سپس آثار هجرت در نفس آدمى را نيز بفرمائيد؟ يك اشخاصى هستند كه از اين چاه (نفس )
بيرون آمده اند، هجرت كرده اند. ((و من يخرج من بيته مهاجراً
الى الله و رسوله ثم يدركه الموت فقد وقع اجره على الله ))(107)
يك احتمالش اين است كه اين هجرت يك هجرت از خود به خدا باشد، بيت ، نفس خود انسان
باشد، يك طائفه اى هستند كه خارج شده اند و هجرت كرده اند از اين بيت ظلمانى ، از
اين نفسانيت ((مهاجراً الى الله و رسوله
)) تا رسيده اند به آنجائى كه ((ادركه
الموت ))، به مرتبه اى رسيده اند كه هيچ ديگر از خود چيزى
ندارند، موت مطلق ، و اجرشان هم ((على الله ))
است ، ديگر بهشت مطرح نيست ديگر تنعّمات مطرح نيست ، فقط الله است ، ... يك طايفه
اى هم مثل ما هستند كه اصلاً هجرتى نيست در كارشان ، ما در همين ظلمت ها هستيم ، ما
به دنيا و به طبيعت بالاتر از آن انسانيت خودمان ، در اين چاه محبوسيم ، مادر، بيت
، هستيم ! يعنى در بيت نفسانيت (و هجرت نكرده ايم !) و نمى بينيم مگر خودمان را، هر
چه مى خواهيم ، براى خودمان مى خواهيم خود است ، غير از خود هيچ (مطرح ) نيست ، ما
تا حالابه فكر اين نيافتاده ايم كه هجرتى بكنيم ، ما هر چه فكر داريم صرف همين جا
مى شود، ما به همين جا (يعنى دنيا) فكر مى كنيم . تمام نيروهاى الهى كه به ما امانت
داده اند آنطورى كه هست ردشان نمى كنيم .(108)
اى حبيب من ! سعى و كوشش كن تا به مقام شهود برسى كه شهيد، سعيد است و سعادت با
شهادت توام است و كوشش كن تا عاشق روى دلدار شوى كه هر كس كشته عشق شد شهيد كشته
شده است .
زير شمشير غمش رقص كنان بايد رفت |
كانكه شد كشته او نيك سرانجام افتاد |
مگر ممكن است كه بدون كندن نعلين شهوت و غضب از پاى نفس و بدون ترك هوى و يكباره دل
به حضرت مولا بستن به طور قرب رسيد؟(109)
... پس اى دوست از خواب بيدار شو و با ديده حقيقت و بصيرت به پروردگار خويش بنگر و
مباد كه از زمره نادانان باشى .(110)
...
بايد دانست كه نفس انسانى چون آيينه اى است در اوّل فطرت ، مصفّى و خالى از هر گونه
كدورت و ظلمت است . پس اگر اين آئينه مصفّاى نورانى با عالم انوار و اسرار مواجه شد
- كه مناسب با جوهر ذات او است - كم كم از مقام نقص نورانيّت به كمال روحانيّت
ترقّى كند تا آن جا كه از تمام كدورات و ظلمات رهائى يابد، و از قريه مظلمه طبيعت و
بيت معظلم نفسيّت خلاصى يابد و هجرت كند، پس نصيب او مشاهده جمال جميل گردد و اجر
او بر خدا واقع شود... و اگر مرآت مصفّاى نفس را مواجه با عالم كدورت و ظلمت و دار
طبيعت كه اسفل سافلين است - كند به واسطه مخالف بودن آن با جوهر ذات او كه از عالم
نور است ، كم كم كدورت طبيعت در او اثر كند، و او را ظلمانى و كدر كند، و غبار و
زنگار طبيعت وجه مرآت ذات او را فرا گيرد. پس ، از فهم روحانيات كور شود و از ادراك
معارف الهيّه و فهم آيات ربّانيّه محروم و محجوب شود. و كم كم اين احتجاب و حمق
روزافزون گردد تا آن كه نفس ، سّجينى و از جنس سّجين گردد.(111)
اگر سالك در سلوك الى اللّه يكى از حظوظ نفسانيّه را طالب باشد، ولو وصول به مقامات
بلكه گرچه وصول به قرب حق كه براى رسيدن خود به قرب حق باشد، اين سلوك الى اللّه
نيست ، بلكه سالك خارج از بيت نشده ، بلكه مسافر در جوف بيت است از گوشه اى به گوشه
اى و از زاويه اى به زاويه اى . پس ، سفر اگر در مراتب نفس شد و براى رسيدن به
كمالات نفسانيّه ، سفر الى اللّه نيست بلكه من النّفس الى النّفس است ، ولى سالك را
براى سفر الى اللّه اين سفر ناچار پيش آمد كند. و جز كمّل از اولياءعليهم السّلام
نتواند كسى سفر ربّانى بى سفر نفسانى كند؛ فقط اين شاءن براى كمّل است ؛ و شايد آيه
شريفه سلام هى حتى مطلع الفجر(112)
اشاره به اين سلامت از تصرّفات شيطانى و نفسانى باشد در جميع مراتب سير در ليالى
مظلمه طبيعت ، كه براى كمّل ليلة القدر است تا طلوع فجر يوم القيمة ، كه براى كمّل
رؤ يت جمال احديّت است . و امّا غير آنها، در جميع مراتب سير به سلامت نيستند، بلكه
در اوائل امر هيچ سالكى از تصرّفات شيطانيّه خارج نيست .(113)
در هر حال انسان بايد يك يك از اخلاق قبيحه فاسده را در نظر گرفته ، به واسطه خلاف
نفس از مملكت روح خود بيرون كند. وقتى غاصب بيرون رفت ، صاحب خانه خودش مى آيد،
محتاج به زحمت ديگرى نيست ، وعده خواهى نمى خواهد چون كه مجاهده نفس در اين مقام به
اتمام رسيد و انسان مُوَفَّقْ شد كه جنود ابليس را از اين مملكت خارج كند، و مملكتش
را (محلّ) سكناى ملائكه اللّه و مَعْبَدِ عباداللّه الصالحين قرار داد، كار سلوك
الى اللّه آسان مى شود و راه مستقيم انسانيّت ، روشن و واضع مى گردد.(114)
پس ، مادامى كه اعضاء و قلب در تصرف شيطان يا نفس است ، معبد حق و جنود الهيه مغضوب
است و عبادت حق تعالى در آنها صورت نگيرد و جميع عبادات براى شيطان يا نفس واقع شود
و به هر اندازه كه از تصرف جنود شيطان خارج شد، مورد تصرف جنود رحمانى شود.(115)
بارالها! ما را مهاجرالى الله و رسوله قرار ده و به فنا برسان .(116)
|