در محضر علامه طباطبايى

محمد حسين رخشاد

- ۱۰ -


بنابراين ، ممكن است بر خلاف احكام نظام عالم ماده ، هم بهشت با همه ى عالم برابر باشد و هم جهنم ، و هيچ گونه تزاحمى هم نباشد، زيرا اين تزاحم در عالم ماده است .
سؤال 406: در اين صورت كه عالم همه مجردات مى شود؟
جواب : عالم ، مجردات نمى شود.
سؤال 407: اگر اجسام مادى وجود داشته باشد، چگونه تزاحم نمى شود؟
جواب : زيرا نمى توانيم احكام نظام مشهود را به نظام غير مشهود سرايت دهيم .
سؤال 408: خورشيد كه رفت ، روز هم كه از لوازم خورشيد است مى رود؟
جواب : به روايت مفصل ابواسحاق سبيعى در كتاب (( بحار الانوار )) مراجعه شود.
سؤال 409: آيا اين روايت مى خواهد بفرمايد: اين نشاه به نشاءه اى ديگر تبديل مى شود؟
جواب : انقال اين نشاءه به نشاه اى ديگر به انقلاب بر مى گردد، و انقلاب محال است ، بلكه معناى آن اين است كه نظام عالم ماده لازم نيست به نظام غير مشهود سرايت كند، بنابراين اشكال ندارد كه بهشت مساوى مجموع عالم باشد (چنان كه آيه گذشته (543) به آن دلالت داشت ) و جا براى جهنم نماند، و در عين حال ، جاى جهنم هم همه ى عالم باشد، و هيچ تزاحمى بين آن ها نباشد.
سايه بدون آفتاب ؟
سؤال 410: خداوند سبحان در جايى در رابطه با نعمت هاى بهشتى مى فرمايد:
(لا يرون فيها شمسا و لا زمهريرا (544) )
در آن جا نه آفتابى مى بينيد و نه سرمايى .
آيا اين آيه شريفه با آياتى كه مى گويد در بهشت سايه است (545) منافات ندارد؟
جواب : به خصوص در روايات داريم كه در صحراى محشر مومن راحت مى نشيند و درختى به او سايه مى اندازد، سايه داشتن ربطى به (لا يرون شمسا و لا زمهريرا) ندارد.و از هم و اءزوجهم فى ظلل على الاءرآئك متكون (546) ؛ (بهشتيان با همسرانشان در زير سايه ها بر درخت ها تكيه مى زنند) استفاده نمى شود آفتاب است ، ولى در هر حال روشنايى وجود دارد كه سايه دارد.اگر در بهشت نور نباشد، تمام لذائذ اهل بهشت از بين مى رود.نور موهبتى است براى اهل بهشت .
نعمتى بالاتر از درك انسان !
سؤال 411: خداوند متعال مى فرمايد:
(لهم ما يشاءون فيها (547) )
براى آنان هر چه بخواهند در بهشت فراهم است .
آيا مقصود از اين آيه آن است كه اهل بهشت هر نعمتى را كه خواستند و درك كردند براى آنان فراهم خواهد بود، و اگر نعمتى درك نكردند و ياد نياوردند از آن محروم خواهند بود؟
جواب : خير، محروم نخواهند بود، زيرا گفتار خداوند متعال كه در پى آن مى فرمايد: (ولدينا مزيد (548) )؛ (و نزد ما افسون بر آن وجود دارد)، بالاتر از درك است ؛ زيرا اگر درك مى كردند، مى خواستند.هم چنين در جاى ديگر مى فرمايد:
(فلا تعلم نفس ما اخفى لهم من قره اءعين (549) )
لذا هيچ كس نمى داند، چه چيزهايى از آن چه روشنى بخش ديدگان است ، براى آنان پنهان شده است .
ثله من الاولين ، ثله من الاخرين كيانند؟
سؤال 412: خداوند متعال در سوره ى واقعه درباره ى اصحاب يمين مى فرمايد:
(ثله من الاءولين ، و ثله من الاءخرين (550) )
آنان گروهى از پشينيان ، و گروهى از متاءخران هستند.
آيا منظور از (الاولين ) انبياء - عليهم السلام - هستند؟
جواب : خير، امت هاى گذشته مقصود است .عامه در ذيل اين آيه دو روايت نقل مى كنند كه آيه ابتدا اين گونه نازل شد: (ثله من الاءولين و قليل من الاءخرين ) مانند اول سوره كه درباره ى سابقين ذكر شده است .(551)
در يكى از اين دو روايت آمده است : وقتى كه اصحاب آيه را شنيدند افسرده خاطر شدند، لذا در وسط روز آن آيه نسخ شد و به اين صورت نازل شد: (ثله من الاءولين و ثله من الاءخرين )
در روايت ديگر در خصوص عمر است كه وقتى شنيد، گريه كرد، (552) لذا خداوند آيه را به صورت (ثله من الاءخرين ) نازل فرمود.
باده ى بهشتى
سؤال 413: مقصود از (( خمر )) در اين آيه ى شريفه چيست كه خدا مى فرمايد:
(و اءنهر من خمر لذه للشربين (553) )
و نهرهايى از باده اى كه براى نوشندگان لذيذ است (براى بهشتيان فراهم است ).
جواب : اين همان خمرى است كه نه خمار دارد، و نه عقل را از بين مى برد، چنان كه در جاى ديگر مى فرمايد:
(لا يصدعون عنها و لا ينزفون (554) )
نه از آن درد سر مى گيرند و نه بى خرد مى گردند.
سؤال 414: آيا اين خمر مستى آور است و نوشندگان را مست مى كند؟
جواب : بله ، مست كننده است البته سكر و مستى به اين معنى كه آنان را نسبت به ساحت مقدس حق بى خود مى كند، به گونه اى كه محو جمال و جلال حق تعالى مى گردد، نه به معناى از بين رفتن عقل آنان ، كه عربده كشيدن از آثار آن است ، بهشت كه جاى عربده كشيدن نيست .
محرومان از باده ى بهشتى و...
سؤال 415: معناى روايت زير چيست كه مى فرمايد:
سامع الغنا محروم من سماع اصوات شجره طوبى ، و شارب الخمر من الرحيق المختوم ، و الملوط من الجلوس على سرر الجنه ، و ان تابوا و دخلوا الجنه .
كسى كه به آواز خوانى گوش فرا مى دهد از شنيدن صداى درخت طوبى ، و شراب خوار از (نوشيدن ) شراب سر به مهر، و كسى كه لواط شده از نشستن بر تخت هاى بهشت محروم خواهند بود، اگر چه توبه كنند و به بهشت وارد شوند.
جواب : يعنى درك اين اشخاص محدود مى شود بحيث لا يشعرون بالمحروميه من الرحيق و الجلوس على سرر الجنه بل يدركون و يشعرون غيرها من النعم و لا يكونون بحث يدركون و يشعرون اءلم المحرميه من هذه النعم لمنافاته قوله تعالى لا لغو فيها (555) (به گونه اى كه به محروميت خود از شراب و نشستن بر تخت هاى بهشتى توجه ندارند و تنها ديگر نعمت هاى بهشتى را درك مى كنند و فقط به آن ها توجه دارند. و اين گونه نيست كه رنج محروميت از اين نعمت ها را درك كنند زيرا در اين صورت روايت با فرمايش خداوند متعال كه مى فرمايد: (( هيچ كار بيهوده اى در بهشت نيست )) ناسازگار مى گردد.)
پاداش مستضعفين در آخرت
سؤال 416: چرا خداوند متعال كسانى را كه حجت و راهنما ندارند، عذاب مى كند؟
جواب : خداوند سبحان مى فرمايد:
(و ان من اءمه الا خلا فيها نذير (556) )
و هيچ امتى نبوده مگر اين كه در آن هشدار دهنده اى بوده است .
از اين آيه استفاده مى شود كه براى همه اتمام حجت شده است .
سؤال 417: به اقوام وحشى در جنگل هاى آمازون چگونه اتمام حجت شده است ؟
جواب : آن ها مستضعفند.
چه كسانى مستضعف هستند
سؤال 418: آيا كسى كه به نيت از محيط و بر اساس عقايد آباء و اجداد خود، دين ديگرى غير از اسلام اختيار كند و آن را حق بداند، و اشتغال بر امور دنيوى او را از تفحص دين حق باز دارد (( مستضعف )) محسوب مى شود؟
جواب : چنين شخصى مستضعف نيست ؛ زيرا احتمال مى داده كه در ميان اديان موجود، دين حقى وجود دارد كه انسان بايد از آن پيروى كند؛ ولى صعوبت امر تحقيق يا اشتغال به امر معاش ، او را از جست و جو و تحقيق درباره ى دين حق باز داشته ، چنين شخصى مسوول است .ميزان مستضعف بودن را خداوند متعال بيان نموده و مى فرمايد:
لا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدن لا يستطيعون حيله و لا يهتدون سبيلا (557)
مگر مردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره جويى نتوانند و راهى نيابند.
يعنى كسى كه حق براى او روشن نشده و احتمال ندهد كه دين حقى وجود دارد، مستضعف است و اگر احتمال حقانيت بدهد مستضعف نخواهد بود، زيرا اجمالا حق براى او روشن است و چنين شخصى مسووليت دارد و بايد جست و جو كند تا حق براى او روشن گردد.
سؤال 419: آيا كسى كه در اثر بررسى و تحقيق ، حق را در مسيحيت يافت ، كافر است ؟
جواب : كافر نيست ، مستضعف است خداوند مى فرمايد:
الا المستضعفين من الرجال و النساء و الولدن لا يستطيعون حيله و لا يهتدون سبيلا (558)
مگر مردان و زنان و كودكان فرودستى كه چاره جويى نتوانند و راهى نيابند.
سؤال 420: برخى مى گويند مطلب فوق كوسه ى ريش پهن و تناقض است .(559)
جواب : اين شخص وارونه فهميده و كوسه ى ريش پهن مى بيند، ولى قرآن را منكر نيست .مقصودش آن است كه حق را تثبيت كند، هر چه وارونه فهميده باشد؛ تنها در صورتى كه حق را بفهمد و آن را انكار كند، كافر است .
سؤال 421: آيا مى توان گفت افرادى كه نعمت هاى آخرت را كه در قرآن ذكر شده است ، به نعمت هاى غير مادى تفسير مى كنند، مستضعفند؟
جواب : بله ، اين گونه اشخاص كه نعمت هاى آخرت را غير مادى مى دانند، مستضعفند.(560)
عذاب مخالفين از فرق اسلامى
سؤال 422: آيا اهل خلاف در صورتى كه معاند نباشند، معذب خواهند بود؟
جواب : در روايتى ، راوى از حضرت باقر - عليه السلام - مى پرسد: كسانى كه امام ندارند جايشان كجاست ؟ حضرت در پاسخ مى فرمايد: آنان مستضعفند.اگر كار خير كرده باشند، منعم خواهند بود، و ممكن است برخى از آن ها هم اهل جهنم باشند.(561)
سؤال 423: آيا در قيامت به آن ها تكليف مى شود؟
جواب : خداوند سبحان مى فرمايد:
و ءاخرون مرجون لاءمر الله اما يعذبهم و اما يتوب عليهم .(562)
و عداه اى ديگر اميد (=كارشان موقوف ) به فرمان خداست ، يا آنان را (به عدل ) عذاب مى كند و يا از آن ها (به لطف ) در مى گذرد.
بنابراين ، آنان حكم ديگرى غير از بقيه مردم (در اطاعت و معصيت ، و ثواب و عقاب ) دارند، و حسابشان به تاءخير مى افتد.
و در حديث آمده است : آتشى برافروخته مى گردد و به آن ها گفته مى شود كه در آن داخل شوند و امتحان آن ها به اين صورت است .(563)
فصل : 11 - مباحث علوم قرآنى
تاريخ تدوين قرآن
سؤال 424: آيا قرآن در عصر پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - نقطه داشت ؟
جواب : قرآن مجيد در زمان حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - و بعد از رحلت حضرت تا مدت دو قرن ، به خط كوفى و بدون حركت ، اعراب و بدن نقطه نوشته مى شد تا اين كه در اواخر قرن اول هجرى قمرى ، (( ابوالاسود دئلى )) به راهنمايى حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - علم نحو را اختيار نموده و در زمان (( عبدالملك )) خليفه ى اموى به دستور وى حروف قرآن نقطه گذارى ، و قرائت قرآن تا اندازه اى آسانتر شد بعد (( خليل بن احمد نحوى )) علامتى براى كيفيت تلفط حروف (مانند: فتحه ، كسره ، ضمه ، سكون و تنوين ، نشانه ى مد و تشديد) را اختراع و قرآن را علامت گذارى نمود، و بدين ترتيب مشكل خواندن قرآن بكلى برطرف شد.
شماره آيات قرآن
سؤال 425: شماره آيات قرآن چه قدر است ؟
جواب : شماره ى آيات قرآن ، به حسب روايت و در قرآن حافظ و به نقل از حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - از 6200 آيه گرفته تا 6300 آيه و 6400 و در نهابت 6600 آيه نقل شده است .سيبويه نحوى نيز از علماى احصاء است .
نحوه ى گرد آورى قران
سؤال 426: آيا در زمان پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - قرآن يك جا و در يك مصحف گردآورى شده بود؟
جواب : خير، هر مقدار از قرآن كه به تدريج نازل شد، در لوحه ها، روى استخوان شانه ى شتر، سعف و شاخه هاى درخت خرما و امثال اين ها ضبط و نوشته مى شد.و كسانى كه به قرائت ، حفظ و ضبط آيات و سوره هاى قرآن مشغول بودند قراء (جمع قارى ) ناميده مى شدند.
تا اين كه يك سال بعد از رحلت حضرت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - جنگ (( يمامه )) و (( مسيلمه ى كذاب )) پيش آمده كه در آن جنگ هفتاد نفر از قراء كشته شده اند لذا عمر نزد ابى بكر آمده و به او گفت اگر جنگ ديگرى اتفاق بيافتد، بقيه قراء كشته خواهند شد و قرآن از بين خواهد رفت ، لذا خليفه ى اول (( زيد بن ثابت )) را كه يكى از كاتبان وحى بود، بايست و پنج نفر ديگر، از مهاجرين و انصار موظف نمود كه قرآن هايى را كه توسط كاتبان وحى بر روى الواح ، استخوان ها و سعف ها نوشته شده و در خانه ى پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - يا نزد قاريان از صحابه بود جمع آورى كنند و همه را در يك مصحف گرد آورند اين كار انجام شد و نيز نسخه هايى از آن استنساخ گرديد و به اطراف بلاد اسلام فرستاده شد. اين قرآن ابى بكر بود كه تا زمان عثمان از آن تبعيت مى كردند.
در زمان عثمان اختلافى بين قرآن بنى تميم و قرآن ديگرى پيدا شد لذا (( عبدالله بن مسعود )) و عده اى از صحابه براى عثمان نوشتند: در اثر مسامحه اى كه مردم در استنساخ و قرائت قرآن كرده اند، اختلافاتى به وجود آمده است كه اگر ادامه پيدا كند، كتاب خدا در معرض تحريف و تغيير قرار مى گيرد.از اين رو، وى دستور داد قرآن ها را از بلاد اسلامى جمع آورى كردند كه مجموع آن ها يك تلى شد و به دستور خليفه سوم همه را سوزاندند.از سوى ديگر، به دستور وى قرآن ابى بكر را (كه نخست نزد خود ابوبكر، و بعد نزد عمر، و بعد از او نزد خود وى بود) به امانت گرفتند، و به پنج نفر از قاريان از صحابه كه باز يكى از آن ها زيد بن ثابت بود، دادند و از آن هفت نسخه برداشته و به هفت جا (مكه ، مدينه ، مصر، كوفه ، بصره ، بحربن و يمن ) فرستادند و قرآنى كه اينك در دست ماست از آن قرآن (قرآن عثمان ) استنساخ شده است .
بعد دستگاه قراء پيش آمد و مساءله شمارش آيات را نيز با روايات ثابت مى كنند.يكى از قراء (( عاصم كوفى )) است كه قرائتش را از حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - فرا گرفته است ، و قرآنى كه امروز در دست ما است با قرائت او مطابقت دارد.
قرآن فعلى ، مورد پذيرش امامان - عليهم السلام -
سؤال 427: آيا قرآن فعلى كه از قرآن عثمان و آن نيز از قرآن ابى بكر استنساخ شده ، مورد قبول حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - و امامان ديگر بوده است ؟
جواب : بعد از رحلت رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - (كه به نص ‍ قطعى ، و تصدق پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله و سلم - از همگان افضل و اعلم ، و به قرآن مجيد آشناتر بود) در منزل خود نشست و در مدت شش ماه ، قرآن كريم را به ترتيب نزول (نه به شكل قرآن فعلى كه از سوره هاى بزرگتر شروع و به سوره هاى كوچكتر تمام مى شود) تاءليف نمود و همه را در يك مصحف گرد آورد و روى شترى بار كرد، و به مردم ارائه داد و آنان نپذيرفتند ليكن حضرت قرآن آنان را پذيرفت و هيچ گونه اعتراضى يا مخالفتى حتى در زمان خلافت ظاهرى خود با آن نكرد، امامان ديگر - عليه السلام - بعد از ايشان نيز آن را قبول داشته و از آن نقل مى كردند و به آيات آن استناد مى نمودند، حتى به خواص اصحاب خود هم چيزى نفرموده اند، بلكه به پيروان خود دستور دادند كه از قرائت مردم متابعت كنند بنابراين ، قرآن فعلى مورد پذيرش ائمه اطهار عليهم السلام است و جاى هيچگونه ترديدى در آن وجود ندارد.
تفاوت قرآن عثمان با قرآن ابى بكر
سؤال 428: آيا قرآن عثمان با قرآن ابى بكر اختلافى داشت ؟
جواب : آيه ى شريفه ى من المومنين رجال صدقوا ما عهدوا الله عليه (564)
(از ميان مومنين مردانى اند كه به آن چه با خدا عهد بستند، صادقانه وفا كردند) در قرآن ابى بكر نبود، ولى بعدا به ثبوت رسيد و آن را در قرآن عثمان در سوره احزاب گنجاندند.
نام سوره هاى قرآنى در زمان رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم -
سؤال 429: آيا سوره هاى قرآنى در زمان پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به همين نام هايى كه فعلا معروف هستند، شناخته شده بودند و با همين نام ها از اين ها ياد مى شد؟
جواب : هر سوره ، مجوعه اى از آيات است كه غرض يا اغراض خاصى را داراست ، و اول و آخر آن با هم مناسبت دارد و از همين جا معلوم مى شود كه يك سوره است ، در قرآن مجيد در مواردى لفظ (( سوره )) ذكر شده است ، از جمله در جايى مى فرمايد:
(فاءتوا بسوره من مثله (565) )
پس سوره اى مانند او بياوريد.
نيز در جاى ديگر مى فرمايد:
(سوره اءنزلنها (566) )
اين سوره اى است كه آن را نازل كرده ايم .
در اول امر، هر سوره را به اسم كلمه يا موضوعى كه در آن مطرح شده بود، مى خواندند، و در قرآن هاى قديمى نيز بسيار ديده مى شد كه سر سوره بقره مثلا مى نوشتند (( سوره يذكر فيها البقره )) ؛ (سوره اى كه در آن از جريان بقره ياد مى شود) و يا بر سر سوره ى اعراف نوشته مى شد: (( سوره يذكر فيها الاعراف )) ؛ (سوره اى كه در آن از اعراف ياد مى شود.) و به همين صورت تا آخر؛ تا اين كه از كثرت استعمال اسم ها علم بالغلبه و نام خود سوره ها گرديد و گفته شد: سوره البقره ، سوره الاعراف و امثال اين ها.
البته ناگفته نماند كه برخى از سوره ها (مانند سور فاتحه ، بقره ، هود، يس ، واقعه و نظاير آن ها) در زمان رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به همين نام ها معروف گرديده بودند، چنان كه از روايات ماثور از رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - بر مى آيد، و برخى از سوره ها نيز بعد از آن حضرت به نام مخصوص معروف گرديدند.
عدم توقيفى بودن نام سوره هاى قرآن
سؤال 430: آيا نا هايى كه بر سوره ها گذاشته شده ، توقيفى است ؟
جواب : خير، توقيفى نيست .
آيا بسم الله الرحمن الرحيم جزو قرآن است ؟
سؤال 431: آيا عامه (بسم الله الرحمن الرحيم ) هر سوره را جزو سوره مى دانند؟
جواب : (( سيوطى )) اشعرى مذهب است و اشاعره قائل به جزئيت سوره هستند از اين رو، وى در كتاب (( اتفاق )) نه روايت از طريق خودشان در اين رابطه نقل كرده است (567)
سؤال 432: آيا (بسم الله الرحمن الرحيم ) جزو قرآن است ؟
جواب : بله ، آيه ى قرآنى است ، چنان ؟ از حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - (568) و نيز از عمر نقل شده است ؛ ولى عامه آن را جزو سوره نمى دانند و لذا در نماز هم مراعات نمى كنند.
ترتيب سوره هاى قرآنى
سؤال 433: آيا روايتى داريم كه ترتيب سوره هاى قرآن را بر طبق نزول بيان كند؟
جواب : (( سيوطى )) در كتاب (( اتقان )) دو روايت درباره ى ترتيب سوره ها بر طبق نزول قرآن مجيد نقل مى كند (569) كه آن دو نيز با يكديگر متفاوت و متعارضند.
تقديم و تاءخير آيات و سوره هاى قرآنى
سؤال 434: آيا تقديم و تاءخير آيات و سورهاى قرآن ، قرآن را از حجيت نمى اندازد؟
جواب : تقديم و تاءخير سوره يا سوره ضررى به مقاصد عاليه قرآن مجيد نمى رساند؛ زيرا در رابطه با قرآن دو روايت از حضرت اميرالمومنين - عليه السلام - آمده است :
1.(( يصدق بعضه بعضا (570) ))
بخش هاى قرآن يكديگر را تصديق مى كنند.
2.(( ينطق بعضه ببعض ، و يشهد بعضه على بعض (571) ))
بخشى از آن گوياى بخش ديگر، و قسمتى از آن گواه قسمتى ديگر است .
مدت توقف وحى بعد از نزول سوره ى (( اقراء ))
سؤال 435: بعد از نزول سوره ى (( اقراء )) و چند سوره ى ديگر، چند روز وحى قطع شد؟
جواب : معلوم نيست ، ولى همين اندازه مى دانيم كه وحى قطع شد و تحمل زخم زبان دشمنان و كفار پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - خيلى سخت بود، زيرا به آن حضرت مى گفتند: (( و دعه ربه )) ؛ (پروردگارش او را وا گذاشته است ) يا: (( و دعك ربك )) ؛ (پروردگارت تو را وا گذاشته است ) تا اين كه سوره ى (( الضحى )) نازل شد و فرمود:
(( ما وعدك ربك ...(572) ))
پروردگارت تو را وانگذاشته است ...
زمان نزول سوره برائت (توبه )
سؤال 436: آيا سوره برائت (توبه ) در سال 9 هجرى بعد از فتح مكه نازل شد؟
جواب : بله ، بعد از فتح مكه نازل شد.
سؤال 437: آيا در آن هنگام همه اسلام آورده بودند؟
جواب : خير، همگان اسلام نياورده بودند، ولى مسلمانان آزاد بودند كه به مكه بروند.
عدم تحريف قرآن از ديدگاه شيعه
سؤال 438: آيا به اعتقاد شيعه قرآن موجود، تحريف شده است ؟
جواب : قرآن موجود، در نزد شيعه همان قرآنى است كه به رسول خدا نازل شده و هيچ گونه تحريف و تغيير پيدا نكرد است ، جز اين كه آيات مدنى در سورهاى مكى و بلعكس درج شده و قرآن فعلى به ترتيبى كه آيات سوره هاى آن در ظرف بيست و سه سال به حسب احوال و اوضاع گوناگون ، و مناسبات و وقايع مختلف بر پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - به تدريج نازل مى شد، نيست ؛ بلكه از سوره هاى بزرگ تر شروع و به سوره هاى كوچكتر ختم مى شود؛ ليكن در عين حال هيچ گونه اختلاف و تحريف در آن راه نيافته است .
از اين ها گذشته ، خداوند متعال نيز از مصنويت قرآن مجيد از هر گونه تباهى و نابودى و تحريف و تغيير خبر داده و مى فرمايد:
(انا نحن نزلنا الذكر و ان له لحفظون (573) )
بى ترديد ما اين يادآورى و ذكر (يعنى قرآن ) را نازل كرده ايم ، و قطعا نگهبان آن خواهيم بود.
و نيز مى فرمايد:
و انه لكتب عزيز لا ياءتيه البطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد (574)
و به راستى كه آن كتابى ارجمند است كه از پيش روى كتاب و از پشت سر آن هرگز باطل به سويش نمى آيد و در او رخنه نمى كند.اين كتاب فرو فرستاده از سوى خداوند حكيم و ستوده است .
بنابراين ، قرآن مجيد به حفظ و صيانت الهى ، محفوظ و مصون بوده ، و از هر گونه تحريف ، نگهدارى شده و همان قرآنى است كه پيامبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - نازل شده است ؛ و پر واضح است كه درج آيات مدنى در سوره هاى مكى ، و آيات مكى در شور مدنى موجب تحريف نمى گردد و ضررى به مقاصد عاليه قران كريم نمى رساند.
دليل عدم تحريف ، تصحيف و تغيير قرآن
سؤال 439: آيا قرآن تحريف و تصحيف و يا تغيير پيدا كرده است ؟
جواب : مشهور ميان فريقين (شيعه و سنى ) عدم تغيير در قرآن است ، و تنها عده ى معدودى از خاصه و عامه قابل به تغيير هستند.و حق در نظر ما اين است كه هيچ گونه تغييرى در آن واقع نشده ، و حتى يك كلمه از قرآنى كه بر پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - نازل شده ناقص نگرديده است ، زيرا اگر در هر آيه اى احتمال بدهيم كه كلمه اى ساقط و يا حذف شده است ، ظواهر آيات قرآن از حجيت ساقط مى گردد و اگر قرآن از حجيت ساقط شود، گفتار پيغمبر - صلى الله عليه و آله و سلم - كه به واسطه قرآن است از حجيت و اعتبار ساقط مى شود، و اگر گفتار پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - از حجيت افتاده و اعتبار نداشته باشد، سخن امام - عليه السلام - نيز كه به نص و تعيين پيغمبر اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - اعتبار پيدا كرده ، از اعتبار ساقط مى گردد و قهرا رواياتى كه مضمون آن ها تحريف قرآن است از اعتبار مى افتد.
بنابراين ، از وجود و اعتبار اين دسته از روايات ، عدم اعتبار آن ها ثابت مى شود و در نتيجه اين روايات به هيچ وجه نمى تواند تحريف قرآن را ثابت كند.
عمل به بخش هاى تحريف نشده ى تورات و انجيل
سؤال 440: آيا عمل كردن به بخش هاى تحريف نشده ى تورات و انجيل جايز است ؟
جواب : بعد از نسخ آن ها به قرآن مجيد، عمل كردن به آنها جايز نيست .
معناى اعجاز قرآن
سؤال 441: اعجاز قرآن به چه چيز ثابت مى شود؟
جواب : اعجاز قرآن مجيد، با تحدى هايى كه قرآن نموده ثابت مى شود، كه هم با اسلوب لفظ خود كه از سنخ لهجه ى عرب دوران فصاحت و بلاغت ويژه امت عرب است كه اين لهجه در دوران فتوحات اسلامى و آميزش زبان غير عرب با عرب از بين رفته است تحدى نموده ، و هم با جهات معنوى خود دعوى اعجاز مى نمايد.
رد قرآن
سؤال 442: آيا هر مطلبى كه در قران است (( ضرورى )) است ، و اگر كسى مثلا ادعا كرد كه حكم (( تعدد زوجات )) امروزه قابل اجرا نيست ، منكر ضرورى شده و كافر است ؟
جواب : بله ، اين رد قرآن و ارتداد است كه كسى بگويد: حكم در يك زمان قابل اجرا است و در زمان هاى ديگر خير، زيرا خداوند متعال درباره ى قرآن مى فرمايد:
لا ياءتيه البطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد (575) نه از پيش روى و نه از پشت سر آن ، باطل به سويش نمى آيد، و از حكيمى ستوده نازل شده است .
از اين آيه ى شريفه ى استفاده مى شود كه احكام قرآن كريم قابل تغيير و يا اين كه حكمى از آن برداشته شود و حكم ديگرى جايگزين او گردد، نيست .
شرايط فهم و تفسير قرآن
سؤال 443: شرايط فهم معناى قرآن و تفسير آن چيست به گونه اى كه انسان اطمينان پيدا كند كه آن را فهميده است ؟
جواب : قرآن كريم كتابى است با لهجه ى عربى كه با مراعات آن لهجه و ادبيات ويژه آن مى توان قرآن را فهميد.البته خداوند متعال مى فرمايد:
انا جعلنه قرءنا عربيا لعلكم تعقلون و انه فى اءم الكتب لدينا لعلى حكيم (576)
ما آن را قرآنى عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد و به راستى كه آن در كتاب اصلى (= لوح محفوظ) به نزد ما سخت والا و استوار است .
مقصود از اين آيه ى شريفه آن است كه ام الكتاب نزد ماست ، بالاتر از افهام شما، و نيز از جهت استحكام بالاتر از آن است كه درز و شكافى در مطالب آن وارد شود، و يا باطل در آن رخنه و نفوذ نمى كند.
تكاملى فراتر از قرآن !
سؤال 444: آيا ممكن است تكاملى براى انسان فرض كرد كه در قرآن مطرح نشده باشد؟
جواب : چنين تكاملى قطعا بى فايده است ، و اگر فايده داشت قرآن كريم مطرح مى كرد.
عدم تغيير قرآن
سؤال 445: آيا قرآن قابل تغيير در هر عصر است ؟
جواب : قرآن كريم كلامى است كه ناسخ ندارد، و براى هميشه زنده است ؛ چنان كه خداوند متعال مى فرمايد:
لا ياءتيه البطل من بين يديه و لا من خلفه تنزيل من حكيم حميد (577)
نه از پيش روى و نه از پشت سرش ، باطل به سويش نمى آيد، و از سوى حكيمى ستوده فرو فرستاده شده است .
از اين آيه ى شريفه استفاده مى شود كه قرآن نسخ و نقض بردار نيست .هم چنين در جاى ديگر مى فرمايد:
(انه لقول فصل ، و ما هو بالهزل (578) )
در حقيقت ، قرآن گفتارى قاطع و روشنگر است ، و شوخى نيست .
از اين آيه ى شريفه نيز استفاده مى شود كه قرآن كريم ، حق بر و قاطع است .
استفاده از قرآن ، فراتر از ائمه - عليهم السلام -
سؤال 446: آيا ممكن است ما مطلبى را از قرآن استفاده كنيم كه با استفاده اى كه ائمه - عليهم السلام - از قرآن نموده اند منافات داشته باشد؟
جواب : مطلبى كه ائمه - عليهم السلام - بيان كرده اند، صحيح ، و آن چه ما بر خلاف آن استفاده كنيم غلط است .
سؤال 447: آيا ممكن است از قرآن استفاده جديد كرد كه ائمه - عليهم السلام - آن را بيان نكرده باشند؟
جواب : بيانات ائمه - عليهم السلام - در تفسير محدود است ، برخى به ما رسيده و برخى براى ما نقل شده است ؛ لذا به يك معنى ، ممكن است ما با موازين ادبى و دينى چيزى از قرآن را بفهميم كه با آن دسته از بيانات ائمه كه براى ما نقل شده منافات نداشته ، و در عين حال مغايرت داشته و نو باشد.
تفاوت معناى تفسير و تاءويل
سؤال 448: فرق بين تفسير و تاءويل چيست ؟
جواب : تفسير از قبيل معناى الفاظ است ؛ ولى تاءويل اين گونه نيست توضيح آن كه تفسير عبارت است از بيان معانى الفاظ و آيات قرآن و پرده برداشتن ، از مقاصد و مداليل آن ها؛ ولى تاءويل در اصطلاح قرآن به معناى (( مدلول خلاف ظاهر )) (چنان كه معروف است ) نيست ، بلكه تاءويل هر چيز همان حقيقتى است كه منشا و سرچشمه ى آن چيز است به گونه اى كه به نحوى تحقق دهنده ، و حاكى از آن ، و به نحوى آن را در بردارد.مثلا خداوند متعال درباره وزن و كيل مى فرمايد:
و اءوفوا الكيل اذا كلتم ، وزنوا بالقسطاس المستقيم ذلك خير و اءحسن تاءويلا (579)
و چون پيمانه مى كنيد، پيمانه را تمام دهيد، و با ترازوى درست بسنجيد، كه اين بهتر و خوش فرجام تر است .
ميزان و ترازو و وزن كردن و كيل نمودن حقيقتى است كه نشان از بالا بودن سطح فكر و اقتصاد جامعه ، و حكايت از مترقى بودن وضع زندگى اجتماعى افراد آن مى كند، و واضح است كه در ترازو و كشيدن و كيل كردن لفظى در كار نيست ، تا تاءويل آن ها از قبيل خلاف ظاهر آن لفظ باشد.
در قضيه ى حضرت يوسف - عليه السلام - نيز وقتى كه پدر و مادر و برادران آن حضرت در مقابل او به سجده افتادند، فرمودند:
هذا تاءويل ربى من قبل قد جعلها ربى حقا (580)
اين است تاءويل خواب پيشين من ، كه پروردگارم حقيقتا آن را راست گردانيد.
حضرت يوسف - عليه السلام - به خاك افتادن والدين و يازده برادر خود را كه حقيقتى خارجى است ، در خواب به صورت سجده يازده ستاره ، آفتاب و ماه ديده بود، كه حكايت از سجده ى آنان در برابر وى مى كرد، و سجده آنان تاءويل روياى حضرت يوسف - عليه السلام - بوده است ؛ بنابراين ، روياى حضرت يوسف - عليه السلام - لفظ نبود تا معناى خلاف ظاهر داشته باشد و گفته شود: تاءويل از قبيل معناى خلاف ظاهر لفظ است .
و اساسا رويا و خواب ديدن از قبيل الفاظ نيست تا معناى ظاهر و يا خلاف ظاهر داشته باشد، بلكه تاءويل خواب ، حقيقتى است خارجى و عينى (به خاك افتادن والدين و برادران ) كه در خواب به صورت واقعيت مخصوص ديده مى شود.
در قصه حضرت موسى و خضر - عليهم السلام - پس از آن كه حضرت خضر - عليه السلام - كشتى را سوراخ نمود و پسر را كشت و ديوار را دست كرد و حضرت موسى - عليه السلام - اعتراض نمود، حضرت خضر عليه السلام حقيقت مطلب و غرض اصلى كارهايى را كه انجام داده بود، بيان نمود، و تاءويل آن ها را بازگو كرد و فرمود:
ساءنبئك بتاءويل ما لم تستطع عليه صبرا (581)
به زودى تو را از تاءويل آن چه كه نتوانستى بر آن صبر كنى آگاه خواهيم ساخت .و يا فرمود:
ذالك تاءويل ما لم تسطع عليه صبرا.(582)
اين بود تاءويل آن چه كه نتوانستى بر آن شكيبايى ورزى .
پر واضح است كه در اين داستان حقيقت و منظور واقعى فعل ، كه به منزله ى روح آن فعل است و به صورت فعل ظهور كرده است (( تاءويل )) ناميده شده است .و از قبيل معناى خلاف ظاهر نيست .
بر اين پايه ، تاءويل در قرآن به معناى حقايق و واقعيات خارجى است كه رويا، يا فعل و واقعه خارجى از آن حكايت مى كند، و يا حامل آن است ، نه از قبيل معنايى كه لفظى داشته باشد و از قبيل معناى خلاف ظاهر باشد، چنان كه معروف است و اكثر چنين پنداشته اند.
معناى تاءويل
سؤال 449: دليل كسانى كه قرآن را بر خلاف ظاهر لفظ آن تاءويل مى كنند، چيست ؟
جواب خداوند متعال مى فرمايد:
فاءما الذين فى قلوبهم زيغ فيتبعون ما تشبه منه ابتغاء الفتنه و ابتغاء تاءويله (583)
اما كسانى كه در دل هايشان انحراف است براى فتنه جويى و طلب تاءويل آن (به دلخواه خود) از متشابه آن پيروى مى كنند
عده اى به منظور فتنه انگيزى بين مسلمانان ، حقايق دينى را به گونه اى بر خلاف واقع وانمود مى كنند مانند اين كه نماز نمى خوانند ولى وقتى از آنان پرسيده مى شود كه چرا نماز نمى خوانيد؟ مى گويند: دل بايد پاك باشد، همين كافى است .اين در حقيقت ناديده گرفتن و انكار معانى قرآن و ثواب اعمال ، و برگرداندن همه به پاكى دل ، و توجيهى براى ارتكاب منكرات است .در حالى كه دل و اعضا و جوارح ديگر ارتباط مستقيم با هم دارند، و اگر حقيقتا دل پاك باشد، افعالى كه از اعضاى انسان سر مى زند پاك خواهد بود، و بالعكس ، چنان كه خداوند سبحان مى فرمايد:
ولكن قست قلوبهم و زين لهم الشيطين ما كانوا يعلمون (584)
ولى دل هاى آن ها سخت شده است و شيطان آن چه را انجام مى دادند بر ايشان آراسته است .
سؤال 450: آيا تاءويل ، همان حمل كردن لفظ بر معناى خلاف ظاهر است ؟
جواب : معناى تاءويل قرآن غير از تاءويل متعارف است كه ما مى گوييم . تاءويل قرآن از قبيل معناى لفظ نيست از قبيل حقايق است براى نمونه خداوند سبحان مى فرمايد:
بسم الله الرحمن الرحيم ، حم ، و الكتب المبين انا جعلنه قرءنا عربيا لعلكم تعقلون ، و انه فى ام الكتب لدينا لعلى حكيم (585)
به نام خداوند رحمتگر مهربان ، حاء ميم ، سوگند به كتاب روشنگر كه ما آن را قرآنى عربى قرار داديم ، باشد كه بينديشيد، به راستى كه آن در كتاب اصلى (= لوح محفوظ) به نزد ما سخت والا و استوار است .
از اين آيات شريفه استفاده مى شود كه : و انه فى اءم الكتب لدينا لعلى حكيم تاءويل (انا جعلنه قرءنا عربيا) است .
ديگر اين كه حضرت يوسف - عليه السلام - در كودكى خوابى ديد و به پدر بزرگوارش حضرت يعقوب - عليه السلام - گفت :
ياءبت انى راءيت اءحد عشر كوكبا و الشمس و القمر راءيتهم لى سجدين (586)
اى پدر، من در خواب يازده ستاره را با خورشيد و ماه ديدم ، در حالى كه آن ها براى من سجده مى كنند.
تا اين كه چهل سال از آن جريان گذشت و حضرت يوسف - عليه السلام - در تخت سلطنت نشست و پدر و مادر و برادرانش در برابر او به سجده افتادند، آن گاه فرمود:
ياءبت هذا تاءويل ربى من قبل قد جعلها ربى حقا (587)
اى پدر، اين است تعبير و تاءويل خواب پيشين من ، به يقين پروردگارم آن را راست گردانيد.
از اين آيه ى شريفه نيز استفاده مى شود كه وضعيت به سجده افتادن پدر و مادر و برادران حضرت يوسف - عليه السلام - در برابر او، تاويل روياى ايشان است .
بنابراين ، تاويل حقيقتى است خارجى ، و از قبيل معناى خلاف ظاهر لفظ نيست ؛
البته قرآن بطون دارد چنان كه در روايات آمده است : (( الى سبعه اءبطن او سبعين بطنا )) (تا هفت يا هفتاد بطن دارد) و هر كدام از اين معناى غير معناى ظاهرى ديگر است ، ولى به آن معنى كه بر خلاف ظاهر لفظ است ، تاويل نبايد گفته شود.
آيا همه ى قرآن تاءويل دارد؟
سؤال 451: بنابر بيان گذشته آيا مى توان گفت : تمام معانى قرآن تاويل دارد؟
جواب : بله ، همه ى معانى قرآن تاويل دارد.چنان كه مى فرمايد:
(يوم ياءتى تاءويله ) (588)
روزى كه تاءويل آن (قرآن ) مى آيد.
و اين آيه شريفه نيز يكى ديگر از آياتى است ، كه معناى تاويل را از ديدگاه قرآن روشن مى كند.
سؤال 452: آيا مى توان گفت كسانى كه قرآن را تاويل مى كنند، به گونه اى معنى را از آيات استفاده مى كنند؟
جواب : معنايى كه لفظ بر آن دلالت نداشته باشد، اعتبار ندارد و معنى نيست .
سؤال 453: آيا نمى شود گفت كه تاويل نيز يك نوع دلالت لفظ است ، و اين نوع برداشت به نظر بعضى درست ، و به نظر برخى نادرست است ؟
جواب : در قضيه ى به خاك افتادن پدر و مادر و برادران حضرت يوسف در برابر آن حضرت كه در آيه گذشته فرمود: هذا تاءويل رءيى من قبل قد جعلها ربى حقا (589) و نيز در قصه حضرت موسى و خضر - عليهم السلام - كه مى فرمايد (ذلك تاءويل ما لم تسطع عليه صبرا) كجا لفظ است ؟!
نمونه هايى از تاءويل
سؤال 454: شرق و غرب به چه حساب در قرآن ذكر شده است ؟
جواب : مقصود از شرق همان بيت اللحم كه در مشرق فلسطين قرار دارد و حضرت عيسى - عليه السلام - در آن جا متولد شده است ؛ و از آيه ى و ما كنت بجانب الغربى اذ قضينا الى موسى الاءمر (590)
(و تو در جانب غربى نبودى آن هنگام كه فرمان خود را به موسى داديم ) كه خطاب است به رسول اكرم - صلى الله عليه و آله و سلم - استفاده مى شود كه منظور از (بجانب الغربى ) طور است كه حضرت موسى - عليه السلام - در آن جا حاضر شد و از طريق درخت تكليم شد.(591)