ماه تابان
حسن كشوردوست

- ۲ -


زندگى مشترك  
آقا روح الله از تشكيل خانواده ، مدتى در تهران در خيابان آبسرداراقامت داشتند و سپس به قم عزيمت نمودند. در قم خانه اى تهيه كردند و مدت شش ماه در آن سكونت داشتند. گويا صاحبخانه مى خواست منزلش تخليه گردد، يا آنكه به دليل كرايه سنگين ، آقا ناچار به تخليه آن گرديدند. پس ، خانه اى ديگر در محله اى نزديك عشق على كه به آنجا الونديه مى گفتند، اجاره كردند.
حقوق (انتظار از همسر)  
حقوق اختصاصى زن شامل نفقه و جوانب مربوط به آن ، برخورد خوش و نيكو، احترام و مدارا، رعايت عدالت ، پيشگيرى و منع از گناه و لغزش و حفظ زمينه براى عفت و... است .
همسر آقا مى گويد: ايشان به من خيلى احترام مى گذاشتند. اينكه من بگويم زندگى مرا به رفاه اداره مى كردند، نه ، طلبه بودند و نمى خواستند دست پيش اين و آن دراز كنند؛ ولى احترام مرا نگه مى داشتند و حتى حاضر نبودند كه من در خانه كار كنم . هميشه به من مى گفتند: جارو نكن . اگر مى خواستم لب حوض روسرى بچه ها را بشويم ، مى آمدند و مى گفتند: بلند شو، تو نبايد بشويى .
من پشت سر ايشان اتاق را جارو مى كردم و وقتى منزل نبودند؛ لباس بچه ها را بشويم ، مى آمدند و مى گفتند: بلند شو، تو نبايد بشويى .
من پشت سر ايشان اتاق را جارو مى كردم و وقتى منزل نبودند؛ لباس بچه ها را مى شستم . حتى وقتى وارد اطاق مى شدم ، به من نمى گفتند در را پشت سرتان ببنديد؛ صبر مى كردند تا بنشينم و بعد خودشان بلند مى شدند و در را مى بستند. ( 36)
آقا واقعا شوهرى اسلام شناسى بودند و مى دانستند كه اسلام به مرد چه مقدار حق دخالت در زندگى همسرى را داده است . ( 37)
برخورد و رفتار و ديابت و تقواى ايشان بر من نيز چون فرزندانم اثر داشته است ... اگر شوهرى بى ايمان داشتم ، در ديانت ضعيف مى شدم . آقا به من و خانواده شان تذكر مى دادند: مواظب اخلاق و سيرت خود باشد. خودتان را نگريد و تكبر نكنيد.( 38)
مسئوليتها وظايف  
ازدواج تحول و دگرگونى خاصى در زندگى زن و شوهر ايجاد مى كند. در اين رابطه زن و شوهر وظايف و مسئوليتهاى جديدى را پيدا مى كنند كه با زندگى گذشته شان بكلى متفاوت است . انتظارات متقابل زن و شوهر از يكديگر و وظايف هر يك از طرف شرع و عرف ، موفقيت خاصى را در خانواده به وجود مى آورد؛ كه بعضا سهل انگارى در آن ممكن است به بهاى تزلزل خانواده بينجامد.
دختر آقا نقل مى كند: آقا همان اوايل ازدواج به خانم فرمود بودند: من از تو مى خواهم كه واجبات را انجام دهى و سعى كنى كه محرمات را انجام ندهى ؛ ولى در مورد عرفيات مساءله اى نيست و آزاد هستى . ( 39)
همسر آقا نقل مى كند: آقا همان اوايل ازدواج به خانم فرموده بودند: من از تو مى خواهم كه واجبات را انجام دهى و سعى كنى كه محرمات را انجام ندهى ؛ ولى در مورد عرفيات مساءله اى نيست و آزاد هستى .
همسر آقا از قول ايشان نقل مى كند كه آقا ابتداى زندگى مان فرمودند: آنچه از تو مى خواهم اين است كه واجبات را انجام بدهى و محرمات را ترك كنى . به مستحبات خيلى كار نداشتند. ( 40)
دختر آقا مى گويد: هيچ وقت مانديم ايشان به خانم بگويند فلان كار را انجام بده . اگر روزى خانم غذا را تهيه مى كردند، هر چقدر هم كه بد مى شد، كسى حق اعتراض نداشت و آقا از آن تعريف مى كردند. ( 41)
اگر دكمه اى از پيراهن آقا مى افتاد، مى گفتند: مى شود اين را بدهيد بدوزند؟ نمى گفتند خودت بدوز؛ و احيانا اگر روز بعد دوخته نشده بود، نمى گفتند چرا ندوخته ايد، مى گفتند كسى نبود بيايد بدوزد؟ تا آخر عمرشان هرگز به همسرشان نگفتند يك ليوان آب به من بده ؛ امام خودشان به طور مكرر اين كار را براى خانم انجام مى دادند. مثلا مى دانستند خانم فراموش مى كنند قرصش را بخورد، به ايشان يادآورى مى كردند.( 42)
كمك در كار خانه  
آقا هميشه در كارهاى منزل كمك مى كردند و به بچه ها مى گفتند: كمك از بهشت آمده است . مثلا خودشان چاى مى ريختند. حتى وقتى ليوان آبى مى خواستند و به كسى دستور نمى دادند؛ بلكه خودشان به آشپزخانه مى رفتند و ليوان را آب مى كردند.
به طور مثال در جمع خانواده كه نشسته بودند، گاه مى ديديم ، آقا به طرز آشپزخانه مى روند. از ايشان سؤ ال مى شد، مى گفتند: مى روم آب بخورم . مى گفتيم : به ما بگوييد تا برايتان آب بياوريم . مى گفتند: مگر خودم نمى توانم اين كار را بكنم ؟ بعد با خنده مى گفتند: انسان بايد خودكفا باشد. ( 43) يكى از شاگردان آقا مى گويد: همان زمان كه آقاى بروجردى به قم آمده بودند؛ آقا در خانه يخچال قاضى زندگى مى كردند. حدودا چهل و چهار ساله بودند. گاهگاه من مى ديدم كه با آن مقام و موقعيتشان در صف نانوايى ايستاده اند و نان مى گيرند. كارهاى منزل را هم خودشان انجام مى دادند. ( 44)
اقتصاد خانواده  
آقا در خانواده به همه مسائل اشراف و احاطه داشتند. ايشان در خانه به همه مسائل نظارت مى كردند. يكى از كاركنان بيت آقا مى گويد: كيفيت خرج خانه و خريد به عهده من بود، ليست چيزهايى را كه مى خواستم ، مى نوشتم و آن را خدمت آقا مى بردم و پول مى گرفتم و براى خريد به بازار مى رفتم . به ياد ندارم كه چيزى براى بيت خريده باشم و آقا نگاه نكنند. در حالى كه قبل از خريد اجازه آن را از ايشان يا خانم گرفته بودم ؛ ولى در عين حال در مورد كم يا زياد خريدن ، گران يا ارزان خريدن ، دقت نظر داشتند.( 45)
روابط انسانى  
احترام و محبت به همسر  
آقا به همسر خود خيلى احترام مى گذاشتند و خيلى اهميت مى دادند؛ يعنى يك حرف بد يا زشت به ايشان نمى زدند.
يك روز به دخترانشان ، صديقه و فريده كه از پشت بام به منزلت همسايه رفته بودند اعتراض كردند و گفتند: در آن خانه نوكر بوده است ؛ و از اين بابت نگران بودند؛ ولى وقتى همسرشان گفت كسى آنجا نبوده است . ايشان هيچ نگفتند.
روز ديگرى بچه ها با توپ در اتاق بازى مى كردند و توپ را به شيشه زدند و شيشه شكست . آقا خيلى ناراحت آمدند تا بچه ها را تاءديب كنند كه چرا اين كار را كرديد؟ همسرشان گفت : من به بچه ها گفتم بازى كنند، عيب ندارد. آقا ديگر هيچ نگفتند و سرشان را پايين انداختند و از اتاق بيرون رفتند.
ايشان حتى در اوج عصبانيت هرگز بى احترامى نمى كردند. هميشه در اتاق جاى خوب را به همسرشان تعارف مى كردند. هميشه تا ايشان سر سفره نمى آمدند، خوردن غذا را شروع نمى كردند، به بچه ها مى گفتند صبر كنيد تا خانم بيايند. ( 46)
آقا قرار گذاشته بودند كه سالى يك بار خانم به تهران برود و سه ماه تابستان را در تهران بگذارند؛ خودشان هم به خمين مى رفتند. اين برنامه هميشه اجرا مى شد و حتى تا بزرگ شدن فرزندان نيز ادامه داشت . آقا سختشان بود كه خانم در زمستان به مسافرت برود و از روزى كه خانم به مسافرت مى رفت ، اخمهاى آقا در هم بود تا ايشان برگردد. آقا در موقع ورود خانم به منزل مى خنديدند و اين يكى از راههاى ابراز علاقه ايشان به خانم بود. ( 47)
يك بار كه خانم مسافرت رفته بود، آقا خيلى دلتنگى مى كردند، فريده خانم ، دختر آقا مى گويد: وقتى آقا اخم مى كردند، ما به شوخى مى گفتيم : اگر خانم باشد، آقا مى خندند و وقتى خانم نباشد، آقا ناراحتند و اخم مى كنند..
خلاصه ما هر چه سر به سر آقا گذاشتيم ، اخم آقا باز نشد. عاقبت من گفتم : خوشا به حال خانم كه شما اينقدر دوستش داريد. ايشان گفتند: خوش به حال من كه چنين همسرى دارم . فداكارى اى كه خانم در زندگى كرده ، هيچ كس نكرده است ؛ شما هم اگر مثل خانم باشيد، همسرتان شما را اينقدر دوست خواهند داشت . ( 48)
درس دادن به همسر  
بعد از ازدواج ، آقا به همسرشان تعليم مى دادند. همسر آقا نقل مى كند سال اول ، هيئت خواندم و بعد از آن شروع به خواندن جامع المقدمات كردم . دو بچه داشتم كه سيوطى را شروع كردم و وقتى سيوطى تمام شد، چهار بچه داشتم . وقتى بچه چهارم كه فريده خانم است به دنيا آمد، ديگر وقت مطالعه و درس خواندن نداشتم ؛ ولى ايشان تدريس شرح لمعه را شروع كردند؛ مقدارى كه پيش رفتم ، ديدم عاجزم و هيچ نمى توانم بخوانم . مجموعا هشت سال در نزد آقا درس خواندم . اينكه خودشان قبول كردند كه به من درس بدهند، برايم در حكم تشويق بود. ( 49)
احترام و محبت خانم به آقا  
خانم خيلى مفيد بود كه كارى برخلاف ميل و رضاى آقا انجام ندهد و قدمى برندارد.
يكى از دختران آقا درباره رفتار مطلوب و شايسته مادرش با آقا مى گويد: خانم نسبت به آقا خيلى احترام قائل بود و خيلى صبور و بردبار بود. ايشان دخترى بود كه در تهران بزرگ شده بود. در خانواده اى بزرگ شده بود كه تقريبا از وسايل رفاهى نسبتا خوبى برخوردار بود و حالا آمده بود تا در قم زندگى كند. تا كسى قم شصت - هفتاد سال پيش را نديده باشد، نمى تواند تصور كند كه چطور بود. در عين حال ، تنم تحمل مى كرد، به خاطر محبتى كه به آقا داشت و محبتى كه آقا نسبت به ايشان اعمال مى كردند، خانم هم به همين جهت زندگى در غربت را تحمل مى كرد. من يادم است كه در بچه دارى ، خانه دارى ، مهمان دارى و كارهاى دگر ابدا اينطور نبود كه خانم كلامى بگويد و حرفى بزند كه براى آقا كدورت پيش بياورد يا خداى نكرده شماتتى باشد. ( 50)
علاقه خانم به آقا در حدى بود كه بخشى از اشعار ايشان را حفظ كرده بود؛ و يك دفعه كه اشعار آقا گم شده بود، ايشان آن مقدارى را كه حفظ بود، در دفترى ثبت كرد. ( 51)
اعتماد آقا به خانم در حدى بود كه شب دستگيرى آقا و تبعيد ايشان به تركيه ، آقا مهر و كليد در قفسه شان را به خانم دادند. ( 52)
خانم در مبارزات ، ناراحتيها، سختيها و... هميشه مشوق بود و هيچ وقت هم به آقا نمى گفت كه چرا اين كار را مى كنيد، آخرش چه مى شود؟ آخر چه اثرى دارد؟ يا چه فايده اى دارد. خانم نه تنها در اهداف و برنامه هاى آقا براى ايشان دلسردى ايجاد نمى كرد؛ بلكه مشوق ايشان در كارها بود. ( 53)
تربيت فرزندان  
ثمره اين ازدواج با ميمنت هشت فرزند است : مصطفى يك سال پس از ازدواج به دنيا آمد. پسرى به نام على كه در چهار سالگى فوت كرد، صديقه ، فريده ، زهرا و احمد و دخترى به نام سعيده كه در هفت ماهگى فوت كرد، فرزند آخر لطيفه نام داشت كه در سنين كودكى در گذشت . ( 54)
اصل مهم در تربيت ، همكارى و هماهنگى  
اولين گام در جهت تربيت مطلوب فرزندان ، همكارى و هماهنگى در تربيت است . آقا در منزل به همسرشان در نگهدارى بچه ها كمك مى كردند و هنگامى كه بچه ها كوچك بودند و شب تا صبح گريه مى كردند و همسرشان مجبور بود تا صبح بيدار بماند، آقا شب را تقسيم كرده بود؛ يعنى مثلا دو ساعت ايشان بچه را ساكت مى كردند و خانم مى خوابيد و بعد دو ساعت خودشان مى خوابيدند و خانم بچه را نگه مى داشت . البته روزها كه مشغول درس و بحث بودند فرصتى براى نگهدارى بچه ها نداشتند.
تربيت دينى بچه ها به عهده آقا بود. همسرشان مى گويد: روحيه آقا و حركتها و صحبتهايشان بر بربچه ها اثر مى گذاشت . بخصوص ديانت ايشان بسيار مؤ ثر بود. بچه هاى من متدينند و من از اين بابت شاكر به درگاه خدايم و مى دانم كه همه اينها اثر وجود آقاست . ( 55)
همچنين مى گويد: من به ايشان (آقا) مى گفتم : تربيتهاى ديگرشان با من ، نمازشان با شماخودشان مقيد بودند و مى پرسيدند. به طور كلى بچه هاى من اخلاق و ايمان را از آقا دارند؛ اما سليم بودن و سازگار بودن در زندگى با همسرانشان را از من دارند. ( 56)
دين معيار ملاك تربيت  
ملاك تعيين رفتار براى بچه ها از نظر آقا، تبعيت از شرع و عمل به واجبات بود. عروس آقا مى گويد: در آن زمان پوشيدن لباس آستين كوتاه در خانه براى دختر يك روحانى پسنديده نبود؛ اما آقا مى گفتند: در خانه اشكال ندارد چون خلاف شرع نيست ؛ اما در بيرون بايد كاملا پوشيده باشد. يا پوشيدن لباس زرد، سرخ و آبى و... را در خانه مساءله اى نمى دانستند و مى گفتند: در رنگ قيدى ندارم ، در خانه هر طور كه مى خواهيد لباس ‍ بپوشيد، به شرط اينكه خلاف شرعى در آن نباشد. ( 57)
روشهاى تربيتى آقا  
بازى
آقا با بچه هاى خود در منزل بازى مى كردند، يكى از نزديكان نقل مى كند، آقا در زمان كودكى فرزندانشان ، با تمام كارهاى مهمى كه داشتند يك ساعت با آنها بازى مى كردند و در برنامه ريزى امور خود به اين امر توجه و عنايت داشتند و حتى از همان زمان كودكى به هنگام تفريح و بازى ، برنامه ديگرى پياده نمى كردند. ( 58)
اقتدار  
روش تربيتى آقا خيلى قاطعانه بود. مثلا اگر بچه ها از روى بچگى يا شيطنت ، كارى برخلاف ميلشان انجام مى دادند، اينگونه نبود كه آنها را تنبيه كنند و يا بگويند: من به شما نگفتم اين كار را نكنيد؟ چرا كرديد؟... و آنها بگويند: آقا ببخشيد اما آقا آنچنان جذبه اى داشتند كه بچه ها خود از ايشان حساب مى بردند و مواظب رفتارشان بودند؛ گاهى اوقات يك تشر مى زدند و يا تندى مى كردند و همان براى چندين روز كافى بود. ( 59)
روزى يكى از دختران آقا با دو خواهر بزرگترشان كه نه و يازده ساله بودند، على رغم تذكر قلبى پدر در مورد نرفتن به خانه همسايه ، به آنجا رفته بودند، خبر به گوش ايشان رسيد، آقا براى ترساندن آنان تركه اى برداشتند و آن را به ديوار زدند تركه شكست و چوب شكسته به پاى دخترشان اصابت كرد و بعد از مدت كوتاهى محل اصابت غير عمدى تركه كبود شد، ايشان از ماجرا خبردار شدند و مقدار كبودى را ديدند و در قبال آن ، ديه لازم را به او دادند و با ملاطفت خاصى دوباره دستور خود را تكرار كردند. ( 60)
اغماض و چشم پوشى  
اگر بچه ها كار خلاقى مى كردند كه مى دانستند چنانچه آقا بدانند ناراحت مى شوند، دو - سه روز خودشان را از ايشان مخفى مى كردند كه مبادا آنها را ببينند و دعوا كنند. يك روز يكى از دختران آقا، كه ده - يازده ساله بود، براى خريد كاغذ از مغازه محل سكونت از خانه خارج شد. موقع بازگشت همان طور كه تند مى آمد و صورتش را خيلى خوب نگرفته بود، البته مكلف بود. تا مكلف نبودن آقا تكليفى بر آنها نمى كردندديد آقا دارند مى آيند و او را ديده بود؛ چون هم صورتش باز بود و هم تند مى آمد، به قدرى ترسيد و وحشت كرد كه دو روز در منزل پنهان شده بود؛ يعنى سر سفره حاضر نمى شد و يك جورى بهانه مى كرد و شبها خود را به خواب مى زد و سرسفره نمى رفت . آقا هم نمى گفتند چرا او سر سفره نمى آيد؟ در صورتى كه اگر يكى از بچه ها يك روز سر سفره نبود، مقيد بودند بپرسند چطور نيست ؟ چرا سر سفره نيست ؟ اگر بچه ها خانه بودند، بايد سر سفره حاضر مى شدند و اگر هم خانه نبودند، مى پرسيدند چرا نيستند؟ چون بچه ها اصلا اجازه نداشتند بدون خانم جايى بروند؛ ولى ايشان مى دانستند كه او براى چه رو نشان نمى دهد، به همين دليل اصلا هم به دورى خودشان نياورند، براى اينكه قبح قضيه از بين نرود و اين وحشت براى بچه ها باقى بماند. اينگونه . رفتار اثر خوبى داشت و باعث مى شد بچه ها كار خلافى انجام ندهند، نه اينكه دائما كار خلاف انجام دهند و تنبيه بشوند و يا غذر خواهى كنند و مجددا آن عمل را انجام بدهند.
عدالت در محبت  
همه بچه ها در نزد ايشان عزيز بودند، بچه ها هيچ وقت احساس نكردند كه حتى ايشان كداميك از آنها را بيشتر دوست دارند كداميك را كمتر. دختر و پسر بودن فرزندان اصلا براى ايشان مطرح نبود؛ رفتارشان با همه يكسان بود؛ البته در ظاهر نسبت به اولاد دختر اظهار محبت بيشترى مى كردند و لطف خاصى نسبت به فرزندان دختر خود داشتند. شايد به خاطر آنكه مى دانستند اولاد دختر در جامعه كمتر مورد لطف قرار مى گيرد؛ و آنطور كه شايسته است به آنان توجه نمى شود.
رفتار آقا با تك تك فرزندان به گونه اى بود كه هر كسى فكر مى كرد او را بيشتر از بقيه دوست دارد. ( 61)
روش الگويى در تربيت دينى  
از نظر تربيتى ، امام براى فرزندانشان الگو بودند؛ وقتى كارى را به بچه ها مى گفتند انجام ندهيد، بچه ها كه مى ديدند ايشان در عمرشان آن كار را انجام نيم دهند. قهرا آنها هم انجام نمى دادند. ( 62)
يكى از فرزندان آقا مى گويد: خوب به ياد دارم كه آرام از خواب برمى خواستند و به نماز مى ايستادند وسيعى مى كردند هنگام وضو، صداى گامهايشان آرامش ديگران را برهم نزند. اغلب ديگران را نه با كلام ، كه با عمل به ادارى فرايض دعوت مى كردند. همواره سعى داشتند كلام حق را با حلاوت و شيرينى و آرامش و ملاطفت قرين سازند. هرگز در اين خصوص ‍ به عتاب ( 63) متوسل نمى شوند و عبادت خدا و انجام واجبات را در نظر ديگران سنگين و طاقتفرسا جلوه نمى دادند. ( 64)
آقا خودشان از نيم ساعت به ظهر وضو مى گرفتند و مشغول نماز خواندن مى شدند و ما هم داخل حياط مشغول بازى كردن بوديم . يك مرتبه هم نيامدند صدا كنند كه دخترها ! براى نماز بايستيد، بياييد، من ايستاده ام ، پشت سر من يا خودتان نماز بخوانيد. ايشان تمام سال اول اذان ، نماز مى خواندند؛ ولى يك بار هم به ما نگفتند كه الان دست از كارتان برداريد، موقع اذان است ، دست از بازى تان برداريد و براى نماز بايستيد؛ ولى به بچه ها مى گفتند: شما بايد در طول اين ساعت نماز بخوانيد، واى به حال كسى كه در طول اين ساعت نماز نخواند... صبحها هم كسى را از خواب بيدار نمى كردند و مى گفتند: خودتان اگر بيدار مى شويد، بلند شويد نماز بخوانيد، اگر بيدار نشديد، مقيد باشيم كه ظهر قبل از نماز ظهر و عصرتان نماز صبحتان را قضا بكنيد. زمستان هم كه بلند مى شديم وضو بگيريم ، اگر كمى آب گرم داشتند، مى گفتند: بياييد با اين آب گرم وضو بگيريد.
آقا به جز در مسائل شرعى ، در بقيه مسائل خيلى سختگيرى نمى كردند. ايشان هميشه مقيد بودند كه فرزندانشان دستورهاى خدا را انجام دهند تا بتوانند از گناهان دور باشند. ايشان مقيد بودند كه فرزندان دخترشان از بچگى حجاب شرعى شان را حفظ كنند.
آموزش اخلاق اجتماعى  
اعضاى خانواده در منزل حق انجام هيچ گونه گناهى ، از جمله : غيبت ، دروغ ، بى احترامى به بزرگتر و توهين به مسلمانان را نداشتند. ايشان هميشه تاءكيد مى كردند كه بندگان خدا هيچ امتيازى ، جز از نظر تقوا و پرهيزكارى برهم ندارند و اين مساءله را از بچگى به بچه ها گوشزد مى كردند. ايشان هميشه مى گفتند: بين شما و كارگرى كه در منزل كار مى كند، هيچ فرقى نيست .
بچه ها عملا اين درسها را از پدر آموخته بودند. با اين روش بود كه از روشهاى اسلامى را فرا مى گفتند. يكى زا دختران آقا مى گويد: من كوچك بودم . روزى پيرمردى براى باغچه منزل خاك آورده بود. سر سفره بوديم كه او آمد. پدر گفتند: اين پيرمرد ناهار نخورده ، بشقابى از سفره برداشتند، اول خودشان چند قاشقى از غذايشان را در بشقاب بريزيد تا غذاى يك نفر بشود، چون غذاى اضافى نداشتيم ؛ به اين ترتيب غذاى آن پيرمرد را آماده و با قدرى نان مرتب كرديم . در عالم بچگى آنقدر از اين كار خوشم آمد كه نهايت نداشت . بچه ها از اول نسبت به پدر، احترام خاص قائل بودند و مقيد بودند كه كارى خلاف ميل ايشان انجام ندهند. در اثر رفتارهاى پدر بود كه حتى بچه ها به ذهنشان خطور نمى كرد كه به يكديگر دروغ بگويند، يا غيبت يكديگر را بكنند.
رعايت حقوق همسايه  
فرزندان هر چقدر در منزل ، بازى يا شلوغ مى كردند، هيچ ايرادى نمى گرفتند؛ ولى اگر مى فهميدند كه كارى كرده اند كه همسايه اذيت شده ، بشدت به آنها اعتراض مى كردند و ناراحت مى شدند كه چرا همسايه را اذيت كرده اند. بنابراين بچه ها نيز سعى مى كردند كارى كنند كه ايشان خوشحال شوند و برخلاف ميل ايشان قدمى برندارند تا ايشان ناراضى و ناراحت نشوند. ( 65)
فصل دوم : تاءليف و تدريس  
مطالعه  
يكى از فرزندان آقا نقل مى كند: تا آنجا كه به ياد دارم آقا هميشه مشغول مطالعه بودند و از منزل بيرون رفتنشان ، براى تدريس در مسجد سلماسى قم بود.
آقا تا سر ظهر مطالعه مى كردند و يك كلمه حرف نمى زدند؛ مگر اينكه از ايشان سؤ ال مى شد كه به اندازه سؤ ال جواب مى دادند و جز اذان ظهر هيچ چيز مانع مطالعه ايشان نمى شد.
آقا مطالعه را دوست داشتند و به قدرى مطالعه مى كردند كه چشمشان خسته مى شد. گاهى شش ساعت پى در پى مطالعه مى كردند كه چشمشان خسته مى شد. گاهى شش ساعت پى در پى مطالعه مى كردند. در اتاق يك ميز جلويشان بود به بلندى يك متر، دورشان كتاب بود و ايشان توى كتابها گم بودند.
آقا مصطفى مى گويد: آقا شبى دو يا سه ساعت بيشتر نمى خوابيدند. آقا كتابهاى متنوعى را مطالعه مى كردند. مطالعات تاريخ يا تفسير و كتابهاى اخلاق و روايات نيز در برنامه كار ايشان به قدرى كتابهاى متنوع مطالعه مى كردند كه صداى كسانى كه براى ايشان كتاب تهيه مى كردند، در مى آمد.
آقا كتابهاى قصه و داستانهاى معروف را خوانده اند. اكثر نوشته هاى نويسندگان بزرگ جهان را در زمينه هاى اجتماعى و سياسى خوانده اند. تاريخ ايران را بارها مطالعه كرده اند و تاريخ مشروطه را خوب مى دانستند.
ايشان علاوه بر اينكه خودشان كتاب مى خواندند برخى از كتابها را به دوستان و نزديكان و اعضاى خانواده بر مطالعه معرفى مى كردند.
هيچ يك از نزديكان آقا، حتى براى يك بار هم ايشان را در حال بيكارى و يا گذراندن بيهوده وقت نديده است ؛ و در زندگى آقا چيزى به اسم تعطيلى وجود نداشت . ايشان همواره يا در حال مطالعه بودند و يا عبادت ( 66) ( 67)
تاءليفات  
آقا روح الله در كنار تحصيل ظاهرا اولين كتاب را كه حاوى نكات عميق عرفانى ، فلسفى و كلامى است با تكيه بر آيات قرآنى و روايات اهل بيت (ع ) در شرح دعاى مباهله معروف به دعاى سحر، در سن 27 سالگى و به زبان عربى نوشته اند؛ كه بعدها به فارسى ترجمه شد.
كتاب چهل حديث از آثار گرانبهاى اخلاقى و عرفانى آقا روح الله خمينى (س ) است كه در سن 37 سالگى تاءليف شده است ؛ در اين اثر، چهل حديث از روايات پيشوايان دين در مسائل اخلاقى و اعتقادى به صورت مشروح با بيانى شيوا و اثر گذار شرح داده شده است .
كتاب ديگر ايشان در همين سال به نام سره الصوة به زبان عربى در بيان اسرار معنوى و عرفانى نماز است .
قبل از اين دو كتاب ، آقا روح الله هفت كتبا ديگر در موضوعات دينى نوشته بودند. آقا روح الله كتاب آداب نماز را، كه شرحى است بر آداب و اسرار معنوى نماز و سرشار از نكات اخلاقى و عرفانى است ، در چهل سالگى به زبان فارسى نوشتند كه به فرموده خودشان با حال عامه تناسبى دارد؛ و به جهت ساده بودن نگارش كتاب مى تواند براى عامه مردم مفيد باشد.
آقا روح الله اكثر كتابهاى عرفانى خود مانند چهل حديث سرالصلوة و آداب الصلوة را تا چهل سالگى نوشتند. ايشان در واقع از دستور آيه كريمه ويزكيهم و يعلمعم الكتاب و الحكمة پيروى كردند؛ يعنى اول خود را ساختند و سپس به مسائل علمى پرداختند. ايشان با شناخت كامل و عرفان نسبت به خدا و خود، عامل اجراى دستورات الهى شدند و آموخته هاى خود را به عمل در آوردند.
كسانى كه با ايشان و كتابهايشهان از نزديك آشنايى داشتند، مى دانستند كه بين نوشتار و گفتار و كردار ايشان هماهنگى وجود دارد. ايشان كتابهاى اصولى و فقهى خود مانند البيع ، مكاسب محرمه و... را بعد از چهل سالگى نوشتند.( 68)
هدف آقا روح الله از نوشتن كتاب ، شهر طلبى و سودجويى نبوده است . بنابراين پس از تاءليف كتاب ، آن را در اختيار ديگران قرار مى دادند و خود هيچ گونه هزينه و يا وقتى براى چاپ و توزيع و تبليغ كتاب نمى كردند. ( 69)
تدريس  
حاج آقا روح الله تدريس كتب فلسفى را در سن 27 سالگى آغاز كردند و همزمان با تدريس فلسفه ، براى افراد شايسته و مورد اعتماد به طور خصوصى بحثى از علوم عرفان را نيز شروع كردند. ( 70)
ايشان قبلا به تدريس سطح اشتغال داشتند و سالهاى طولانى در حوزه علميه قم به تدريس چندين دوره فقه ، اصول ، فلسفه و عرفان و اخلاق اسلامى در مدرسه فيضيه ، مسجد اعظم ، مسجد محمديه ، مدرسه حاج ملا صادق ، مسجد سلماسى و... همت گماشتند كه حاصل آن ، تربيت صدها شاگرد عالم و دانشمند و باتقوا از جمله : آيت الله مطهرى بود. ( 71)
ايشان از 42 سالگى صبحها درس خارج فقه را كه انبوهى از جمعيت در آن شركت مى كردند و به دنبال آن خارج اصول فقه را نيز آغاز كردند كه درس ‍ ايشان بزرگترين و پرجمعيت ترين حوزه هاى درس ، بعد از درس خارج فقه آيت الله بروجردى بود. كثرت جمعيت در درس چنان بود كه پس از اتمام درس ، ساعتها كوچه محل تشكيل درس ، از جمعيت موج مى زد. ( 72)
شاگردان ايشان مى گويند، درس اصول حاج آقا روح الله خمينى پربارتر از درس آيت الله بروجردى بود. نكته ديگر اينكه ، وقتى درس آقا در حوزه علميه مطرح شد، ادبيات و علوم پايه آيت الله نائينى نيز تحت الشعاع قرار گرفت . بويژه وقتى كه مطالب بديع ايشان درباره احكام عنوان مى شد، پيرمردهايى كه در درس آيت الله نائينى شركت كرده بودند، متعجب مى شدند. ( 73)
تدريس اخلاق  
هنگامى كه رضاخان دستور داد كه حجاب برداشته شود، مجالس وعظ و روضه و تغذيه از بين برود و همه معممان عمامه از سر بردارند، هيچ كسى جراءت نكرد پاسخى به عمل او بدهد. در آن زمان فقط كسانى حق عمامه بر سرگذاشتن داشتند كه جواز تدريس رد حوزه علميه قم را گرفته بودند. در آن شرايط، ايشان در مدرسه فيضيه قم ، درس اخلاق مى دادند كه در جلسه هاى آن ، مردم را موعضه ، نصيحت مى كردند. كم كم عده حاضران فزونى گرفت و علما و بازاريها و حتى مردم عادى از شهرهاى مختلف براى شركت در نقشه اى حساب شده ، به مدرسه ريختند و تقاضاى تعطيلى درس را كردند، و ايشان فرمودند:
من تعطيل نمى كنم . اگر شما بياييد و جلوگيرى كنيد، من ديگر تكليف ندارم ؛ اما تا وقتى كه من قدرت داشته باشم ، تكليف ايجاب مى كند كه اين درس را ادامه بدهم . سرانجام درس به مدرسه مرحوم حاج ملاصادق يكى از مدارس دور افتاده قم منتقل شد، و اين درس حدود هشت سال ادامه پيدا كرد. ( 74)
يكى از شاگردان ايشان مى گويد: حاج آقا روح الله معنويت و توكل عجيبى داشتند... ايشان گاهى در بحثها به جنبه هاى معنوى اى كه در آيا، شريفه قرآن وجود دارد، اشاره مى كردند و درباره جهاد با نفس كه جهاد اكبر است ، بارها صحبت مى كردند. شايد اين نظر منحصر به من نباشد و خيليها معتقد باشند كه در قم استادى نبود كه نصيحت كند و سخنان او در حد سخنان حاج آقا روح الله دلنشين باشد. با اينكه در قم شخصيتهاى بزرگى از جمله آيات عظام : بروجردى ، حاج سيد محمد تقى خوانسارى و حاج سيد محمد حجت - رضوان الله تعالى عليهم - و بقيه شخصيتهاى بزرگى كه همه از اخلاص و تقوا و خداشناسى خاصى برخوردار بودند، و ما و ساير طلبه ها براى همه آنها عظمت قائل بوديم ؛ ولى سخنان ايشان طورى دل را دگرگون مى كرد و مغزها را روشن مى كرد كه من با هيچ حكيم و فيلسوف ، فقيه و مجتهد، خطيب واعظى برخورد نكردم كه سخنانش اينطور آدم را متحول كند. ( 75)
روش تدريس  
سيره آقا روح الله آن بود كه شاگرد، آزاد بار آمده ، و مستقل باشد، چرا كه خود آزادمنش بود و مستقل . ايشان هرگز از كم يا زياد شدن شاگردان در كلاس درس نه لذت مى بردند و نه رنج . طلاب كه شيفته محضر ايشان بودند، گذشته از مقام علمى ، شيفته سخنان قوى و مستدل و استقلال و آزاديخواهى و روح سرشار بلند حكيمانه ايشان بودند. ( 76)
وقتى شاگردان در كلاس درس حاضر مى شدند، فقط از جنبه علمى آقا استفاده نمى كردند؛ بلكه حب ايشان در دل تمامى شاگردان و دوستان ايشان مى افتاد. ( 77)
يكى از شاگردان آقا، كه اهل آذربايجان بود، وقتى در اشكال و سؤ ال خود پافشارى مى كرد و آقا مى خواستند او را ساكت كنند، در آخر جواب مى گفتند: يخ . با اين كلمه تركى كه آقا ادا مى كردند، هم طلبه ترك زبان و هم بقيه حضار بشدت مى خنديدند و سر و صدا فرو مى نشست . امام هم بدون اينكه حتى تبسمى كنند به سخنان خود ادامه مى دادند ( 78)
يكى از شاگردان آقا مى گويد: از جالبترين خاطره ها اين بود كه ما طلبه ها در بحث و گفتگو داد و فرياد زياد مى كرديم ؛ ولى ايشان با كمال متانت و شكيبايى به حل و نقض و استدلال مى پرداختند. ( 79)
از ويژگيهاى روش تدريس ايشان : تسلط به درس ، نقد مطالب ، توانايى علمى ، تفكر ايشان در محتواى دروس ، ارتباط دوستانه و معنوى با شاگردان ، و رسيدگى به مشكلات آنان ، احترام به آنان ، در خواست نقد مطالب خود از شاگردان در كلاس و واگذارى رياست جلسه به يكى از شاگردانش بود. مطالب فراوانى در اين زمينه گفته شده است كه در اين مختصر، مجال پرداختن به آنها نيست .
فصل سوم : موقعيت سياسى جامعه و فعاليتهاى سياسى حاج آقا روح الله
تقريبا از زمان هجرت آقا روح الله به اراك و قم (1299 - 1300)، تا سال 1320 (حدود بيست سال ) موقعيت اجتماعى و سياسى ايران يك دوره تحول و تغيير را به خود ديد.
حكومت رضاخان و سياستهاى او  
كودتاى رضاخان در سوم اسفند 1299 كه بوسيله انگليسيها حمايت و سازماندهى شده بود؛ هر چند كه به سلطنت قاجاريه پايان بخشيد و تا حدودى حكومت ملوك الطوايفى خوانين و اشرار پراكنده را محدود ساخت ؛ اما در عوض آنچنان ديكتاتورى پديد آورد كه در سايه آن هزار فاميل بر سرنوشت ملت مظلوم ايران حاكم شدند و دودمان پهلوى به تنهايى عهده دار نقش خوانين و اشرار گرديد.
رضاخان در طول دوران بيست ساله خويش ، صاحب ثروت فراوانى شد. وى پيش از آنكه وارد فعاليتهاى سياسى شود، فردى نظامى برود كه جز حقوق ماهيانه ارتش ، در آمد و اندوخته اى نداشت و به گفته خودش در جوانى سربازى پابرهنه و گرسنه بود. او پس از آنكه به سلطنت رسيد. به ثروتمندترين فرد در ايران و يكى از ثروتمندان بزرگ جهان تبديل شد. اسناد فراوانى درباره چگونگى دستيابى او به اين ثروتها و ميزان آنها به دست آمده است . بر اساس اين اسناد وى علاوه بر پولهاى نقدى كه در بانكهاى داخلى و خارجى داشت ، مالك هزاران هكتار از بهترين زمينهاى كشاورزى ، دهها كاخ و ساختمان ، چندين كارخانه و بسيارى اموال ديگر بود. به علاوه ، از راههاى ديگرى چون : تجارت در آمد مى كرد. عملكرد رضا شاه در زمينه هاى ثروت طلبى و غصب اموال و املاك ديگران ، بسيار گسترده و در عين حال نادرست بود، به طورى كه حتى پسرش كه بعد از او به سلطنت رسيد، نتوانست از اقدامات او در اين مورد دفاع كند. ( 80)
مهمتر از همه اينها، اصول سياست داخلى رضاخان بود كه بر سه اصل حكومت خشن نظامى و پليسى ، مبارزه همه جانبه با مذهب و روحانيت و غربزدگى پايه ريزى شده بود، و در تمام دوران سلطنتش استمرار داشت . او طى دستورالعملهاى رسمى ، مجالس روضه و سخنرانيهاى مذهبى را تعطيل كرد، تدريس امور دينى و قرآن در مدارس و اقامه نماز جماعت را ممنوع ، و زمزمه هاى كشف حجاب بانوان مسلمان ايران را آغاز كرد.
در چنين شرايطى روحانيون ايران پس از وقايع نهضت مشروطيت در تنگناى هجوم بى وقفه دولتهاى وقت و عمال انگليسى از يك سو و دشمنيهاى غرب باختگان روشنفكر از سوى ديگر قرار داشت ، براى دفاع از اسلام به تكاپو افتاد.
آيت الله العظمى حاج شيخ عبدالكريم حائرى به دعوت علماى وقت قم ، از اراك به اين شهر هجرت كرد. علماى متعهد اصفهان به رهبرت آيت الله حاج آقا نورالله اصفهانى دست به هجرت اعتراض آميز به قم و تحصن در اين شهر زدند. اين حادثه و ماجراهاى مشابه و جرياناتى كه در مجالس ‍ قانونگذارى اين ايام مى گذشت ، به ويژه مبارزات روحانى نامدار و مجاهد: آيت الله سيد حسن مدرس ، فرصتى براى طلبه اى جوان ، با استعداد و داراى روحى سلحشور به نام روح الله خمينى بود تا با حضور در متن جريان از نزديك با مسائل مبارزه و چگونگى ستيز و روحانيت و رضاخان آشنا شوند. ( 81)
در شهريور سال 1320 كشور ايران در جريان جنگ جهانى دوم به اشغال قواى متجاوز متفقين در آمد. ديكتاتورى كه بيست سال با صرف هزينه هاى هنگفت ، ارتش را تجهيز كرده بود تابه كمك آن را كشور و مردم محافظت كند، در مقابل تاخت و تاز اشغالگران ، تسليم شد و بنا بر اعتراف پسرش ، محمد رضا، سربازانش پس از شليك گلوله هاى مشقى و پيش از آنكه با متجاوزان رو به رو شوند، از مناطق درگيرى فرار كردند.
رضا شاه از تخت سلطنت به زير كشيده شد و از كشور اخراج گرديد و فرمان سلطنت از سفارت انگليس و با موافقت روسها به نام محمد رضا پهلوى صادر شد. سال اول سلطنت متزلزل شاه ، فرصتى بود تا احزاب و اشخاص ‍ به بيان هدفها و مرامهاى خود بپردازند.
حوزه هاى علميه نيز در اين ايام چندان فعال نبودند؛ ولى سلحشوران مجاهدى همچون : نواب صفرى و يا رانش با ايده تشكيل حكومت اسلامى ، راه مبارزه قهرآميز و مسلحانه را براى شرايط دشوار آتى ، مطالعه و ارزيابى مى كردند. ( 82)
تاءليف كتاب كشف الاسرار  
در همين زمان شخصى به نام زاده ، پسر يكى از علماى مشهور قم از لباس ‍ روحانيت در آمد و تحت تاءثير تحريك اجانب و بر اساس انحراف فكرى خود، كتابى به نام اسرار هزار ساله نوشته ، و منتشر كرد.
اين كتاب در رد مذهب تشيع و اسلام و ترويج وهابيت بود. حكمى زاده در اين كتبا همه معتقدات دينى را مسخره كرده بود و به تمام مقدسات اهانت و از زيارت قبور ائمه نيز انتقاد كرده بود. در آن زمان محتواى كتاب خيلى سر و صدا راه انداخت و سؤ الهايى را، كه تا آن روز كمتر مطرح شده بود، طرح كرد تا دلها را بلرزاند و مردم را وسوسه كند. طبعا جوانان آن روز در برابر اين شبهات كاملا بى دفاع بودند، و در آن زمان به لحاظ قدرت طاغوت اوضاع به گونه اى بود كه اين حرفها مى توانست طرفدارانى پيدا كند. در حوزه علميه ، نسبت به پاسخگويى به اين سؤ الات احساس خلاء مى شد. تا اينكه حاج آقا روح الله عقايد شيعه و موضعگيرى روحانيت شيعه را مطرح كردند. ايشان ضمن رد و باطل دانستن افكار و گاهى نويسنده مزبور، از اوضاع زمان رضاخان و سالهاى بعد از رفتن وى و روى كار آمدن فرزندش ‍ محمدرضا و فرهنگ استعمارى غرب كه به وسيله آن پدر و پسر بشدت در ايران ترويج مى شد؛ و نقش وسايل ارتباط جمعى در گسترش اين فرهنگ صحبت كردند.
حاج آقا روح الله همچنين از ركود روحانيتى كه چندان كار آمد نبود و مقامهاى روحانى كه در مقابل آنهمه مفاسد و جنايات بى تفاوت مانده و سكوت كرده بودند، انتقاد كردند. ( 83)
پس از تاءليف كتاب كشف الاسرار در سال 1322، سال بعد نخستين بيانيه سياسى ايشان كه در آن آشكارا علماى اسلام و جامعه اسلامى را به قيام عمومى فراخوانده بود، صادر گرديد.
به دنبال رحلت آيت الله العظمى سيد ابوالحسن اصفهانى و طرح مساءله جانشينى ايشان دوره حساس پس از رضاخان ، حاج آقا روح الله ، كه در آن زمان از مدرسان بنام حوزه علميه قم به شمار مى رفتند، با توجه به بينش ‍ عميق نسبت به موفقيت و مسؤ ليت مراجع تقليد در جامعه و امور سياسى ، تلاشهاى گسترده اى را براى تثبيت مرجعيت آيت الله بروجردى آغاز كردند.
فعاليتهاى سياسى آقا روح الله در زمان آيت الله بروجردى  
تلاشها به ثمر رسيد و پس از سكونت آيت الله بروجردى در قم ، بزودى ايشان مورد توجه علما و طلاب حوزه و عموم مردم قرار گرفت و در مدت كوتاهى مرجعيت تقليد اكثر مردم كشور و شيعيان خارج از كشور را احراز كرد. در لال : اوقات سعى حاج آقا روح الله خمينى در اين بود كه مسائل حوزه و جامعه و جريان سياسى كشور به اطلاع آيت الله بروجردى برسد. متقابلا آيت الله بروجردى نيز احترام و اعتماد خاصى نسبت به ايشان قائل بود؛ و در موارد متعددى ايشان را به عنوان نماينده تام الاختيار خود در اداره حوزه و گفتگوهاى سياسى مى گماشت . ( 84)
حاج آقا روح الله در همين حال ارتباط خود را عناصر سياسى موجه در تهران و شخصيتهايى نظير آيت الله كاشانى ادامه مى دادند و از طريق مختلف از جمله : پيشگيرى مذاكرات مجلس شوراى ملى و نشريات معتبر وقت ، تحولات جارى را به دقت زير نظر داشتند.
در جريان انتخابات دوره شانزدهم مجلس ، آيت الله كاشانى از سوى مردم تهران انتخاب شد؛ و ائتلاف جناح آيت الله كاشانى با جبهه ملى به نفع طرفداران نهضت ملى شدن صنعت نفت ، تمام شدن و همزامان فدائيان اسلام كه از حمايتهاى آيت الله كاشانى برخوردار بودند؛ طى چند عمليات كم سابقه ، ضربه هايى به دولتهاى دست نشانده شاه وارد ساختمان و دكتر مصدق ، رهبر جبهه ملى ، به صدارت رسيد و قيام سى ام تير 1331 در تهران شكل گرفت ؛ و مردم پيروزى ملى شدن صنعت نفت را جشن گرفتند؛ ولى متاءسفانه اين شادى دوام نياورد. به جهت اختلاف جبهه ملى با آيت الله كاشانى كه منجر به نفوذ عناصر حزب توده در دولت و تبليغات ضد دينى ، و همچنين منزوى شدن جناح مذهبى نهضت گرديد و امريكا از اين فرصت كمال استفاده را برد و با كودتاى 28 مرداد 1332 سلطنت بلامنازع شاه را تضمين و مخالفان را ساقط كرد. ( 85)
حاج آقا روح الله ناظر وقايع و حوادث بودند و به جهت اقتدار مرجعيت آيت الله بروجردى و حفظ وحدت ، هيچ گونه دخالت نداشتند؛ ولى از ابتدا مى دانستند كه ائتلاف بين جبهه ملى و روحانيت به دلايل مختلف دوام نخواهد آورد؛ و منجر به ناكامى خواهد شد.
دو سال بعد در تاريخ 25 / 8 / 1334 فدائيان اسلام در ماجراى ترور ناموفق حسين علاء نخست وزير وقت ، دستگيرى و رهبران آن پس از محاكمه در دادگاههاى سرى نظامى اعدام شدند و تلاشهاى حاج آقا روح الله خمينى و ديگر علما در جلوگيرى از اعدام آنان به نتيجه نرسيد. اين حوادث ناگوار بر روح حساس ايشان تاءثير مى گذاشت ؛ و در عين حال تجربه اى گرانقدر براى مراحل بعدى مبارزه بود. ( 86)
ساواك در سال 1336 تشكيل شد و از منافع شاه در امريكا در برابر مخالفان حفاظت مى كرد و در درگيرى كشورهاى اسلامى با اسرائيل ، شاه هيچ گونه دخالتى نداشت .
طرح اصلاحات در ارضى ، گامى در جهت انقلاب شاه بود. اصلاحات اراضى با تبليغات فراوان و شعارهايى همچون : مبارزه با خوانين و فئودالها، تقسيم اراضى بين زارعان محروم و افزايش توليد مطرح گرديد.
در سال 1340 دو حادثه ناگوار به وقوع پيوست . آيت الله العظمى بروجردى و آيت الله كاشانى رحلت كردند.
عدم پذيرش مرجعيت  
به دنبال ارتحال آيت الله العظمى بروجردى ، مرجعيت آيت الله العظمى خمينى فراگير شد و مورد استقبال مردم ايران قرار گرفت و بسيارى از علما، ايشان را به عنوان مراجع اعلم معرفى كردند. در حالى كه ايشان بشدت از مطرح شدن خويش به عنوان مرجع تقليد پرهيز داشتند و حتى حاضر به چاپ رساله خود نبودند.
در سال 1341 يكى از روحانيان محترم خدمت آقا رسيدند و با ذكر مقدماتى از قبيل كثرت مقلدان و نياز آنان به رساله علميه ، سعى كردند كه ايشان را براى چاپ رساله عمليه ترغيب كنند؛ ولى آقا بعد از اتمام سخنان ايشان با صراحت فرمودند: اين حرفها را مناسب است به يك كتابفروشى بگوييد. ( 87)
هنگامى كه برخى از دوستان و شاگردان آقا به اين نتيجه رسيدند كه ايشان اعلم هستند و لايق رهبرى اسلام و مقام مرجعيت ، در صدد برآمدند كه رساله ايشان را چاپ كنند. بعد از چاپ مقدارى بدهكار شدند، به همين دليل از طريق آيت الله اشراقى پيام فرستادند كه ما رساله را چاپ كرديم و 2 هزارو پانصد تومان بدهكار شديم ، طلبه هستيم و ندايم ، شما قرض ما را پرداخت كنيد.
آقا در پاسخ پيغام فرستادند: مگر من گفتم كه رساله چاپ كنيد؟ هر كسى رساله چاپ كرده است ، خودش هم بايد پولش را بدهد. ( 88)
پس از رحلت آيت الله بروجردى و تجزيه مرجعيت ، رژيم شاه شتاب بيشترى به اصلاحات مورد نظر امريكا داد و همزمان كوشيد تا امر مرجعيت را به خارج از ايران منتقل كند؛ بنابراين پيامهاى تلگراف تسليت رحلت آيت الله بروجردى را به نجف مخابره كرد.
مبارزه با طرح انجمنهاى ايالتى و ولايتى  
در تاريخ 16/7/1341 مجلس لايحه انتخابات انجمنهاى ايالتى و ولايتى را تصويب كرد و طى آن قيد اسلام را شرايط انتخابات كنندگان و انتخاب شوندگان حذف و به جاى سوگند به قرآن كريم ، سوگند به كتاب آسمانى ، در جهت اسلام زدايى مطرح شد.
آيت الله العظمى خمينى و جمعى از مراجع و علماى قم با تشكيل جلسه اى در منزل آيت الله شيخ مرتضى حائرى به بحث و تبادل نظر پرداختند. پس از آن هر كدام از مراجع ، تلگرافى به شاه مخابره كردند. متن تلگراف ايشان لحن تندترى داشت .
شاه پاسخ به تلگرامها را به نخست وزير محول كرد و او پاسخ همه مراجع را ارسال كرد و در پايان پاسخ آيت الله العظمى خمينى را فرستاد.
آيت الله خمينى در اعتراض به سكوت دولت در غائله انجمنهاى ايالتى و ولايتى و عدم توجه به مخالفتهاى مراجع و علما مردم و در پاسخ به كسب تكليف مردم در اين قضيه ، طى سخنانى فرمودند... خوب است كسانى كه اين بيانات را مى نويسند به مقدمات دولتى اطلاع دهند كه بيش از اين با احساسات مردم بازى نكنند. علماى اسلام دست بردار نيستند. اگر آنها خيال مى كنند با امروز و فردا كردن مى توانند موضوع را در سكوت بگذارند، اشتباه است . ابدا اينطور نيست . كار، خيلى مهم است . صحبت خطر، براى اسلام است . علماى اسلام نمى توانند ساكت بمانند... قضيه منحصر به علماى ايران نيست . علماى اسلام نمى توانند ساكت بمانند... قضيه منحصر به علماى ايران نيست . علماى عراق ، علماى مصر، علماى يمن و علماى ساير نقاط اسلامى هم در اين موضوع با ما هستند...
به دنبال اعراض گسترده ايشان و ساير مراجع و علما و قيام و خروش ملت عليه لايحه انجمنهاى ايالتى و ولايتى و افشار توطئه هاى رژيم ، اسدالله علم در يك مصاحبه مطبوعاتى در كمتر از دو ماه از تصويب لايحه ، لغو تصويب نامه را به طور رسمى اعلام كرد. ( 89)
با وجود شكست شاه در ماجراى انجمنها، فشار امريكا براى انجام اصلاحات مورد نظر ادامه يافت . شاه در دى ماه 1341 اصول ششگانه اصلاحات خويش را برشمرد و خواستار رفراندوم شد.

 

next page

fehrest page

back page