خودى و غير خودى

محمد رضا اكبرى

- ۵ -


اى زينت يافتگان به جاذبه ها و دافعه ها! با خودى ها چنان رفتار نماييد كه پيامبر صلى الله عليه و آله با سلمان و ابوذر رفتار مى كرد و با دشمن چنان باشيد كه پيامبر صلى الله عليه و آله با يهوديان خيبر بود و قلعه پر از توطئه خيبر آنها را ويران كرد. با خودى ها آن گونه باشيد كه على با عمار و مالك و اويس و ميثم بود و با دشمنان چنان باشيد كه او با معاويه و اصحاب جمل و خوارج نهروان بود. و فرزندش خمينى بزرگ با امريكا و اسرائيل و سلمان رشدى و ملى گراها و نهضت آزادى و جبهه ملى و منافقين رفتار مى كرد.
هان اى حافظان فرهنگ جاودان كربلا! با چشمان باز مصداق ها، كسروى ها، و تقى زاده هاى زمان را خوب بشناسيد و بر آنها يورش آريد و با شناخت شيخ فضل الله ها، نواب ها و بهشتى هاى زمانه از آنها حمايت كنيد تا از هر گونه قصور و تقصير در امان مانيد.
اى صاحبان طريقه اعتدال ! نه از محبت به خودى ها دريغ ورزيد و نه از نفرت و برائت از دشمنان غفلت كنيد. نه به خودى ها بى مهرى كنيد كه چنين بى مهرى شيوه صالحان نيست و نه به نامحرمان مهربانى ورزيد كه نوازش دشمنان كار حكيمان نيست و نه با هم بجوشيد و بر دشمن بخروشيد. فضاى خود را درياى رحمت سازيد و رو به صفتان منافق را با سر پنجه هاى اقتدار خود به خاك مذلت نشانيد، نه از نرمش هاى منافقانه دشمن دلشاد شويد و نه از ملامت هاى سيه رويان بددل غمگين گرديد! نه از همراهى منافقانه غير خودى ها فريب خوريد و نه از جدايى عشاق بيگانه تاءسف داشته باشيد كه امام خودى ها درباره ملى گراهاى طماع از خدا بى خبر فرمود: امروز هيچ تاءسفى نمى خوريم كه آنان در كنار ما نيستند.(130)
اى غير تمداران دشمن ستيز كه اردوگاه مظلومانه اما تواءم با عزت و اقتدار شما مورد هجوم تيرهاى زهرآگين غير خودى قرار گرفته است به خود بينديشيد كه موجوديت جبهه نورانى شما را از هزاران نقطه نشان رفته اند. پس مبادا تيرى را كه بايد بر قلب دشمن بنشانيد به سوى خود شليك كنيد و اخمى كه بايد به بيگانه داشته باشيد به خود روا داريد و تشرى را كه بايد بر سر نامحرمان زنيد بر ياران خويش زنيد و نفرتى را كه بايد از دشمنان داشته باشيد بر خودى ها ابراز كنيد. و نيك بدانيد كه جنجال و تفرقه جبهه خودى اراده ها را سست ، قدم ها را لرزان و دشمن را به طمع مى اندازد.
هان اى باغبانان گلستان آشنايى ! گل هاى محبت را نچينيد! شاخه هاى وحدت را نشكنيد! آب دوستى را بر سبزه ها نبنديد! اين گلستان جاى شكار طعمه نيست كه جاى گذشت و جهاد و فداكارى است . درب ها را محكم بر بيگانه ببنديد كه گل ها را پرپر خواهند كرد، فضاى معطر گلستان را آلوده خواهند ساخت ، درختان را قلم كرده و بوستان زيباى خودى ها را به كويرى سوزان مبدل مى كنند آن گاه باغبان را به دار خواهند آويخت و بر پاى دارش ‍ به كف و سوت و پايكوبى خواهند نشست افلاتتذ كرون !
اى علماى ربانى ! اى دين مداران غيرتمند! اى ولايت محوران دين سالار كه اسلام و مسلمين به شما چشم دوخته اند مبادا كمترين سستى در برابر غريبه هاى داخل و خارج داشته باشيد كه اگر موفقيتى به دست آورند امام و شهدا را محاكمه خواهند كرد و از مرده و زنده خودى ها نخواهند گذشت مگر حافظه تاريخ ناله هاى بين در و ديوار فاطمه دختر پيامبر را فراموش ‍ كرده است ؟ مگر تاريخ زنجير انداختن بر گردن اميرالمؤ منين عليه السلام را فراموش كرده است ؟ مگر تاريخ شليك 72 تير به جسد بى جان امام حسن عليه السلام را به فراموشى سپرده است ؟ مگر تاريخ اسارت خانواده پيامبر و على و حسين را از ياد برده است ؟ مگر تاريخ شلاق هاى دژخيمان يزيد بر بدن خردسالان امام حسين را از ياد برده است ؟ مگر تاريخ چوب هاى يزيد بر لب هاى مقدس سالار شهيدان را فراموش كرده است ؟ مگر تاريخ شهادت پى در پى امامان معصوم را فراموش كرده است ؟ مگر تاريخ ضربه هاى مهلك عالم نماهاى ساده لوحى چون ابوموسى اشعرى را از ياد برده است ؟ مگر تاريخ مرگ غريبانه ابوذر را در ربذه از ياد برده است ؟ مگر تاريخ شهادت غريبانه اميركبير را در حمام فين كاشان از ياد برده است ؟ مگر تاريخ سر دار رفتن شهيد عاليقدر جهان اسلام شيخ فضل الله نورى را به فراموشى سپرده است كه عده اى بر پاى دار مى گريستند و عده اى كف و سوت مى زدند؟ مگر تاريخ سوراخ كردن سر شهيد عاليقدر اسلام آية الله غفارى را با مته فراموش كرده است ؟
هان اى خودى هاى مظلوم تاريخ ! اى وارثان على و فاطمه و حسن و حسين ! اى جانشينان ابوذر و ميثم و اويس ! اى راهيان نواب و مدرس و پير خمين ! بر خود رحم كنيد، از خود دفاع كنيد و كمترين فرصتى را به غير خودى ها ندهيد كه اين مارهاى سياه و سفيد اگر رمقى پيدا كنند به مال و جان و ناموس كسى رحم نمى كنند و كينه هاى كهنه شده بيست سال گذشته انقلاب را كه در قلب هاى چركين خود نگاه داشته اند بيرون خواهند ريخت و چنان عقده گشايى خواهند كرد كه كسى تصور آن را نكرده است . آيا حادثه دلخراش مالك بن نويره كه از شيعيان و نمونه هاى موفق خودى هاى زمان اميرالمؤ منين عليه السلام بود عبرت خودى هاى تاريخ نيست . تنها به ذكر اين واقعه اشاره مى كنيم تا بسيارى از مسائل براى همگان روشن گردد كه غير خودى ها با خودى ها چه مى كنند.
مالك بن نويره شخصيت گرانقدرى بود كه چون به خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله رسيد، با شور خاصى ايمان آورد و چون از خدمت پيامبر صلى الله عليه و آله بازگشت حضرت درباره او فرمود: هر كس دوست دارد به مردى از اهل بهشت نگاه كند به اين مرد بنگرد.
پس از رحلت رسول خدا صلى الله عليه و آله كه ابوبكر با ناديده گرفتن غدير خم و ولايت و جانشينى اميرالمؤ منين عليه السلام بر اريكه قدرت تكيه زد و كسى جراءت سخن گفتن نداشت در يك روز جمعه مالك بن نويره به مسجد رفت و ديد ابوبكر بر منبر رفته و براى مردم خطبه مى خواند، مالك بى طاقت شد و ابوبكر گفت : تو همان برادر تيمى ما نيستى ؟
ابوبكر جواب داد: آرى .
مالك گفت : براى وصى پيامبر صلى الله عليه و آله كه ما موظف به ولايت او بوديم چه پيش آمد كه تو بر جاى او نشستى ؟
بعضى گفتند: چه بسيار كه كارى بر خلاف كار قبل پيش مى آيد.
مالك گفت : و الله هيچ كارى پيش نيامده است بلكه شما به خدا و رسولش ‍ خيانت كرده ايد. آن گاه متوجه ابوبكر شد و گفت : چه كسى تو را بر بالاى منبر برده است در حالى كه وصى پيامبر صلى الله عليه و آله نشسته است ؟
ابوبكر به حاضران گفت : او را از مسجد بيرون كنيد!
قنفذ و خالد بن وليد برخاسته و مالك را از مسجد بيرون كردند. مالك هم بر شتر خود سوار شد و با صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله اشعار تاءسف انگيزى خواند و رفت . اما آيا به اين تنبيه مالك اكتفا كردند؟ خير. پس از آن خالد بن وليد به سوى مالك حركت كرد و بر او دست يافت ، مالك را كشت ! و در همان شب قتل ، با همسرش هم بستر شد! و طايفه مالك را هم كشت ! و زنانشان را اسير كرد! و به مدينه مركز خلافت ابوبكر آورد!(131) فاعتبروا يا اولى الابصار
فصل نهم : اصول و اهداف غير خودى 
غير خودى كسى است كه به دشمن لبخند مى زند
اصول غير خودى  
غير خودى ها اصولى دارند كه با توجه به معارفى كه در ضمن فصل هاى مختلف در اين باره بيان گرديد به طور خلاصه به آنها اشاره مى كنيم .
1 مخالفت با اسلام اصيل و ناب . اين مخالفت جزء خلق و خوى آنها است كه با ترويج اسلام امريكايى ، جدايى دين از سياست ، كافى ندانستن دين خدا براى اداره كشور، تضعيف باورها و غيرت دينى دنبال مى شود.
البته آنها خود مى دانند كه اسلام امريكايى كه در فصل اصول و مبانى خودى به آن پرداختيم دين خدا نيست و جدايى دين از سياست با آيات فراوان سياسى قرآن كه حكومت و جهاد و قضاوت را مطرح كرده است و با سيره پيامبر صلى الله عليه و آله و حكومت آن حضرت و حكومت اميرالمؤ منين عليه السلام و خطبه ها و نامه هاى سياسى نهج البلاغه و حكومت جهانى امام زمان عليه السلام در آينده تضاد دارد و حضرت دنياى پيچيده آن زمان را بر اساس احكام اسلام كه پاسخگوى انسان ها در اوج علم و ترقى است اداره مى كند.
2 ضديت با انديشه هاى امام خمينى .
3 ولايت گريزى
4 مخالفت با انقلاب اسلامى و حكومت بر اساس احكام اسلام .
اين مخالفت به انحاء مختلفى از جمله حذف شعارهاى اسلامى و انقلابى ، فاصله مند كردن مردم با انقلاب و ارزش هاى آن و حذف تاريخ شكوهمند انقلاب اسلامى است .
5 پيروى از فرهنگ غرب .
6 حب و بغض غير الهى .
غير خودى ها حب و بغض معكوس دارند. با دوستان خدا دشمنى مى ورزند و با دشمنان اسلام دوستى مى كنند.
نشانه هاى غير خودى  
غير خودى هاى معاصر از نشانه هاى فراوانى برخوردارند كه به آنها اشاره مى كنيم .
كسانى كه به دشمنان اسلام بدبين نيستند غير خودى هستند.
كسانى كه غرب را قبله خود ساخته اند غير خودى هستند.
كسانى كه اسلام را براى اداره جامعه كافى نمى بينند غير خودى هستند.
كسانى كه مطيع ولى امر مسلمين نيستند غير خودى هستند.
كسانى كه حب و بغض دينى ندارند غير خودى هستند.
كسانى كه بقاى خود را در فناى حكومت اسلامى مى دانند غير خودى هستند.
كسانى كه به اسلام منهاى روحانيت مى انديشند غير خودى هستند.
كسانى كه امام خمينى را از فضاى زندگى ، ادبيات سياسى و سخنان و تحليل هاى علمى و دينى خود حذف كرده اند غير خودى هستند.
كسانى كه در لباس روحانيت به دشمنان اسلام چراغ سبز نشان مى دهند غير خودى هستند.
كسانى كه دل به بيگانگان بسته اند غير خودى هستند.
كسانى كه با بسيج و حزب الله مخالفند غير خودى هستند.
كسانى كه غير خودى ها را به اسم خودى جا مى زنند غير خودى هستند.
كسانى كه با روحانيت اصيل سازش ندارند غير خودى هستند.
كسانى كه حزب الله از آنها احساس ناامنى مى كند غير خودى هستند.
كسانى كه بيگانه گرايى را تبليغ مى كنند غير خودى هستند.
كسانى كه دم از سازش و رابطه و مذاكره با شيطان بزرگ مى زنند غير خودى هستند.
كسانى كه به هنگام جنگ و جهاد و خطر در لانه هاى خود مى غلطند و پس ‍ از رفع خطر به صحنه آمده و خود را صاحب نظر، صاحب حق و صاحب ملت مى دانند غير خودى هستند.
كسانى كه با نهادهاى ولايت مثل شوراى نگهبان ، دادگاه ويژه روحانيت ، دفاتر نمايندگى ولى فقيه سازش ندارند غير خودى هستند.
كسانى كه با هر يك از ارزش هاى اسلامى سر ستيزه دارند غير خودى هستند.
كسانى كه با دينى شدن دانشگاه ها سرد برخورد مى كنند غير خودى هستند. كسانى كه به گونه اى خودى را معرفى مى كنند كه غير خودى ها خودى محسوب مى شوند غير خودى هستند.
كسانى كه اسلام آمريكايى را برگزيدند غير خودى هستند.
كسانى كه مبانى خودى بودن را به مسخره مى گيرند غير خودى هستند.
كسانى كه تقسيم خودى و غير خودى را نمى پسندند غير خودى هستند.
كسانى كه براى ارتباط با شيطان بزرگ شيدايى مى كنند غير خودى هستند.
كسانى كه ارزش هاى اسلامى را يك مسئله جنبى ، حاشيه اى و فرعى تلقى مى كنند غير خودى هستند.
كسانى كه با دوستان دشمنان انقلاب دوست اند غير خودى هستند.
كسانى كه به تكثرگرايى دينى معتقدند غير خودى هستند.
كسانى كه با هويت ملى و اسلامى ايران در ستيزند غير خودى هستند.
كسانى كه با دشمن همسويى دارند غير خودى هستند.
كسانى كه در مطبوعات و رسانه هاى بيگانگان مورد تمجيد قرار مى گيرند غير خودى هستند.
كسانى كه با طرح قرائت هاى جديد از اسلام به دنبال نسخ قرائت امام خمينى هستند غير خودى هستند.
انقلابيون استحاله شده غير خودى هستند.
روشنفكران غرب زده غير خودى هستند.
بقاياى سيد مهدى هاشمى غير خودى هستند.
افراد و احزاب مطرود امام غير خودى هستند.
انقلابيون استحاله شده غير خودى هستند.
چهره هاى موسوم به ملى و ملى مذهبى نظير نهضت آزادى و جبهه ملى غير خودى هستند.
غير خودى ها در هر قطعه اى از زمين و مقطعى از تاريخ و هر رتبه و موقعيت و لباس و زبان و چهره اى كه باشند روحيات و قلب هايى يكسان دارند (تشابهات قلوبهم (132)) و تفاوت هاى ظاهرى ، عارضى و جزئى نبايد شناخت آنها را بر خودى هاى اهل حق دچار اشكال و يا ترديد كند.
اهداف غير خودى ها  
اهداف غير خودى ها نيز در خلال مباحث مربوط به آنها معلوم گرديد كه آنها به دنبال چهار هدف اصلى هستند كه با توجه به وضوح بحث تنها به آنها اشاره مى كنيم . اين چهار هدف عبارتند از 1 نفى حاكميت دين از جامعه 2 حاكميت بيگانه 3 تاءمين دنيا و هواهاى نفسانى 4 انتقام از خودى ها.
از آن جايى كه بحث انتقام گيرى از خودى كمتر مورد توجه قرار گرفته است با اشاره به مشروطيت به يك قطعه مهم و تكان دهنده تاريخ اخير ايران مى پردازيم كه خون بهترين عبرت است .
پس از ناصر الدين شاه مظفرالدين شاه به پادشاهى رسيد و امور كشور را به نخست وزير مستبد خود عين الدوله سپرد. او و درباريان شاه رفتار ستمگرانه اى با مردم داشتند و سبب دخالت هاى خارجى به ايران شدند، مردم كه به تنگ آمدند با رهبرى علما از جمله آية الله سيد محمد طباطبائى ، آية الله سيد عبد الله بهبهانى و شيخ فضل الله نورى و بر عليه استبداد و ستمگرى قيام كردند و در نتيجه نظام استبدادى مطلقه را به نظام مشروطه سلطنتى مبدل ساختند. اين كار اگر چه يك حكومت اسلامى پديد نياورد اما تحول خوبى بود كه در اثر قيام مردم صورت پذيرفت و كشور داراى قانون اساسى گرديد و به پيشنهاد شيخ فضل الله نورى نظارت پنج تن از مجتهدين طراز اول بر مصوبات مجلس نيز مورد تصويب قرار گرفت .
اما پس از آن كه مظفر الدين شاه قانون اساسى را امضا كرد درگذشت و فرزندش محمد على ميرزا به سلطنت رسيد. او به ظاهر با مشروطيت موافقت كرد اما عملا بناى مخالفت گذاشت و مشروطه خواهان را سركوب كرد و مجلس را به توپ بست . در نتيجه اين حركت مجلس منحل گرديد و علمايى كه سران مشروطه بودند تبعيد شدند و استبداد بازگشت . بار ديگر با مبارزات مردم استبداد منتفى گرديد اما ديگر مشروطه و مجلس به دست روشنفكران غرب زده از مسير خود خارج گرديده بود. از اين رو شيخ فضل الله نورى با اين مشروطه به مخالفت برخاست و طرح مشروطه مشروعه را ارائه كرد كه با مخالفت روشنفكران غير خودى بيگانه پرست روبرو شد و او را با غوغاسالارى و تهمت طرفدارى از استبداد در سال 1337 قمرى محكوم به اعدام و در سن 68 سالگى به شهادت رساندند. در اين جا تاريخ عبرت انگيز شهادت او را بيان مى كنيم .
روز سيزدهم رجب سال 1327 قمرى بود، روز تولد اميرالمؤ منين عليه السلام ! عصر آن روز شيخ را از زندان نظميه براى آخرين بار به دادگاه بردند از بعد از ظهر همان روز جمعيت مرد و زن در ميدان توپخانه (ميدان امام خمينى فعلى ) موج مى زد، ازدحام جمعيت به گونه اى بود كه جايى براى كسى كه مى خواست در ميدان وارد شود نبود اما هر لحظه جمعيت بيشتر و فشرده تر مى شد.
عده اى زار زار گريه مى كردند و عده اى فقط اشكشان جارى بود، عده اى هم بهت زده چشم به راه آوردن شيخ بودند.
هوا بسيار گرم و غبار آلود بود تا اين كه انتظار به پايان رسيد و آقا با طماءنينه و عصا زنان در جلوى درب نظميه ظاهر شد، مكثى كرد و نگاهى پر معنا به جمعيت انداخت آن گاه سر به آسمان بلند كرد و اين آيه را تلاوت فرمود:
و افوض امرى الى الله ، ان الله بصير بالعباد .(133)
آن گاه به طرف چوبه دار حركت كرد. او عصا زنان و باوقار راه مى رفت و مردم را تماشا مى كرد. نزديك چهار پايه دار كه رسيد با كمك ديگران بالاى چهار پايه رفت و چند دقيقه صحبت كرد.
آقا بزرگ خان مى گويد: چيزهايى كه در آن ازدحام به گوشم رسيد و بيادم ماند اين جمله ها بود:
خدايا تو خودت شاهد باش كه من آنچه را كه بايد بگويم به اين مردم گفتم ، خدايا تو خودت شاهد باش كه من براى اين مردم به قرآن تو قسم خوردم ولى آنها گفتند قوطى سيگارش بود، خدايا خودت شاهد باش كه در اين دم آخر باز هم به اين مردم مى گويم كه مؤ سسين اين اساس بى دينها هستند كه مردم را فريب داده اند... اين اساس (مشروطيت ) مخالف اسلام است ...
محاكمه من و شما مردم بماند پيش پيغمبر اكرم محمد بن عبد الله ... .
قبل از آن كه ريسمان را بگردن او بيندازند يكى از رجال وقت با عجله براى شيخ پيغامى آورد كه شما اين مشروطه را امضا كنيد و خود را از كشتن رها سازيد.
شيخ شهيد فرمود: من ديشب رسول خدا را در خواب ديدم كه فرمود: فردا شب ميهمان منى و من چنين امضائى نخواهم كرد. هنوز سخنان آقا تمام نشده بود كه يوسف خان ارمنى به شكل خفت بارى عمامه را از سر شيخ برداشت و به طرف جمعيت پرتاب كرد عجيب اين بود كه مردم فورا عمامه را ريز ريز كردند و هر كدام تكه اى از آن براى تبرك و تيمن برداشتند.
اما در قسمت هاى ديگر ميدان محشرى بپا شده بود، مردم مى ديدند بزرگترين مجتهد و مرجع آنها با سر برهنه و بدون عبا زير چوبه دار ايستاده و فاصله اى با مرگ ندارد. زن و مرد، پير و جوان با صداى بلند گريه مى كردند اما آنچه بيش از همه شيخ را محزون و آزرده كرد و موجب تاءثر هر انسانى است اين بود كه در اين حالت ميرزا مهدى پسر ارشد شيخ كه در زمره مشروطه خواهان بود در اين هنگام خنده كنان ، كف زنان و هوراكشان خود را به پدر رسانيد و مردم هم به تبعيت از او هورا مى كشيدند و هلهله مى كردند در حالى كه اكثر مردم متاءثر بودند و گريه مى كردند.
در حالى كه ماءمورين آماده كشتن شيخ بودند نگاهى به سر تا سر ميدان كرده و آهسته گفت : هذه كوفة الصغيره (اين كوفه كوچك است ).
اين تشبيه براى مردم بى وفا و عهدشكن آن روز عجيب ترين و عميق ترين سخنى بود كه از دهان آن مجتهد بزرگ و عاليقدر كه به تصديق دوست و دشمن نظيرى براى او در آن عصر يافت نمى شد بيرون آمد سپس با لبخندى غم آلود و سيماى متاءثر در حالى كه كوچكترين ترس و هراسى از او مشاهده نمى شد به دژخيمان كه براى انجام وظيفه منتظر بودند گفت : كار خود را بكنيد!
طناب دار را به گردن شيخ انداخته و با اشاره فرمانده موزيكچيان دسته اركستر شروع به نواختن مارش نظامى كرد.
در حالى كه پيكر شيخ فضل الله آرام آرام بالا مى رفت كف زدن و صداى هوراى ميرزا مهدى فرزند ارشدش او را بدرقه مى كرد.
پيش از آن كه روح از جسم مبارك شيخ پرواز كند در پاسخ تحركات ميرزا مهدى از بالاى دار نگاهى تند و نگران كننده و سرزنش آميز به او انداخت كه يك باره سر عقل آمد و در حالى كه گردنش طناب روى شيخ را به طرف قبله چرخانيد و با مختصر حركتى قبض روح شد آثار ندامت و پريشانى در صورت ميرزا مهدى ظاهر گرديد.
در آن هنگام كه شيخ با آرامى به بالاى دار برده شد چنان تندبادى وزيد كه گرد و خاك غليظى بلند شد، گويى اين باد در آن مصيبت خاك بر سر مردم مى كرد و چشمها را از ديدن اين فاجعه بر حذر مى داشت ، از اينى رو كسى نتوانست در آن هنگام عكسبردارى كند.
مدير نظام گويد: با فاصله كوتاهى جنازه از دار پايين آمد و او را در حياط نظميه روى نيمكتى گذاردند و جمعيت غرب زده و غافل كه در آن زمان داراى موقعيتى بودند دور جنازه ريخته و با قنداق تفنگ و لگد آن قدر به جسد او زدند كه خون آبه از سر و صورت و دماغ و دهان و كوش آن بزرگوار بر روى گونه ها و محاسنش جارى شد، هر كس هر چه در دست داشت به مى زد و آنها كه دستشان نمى رسيد آب دهان مى انداختند. قسم به مقدسات عالم در گودال قتلگاه كربلا كوفيان چنين معامله اى نكرده بودند.
يك مرتبه يكى از سران مخالفين كه مرد تنومند و چهار شانه اى بود وارد نظميه شد و مردم و ديگر مخالفين به احترام او راه را باز كردند تا بالاى نعش ‍ آمد اما اين كه او با نعش آقا چه كرد نمى توانم بنويسم زيرا از روحانيت و عموم مسلمين و حتى نوع بشر خجالت مى كشم .
مدير نظام مى گويد: در حالى كه مغزم داغ و بدنم مى لرزيد از بالا مرا به اسم صدا زدند و گفتند مردم را بيرون كنيد. گفتم نمى توانم . عده اى از ماءمورين را فرستادند با عجله مردم را بيرون كردند و دستور دادند جنازه را مرتب كنيد. من با پارچه اى سر و صورت آقا را پاك و پرده اى روى او كشيدم .
خانواده شيخ شهيد تلاش زيادى كردند تا بتوانند نعش آقا را تحويل بگيرند اما يپرم خان كه قصد سوزاندن آن را داشت حاضر به دادن جنازه نبود تا بالاخره يكى از افسران ارشد نزد يپرم خان رفته و در گوش او گفت : امروز مردم همه مست و خوابند ولى طولى نخواهد كشيد كه بيدار خواهند شد. آن وقت اين عمل شما كه امروز رئيس نظميه هستيد يك كينه بزرگى از ارامنه در دل مسلمين كه اكثريت اين ملت هستند خواهد گذاشت كه قابل اصلاح نباشد، خود مى دانيد.
يپرم فكرى كرد و گفت خيلى خوب تلفن كنيد جنازه را تحويل آنها دهند به شرط آن كه شبانه دفن كنند و هيچ گونه عزادارى و سر و صدا نداشته باشند.(134)
غرب زده ها و استعمارگران امروز و ديروز ندارند. به قول قرآن كريم تشابهات قلوبهم (قلبهاى آنها مثل هم است ) هر لحظه موقعيتى پيدا كنند به آنچه پيشينيان آنها عمل كردند در همه ابعاد عمل خواهند كرد. حرمت دين و علما و مردم را زير پا گذاشته و كشور را به بيگانگان مى سپارند و دين الهى را با فرهنگ باطل غرب معاوضه كرده و به اين اعمال ننگين خود افتخار مى كنند.
آنچه مهم است اين است كه دشمنان داخلى و خارجى ، ملى گرايان خائن و روشنفكران وطن فروش و منحرف مترصد تكرار چنين وقايعى هستند و براى موفقيت خود بر بى تفاوت كردن مردم همت گماشته اند و بزرگترين تهاجم فرهنگى را به روحيه و ادبيات حماسى ما سامان داده اند و معلوم است كه اگر ما آرام شديم ديگر وجود نخواهيم داشت چنانچه اقبال لاهورى گويد:
ساحل افتاده گفت گر چه بسى زيستم

هيچ نه معلوم گشت آه كه من چيستم

موج شتابنده اى تيز خراميد و گفت

هستم اگر مى روم ، گر نروم نيستم

فصل دهم : سخنى با غير خودى ها 
غير خودى كسى است كه دشمن به او لبخند مى زند
سخنى با غير خودى ها  
اى از آشنايان دور و با بيگانگان محشور! اى از خودى ها گريزان و به ريسمان دشمنان آويزان ! اى از ياران رهيده كه از موجود خود نامحرمى ساخته اى ! چرا از دوستان خدا هجرت كرده اى ؟ از اسلام دور گشته يا به شبيه آن رو كرده اى ! چرا بر خمينى اخم كرده اى ؟ از ولايت گريزان گشته و به ستيز با انقلاب يا رهبرى خو كرده اى ! وقت آن نرسيده است كه با خود خلوت كنى و به دور از غوغاگرى ها و تحليل هاى دشمن پسند و با زهد به غرب و رسولان و ماءموران سيه دل آن و هر گرايش شبهه ناك ديگر به عنوان يك خليفه الهى به خويش بنگرى و در يك فضاى سالم فكرى كه محضر حق تعالى را در آن احساس نمايى به حقيقت من اللهى ، و الى اللهى خود بينديشى و به گونه اى عمل كنى كه به راحتى خود را مصداق و الذين جاهدوا فينا بدانى ؟
هان اى كسانى كه به ريسمان دشمنان تمسك كرده ايد وقت آن نرسيده است عقربه دل خود را از سوى بيگانگان به طرف كسانى بگردانيد كه دست كم به مؤ منان شبيه ترند، و عطر دين دارى از وجود آنها بهتر استشمام مى شود؟ آيا شهادت هاى صادقانه آنها در راه خدا كمترين تاءثيرى در دل شما ندارد؟ كسانى كه امروز به عنوان خودى ها مطرحند دنباله همان بهشتى ها، مطهرى ، رجايى ها، باهنرها، آوينى ها، صياد شيرازى ها، لاجوردى ها و حزب اللهى ها و بسيجى هايى هستند كه هر روز يكى از آنان به شهادت مى رسد و شهادتشان مهر تاءييد صداقت آنها مى شود، پس چرا با وارثان شهيدان اين گونه رفتار مى كنيد!
اى كسانى كه به هر شكل از اسلام اصيل يا انقلاب و راه خمينى كه ولايت فقيه قلب آن را تشكيل مى دهد فاصله گرفته ايد و بر طبل بيگانگان مى كوبيد! خوب بدانيد كه امروز بيشترين آزمايش الهى در همين امور است و مطمئن باشيد كه ناسازگارى با فقهاى دين كه بنابر روايات فراوان ، رهبرى شيعه را در زمان غيبت به عهده دارند ناخشنودى كسى را به همراه دارد كه شما را آفريد و به تبعيت از فقهاى دين امر فرمود.
هان اى كسانى كه به خلق و خوى بيگانگان راغب تر از خلق و خوى برادران و خواهران دينى خود گشته ايد! به آغوش خانواده اسلام اصيل خمينى عزيز و دامن مردم مؤ من و ولى امر مسلمين برگرديد كه روزى از عمر شما نيم گذرد مگر اين كه از ذخيره حضور شما در اين دنياى فانى كم خواهد شد. مگر شما چند بار زندگى مى كنيد كه اين گونه عمر خود را پيچ و خمهاى راه هاى غير الهى سپرى مى كنيد؟ زندگى تجربه نيست كه بخواهيد هر روز آن را در بوته اى از آزمايش قرار دهيد و هنگامى متوجه شويد كه عمر شما گذشته است و يا در عالم ديگرى حضور داريد!
با خود صادقانه بگوييد اگر رسول خدا صلى الله عليه و آله در بين ما بود با چه كسانى همراه بود؟ با خودى ها يا غير خودى ها؟ با مذهبى ها كه چه بسا اشكالى هم به آنها وارد باشد يا كسانى كه دل در گرو بيگانگان دارند؟ با بسيجى ها يا غرب زده ها؟ با حزب اللهى ها يا غفلت زده ها؟ اگر امروز رسول خدا صلى الله عليه و آله در بين ما بود، اگر على و فاطمه در ميان ما بودند، از ميان خودى ها و غير خودى هاى موجود از كدام يك حمايت مى كردند؟ كدام چهره ها را عزيز مى شمردند؟ امام خمينى را محكوم مى كردند يا امريكا را؟ بسيجى ها را محكوم مى كردند يا غربى ها را؟ آغوش ‍ آنها به سوى چه كسانى باز بود و شمشير آنها بر كجا فرود مى آمد؟
صادقانه بگوييد اگر امام حسين عليه السلام امروز يارى مطلبيد كدام جبهه از خودى يا غير خودى در كنار او آماده جان فشانى مى شدند؟ اگر فاطمه عليها السلام دختر رسول خدا صلى الله عليه و آله در ميان ما بود كدام چهره ها به او شبيه تر بودند؟ كدام پوشش زمانه را بر مى گزيد؟ كدام خلق و خو را داشت ؟ بر چه كسى تبسم داشت ، به چه كسى اخم مى كرد چه روشى را تاءييد مى كرد؟ چه روشى را محكوم مى نمود؟
اگر اميرالمؤ منين عليه السلام در بين ما بود آيا در برابر حركت هاى دنيا امروز سكوت مى كرد يا خطبه مى خواند؟ و اگر خطبه مى خواند دو پهلو سخن مى گفت و يا چون نهج البلاغه به طور شفاف مرزها را مشخص مى كرد؟ آيا روحانيت اصيل ، طلاب صالح و حزب اللهى ها و در يك كلمه پيروان حقيقى امام خمينى را تاءييد مى كرد يا به چهره هاى مشابه غرب و سازشكاران يا بيگانه چراغ سبز نشان مى داد؟ كلا و حاشا كه آن امام معصوم دوستان آشناى امام خمينى و پيروان ولى امر مسلمين را رها سازد و به دنيا طلبان و غفلت زده هاى متمايل به بيگانه كمترين تبمسى داشته باشد.
آيا كسى كمترين شكى دارد كه اگر فاطمه عليها السلام دختر پيامبر صلى الله عليه و آله در بين ما بود به كدام زنها تبسم مى كرد و به كدام از آنها اخم مى نمود؟ اگر اميرالمؤ منين عليه السلام در بين ما بود در برابر گنهكاران جاهلى كه به سخنان ضعيف و متنانقض و بى مبنا در برابر علما و مؤ منين مى پردازند جز اين خطبه را مى خواند كه مى فرمود:
اى بندگان خدا به نادانى خود تكيه نكنيد و تسليم هوس هاى خود نگرديد، كه كسى كه به جهالت خود تكيه كند و اسير هوس هايش شود مانند كسى است كه لب پرتگاه قرار گرفته است و بار هلاكت و گناه را بر پشت خود حمل مى كند و از جايى به جاى ديگر مى برد و براى توجيه نظرات متناقضى كه يكى پس از ديگرى اظهار مى كند مطالب بى ربط را به هم پيوند مى دهد.(135)
امروز گويندگان وابسته به بيگانه در برابر عالمان دين كه دين دارى 1400 ساله مردم را تاءمين كرده اند سخن مى گويند ولى امام على عليه السلام به كدامين گروه فرا مى خواند؟ جز اين است كه مى فرمايد:
شما اى مردم ! دل هاى خود را از شعله سخن گويندگان با عمل روشن سازيد و ظرف هاى خود را از آب زلال چشمه هاى غير آلوده پر كنيد.(136)
آيا امروز چشمه هاى پاك و زلال علم جز علماى دين هستند كه دشمنان اسلام به آنها حمله برده اند؟ روشنفكرانى كه دست غرب قلب آنها را نوازش مى دهد مورد تاءييد رسول خدا هستند؟ كسانى كه به فرهنگ و تمدن دشمنان دين تبسم مى كنند مورد اعتماد پيامبرند؟ كسانى كه در جامعه اسلامى اصطلاحات سياسى رايج در غرب را مطرح مى كنند و جوانان را شبهه مند و شك آلود كرده و علما را تضعيف مى كنند مورد تاءييد آن حضرتند؟ كسانى كه مورد تاءييد دشمنان اسلام هستند مورد تاءييد رسول امين اند؟
كسانى كه امامت مسلمين را مسخره مى كنند و به تضعيف علماى دين مى پردازند و مى خواهند مردم را طلبكار علما كرده و بر دوش آنها سوار كنند جز كسانى هستند كه در زيارت امام رضا عليه السلام درباره آنها آمده است :
خدايا لعنت كن كسانى را كه ... آيات تو را انكار كردند، امامت را مسخره نمودند و مردم را بر شانه هاى آل محمد سوار كردند. خدايا من جدا با بيزارى و لعن بر آنها در دنيا و آخرت به تو نزديكى مى جويم .
اگر امروز بخواهيم اين بخش از زيارت را محقق سازيم جز اين كه بايد با برائت و لعن بر آمريكا و اسرائيل و دشمنان غربى و شرقى اسلام و افتادگان در دامن غرب ، روشنفكران خود فروخته و هر نابكارى كه اسلام و ولايت را تضعيف كرده ، نظام اسلامى را در برابر دشمنان بدتر از ابوسفيان ها، ابولهب ها تضعيف مى كند و افراد جاهل را بر دوش علماى دين سوار مى كند تا هر كس و نا كس هر برخورد طلبكارانه و جاهلانه اى را با آنها داشته باشد، به خدا تقرب جوييم ؟
كسانى كه در برابر مرگ بر دشمنان خدا و ارزش هاى اسلام اظهار مى دارند از مرگ نگوييم بدانند كه حيات ما در مرگ دشمنان ماست . شعار جامع آن است كه چون لا اله الا الله حاوى نفى و اثبات باشد. آنها سرى به زيارت هاى ناب شيعه بويژه زيارت عاشورا و دعاى بعد از آن بزنند تا جايگاه مرگ و لعن بر دشمنان را در دين خدا بفهمند و بدانند كه ما بنابر معارف اسلامى با لعنت بر دشمنان به خدا تقرب مى جوئيم چنان كه در پايان زيارت امام رضا عليه السلام آمده است ، و امام خمينى بيش از هفتاد مرتبه در كتاب صحيفه نور از جمله مرگ بر امريكا، منافق ، ظالمان و امثال آن استفاده كرده است . كسى كه از مرگ بر دشمنان نهى مى كند بايد ببيند چه مشكلات فكرى و اعتقادى خاصى پيدا كرده است . چرا كه قرآن كفار، منافقين ، مشركين ، دروغگويان و بدانديشان را اين گونه مورد مرگ و نفرين قرار داده است .
قتل الخراصون (137)
كشته باد دروغگويان (مرگ بر دروغگويان )
قاتلهم الله (138)
خداوند آنان (كفار و مشركين ) را بكشد. (مرگ بر كفار)
قاتلهم الله (139)
خداوند آنان (منافقين ) را بكشد. (مرگ بر منافقين )
قتل الانسان ما اكفره (140)
مرگ بر اين انسان ، چه اندازه كافر و ناسپاس است .
قل موتوا بغيظكم (141)
بگو در خشمى كه داريد، بميريد.
فقتل كيف قدر ثم قتل كيف قدر(142)
مرگ بر او باد چگونه دشمنى كرد، باز هم مرگ بر او چگونه (نقشه شيطانى ) كشيد.(143)
در اينجا به همه كسانى كه به گونه اى خود را از خودى ها جدا كرده و به بيگانگان گره زده اند مى گوييم خود را از همه گرايش ها و انديشه هاى غير الهى تطهير كنيد و با كوله بارى از محبت به خدا و خودى ها و بغض به دشمنان و غير خودى ها به گلستان آشنايان در آييد و گلى از گل هاى باغ خدا باشيد.
سخنى با علماى غير خودى  
سخن ما در اين جا با آن دسته از علما و روحانيون غير خودى است كه زمانى خودى بودند اما در كش و قوس هاى زمانه و پيچ و خم هاى عالم سياست از قافله خودى ها عقب افتادند و در راه ماندند و بلكه به بى راهه رفتند. چراغى بودند كه يا خاموش شدند و يا به دست دشمن افتادند. علما در خطر عظيمى قرار دارند. اگر تهذيب نفس نكرده و يا پس از تهذيب از خود مراقبت نكنند چه زود است كه به همه گذشته خود پشت كرده نظرات مسلم قبل خود را نقض كنند و شخصيتى جديد از خود بروز دهند. طلحه و زبير شدن هيچ استعبادى ندارد. يك لحظه خروج از عنايت حق تعالى قله هاى علم را چنان استحاله مى كند كه گذشته خود را تكذيب مى كنند و علم آنان كمترين دردى را از آنها دوا نمى كند. بلكه گاهى بدتر مى كند چه اين كه امام خمينى مى فرمايد:
علم انسان را تهذيب نمى كند. گاهى علم انسان را به جهنم مى رساند.(144)
عالم يك مرتبه غير خودى نمى شود به تدريج عوض مى شود تا به يك طاغوت تبديل مى گردد و عذابى را در جهنم براى خود تدارك مى بيند كه جهنمى هاى عادى از بوى تعفن او شكوه مى كنند. امام خمينى در بحث منحرف شدن يك عالم مى فرمايد:
اين طور نيست كه انسان خيال كند كه شيطان مى آيد ابتدائا به آدم مى گويد كه بيا برو طاغوتى بشو. اين را نمى گويد. قدم به قدم انسان را پيش ‍ مى برد، وجب به وجب انسان را پيش مى برد.(145)
يك روحانى و عالمى كه در مسير استحاله قرار مى گيرد يك مرتبه بيگانه نمى شود ابتدا از آنها خوشش مى آيد، به فعل آنها راضى مى شود آن گاه با آنها همسويى مى كند و غير خودى مى گردد و طلحه يا زبير جملى ديگر مى شود. اين گونه روحانيون اگر چه دم از زهد زنند اما دنيا طلبند و چون از خودى ها منقطع مى گردند و آغوش دشمن را هم باز مى بينند با گرايشى كه به دنيا دارند با چرخشى كامل در دامن دشمن كه روزى بر عليه او مبارزه كرده اند قرار مى گيرند و از سوى آنها مورد محبت ، دفاع و تعريف و تمجيد قرار گرفته به امتيازاتى دست مى يابند و اين شرايط ادامه خواهد داشت تا كه تاريخ مصرف آنها به سر آيد آن گاه مى مانند غريب و تنها. و اين خطر كنار گوش هر روحانى زمينه دارى وجود دارد كه گاهى به بيگانگان يا دوستان كنار على عليه السلام شمشير مى زد بر عليه اميرالمؤ منين عليه السلام جبهه تشكيل دهد و هلاك گردد و يا عالمى كه روزى در كنار دوستان خودى انقلاب بر عليه دشمن مبارزه مى كرد جبهه اى معارض تشكيل دهد و در فتنه ها فرو افتد. جا دارد در اين جا خطاب به آنها از سر اخلاص و سوز دل بگوييم .
اى علماى دين كه انوار الهى را در آسمان دين مى بينيد چرا به سوى فتنه ها مى رويد؟ شما كه خودى بوديد چرا بوى نامحرم مى دهيد؟ اى كه گل هاى وجود شما بوستان انقلاب را آراسته بود چرا امروز زينت بخش بزم بيگانگان شده ايد؟ چه شد كه ديروز شامه دشمن از شما آزرده بود اما امروز با افتخار شما را مى بويد و به نيكى ياد مى كند و مقامى فراتر مى بخشد؟ اينها همان مدال هاى دشمن نيست كه شما را شاد كرده است ؟
هان اى كسانى كه انقلاب با شمشير شما به پيش مى رفت و دل ها به سخنان شما آرام مى گرفت چه شد كه يك باره اخم كرديد، قهر كرديد، داربست ها را شكستيد، حرف هاى شما با بيگانگان يكى شد و دل مؤ منين بيدار دل را سوزانديد؟ آيا مى دانيد سخنان شما بر مركب امواج دشمنان حمل مى شود؟ آيا مى دانيد كلمات شما از بوق هاى دشمنان ديروز شما در جهان پخش مى گردد؟ چرا دل هايى را كه ديروز لرزانديد امروز خوشحال مى كنيد و دل هايى خوشحال كرديد امروز مى لرزانيد، مى سوزانيد، مى شكنيد و ديگر نه بوى سوزش آنها را استشمام مى كنيد و نه لرزش آنها را حس مى كنيد و نه صداى شكستن آنها را مى شنويد.
اى خط شكن هاى ديروز! دل ولى امر خود را نشكنيد! ذلك فضل الله يؤ تيه من يشاء. آيا صاحب ولايت با ديگران يكى است كه دم از عادى بودن او مى زنيد اين همان سخن خليفه دوم به فاطمه عليها السلام نيست كه مى گفت : و ما على الا كاحد المسلمين (146)
على هم مثل يكى از مسلمين است !
هان اى طلايه داران خودى هاى ديروز و اى شعله هاى فرا روى دشمنان امروز كه از آنچه در زمان خمينى بزرگ سكوت كرده بوديد دم مى زنيد و از آنچه دم فرو بسته بوديد فرياد مى كشيد، اين تناقض را چگونه به عالم برزخ مى بريد؟ با امام چگونه روبرو مى شويد؟ چرا دهان هايى را كه خمينى بست باز مى كنيد چرا خانه هايى را كه خمينى ساخت خراب مى كنيد؟ چرا نهادهاى ولائى را در هم مى شكنيد و پايه هاى يادگار مبارك امام را مى لرزانيد؟ چه شده است كه تصويب نمايندگان مجلس از حكم ولى فقيه براى شما مقبول تر شده است ، هيچ انديشيده ايد؟ اين تذهبون ؟ شرعيت و رسميت آراء نمايندگان از تاءييد فقهاى منصوب رهبرى است آن گاه سخنى را كه مستقيما مى گويد غير قانونى مى دانيد. و الله لتغربلن غربلة (147) اعتقاد به ولايت فقيه همين است ؟
خدايا اين چه امتحان عظيمى است كه بعد از امام خمينى پيش آمده است ! بسيارى از برگ ها خزان شد، شاخه ها شكست و هم چنان صداى شكستن درختان خشكيده به گوش مى رسد، آيا پايانى ندارد! خدايا نگذار كه چون فاطمه عليها السلام بگوييم :
اللهم نشكو فقد نبيك و رسولك و صفيك ، و ارتداد امته علينا (148)
خدايا به تو شكايت مى كنيم فقد پيامبر و فرستاده و برگزيده ات و ارتداد امتش را.
هان اى شمشيرهاى بر كشيده از نيام ديروز! چه شد كه در غلاف امريكا فرو رفته ايد و ارتباط با امريكا از ارتباط با خدا و ولى خدا براى شما مهمتر شده است ؟ ارزش هاى شما از گذشته هاى شماست چرا به آنها پشت كرده ايد؟
اى گويندگان ربنا الله كه ثم استقاموا را فراموش كرده ايد! اى نادمان از خوبى هاى ديروز! كه نيكى هاى گذشته خود را چون خاكستر بر باد داده ايد! هنوز بوى خون شهيدان از فضاى كشور محو نشده است كه فتح سنگر به سنگر جبهه هاى خودى را در پيش گرفته ايد و به دوستان ديروز تيغ مى زنيد. گيرم كه قله هاى مقام را فتح كرديد ثم ماذا؟ به چه متاع قليلى دل خوش كرده ايد و با چه سرعتى از قله هاى زهد و بى اعتنايى به دنيا به دره هاى دنيا نزول مى كنيد، اين است خليفه خدا كه به آن افتخار مى كرد؟
اين قدر ژست تجدد مآبى نگيريد اى سربازان امام زمان ! اين قدر اصطلاحات دشمنان را زمزمه نكنيد اى شاگردان جعفر بن محمد! اين اندازه بلندگوى دشمن نشويد اى مبلغان هدايت ! اين اندازه در برابر دشمن تواضع نكنيد اى قله هاى شرف ! اين اندازه با دل هاى جوانان بازى نكنيد اين وارستگان از دنيا! اين اندازه از احساسات زنان بهره نگيريد اين صالحان امين ! چند دهه ديگر هيچ اثرى از شما نخواهد بود اين تحفه ها را به برزخ نبريد! بيدار شويد! با تقوا باشيد كه و العاقبة للمتقين .
اى طلحه هاى زمانه هيچ انديشيده ايد كه بيانات شما با مركب دشمن نگاشته مى شود، و پيام هاى شما بر بال روزنامه هاى دشمن حمل مى گردد، و چه كسانى با خواندن آنها لبخند مى زنند و چه عزيزانى با خواندن آنها اشك مى ريزند؟ و الله لتبلبلن بلبلة .(149)
اى نخ ‌هاى ابريشم با موهاى پلنگ گره مى خوريد؟ اى آب هاى گوارا با شراب دشمن مخلوط مى شويد؟ اى حاملان وحى پيام دشمن را ترويج مى كنيد؟ اى نمك خورده هاى انقلاب با دشمن هم نوا مى شويد؟ از آن بترسيد كه عمرى در لباس دوست ، دشمن بوده باشيد، از آن بترسيد كه با عمرى در لباس دين يا ليتنى كنت ترابا(150) سر دهيد! از آن بترسيد كه به خطاب خذوه فغلوه (151) گرفتار آييد. دين خدا را بازيچه گرفته ايد!
هان اى داعيه داران تجدد و اصلاح ارزش هاى الهى كه هر از چند گاهى در يكى از مطبوعات حراميان تجلى مى كنيد اشك ها را نريزيد! دلها را نشكنيد! اين دل ها جاى خداست ! به بركت همين دل ها بود كه انقلاب و جنگ به مقصد رسيد و امروز بسيارى از بلاها از ما دفع مى شود.
اى حافظان دين ! آسمان زلال دين دارى را به فتنه ها تيره نسازيد! اى قاريان قرائت هاى نوين قرائت امام خمينى را منسوخ نكنيد! اى مدعيان انديشه و خرد آب را گل نكنيد، بگذاريد لب تشنه هاى آينده تاريخ از كوثر خمينى سيراب شوند.
اى بلعم هاى زمانه ! دين را غريب نكنيد! اى مدعيان فقاهت فقه را آلوده نسازيد! اى ساكنان حرم اهل بيت ! حرمت سلف صالح خود را حفظ كنيد مگر شما فرزندان پيشينيان خود نيستيد! چه اندازه عوض شده ايد! چقدر بوى دشمن مى دهيد!
اى طرفداران حكومت اسلامى پيامبر و على كه خدا را حاكم و والى را خليفه مى دانيد چرا حاكميت خدا را در حاكميت مردم گم كرديد!؟ چرا در غير خدا ذوب شديد! چرا از نگاه لا اله الا الناس ليبراليسم به مردم مى نگريد؟ آيا شروع و ختم به مردم و تسليم و توكل بر آنها جز بت پرستى جديد ليبراليسم در مواجهه با مردم است ؟ اگر به لا مؤ ثر فى الوجود الا الله نمى انديشيد به لا مؤ ثر فى الوجود الا الناس تنها هم نينديشيد. دست كم خدا را هم در كنار مردم ببينيد! تكرار افراطى لفظ مردم جز فريب يا پرستش آنها نيست . كجاى فقه اسلام قضاوت شرعى را همسو با اراده مردم دانسته است ؟ اگر چه هر يك از مردم مؤ من ما به جهانى مى ارزد.
اى داعيه داران توحيد اين چه مردم گرايى است كه به مردم پرستى رسيد؟ اى ليبرال هاى در لباس دين ! چرا مردم را در جاى خدا نشانده ايد؟! آنها را طلبكار دين كرده و بر شانه هاى علما و صاحب ولايت سوار كرديد و در انتظار فناى فى الناس آنها نشسته ايد. چرا از حقوق امام بر امت دم فرو بسته ايد؟ اين است قرائت جديد از دين ؟ اين است قرائتى كه به جنگ با قرائت ناب خمينى از اسلام برخاسته است ؟! مردم صالح و غير صالحى و خواسته هاى آنان داراى يك ارزش است ؟ استحاله ما همانند استحاله امت هاى پيشين نظير صيادان ماهى در روز شنبه نيست كه به استحاله جان ماست و خطر چنين استحاله اى آن است كه انسان از آن بى خبر است !
اى اصحاب خمينى چه شد كه با دشمن دوست شديد؟ علم مبارزه را چه كرديد؟ حماسه هاى ضد امريكايى چه شد! جنگ جنگ تا رفع فتنه از جهان برخاسته از قرآن پير خمين در كدام فرهنگ مدفون شد؟ كدام فرهنگ مى خواهد مقبره اسلام تابناك خمينى شود؟ كدام دست ها مى خواهند اين اسلام را دفن كنند؟
هان اى بيگانگان در لباس دوست ! خودى شويد، برگرديد، به خانه خود بازگرديد، به كاشانه دل سوخته هاى ولايت محور دين سالار وارد شويد و خود را در كوثر اين اولياى خدا از گرد بيگانگى شستشو دهيد. بر فرش هاى خودى ها بنشينيد، از ظرف هاى مباح آنان بنوشيد، بر صحيفه هاى آنها بنگاريد و از ماءذنه هاى آنها اذان بگوييد. بر رهبرى سلام كنيد، خودى ها را در آغوش بگيريد. نعلين هوس از پاى در آوريد خود را اصلاح كنيد و ديگر با قدم نفس در صحنه حاضر نشويد. از شبهات و شبهه اندازى ها بپرهيزيد و شما را به يوسف زهرا از اين پس جز براى خدا و خودى هاى خدايى تجلى نكنيد و شمشير بيان و نيزه قلم را جز بر فوق بيگانگان فرود نياوريد. آرى بياييد، به كلبه خودى ها در آييد و ادخلوها بسلام آمنين .
و الحمد الله رب العالمين

fehrest page

back page