اش دارد انجام مى دهد، اين است كه دنيا را در منطقه و ميدان بازى مورد نظر خود، دارد گرد مى آورد. بعد از وقايع بيست شهريور كه امريكا فرصتى به دست آورده است ، دارد همه ى دنيا را در منطقه يى كه خودش مايل است و از آن سود مى برد، جمع مى كند؛ تروريسم را تعرف مى كند و به ميل خود اين تعرف با بسط مى دهد؛ به طورى كه هر كشورى را كه با او مساءله يى دارد، شامل بشود؛ مثلا بسط مفهوم تروريسم به موشكهاى دور برد، حتى بدون كلاهكهاى هسته يى يا مفهوم تروريسم را بسط به مقاومتهاى ملى . در تاريخ ملتها، مقاومتهاى ملى جزو نقاط درخشان آنهاست . هنوز كه هنوز است ملتها دارند اسم كشته شدگان و مجاهدان راه مقاومت ملى خود را روز به روز بزرگ مى كنند و نمى گذارند نام و خاطره ى آنها كهنه شود؛ در حالى كه آنها همان كارهايى را مى كردند كه امروز اينها اسم تروريسم را روى آنها مى گذارند. آيا فرانسويها حاضرند روى مقاومت ملى خود در دوره ى اشغال آلمان ، اسم تروريسم بگذارند؟ اسپانيايى ها حاضرند روى مقاومت ملى خود در دوران مبارزه ى با ديكتاتورى و اشغال ، اسم تروريسم بگذارند؟ هرگز نمى گويند. انگليسى ها داستان نيمه خيالى و نيمه واقعى رابين هود را بعد از ششصد هفصد سال هنوز فراموش نكرده اند، صد تا فيلم به اسم رابين هود درست كرده اند با اين تعريفى كه امروز از تروريسم مى كنند، رابين هود يك تروريست بدكار بوده است ؛ اما حاضر نيستند از او بگذرند. امريكاييها امروز بزور مى خواهند مفهوم تروريسم را آن چنان بسط بدهند كه شامل مقاومت هم بشود؛ چرا؟ براى اين كه مقاومت فلسطين و مقاومت لبنان بايستى سركوب و نابود شود. دارند مردم را به اين طرف مى كشانند. به هر حال اين يك مثال براى انتخاب ميدان بازى است . هر دولتى هم مى تواند اين كار را بر حسب وسع و امكانات و تلاش ديپلماسى خود انجام دهد. (41)
آنها به هر فيلمى كه فضاى ايران با تاريك جلوه دهد، جايزه مى دهند!
در زمينه ى كار هنرى ، بنده به فيلمهاى ساخته شده ى در داخل اعتقاد دارم ؛ منتها نه آن فيلمهايى كه در جشنواره هاى جهانى حتما مدال و يا امتياز مى گيرند؛ نه ، امتياز دهندگان متهمند. البته اين طور نيست كه هر كس امتياز گرفته ، فيلمش بد است ؛ نه ، بعضى از فيلمها واقعا امتياز داشته است ؛ اما آنها هر فيلمى كه فضاى ايران را تاريك و زشت و ناموفق نشان دهد، مى پسندند. حتى من اطلاع دارم آنها دلالهايى دارند كه به تهيه كننده ها يا حتى كارگردانها پيشنهاد مى كنند كه اگر اين بخش را اين گونه تبديل كنيد، به جشنواره راه پيدا مى كنيد، فيلمهاى خوب و فيلمهاى كه در زمينه ى دفاع مقدس ساخته شده ، بسيار جالب است ؛ اينها با ببريد و به زبان محلى زيرنويس كنيد و نشان دهيد. (42)
دو خطر تهديد كننده سياست
دو آفت ، هم ديندارى را تهديد مى كند و هم سياست را. يكى از آفتهاى ديندارى اين است كه ديندارى يك جامعه يا يك شخص ، با انحراف يا بى مبالاتى يا تحجر و جمود يا فراموش كردن نقش عقل يا التقاط و از اين چيزها همراه شود. آفت ديگر ديندارى اين است كه دين به زندگى شخصى محدود شود؛ عرصه ى وسيع زندگى جمعى انسانها و جامعه را فراموش يا درباره ى آن سكوت كند و از آن كناره بگيرد.
دو خطر هم سياست را تهديد مى كند: يكى اين است كه سياست از اخلاق فاصله بگيرد و از معنويت و فضيلت خالى شود؛ يعنى شيطنتها بر سياست غلبه پيدا كند؛هواهاى نفسانى اشخاص ، سياست را قبضه كند؛ منافع طبقات زور گويان و زرسالاران جوامع ، سياست را به دست بگيرد و به اين سمت و آن سمت بكشاند. اگر اين آفت به سياست خورد، آنگاه همه ى صحنه ى اجتماعى انسانها دچار عيب و آفت مى شود. آفت ديگر سياست اين است كه انسانهاى كوته بين ، كودك منش و ضعيف ، سياست را در دست بگيرند و زمام سياست از دستهاى پر قدرت خارج شود و به دست انسانهاى بى كفايت بيفتد.
راه كار چيست ؟ بهترين شكل و راه كار اين است كه در راءس سياست و اداره ى امور جوامع ، كسانى قرار بگيرند كه ديندارى و سياستگذارى آنها اين دو آفت را نداشته باشد؛ يعنى كسانى اداره ى امور جوامع را بر عهده بگيرند كه ديندار و داراى معنويت باشند؛ فكر دينى آنها بلند باشد، از انحراف و خطا و التقاط و كج بينى در دين مصون باشند؛ از تحجر و جمود و متوقف ماندن در فهم دين بركنار باشند دين را ملعبه ى دست زندگى خود نكنند؛ از لحاظ سياست ، انسانهاى با كفايت و با تدبير و شجاعى باشند و سياست زا از معنويت و اخلاق و فضيلت جدا نكنند. چنين كسانى اگر زمام امور يك جامعه را به دست گرفتند، آنگاه جامعه از بيشترين خطراتى كه ممكن است براى آن پيش بيايد، محفوظ خواهد ماند. اوج چنين وضعيتى كجاست ؟ آن جاست كه يك انسان معصوم از خطا و اشتباه در راءس قدرت سياسى و دينى قرار بگيرد؛ امام يعنى اين .
امام معصوم ، انسان والايى است كه از لحاظ دينى ، قلب او آيينه ى تابناك انوار هدايت الهى است ؛ روح او به سرچشمه ى وحى متصل است ؛ هدايت او، هدايت خالص است ؛ از لحاظ اخلاق انسانى ، رفتار و اخلاق او صددرصد همراه با فضيلت است ؛ هواى نفس دراو راهى ندارد؛ گناه بر او چيره نمى شود؛ شهوت و تمايلات انسانى ، او را مغلوب خود نمى كند؛ خشم و غضب ، او را از راه خدا دور نمى كند؛ از لحاظ سياسى ، بينش وسيع او آن چنان است كه آرام ترين حركات و ريزترين حوادث را در صحنه ى زندگى جامعه ، با چشم تيز بين خود مى بيند - كه امير المؤ منين فرمود: والله لا اكون كالضبع تنام على طول اللدم ؛ يعنى من كسى نيستم كه بشود با لالايى او را خواب كرد - در مواجهه ى با حوادث زندگى وقايع كمرشكن ، از خود شجاعت و اقتدار روحى و معنوى نشان مى دهد؛ جانش ‍ براى او ارزشى ندارد، اما براى جان انسانها، حتى مردم دور دست ، حتى زنانى كه جزو پيروان دين او نيستند، ارزش قائل است و مى گويد اگر كسى از غصه دق كند، حق دارد. (43)
نبايد ضعفهاى خود را به پاى ملت بگذاريم !
الان ورد و ذكر عده يى مذاكره ى با امريكا شده است ، چه مذاكره يى ؟ مى گويند با امريكا مذاكره كنيد تا موذيگرى نكند؛ فشار وارد نياورد؛ تهديد نكند و منافع ملى ما را رعايت كند. مگر كشورهايى كه امروز مورد تهديد امريكا هستند - غير از جمهورى اسلامى - با امريكا مذاكره نمى كنند؟ مگر آنها با آمريكا رابطه ندارند؟ مذاكره و رابطه ، مانع فشار آوردن و تهديد كردن و بد جنسى كردن و افزون طلبى نيست ؛ مذاكره مشكلى را حل نمى كند. دولت امريكا صريحا با نظام اسلامى ، هويت اسلامى و ايمان اسلامى مردم ما اعلام مخالفت كرده است . علتش اين است كه اسلام موجب شده تا اين ملت در مواضع خود مستقر و ثابت باشد و پا برجا بايستد و تسليم آنها نشود. هدف امريكا اين است كه سيطره ى خود را كه در دوران رژيم منحوس پهلوى - بخصوص درسى سال آخر آن رژيم - بر همه جاى كشور گسترده بود، دوباره برقرار كند. معلوم است كه ملت ايران بعد از اين انقلاب عظيم ، بعد از اين همه فداكارى و قهرمانى و بعد از اين همه شهادتها، تسليم چنين زورگويى نخواهد شد. نخير، مذاكره هيچ مشكلى را حل نمى كند.
مذاكره ى با امريكا، البته براى دولت امريكا مفيد است . با مذاكره ، او جاى پايى پيدا مى كند تا بتواند خواسته هاى خود را بيشتر تحميل كند و توقعات خود را انبوه تر بر سر اين ملت و دولت بريزد. مذاكره موجب مى شود كه دولت امريكا بتواند همين تهديدهايى را كه الان از دور مى كند، همين توقعات بيجا و قلدرانه يى را كه در مصاحبه ها و سخنرانيها مى گويد، پشت ميز مذاكره ، با حجم بيشتر و با قدرت چانه زنى بيشتر، بر سر مسؤ ولان كشور ما بريزد. معناى مذاكره اين نيست كه امريكا حاضر باشد هويت اين ملت را نظام جمهورى اسلامى را ايمان اين مردم و مواضع آنها را به رسميت بشناسد. آنها با اين اساس مخالفند؛ آنها با حضور اين مردم مؤ من مخالفند، آنها دنبال اين هستند كه همان روشهايى را كه در دوران حكومت پهلوى اعمال مى شد - همان فساد، همان تسلط و همان قاهريت - دوباره در اين مملكت ايجاد كنند؛ اين كه با مذاكره حل نمى شود. مگر اين ملت اجازه خواهد داد كه مسؤ ولى در اين كشور - از رهبرى گرفته تا همه ى مسؤ ولان - از مواضع اسلامى و منافع اساسى سرنوشت ساز او يك قدم عقب بنشيند؟
 

ما نبايد ضعفهاى خود را به پاى اين ملت بگذاريم ؛ اين ملت قوى و زنده و مؤ من است ؛ جوانهاى ما مؤ من هستند؛ قشرهاى مختلف اين كشور، قدر اين انقلاب و اين نظام مردمى را مى دانند. با تبليغات دشمن كه مرتب بگويد اين نظام تحميلى است ، اين نظام مردمى نيست ؛ اگر هر كس ديگر در دنيا باور كند، اين مردم كه خود مى بينند كه اين نظام ، متكى به راءى و عاطفه و ايمان و اراده ى مردم است . چنين نظامى ، مستحكم است . اين نظام ، نظامى نيست كه تهديد فلان قدرت و فلان مقام ، اخم كردن فلان رئيس ‍ جمهور يا فلان سياستمدار بتواند آن را تكان دهد و متزلزل كند. راه علاج ، ايستادگى ملت و دولت در مقابل فزونخواهى امريكا و طمع ورزى هر قدرت دست انداز و مستكبرى است . يك روز در دنيا دو قدرت بزرگ بودند - امريكا و شوروى - هر دو هم با ايران مخالف بودند - در جنگ تحميلى - اما جمهورى اسلامى به هيچكدام باج نداد؛ روى پاى خود ايستاد و به مقاصد خود رسيد و هيچ كس هم نتوانست هيچ غلطى بكند؛ بعد از اين هم همين خواهد بود. ملت ما، زنده و بيدار و آگاهى است .
بهترين كارى كه مسؤ ولان و دست اندركاران بخشهاى مختلف كشور مى توانند بكنند، اين است كه به اين ملت خدمت كنند. الان مسائل گوناگون قشرهاى مختلف مطرح است ؛ قشر معلمان و قشر كارگران ؛ قشرهاى ديگر هم هر كدام مطالباتى دارند. ببينيد عزيزان من اين ملت ثروتهاى فراوانى دارد؛ ثروت مادى دارد، ثروت زير زمينى دارد، ثروت انسانى دارد - كه از همه ى اينها بالاتر است - ما دهها ميليون جوان داريم ، كه اين ثروت بسيار عظيم است ؛ ما استعدادهاى برجسته داريم . آن مجموعه يى كه بتواند از اين استعدادها استفاده كند و آنها را در راه مصالح ملى به كار بيندازد، بزرگترين خدمت را به اين كشور كرده است .
ما هيچ احتياجى به بيگانه نداريم . البته ما به همه ى دنيا ارتباط داريم ؛ ما درهاى اقتصاد و تحركات گوناگون كشور را بر روى ملتها و كشورهاى ديگر نبسته ايم ؛ ما از تجربه ها استفاده مى كنيم و مبادلات داريم ؛ اما بر اصول و ارزشها و مصالح ملى و هويت اسلامى اين ملت تكيه مى كنيم ؛ اين نبايد مورد تهديد قرار بگيرد؛ اين رمز قدرت ماست . دشمن مى خواهد عناصر اقتدار را از درون اين كشور بگيرد؛ ملت را بى دفاع كند؛ ايمان و فهم و آگاهى را بگيرد؛ مراكز اساسى نظام جمهورى اسلامى را بى اثر و خنثى كند تا اگر يك وقت خواست به اين ملت تعرض كند، اين ملت نتواند از خود دفاع كند. بعكس ، ما بايد بر ارزشها و مواضع و مصالح ملى خود پافشارى كنيم . (44)
 

 

انقلاب اسلامى را نتوانستند به سرنوشت مشروطه و نهضت نفت گرفتار كنند.
خصوصيت انقلاب عظيم اسلامى كه آن را به عنوان يك پديده ى بى نظير در تاريخ قرنهاى اخير در چشم تحليلگران و صاحب نظران معرفى كرده است ، قبل از آن در هيچيك از انقلابهاى بزرگ عالم ديده نشده بود؛ نه در انقلاب فرانسه ، نه در انقلاب كمونيستى در شوروى و نه در انقلابهاى كوچك ديگرى كه به تبع اين دو انقلاب و در خط آنها حركت مى كردند. البته به اين نكته توجه داشته باشيد كه داءب سياستهاى مسلط عالم اين بوده و هست كه جنبشهاى عدالتخواهانه ى مردم نقاط مختلف دنيا را در هاضمه ى سياسى و فرهنگى خود بريزند و در واقع هويت آن جنبشها و حركتهاى مردمى و عدالتخواهانه را از بين ببرند؛ اين كار هم اتفاق افتاده بود. نهضت عدالتخواهى يى كه صد سال پيش در مشروطه ايران پيش آمد، يك حركت مردمى و دينى بود. آن روز جريان سياسى مسلط عالم - يعنى انگليسيها - اين حركت عدالتخواهانه ى مبتنى بر اصول اسلامى را در هاضمه ى سياسى و فرهنگى خود ريختند؛ آن را استحاله كردند و از بين بردند و به يك حركت مشروطه از نوع انگليسى آن تبديل كردند. نتيجه ى آن هم اين شد كه جنبش ‍ مشروطه از نوع انگليسى آن تبديل كردند. نتيجه ى آن هم اين شد كه جنبش ‍ مشروطه - كه يك جنبش مشروطه - كه يك جنبش ضد استبدادى بود - آخر كار به ديكتاتورى رضاخانى منتهى شد كه از استبدادهاى قاجار بدتر و شقاوت آميزتر و قساوت آميزتر بود. همين طور نهضت ملى شدن صنعت نفت به وسيله ى كسانى كه آن را اداره مى كردند، به ليبرال دمكراسى امريكايى ملحق شد. نتيجه اين شد كه همان امريكاييها به نهضت ملى شدن صنعت به وسيله ى كسانى كه آن را اداره مى كردند؛ به ليبرال دمكراسى آمريكايى ملحق شد. نتيجه اين شد كه همان امريكاييها به نهضت عدالتخواهى در ايران بودند، همدست شدند و نهضت ملى را از بين بردند و دنباله ى آن ، ديكتاتورى خشن و سياه دوره ى محمد رضا در طول سى و چند سال سايه ى سنگين خود را بر اين كشور انداخت و اين ملت را زير فشار قرار داد. نهضتهاى عدالتخواهانه ى ملتهاى آفريقا و آسيا در طول دهها سال به وسيله ى كمونيستها و سياست مسلط شوروى سابق مصادره شد و به ديكتاتوريهاى گوناگونى كه در جهت مصالح شوروى كار مى كردند، منتهى گرديد. اين رسم جارى دنيا با نهضتهاى عدالت طلبانه ى ملتهاى جهان بوده است .
هنر بزرگ امام بزرگوار ما اين بود كه چارچوب محكمى را براى اين انقلاب به وجود آورد و نگذاشت اين انقلاب در هاضمه ى قدرتها و جريانهاى سياسى مسلط هضم شود. شعر نه شرقى ، نه غربى ، جمهورى اسلامى يا شعار استقلال ، آزادى ، جمهورى اسلامى كه تعاليم امام و خط اشاره ى انگشت ايشان در دهان مردم انداخت ، معنايش اين بود كه اين انقلاب متكى به اصول ثابت و مستحكمى است كه نه به اصول سوسياليزم اردوگاه آن روز شرق ارتباطى دارد، نه به اصول سرمايه دارى ليبرال اردوگاه غرب . علت اين كه شرق و غرب با اين انقلاب دشمنى كرده اند و سرسختى نشان داده اند، همين بود.
 

اين انقلاب بر پايه ى اصول مستحكمى بناشد هم اجراى عدالت را مورد نظر قرار داد، هم آزادى و استقلال را - كه براى ملتها از مهمترين ارزشهاست - مورد توجه قرار داد، هم معنويت و اخلاق را. اين انقلاب تركيبى از عدالتخواهى و آزاديخواهى و مردم سالارى و معنويت و اخلاق است ؛ منتها اين عدالت را نبايد با آن عدالت ادعايى و موهومى كه كمونيستها در شوروى سابق يا در كشورهاى اقمار خود شعارش را مى دادند، اشتباه كرد؛ اين عدالت اسلامى است با تعريف خاص خود. همچنين آزادى در نظام جمهورى اسلامى با با آزادى غربى - كه به معناى مهار گسيختگى صاحبان قدرت و سرميه و همچنين به معناى بى بند و بارى انسانها در هر گونه رفتار و عمل است - نبايد اشتباه كرد؛ اين آزادى اسلامى است ؛ هم آزادى اجتماعى است ؛ هم آزادى معنوى است و هم آزادى فردى با قيد اسلامى و با فهم و هدايت و تعريف اسلام است . اين معنويت و اخلاقى را هم كه جمهورى اسلامى و انقلاب اسلامى جزو اصول خود قرار داده است ، نبايد با دينداريهاى متحجر، بى منطق و ايستا در بسيارى از جوامع اشتباه كرد. آن دينداريها، بظاهر و در زبان ديندار اما با ايستايى و تحجر و عدم فهم مسير سعادت براى جامعه و انسان همراه است . اين پسوند اسلامى بعد از عدالت و آزادى و معنويت ، بسيار پر معناست و بايد ببه آن توجه كرد.
امام اين اصول را قبل از پيروزى انقلاب ، براى ملت و آگاهان تشريح كرد؛ بعد از پيروزى انقلاب ، براساس آن ، جمهورى اسلامى را پايه گذارى كرد و تا وقتى كه زنده بود، پاى اين اصول ايستاد و براى آن مجاهدت كرد. لذاست كه جمهورى اسلامى به عنوان يك پديده ى نوين و بى نظير توانست اميدها را در دل جوامع مسلمان زنده كند. همه در سرتاسر دنياى اسلام و بيرون دنياى اسلام فهميدند كه اين يك شكل تقليدى از آنچه كه شعارش را از زبانهاى نامطمئن رژيمهاى شرقى و غربى شنيده بودند، نيست ؛ اين يك پديده ى نو و داراى حيات و قدرت تحرك جديد است . بنابراين در سرتاسر دنياى اسلام ، با بر پا شدن جمهورى اسلامى ، ملتهاى مسلمان به تحرك و اميد جديدى دست پيدا كردند؛ الان هم همين طور است . الان على رغم اين كه بوقهاى تبليغاتى استكبار در سرتاسر دنيا عليه جمهورى اسلامى سمپاشى و لجن پراكنى مى كنند، اميدى كه نظام اسلامى در دل مسلمين دنيا به وجود آورده ، همچنان زنده است . روشنفكران مسلمان ، جوانان مسلمان ، نسلهاى رو به رشد در كشورهاى اسلامى ، اين نقطه ى روشن و پر از اميد را در مقابل چشم خود دارند. (45)
 

هميشه ملت ، با نداى دين به ميدان آمده است .
آنچه ملت ما مى داند و بايد بدرستى روى آن پافشارى كند - كه بحمدالله تا كنون پافشارى كرد - اين است كه نجات اين كشور و رسيدن آن به نقطه يى كه شايسته ى اين ملت است ، فقط در سايه ى اسلام و جمهورى اسلامى و نظام اسلامى امكانپذير است و بس .
جوانهايى كه دوران پيروزى انقلاب را درك نكرده اند و سالهاى قبل از پيروزى را نديده اند، اين نكته را بدانند كه اگر انقلاب اسلامى و امام بزرگوار ما نبود و اگر اسلام پرچمدار انقلاب و تحول در اين كشور نبود، هيچ اميدى وجود نداشت كه سلطه جهنمى تحقيرآميز امريكا و حكومت ديكتاتورى قسى القلب پهلوى از اين مملكت بركنده شود. همه ى راههاى ممكن در اين كشور تجربه شد و همه ناكام و ناموافق از آب در آمد. احزاب گوناگون سياسى ، جرايانهاى وابسته ى به شرق و غرب و حركتهاى مسلحانه ، همه و همه در اين كشور در برهه يى از زمان سر بلند كردند؛ اما هيچكدام نتوانستند براى اين ملت كارى انجام دهند؛ لذا اختناق و سركوب در اين كشور روزبه روز شديدتر شد. حتى در سالهاى آخر قبل از پيروزى انقلاب ، وقتى جوانهايى به مبارزه ى مسلحانه رو آوردند، آن حركتهاى مسلحانه بشدت سركوب شد؛ تسلط رژيم پهلوى هم بيشتر شد و بتدريج ياءس دلها را فرا گرفت . آن نيرويى كه مى توانست در مقابل رژيم پهلوى به معناى واقعى كلمه بايستد ملت بود؛ يعنى بايد همه ى ملت به صحنه مى آمد تا مى توانست رژيم فاسد و وابسته و ديكتاتور و ظالم پهلوى و پشت سرش ‍ آمريكا را شكست دهد. هيچ كانون و مركزى در ايران وجود نداشت كه بتواند ملت را بسيج كند؛ مگر روحانيت و پرچمداران دين ، با شعار دين . در كشور ما اين يك تجربه طولانى است ؛ اينها را بايد با چشم دقت نگاه كرد.
در قضيه ى مشروطه اگر علما نبودند، مشروطيت به وجود نمى آمد و به پيروزى نمى رسيد. وقتى هم كه غربزده ها و نوچه هاى انگليسى در ايران ، علماى دين و شعارهاى دينى را كنار زدند، باز استبداد و تسلط و نفوذ خارجى مسلط شد. در نهضت ملى شدن صنعت نفت هم همين طور بود. تا وقتى روحانيت وسط ميدان بود - كه مرحوم آيت الله كاشانى يكى از اصلى ترين محورهاى اين مبارزه بود - ملت در ميدان حضور داشت ؛ اما وقتى با سوء رفتارها، كج سليقگى ها و انحصارطلبى ها دست

روحانى روشنفكر و آگاه و شجاعى مثل مرحوم كاشانى كوتاه شد، ملت هم كنار كشيد و رؤ ساى دولت نهضت ملى تنها ماندند؛ لذا دشمن آمد و با آنها هر كار مى خواست ، كرد.
در ايران هميشه ملت با نداى دين به ميدان آمده است ؛ عدالت را در سايه ى دين ديده است ؛ به خاطر اعتماد به روحانيت ، هر جايى كه آنها پيشگام در تحولى شده اند آنها را تنها نگذاشته است . بنابراين وقتى امام بزرگوار ما به عنوان يك مرجع ، يك عالم دين و يك انسان آزمايش شده پاك و صديق با آن عزم راسخ وارد ميدان شد و روحانيت با پشت سر او وارد ميدان شدند همه ى ملت به ميدان كشيده شدند و دشمن ديگر نتوانست مقاومت كند. آن روز، حضور ملت توانست ريشه ى استبداد را از اين كشور بكند.
برادران و خواهران عزيز، در كشور ما استبداد هميشه به پشتيبانى قدرتهاى سلطه گر خارجى متكى بوده است . استبداد و ديكتاتورى و خودكامگى حكومت پهلوى و قبل از آن به شكل ديگرى حكومت قاجار، به خاطر اتكاى آنها به قدرتهاى بيگانه بود. رضاخان ، متكى به انگليس ؛ محمد رضا، اول متكى به انگليس و بعد متكى به امريكا بود. او منافع و نفوذ امريكا را بر طبق ميل آنها تاءمين مى كرد؛ آنها هم از او حمايت مى كردند و هر كارى مى خواستند، با اين كشور و اين ملت مى كردند. پنجاه سال اين ملت را زير فشار اختناق نگهداشتند و پيشرفت علمى و صنعتى و فرهنگى و اخلاقى او را در دورانى كه از لحاظ جهانى بهترين و آماده ترين دورانها براى اين پيشرفت بود، متوقف كردند و اين ملت و اين كشور را عقب نگهداشتند. همت آنها عيش و نوش ، جمع كردن ثروت و خدمت دادن به اربابان خارجى بود. آنها به اتكاى همان قدرت خارجى ، به طور كامل خود را در ايران مستقر كرده بودند و كندن اينها و نابود كردن اين بناى كج و مضر سرشار از لعنت و نفرت و شوم ، كار هر كسى نبود. امام بزرگوار با پرچم هدايت اسلامى آمد؛ لذا اصول امام ، اصول اسلامى است ؛ عدالت امام ، عدالت اسلامى است ؛ مردم سالارى امام ، مردم سالارى اسلامى است . (46)
 

تبليغات بيگانه درباره امام و نظام اسلامى
يكى از بزرگترين بى انصافيها درباره ى امام بزرگوار و نظام اسلامى ما اين است كه تبليغات بيگانه ، امام و نظام اسلامى و جمهورى اسلامى را به استبداد و دورى از مردم - سالارى متهم مى كنند. اين انقلاب با اين عظمت و توفندگى در ايران به وجود آمد و پس از پيروزى انقلاب اولين نظر خواهى از مردم به وسيله امام انجام گرفت كه در هيچ انقلابى سابقه نداشت . شما نگاه كنيد، يك كودتا، يك تحول كوچك و يك جابه جايى مختصر در كشورى صورت مى گيرد؛ دو سه سال انتخابات تاءخير مى افتد. در كشور، مردم صندوق راءى را نمى شناختند. انتخابات دوره ى رژيم طاغوت ، صورى و دروغين بود. هيچ وقت مردم پاى صندوق راى نرفته بودند تا به معناى واقعى كلمه راى دهند هر كس را براى مجلس دست نشانده مى خواستند، از صندوقهاى بيرون مى آورند. در چنين زمينه يى ، دو ماه بعد از پيروزى انقلاب ، امام مردم را پاى صندوقهاى راى كشاند و مردم به جمهورى اسلامى راى دادند. در يك سال ، مردم پنج بار پاى صندوق هاى راءى رفتند. در طول بيست و سه سالى كه از انتخاب مى گذرد، ملت ما بيست و سه مرتبه براى انتخابات نمايندگان مجلس شوراى اسلامى ، نمايندگان مجلس خبرگان ، رئيس جمهور و اعضاى شوراى شهر و نيز تعيين قانون اساسى و نظام جمهورى اسلامى پاى صندوقهاى راءى رفتند و راءى دادند. در كدام نظام حتى بظاهر دمكراتيك - اين همه تكيه ى به راءى و خواست مردم وجود دارد؟ دشمنان وقيح و بى شرم اين انقلاب و اين ملت ، اين بى انصافى را مى كنند كه اين انقلاب و نظام و بانى و معمار و بنيانگذار بزرگ آن را به ضديت با مردم سالارى متهم مى كنند.
مردم سالارى در نظام اسلامى ، مردم سالارى دينى است ؛ يعنى به نظر اسلام متكى است ؛ فقط يك قرارداد عرفى نيست . مراجعه ى به راى و اراده و خواست مردم ، در آنجايى كه اين مراجعه لازم است ؛ لذا تعهد اسلامى به وجود مى آورد؛ مثل كشورهاى دمكراتيك غربى نيست كه يك قرار داد عرفى باشد تا بتواند به راحتى آن را نقض كنند. در نظام جمهورى اسلامى ، مردم سالارى يك وظيفه ى دينى است . مسؤ ولان براى حفظ اين خصوصيت تعهد دينى دارند و پيش خدا بايد جواب دهند؛ اين يك اصل بزرگ از اصول امام بزرگوار ماست .
اصل عدالت اجتماعى ، اجراى عدالت ، در نظر گرفتن حق توده هاى وسيع مردم و پر كردن فاصله طبقاتى ، يكى از اصول اصلى نظام اسلامى است . مبارزه ى با فساد ادارى و فساد اقتصادى و سوء استفاده ى از امكاناتى كه قدرت در اختيار افراد مى گذارد - چه سوء استفاده هاى مالى و چه سوء استفاده هاى سياسى - از اصول انقلاب است و بايد رعايت شود. خدمت به مردم ، از اصول انقلاب است . حفظ استقلال كشور در همه ى زمينه ها و جلوگيرى از نفوذ و رخنه ى دشمنان ، جزو اصول تغييرناپذير انقلاب است . اصول و خطوط اصلى انقلاب قابل تغيير نيست ؛ مظهر همه ى اينها قانون اساسى مترقى ماست .
البته دولتها و مسؤ ولان در دوره هاى مختلف براى اجراى اين اصول مى توانند تاكتيكها و روشهاى گوناگونى را انتخاب كنند. اساس انقلاب مثل خود اسلام بر احكام ثابت و احكام متغير استوار است . يك سلسله احكام ، تغييرناپذير است ؛ يك سلسله احكام در شرايط گوناگون تغيير پيدا مى كند؛ انقلاب هم همين طور است . اجتهاد، خصوصيتى است كه اين امكان را به يك مسؤ ول مى دهد تا بتواند به اقتضاى شرايط، روشها و راهها و تاكتيكهاى درست را انتخاب كند. البته انتخاب روش و اجتهاد براى پيدا كردن روش نو و مناسب ، كار مجتهد است ؛ اين غير از بدعتگذارى يك انسان ناوارد و تجديد نظر طلب است ؛ اين كار كسى است كه قدرت اجتهاد در اين كار را داشته باشد؛ نقش اجتهاد و مجتهد را در نظام اسلامى به همين خاطر است . از آن طرف ، به بهانه ى تمسك به اصول ، تحجر را نفى مى كنيم و مى گوييم نمى شود به بهانه ى تمسك به اصول ؛ تحجر و ايستايى را بر انقلاب تحميل كرد - اصولگرايى وجود دارد؛ اما اين ، تحجر و جزم انديشى و نشناختن شرايط مختلف نيست - از اين طرف ، به بهانه ى اجتهاد و تحول ، نبايد به بدعتگذارى ناشيانه و تجديد نظر طلبانه اجازه ى فعاليت و تحركت مضر و مخرب داد؛ خط روشن امام بزرگوار اين است . بنابراين ، اصول اصول ثابتى است . عدالت ، مردم سالارى ، استقلال ، دفاع ، دفاع از حقوق ملت در همه ى زمينه ها، دفاع از همه ى مسلمانان عالم ، دفاع از هر مظلومى در هر نقطه ى عالم ؛ اينها جزو اصول ماست .مبارزه ى با فساد، ظلم و زورگويى جزو اصول ماست - اينها تغييرناپذير است - اما ممكن است روشهاى گوناگونى در اوضاع و احوال مختلف وجود داشته باشد.
امام اصول انقلاب و چارچوبها را آن چنان مستحكم و دقيق و روشن ترسيم كرد تا جريانهاى مسلط عالم نتوانند اين انقلاب را مثل بقيه ى تحولات سياسى در هاضمه ى فرهنگى خود هضم كنند و از بين ببرند. آنچه ملت ما بايد بر آن پافشارى كند، همين اصول تغييرناپذير است . البته ممكن است دولتها، مجلسها و قوه قضاييه در بخشهاى مختلف ناتوانى نشان دهند و آنچه كه مقصود و مراد انقلاب و نظام اسلامى است ، برآورده نشود؛ اما اين ضعف مربوط به كارگزاران و مجريان است . متاءسفانه دشمنان نظام هر جا ضعفى مربوط به يك دستگاه باشد، آن را به نظام نسبت مى دهند. نظام پايه هاى مستحكم و خطوط روشنى دارد. استدلال و منطقى كه پشت سر خطوط اصلى نظام وجود دارد، غير قابل خدشه است . مسؤ ولان و كارگزاران بخشهاى گوناگون نظام اسلامى - اعم از قوه مقننه يا مجريه يا قضاييه يا نيروهاى مسلح يا هر كس در هر گوشه يى مشغول كار است . بايد ضعفهاى خود را برطرف كنند. راه به سعادت رساندن اين ملت ، اجراى اصولى است كه امام بزرگوار ترسيم كرد؛ در قانون اساسى تثبيت شد و ملت وفادارى خود را به آنها بارها اعلام كرد. معلوم شد دشمن با اين اصول و با چيزى كه بتواند راه نفوذ گوناگون وارد شود. ملت ايران و بخصوص ‍ مسؤ ولان بايد هشيار باشند؛ كه بحمدالله ملت عزيزمان در طول اين سالها نشان دادند كه آگاهند و به اين نكات توجه دارند. (47)
 

 

آخر همه مجبور شدند به اين پيروزى ، اعتراف كنند.
واقعه اى خرمشهر از دور فقط يك حادثه ى تاريخى است كه براى ملت ايران هيجان آور و افتخارآميز است ؛ ولى نزديك ، اين قضيه شبيه يك معجزه بزرگ بود. وقتى رژيم عراق با تشويق دولتهاى دشمن انقلاب به مرزهاى ما حمله كرد، هدفگيرى دقيقى كرده بود. خرمشهر، قدم اول و بسيار مؤ ثر از اين هدفگيرى بود. هدف آنها به طور خلاصه اين بود: با خود فكر كرده بودند با پيروزى انقلاب ، ايران اولا نيروى مسلحى ندارد كه از مرزها دفاع كند؛ ثانيا سامان ادارى و اجتماعى درستى ندارد تا بتواند از كشور و منافع ملى دفاع كند؛ ثالثا در دنيا انقلاب طرفدارى ندارد. يك طرف امريكا بود، دشمن پر از عقد و كينه ى عليه انقلاب - چون انقلاب سلطه ى امريكا را بر اين كشور از بين برده بود، بنابراين از غضب و كينه ى بر انقلاب و نظام اسلامى پر بودند - يك طرف هم شوروى سابق بود آن هم با دلايل ديگرى عليه انقلاب بود. اين دو ابر قدرت كه در دهها مساءله با هم اختلاف داشتند، در دشمنى با ايران با يكديگر اتحاد كلمه داشتند و هر دو به رژيم عراق صميمانه و با همه وجود كمك و از آن دفاع مى كردند، ناتو و قدرتهاى اروپايى به عراق كمك كردند؛ هواپيما دادند، بمب دادند، تانك دادند، وسايل شيميايى دادند، هليكوپتر دادند، موشك دادند. اروپاى شرقى نيز كه آن روز زير سيطره ى حكومت شوروى و وابسته ى به آن بود، هر چه عراق مى خواست ، به او داد. بنابراين يك طرف عراق بود با حمايت امريكا و شوروى و ناتو و ورشو - كه همان پيمان اروپاى شرقى و كشورهاى بلوك كمونيست بود - و همچنين دولتهاى عربى منطقه كه پول و سلاح و امكانات و مشاور نظامى و هر جه دولت بغداد براى رسيدن به هدفهاى خود در اين حمله احتياج داشت ، بى دريغ در اختيار او قرار مى دادند؛ يك طرف هم نظام جمهورى اسلامى بود.
امريكا با اين نظام بد بود و براى اين كه اين نظام از بين برود، لحظه شمارى مى كرد. شوروى هم با اين نظام بد بود؛ اروپاييها هم با آن هيچ گونه رابطه يى نداشتند و هيچ دلسوزى يى براى آن نمى كردند؛ دولتهاى مرتجع هم به گونه ى ديگر. امكانات مالى كشور، بسيار ضعيف ؛ نيروهاى مسلح ، نامنسجم ؛ و سايل نظامى ، بعضى كهنه و فرسوده و بعضى منتظر قطعه يى بود كه به ما نمى فروختند. هواپيما داشتيم ، قطعه نداشت ؛ تانك داشتيم ، قطعه نداشت و دنيا به ما نمى فروخت ؛ در داخل هم از اين وسايل هيچ چيز توليد نمى شد.
در چنين وضعيتى ، طبيعت قضيه چيست ؟ طبيعت قضيه همان چيزى است كه عراق پيش بينى كرده بود؛ با يك حمله بيايد ابتدا خرمشهر را بگيرد، بعد اهواز را بگيرد، بعد دزفول را بگيرد و در نهايت خوزستان را از ايران جدا كند؛ سپس شروع به چانه زنى كند. خوزستان را تا آخر پس ندهد، منابع نفتى كشور را در اختيار بگيرد و بعد هم دولت انقلاب را از موضع ضعف و ذلت پاى ميز مذاكره بنشاند. اين ، نقشه ى رژيم عراق و در حقيقت نقشه ى امريكا و شوروى بود.
در قدم اول ، نيروهاى عراقى پيشرفتهايى كردند و تا سيزده چهارده كيلومترى اهواز
 

هم رسيدند؛ اما وقتى خواستند به خرمشهر - كه مرز نزديكتر بود - حمله كنند، دچار مانع شدند. علت هم اين بود كه نيروهاى مردمى ، جوانهاى مؤ من و مرد و زن انقلابى وارد ميدان شدند؛ يعنى در اين جا انقلاب شروع كرد خود را نشان دادن ؛ بنابراين دشمن نزديك اهواز زمينگير شد. آن جا نيروهاى مسلح و ارتش و نيروهاى مردمى پشت سر هم مثل كوه در مقابل دشمن ايستادند؛ اين اولين تودهنى يى بود كه به آنها زده شد. اما غم ، دل ملت ايران را گرفته بود؛ چون هزاران كيلومتر از خاك كشور زير چكمه ى دشمن بود. بنده در ماههاى اول جنگ ، در همان مناطق بودم ؛ هم وضع مردم و هم وضع نيروهاى مسلح را مى ديدم . نيروهاى مسلح ، عازم و جازم بودند؛ اما غم سنگينى بر دلشان نشسته بود .بتدريج عظمت نيروهاى مردمى ، خود را نشان داد. سپاه پاسداران به سرعت خود را سازماندهى كرد و نيروهاى مردمى و بسيج مردمى بتدريج سازمان پيدا كردند؛ يعنى جوهر انقلاب و ايمان در اين ميدان خطر، خود را در اراده و عمل و قدرت مديريت انسانها نشان داد.
دنياى سياسى - مثل سازمان ملل و امثال آن - با ما چه كرد؟ دنيا از همه طرف فشار عبرت است ؛ جوانهاى ما روى اين نقاط خيلى تكيه كنند. ما دولت تازه كارى داشتيم كه دو سال روى كار آمده و با چنين حمله ى سنگينى مواجه شده بود و دشمن در هزاران كيلومتر زمين ما، از جنوبى ترين نقطه تا شمالى ترين نقطه ى همسايگى با عراق ، مستقر شده بود؛ اما در اين حال به ما مى گفتند بياييد مذاكره كنيد، مذاكره از موضع ضعف و ذلت و همراه با دست پر حريف در چانه زنى . آن روز اگر مذاكره صورت مى گرفت - كه يك عده از سياسيون ، همان روز به امام فشار مى آوردند كه بنشينند مذاكره كنيد - مطمئنا عراق از بخش عمده ى خاك ما خارج نمى شد و تا امروز خوزستان و خرمشهر و شايد بسيارى از مناطق ديگر همچنان زير چكمه ى نيروهاى متجاوز بيگانه بود؛ اما امام ايستاد. منطق امام اين بود كه وقتى متجاوز در خاك ماست و با دست پر دارد ما را تهديد مى كند، ما مذاكره نمى كنيم ؛ مذاكره آن وقتى صورت مى گيرد كه دشمن از تمام خاك ما خارج شود. امروز عده يى ناجوانمردانه اين حقيقت را نديده مى گيرند. آن روز عده يى ، از جمله همان روسياهان فرارى از كشور كه امروز به دامن امريكا و اروپا و جاهاى ديگر پناه برده اند، از طريق محافل سياسى و روزنامه ها و راديو و تلويزيون - كه در دست آنها بود - مرتب فشار مى آوردند كه امام بايد مذاكره كند. هياءتهاى بين المللى هم مرتب به ايران مى آمدند و مى گفتند مذاكره كنيد. امام با الهام از همان بينش روشن ، ايمان راسخ ، توكل به خدا و قدرت اراده ايستاد و گفت اگر ما توانستيم سرزمينهاى خود را پس بگيريم ، آنگاه وقت مذاكره است ؛ امروز وقت مذاكره نيست ؛ عملا هم همين طور شد.
در چنين شرايطى كه غم ، دلها را فرا گرفته و رجزخوانيهاى عراق همه ى دنيا را پر كرده بود، نيروهاى ما از كمترين امكانات مادى ، يك حقيقت است . من فراموش نمى كنم ، يكى از سرداران و فداكاران آن روز - كه امروز بحمدالله در همين جلسه حضور دارند - به اتفاق چند نفر
 

در اهواز پيش ما آمدند و چند قبضه خمپاره انداز مى خواستند تا بتوانند قدرى در مناطق جلوتر ايستادگى و مبارزه كنند؛ اما كسى نبود به اينها اين چند قبضه خمپاره انداز را بدهد، ما براى سيم خاردار و گلوله و آر.پى .جى مشكل داشتيم ؛ تانك و نفربر و امثال اينها كه به جاى خود. آنچه در اختيار ملت ايران بود، عبارت بود از يك اراده ى قوى و نشاط همه جانبه كه برخاسته از ايمان و آگاهى بود. اين كه امام فرمودند خرمشهر را خدا آزاد كرد، يعنى اين .
خوب است در اين جا ياد شهيد عزيزمان صياد شيرازى را گرامى بداريم . خيلى از فرماندهان آن روز بحمدالله امروز زنده و سر حال و مشغول انجام وظيفه اند و بعضى هم به شهادت رسيدند. اين شهيد و همكارانش در سپاه و ارتش مجموعه ى توانايى را تشكيل دادند و عمليات امام رضا، فتح المبين و سپس بيت المقدس را طراحى و اجرا كردند و بتدريج كارايى انقلاب و اسلام و يك ملت مؤ من را در اين منطقه ى بسيار خطير، مقابل چشم همه گرفتند. هيچ كس در دنيا باور نمى كرد كه نيروهاى مسلح ما بتوانند خرمشهر را پس بگيرند؛ چون خرمشهر رفته بود. همين مناظرى كه شما امروز مى بينيد اسرائيليها با تانك در جنين به وجود مى آورند، شبيه همين را در خرمشهر ما به وجود آوردند. البته - همان طور كه پدر عزيز شهيد جهان آرا گفتند - جوانهاى ما مقاومت كردند و مدتى دشمن را پشت در نگهداشتند. حدود چهل روز يا بيشتر، جوانهاى مؤ من و نيروهاى مسلح ما توانستند به ارتش عراق تو دهنى و او را پس بزنند؛ ولى بالاخره بسيارى شهيد شدند و خرمشهر از ملت ايران غصب شد.
وقتى نيروهاى مسلح ما در عمليات بيت المقدس با تدبير، روشن بينى ، اراده ى برخاسته ى از ايمان ، توكل به خدا، استفاده ى از همه ى امكانات - يعنى نگذاشتند جزيى از امكانات هدر برود - و با تكيه ى به نيروى خود و اعتماد به خداى متعال حركتشان را شروع كردند، هيچ كس در دنيا باور نمى كرد اينها بتوانند خرمشهر را آزاد كنند؛ اما توانستند. وقتى ما اعلام كرديم خرمشهر را پس گرفته ايم ، تا يكى دو روز خبرگزاريهاى دنيا حاضر نبودند اين خبر را پخش كنند؛ با چشم ترديد به آن نگاه مى كردند؛ اما اين اتفاق افتاد و آخر هم همه مجبور شدند به اين پيروزى اذعان كنند. در اين عمليات ، رزمندگان ما بيش از پانزده هزار اسير عراقى گرفتند و به اردوگاههاى اسرا به عقب جبهه فرستادند. البته خرمشهر آزاد شد، اما بسيارى از سرزمينهاى ما همچنان در زير پاى دشمن بود؛ مهران و نفت شهر و صدها شهر و روستاى ما در طول مرز مغصوب بود.
در همين خلال ، كسانى كه حاضر نبودند براى انقلاب و منافع اين كشور يك قدم بردارند، بلكه فقط بلد بودند نق بزنند و عليه انقلاب بهانه گيرى كنند، باز فشار مى آوردند كه جنگ را تمام كنيد. اگر اراده ى قوى و مصمم و ايستادگى امام نبود، مطمئنا جنگ جز با پيروزى دشمن تمام نمى شد. همين نفسهاى خبيثى كه آن روز اين وسوسه ها را در كشور مى دميدند، امروز هم بعضى از آنها سر بلند كرده اند و همان حرفها را تكرار مى كنند و مى گويند چرا بعد از فتح خرمشهر آتش بس را قبول نكرديد. بعد از فتح خرمشهر، هنوز بخش عظيمى از سرزمينهاى ما - مرزها و شهرهاى ما - و نيز
 

گروه كثيرى از مردم ما در اختيار رژيم متجاوز بودند. تهديد بالاى سر مرزهاى ما بود و دشمن از همه طرف تجهيز مى شد. بايد شر دشمن از سر مرزها كم مى شد؛ اين يك بينش خردمندانه بود. آن روز همه ى دلسوزان كشور، از مسؤ ولان نظامى و غيره ، اين منطق را براى همه اثبات مى كردند. امام يك انسان منطقى بود و تصميم گرفت و عمل كرد و به فضل پروردگار توانست ملت ايران را سرافراز كند.
من در اين خصوص چند مثال يادداشت كرده ام . در داخل كشور، چيزهايى كه در فرهنگ عمومى ما ضعيف است ، يا جايش كم است ، يا - به قول آقايان - احتياج به دوز بالاترى دارد كدام است ؟ يكى از آنها انضباط است . جامعه ى ما به انضباط، نهايت نياز را دارد. ديگرى ، اعتماد به نفس ملى و اعتراض ملى است ؛ يعنى احساس عزت كردن از اينكه من اهل ايرانم . به قول سهراب سپهرى ، اهل كاشانم ، روزگارم بد نيست ؛ اين افتخار است . يا در جاى ديگر مى گويد من مسلمانم . اعتزاز به ايرانى بودن ؛ ما به اين نياز داريم . البته اين با ملى گرايى ناقص - همان ناسيوناليسم منفى مطرودى كه ما هميشه آن را رد مى كرديم - نبايد اشتباه شود؛ اين ناسيوناليسم مثبت است ؛ اين ملى گرايى به معناى خوب قضيه است ؛ ما به اين احتياج داريم . مورد بعدى ، قانون پذيرى است ؛ به هم تنه نزدن ، از هم جلو نيفتادن ، حق همديگر را برنداشتن ، توى جيب همديگر دست نكردن ؛ اينها قانون است و ما در جامعه اينها را لازم داريم . موضوع ديگر، غيرت ملى است . اگر ببينيم كسى دارد به نحوى از انحاء به مرزهاى فرهنگى يا دينى يا جغرافيايى يا ملى ما تعرض مى كند يا فكر تعرض دارد، بايد خون ما به جوش بيايد و غيرت ما تحريك شود. كسانى كه از دين و انگيزه هاى دينى تهيدستند، با همين غيرت ملى توانسته اند كشور و هويت فرهنگى و استقلال و ماندن خود را حفظ كنند. فرض بفرماييد يك نفر نظامى يا سياسى در كشورى پيدا مى شود و پرچمش را فرود مى آورد و به بيگانه اجازه مى دهد تا به خيابان پايتختش - مثلا پاريس - بيايد؛ اصلا اسم او جزو اسمهاى بدنام دنيا ثبت مى شود. شاه سلطان حسين اجازه مى دهد بيگانه ها داخل اصفهان بيايند؛ اين اصلا زدودنى نيست . شما الان در ذهن خود امير تيمور را با شاه سلطان حسين مقايسه كنيد دد ببينيد براى كداميك از آنها در دل شما احترام بيشترى وجود دارد. امير تيمور كسى است كه از جاى دورى آمده - شايد هم بشود اصلا او را بيگانه به حساب آورد - و آن همه قتل و غارت كرده ؛ اما به اين كشور عزتى داده و در عين حال دل انسان با او صاف تر است تا با شاه سلطان حسين . غيرت ملى چنين حالتى دارد؛ ما اين را در داخل كشورمان لازم داريم . البته من نمى خواهم وارد اين مقوله بشوم كه دارد با اينها مبارزه مى شود و ما بايد از اين اصالتها و پايه هاى اساسى حيات اجتماعى در داخل كشور خودمان دفاع كنيم ؛ اما بالاخره اينها جزو فرهنگ عمومى است . مقوله ى بعدى ، تدين و دين باورى است ؛ دين باورى با همان معناى عام خود- من اين جا به نظرم به دانشجويان هم اين نكته را گفتم كه هر كس شب بيست و يكم قرآن سرش گرفت و بك يا الله گفت ، از نظر من او همان دانشجويى است كه من مى گويم متدين و خدايى و مسلمان و حزب اللهى است ؛ كارى ندارم از كدام حزب و جناح و تشكيلات است . ما بايد همه را به اين طرف بكشانيم كه شب بيست و يكم ماه رمضان احساس كنند دلشان به سمت مسجد و قرآن مى كشد؛ اين حالت براى كشور ما خيلى لازم است .
موارد ديگر، فرهنگ ازدواج ، فرهنگ رانندگى ، فرهنگ خانواده ، فرهنگ اداره - رشوه بگيريم ، نگيريم ، با رشوه گير چه كار بكنيم ، كار مردم را چگونه راه بيندازيم - و فرهنگ لباس است . وقتى بنده خودم در اين شورا بودم ، شورا وزير محترم آن وقت را كه جناب آقاى خاتمى بودند - موظف كرد تا الگوى لباس بياورد. ايشان رفتند زحماتى كشيدند، اما به جايى نرسيد. من نمى گويم آقايان حتما كت و شلوار را بكنند و همان لباس پيشنهادى را بپوشند؛ اما بگذاريد ما لباسى داشته باشيم كه بگوييم ايرانى است ؛ در موزه ها آن را نگه داريم و مال زمان هخامنشيان و ساسانيان و سلجوقيان هم نباشد؛ باب امروز باشد.
بنده با مد خيلى موافقم ؛ جزو آدمهايى هستم كه به مد گرايش دارم ، اما مدى كه از داخل جوشيده باشد - چون مد يعنى ابتكار و نوآورى - نه چيزى كه از بيرون بيايد. مد آرايش مو و لباس و حرف زدن ما همه اش دارد از بيرون مى آيد. بايد براى همين كلمه ى مد، آقاى دكتر حداد فكرى بكنند تا بنده هم كه اينقدر از استعمال كلمات دخيل بيزارم ، مجبور نباشم آن را به كار ببرم .
الگوى مصرف وسايل زندگى مهم است ؛ فرش و پرده و چراغمان چه طورى باشد؛ اينها را نمى شود ناديده گرفت . اگر كسى توى بحر اين كارها برود، مى بيند چقدر سرمايه و فكر و همت و هنر دارد صرف اينها مى شود كه گاهى بسيارى از آنها بيهوده است . بالاخره جايى بايد موضع خود را درباره ى اينها معين كند؛ حتى اگر بگويد من الان وقت ندارم و اولويتم تعيين لباس ملى نيست . خيلى خوب ، معلوم بشود كه ما تا پنج سال يا ده سال اين اولويت را نداريم و مى خواهيم آن را كنار بگذاريم ؛ ليكن بالاخره اين انبار مجموعه ى فرهنگى صاحبى داشته باشد. اين هم فرهنگ در عرصه ى فرهنگ به عنوان سياستهاى كلان آموزشى و علمى دستگاههاى موظف دولت است ؛ يعنى آموزش و پرورش و آموزش عالى و بهداشت و درمان . دستگاههاى موظف دولت بالاخره بايد سياستهاى كلان آموزشى و علمى شان را از مركزى بگيرند؛ اين مركز، اين شوراست . درست است كه آموزش و پرورش خودش يك مجمع مشورتى دارد، ولى او كار ديگرى مى كند و نزديك به اجراست ؛ اما اين دورتر از اجراست ؛ كلان تر و وسيع تر نگاه مى كند. وزارت علوم و بهداشت و درمان هم به شدت به اين شورا احتياج دارند.
اين سه مقوله ، مقولاتى است كه همه اش فرهنگى محض است و مركزى براى رسيدگى لازم دارد و اين مركز هم هيچ جا جز اين جا نيست . البته در بخش دوم كه فرهنگ به عنوان شكل دهنده به ذهن و رفتار عمومى جامعه است ، بحث تبليغ امثال آن را هم مى گنجانيم ؛ يعنى چيزهايى كه مربوط به وزارت ارشاد يا سازمان تبليغات است ، در اين بخش مى گنجد. البته شوراى فرهنگى عمومى هم - آن طور كه من در گزارش ديدم - جلسات فراوانى داشته ، منتها اين وظايف بايد حقيقتا جدى گرفته شود و روى اينها كار شود.
در بحث فرهنگ به عنوان سياستهاى كلان آموزشى و علمى دستگاه هاى موظف دولتى - كه عرصه ى سوم بود - يكى از كارهايى كه بايد در اين شورا تصميم گيرى و اجرا شود، نحوه ى استفاده از مديران و اساتيد وفادار به دين و نظام اسلامى و انقلاب است يك روز در جلسات شوراى عالى انقلاب فرهنگى كه آقاى دكتر داورى و آقاى دكتر شريعتمدارى و آقاى دكتر احمدى و آقاى واعظزاده - از طرف جهاد دانشگاهى - و آقاى خاتمى و ديگر آقايان حضور داشتند، به كسانى كه براى رياست دانشگاهها پيشنهاد مى شدند؛ اشكالها و ايرادهايى گرفته مى شد كه حقيقتا اگر انسان مى خواست آن ايرادها را از يكى جدا كند يا حتى آنها را تشخيص بدهد، بايد با منقاش اين كار را مى كرد بنده آن موقع با اين سختگيريها موافق نبودم ؛ اما الان مى بينم وضعيت صد و هشتاد درصد تفاوت كرده است يعنى مديرانى كه در بخشهاى مختلف دانشگاهى گماشته مى شوند بر اساس ‍ خبرها كه به من مى رسد، بعضى از آنها گفتارى دارند كه حكايت مى كند از اين كه مطلقا به نظام انقلاب اعتقاد ندارند ما كه نمى گوييم اين آقا زندگى را از دست بدهد يا از كشور برود نخير، در اين كشور باشد و كار تحقيقاتى بكند، امتياز بگيرد و پژوهشگاه درست بكند اما حق ندارد مدير بخش ‍ فرهنگ دولتى شما باشد و شما حق نداريد او را به عنوان مدير به كار بگماريد؛ اين را من صريح مى گويم . هم آقاى دكتر پزشكيان ، هم آقاى مسجد جامعى و هم آقاى دكتر معين بدانند، اگر مديرى را با اين خصوصيات در جاى حساسى بگذارند، بر خلاف وظايف خود عمل كرده اند؛ واقعا چنين حقى ندارند؛ به خاطر اين كه او افساد مى كند؛ اين ؛ از كوزه همان برون تراود كه در اوست است . وظيفه اصلى مدير، اداره ى اين مجموعه در آن جهت است . من در مورد استاد اين قدر حساسيت ندارم ، چون استاد بالاخره دانشمند يا شبه دانشمندى است كه سر كلاس ‍ مى آيد و مطالبى مى گويد؛ استاد ديگرى هم مى آيد و خلافش را مى گويد. البته نبايد گذاشت استادى كه در جهت ضد آرمانهاى نظام و انقلاب و اين حركت عظيم بى نظير حركت مى كند، اكثريت و سلطه ى معنوى و روحى پيدا كند كه البته آن هم روشهايى دارد؛ با بخشنامه و دستور و فرمان و امثال اينها نمى شود. همه ى چيزهايى كه ما عرض كرديم ، بايد روشمند و قانونمند باشد و كاملا مدبرانه و عاقلانه صورت بگيرد. اينها جزو كارهايى است كه در اين سه مقوله ى فرهنگ بايد صورت بگيرد. (29)
كسانى كه به عزت مردم ايران و استقلال كشور و شرف و كرامتى كه اين ملت براى آن ارزش قائل است ، اهميت نمى دهند، آن روز و امروز و در طول سالها، هميشه با توصيه هاى ناجوانمردانه و بزدلانه ى خود سعى كرده اند ملت ايران را ذليل و ضعيف كنند؛ هميشه هم تكيه شان به اين است كه ما نمى توانيم ، در دل خودشان ضعف موج مى زند، اما اين را به ملت ايران نسبت مى دهند؛ در دل خودشان فروغ ايمان نيست ، اين را به مردم مؤ من نسبت مى دهند؛ اين جفاى به مردم مؤ من است . ملت ما ثابت كرده آنجايى كه پاى شرف ، كرامت و دفاع از ارزشهاى كشور و ارزشهاى والاى اسلامى در ميان است ، از همه ى توان خود استفاده و دشمن را مغلوب مى كند. (48)