خورشيد عرفان
شامل : چهل سؤ ال عرفانى و اخلاقى از امام خمينى

محمد رضا رمزى اوحدى

- ۳ -


21 - اخلاص

سؤ ال :

اخلاص را چگونه در خود بيابيم و اساساً ويژگى عمل مخلصانه را بيان فرموده و آثارى كه بر آن مترتب است را نيز توضيح فرمائيد؟


اى عزيز علاج و كلّ العلاج در اينست كه انسان كه مى خواهد علمش الهى باشد وارد هر علمى كه شد مجاهده كند و با هر رياضت و جدّيّتى شده قصد خود را تخليص كند. سرمايه نجات و سرچشمه فيوضات ، تخليص نيّت و نيّت خالص است . ((من اءخلص للّه اربعين صباحاً جرت ينابيع الحكمة من قلبه على لسانه .)) اخلاص چهل روزه ، اين است آثار و فوايدش . پس شما كه چهل سال يا بيشتر در جمع (134) اصطلاحات و مفاهيم در هر علمى كوشيديد و خود را علاّمه در علوم مى دانيد و از جنداللّه محسوب مى كنيد و در قلب خود اثرى از حكمت و در لسان خود قطره اى از آن نمى بينيد بدانيد تحصيل و زحمتتان با قدم اخلاص نبوده ، بلكه براى شيطان و هواى نفس كوشش كرديد. پس اكنون كه ديديد از اين علوم كيفيّت و حالى (135) حاصل نشد، چندى براى تجربه همه باشد به اخلاص نيّت و تصفيه قلب از كدورت و رذايل بپردازيد، اگر از آن اثرى ديديد آن وقت بيشتر تعقيب كنيد گرچه باب تجربه كه پيش آمد درِ اخلاص ‍ بسته مى شود ولى باز شايد روزنه اى به آن باز شود و نور آن تو را هدايت كند.(136)
پس انسان بايد در همين عالم ، اين چند صباح را مغتنم شمارد و ايمان را با هر قيمتى هست ، تحصيل كند و دل را با آن آشنا كند. و اين در اوّلِ سلوك انسانى صورت نگيرد، مگر آن كه اوّلاً، نيت را در تحصيل معارف و حقايق ايمانيه خالص كند و قلب را با تكرار و تذكّر، به اخلاص و ارادت آشنا كند تا اخلاص در قلب جايگزين شود، چه كه اگر اخلاص در كار نباشد ناچار دست تصرف ابليس به كار خواهد بود و با تصرف ابليس و نفس - كه قدم خودخواهى و خودبينى است - هيچ معرفتى حاصل نشود، بلكه خود علم التوحيد بى اخلاص ، انسان را از حقيقت توحيد و معرفت دور مى كند و از ساحت قرب الهى تبعيد مى نمايد. ملاحظه حال ابليس كن كه چون خودخواهى و خودبينى و خودپسندى در او بود، علمش به هيچ وجه عملى نشد و راه سعادت را به او نشان نداد.(137)
شما هم اگر بخواهيد انسان باشيد، ارزش انسانى داشته باشيد، براى شكم نباشد، براى شرف باشد كارهايتان براى انسانيت باشد، براى خدا باشد، اگر بخواهيد كه كارهايتان كه براى خدا باشد به نتيجه برسد، بايد دست از هواهاى نفسانى برداريد. شيطان از انسان دست بردار نيست قسم خورده است براى خدا، من در ذهنم اين است كه به خدا تشر رفته است ، كه قسم خورده است كه نمى گذارم اينها چيزى بشوند ((الاّ عبادك منهم المخلصين )) شما با يك همچو دشمن قسم خورده اى مواجه هستيد، به جنگ او برويد.(138)
خداوندا: آينه دل را به نور اخلاص روشنى بخش ، و زنگار شرك و دوبينى را از لوح دل پاك گردان ، و شاه راه سعادت و نجات را به اين بيچارگان بيابان حيرت و ضلالت بنما، و ما را به اخلاق كريمانه متخلق فرما، و از نفحات و جلوه هاى خاص خود كه مختص اولياء درگاه است ما را نصيبى ده ، و لشكر شيطان و جهل را از مملكت قلوب ما خارج فرما، و جنود علم و حكمت و رحمان را به جاى آنها جايگزين كن ، و ما را با حُب خود و خاصان درگاهت از اين سراى درگذران ، و در وقت مرگ و بعد از آن با ما با رحمت خود رفتار فرما، و عاقبت كار ما را با سعادت قرين كن .
بحق محمد و آله الطاهرين - صلوات الله عليهم اجمعين -(139)


22 - حضور قلب در نماز

سؤ ال :

لطفاً با توجه اينكه حضرتعالى در باب نماز و آداب آن دو كتاب وزين و مهمى تاءليف فرموديد بفرمائيد چگونه ميتوان در نماز حضور قلب پيدا كرد و اساساً چرا در نماز غافليم ؟


امّا حضور قلب در عبادت : پس از براى آن نيز مراتبى است كه عمده آن دو مرتبه است : يكى حضور در عبادت اجمالاً، و آن چنان است كه در عين اشتغال به عبادت - هر عبادتى باشد چه از باب طهارت مثل وضو و غسل و چه از باب نماز و روزه و حجّ و ديگر امور - انسان به طريق اجمال ملتفت باشد كه ثناى معبود مى كند گرچه خود نمى داند كه چه ثنائى مى كند و چه اسمى از اسماء حقّ را مى خواند. شيخ عارف كامل ما(140) - روحى فداه - براى اين نحو عبادت مثل مى زدند به اينكه يكى قصيده در مدح كسى بگويد و به طفلى كه معناى آن را نمى فهمد بدهد كه در محضر او بخواند و به طفل بفهماند كه اين قصيده در مدح اين شخص است . البتّه آن طفل كه قصيده را مى خواند اجمالاً مى داند ثناى ممدوح را مى كند گرچه كيفيّت آن را نمى داند. ماها نيز كه طفل ثناخوان حقّ هستيم و نمى دانيم كه اين عبادات را چه اسرارى است و هر يك از اين اوضاع الهيّه با چه اسمى از اسماء ارتباط دارد و به چه كيفيّت ثناى حقّ است ، اينقدر بايد ملتفت باشيم كه هر يك از آنها ثنائى است از كامل مطلق و معبود و ممدوح على الاطلاق ، كه خود ذات مقدّس در اين اوضاع خود را ثنا فرموده و ما را امر فرموده كه در پيشگاه مقدّسش اين نحو ثنا كنيم .(141)
عزيزم ! تو مناجات با حقّ را مثل تكلّم با يكنفر بندگان ناچيز حساب كن . چه شده است كه اگر با يك نفر از دوستان ، سهل است با يك نفر از بيگانگان ، اشتغال به صحبت داشته باشى مادام كه با او مذاكره مى كنى ، از غير غافلى ، و با تمام توجّه به او مشغولى ، ولى در اشتغال به مكالمه و مناجات يا ولىّ النعم و پروردگار عالميان ، بكلّى از او منصرف و غافلى و به ديگر امور متوجّهى ؟! آيا قدر بندگان از ذات مقدّس حقّ افزون است ؟ يا تكلّم با آنها ارزشش از مناجات با قاضى الحاجات بيشتر است ؟ آرى من و (شما) مناجات با حقّ را نمى دانيم چيست . تكاليف الهيّه را سربار امور مى دانيم . البتّه امرى كه تحميل بر شخص شد و سربار زندگانى گرديد، در نظر اهمّيّت نخواهد داشت . بايد سرچشمه را اصلاح كرد و ايمان به خداوند و فرمايشات انبياء پيدا كرد تا كار اصلاح شود. همه بدبختى ها از ضعف ايمان و سستى يقين است .(142)
انسان در حال غلبه غضب و غلبه محبّت گاهى از هر امرى غافل مى شود. يكى از دوستان موثّق ما مى گفت : ((وقتى با جمعى از اوباش در اصفهان منازعه كرديم ، در بين اشتغال به زد و خورد مى ديدم بعضى از آنها مشت به من مى زند؛ نفهميدم چيست ، بعد كه فراغت حاصل شد و به خود آمدم معلوم شد با كارد چندين زخم به من زدند كه از آثار آن تا چندى بسترى بودم )). البتّه نكته آن هم معلوم است . وقتى كه نفس توجه تامّ به يك امرى پيدا كرد از مُلك بدن غافل مى شود و احساسات از كار مى افتد و همّش همّ واحد مى شود. ما خود در جنگ و جدال مباحثات - نعوذباللّه منها - ديديم كه اگر در مجلس هر امرى واقع شود از آن بكلّى غافل هستيم . ولى افسوس كه ما به هر امرى توجه تامّ داريم جز به عبادت پروردگار عبادت پروردگار.(143)
بنابراين ، اوّل مرتبه حضور قلب در باب عبادات ، حضور قلب در عبادات است اجمالاً؛ و آن از براى همه كس ميسور است . و آن ، چنان است كه انسان به قلب خود بفهماند كه باب عبادات باب ثناى معبود است . و از اوّل عبادت تا آخر آن ، به طور اجمال قلب را به اين معنى كه اشتغال به ثناى معبود دارد متوجّه و حاضر كند؛ گرچه خود نمى داند چه ثنائى مى كند و ذات مقدس را به چه و با چه ثنا مى كند و آيا اين عبادت ثناى ذاتى است يا اسمائى يا غير آن ، تقديسى يا تحميدى است ؛ مثل آنكه شاعرى مديحه اى براى كسى بگويد و به طفلى بفهماند كه اين در مدح فلان است ، ولى او نداند كه ممدوح را با چه و به چه مدح و ثنا كرده ؛ او اجمالاً مى داند كه مدح مى كند گرچه تفصيلاً نداند. همين طور اطفال دبستان معارف محمّدى صلّى اللّه عليه و آله ، كه مدايح و ثناهائى را كه به كشف كامل تامّ آن حضرت مكشوف و به وحى و افاضه حضرت حق ، جلّ جلاله ، بر قلب شريفش نازل شده ، در پيشگاه مقدّس مى سرايند؛ گرچه خود نمى دانند كه چه ثنائى مى گويند و به چه و براى چه ، مدح مى سرايند؛ ولى اوّل مرتبه كمال عبادات آنها آن است كه قلب آنها در عبادت حاضر باشد كه ثناى حقّ مى كنم به ثنائى كه حقّ تعالى براى خود فرموده و خاصّان درگاه به آن رطب اللّسان شده اند. بلكه اگر ثناگوئى به لسان اولياكند بهتر است .(144)
سبب عدم حضور قلب ما در عبادات و غفلت از آن چيست . اگر ما مناجات حقّ تعالى و ولىّ نعم خود را به قدر مكالمه با يك مخلوق عادى ضعيف اهميت دهيم ، هرگز اين قدر غفلت و سهو و نسيان نمى كنيم . و پر معلوم است كه اين سهل انگارى و مسامحه ناشى از ضعف ايمان به خداى تعالى و رسول و اخبار اهل بيت عصمت است ؛ بلكه اين مساهله ناشى از سهل انگارى محضر ربوبيّت و مقام مقدّس حقّ است ، ولىّ نعمتى كه ما را به لسان انبيا و اولياء، بلكه با قرآن مقدّس خود، به مناجات و حضور خود دعوت فرموده و فتح ابواب مكالمه و مناجات با خود را به روى ما فرموده ، با اين وصف ما به قدر مذاكره با يك بنده ضعيف ادب حضور او را نگاه نداريم ؛ بلكه هر وقت وارد نماز، كه باب الابواب محضر ربوبيّت و حضور درگاه او است ، مى شويم ، گوئى وقت فرصتى به دست آورديم و مشغول افكار متشتّته و خواطر شيطانيّه مى گرديم ، كانّه نماز كليد دكّان يا چرتكه حساب يا اوراق كتاب است . اين را نبايد جز ضعف ايمان به او، و ضعف يقين ، چيز ديگر محسوب داشت ، و انسان اگر عواقب و معايب اين سهل انگارى را بداند و به قلب بفهماند، البته در صدد اصلاح برمى آيد و خود را معالجه مى كند.
انسان اگر امرى را با اهميّت و عظمت تلقّى نكند، كم كم منجر به ترك آن مى شود؛ و ترك اعمال دينيّه به ترك دين ، انسان را مى رساند.(145) ...و از امورى كه انسان را اعانت كامل كند بر تحصيل حضور قلب ، مراقبه از وقت است كه عهد معهود و ميعاد موعود حقّ است . و شخص سالك الى اللّ ه و مجاهد فى سبيل اللّه اگر نتوانست تمام اوقات خود را به حقّ دهد، لااقل اين پنج وقت را كه حقّ تعالى به او وقت داده و دعوت براى ملاقات فرموده بايد مراقبت كند و از حقّ تعالى به جان و دل تشكّر كند كه او را اجازه ورود در مناجات داده و بار خدمت در مجلس انس و محفل قدس داده . پس ، از آن غفلت نكند و از وعده گاه حقّ تخلّف نورزد.(146)
اى عزيز، تو نيز به قدر ميسور و مقدار مقدور اين وقت مناجات را غنيمت شمار و به آداب قلبيّه آن قيام كن ، و به قلب خود بفهمان كه مايه حيات ابدى اخروى و سرچشمه فضائل نفسانيّه و راس المال كرامات غيرمتناهيه به مراودت و موانست با حق است و مناجات با او، خصوصاً نماز كه معجون روحانى ساخته شده با دست جمال و جلال حق است و از جميع عبادات جامعتر و كاملتر است . پس ، از اوقات آن حتى الامكان محافظت كن . و اوقات فضيلت آن را انتخاب كن كه در آن نورانيتى است كه در ديگر اوقات نيست و اشتغالات قلبيّه خود را در آن اوقات كم كن بلكه قطع كن . و اين حاصل شود، به اينكه اوقات خود را موظفّ و معيّن كنى . و براى نماز كه متكفّل حيات ابدى تو است ، وقتى خاصّ تعيين كنى كه در آن وقت كارهاى ديگرى نداشته باشى و قلب را تعلّقاتى نباشد، و نماز را با امور ديگر مزاحم قرار مده تا بتوانى قلب را راحت و حاضر كنى .(147)
اگر اجازه نبود كه انسان وارد بشود بر عبادات ، همه عبادات ، انسان خجالت مى كشيد كه بايستد در مقابل خدا و بخواهد در مقابل خدا او را تمجيد كند. انسان كوچكتر از اين است كه بايستد در مقابل خدا و خدا را تمجيد كند، تحميد كند. اين ادعاست . تحميد و تمجيد، ادعاى اين است كه من شناختم ، و انسان عاجز است از اينكه بشناسد، لكن چاره نيست چون خود گفته است ، خود او امر فرموده است و چون او امر فرموده است ، همه بايد اطاعت كنند ولو اينكه قاصر هستند از اينكه تحميد كنند خدا را، تنزيه كنند خدا را. هر جا تكبير آمده ، دنبالش تنزيه هم ، در نماز اينطور است ، سبحان الله مى گويد بعد الله اكبر. اول تنزيه مى كند خدا را، بعد تحميد مى كند، بعد تكبير مى كند كه حمد خدا در بين يك تنزيه و يك تكبير واقع مى شود. مى خواهيد ركوع برويد تكبير مى كنيد، تكبير مى گوئيد. از ركوع برمى خيزيد تكبير مى گوئيد. در ركوع تنزيه مى كنيد. وقتى وارد به سجود مى خواهيد بشويد باز تكبير مى گوئيد، در سجود تنزيه مى كنيد، بعد از سجود تكبير مى گوئيد، باز تكبير مى گوئيد و وارد سجود مى شويد و تنزيه مى كنيد. همه اش براى اين است كه بفهماند كه مساءله بالاتر از اين مسائل است . منزه است از اينكه تو تكبير كنى ، تكبير مى گوئيد، تنزيه مى كند او را از اينكه تكبير بگوئيد برايش . تنزيه مى كنيد، تكبير مى كند او را كه تنزيه اش ‍ كنيد. نماز و وضعش اينطورى است و عبادات ديگر. و اگر نبود امر خدا و لزوم اطاعت از امر خدا، بايد بگويم انسان آن كه حظ ضعيفى از معرفت دارد جراءت به اينكه بايستد و عبادت كند خدا را نداشت .(148)


23 - تقوا و ورع

سؤ ال :

همانطورى كه حضرتعالى استحضار دارند بالاترين درجه تقوا، همانا ورع مى باشد لذا خواهشمندم در اين خصوص توضيحى فرموده و طريقه حصول آن را بيان فرمائيد.


بايد دانست كه به حسب روايات شريفه ، ميزان در كمال ورع ، اجتناب از محارم اللّه است و هر كس اجتناب از محرّمات الهيّه كند از ورع دارترين مردم بشمار آيد. پس اين امر را شيطان در نظرت بزرگ نكند و تو را ماءيوس ‍ ننمايد، زيرا كه از عادت آن ملعون است كه انسان را از راه ياءس به شقاوت ابدى مى اندازد. مثلاً در اين باب مى گويد: ((چطور ممكن است در شهرى كه داراى صد هزار جمعيّت يا بيشتر است انسان از تمام آنها بيشتر ورع داشته باشد؟)) اين از مكايد آن لعين و وساوس نفس امّاره است . جواب آن اينست كه بحسب روايات هر كس از محرّمات الهيّه اجتناب كند مشمول اين روايات است و از زمره ورعناك ترين مردم بشمار مى آيد. و اجتناب محرّمات الهيّه كار بسيار مشكلى نيست ، بلكه انسان با جزئى رياضت نفس ‍ و اقدام ، مى تواند ترك جميع محرّمات كند. البتّه (اگر) انسان بخواهد اهل سعادت و نجات باشد و در تحت ولايت اهل بيت و مشمول كرامت حقّ تعالى باشد و تا اين اندازه هم صبر در معصيت نداشته باشد، نمى شود، لابّد قدرى پافشارى و تحمّل و ارتياض لازم است .(149)
پس انسان سالك پس از آن كه ، متسنّن به سنن الهيّه و متلبس به لباس ‍ شريعت شد و اشتغال به تهذيب باطن و تصقيل سرّ و تطهير روح و تنزيه قلب پيدا كرد، كم كم از انوار غيبيه الهيه در مرآت قلبش تجليّاتى حاصل شود و با جذبه هاى باطنيّه و عشق فطرى جبلّى ، مجذوب عالم غيب گردد و پس از طى اين مراحل ،سلوك الى اللّه با دستگيرى باطنى غيبى شروع شود و قلب حق طلب و حق جو شود و وجهه قلب از طبيعت منسلخ و به حقيقت منسلك گردد و با جذوه نار محبت و نور هدايت ، كه يكى رفرف عشق و يكى براق سير است ، به سوى كوى محبوب و جمال جميل ازل رهسپار شود و دست و رو از آلودگىِ توجه به غير شست و شو دهد و با قلب پاك از آلودگى به رِجز شيطان ، كه حقيقت سوائيت و اصل اصول شجره منحوسه خبيثه غيريّت و كثرت است متوجه به مقصد و مقصود گردد و مترنم به (وجهت وجهى للذى فطرالسموات والارض ) ... [الى آخره ](150) گردد و خليل آسا، تنفر از آفلين ، كه مقار نقص و رجز است ، پيدا كند و توجه به كمال مطلق ، نقشه قلب او گردد.(151)


24 - عجب و غرور

سؤ ال :

يكى از مهالك مسئله عُجب است كه دامى بس سخت و سنگين در طريق يك سالك الى الله ، است استدعا دارد راجع به اين مطلب نيز ما را راهنمائى فرمائيد؟


اى عزيز! تمام (عمر) ما كه پنجاه شصت سال است ، فرض ‍ مى كنيم كه در آن قيام كنيم به جميع وظايف شرعيّه ، و با ايمان صحيح و عمل صالح و توبه صحيحه از اين دنيا برويم . آيا اين مقدار اعمال و ايمان ما را چه مقدار جزا است با آنكه به حسب كتاب و سنّت و اجماع جميع ملل چنين شخصى مورد رحمت حقّ است و به بهشت موعود مى رود، بهشتى كه در آنجا مخلّد در نعمت و راحت و مؤ بّد در رحمت و رَوْح و ريحان خواهد بود. آيا در اينجا مجال انكارى هست ؟ با اينكه اگر بناى جزاى عمل باشد - (به ) فرض باطل كه عمل ما جزائى داشته - اينقدرى كه عقل از تصورّش كمّاً و كيفاً عاجز است نخواهد بود. پس معلوم شد كه مطلب بر اساس ديگر مبتنى است و بر پايه ديگر چرخ مى زند. آن وقت هيچ استبعادى باقى نمى ماند و براى انكار راهى باز نخواهد ماند.(152)
اى انسان ضعيف بيچاره !
آن روزى كه در كتم عدم و چاه نيستى پنهان بودى ، و نه از تو و نه از پدران تو خبرى بود ((نه از دُرد نشان بود و نه از دُرد نشان ))(153) (هل اتى على الانسان حين من الدهر لم يكن شيئا مذكورا)(154) كدام قدرت كامله و رحمت واسعه تو را از آن ظلمت بى منتهى نجات داد. و كدام دست توانا به تو خلعت هستى و نعمت كمال و جمال عنايت فرمود؟!(155)
عزيزا!
با كدام لياقت و جدّيت و كوشش ، لايق فرو فرستادن ، وحى الهى شدى ؟! بزرگترين رحمتهاى الهى و بالاترين نعمتهاى ربّانى ، نعمت هدايت به صراط مستقيم و راه نمايى به طرق سعادت است . آيا كدام كسب و عمل يا كدام لياقت و عبادت اين نعمت بزرگ را براى ما فراهم آورد؟ آيا با چه سابقه خدمتى ما لايق وجود انبياء عظام و سفراى كرام الهى شديم ؟(156)
عزيزا! دعوى مقامات و مدارج كردن سهل است . چه بسا باشد كه به خود انسان نيز، مطلب مشتبه شود و خودش نيز نداند كه مردِ ميدان اين دعوى نيست ، ولى اتّصاف به حقايق و وصول به مقامات با اين دعويها نشود.(157)
دخترم عجب و خودپسندى از غايت جهل به حقارت خود و عظمت خالق است اگر اندكى به عظمت خلقت به اندازه اى كه تاكنون بشر با همه پيشرفت علم به شمهّاى از آن آگاه شده است تفكر شود حقارت خود و همه منظومه هاى شمسى و كهكشانها را ادراك مى كند و عظمت خالق آنها را اندكى مى فهمد و از عجب و خودبينى و خودپسندى خود اظهار خجلت و احساس جهالت مى نمايد.(158)


25 - راه مبارزه با شيطان

سؤ ال :

شيطان دشمنى است كه تمام عبادات خود را بواسطه عدم يك سجده بر آدم عليه السّلام بر باد داد و آن نشانه اين است كه شيطان بعنوان دشمن قهار براى انسان مطرح است به نظر حضرتعالى راه مبارزه با شيطان چيست ؟


واى عزيز! از خداى تبارك و تعالى در هر آنْ استعانت بجوى و استغاثه كن در درگاه معبود خود، و با عجز و إ لحاح عرض كن : بار الها! شيطان دشمن بزرگى است كه طمع بر انبياء و اولياى بزرگ تو داشته و دارد. تو خودت با اين بنده ضعيفِ گرفتار اءمانى و اءوهامِ باطله و خيالات و خرافات عاطله ، همراهى كن كه بتواند از عهده اين دشمن قوى برآيد، و در اين ميدان جنگ با اين دشمن قوى كه سعادت و انسانيّت مرا تهديد مى كند، تو خودت با من همراهى فرما كه بتوانم جنود او را از مملكت خاصّ تو خارج كنيم و دست اين غاصب را از خانه مختصّ به تو كوتاه نمايم .(159)
پس اى عزيز فكرى كن و چاره جويى نما و راه نجاتى و وسيله خلاصى از براى خود پيدا كن . و به خداىِ اءرحم الرّاحمين پناه ببر، و در شب هاى تاريك با تضرّع و زارى از آنْ ذاتِ مقدّس تمنّا كن كه تو را إ عانت كند در اين جهاد نفس ، تا إ ن شاءاللّه غالب شوى و مملكت وجودت را رحمانى گردانى ، و جنود شيطان را از آن بيرون كنى ، و خانه را به دست صاحبش ‍ دهى تا سعادت ها و بهجت ها و رحمت هايى خداوند به تو عطا فرمايد.(160)
در هر حال از خداى مهربان در هر وقت خصوصاً در خلوات با تضرّع و استكانت و عجز و مذّلت بخواه كه تو را هدايت كند به نور توحيد، و قلب تو را منوَّر كند به بارقه غيبى يك بينى و يك پرستى ، تا از همه عالم وارهى و همه چيز را ناچيز دانى و با تضرّع از آن ذات مقدّس خواهش كن كه اءعمال تو را خالص گرداند و تو را هدايت فرمايد به طريق خلوص و ارادت .(161)


26 - كنترل خطورات ذهنى

سؤ ال :

لطفاً در خصوص خطوراتى كه در حالات مختلف به ذهن انسان خطور مى كند خصوصاً در حين انجام عبادات كه مزاحم تمركز ذهن مى شود راهنمائى فرمائيد؟


بدان كه اوّل شرط از براى مجاهد در اين مقام و مقامات ديگر كه مى توا (ند) منشاء غلبه بر شيطان و جنودش شود، حفظ طاير خيال است . چون كه اين خيال مرغى است . بس پرواز كُن ، كه در هر آنى به شاخى خود را مى آويزد، و اين موجب بسى از بدبختى ها است و خيال يكى از دستاويزهاى شيطان است كه انسان را به واسطه آن بيچاره كرده ، به شقاوت دعوت مى كند. انسان مجاهد كه در صدد اصلاح خود برآمده و مى خواهد باطن را صفايى دهد، و آن را از جنود ابليس خالى كند بايد زمام خيال را در دست گيرد، و نگذارد هر جا مى خواهد پرواز كند و مانع شود از اين كه خيال هاى فاسد باطل براى او پيش آيد، از قبيل خيال معاصى و شيطنت . هميشه خيال خود را متوجّه امور شريفه كند، و اين اگرچه در اوّل امر قدرى مشكل بنظر مى رسد و شيطان و جنودش آن را به نظر، بزرگ جلوه مى دهند، ولى با قدرى مراقبت و مواظبت ، امر سهل مى شود.(162)
ممكن است براى تجربه ، تو نيز چندى درصدد جمع خيال باشى و مواظبت كامل از آن كنى . هر وقت مى خواهد متوجّه امر پست و خسيسى شود، آن را منصرف كنى و متوجّه كنى به امور ديگر، از قبيل مباحات يا امور راحجه شريفه . اگر ديدى نتيجه گرفتى ، شكر خداى تعالى كن بر اين توفيق ، و اين مطلب را تعقيب كن ، شايد خداى توبه رحمت خود راهى براى تو باز كند از ملكوت ، كه هدايت شوى به صراط مستقيم انسانيّت ، و كار سلوك الى اللّه تعالى براى تو آسان شود. و ملتفت باش كه خيالات فاسده قبيحه و تصوّرات باطله از القاآت شيطان است كه مى خواهد جنود خود را در مملكت باطن تو برقرار كند، و تو كه مجاهدى با شيطان و جنودش ، و مى خواهى صفحه نفس را مملكت الهى و رحمانى كنى ، بايد مواظبت كيد آن لعين باشى ، و اين اوهام برخلاف رضاى حقّ تعالى را از خود دورنمايى تا إ ن شاء اللّه در اين جنگ داخلى ، اين سنگر را كه خيلى مهمّ است از دست شيطان و جنودش بگيرى كه اين سنگر، بمنزله سرحدّ است . اگر اين جا غالب شدى ، اميدوار باش .(163)
و مثَل قلب مثل طايرى است كه دائماً از شاخه اى به شاخه اى پرواز مى كند. مادامى كه درخت آرزوى دنيا و حبّ آن در قلب برپا است ، طائر قلب بر شاخه هاى آن متعلّق است ؛ و اگر به رياضات و مجاهدات و تفكّر در عواقب و معايب آن و تدبّر در آيات و اخبار و حالت اولياى خدا، قطع اين درخت را نمود، قلب ساكن و مطمئن مى شود و مؤ فّق به كمالات نفسانيّه ، كه از آن جمله حصولِ حضورِ قلب به همه مراتب آن است ، ممكن است بشود؛ والاّ به هر قدر كه موفّق شد در كم نمودن آن ، موفّق به نتيجه مى شود.(164)


27 - مراقبه و محاسبه

سؤ ال :

خواهشمنديم راجع به مسئله مراقبه ، و انجام عمل محاسبه كه از اركان مهم مبحث سر و سلوك مى باشد توضيحات لازم را مبذول فرمائيد؟


از امورى كه لازم است از براى مجاهد، مشارطه و مراقبه و محاسبه است .
مشارطه آن است كه در اوّل روز مثلاً با خود شرط كند كه امروز برخلاف فرموده خداوند تبارك و تعالى رفتار نكند. و اين مطلب را تصميم بگيرد. و معلوم است كه يك روز خلاف نكردن ، امرى است خيلى سهل ، و انسان مى تواند با آسانى از عهده برآيد. تو عازم شو و شرط كن و تجربه نما و ببين چقدر سهل است . ممكن است شيطان و جنود آن ملعون ، بر تو اين امر را بزرگ نمايش دهند، ولى اين از تلبيسات آن ملعون است . او را از روى واقع و قلب لعن كن ، و اوهام باطله را از قلب بيرون كن ، و يك روز تجربه كن ، آن وقت تصديق خواهى كرد. و پس از اين مشارطه ، بايد وارد مراقبه شوى و آن چنان است كه در تمام مدّت شرط، متوجّه عمل به آن باشى ، و خود را ملزم بدانى به عمل كردن به آن ، و اگر خداى نخواسته در دلت افتاد كه امرى را مرتكب شوى كه خلاف فرموده خدا است ، بدان كه اين از شيطان و جنود او است كه مى خواهد تو را از شرطى كه كردى باز دارند به آن ها لعنت كن و از شرّ آن ها به خداوند پناه ببر، و آن خيال باطل را از دل بيرون نما، و به شيطان بگو كه من يك امروز با خود شرط كردم كه خلاف فرمان خداوند تعالى نكنم وَلِىّ نعمتِ من سال هاى دراز است به من نعمت داده ، صحّت و سلامت و امنيّت مرحمت فرموده و لطف هايى كرده كه اگر تا ابد خدمت او كنم ، از عُهده يكى از آن ها برنمى آيم . سزاوار نيست يك شرط جزئى را وفا نكنم . اميد است إ ن شاءالله شيطان طرد شود و منصرف گردد، و جنود رحمان غالب آيد. و اين مراقبه با هيچ يك از كارهاى تو از قبيل كسب و سفر و تحصيل و غيرها منافات ندارد، و به همين حال باشى تا شب كه موقع محاسبه است ، و آن عبارت است از اين كه حساب نفس را بكشى در اين شرطى كه با خداىِ خود كردى كه آيا بجا آورد(ى )؟ و با ولىّ نعمت خود در اين معامله جزئى خيانت نكردى ؟
اگر درست وفا كردى ، شكرِ خدا كن در اين توفيق و بدان كه يك قدم پيش رفتى و مورد نظر الهى شدى ، و خداوند إ ن شاءاللّه تو راهنمايى مى كند در پيشرفت امور دنيا و آخرت ، و كار فردا آسان تر خواهد شد. چندى به اين عمل مواظبت كن ، اميد است ملكه گردد از براى تو، به طورى كه از براى تو، كار خيلى سهل و آسان شود، بلكه آن وقت لذّت مى برى از اطاعت فرمان خدا و از ترك معاصى در همين عالم ، با اين كه اينجا عالَم جزا نيست ، لذّت مى برى ، و جزاى الهى اثر مى كند و تو را مُلْتَذّ مى نمايد. و بدان كه خداى تبارك و تعالى تكليف شاقّ بر تو نكرده ، و چيزى كه از عهده تو خارج است و در خور طاقت تو نيست . بر تو تحميل نفرموده ، لكن شيطان و لشكر او كار را بر تو مشكل جلوه مى دهند، و اگر خداى ناخواسته در وقتِ محاسبه ديدى سستى و فتورى شده در شرطى كه كردى ، از خداى تعالى معذرت بخواه و بنا بگذار كه فردا مردانه به عمل شرط، قيام كنى ، و به اين حال باشى تا خداى تعالى ابواب توفيق و سعادت را بر روى تو باز كند و تو را به صراط مستقيم انسانيّت برساند.(165)
پس اى عزيز! در كارهاى خود دقيق شو و از نفس خود در هر عملى حساب بكش و او را در برابر هر امرى ، إ ستنطاق كن كه آيا إ قدامش در خيرات و براى امور شريفه براى چيست ؟ دردش چيست كه مى خواهد از مسائل نماز شب سؤ ال كند؟ يا أَذكارِ آن را تحويل بدهد؟ مى خواهد براى خدا مساءله بفهمد يا بگويد؟ يا مى خواهد خود را از اءهل آن قلمداد كند؟ چرا سفر زيارتى كه رفته با هر وسيله است به مردم مى فهماند؟ حتّى عددش ‍ را. چرا صدقاتى را كه در خفا مى دهد، راضى نمى شود كه كسى از او مطلّع نشود؟ به هر راهى شده ، سخنى از آن بميان آورده ، به مردم ارائه مى دهد.(166)
ولى بدان كه خدعه هاى نفس امّاره و شيطان داخلى و خارجى زياد است و چه بسا انسان را با اسم خُدا و اسم خدمت به خلق خُدا از خداى باز مى دارد و به سُوى خود و آمال خود سُوق مى دهد. مراقبت و مُحاسبه نفس ‍ در تشخيص راه و خودخواهى و خداخواهى از جُمله منازل سالكان است . خداوند ما و شما را در آن توفيق دهد.(167)
اگر در شب و روز چند دقيقه اى به حسب اقبال قلب و توجه آن - يعنى به مقدارى كه قلب حاضر است - نفس را محاسبه كند در تحصيل نور ايمان ، و از آن مطالبه نور ايمان كند، و آثار ايمان را از آن جستجو كند، خيلى زودتر به نتيجه مى رسد، ان شاءالله .(168)
هر شخصى بايد خودش را محاسبه كند. يكى از مناطق سير، محاسبه آدم است . نوع انسان مراقبت از خودش بكند در روز مشغول عمل است كه خلاف نكند، شب هم كه ، آخر شب هم كه مى رود منزل از خودش محاسبه كند، مثل يك كسى كه از او استنطاق مى خواهد بكند، بازرسى مى كند، خودش بازرسى كند ببيند كه امروز چه كرده است . شما از خودتان هر شب بازرسى كنيد و ببينيد با اين صندوق چه عمل كرديد.(169)
يكى از امورى كه حتى در امراض مؤ ثر است تلقين است كه مريض به خودش و يا ديگرى به او تلقين مى كند كه خوب مى شوى ، اين وقتى مكرر شد در نفس انسان اثر مى گذارد در موعظه هم همين طور است ، انسان بايد هم خودش را موعظه كند و هم در معرض موعظه واقع بشود. هيچ انسانى نيست كه محتاج به موعظه نباشد منتها انسان هاى بالا واعظشان خداست و انسان هاى بعد واعظشان آنها هستند تا برسد به آخر، تا برسد به ما، ما خودمان احتياج به موعظه داريم و موعظه چندين ساله در خود من باز تاثير بسزا نكرده است ... اين براى اين است كه در باطن انسان ، شيطان بزرگى است كه ايستاده است تا انسان را به هلاكت برساند، تمام همّش اين است كه انسان را بدون ايمان از اينجا بيرون كند و ما از گرفتارى به اين عواقب سوء به خدا پناه مى بريم .(170)
اگر كسى مراقب حال خودش باشد، توجه به مسائل انسانى داشته باشد، با مراقبت و با اينكه خودش را محاسبه كند، اگر در - فرض كنيد - مجلس يا در جاى ديگر يك روزى گذشته است كه در آنجا مسائلى پيش ‍ آمده است شب برود حساب كند ببيند كه واقعاً اينكه من امروز گفتم مبداء اين چى بود، يك مبداء شيطانى داشت يا مبداء الهى داشت ، اگر محاسبه كند آدم شب از خودش و خودش را در محاسبه قرار بدهد كه امروز تو اين صحبت را كردى ، اين مبداء، مبداء شيطانى بوده است نه مبداء انسانى و الهى ، ممكن است كم كم دنبال اين برود كه اصلاح كند و اگر اين كار را نكند و همان رويه را تعقيب بكند، هيچ بعيد ندانيد كه يك نفر زاهد، عابد، مسلمان ، همه چيز، يك انسان فاسد شقى اى از كار درآيد، ماءمون نيست هيچ كس .(171)
اى عزيز! قدرى از حال غفلت بيدار شو و در امر خود تفكّر كن و صفحه اعمال خود را نگاه كن . بترس از آنكه اعمالى را كه به خيال خودت ، عمل صالح است از قبيل نماز و روزه و حجّ و غير آن ، خود اينها اسباب گرفتارى و ذلّتت نشوند در آن عالم ، پس حساب خودت را در اين عالم تا فرصت دارى بكش و خودت ميزان اعمالت را برپا كن و در ميزان شريعت و ولايت اهل بيت اعمال خود را بسنج و صحّت و فساد و كمال و نقص آن را معلوم كن و آنها را جبران كن تا فرصت هست و مهلت دارى و اگر در اينجا خود را محاسبه نكنى و حساب خودت را درست نكنى در آنجا كه به حسابت رسيدگى مى شود و ميزان اعمال برپا مى شود مبتلا به مصيبتهاى بزرگ شوى . بترس از ميزان عدل الهى و به هيچ چيز مغرور مباش و جدّ و جهد را از دست مده .(172)


28 - اولين گام در راه مبارزه با نفس

سؤ ال :

لطفاً اولين مرحله ابتدائى مبارزه با مفاسد اخلاقى را كه حضرتعالى پيشنهاد مى نمائيد را بيان فرمائيد؟


بهترين علاج ها كه علماء اخلاق و اهل سلوك از براى اين مفاسد اخلاقى فرموده اند اين است كه هر يك از اين ملكات زشت را كه در خود مى بينى ، در نظر بگيرى و برخلاف آن تا چندى مردانه قيام و اقدام كنى ، و همّت بگمارى برخلاف نفس تا مدّتى ، و بر ضدّ خواهش آن رذيله رفتار كنى و از خداى تعالى در هر حال توفيق طلب كنى كه با تو اعانت كند در اين مجاهده ، مسلّماً بعد از مدّت قليلى ، آن خُلق زشت رفع شده و شيطان و جُندش از اين سنگر فرار كرده ، جنود رحمانى به جاى آن ها برقرار مى شود.
مثلاً يكى از ذمائم اءخلاق كه اءسباب هلاكت انسان است ، و موجب فشار قبر است ، و انسان را در دو دنيا، معذّب دارد، بد خُلقى با اءهل خانه يا همسايگان يا هم شغلها يا اءهل بازار و محلّه است كه اين زاييده غضب و شهوت است . اگر انسان مجاهد، مدّتى در صدد بر آيد كه هر وقت ناملايمى پيش آمد مى كند از براى او، و آتش غضب شعله ور مى شود، و بناى سوزاندن باطن را مى گذارد، و دعوت مى كند او را بر ناسزا گفتن و بدگويى كردن ، برخلاف نفس اقدام كرده ، عاقبت بد و نتيجه زشت اين خلق را ياد بياورد، و در عوض ملايمت بخرج بدهد، و در باطن ، شيطان را لعن كند و به خدا از او پناه ببرد، من به شما قول مى دهم كه اگر چنين رفتارى كنيد - بعد از چند مرتبه تكرار - آن خُلق بكلّى عوض شده ، و خلق نيكو در باطن مملكت شما منزل مى كند.(173)
آقايان بايد مراقبه كنند، بايد مراقبت كنند خودشان را از صبح تا عصر بايد مراقب خودشان باشند نفس انسان سركش است يك آن از آن غافل بشويم (نعوذبالله ) انسان را به كفر مى كشد اگر غافل بشود انسان . شيطان راضى نيست به فكر ما، او كفر ما را مى خواهد، او مى خواهد همه را منتهى كند به كفر منتها از معاصى كوچك مى گيرد و كم كم وارد مى كند در بزرگتر و كم كم در بزرگتر كم كم بالاتر تا برسد به آنجا كه خداى نخواسته انسان را منحرف كند اصلاً از اسلام . بايد مراقبت كنيد آقا از خودتان بايد از اول صبح كه از خواب پا مى شويد يا اول اذان يا عشا يا قبل از اذان كه پا مى شويد از خواب طويل ، بايد مراقب خودتان باشيد.(174)


29 - ايمان قلبى و زبانى

سؤ ال :

فرق ايمان قلبى و زبانى را لطفاً بيان فرمائيد؟


ممكن است عقل شما به برهان چيزى را إ دراك كند، ولى قلب تسليم نشده باشد و علم بى فايده گردد. مثلاً شما به عقل خود إ دراك كرديد كه مرده نمى تواند به كسى ضرر بزند، و تمام مرده هاى عالم به قدر يك مگس ، حس و حركت ندارند و تمام قواى جسمانى و نفسانى از او مفارقت كرده ، ولى چون اين مطلب را قلب قبول نكرده و تسليم عقل نشده ، شما نمى توانيد با مرده ، شب تاريك بسر بريد. ولى اگر قلب ، تسليم عقل شد و اين حكم را از او قبول كرد، هيچ اين كار براى شما اشكالى ندارد. چنان چه بعد از چند مرتبه اقدام ، قلب تسليم شده ، ديگر باكى از مرده نمى كند.
پس معلوم شد كه تسليم ، كه خَطِّ قلب است ، غير از علم است كه حظِّ عقل است .(175)
ما همه داد، از توحيد مى زنيم و حق تعالى را ((مقلب القلوب والابصار)) مى خوانيم ؛ و ((الخير كله بيده )) و ((الشر ليس اليه )) مى سرائيم ولى باز در صدد جلب قلوب بندگان خدا هستيم ، و دائماً خيرات را از دست ديگران تمنّا داريم ، اينها نيست جز اين كه اينها، يا حقايق عقليه اى است كه قلب از آن بى خبر است و يا لقلقه هاى لسانى است كه به مرتبه ذكر حقيقى نرسيده .(176)
بيچاره انسان غافل ! در امور زايله دنيا - كه خود مى داند، و هر روز مى بيند كه اهل آن ، آن را مى گذارند و مى روند و حسرتها را مى برند، اين قدر اهميت مى دهد، و با كمال جدّ و جهد در جمع و تحصيل آن مى كوشد، و خود را با هر ذلّت و زحمت و هر محنت و تعبى رو به رو مى كند، و از هيچ عار و ننگى پرهيز نمى كند. ولى براى تحصيل ايمان - كه كفيل سعادت ابدى او است - اينقدر سست و افسرده است كه با اينهمه مواعظ انبيا و اولياء و اينهمه كتابهاى آسمانى ، باز از سستى و سهل انگارى دست نكشيده ، و به فكر روزگار مصيبت و ذلّت و زحمت خود نيفتاده .(177)
ايمان فقط اين نيست كه ما اعتقاد داشته باشيم كه خدايى هست و پيغمبرى هست و چه ، نه ، ايمان يك مساله اى بالاتر از اين است اين معانى را كه انسان ادراك كرده به عقلش ، بايد با مجاهدات به قلبش برساند كه قلبش آگاه بشود، بيابد مطلب را. خيلى چيزهاست كه انسان به برهان مى داند كه فلان قضيه فلان طور است يا فلان طور نيست ، لكن چون ايمان نيامده است ، تاثير نمى كند، مثلاً نوع مردم اينطور هستند كه در يك شب تاريكى ، اگر يك مرده اى در محلى باشد پيش او مى ترسند بخوابند و همه عقيده شان هم اين است كه مرده هيچ اثرى ندارد، هيچ كارى از او نمى آيد، عقلشان مى گويد كه مرده است ،... لكن اين مطلب به قلب نرسيده ، مرده شورها به واسطه تكرارى كه كرده اند، عمل تكرار شده را به واسطه تكرار، آنها پيش مرده مى خوابند، هيچ برايشان چيزى نيست ، اين فرق ما بين ادراك عقلى و ايمان است . ادراك عقلى آدم مى كند تاءثير در آدم ندارد، تا ايمان نباشد، مساءله عقلى را قلبش نفهميده باشد، باورش نيامده باشد، آن مساءله عقلى تاءثيرش كم است . ايمان عبارت از اين است كه آن مسائلى را كه شما با عقلتان ادراك كرده ايد آن مسائل را قلبتان هم به آن آگاه بشود، باورش ‍ بيايد، اين محتاج به يك مجاهده اى است تا به قلب شما، بفهميد.(178)


30 - جايگاه رياضت در سير و سلوك

سؤ ال :

يكى از مباحثى كه در راه مبارزه با نفس مطرح مى شد مسئله رياضت دادن به نفس اماره است استدعا دارد در خصوص حد و ميزان رياضت شرعى و اسلامى مطالب لازم را بفرمائيد.


شيخ استاد ما(179) - دام ظلّه - مى فرمودند: ميزان در رياضت باطل و رياضت شرعى صحيح ، قدم نفس و قدم حقّ است .اگر سالك به قدم نفس ‍ حركت كرد و رياضت او براى ظهور قواى نفس و قدرت و سلطان آن باشد، رياضت باطل و سلوك آن منجّر به سوء عاقبت مى باشد، و دعوى هاى باطله نوعاً از همين اشخاص بروز مى كند. و اگر سالك به قدم حقّ سلوك كرد و خداجو شد، رياضت او حقّ و شرعى است ، و حقّ تعالى از او دستگيرى مى كند به نصِّ آيه شريفه كه مى فرمايد: ((وَالَّذين جاهدوا فينا لنهديَّنهم سبلنا.))(180) كسى كه مجاهده كند در راه ما هر آينه هدايت مى كنيم او را به راه هاى خود.(181) گمان مكن كه رذايل نفسانى و اخلاقى روحى ممكن الزوال نيست . اين ها خيال خامى است كه نفس امّاره و شيطان إ لقا مى كند و مى خواهد تو را از سلوك راه آخرت و اصلاح نفس باز دارد. انسان تا در اين دار تغيّر و نشاءه تبدّل است ، ممكن است در تمام اوصاف و اخلاق تغيير پيدا كند، و هر چه ملكات محكم هم باشد تا در اين عالم است ، قابل زوال است . منتها به حسب اختلاف شدّت و ضعف ، زحمت تصفيه تفاوت مى كند. البته اوّلِ پيدايش صفتى در نفس ، با زحمت و رياضت كمى او را مى توان ازاله كرد. مثل نهال نورسى كه ريشه ندوانيده باشد و متمكّن در زمين نشده باشد. ولى بعد از آن كه آن صفت ، متمكن در نفس شد، و از ملكات مستقرّه نفس گرديد، زوالش ممكن است ولى زحمتش زياد مى شود. درختى كه كهن سال شده و ريشه كرده ، زحمت كندنش زياد است . تو هر چه ديرتر در فكر قلع ريشه هاى مفاسد قلب و روح افتى ، ناچار زحمت و رياضتت بيش تر گردد.(182)
پس اى عاقل چيزى را (كه ) با يك ماه يا يك سال زحمت جزئى دنيايى با اختيار خود ممكن است اصلاح كرد، و گرفتارى هاى دنيا و آخرت را به آخر رساند، نگذر بماند و تو را هلاك كند.(183)
و از مفاسد بزرگ حبّ دنيا آن است كه انسان را از رياضات شرعيّه و عبادات و مناسك باز دارد. و جنبه طبيعت را قوّت دهد، و تعصّى نمايد طبيعت از اطاعت روح ، و انقياد آن را نكند و عزم انسانى را سست كند، و اراده را ضعيف نمايد، با اين كه يكى از اسرار بزرگ عبادات و رياضات شرعيّه آن است كه بدن و قواى طبيعيّه و جنبه ملك ، تابع و منقاد روح گردد، و اراده نفس در آن ها كاركن شود كه به مجرّد اراده ، بدن را به هر كار بخواهد، وادار كند، و از هر كار بخواهد، باز دارد. ملك بدن و قواى ظاهره مُلكيّه ، تابع و مقهور و مسخّر ملكوت گردد، به نحوى كه بى مشقّت و تكلّف ، هر كارى را بخواهد، انجام دهد. و يكى از فضايل و اسرار عبادات شاقّه و پرزحمت آن است كه اين مقصد از آن ها بيش تر انجام گيرد، و انسان به واسطه آن ها داراى عزم مى شود، و بر طبيعت غالب مى آيد و بر ملك چيره مى شود، و اگر اراده ، تامّ و تمام شود و عزم ، قوى و محكم گردد، مَثل مُلك بدن و قواى ظاهره و باطنه آن مَثَل ملائكة اللّه شود كه عصيان خدا نكنند. به هر چه آن ها را امر فرمايد، اطاعت كنند، و از هر چه نهى فرمايد، منتهى شوند، بدون آن كه تكلّف و زحمت باشد.
قواى مُلك انسان هم اگر مسخّر روح شد، تكلّف و زحمت از ميان برخيزد و به راحتى مبدّل گردد، و اقاليم سبعه مُلك ، تسليم ملكوت شود و همه قوا عُمّال آن گردند.
و بدان اى عزيز! كه عزم و اراده قويّه در آن عالم ، خيلى لازم است و كار كن است . ميزان يكى از مراتب بهشت كه از بهترين بهشت ها است ، اراده و عزم است كه انسان تا داراى اراده نافذه و عزم قوى نباشد، داراى آن بهشت و مقام عالى نشود.(184)
مثلاً در زمستان سرد، شب از خواب ناز گذاشتن و به عبادات حقّ تعالى قيام كردن ، روح را بر قواى بدن چيره مى كند و اراده را قوى مى كند، و اين در اوّل امر، اگر قدرى مشكل و ناگوار باشد، كم كم پس از اقدام ، زحمت كم مى شود، و اطاعت بدن از نفس زياد مى شود. چنان چه مى بينيم اهل آن بدون تكلّف و زحمت ، قيام مى كنند، و اين كه ما تنبلى مى كنيم و بر ما مشكل و شاقّ است ، براى آنست كه اقدام نمى كنيم ، و اگر چند مرتبه اقدام كنيم ، كم كم زحمت مبدّل به راحت مى شود. بلكه اهل آن ، التذاذ از آن مى برند بيش تر از آن التذاذى كه ما از مشتهيات دنيا مى بريم . پس به اقلام نفس عادى مى شود و ((اَلْخَيْرُ عادَةَ.))(185)
اى عزيز! بدان كه خواهش و تمنّاى نفس منتهى نشود به جايى ، و به آخر نرسد اشتهاى آن . اگر انسان يك قدم دنبال آن بردارد، مجبور شود پس از آن چند قدم بردارد. و اگر با يكى از هواهاى آن همراهى كند ناچار شود با چندين تمنّاى آن همراهى كند. اگر يك در به روى خواهش نفس باز كنى ، لابدّى كه درهاى بسيارى به روى آن باز كنى . يك وقت به واسطه يك متابعت نفس به چندين مفاسد، و از آن به هزاران مهالك مبتلا شوى . تا آن كه خداى نخواسته در دم آخر جميع راه حقّ را بر تو منسدّ كند. چنان چه خداى تعالى در نصّ كتاب كريم از آن خبر داده است .(186)
پس بر سالك راه آخرت و تائب از معاصى لازم است كه الم رياضت و عبادت را به ذائقه روح بچشاند، و اگر شبى در معصيت و عشرت بسر برده ، تدارك آن شب را بكند به قيام به عبادت خدا. و اگر روزى را به لذّات طبيعيّه ، نفس را مشغول كرده ، به صيام و مناسك مناسبه جبران كند، تا نفس ‍ بكلّى از آثار و تبعات آن كه حصول تعلّقات و رسوخ محبّت به دنيا است پاك و پاكيزه شود. البتّه توبه در اين صورت كامل تر مى شود و نورانيّت فطريّه نفس عود مى كند. و پيوسته در خلال اشتغال به اين امور تفكّر و تدبّر كند در نتايج معاصى و شدّت باءس حقّ تعالى و دقّت ميزان اعمال و شدّت عذاب عالم برزخ و قيامت ، و بفهمد و به نفس و قلب بفهماند كه تمام اين ها نتايج و صور اين اعمال قبيحه و مخالفت هاى با مالك الملوك است . اميد است كه پس از اين علم و تفكّر، نفس از معاصى متنفّر شود و انزجار تامّ و تمام برايش حاصل شود.(187)


next page

fehrest page

back page