خودى و غير خودى

محمد رضا اكبرى

- ۴ -


خودى ها كسانى هستند كه در عين نوازش حق شكم باطل را مى درند و از ملامت جغدها نمى هراسند. و از تهاجم فرهنگى به روحيه و ادبيات حماسى متاءثر نمى گردند.
ما نهنگيم و خيل نهنگان

بستر از موج توفنده دارند

اين سرود نهنگان درياست

بحر را موج ها زنده دارند

برخى مى خواهند به شيوه مسيحيت تحريف شده تنها با مهربانى با دوست و دشمن رفتار كنند در حالى كه اين خلاف صريح آيات اشداء على الكفار رحماء بينهم و اذلة على المؤ منين اعزة على الكافرين است . مگر اميرالمؤ منين عليه السلام با غير خودى هاى حافظ قرآن و نماز شب خوان هاى نهروان با مهربانى عمل كرد؟ مگر او با غير خودى هاى جنگ جمل كه بعضى از اصحاب پيامبر هم آن را رهبرى مى كردند با مهربانى عمل كرد؟ مگر امام حسين عليه السلام با مسلمانان طغيانگر حاضر در كربلا با مهربانى عمل كرد كه خودى ها با غير خودى ها با مهربانى عمل كنند؟ دشمن از شدت عمل مؤ منين بيشترين ضربه را خورده و خواهد خورد، از اين رو همواره با تعبير غرض آلود خشونت آن را بمباران تبليغاتى مى كند. اما همه مى دانند كه گفتگو و حماسه دو بال پرواز به سوى كمالند كه هر كدام جاى خود را دارند.
امروز بسيارى از شمشيرها به قلم تبديل شده است ، اسب هاى جنگى به روزنامه ها مبدل شده ، و تيرهاى ديروز به امواج تبليغاتى امروز تغيير شكل گسترده و سريع انجام مى گيرد به طورى كه مى توان گفت : ميدان مطبوعات آلوده ترين صحنه جنايات غير خودى هاست .
در هر حال با چنين افراد غير خودى كه به هر صورت به شكلى نوين مبارزه اى به مراتب بدتر از زمان هاى گذشته را بر عليه اسلام و مسلمين و مصالح نظام اسلامى صورت مى دهند جز مبارزه راهى نيست و جبهه خودى بايد به هر شكل ممكن كه با شرع منافات نداشته باشد از خود دفاع كند و بر دشمن بتازد و از ناله ها و صداهاى كريه كمترين هراسى به خود راه ندهد همان گونه كه امام خمينى در طول مبارزات تا نقطه پايانى عمر خود عمل كرد و الگويى روشن فرا روى نسل هاى بعد از خود گذارد.
گاهى ساده لوحى ، تجدد مآيى ، حساب بردن از استكبار جهانى ، ترس هاى كاذب و القايى و ملامت ها بويژه ملامت هاى بين المللى و كشورهاى غربى كه بسيار سازمان يافته انجام مى گيرد خودى ها را در مبارزه كند مى كند در حالى كه بايد به شيوه هاى امروزى در همه عرصه ها جهاد كرد. قرآن كريم در وصف بندگان محبوب خداوند مى فرمايد:
اذلة على المؤ منين اعزة على الكافرين يجاهدون فى سبيل الله و لا يخافون لومة لائم .(99)
آنها در برابر مؤ منان متواضع و در برابر كافران سر سخت و نيرومندند، در راه خدا جهاد مى كنند، و از سرزنش هيچ ملامت گرى نمى ترسند.
امام خمينى در كوتاه آمدن در مبارزه با غير خودى ها مى فرمايد:
و اما اشتباهى كه ما كرديم اين بود كه به طور انقلابى عمل نكرديم و مهلت داديم به اين قشرهاى فاسد، و دولت انقلابى و ارتش انقلابى و پاسداران انقلابى ، هيچيك از اينها عمل انقلابى نكردند و انقلابى نبودند. اگر ما از اول كه رژيم فاسد را شكستيم و اين سد بسيار فاسد را خراب كرديم ، به طور انقلابى عمل كرده بوديم ، قلم تمام مطبوعات را شكسته بوديم و تمام مجلات فاسد و مطبوعات فاسد را تعطيل كرده بوديم و رؤ سايى آنها را به محاكمه كشيده بوديم و حزب هاى فاسد را ممنوع اعلام كرده بوديم و رؤ ساى آنها را به سزاى خودشان رسانده بوديم و چوبه هاى دار را در ميدان هاى بزرگ بر پا كرده بوديم و مفسدين و فاسدين را درو كرده بوديم اين زحمت ها پيش نمى آمد... اگر ما انقلابى بوديم اجازه نمى داديم اينها اين طور اظهار وجود كنند. تمام احزاب را ممنوع اعلام مى كرديم ، تمام جبهه ها را ممنوع اعلام مى كرديم ، يك حزب و آن حزب الله حزب مستضعفين . و من توبه مى كنم از اين اشتباهى كه كردم و من اعلام مى كنم به اين قشرهاى فاسد در سر تا سر ايران كه اگر سر جاى خود ننشينند ما به طور انقلابى با آنها عمل مى كنيم . مولاى ما اميرالمؤ منين سلام الله عليه آن مرد نمونه عالم ، آن انسان به تمام معنا انسان ، آن كه در عبادت آن طور بود و در زهد و تقوا آن طور و در رحم و مروت آن طور و با مستضعفين آن طور بود، با مستكبرين و با كسانى كه توطئه مى كنند مى كشت هفتصد نفر را در يك روز (چنانچه نقل مى كنند.).(100)
و در سخنى ديگر فرمود:
من بار ديگر از مسئولين بالاى نظام جمهورى اسلامى مى خواهم كه از هيچ كس و از هيچ چيز جز خداى بزرگ نترسند و كمرها را ببندند و دست از مبارزه و جهاد عليه فساد و فحشاء سرمايه دارى غرب و پوچى و تجاوز كمونيزم نكشند كه ما هنوز در قدم هاى اول مبارزه جهانى خود عليه غرب و شرقيم . مگر بيش از اين است كه ما را در دنيا به خشونت و تحجر معرفى مى كنند؟ مگر بيش از اين است كه با نفوذ ايادى قاتل و منحرف خود در محافل و منازل عزت اسلام و مسلمين را پايكوب مى كنند؟ مگر بيش از اين است كه فرزندان عزيز اسلام ناب محمدى در سراسر جهان بر چوبه هاى دار مى روند؟
مگر بيش از اين است كه زنان و فرزندان خردسال حزب الله در جهان به اسارت گرفته مى شوند؟ بگذاريد دنياى پست ماديت با ما چنين كند ولى ما به وظيفه اسلامى خود عمل كنيم .
(101)
112 اطاعت از ولى امر مسلمين  
اطاعت از ولى فقيه اصل و اساس مشروعيت ، سلامت و نظم در امور است و مى تواند سنگ زيرين پايدارى خودى ها باشد. اطاعت از ولى فقيه يك فريضه الهى است و سركشى از امر و نهى او معصيتى بزرگ است . چنان كه قرآن كريم به چنين اطاعتى تصريح كرده است و مى فرمايد:
يا ايها الذين آمنوا اطيعوا الله و اطيعوا الرسول و اولى الامر منكم (102)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را؛ و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولى الامر را.
اولى الامر كه امور مسلمين به دست آنهاست مصاديق مختلفى دارند، ائمه عليهم السلام مصداق تمام عيار آنند و فقها نيز در مرتبه ديگر ولى امر مسلمانانند كه به دستور پروردگار اطاعت از آنها واجب است و البته اين وجوب اطاعت از روايات مربوط به ولايت فقيه نيز استفاده مى شود. پيروزى انقلاب اسلامى در گرو چنين اطاعتى بود و دفع دشمن متجاوز عراقى نيز در همين راستا بود و امروز نيز موفقيت و پيروزى امت اسلامى در گرو اطاعت كامل از ولى فقيه است .
لبيك به ولى امر مسلمين  
مولاى ما! از وقتى كه شكوفه هاى ولايت بر شاخه هاى درخت ايمان جوانان جوانه زد عطر دل انگيزى فضاى كشور را فرا گرفت و ولايت جذاب ترين حقيقت زندگى آنان شد. و امروز شما بر دل هايى ولايت داريد كه درياى محبت خدا و دوستان اوست و كوه هاى كينه و نفرت به دشمنان اسلام و ولايت از آنها سر به فلك كشيده اند.
در اين روزگار پر از فتنه و ترديد چشمان ياران خدا به گوهر شب چراغ ولايت دوخته شده است . تو امير و ولى هر مؤ من و مؤ منه اى . ما نه تنها مثل جاهلان خود را طلبكار ولى خويش نمى دانيم كه بر نعمت ولايت از سرشاخه هاى توحيد نغمه هاى شكر سر مى دهيم .
رويش هاى امروز آماده تر از آنند كه دشمنان داخلى و خارجى گمان برده اند. اگر پيش آيد كه شايد پيش آيد هر نقطه از جبهه غير خودى را به جهنمى مبدل خواهند كرد كه جز ناله هاى كريه دشمن از آن به گوش نرسد. بفرماييد تا ببينند، اشاره كنيد تا بچشند و جلوه هاى حماسى و العاديات ضبحا، فالموريات قدحا... بسيجى هاى بيدار دل را مشاهده كنند. از تو به يك اشاره از ما به سر دويدن .
مگر بيش از اين است كه ما را تندى و خشونت نسبت مى دهند؟ مگر بيش ‍ از اين است كه ما را به ناهماهنگى با تمدن متهم مى سازند؟ مگر بيش از اين است كه ما را به نقض آزادى متهم مى كنند؟ مگر بيش از اين است كه ما را آماج گلوله مسلسل هاى زبان و قلم شان قرار مى دهند؟ مگر بيش از اين است كه خون ما را بر زمين مى ريزند و بر شهادت ما جشن مى گيرند؟ مگر بيش از اين است كه كربلا را تكرار مى كنند؟ بگذار هر چه مى خواهند بگويند و انجام دهند، اما ما به تكليف خود عمل كرده باشيم .
ولايت براى ما يك نظريه نيست بلكه بك فرهنگ الهى است كه با گوشت و خون ما عجين شده است . ما جز ولايت را به رسميت نمى شناسيم و هر مسئولى كه مهر سبز رضايت ولى امر را نداشته باشد غاصب مى دانيم .
اى پرچم هدايت ! دل محكم دار كه دل ها محكم است و جگرهاى يارانت تكه هاى فولاد است و چون بنيانى مرصوص بر اطاعت از ولايت فقيه صف كشيده اند. تا كه آيه جاهد الكفار و المنافقين را عملا تفسير كنند.
ما همه چيز را به خاطر اسلام مى خواهيم . اگر قرار باشد اسلام نباشد بگذار هيچ كس و هيچ چيز ديگرى نباشد. اگر دين خدا در معرض خطر قرار گيرد پيروان اسلام ناب ، آزادى و گفتگو و وجاهدت بين المللى و راءفت و حتى جان و مال و فرزندان خود هر چيز ديگر را فداى آن خواهند كرد و لحظه اى در اين راه ترديد نخواهند نمود.
بسيج دل شير دارد چرا كه بنيان مقدسش به دست اسطوره شهامتى است كه بزرگترين چهره ها و مهره ها و احزاب را براى مصالح اسلام منزوى ، منحل و محكوم به اعدام كرد و تهاجم دشمن را مهار نمود. امروز جبهه ملى ها، نهضت آزادى ها، سلمان رشدى ها و منحرفين كم نيستند كه برخورد عملى با هر يك از آنان از بارش چند سال برف و باران در كشور مفيدتر است . و چه نسيم دل انگيزى به وجود خواهد آورد كه صدها خطابه آتشين جاى آن را نخواهد گرفت .
بسيج ذوالفقار ولايت است كه با مارهاى فرهنگى كشور سر جنگ دارد، از عمرو عاص ها فريب نمى خورد، به ابوموسى ها خوش بين نمى گردد، به كوته نظران دل نمى بندد و با ارثى كه از مدرس ها، نواب ها، بهشتى ها و خمينى بزرگ به دست آورده است چون تير در كمان ولايت است تا با اراده ولى خود قلب دشمن را بدرد و شكم باطل را پاره پاره كند و با دفاعى جانانه از ارزش هاى اسلام و انقلاب اسلامى پاسدارى نمايد.
برخى پايان شور و حماسه و مبارزه در دنيا را ساز كرده اند در حالى كه ياران تو فرزندان خمينى بزرگ اند كه فرمود: تا شرك و كفر هست مبارزه هست ، و تا مبارزه هست ما هستيم .(103)
اى امير امت اسلامى ! به سروهاى بسيجى بنگر! رويش هاى سبز چمن زار ولايت را نظاره كن ! پيشانى بندهاى محكم تر از كلاه خود را ببين ! چفيه هاى عشق و تسليم و حماسه و جهاد را بر شانه هاى فرزندان و يارانت بنگر كه برق چشمان و غرض تكبيرشان جهادگران جبهه هاى بدر و حنين و نهروان و كربلا و بيت المقدس و مرصاد را تداعى مى كند، به خداى شهيدان سوگند كه تو را لحظه اى در دفاع از اسلام تنها نخواهند گذارد. پس امروز نه روز ناله و شكوه است كه روز وزش قاطعيت خمينى گونه شما در صحنه رفتار است تا كه تفسير عملى آيه و اغلظ عليهم امير امت را با همه وجود احساس كنند.
مولاى ما! به رويش ها بنگر كه چگونه پهن دشت ميهن اسلامى را چمن زار ولايت كرده اند و هر لحظه آماده اند تا لاله ها برويانند. پس غم ريزش هاى پوسيده را مخور كه به جاى هر طلحه اى اشترى مى رويد و در جاى هر ابوموسى عبدالله بن عباشى سبز مى شود و باغبان را چه غم كه هر روز در گلستانش گلى مى رويد و با رفتن كلاغى بلبلى مى جويد.
فصل هشتم : عوامل تهديد خودى ها 
دشمن را جدى بگيريد اگر چه حقير جلوه كند
عوامل تهديد خودى ها  
عواملى وجود دارد كه موجوديت و استمرار خودى ها را به شدت تهديد مى كند. در اين بحث مهمترين اين عوامل را مورد بحث قرار مى دهيم تا در رفع و نفى آنها مبادرت گردد.
1 غفلت از دشمن  
تقسيم خودى و غير خودى به معناى وجود دشمن است . وجود دشمن خطرناك است اما آنچه خطر را چندين برابر مى كند غفلت از دشمن و ساده لوحى در برابر اوست ، جدى نگرفتن دشمن و تو هم فرض كردن وجود اوست ، نشناختن دشمن است .
اميرالمؤ منين عليه السلام مى فرمايد:
به خدا قسم من مثل كفتار نيستم كه آهسته بر در لانه اش بخوابد و صيادش ‍ به او برسد و دستگيرش كند (من مراقبم ) و با شمشير اهل حق بر پشت كنندگان به حق خواهم زد، و با نيروهاى مطيع ، سركشان و شك كنندگان را براى هميشه كنار خواهم زد.(104)
هم چنين در بيان صفات آن برادر دينى خود كه تعريف و تمجيد فراوانى از او كرده است به اين ويژگى وى اشاره مى فرمايد كه ... لا يغفل عن العدو از دشمن غفلت نمى كرد.(105)
از جمله مسائل بسيار مهم آن است كه مواظب باشيم غير خودى ها خود را خودى جا نزنند. و هم چنين از خودى هاى نيم بند و شبه خودى و يا خودى هاى استحاله شده غفلت نكنيم . كسى كه به دروغ خود را به خودى ها نسبت دهد بزرگترين خيانت را روا داشته است و چنين فردى مصداق منافق است . اهل نفاق ، ظاهرى خودى و باطنى غير خودى دارند. برخى از غير خودى ها با تكيه بر طرح بعضى از مباحث مذهبى و ارائه چهره دينى از فريبنده ، خود را در زمره خودى ها وارد مى كنند. قرآن كريم مى فرمايد:
يحلفون بالله انهم لمنكم و ما هم منكم (106)
به خدا سوگند ياد مى كنند كه با شما هستند در حالى كه با شما نيستند.
عده اى ديگر با مباحث و ادله دروغين سعى در راضى كردن خودى ها دارند تا آنها را غير خودى اعلام نكنند. قرآن كريم مى فرمايد:
يحلفون بالله لكم ليرضوكم (107)
به خدا قسم مى خورند تا شما را راضى گردانند.
منافقين سخنانى خودى و اعمالى غير خودى دارند ولى مؤ منين نبايد فريب آنها را بخورند بويژه خودى هاى دانشگاهى مواظب مارهاى خوش ‍ خط و خال دانشگاه ها باشند. در پايان به اين جمله از امام خمينى تبرك مى جوييم كه فرمود:
هميشه با بصيرت و با چشمانى باز به دشمنان خيره شويد و آنان را آرام نگذاريم كه اگر آرام گذاريد آرامتان نمى گذارند.(108)
2 ترك مبارزه  
اگر دشمن را بشناسيم اما با آن مبارزه نكنيم كارى نكرده ايم . با نشستن و راحت طلبى نمى توان دين خدا را يارى كرد. خودى ها همواره از راست قامتان تاريخ بوده و هستند و اسلام بر دوش آنها استمرار پيدا كرده است . افراد كسل و تنبل و به تعبير قرآن كريم قاعدين يعنى نشستگان سهمى در احياى اسلام ندارند. اگر ما در زمانى كه بايد در صحنه حاضر شويم ، كوتاهى كنيم دشمن برده است . خودى ها خوب انقلاب مى كنند اما خوب از آن پاسدارى نمى كنند. مؤ من بايد زنده و بيدار و هوشيار و حماسه ساز باشد. كسى كه زندگى خود را بدون حضور در صف بندى حق عليه باطل سپرى كند. مغبون است . حيات اسلام در گرو مبارزه با دشمنان اسلام است .
كسى كه شبانه روز خود را بدون امر و نهى دينى در كاروانسراى معصيت بار دنيا بگذارند مغبون است .
گذران عمر در خور و خواب و كار و تفريح زندگى نيست ، سرابى از زندگى است كه بسيارى را فريب داده است . اينان پس از مرگ خواهند فهميد كه پيش از اين مرده بودند.
زندگى بدون شور و حماسه ، بدون حب و بغض الهى ، بدون امر و نهى دينى آرامشى چون آرامش مرداب دارد.
قرآن كتاب مبارزه است و فقد غيرت دينى فاصله زيادى تا كفر ندارد. كسى كه براى اسلام فرياد نمى زند، بر سر دشمن فرياد نمى كشد و براى اسلام فرياد نمى شنود در انتظار تلاطم بعد از آرامش دنيا باشد.
بدترين زندگى آن است كه بارى به هر جهت سپرى شود. جامعه هاى خفته مردايى بيش نيستند. اگر مردم آن گونه كه از اموال خود دفاع مى كنند از دين خود دفاع مى كردند هرگز دين خدا غريب نمى ماند. اگر مردم آن گونه كه بر سر مهاجمان اقتصادى فرياد مى كشيدند بر سرم مهاجمان فرهنگى فرياد مى كشيدند دشمنان دين اين اندازه جسور نمى شدند.
اگر مردم آن اندازه كه در حفظ حيات جسمانى خود مى كوشند در حفظ حيات معنوى خود مى كوشيدند شاهد مرده هاى متحرك جامعه نبوديم .
اگر نسيمى از كربلا بر مشام ما مى وزيد اين اندازه به جاه و كار و كاشانه خود نمى چسبيديم . اگر نگاه دل را بر منظره كشته هاى عصر عاشورا مى انداختيم اين اندازه راحتى و سلامت خود را بر دين خدا مقدم نمى كرديم .
اگر لحظه اى تازيانه خوردن فاطمه را در دفاع از ولى و ولايت مشاهده مى كرديم اين گونه در برابر هتك ولى و ولايت آرام نمى نشستيم .
اگر فريادهاى فاطمه را از آسمان تاريخ مى شنيديم اين گونه در برابر افراد استحاله شده و چهره هاى دو رنگ و محاربين فرهنگى ساكت نمى نشستيم .
و اگر دمى به زندگى صادقانه امام خمينى مى انديشيديم كه جز به خدا نمى انديشيد، به خاطر جاه و مال و جناح و سياست بازى ، از انحرافهاى دوستان نزديك دم فرو نمى بستيم و زندگى را اگر چه كوتاه با سلامت و صداقت و حضورى جديى و خالصانه در صف اهل حق طى مى كرديم و لحظه اى مبارزه را ترك نمى كرديم چرا كه ترك مبارزه خالى كردن صحنه براى گرگ هاى سياسى است كه نتيجه اى جز نابودى ما را به همراه ندارد.
ما زنده به آنيم كه آرام نگيريم

موجيم كه آسودگى ما عدم ماست

3 حاكميت غير خودى ها در نظام اسلامى  
اين حاكميت از بدترين تهديدهايى است كه همه چيز را عوض مى كند. البته اين كار به صورت تدريجى انجام مى گيرد و پس از مدتى قواى سه گانه كشور فتح مى شود و دشمن غير خودى بر قله هاى قدرت خيمه مى زند آن گاه چه ها كه نخواهد شد.
اگر دشمن بر ايران اسلامى پيروز شود و دست نشانده هاى او بر اين كشور حاكم گردند، در قتل و نابودى ، فساد و تباهى ، شكنجه و تحقير و توهين ملت و وارون كردن دين و ارزش هاى انقلاب حدى را نمى شناسند. نمونه آن تاريخ عبرت انگيز روى كار آمدن معاويه است كه در اثر سستى ، ساده لوحى ، نفاق و دنياطلبى مسلمانان صورت گرفت .
وقتى معاويه به پيروزى دست يافت و ديگر امام على و امام حسن عليه السلام را در برابر خود نمى ديد، فرمان داد مناديى در كوچه و بازار مدينه ندا دهد كه هر كس در فضيلت على و اهل بيت او سخنى گويد در امان نخواهد بود. بعد از اين سلب امنيت از گويندگان فضائل اهل بيت عليهم السلام بخشنامه اى صادر كرد تا هر گوينده اى بر منبر وعظ قرار گرفت على عليه السلام را مورد لعنت قرار دهد و از او بى زارى جويد و اهل بيت او را هم لعن كند. وقتى معاويه از مدينه به مكه سفر كرد بعد از انجام حج به شام برگشت و به تحكيم پايه هاى سلطنت خود و زمينه سازى براى نابودى شيعيان اميرالمؤ منين عليه السلام پرداخت . او به همه شهرها و استانداران خود بخشنامه كرد كه مقررى بگيران محو سازيد. اما به اين هم راضى نشد و بخشنامه ديگرى صادر كرد كه هر كس به دوستى اهل بيت متهم است اگر شخصيت بانفوذى نيست با همين تهمت دوستى او را بكشيد و سر از تنش ‍ جدا سازيد.
وقتى اين حكم از معاويه صارد شد عمال و حكام او به قتل و غارت شيعيان پرداختند و بسيارى را به صرف دوستى اهل بيت عليهم السلام به قتل رسانيدند و خانه هاى آنها را ويران كردند و چنان عرصه را بر آنها تنگ كردند كه اگر شيعه اى مى خواست با رفيق همفكر و موافق خود سخنى بگويد او را به خانه خود مى برد و در را بر خادم و برده خود مى بست ، سپس او را به قسم هاى بسيار سنگين سوگند مى داد كه حرفى را جايى مطرح نكنند، آن گاه با كمال هراس و وحشت حديثى را براى او نقل مى كرد.
اما از سوى معاويه احاديث دروغ جعل مى كردند و اميرالمؤ منين عليه السلام و اهل بيت او را هدف تهمت هاى خود قرار مى دادند و مردم به تعليم و آموزش اين احاديث دروغ مى پرداختند. كار به همين روال پيش ‍ مى رفت تا اين كه قاريان رياكار و فقها و قضات دنياطلب با تمسك به حرفت معاويه به جعل احاديث پرداختند و اين كار را وسيله نزديكى خود به واليان و حكام معاويه قرار مى دادند و از اين راه از هدايا و بخشش هاى آنها بهره مند مى گشتند و در پايان ، كار به جايى رسيد كه مردم اين احاديث را حق مى دانستند و حتى متدينين كه هرگز دروغ نمى گفتند اين روايات را باور كردند و آنها را نقل مى كردند و بدتر آن كه به حق لباس باطل پوشانده شد و باطل در لباس حق در آمد.
بعد از شهادت امام حسن عليه السلام شعله اين فتنه ها بيشتر شد و شيعيان امام على عليه السلام در هيچ موضعى از زمين امنيت نداشتند و بر جان و مال خود هراسناك بودند و در اطراف و اكناف پراكنده شدند و كار به گونه اى شد كه اگر كسى را يهودى و مسيحى مى گفتند بهتر از اين بود كه او را شيعه على عليه السلام گويند!
آثار شوم اين كارها در آينده تاريخ هم ماند به طورى كه در زمان خلافت عبدالملك بن مروان مردى كه او را جد اصمعى مى ناميدند به خدمت حجاج رسيد و گفت : اى امير پدر و مادرم مرا عاق كردند و على ناميدند و من مردى فقيرم و به عطاياى امير نيازمند مى باشم حجاج خنديد و او را خشنود ساخت . خلاصه از تدبير شوم معاويه كار به جايى رسيد كه در هر جايى كه خطيبى منبر مى رفت در آغاز سخن به لعن و سرزنش على و اهل بيت او مى پرداخت و از آنها برائت مى جست .
زياد بن ابيه كه در آن وقت حاكم كوفه و بصره بود شيعيان على عليه السلام را از كوچك و بزرگ و زن و مرد به خوبى مى شناخت زيرا در زمان امام على عليه السلام از عمال او به شمار مى رفت .
او منازل شيعيان راحتى در زاويه ها و بيغوله ها مى دانست . اين منافق ظالم همه آنها را دستگير كرد و از دم تيغ گذراند و عده اى راميل در چشم آنها فرو برد و نابينا كرد و دست و پاى گروهى را بريد و به شاخه هاى نخل بياويخت و پيوسته در جستجوى آنها بود و اگر در زير سنگ و كلوخ بودند آنهارا پيدا مى كرد و به قتل مى رساند تا اين كه شيعه شناخته شده اى در عراق باقى نماند مگر اين كه او را كشت يا به دارد كشيد و يا زندانى يا آواره شد.
معاويه بخشنامه ديگرى به تمام شهرها صادر كرد كه شهادت هيچ يك از شيعيان على و اهل بيت او را قبول نكنيد و هر كس از دوستداران و طرفداران عثمان است و هم چنين كسانى كه فضائلى را براى عثمان نقل مى كنند آنها را مقرب خود گردانيد و نزديك خود نشانيد و گرامى بداريد و هر كس در مناقب او حديثى جعل يا نقل كند نام او، پدر و قبيله وى را به من بنويسيد تا به آنها خلعت دهم و نوازش كنم . مردم دنيا طلب و منافق هم احاديث فراوانى در فضيلت عثمان ساختند و معاويه هم جوايز و بخشش هاى بزرگى براى آنها مى فرستاد به گونه اى كه اين احاديث دروغ فراوان گرديد و معاويه به واليان خود نوشت كه اين روايات بسيار شد و در همه جا منتشر گرديد و شما از اين پس مردم را تشويق و ترغيب كنيد تا به جعل حديث در فضائل معاويه بپردازند كه اين كار براى ما دوست داشتنى تر است و ما را شادمان تر مى گرداند و براى اهل بيت محمد دشوارتر است و آنها را بيشتر مى شكند.
عمال معاويه هم كه در شهرها بودند نامه او را بر مردم خواندند و مردم هم شروع به جعل حديث در فضيلت معاويه كردند و در هر شهر و روستائى اين احاديث را مى نوشتند و به مكتب داران مى داند تا آنها به بچه ها تعليم دهند همان گونه كه قرآن را به آنها تعليم مى دادند، و به زبان و دختران خود بياموزند تا محبت معاويه در دل همه جا پيدا كند.(109)
اى عزيز! اين عبرت تاريخى را جدى بگير تا معاويه هاى زمان و قدرت هاى استعمارى كار معاويه را در ايران اسلامى تكرار نكنند كه چنانچه كوتاهى كنيم چنين حوادثى بلكه بدتر از آنها تكرار خواهد شد. خدايمان مصون دارد.
4 گرايش هاى غير خودى  
چه غم انگيز است كه كسانى در اردوگاه خودى ها شعار غير خودى سردهند و پيشتازان انقلاب سر در گريبان پشيمانى فرو برند و ناموس انقلاب را به دست نامحرمان سپارند. نتيجه اين كار فرزندى ناپاك از نسل غير خودى ها است كه بعد از كنار رفتن مردم و علماى مشروطه در ايران متولد شد.
خودى ها بايد از هر گونه گرايش و همراهى با دشمنان اسلام و انقلاب پرهيز نمايند زيرا با دشمن پريدن انسان را دشمن مى كند. حضرت نوح عليه السلام به فرزندش فرمود:
اركب معنا و لا تكن مع الكافرين (110)
همراه ما سوار شو و با كافران نباش .
برخى گمان كرده اند همراهى با كفار انسان را از خودى بودن خارج نمى كند در حالى كه اين گونه نيست . نوح عليه السلام هم چنين گمانى داشت از اين رو وقتى عذاب الهى آمد و دشمنان را به هلاكت رسانيد نوح به خداوند عرض كرد: فرزندم از خاندان من است ولى خداوند فرمود: او از اهل تو نيست .(111)
فرزندى كه از نطفه نوح به وجود آمده است نسبت به نوح بيگانه و اجنبى ست و اين نتيجه بودن با كفار و بويژه تاءثير پذيرى از مادر او بود.
قرآن كريم مى فرمايد:
اى اهل ايمان ! يهود و نصارى را به دوستى نگيريد بعضى از آنها دوست بعضى ديگر است و هر كسى از شما مؤ منان با آنها دوستى كند در حقيقت از آنها خواهد بود و خداوند ستمكاران را هدايت نمى كند. (112)
و در آيه اى ديگر مى فرمايد:
به ظالمان متمايل نشويد كه سبب مى گردد آتش شما را فراگيرد.(113)
5 استحاله خودى ها  
بسيار تلخ است كه خودى هاى سابقه دار از گذشته خود بر گردند و جلودار دشمن شوند، زبان دشمن در كام آنها بچرخد و قلم آنها شمشيرى شود كه بر فرق خودى ها فرود آيد، مبانى دشمن را بپذيرند و در اصول خودى خدشه كنند، بر دشمن بخندند و بر دوستان اخم نمايند، بر بيگانگان آغوش باز كنند و بر دوستان چموشى نمايند، دشمنان را بخندانند و دوستان را بگريانند، گذشته خود را به فراموشى سپارند و هويت ديگرى پيدا كنند، جاى دوستان را به دشمنان و جاى دشمنان را به دوستان دهند و دوستى ها را به دشمنى و دشمنى ها را به دوستى مبدل سازند چه اين كه امروز كه بيش ‍ از بيست سال از انقلاب گذشته است شاهد اين استحاله در اقشار مختلف حتى برخى فقها و روحانيون هستيم و اين ريزش هم چنان ادامه دارد تا امتحان عظيم الهى به پايان رسد.
ام حسبتم ان تتركوا و لما يعلم الله الذين جاهدوا منكم و لم يتخدوا من دون الله و لا رسوله و لا المؤ منين و ليجة و الله خبير بما تعلمون
آيا گمان كرديد كه (به حال خود) رها مى شويد در حالى كه خداوند كسانى را كه از شما جهاد كردند و غير از خدا و رسولش و مؤ منان را دوست خود قرار ندادند از ديگران جدا نكرده است ؟ (بايد امتحان شويد و صفها از يكديگر جدا شود) و خداوند به آنچه عمل مى كنيد آگاه است .(114)
ما در تاريخ قضايايى را از مثل طلحه و زبير خوانده بوديم كه چگونه اين مجاهدان جبهه هاى حق بر ولى امر خود شمشير كشيدند اما امروز بيش از گذشته شاهد نمونه هاى آن هستيم . گويا برخى از آنان بيست سال حقيقت خود را آشكار نكرده بودند و اكنون نفاق آنها هويدا مى گردد كه چه گرگ هايى لباس گوسفند به تن كرده بودند.
يكى از ابعاد مهم تهاجم فرهنگى غرب استحاله انقلابيون سابقه دار بويژه علماست . چه راحت وزش بادهاى غرب برگ هاى درخت انقلاب را بر زمين مى ريزد، قنارى ها جغد مى شوند و خاطره هاى تلخ طلحه و زبير تكرار مى شود.
طلحه و زبير دو تن از دلاوران ميدان هاى جهاد اسلامى در صدر اسلام بودند كه از موقعيت خاصى در نزد مسلمانان برخوردار بودند اما رياست طلبى همه موقعيت آنها را به باد داد و جان خود را همراه با سيزده هزار نفر ديگر از حاميان خود از دست دادند. طلحه و زبير كه با امام على عليه السلام بيعت كرده بودند گفتند: يا اميرالمؤ منين ! شما ظلم هايى را كه در حكومت عثمان به ما شد خوب مى دانيد و آگاهيد كه عثمان نظر داشت كه بنى اميه را بر سر كار آورد اما بعد از او خداوند امر خلافت را به شما واگذار كرد پس ما را به فرماندارى بعضى از شهرها (كوفه و بصره ) بگمار.
حضرت فرمود: آيا به قسمت الهى راضى هستيد تا من نظر خود را بگويم ؟ شما بدانيد من كسى را در امر خلافت كه امانت مردم است شريك نمى كنم مگر كسى كه دينش را بپسندم و امانتدارى او را بدانم .
هر دو با حالت ياءس و نااميدى از نزد حضرت بازگشتند و درخواست كردند تا به آنها اجازه دهد به عمره روند.
امام عليه السلام فرمود: منظور شما عمره نيست . قسم ياد كردند كه قصد عمره دارند و منظور ديگرى ندارند. و به دنبال پيمان شكنى نيستند.
امام عليه السلام فرمود: پس تجديد بيعت كنيد و آنها هم با قسم و جملات محكم تجديد بيعت كردند. اما وقتى از نزد او خارج شدند امام عليه السلام به فردى كه در آن جا حاضر بود فرمود: و الله آنها را جز در فتنه اى كه به جنگ و اختلال بر مى خيزند نخواهى ديد.
او گفت : يا اميرالمؤ منين ! پس آنها را بازگردان تا فتنه نكند.
امام عليه السلام فرمود: صبر مى كنيم تا قضاى الهى صورت گيرد. وقتى طلحه و زبير به مكه رفتند كسى را نديدند مگر اين كه گفتند ما بيعت على را در گردن نداريم و اگر بيعت كرديم از روى اكراه بوده است . سخنان آنها به امام عليه السلام رسيد و حضرت به آن ها نفرين كرد. در نهايت فتنه جنگ جمل را به راه انداختند و با همدستى عايشه با امام عليه السلام به جنگ برخاستند كه در اين جنگ 5000 نفر از لشكر امام عليه السلام به شهادت رسيدند و 13000 نفر از لشكريان آنها به هلاكت رسيدند و خود نيز كشته شدند.(115) فاعتبروا يا اولى الابصار!
6 دشمنى با يكديگر  
دشمنى با يكديگر خودى ها را ضعيف ، متفرق و بسيار آسيب پذير مى سازد. قرآن كريم مى فرمايد:
لا تنازعوا فتفشلوا و تذهب ريحكم (116)
با يكديگر نزاع نكنيد كه در اثر آن سست مى گرديد و اقتدار شما از بين مى رود.
روايات تنبه بخشى در ترك دشمنى با يكديگر وارد شده است كه به چند مورد آن اشاره مى كنيم :
اميرالمؤ منين عليه السلام فرمود: از خودنمايى در جدال و اعتراض بر كلام ديگران و دشمنى با آنها بپرهيزيد كه اين دو، قلب ها را بر برادران بيمار مى سازد و از آنها نفاق مى رويد.(117)
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: از دشمنى بپرهيزيد كه قلب را مشغول مى كند و نفاق را مى روياند و سبب كينه مى گردد.(118)
و در حديث ديگرى فرمود:
كسى كه دشمنى كشت كند همان را درو خواهد كرد.(119)
رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود:
آخرين سخنى كه جبرئيل در موعظه اش به من گفت اين بود كه : از شر رساندن به مردم بپرهيز كه عيوب پنهانى را آشكار مى كند و عزت را مى برد.(120)
امام خمينى خطاب به گروههاى دشمنى كننده با يكديگر مى فرمايد:
يك قدرى آرام باشيد، يك قدرى توجه كنيد به مسائل ، هر وقت هر كدام صحبت كنيد به ضد ديگرى نباشد و اين خلاف آداب اسلام است ، خلاف آداب مسلمين است ، خلاف انسانيت است ، خلاف مشى انبياء و مشى اوليا هست . نكنيد اين كار را، يك قدرى آرام باشيد، يك قدرى هواى نفس ‍ را كنار بگذاريد، اشتهار را كنار بگذاريد. تمام گرفتارى هاى ما سر اين هواى نفسى است كه ما دايم .(121)
7 تفرقه  
تفرقه بلاى خانمان سوزى است كه مى تواند خودى هاى ايمانى را فلج و از صحنه كشور حذف كند. امام خمينى مى فرمايد:
اگر طلاب و مدرسين حوزه علميه با يكديگر هماهنگ نباشند، نمى توان پيش بينى نمود كه موفقيت از آن كيست و اگر بر فرض محال حاكميت فكرى از آن روحانى نماها و متحجرين گردد روحانيت انقلاب جواب خدا و مردم را چه مى دهد.(122)
اختلاف هاى فكرى بى مورد بايد در نشست هاى صميمى حل شود و اختلاف هاى فكرى سازنده نبايد موجب تفرقه و دوئيت گردد.
عوامل تفرقه  
آنچه ممكن است سبب تفرقه گردد عبارتند از:
1 ضعف ايمان : امام خمينى مى فرمايد: اگر انسان معارف اسلامى را داشته باشد و حقيقتا مؤ من به معارف اسلامى باشد ديگر اختلاف پيدا نخواهد شد بين دستجات ، اختلاف اساسى . البته اختلاف راءيى هست . اما اختلاف اساسى كه بخواهد اين دسته دسته ديگر را محكوم كند يا فرض ‍ كنيد كه توهين كند آن دسته ، دسته ديگر را، اين براى اين است كه ما ضعيفيم در ايمان ... شما ملاحظه مى كنيد اگر همه انبياء در يك روز جمع بودند هيچ همچو اختلافاتى نداشتند.(123)
2 شيطان : امام خمينى مى فرمايد: اختلاف از زبان هر كسى باشد، از زبان هر موجودى باشد، اين زبان ، زبان شيطان است . چه از زبان يك روحانى باشد، چه از زبان يك مقدس باشد، چه از زبان يك نمازگزار باشد، و چه از ساير زبان ها، بدانيد كه اين زبان ، زبان شيطان است و گاهى هم خود آن آدم ملتفت نيست كه تحت تاءثير شيطان است يا زبان شيطان در او دارد فعاليت مى كند.(124)
3 حب نفس : امام خمينى مى فرمايد: اختلاف ريشه اش از حب نفس ‍ است .(125)
كسى كه خود خواه باشد با حقوق ديگران اصطكاك پيدا مى كند و اين اصطكاك تفرقه ايجاد مى كند. امام بعد از نصيحت به دو گروه روحانيت مبارز و روحانيون مبارز مى فرمايد: خداوند! تو شاهد باش من آنچه بنا بود و هر دو جريان بگويم گفتم ، حال خود دانند. البته يك چيز مهم ديگر هم ممكن است موجب اختلافت گردد كه همه بايد از شر آن به خدا پناه ببريم كه آن حب نفس است كه اين ديگر اين جريان و آن جريان نمى شناسد. رئيس جمهور و رئيس مجلس و نخست وزير، وكيل ، وزير و قاضى و شوراى عالى قضايى و شوراى نگهبان ، و سازمان تبليغات و دفتر تبليغات ، نظامى و غير نظامى ، روحانى و غير روحانى ، دانشجو، غير دانشجو، زن و مرد نمى شناسد و تنها يك راه براى مبارزه با آن وجود دارد و آن رياضت است .
4 حب دنيا: امام خمينى مى فرمايد: كسانى كه توجه به دنيا دارند، نمى شود اختلاف نداشته باشند، هر كسى براى خودش ‍ مى خواهد.(126)
5 جاه طلبى : هر جناح يا انسان جاه طلبى تنها به فتح قله هاى قدرت مى انديشد و بنابراين نمى تواند حركتهاى معتدلى داشته باشد بر همين اساس خود را منفور ديگران كرده و عملا خود را از آنها جدا مى كند و تفرقه مى آفريند.
6 حسد: گروه ها و افراد حسودى كه تحمل اقتدار و امتيازهاى دوستان خود را ندارند بر همين اساس به تضعيف و تحقير طرف خود مى پردازند مثلا كسى كه بر رهبرى حسادت مى ورزد او را تضعيف مى كند كسى كه به فرد ديگرى حسادت مى ورزد به نيش زدن به او رو مى آورد و اين حركت هاى منفى سبب جدايى و تفرقه آنها مى گردد.
7 جهل به يكديگر: برخى از افراد يا گروه ها به خاطر عدم اطلاع لازم از يكديگر به مخالفت مى پردازند و اين مخالفت ها سبب تفرقه آنها از يكديگر مى شود. چنين تفرقه هايى با مذاكرات دوستانه بر طرف مى گردد.
8 عدم تحمل يكديگر: اختلاف در خودى ها بر دو قسم است كه قسمى از آن قابل تحمل است اما چون تحمل نمى كنند سبب تفرقه مى گردد. البته بخشى از موارد مثل حسادت شديد، جاه طلبى افراطى و دنيا گرايى هاى بى حساب قابل تحمل نيست . تفرقه مى آفريند و گناه تفرقه و پيامدهاى منفى آن هم بر عهده كسى است كه به اين بيماريهاى روحى گرفتار است .
9 تحريك ديگران : اختلاف خودى ها همواره بستر مناسبى براى حضور و پيشرفت دشمنان بوده است از اين رو استعمارگران و غير خودى ها به تحريك بين خودى ها مى پردازند و اختلاف كاذب به وجود مى آورند.
اوس و خزرج دو طايفه بزرگ مدينه بودند كه ساليان دراز با يكديگر جنگ و اختلاف داشتند تا اين كه با قبول اسلام و رهبرى هاى خردمندانه پيامبر صلى الله عليه و آله با يكديگر صحل كردند و اختلافات آنها با صميميت و وحدت مبدل گرديد.
روزى مرشاش بن قيس يهودى كه كفر شديدى داشت و نسبت به مسلمين پركينه و به وحدت آنها حسادت مى ورزيد از كنار دو نفر مسلمان صميمى و متحد كه از طايفه اوس و خزرج بودند گذر كرد. از الفت آنها در غضب شد و به فكر فتنه انگيزى بين آنها افتاد.
به يك جوان يهودى گفت : به سوى طايفه اوس و خزرج برود و با آنها بنشيند و جنگ ها و اختلافات گذشته آنان را ياد آورى كند و سخنان و اشعار اختلافى گذشته را به ياد آنها آورد. جوان يهودى به توصيه هاى پيرمرد يهودى عمل كرد و آتش اختلاف و فتنه را در بين اوس و خزرج شعله ور كرد به طورى كه دوباره به اختلاف و تفاخر گرائيدند و فرياد درخواست سلاح از آنها بلند شد و مى رفت كه به جنگ و خونريزى منتهى شود كه پيامبر صلى الله عليه و آله با خبر گرديد و به سوى آنها رفت و با موعظه هاى خود آتش ‍ فتنه را خاموش كرد و آنها هم فهميدند كه توطئه اى در كار بوده است . سلاح خود را بر زمين گذاردند و با يكديگر معانقه كردند و آيات 98 تا 101 سوره آل عمران در اين باره نازل گرديد.(127)
آثار تفرقه  
اختلاف آثارى چون از ياد بردن اهداف الهى اول انقلاب ، حضور دشمن در كشور و شكست و نابودى و ذلت خودى هاى مؤ من را به همراه دارد. اميرالمؤ منين عليه السلام خطبه گرانقدرى دارد كه مناسب ترين و زنده ترين مطلب براى اين بحث است . حضرت مى فرمايد:
در شرح حال مؤ منان پيشين تدبر كنيد كه چگونه در حال آزمايش و امتحان بودند! آيا پر مشكل ترين خلايق نبودند؟ و بيش از همه در سختى قرار نداشتند؟ و از همه اهل دنيا در تنگناى بيشترى نبودند كم فرعون ها آنان را به بردگى خود گرفته بودند و بدترين شكنجه و سختى را به آنها مى چشاندند و تلخى هاى روزگار را به كام آنها مى ريختند، و هم چنان حال ذلت و مقهوريت آنها ادامه داشت .
نه ترفندى داشتند كه از اين وضع سرباز زنند و نه راهى داشتند كه از خود دفاع كنند. تا آن گاه كه خداى سبحان صبر و مقاومت آنها را در برابر ناملايمات به خاطر محبتش ، و تحمل ناراحتى ها را از خوف و خشيتش ‍ مشاهده كرد، از درون حلقه هاى بلا راه نجاتى براى آنها قرار داد، و ذلت آنها را به عزت مبدل ساخت و امنيت را به جاى ترس به آنها عطا كرد. و به پيشوايى و حاكميت رسيدند. و آن قدر كرامت و احترام از سوى خداوند به آنها رسيد كه حتى آرزوى آن را هم نكرده بودند.
بنگريد آنها چگونه بودند هنگامى كه جمعيت هايشان متحد، خواسته ها يك جا، قلب ها معتدل ، دستها پشتيبان يكديگر، شمشيرها يارى دهنده هم ، ديده ها نافذ و هدف ها واحد بود. آيا آنان سرپرست زمين نگرديدند و زمامدار همه جهانيان نشدند؟!
پس به پايان كار آنان هم بنگريد: آن هنگام كه پراكندگى و تفرقه در بين آنها افتاد و الفت آنها در هم ريخت و اختلاف كلمه پيدا كردند و دل ها از يكديگر جدا شد و به گروه ها و دستجات تقسيم شدند و به جنگ با يكديگر پرداختند. خداوند هم لباس كرامت و عزت را از تن آنها بيرون آورد و فراوانى نعمت را از آنان گرفت و قصه هاى آنها را عبرتى براى عبرت گيرندگان قرار داد.
(128)
اى عزيزان ! تاريخ بستر تكرار سنت هاى الهى است پس بيائيم و قبل از وقوع فاجعه ، فكرى به حال خود كنيم تا به سرنوشت پيشينيان گرفتار نگرديم . بدعت هايى كه پس از انقلاب به وجود آمد را به كنار گذاريم و ارزش هاى فراموش شده را احيا كنيم و دوباره با وحدت و اخلاص و خدائى شدن و دين محورى و ولايت سالارى كه رمز پيروزى هاى الهى ما بود به جلب نعمت هاى پروردگار و راه عزتمند خود كه از اول انقلاب آغاز كرديم ادامه دهيم تا گرفتار سرنوشت ذلت بار قبل از انقلاب و حاكميت كفر و فساد و شيطنت و دين ستيزى نگرديم . خدا رحم كند.
هشدار به علماى خودى  
بدون شك خودى ها بهترين افراد اهل زمانند و صلحا و دوستان خدا و مقربان الهى در اين گروه جاى دارند، زيرا اصول شش گانه خودى ناب ترين انسان هاى الهى را پديد مى آورد و در اين علما و روحانيون خودى از جايگاه خاصى برخوردارند. از اين رو جا دارد از سر اخلاص و ارادت هشدارهايى برادرانه براى سلامت و عزت و اقتدار آنها داده شود تا هم چنان نقش سازنده و حيات بخش آنها استمرار يابد. عمده سخن پرهيز از اختلاف و تمايل به جلوه هاى دنياست چرا كه اختلاف خانمان برانداز است و دنيازدگى خودى ها را به نوعى استحاله مى كند از اين رو همه همت ها بايد مصروف مصونيت از اين دو آفت باشد. در اين جا با توكل بر خدا و پناهندگى بر ذات اقدسش خطاب به پرچم هاى هدايت از سر تواضع مى گوييم :
اى پيشگامان امت بيدار باشيد! كه صداى غرش بيگانه به گوش مى رسد و همه هستى ما را نشانه رفته اند.
اى پناهگاه هاى سبز اميد! مردم به شما دل بسته اند و گل نرگس به شما مى نگرد. درود خدا بر هر يك از شما كه بوى خمينى مى دهد، سلام فرشته ها بر شمايى كه سرزمين حاصلخيز انديشه هاى مؤ منان را آبيارى مى كند، صلوات محمد و آل محمد بر خودى هايى كه دل از همه چيز بريدند و لحظه لحظه هاى عمر خود را خالصانه در دفاع از دين و دين دارى سپرى مى كنند. درود مؤ منان و دوستان خدا بر كسانى كه از مرداب دنيا رهيدند و به دور از حركت هاى شبهه ناك سياسى به تقويت نظام اسلامى ، ولايت و فقاهت و ديانت مردم پرداختند.
اى صحابيان امام ! اى تابعين ! دشمن در كنار شما خيمه زده است و به نابودى شما مى انديشد. خيمه هاى خودى را متحد نگه داريد و به جاى به كرسى نشاندن سليقه هاى جناحى به دفع دشمن بپردازيد، مبادا عملا سليقه خود را برتر از مصالح اسلام بدانيد كه اين ديگر سليقه نخواهد بود.
اى ابرهاى آسمان دين دارى ! باران ناب خود را بر سرزمين جان مؤ منان فرو ريزيد، گلستان انقلاب را آبيارى كنيد و شكوفه ها را سيراب سازيد كه لباس ‍ شما لباس پرورش نهال دين دارى و اصلاح انديشه هاست نه سياسى كارى هاى آخرت سوز. آيا لب هاى تشنه جوانان را نظاره نمى كنيد؟ آيا مجروحان و جنازه هاى بر زمين افتاده بمباران هاى فرهنگى را نمى بينيد؟ آيا وظيفه اى احساس نمى كنيد؟
اى بار يافتگان اسلام ناب محمدى كه همه ذرات وجود شما به حقانيت اسلام گواهى مى دهد به اسلام كه خمينى بزرگ در دستان شما گذارد بينديشيد و تنها بر سر احياء اسلام رقابت كنيد. اگر صداى طبل قرائت هاى جديد از اسلام و وزش شبهات را مى شنويد، اگر نابودى ايمان جوانان و بمباران هاى فرهنگى ماهواره ها را احساس مى كنيد به داد اسلام برسيد. اى علماى اسلام به داد اسلام برسيد! اى راهيان قرآن به داد قرآن برسيد! اى فقهاى دين به داد احكام خدا برسيد! اى نواب هاى زمانه به فرياد اسلام برسيد كه تك تيراندازان دشمن رسول خدا را نشانه رفته اند، امير مؤ منان را نشانه گرفته اند، مهدى موعود را نشانه گرفته اند و حراميانى از تبار سلمان رشدى در ايران اسلامى به راه او ادامه مى دهند.
اى علماى اسلام ! موجوديت اسلام و مسلمين در خطر جدى استكبار جهانى و دنباله هاى اوست هوشيار باشيد كه يك لحظه غفلت همه چيز را عوض مى كند. نگذاريد مرگ هاى سردمداران مشروطه رخ نمايد و شيخ فضل الله هاى زمانه بر سر دار روند و فرزندان گمراه شده آنها بر پائين دار كف بزنند و با جنازه او آن چنان نگذاريد مهاجمان فرهنگى جوانان كشور را اسير شهوت سازند و واقعه تلخ اندلس را در ايران تكرار كنند كه شما بيش از ديگران مسئوليد.
هان اى جناح هاى خودى !نگذاريد حادثه تلخ احد تكرار شود. دهانه ها را رها نكنيد، به جمع غنائم نپردازيد كه بزودى شاهد مثله شدن حمزه هاى انقلاب خواهيد شد.
اى خادمان اسلام ! ابوسفيان ها در كمين شمايند، ابولهب ها را فراموش ‍ نكنيد، امروز عمده پيكره اسلام زير دندان هاى تيز جهانخواران جنايت پيشه جويده مى شود به اولويت ها بپردازيد.
اى ناخدايان كشتى انقلاب ! نگذاريد غير خودى هاى خائن كشتى را سوراخ كنند و خودى ها را در اين اقيانوس ژرف فتنه ها و دشمنى ها غرق نمايند.
اى گروه هاى خودى ! به فرموده امام خمينى امروز مقابله و تجزيه روحانيت انقلابى به سود كيست ؟(129) عميق و الهى بينديشيد و سليقه هاى خود را در جلوى قدم هاى مبارك وحدت ذبح كنيد. مسئله ، مسئله اسلام است نه زيد و عمرو و جناح و حزب كذا. هوشيار باشيد كه امروز روز سربازى و جهاد است ، روز اختلاف نيست .
اى وارثان انبيا! مگر پيامبران حزبى جز حزب خدا داشتند كه وارثان آنها با ديوارهاى حزبى ، خود را از بخشى از مردم جدا كنند؟ با ايجاد احزاب خودى ها را به فرقه گرايى نكشيد، مرزهاى رنگارنگ احزاب را از ميان آنها برداريد كه هر حزبى مرزى ايجاد مى كند و هر مرزى نوعى جدايى را به همراه دارد و هر جدايى وحدت شكن است و دورى دل ها را به همراه دارد. اى مناديان وحدت ! دلها را فاصله مند نكنيد، اى الفت دهنده دلها! حصار احزاب را از ميان برداريد! اى آموزگاران همبستگى ! به جدايى ها رسميت ندهيد، اى مربيان اخلاص ! خود از ميان برخيزيد كه حزب شما حزب الله است و انبيا تنها در اين حزب نام نويسى كردند.
هان اى علمداران اسلام كه لباس سربازى وليعصر عليه السلام را به تن كرده ايد با اين لباس در صحنه هاى دنيا خواهى و سياسى كارى حاضر نشويد. آيا مصالح مسلمين بازى است كه از مراعات آنها به رعايت قواعد بازى تعبير مى كنيد؟ يا واقعا به بازى برخاسته ايد كه اين تعبير اجبنى ها بر سر زبان و قلم شما نشسته است !
اى وارثان شهيدان ! شهدا را به ياد داشته باشيد؛ اى همرزمان شقايق ها! شقايق ها را فراموش نكنيد، اى يادگارهاى جهاد و ايثار و حماسه ! حماسه هاى پير خمين را زنده نگه داريد!
اى اصحاب خمينى كه امروز سرنوشت اسلام در دستان شما ورق مى خورد! رسالت شما قبل از هر چيز پاسدارى از اسلام و اصلاح وضع مسلمانان است نه احزاب و جناح ها و مبارزه بر سر لقمه هاى دلفريب دنيا، به آخرت بينديشيد، آب حيات خود را در جويبارهاى دنيا جارى نسازيد كه پايان آنها مرداب است .
اى ستون هاى انقلاب كه مدال خودى بودن بر سر شانه هاى شما مى درخشد نيك بدنيد كه مرداب بازى هاى سياسى مهلكه شناگران قهارى است كه در يكى از لحظه هاى بازى دنيا غرق شدند. پس بكوشيد كه سياست شما عين ديانت شما باشد كه هر سياستى عين ديانت نيست .
هان اى روحانيون خدا خواه ! از ريزش ها نهراسيد كه رويش هاى جديد يكى پس از ديگرى رخ مى نمايد پس با جراءت و صراحت اعضاى سرطانى پيكره خودى را جراحى كنيد كه سلامت و، ادامه حيات شما در گرو آن است و تنها اين شهامت هاست كه شما را از وضع تهمت فرقه گرايى هاى غير الهى دور مى سازد و از سكوت در محكوميت چهره هاى استحاله شده خودى مصون مى دارد.
اى بوستان هاى علوم و معارف ! شما تفرجگاه دل هاى مؤ منانيد، فضاى معطر اين بوستان ها را از ورزش هواهاى نفسانى پاك نگه داريد كه دل بستن بر سيم و زر دنيا شايسته خليفه هاى خدا نيست . چه شده است كه رياست هاى دنيا دل انگيز شده است و زرق و برق كرسى هاى مجلس دل برخى را ربوده است و با لگدمال كردن ارزش ها و پاگذاردن بر دوش ‍ برادران ، افتان و خيزان به سوى اين كعبه آمال خيز گرفته اند. اين گونه حضور در مجلس را چه اندازه خدا مى پسندد؟!
اى چشمه هاى نور كه شعله هاى اميد به سوى شما زبانه مى كشد كارى نكنيد كه قضاوت مؤ منان به آن جا رسد كه شما زهد به دنيا را ترويج مى كنيد و خود به دنبال آنيد، زبان به وحدت مى گشاييد و بر طبل تفرقه مى كوبيد، به آزادگى فرا مى خوانيد و خود اسير جناح بندى هاى خويشيد. بكوشيد كه چنين قضاوتى نباشد، بكوشيد كه چون سلف صالح خود باشيد كه خالصانه ترين ارادتهاى مؤ منان پس از خدا و صاحب الزمان به آنها اختصاص داشت . شما ماءمن و منظر و محبوب دل هاييد اگر قدم و قلم و به زبانتان رنگ و بوى دنيا ندهد وگرنه مردم جز به عالمان وارسته دل نمى بندند و با غير آنها همراهى نمى كنند.
هان اى مصلحان و صالحان خير انديش كه محبت امام خمينى با گوشت و خون شما عجين شده است و آسمان جانتان به خورشيد ولايت روشن گرديده و غيرت انقلابى وجود شما را سرشار ساخته است ! گل هاى محبت را به يكديگر هديه نماييد و تيغ ‌هاى آن را نثار دشمن كنيد.

next page

fehrest page

back page