در محضر علامه طباطبايى

محمد حسين رخشاد

- ۸ -


جواب : علوم آنان دفعى است ، گر چه معلوم تدريجى باشد، پس علم به معلوم تدريجى دارند، به اين كه خود علم هم تدريجى باشد، تعليم رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - به اميرالمومنين - عليه السلام - مثل تعليم رايج در ميان ما تدريجى نبوده ، بلكه دفعه واحده بوده است .(410) چنان كه تعلم حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - نيز دفعى بوده است .خداوند متعال مى فرمايد:
و نزلنا عليك الكتب تبينا لكل شى (411)
و ما كتاب را بر تو نازل نموديم ، تا بيانگر تمام اشياء باشد.
زيرا كلمه ى ( لكل شى ) يعنى همه چيز، با تدريج سازگار نيست .و به طور كلى بايد توجه داشت كه روز مبعث ، روز رسالت است و از سوره ( اقراء باسم ) كه سياق آياتش بيانگر آن است كه نخستين سوره اى است كه بر رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - نازل شده ، نيز برمى آيد كه نبوت قبل از رسالت بوده است ، و از آيات ديگر استفاده مى شود كه قرآن دفعه واحده و يكباره در شب 19 يا 21 يا 23 ماه رمضان همان سال نازل گرديده است .خداوند متعال مى فرمايد:
(انا انزلنه فى ليله مبركه (412) ) بى گمان ما قرآن در شب خجسته اى فرو فرستاديم .
و مى فرمايد:
(انا انزلنه فى ليله القدر (413) ) مسلما ما قرآن را در شب قدر فرو فرستاديم .
سپس در طول بيست و سه سال تدريجا نازل شده و سوره حمد به خصوص دو مرتبه نازل شده است .
سؤال 321: در روايات آمده است : (( ارواح انبياء و اوصياء و ائمه - عليه السلام - شب هاى جمعه به عرش بالا مى روند و از آن جا علومى استفاده مى كنند.(414) )) آيا اين روايات درست هستند؟
جواب : درباره ى ائمه - عليهم السلام - چنين وارد شده است ؛ ولى درباره انبياء - عليه السلام - نديده ام ، چه مانعى دارد كه علومى به ايشان اعطا شود؟!
سؤال 322: در عده اى از روايات آمده است : (( ائمه - عليهم السلام - علم آسمان و زمين و آن چه در آن هاست و علم وقايع گذشته و آينده را مى دانند.)) آيا اين دسته از روايات با روايات مربوط به افزوده شدن علوم آن بزرگواران در شب هاى جمعه منافات ندارد؟
جواب : خير، از اين دسته روايات بر مى آيد كه آنان به (( ما كان و ما يكون )) عالمند، اما از راهى كه در روايات گذشته مطرح شده است ، يعنى شب هاى جمعه بالا مى روند و بر علومشان افزوده مى گردد.
علوم ائمه - عليه السلام - به جزئيات وقايع عالم
سؤال 323: آيا ائمه - عليهم السلام - به تمام وقايع و جزئيات موضوعات عالم آگاهند؟
جواب : روايات متعدد و نه يكى و دو تا، بيانگر آن است كه ايشان از (( ما كان و ما يكون ، و ما هو كائن الى يوم القيامه )) ؛ (رخدادهاى گذشته و حال و آينده تا روز قيامت ) آگاه ، و به هر ذره اى عالم آگاه اند.(415)
عدم تفاوت علم امام بعد و قبل
سؤال 324: آيا ممكن است امام بعدى ، به وقايع و قضايايى عالم شود كه در زمان امام قبلى واقع نشده است و او به آن ها علم نداشته ، و امام بعدى عالم شده باشد؟
جواب : امام بعدى هر چه دارد از امام قبلى دارد و نزد او بوده است ، پس امام قبلى نيز به آن علوم و وقايع عالم بوده و به بعدى سپرده است .
عرضه ى اعمال به امام - عليه السلام -
سؤال 325: آيا عرضه ى اعمال به امام عليه السلام (416) جنبه ى تشريفاتى دارد؟
جواب : عرضه ى اعمال تشريفاتى نيست ، بلكه واقعيت دارد، اعمال بندگان نزد امام - عليه السلام - حاضر است ، و هيچگاه غايب نيست ، و امام باغبان عمل بندگان است و آن ها را (چه خوب و چه بد) به مطلوب سوق مى دهد و به سوى حق سبحانه و تعالى هدايت مى كند.در وقت مردن ، پرسش و پاسخ قبر، در روز قيامت ، ميزان ، حساب و صراط و...رسيدگى عمل با امام - عليه السلام - است ، خداوند سبحان مى فرمايد؛
(يوم ندعوا كل اءناس باممهم ...(417) )
(ياد كن ) روزى را كه هر گروهى را با پيشوايشان فرا مى خوانيم .
و هم چنين خود آن بزرگواران - عليهم السلام - در ذيل آيه ى شريفه (ان الينا ايابهم ثم ان علينا حسابهم ) (418) (در حقيقت بازگشت آنان به سوى ماست ، آن گاه حساب آنان به عهده ى ماست ) فرموده اند كه منظور ماييم .(419)
زمان عرضه ى اعمال بر امام - عليه السلام -
سؤال 326: آيا در شب قدر اعمال بندگان بر امام - عليه السلام - عرضه مى شود؟
جواب : براساس روايات در هر هفته دوبار اعمال بر امام - عليه السلام - عرضه مى شود.(420)
و در شب قدر نيز تقدير امور مى شود، و مانعى ندارد كه امام - عليه السلام - آن ها را بداند، و ملائكه در آن شب نازل شوند و مقدرات را به خدمتش عرضه كنند.
عدم تنافى علم غيب معصومين - عليه السلام - با...
سؤال 327: ائمه - عليه السلام - كه علم غيب داشتند چگونه با خوردن انگور مسموم و مانند آن ، آگاهانه به هلاكت خود اقدام نمودند؟
جواب : اساسا بايد توجه داشت كه (( اءلشى ما لم يجب ، لم يوجد )) ؛ (هر چيز تا واجب الوجود نگردد، بوجود نمى آيد)
بنابراين ، هر فعلى نسبت به فاعل خود ضرورى نيست ، بلكه تنها نسبت به علت تامه (كه اراده ى خداوند متعال جزو آن است ) ضرورى است .(( و تحقق الفعل اراديا و تحت التكليف ، لا ينافى الضروره ، كما فى الاءفعال الاراديه مع وجود التكاليف فيها.)) ؛ (تحقق فعل و تحت تكليف بودن آن با ضرورى بودن آن منافات ندارد، چنان كه افعال ارادى انسان اين گونه هستند، يعنى با اين كه انسان به انجام آن ها مكلف است در عين حال ضرورى است )
بر اين پايه است كه ائمه - عليهم السلام - با اين كه مى دانستند شهيد مى شوند، اقدام به انجام فعل مى كرند؛ حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - به محراب مى رود، و امام حسن و امام رضا - عليه السلام - نوشيدنى مسموم يا انار و انگور مسموم تناول مى كنند، و حضرت سيدالشهدا وارد كربلا مى شود، و در صدد چاره جويى و دفع قضا و قدر الهى بر نمى آيند.
توضيح آن كه : گاهى انسان به علم و بى برو برگرد مى داند كه به فعل اختيارى خود، مثلا ساعت يازده ، زهر خواهد خورد و در فلان ميدان و يا خيابان تصادف خواهد كرد و جان خواهد سپرد.
و گاهى نيز قطعا مى داند كه به فعل اختيارى و ارادى مثلا در ساعت يازده در فلان ميدان و خيابان تصادف خواهد كرد و يا هدف تير و گلوله قرار خواهد گرفت .ولى اين واقعه مشروط به رفتن است ، به گونه اى كه اگر برود كشته مى شود، و اگر نرود كشته نخواهد شد.
در صورت اول چاره جويى معنى ندارد، زيرا انسان خود را در هلاكت واقع مى بيند، نه اين كه خود را به هلاكت بيندازد و القاء در تهلك كند، از اين رو خطاب (لا تلقوا باءيديكم الى التهلكه (421) )؛ (با دست خود، خود را به هلاكت نياندازيد).اصلا به او متوجه نيست ؛ ولى در صورت دوم تشبث و تمسك به اسباب و در صدد چاره جويى بر آمدن و خوددارى كردن از رفتن به سوى هلاكت جا دارد و خطاب (لا تلقوا) به انسان متوجه مى شود.
حال مى گوييم : اقدام ائمه - عليهم السلام - از قبيل فعل اول است كه حتميت و وقوع فعل را (چه بخواهند چه نخواهند) مى دانستند و چاره جويى و نرفتن و اقدام نكردن معنى نداشت ؛ زيرا همه بر خلاف علم قطعى او است كه مفروض است .
و در واقع آيه ى شريفه فوق نهى از القاء در تهلكه مى كند، ولى قضاياى ائمه عليهم السلام وقوع در تهلكه است ، نه ايقاع و القاء در تهلكه .(422)
آيا در علم امام - عليه السلام - بدا حاصل مى شود؟
سؤال 328: اين روايت را كه مى گويد: (( حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - مى خواستند سنگى از زمين بردارند، زير آن عقربى بود، دست حضرت را گزيد و حضرت دستور فرمودند نمك آوردند و روى آن گذاشتند.)) چگونه توجيه مى فرماييد؟
حضرت علامه - رحمة الله -، در روايت ديگر نيز آمده است : (( عقرب شكم مبارك آن حضرت را گزيد و حضرت دستور فرمودند كه نمك آوردند و روى آن گذاشتند.(423) ))
ادامه ى پرسش : اين دو روايت و هم چنين جريان خوراندن ماهى به آن حضرت را چگونه توجيه مى فرمايد؟
جواب : در علم ائمه - عليهم السلام - و پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - (( بدا )) نيست ، لذا در برابر امورى كه مى دانستند واقع خواهد شد، تسليم بودند و در مقام چاره جويى و رهايى از آن بر نمى آمدند.خداوند متعال مى فرمايد:
قل : لو كنتم فى بيوتكم لبرز الذين كتب عليهم القتل الى مضاجعهم (424)
بگو: اگر در خانه هاى خود هم بوديد، كسانى كه كشته شدنشان نوشته شده و حتمى است ، قطعا (با پاى خود) در قتلگاه هاى خويش حاضر مى شدند.
عصمت چيست ؟
سؤال 329: عصمت چيست ؟
جواب : خداوند سبحان خطاب به رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - مى فرمايد:
و اءنزل الله عليك الكتب و الحكمه و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما (425)
و خدا كتاب و حكمت بر تو نازل كرد، و آن چه را نمى دانستى به تو آموخت ، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ بوده است .
از اين آيه شريفه استفاده مى شود كه خداوند دو نوع علم به پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم تعليم نموده است :
يكى ، تعليم از راه وحى و نزول روح الامين بر ايشان ، كه (و اءنزل الله عليك الكتب و الحكمه ) به ضميمه گفتار ديگر خداوند سبحان كه مى فرمايد: (نزل به الروح الامين على قلبك )؛ (426) (روح الامين ، قرآن را در قلب تو فرود آورد) بيانگر آن است .
و ديگرى ، (و علمك ما لم تكن تعلم ) كه نوعى القا بر قلب پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و الهام الهى بدون واسطه ى ملك و انزال آن است .اين موهبت الهى همان عصمت و نوعى علم است كه بر تمام قواى طبيعى و غرايز و اميال نفسانى غالب و صاحبش را از گمراهى و لغزش و گناه به طور كلى باز مى دارد، و به واسطه آن نسبت به گناه تنفر و انزجار قلبى پيدا مى كند، كه در روايات از آن به اين صورت تعبير شده است كه پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - و امام - عليه السلام - روحى به نام (( روح القدس )) دارند كه آنان را از گناه و معصيت باز مى دارد.(427)
شاهد بر اين كه عصمت نوعى علم است ، آيه ى شريفه ى گذشته است كه بعد از آن كه فرمود: (اءنزل الله عليك الكتاب و الحكمه ) فرمود: (و علمك ما لم تكن تعلم )
در شاءن نزول اين آيه ى شريفه نيز آمده است : سه نفر كه برادر بودند، شبانه به خانه يكى از انصار وارد شده و مقدارى آرد گندم و وسائل جنگى از قبيل زره و...را دزديدند.پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - دستور جست و جو دادند تا اين كه معلوم شد آنان برده اند، زيرا بر خلاف عادت و با آن كه فقير بودند، نيمه شب از خانه شان دود تنور (به واسطه پختن نان ) بلند شد و اصحاب متوجه شدند و آنان را تعقيب كردند، آن ها نيز متوجه تعقيب اصحاب شدند و زره را به خانه يك شخص يهودى انداختند و گرختند.تا اين كه عده اى از اصحاب به خدمت پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - رسيدند و از ايشان در خواست نمودند كه شخص يهودى را مواخذه كند، و دست مسلمان را قطع ننمايند.زيرا عليه مسلمانان تمام مى شد، كه خداوند اين آيه را نازل فرمود و رسول خدا - صلى الله عليه و آله و سلم - را از ماجرا مطلع نمود.(428)
بنابراين ، عصمت نوعى علم است كه صاحبش را به طور دائم و براى هميشه در راه بندگى قرار مى دهد، و مانع از صدور معصيت از او مى شود؛ نه از قبيل علم متعارف به حسن و قبح فعل يا علم به مصلحت و مفسده ى آن ؛ زيرا اين گونه علم گاهى با گمراهى و ارتكاب عصيان و گناه جمع مى شود.و انسان با اين كه قبح و مفسده ى فعل را مى داند، در عين حال قوه ى شهويه يا غضبيه بر او غالب مى گردد و مرتكب آن فعل مى شود، چنان كه خداوند سبحان مى فرمايد:
اءفرءيت من اتخذ الهه هوئه و اءضله الله على علم ؟! (429)
پس آيا ديدى كسى را كه هوس خويش را معبود خود قرار داده و خدا او را دانسته ، گمراه گردانيد؟!
و نيز مى فرمايد:
(و جحدوا بها و استيقنتها اءنفسهم (430) )
و با اين كه دل هايشان بدان يقين داشت ، آن را انكار كردند.
خلاصه اين كه : عصمت انبياء - عليهم السلام - علمى است كه آن ها را از گناه باز مى دارد، و اعضا و جوارح آنان را همواره در راه فطرت توحيد قرار مى دهد، و هيچ وقت مغلوب قواى طبيعى و هوى و هوس نمى شود.
امكان تحصيل عصمت
سؤال 330: آيا عصمتى كه انبيا و ائمه - عليهم السلام - دارند قابل تحصيل و كسب است ؟
جواب : امكان به معناى احتمال بله ، ولى دليل بر اثبات اين معنى نداريم .
توضيح معناى عصمت
سؤال 331: شما درباره (( عصمت )) فرموده ايد كه تكوينى نيست ، تشريعى است و به همت خود انبياء - صلى الله عليه و آله و سلم - بستگى دارد، مقصود از اين سخن چيست ؟
جواب : كجا اين حرف را زده ايم كه عصمت تشريعى است ؟! عصمت نتيجه ى علمى است كه خداوند متعال به معصوم - عليه السلام - مى دهد كه بر سر دو راهى با اختيار خويش راه خير را اختيار مى كند؛ بنابراين ، در مورد عصمت تكليف داريم ، ولى خود عصمت تكليف نيست ، و پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و ائمه - عليهم السلام - كه معصوم بودند نيز تكليف داشتند، و اين تكليف امرى تشريعى است .
سؤال 332: آيا معصوم - عليه السلام - مى تواند با فرمان خدا مخالفت كند؟
جواب : بله ، و گرنه تكليف معنى ندارد؛ هر چند به واسطه ى عصمت مخالفت نمى كنند.
سؤال 333: خداوند سبحان از زبان حضرت يوسف - عليه السلام - مى فرمايد:
و ما اءبرى نفسى ان النفس لاءماره بالسوء الا ما رحم ربى (431)
و من نفس خود را تبرئه نمى كنم ، چرا كه نفس قطعا بسيار بد فرما است ، مگر آن كه پروردگارم به او رحم كند.
از جمله ى (الا ما رحم ربى ) استفاده مى شود كه حضرت يوسف - عليه السلام - عاصم و نگاه دار داشته است ، پس ‍ عصمت به تكوين بر مى گردد و به اختيار خود او نبوده است .
جواب : معصوم - عليه السلام - در مورد معصيت علمى پيدا مى كند كه به سوى معصيت گرايش پيدا نمى كند، ولى تكاليفى كه ما داريم براى پيغمبر و امام - عليه السلام - نيز هست .خداوند متعال مى فرمايد:
و لولا فضل الله عليك و رحمته لهمت طائفه منهم اءن يضلوك و ما يضلون الا اءنفسهم و ما يضرونك من شى و انزل الله عليك الكتب و الحكمه و علمك ما لم تكن تعلم و كان فضل الله عليك عظيما (432)
و اگر تفضل و رحمت الهى در حق تو نبود، گروهى از ايشان آهنگ آن را داشتند كه تو را گمراه كنند، ولى كسى جز خود را گمراه نمى كنند، و هيچ گونه زيانى به تو نمى رسانند، و خداوند بر تو كتاب و حكمت نازل كرد، و (به وحى خويش ) چيزى را كه نمى دانستى به تو آموخت ، و تفضل خدا بر تو همواره بزرگ است .
نيز مى فرمايد:
و لقد همت به و هم بها لولا اءن رءا برهن ربه (433)
و آن زن (=زليخا) آهنگ او (حضرت يوسف - عليه السلام -) را كرد، و او نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بود، آهنگ آن زن را مى كرد.
بنابراين ، تعليم الهى علت است براى عصمت پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - كه به سبب آن گناه نمى كند.پس ‍ حقيقت عصمت ، علم است كه معصوم به واسطه ى آن مصون ، و از معصيت ، به دور است ، ولى در عين حال امام و پيغمبر - عليهم السلام - در مورد آن تكليف دارند.
سؤال 334: آيا معصوم - عليه السلام - مى تواند در مورد عصمت و معصيت ، از تكليف تخلف كند؟ اگر جواب مثبت است ، چرا تخلف نمى كند؟
جواب : بله ، مى تواند؛ ولى تخلف نمى كند چون معصوم است .
سؤال 335: خداوند متعال در آيه ى تطهير درباره ى اهل بيت - عليهم السلام - مى فرمايد:
انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اءهل البيت و يطهركم تطهيرا (434)
به يقين خداوند مى خواهد كه از شما اهل بيت هر پليدى را بزدايد، و شما را چنان كه بايد و شايد پاكيزه بدارد.
آيا از اين آيه ى شريفه استفاده مى شود كه خداى متعال رجس و پليدى يا سبب آن يعنى معصيت را از آن ها برداشته است ؟
جواب : بالاخره آن بزرگواران - عليهم السلام - در مورد معصيت تكليف داشتند، و آن چه به ما متوجه است به آن ها هم بوده ، و عصمت داشتن آن ها ربطى به تكليف شان ندارد.
عدم تنافى عصمت با اختيار
سؤال 336: آيا صدور معصيت از آنان ، حتى امكان هم ندارد؟
جواب : صدور معصيت از معصومين - عليهم السلام - امكان ندارد.
سؤال 337: پس بايد عصمت به تكوين برگردد؟
جواب : خير، آنان تكليف دارند.
سؤال 338: پس مى توان گفت تكليف داشتند، ولى عدم صدور معصيت به دست خداست ، نه به اختيار آن ها.
جواب : خير، آن ها در مورد معصيت مجبور نيستند، بلكه به اختيار و اراده ى خود گناه راترك مى كنند، هر چند اراده ى آنان تابع اراده ى خداست .
سؤال 339: خداوند سبحان درباره حضرت يوسف - عليه السلام - مى فرمايد:
و لقد همت به ى و هم بها لولا ان رءا برهن ربه ى كذلك لنصرف عنه السوء و الفحشاء انه من عبادنا المخلصين (435)
و در حقيقت آن زن (زليخا) آهنگ وى كرد، يوسف نيز اگر برهان پروردگارش را نديده بود آهنگ او را مى كرد.چنين كرديم تا بدى و زشت كارى را از او بازگردانديم .چرا كه او از بندگان مخلص ما است .
آيا از جمله ى (( لنصرف عنه السوء و الفحشا )) استفاده نمى شود كه تمام علت فعل ، اراده خاصه خدا است و معصوم هيچ اختيار و اراده در ترك گناه و معصيت ندارد؟!
جواب : آيه ى شريفه در مقام بيان عصمت حضرت يوسف - عليه السلام - بلكه تمام عباد مخلصين (با فتح لام ) است ، و اين كه عصمت از قبيل علم است كه خداوند به انبياء و معصومين - عليهم السلام - تعليم مى نمايد.البته اين علم از قبيل علم هاى متعارف ، مانند علم به حسن و قبح افعال ، و يا علم به مصالح و مفاسد آن ها نيست ؛ زيرا اين گونه علم ها هر چند غالبا بر قواى انسان (مانند شهوت و غضب ) مسلط مى شوند ولى به هر حال گاهى مغلوب آن قوى مى گردند و ضلالت و گناه را در پى دارند.ولى عصمت ، علمى است كه هميشه بر قواى نفسانى و شيطانى مسلط است و با هيچ گمراهى و معصيت سازگار و همراه نيست .
سؤال 340: عصمت نتيجه علم است يا خود علم ؟
جواب : عصمت ، نتيجه ى علمى است كه خداوند متعال به معصومين - عليهم السلام - افاضه فرموده است ، زيرا (و علمك ما لم تكن تعلم (436) ) در آيه ى گذشته غير از علمى است كه در جمله ى (يعلمك الكتب و الحكمه (437) ) مطرح است .
ولى از آن جا كه آن بزرگواران انسان و بشر هستند، به تكاليف انسانى مكلف هستند. بنابراين در اين جا دو مرحله مطرح است : يك مرحله علم و عصمت ، و مرحله ديگر، مرحله ى اختيار و توجه تكليف .
علت استغفار پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم -
سؤال 341: اگر از پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - گناه سر نمى زد، پس براى چه هر روز استغفار مى نمود.چنان كه در روايات وارد شده است كه خود رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - مى فرمود:
انه ليغان على قلبى و انى لاءستغفرالله بالنهار سبعين مره (438)
به يقين قلب من زنگار آلوده مى گردد، (از اين رو) در هر روز هفتاد بار از خدا آمرزش مى طلبم .
جواب : قدر متيقن اين كه پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - معصيت قلبى و خارجى نمى نمود، بنابراين يك معنى براى كلمه (( ليغان )) بايد در نظر گرفت كه حتى معصيت قلبى هم نباشد.
عدم منافات قضا شدن نماز با عصمت
سؤال 342: حضرتعالى در كتاب (( سنن النبى )) روايتى از امام - عليه السلام - نقل فرموده ايد: كه (( شبى براى حضرت رسول - صلى الله عليه و آله و سلم - عباى دو لا انداختند و حضرت روى آن خوابيدند و خوابشان برد و نمازشان قضا شد.(439) ))
اين روايت را چگونه معنى و توجيه مى فرماييد؟
جواب : حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - بشر بودند، بدنشان احساس استراحت نمود و به خواب ادامه داد.و اين روايت حديث مشهورى است .البته بعد از آن ديگر روى عباى دو لايه نخوابيدند.
معناى حديث تنام عيناى ، و لا ينام قلبى
سؤال 343: آيا اين روايت با آن حديث كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آليه و سلم - مى فرمايد: (( تنام عيناى ، و لا تنام قلبى (440) )) ؛ (چشمانم به خواب مى رود، ولى قلبم نمى خوابد) منافات ندارد؟
جواب : معناى اين حديث اين است كه هيچگاه خدا را فراموش نمى نمايم و از نظرم نمى رود، و هرگز خدا و موقعيت خلقت خود را فراموش نمى كنم .
سؤال 344: چگونه مى شود كه آن حضرت خدا را فراموش نكند، ولى حكم واجب او را فراموش نمايد؟ و آيا با عصمت آن حضرت سازگار است ؟ (441)
جواب : حضرت به (( بلال )) دستور فرموده بودند كه ايشان را بيدار كنند، ولى او هم به خواب رفته بود.حضرت به او اعتراض كردند و بلال عرض كرد: (( همان كس كه در چشم هاى شما تصرف نمود، در چشم هاى من تصرف نمود.))
با اين همه ، مخالفت در حالت خواب با عصمت ناسازگار نيست ؛ زيرا اين گونه مخالفت ، مخالفت امر نيست تا با عصمت منافات داشته باشد.
معناى آيه ى ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك ...
سؤال 345: آيا آيه انا فتحنالك فتحا مبينا.ليغفر لك الله ما تقدم من ذنبك و ما تاءخر (442) (ما تو را پيروزى بخشيديم ، چه پيروزى درخشانى ، تا خداوند از گناه گذشته و آينده ى تو در گذرد).كه ذنب و گناه براى پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - اثبات مى كند، با عصمت آن حضرت منافات ندارد؟
جواب : خير، زيرا (( ذنب )) در آيه به معناى عصيان و مخالفت تكليف مولوى نيست ، چنان كه (( مغفرت )) در اين آيه به معناى آمرزش از گناه نيست ، بلكه (( ذنب )) از (( ذنب )) و به معناى دنباله و تبعه و پيامد است ، چنان كه غفران به معناى سرپوش گذاشتن و ناپديد كردن است .بنابراين آيه ى شريفه در مقام امتنان به رسول الله - صلى الله عليه و آله و سلم - است به اين كه خداوند متعال به واسطه فتح مكه ، بر تبعات و آثار شوم و پيامدهاى ناگوار قبل از آن مانند انتقام جويى و ايجاد ناامنى و فشار قريش بر آن حضرت ، و نيز پيامدهاى بعد از آن سرپوش گذاشت و آن ها را از سر راه آن حضرت برداشت .(443)
هرگز قرآن را فراموش نمى كند
سؤال 346: خداوند متعال مى فرمايد:
(سنقرئك فلا تسنى .الا ما شاء الله (444) )
ما به زودى (آيات خود را) بر تو خواهيم خواند تا فراموش نكنى ، مگر اين كه خدا بخواهد.
آيا از اين آيه شريفه بر نمى آيد كه اگر خدا بخواهد نسيان و فراموشى براى پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - امكان دارد؟
جواب : نخست بايد توجه كرد كه آيه شريفه فوق در خصوص وحى است ، و همه ى علما به اتفاق معتقدند كه رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - وحى را فراموش نمى كند.و علاوه بر اين عده اى از علما بر اين اعتقادند كه آن حضرت گذشته از اين كه در وحى اشتباه نمى كند هم چنان دانسته و به عمد از فرمان مولى مخالفت نمى نمايد، و اين معناى عصمت است ، اما در رابطه با اشتباه و خطا در امور غير وحى و غير تكاليف مى گويند: دليلى بر نفى آن نداريم .
ولى حقيقت اين است كه خصوص نبى اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - در اين امور نيز خطا نمى كنند، اما راجع به ساير انبيا از صريح قرآن بر مى آيد كه خطا و نسيان از آن ها واقع شده است .
اينك مى گوييم : آيه ى شريفه فوق در مقام امتنان بر پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و بيانگر آن است كه خداوند به گونه اى اين موهبت را به ايشان عطا فرموده و به گونه اى قرآن را به آن بزرگوار تعليم نموده كه هرگز آن را فراموش نخواهد كرد.و استثنا واقع در آيه ى (الا ما شاء الله ) نظير استثنايى است كه در گفتار ديگر خداوند متعال آمده است ، آن جا كه مى فرمايد:
و اءما الذين سعدوا ففى الجنه خلدين فيها مادامت السموات و الاءرض الا ما شاء ربك عطاء غير مجذوذ (445)
و اما كسانى كه نيك بخت شده اند، تا آسمان ها و زمين برجاست ، در بهشت جاودانند، مگر اين كه پروردگارت بخواهد، اين بخششى است كه هرگز بريده و گسسته نمى گردد.
و اين نشان دهنده ى قدرت مطلقه ى حق سبحانه و تعالى است ، يعنى با وجود آن كه خداوند متعال اين موهب را به پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - داده ولى هم چنان قدرت خداوند مطلق است ، و اين گونه نيست كه با عطا كردن ، از دست قدرتش خارج شده ، و قادر بر رد آن نباشد، بلكه هر وقت بخواهد مى تواند اين عطا را از او بگيرد، گرچه هرگز نخواهد گرفت .
فصل : 9 - مرگ و عالم برزخ
اجل مسمى و اجل معلق در قرآن كريم
سؤال 347: چند گونه (( اجل )) از قرآن كريم استفاده مى شود؟
جواب : از قرآن كريم دو گونه اجل استفاده مى شود: يكى ، مرگ حتمى كه آن را (( اجل مسمى )) ناميده و فرموده است :
(و اءجل مسمى عنده (446) )
و اجل نام برده در نزد اوست .
به ضمينه ى آيه ى ديگر كه مى فرمايد:
(و ما عند الله باق ) (447)
و هر چه نزد خداست ، پايدار است .
و ديگرى ، (( اجل معلق )) كه مشروط به شرايطى از قبيل دعا و صدقه و صله ى رحم مى باشد:
سؤال 348: معناى اين آيه شريفه كه مى فرمايد: (( و اجل مسمى عنده )) چيست ؟
جواب : (( اءجل مسمى )) يعنى اجلى كه تغيير پيدا نمى كند؛ زيرا خداوند متعال مى فرمايد:
(و ما عند الله باق )
و آن چه نزد خداست پايدار است .
و در جاى ديگر قرآن كريم درباره ى اجل مسمى مى فرمايد:
اذا جاء اءجلهم فلا يستخرون ساعه و لا يستقدمون (448)
آن گاه كه اجل و سرآمدشان به سر رسد، نه مى توانند لحظه اى از آن تاءخير كنند و نه پيشى گيرند.
و هم چنين در جاى ديگر مى فرمايد:
فاذا جاء اءجلهم ، لا يستخرون ساعه و لا يستقدمون (449)
پس آن گاه كه اجل شان به سر رسد، نه لحظه اى از آن تاءخير مى كنند و نه پيشى مى گيرند.
حقيقت مرگ از ديدگاه قرآن كريم
سؤال 349: حقيقت مرگ چيست ؟
جواب : خداوند سبحان حقيقت مرگ را در آيه اى از قرآن بيان نموده و فرمود است :
نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين ، على اءن نبذل اءمثلكم و ننشئكم فى ما لا تعلمون (450)
ما مرگ را ميان شما مقدر كرده ايم ، و كسى نمى تواند (در اين باره ) بر ما پيشى بگيرد، بر اين اساس كه امثال شما را مبدل كرده و در آن چه (عالمى ) كه از آن آگاهى نداريد پديد آوريم .
يعنى ما مسبوق به علل نيستيم ، و كار ما يعنى ميراندن شما روى اين اساس است على اءن نبدل اءمثلكم و ننشئكم فى ما لا تعلمون .بنابر اين مرگ نابودى نيست ، بلكه انتقال از نشاءه اى به نشاءه ى ديگر است ، و اين كار به دست ملك الموت خواهد بود.
سؤال 350: خداوند متعال مى فرمايد:
كيف تكفرون بالله و كنتم اءموتا فاءحيكم ...(451)
چگونه به خدا كفر مى ورزيد با آن كه مردگانى بوديد و خداوند شما را زنده كرد...آيا از اين آيه ى شريفه استفاده مى شود كه انسان ، عدم بوده است ؟
جواب : عدم نبود، ماده بود؛ زيرا در عرف قرآن ، موت به عدم و نيستى اطلاق نمى شود، بلكه انتقام از نشاءه اى به نشاءه ى ديگر است .خداوند متعال مى فرمايد:
نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين ، على اءن نبدل اءمثلكم و ننشئكم فى ما لا تعلمون ، و لقد علمتم النشاءه الاولى فلولا تذكرون (452)
مقصود از (ننشئكم فى ما لا تعلمون ) عالم برزخ ، و منظور از (النشاءه الاءولى ) عالم دنياست .
آيا مرگ نابودى است ؟!
سؤال 351: آيا انسان با مردن نابود مى گردد؟
جواب : موت ، انتقال از عالمى به عالم ديگر است ، چنان كه خداوند مى فرمايد:
نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين ، على ان نبدل اءمثلكم ، و ننشئكم فى ما لا تعلمون (453)
و در جاى ديگر از قرآن كريم آمده است كه مشركين و منكرين معاد مى گفتند:
و قالوا اءذا ضللنا فى الاءرض اءءنا لفى خلق جديد (454)
و گفتند: آيا وقتى در دل زمين گم شديم ، باز خلقت جديدى خواهيم داشت ؟!
يعنى وقتى كه ما مرديم و اجزاى ما روى زمين متلاشى شد و نابود گشتيم ، چگونه دوباره مبعوث مى گرديم ؟! خداوند متعال در جواب آن ها مى فرمايد:
قل يتوفكم ملك الموت الذى وكل بكم (455)
بگو: فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده ، جانتان را كاملا مى ستاند.
يعنى شما تا قيام و انتقال به عالم ديگر در قبضه و سيطره ى ملك الموت هستيد و با مرگ نابود مى شويد، زيرا حقيقت شما همان جان (كم ) شماست كه باقى است ، و بدن هر چه بشود، ضررى به اين مطلب نمى رساند.
سؤال 352: آيا انتقال به نشاءه ى ديگر، روحى است ؟
جواب : همانى كه در دنيا انسانيت به اوست ، به نشاءه ى ديگر منتقل مى شود.
ملك الموت ارواح را تا روز قيامت نگاه مى دارد
سؤال 353: آيا ملك الموت ، خود، ارواح را تا روز قيامت نگاه مى دارد؟
جواب : ظاهر آيه ى شريفه به اين معنى اشعار دارد.(456) خداوند متعال مى فرمايد:
قل يتوفكم ملك الموت الذى وكل بكم ثم الى ربكم ترجعون (457)
بگو: فرشته مرگى كه بر شما گمارده شده ، جانتان را كاملا مى ستاند، آن گاه به سوى پروردگارتان بازگردانيده مى شويد.
معناى اءحياء عند ربهم
سؤال 354: خداوند درباره ى كساين كه در راه خدا كشته شده اند، مى فرمايد:
و لا تحسبن الذين قتلوا فى سبيل الله اءموتا بل اءحياء عند ربهم يرزقون (458)
و هرگز كسانى كه در راه خدا كشته شده اند، مرده مپنداريد، آنان زنده اند و در نزد پروردگارشان روزى داده مى شوند.
سؤال اين است كه اينان چگونه زنده اند و حال اين كه ما مى بينيم كه روى زمين مرده افتاده و از بين رفته اند؟
جواب : (اءحياء عند ربهم ) يعنى در مقام قرب هستند و روزى داده مى شوند: (يرزقون ) در عين اين كه شما مى بينيد كه آنان روى زمين افتاده اند.
و اساسا (( موت )) در عرف قرآن عبارت است از انتقال از نشاه اى به نشاه اى ديگر و اختصاص به شهيد يا غير شهيد ندارد.خداوند متعال مى فرمايد نحن قدرنا بينكم الموت و ما نحن بمسبوقين (459) يعنى ما مرگ را در ميان شما مقدر نموديم ، و كسى بر ما سبقت نجسته است ؛ منتهى در ادامه مى فرمايد:
على اءن نبدل اءمثالكم و ننشئكم فى ما لا تعلمون (460)
يعنى بر اين اساس كه مثال ها و پيكرهاى ديگرى از شما را به جاى شما قرار دهيم ، و شما را به نشاه اى كه از آن اطلاع نداريد، منتقل كنيم .
آيا برزخ و پرسش و پاسخ قبر براى همگان خواهد بود؟
سؤال 355: معناى اين مطلب كه در روايات آمده است : (( برزخ مخصوص مومن محض و كافر محض است )) (461) چيست ؟
جواب : در ادامه ى اين عبارت نيز آمده است :
(( والباقون يلهى عنهم (462) ))
و از بقيه دست بر مى دارند.
اين مطلب مخصوص سؤال قبر است ، ولى برزخ به نص قرآن (463) براى همه وجود دارد.چنان كه سؤال قبر نيز به صورت مختصر است ؛ يعنى تا روح محيا مى شود، از او سؤال مى شود، بعد درى از بهشت به روى او باز مى شود و (( ياءتيه روحها و ريحانها )) ؛ (و يا درى از جهنم ، به رويش گشوده مى گردد) و (( و ياءتيه نارها و لهبها.(464) ))
سؤال 356: در روايات آمده است كه سؤ ال قبر تنها براى (( من محض الكفر محضا و محض الايمان محضا )) است و براى ديگران نيست .
جواب : اين يك دسته روايات است ، ولى دسته ديگر از روايات (465) عموميت دارد.
سؤال 357: محض الايمان محضا و محض الكفر محضا يعنى چه ؟
جواب : يعنى مومن به تمام معنى الكلمه و كافر به تمام معنى .
سؤال 358: در اين صورت (( محض الايمان محضا )) تنها در شخص واحد منحصر خواهد بود.
جواب : در كفر زياد است .
سؤال 359: آيا اين دسته از روايات قابل قبول است ؟
جواب : نه مى توانيم آن ها را رد كنيم ، زيرا دليلى بر انكار آن ها نداريم ، و نه مى توانيم بر آن تكيه كنيم ، زيرا خبر واحد است و حجيت خبر واحد مخصوص ابواب احكام است ، و در غير احكام حجيت ندارد هر چند سند آن صحيح باشد، بلكه بايد محفوف به قراين قطعيه و يا متواتر باشد.
سؤال 360: آيا از آيات برزخ مانند (و من ورآئهم برزخ الى يوم يبعثون (466) )؛ (و از پشت سر آنان تا روزى كه بر انگيخته مى شود (قيامت ) حايلى (برزخ ) خواهد بود) عموميت استفاده مى شود؟
جواب : بله .
سؤال 361: روايات تلقين را چه كنيم كه خطاب به ميت گفته مى شود:
(( اذا اءتاك الملكان ...(467) ))
وقتى دو فرشته به سراغ تو آمدند...
جواب : اين روايت نيز از رواياتى است كه عموم پرسش و پاسخ قبر از آن استفاده مى شود.
سؤال 362: آيا برخى روايات برزخ كه مى فرمايد: (( و الباقون يهلهى عنهم )) ؛ (از ديگران دست بر مى دارند) و برزخ را از غير (( محض الايمان محضا و محض الكفر محضا )) نفى مى كند، با عموميت قرآن منافات دارد؟
جواب : (( و الباقون يلهى عنهم .)) مى رساند كه آن ها هم برزخ دارند، ولى از آن ها صرف نظر مى شود.بر اين پايه ، برزخ عمومى و براى همه است .
شهدا نيز عالم برزخ دارند
سؤال 363: آيا شهدا عالم برزخ دارند؟ و اگر ندارند چرا درباره ى حضرت جعفر طيار و ابوالفضل العباس - عليه السلام - در روايات آمده است :
(( له جناحان يطر بهما فى الجنه (468) ))
دو بال دارد كه به وسيله ى آن ها در بهشت به پرواز در مى آيد.
جواب : شهدا نيز برزخ دارند، و مقصود از بهشت در روايت شايد همان بهشت برزخى باشد.
تفاوت نظام عالم برزخ با نظام دنيا
سؤال 364: آيا نظام عالم برزخ با نظام اين عالم فرق دارد؟
جواب : نظام عالم آخرت يقينا با نظام اين عالم فرق مى كند.مثلا انسان در دنيا پس از غذا خوردن سير مى شود و گنجايش خوردن چيز ديگر را ندارد و اگر بخورد مى تركد، ولى در آن جهان هر قدر بخورد، سير نمى شود.و لذت هاى ديگر از قبيل جماع و غيره نيز به اين صورت است .و نظام عالم برزخ نيز اجمالا با اين عالم فرق دارد.
چگونگى فشار قبر
سؤال 365: فشار قبر چگونه است ؟ آيا واقعا ديوارهاى قبر به هم آمده و به مرده فشار مى دهد؟
جواب : براى روح كه از بدن مفارقت نمود تمثل مى شود كه گويا قبر، او را فشار مى دهد، نه اين كه حقيقتا جسد را فشار دهد.چنان چه امور ديگر كه بنابر روايات در قبر رخ مى دهد از قبيل نشستن در قبر، و خوردن سر مرده به سنگ لحد و غيره (469) همگى تمثل است .
شيخ بوعلى سينا و برزخ
سؤال 366: آيا شيخ بوعلى سينا منكر برزخ بوده است ؟
جواب : ايشان با استدلال به اين كه محسوسات جزئى هستند، و قوام جزئى به ماده است ، خيال و قوه ى متخيله را مانند محسوساتى كه به حواس مادى درك مى شوند، مى داند؛ ليكن مرحوم آخوند ملاصدرا آن ها را مجرد از ماده ، ولى واجد آثار ماده مى داند.
بوعلى راجع به معاد و خصوصيات قيامت نيز مى گويد: برهان از اثبات آن ها قاصر است ، ولى چون صادق مصدق گفته ، و صدق او نيز با برهان ثابت شده ، لذا بايد پذيرفت .
وجود كثرت صفت و اسم در عالم برزخ
سؤال 367: آيا در عالم برزخ و مثال ، كثرت اسم و صفت وجود دارد؟
جواب : بله ، سالك در عالم برزخ به مقام توحيد فعل و صفت و اسم ؛ و در عالم تجرد، به مقام توحيد ذاتى مى رسد و در تجرد عقلانى نورى فقط ذات را مشاهده مى كند و اين كه صفات با يكديگر و نيز صفات با ذات عينيت دارد.