مجالس شوشترى

مرحوم آيه الله حاج شيخ جعفر شوشترى (رحمه الله )

- ۲۳ -


الله الله فى القرآن لايسبقكم بالعمل به غيركم .
الله الله فى الصلاه فانها عمود دينكم .
الله الله فى بيت ربكم لاتخلوهمابقيتم . فانه ان ترك لم تناظروا.
الله الله فى الجهاد باءموالكم و اءنفسكم و اءلسنتكم فى سبيل الله .
و عليكم بالتواصل و التباذل و اياكم و التدابر و التقاطغ .
لاتتركوا الاءمر بالمعروف و النهى عن المنكر، فيولى عليكم اءشراركم ؛ ثم تدعون فلاتستجاب لكم .
يا بنى عبدالمطلب ! لااءلفينكم تخوضون دماء المسلمين خوضا، تقولون : ((قتل اءميرالمؤ منين )). اءلا لاتقتلن بى الا قاتلى . انظروا اذا اءنا مت من ضربته هذه ، فاضربوه ضربه بضربه . و لايمثل بالرجل . فانى سمعت رسول الله (صلى الله عليه و آله ) يقول : اياكم و المثله ! و لو بالكلب العقور(375).

اين وصيتهاى شريفه حضرت است . بيان هر يك طول مى كشد؛ ولى اشاره اى به بيان اصلاح ذات البين كنيم . فرمود: صلاح ذات البين اءفضل من عامه الصلاه و الصيام .؛ يعنى اصلاح مابين كسانى كه ميانه شان جدايى است و تاءليف قلوب مؤ منين با هم ، افضل از نماز و روزه است .
الآن همه چيز از ميان رفته . كسى در فكر اين مطلبها نيست كه اگر ميانه دو نفر جدايى باشد، اصلاح كنند. كارها به عكس شده ! به محض اينكه يك كسى گفت كه فلان كس فلان كار را كرده ، تحقيق نكرده ، در مقام اهانت شخص ‍ مؤ منى مى شوند. غرض ؛ بالمره نزديك است كه احترام علم و اهل علم از ميان برود. همين طلبه است - كه به نظرت نمى آيد - كه در ميان ايشان عالم ربانى بيرون مى آيد. همين طلبه هايند كه علما مى شوند و مداد ايشان افضل از دماء شهدا مى شود!
بارى ؛ از احوال حضرت (عليه السلام ) اجمالا بيان كرديم ؛ ولى يك مصيبتى از مصائب حضرت ماند. گفتيم حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) بعد از آن ضربت ، با آن حالت سستى و ضعف نشسته بود و از اولاد حضرت تماما در اطرافش جمع بودند.
حضرت امام حسين (عليه السلام ) آنقدر گريه كرده بود كه دو چشم مباركش ‍ قرمز شده بود. و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) دست مباركش را بر روى چشم مبارك حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) و قلب آن حضرت كشيد.
و در اين مطلب كه دست ماليدن حضرت باشد بر چشم و قلب حضرت ، اشاره و كنايه است بر آنكه حزن و غم آن حضرت در آن حين بى حد و اندازه بود كه حضرت اميرالمؤ منين او را به آن تسلى داده .
و شايد اشاره ديگرى هم باشد بر خونى كه چشمهاى حضرت را در كربلا فرو مى گرفت ، و خونى كه از قلب مباركش جارى مى شد، يا اشاره باشد به آنكه مصيبتهاى حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) بزرگتر است از اين مصيبت .
حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) ضربت بر سر مباركش رسيد و زننده ابن ملجم مرادى - لعنه الله عليه - بود و آن ملعون را گرفتند. انتقام به زودى از او در دار دنيا هم شد.
به آن كسى كه اين ملعون را گرفته بود گفتند: چگونه بر اين كافر ظفر يافتى ؟ آن شخص گفت : خوابيده بودم . زوجه من آمد گفت : اى مرد تو خوابيده اى و حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را كشتند! به او گفتم : فض الله فاك ؛ خدا دهان تو را بشكند، كى مى تواند اميرالمؤ منين (عليه السلام ) را بكشد؟! زوجه من گفت : والله شنيدم كه منادى از آسمان ندا مى كرد: قتل على المرتضى . تهدمت و الله اءركان الهدى .؛ على مرتضى كشته شد و اركان هدايت پاشيده .
آن شخص مى گويد: بيرون آمدم ، در بين راه مردى را ديدم ؛ از او سؤ ال كردم كه مى گويند اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كشته شد. گفت : من هم شنيده ام . گفتم : بيا برويم تجسس خبر كنيم . گفت : من شغلى لازم دارم . بايد روم به حيره . به او گفتم : ظالم كدام شغل است كه از اين لازمتر است ؟! شايد تو قاتل و كشنده آن حضرت باشى ؟ در بين گفتگو، باد جامه او را حركت داد. ديدم شمشير در زير ثيابش دارد من بر او حمله كردم . او هم بر من حمله كرد. به يارى خدا بر او ظفر يافتم .
هذا حال قاتل اميرالمؤ منين ؛ اين حال كشنده حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) كه به زودى بر آن ظالم ظفر يافتند و انتقام دنيوى را از آن ظالم كشيدند. اما قتله حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) كسى بر آنها در آن حين ظفر نيافت ، بلكه حضرت سيدالشهدا را كشتند، لباس بدن مباركش را هم بردند!
فقره ديگر آنكه حضرت اميرالمؤ منين در آن حال در ميان متكاها نشسته بود و هر وقت كه از ضعف ميل مى كرد كه به طرفى بيفتد، اولاد آن حضرت (عليهم السلام ) بر دور حضرت نشسته بودند، محافظت مى كردند كه حضرت نيفتد بر روى متكاها.
اما حضرت سيدالشهدا هر وقت كه مى خواست به آن حالى كه در آن نفسهاى آخر داشت برخيزد و بنشيند، منعش مى كردند از نشستن تا آنكه آخر، ظالمى كارى كرد كه ديگر حضرت اصلا نتواند برخيزد ، يعنى طعن نيزه اى بر آن حضرت زد.
اين نيزه مى دانيد چه كرد؟ قطع زندگانى حضرت كرد.
لهذا صدوق - عليه الرحمه - مى فرمايد: ((اعتقاد ما اين است كه حضرت حسين بن على در كربلا كشته شد و قاتل او سنان بن انس نخعى - لعنهما الله - است .)) والا به حسب معلوم و معروف ، شمر قتل آن حضرت است . پس آن نيز قطع حيات آن حضرت (عليه السلام ) نموده .
بارى ؛ حضرت اميرالمؤ منين (عليه السلام ) به همان حالت بود. وداع اولاد و اهل و دوستان خود نمود. عليا جناب زينب (عليها السلام ) مى فرمايد: اثر موت را در پدر بزرگوارم ديدم . عرض كردم : يا اءبه حدثتنى اءم اءيمن كذا و كذا. و قد اءحب اءن اءسمعه منك .
حضرت فرمود: دخترك من ! الحديث كما حدثتك اءم اءيمن .؛ حديث همان طور است كه ام ايمن خبر داده است . ولى فقره ديگرى حضرت زياد كرد. فرمود:
انك و بنات اءهلك لسبايا بهذا البلد، اءذلاء خاشعين ، تخافون اءن يتخطفكم الناس . فصبرا صبرا.
اين مصيبت را خواند در آن حال و امر به صبر فرمود گفت كه اهل حق در آن وقت ، غير از شما و محبين شما نيست كسى . بعد فرمود: الله خليفتى عليكم .؛ يعنى خداوند عالم حافظ شماست . و او چون باقى است دائما، من اعتماد به او دارم بعد از خودم بر امور شما.
بعد شروع كرد آن حضرت به تلاوت قرآن . و اين آخر آيه است كه آن حضرت تلاوت فرمود:
ان الله مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون (376).
پس از آن چشمهاى مبارك خود را حركت داد و فرمود:
السلام عليكم ملائكه ربى رفقا رفقا ملائكه ربى .
نساءلك و ندعوك باسمك العظيم الاءعظم يا الله .

مجلس بيست و دوم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم يا الهى و بحمدك . لااءحصى ثناء عليك . انت كما اءثنيت على نفسك . تنزهت عن مطارح العقول و الاءوهام . و تقدست عن مجانسه الاءعراض و الاءجسام . لك العلو الاءعلى فوق كل عال و الجلال الاءمجد فوق كل جلال . اءنت الذى ظهر فى الموجودات آثار سلطنتك القاهره . و استبان على صفحات الاءيام اءعلام قدرتك الباهره . نحمدك اللهم حمد الحامدين . و نشكرك ربنا شكر الشاكرين . و نؤ من بك ايمان المخلصين . و نصلى و نسلم على عبدك و رسولك محمد خاتم النبيين و سيدالمرسلين ؛ و على آله الاءئمه الطاهرين ، و الساده الغر الميامين ، و الدعاه الى الحق المبين ، عليهم آلاف من الصلاه و السلام مادامت السموات و الاءرضين .
من ذالذى يقرض الله قرضا حسنا فيضاعفه له و له اءجر كريم .(377)
خداوند مهربان جل جلاله ، تمام چيزها را به بندگان ، او مرحمت فرموده ؛ از اصل وجود و زندگانى و روح و جسم و شعور و عقل و مال و جاه اهل و عيال و اقربا و غيرها. باز هم بخواهد زياده بدهد، مى دهد. چنانچه اگر بخواهد تمام را بگيرد، مى گيرد.
و چون دار تكليف را متجر - يعنى تجارتگاه - قرار داده است و از روى حكمت بالغه خود خلق را آفريده كه در اين عالم متحمل مشقت چند روزه بشوند تا به فيض اعظم كه دوام و خلود در دارالسرور باشد برسند، براى اين مطلب اسباب زياده از حد و احصا هم از لطف خود مرحمت فرمود؛ به طورى كه هر ضعيفى را ممكن است تحصيل آن .
از جمله اسباب اين است كه مى فرمايد:
من ذاالذى يقرض الله قرضا حسنا.
ببين اى بى ادب ! گفتم همه چيز را خدا به تو مرحمت فرموده ، و به چه قسم مانند شخص بسيار محتاج ، بلكه بيچاره ، از تو الآن استقراض مى كند و قرض مى خواهد، قرض ربايى را با مخلوق حرام كرده ، ولى با خودش حلال فرموده كه اگر تو الآن يك دينار قرض به او بدهى ، او چندين مقابل به تو منفعت ربايى مى دهد. اينها همه از الطاف خداوند تعالى است .
چنانچه مى شود كه آدمى مثلا به طلا و نقره به خداوند عالم قرض بدهد و اضعاف مضاعف به او عوض بدهد، همين طور مى شود كه به ساير چيزها هم قرض بدهد؛ بلكه مى شود به مخلوق قرض الحسنه بدهى به ملاحظه تحصيل ثواب ، خداوند عالم به تو ثواب بدهد زياده از ثواب صدقه .
بيان كنيم : مثلا اين يك درهم صدقه مى دهى ، خداوند عالم از لطف فوق الطاف خود، ثواب آن يكى از مى دهد و ثواب نه تاى ديگر هم تفضلا مى دهد. اما به قرض الحسن به برادر مؤ منت براى تحصيل ثواب ، دو نه تا مى دهد. لهذا در حديث است كه ثواب صدقه درهمى ده درهم محسوب است ، و ثواب قرض دو مقابل ؛ ولى چون يك درهم قرض برمى گردد، نه تا مى ماند كه هجده مى شود. اينها همه لطف فوق الطاف است و تفضل فوق تفضل خداوند عالم است .
اين در معامله با مخلوق به ملاحظه ثواب . اما معامله با خود خداوند عالم ، اضعاف مضاعف است .
بارى ؛ گفتيم كه مى شود از همه چيزها قرض الحسن به خداوند قديم الاحسان داد. پس الآن بياييد در اين مجلس موعظه ، يك ساعت عمر خودتان را به خداوند عالم قرض الحسن بدهيد؛ و آن ساعت را ساعت فكر قرار دهيد و تفكر كنيد در مصنوعات خداوند عالم .
مى فرمايد: تفكر ساعه خير من عباده سنه ؛ تفكر در اوضاع عالم ، براى شناسايى خالق آن ، بهتر است از عبادت يك سال .
در روايت ديگر مى فرمايد: خير من عباده ستين سنه .؛ بهتر است از عبادت شصت سال .
معامله با خداى تعالى به اين قسم است كه تو اگر يك ساعت از عمر خودت را به او بدهى - يعنى خالص كنى براى اين عبادت مخصوص ، كه فكر كردن باشد در وضع اين موجودات ، براى علم حاصل كردن به آنكه براى آنها صانع و خالقى هست - خداوند عالم آن يك ساعت را براى تو يك سال يا شصت سال محسوب مى دارد. يعنى ثواب كسى را كه يك سال يا شصت سال - خالصا لوجهه المتعال - عبادت كرده باشد، به تو مرحمت مى فرمايد.
با اين همه تفضلات و لطف فوق الطاف خداوند عالم ، اگر شخص كار را درست نكند، يقينا كه بدبخت و شقى است .
حالا مى خواهم فى الجمله تفكر در خلقت آسمانها كنيم . خداوند تعالى [در حديث قدسى ] مى فرمايد: قل من رب السموات و الاءرض يقولون الله قل فلم لاتتقون . بگو اى پيغمبر: آفريننده آسمانها و زمينها كيست ؟ مى گويند: خدا. بگو: پس چرا پرهيزكارى نمى كنيد، تقوا نمى ورزيد يعنى حالا كه مى دانيد خالق آسمانها خداوند تعالى است چرا اطاعت او نمى كنيد. اول ملاحظه كنيد كه خداوند عالم چه حكمتى به كار برده در رنگ آسمانها. چون غالبا چشمها آسمان را نظر مى كند، آن را به رنگى آفريده كه موافق طبع ترين رنگهاست براى ديده ، كه كبود مايل به سياهى باشد. و اين رنگى است كه اگر در چشم ضعفى باشد، قوت مى دهد.
در حديث است كه امام جعفر صادق (عليه السلام ) فرموده كه اطبا مى گويند كه اگر كسى را ضعف در چشم پيدا شود، بايد نظر كند به كبود مايل به سياهى . و بعضى از طبيبان حاذق حكم كرده بودند براى كسى كه ديده اش كم روشنايى شده بود. كه پيوسته نظر كند در تغار كبودى كه مملو از آب باشد.
غرض ؛ اين حكمت در رنگ آسمان كه كبودى مايل به سياهى آفريده شده . اگر سياه بود مثل شب ظلمانى ، يا روشن بود مثل آفتاب و برق مى زد، يا اقسام ديگر از رنگها، آفت زياد به هم مى رسيد.
و افلاك نه تا يا هفت تا هستند كه در ميان يكديگر هستند. و فلك الافلاك كه تمام اين فلكها در ميان او هست در شبانه روزى يك دور قطع مى كند. و بعد محدب آن را از زمين جز خداوند عالمين كسى نمى داند. و بعد مقعر آن كه به اعتقاد حكما مماس سطح محدب فلك ثوابت است از زمين موازى سه هزار بار و هزار و پانصد و بيست و چهار هزار و شصت و نه فرسخ تقدير كرده اند. و حركت آن در شبانه روزى دويست و نه هزار فرسخ است . هر نقطه از مسافت را در روزى طى مى كند. از اين جا قياس كن كه سرعت در چه مرتبه است ! ذلك تقدير العزيز العليم (378)
اين اجماع كلام در آنها. اما ستاره ها، هر يك چندين مقابل زمين بزرگى دارند. كوچكترين ستاره ها سهاست و آن چهارده مقابل زمين است . كسى جز خداوند عالم قادر نيست كه افلاك را به اين طور و ستاره ها را به آن طور خلق كند.
حالا كه دانستى اين كارها جز كار خالق مهربان نيست ، بگو لا اله الا الله . تاءثير بكند در تو جلالت و عظمت خداوند عالم كه يك لا اله الا الله در آن حال بگويى و به خداوند عالم آن را وديعه بسپارى كه به تو در وقت نازل شدن موت رد فرمايد كه با ايمان از دنيا بروى .
مى ترسم با اينكه دانستيد كه خالق و رب آسمانها جز خداوند عالم نيست ، با وجود اين از آن كسانى باشيد كه فرمود: قل اءفلاتتقون (379)؛ چرا تقوا را كار خود نمى سازيد و بى باك هستيد و اثر عظمت و جلالت الهى در شما ظاهر نيست .
زيرا كه اگر خداوند عالم كه از هر بزرگى بزرگتر است ، در نظر تو باشد و عظم شاءن و جلالت قدر او را بدانى ، از ترس و هيبت او اصلا معصيت نمى كنى ، بلكه مدهوش مى شود. حالا كه باكى از گناه كردن ندارى ، معلوم مى شود كه اصلا عظمت خدا در تو تاءثير ندارد!
ملاحظه كرده اى كه اگر در جايى باشى بخواهى معصيتى مثل زنا و نحو آن بكنى ، در آنجا يك طفل مميزى باشد، يا عبدت باشد، از او يا مى ترسى يا حيا مى كنى و ترك معصيت را مى كنى . اى بى حيا! از خدا هم حيا كن به قدرى كه از نوكرت حيا مى كنى ؛ از خدا بترس به قدرى كه از آن طفل مى ترسى ؛ چه طور شد كه از اينها حيا و خوف دارى ؛ با اينكه مخلوق ضعيفى بيشتر نيستند، اما از خداوند عالم كه جان تو و جان تمام عالم در يد قدرت اوست ، خوف ندارى ، حيا ندارى ؟! نمى دانى كه خداوند عالم اشد المعاقبين است !
اى بى حيا! فرض كن كه حضرت رب العزه تو را عذاب هم نمى كند و رسوا هم نمى كند؛ آخر حياى تو كجا رفته است ؟ اگر اذن الهى نبود در اكل و شرب و خوابيدن و نحو آنها، سزاوار نبود كه در حضور خداوند عالم اين كارها از آدمى صادر شود.
اى بدبخت ! يك نظرى در اوضاع عالم بكن تا عظمت الهى در تو تاءثير بكند. تاءثير يقينا تا حال در هر قلبى كرده است . نمى شود كه فى الجمله كسى شعور داشته باشد و ملاحظه اين همه اوضاع عالم بكند و عظمت الهى در او تاءثير نكند؛ ولى اين جحودها و انكارها نمى گذارد.
اى بيچاره ! جحود و انكار را از خودت دور كن كه هلاكت نكند. عمده خرابيها از اين جحودهاست . طورى بكن كه جحود و انكار را از خودت دور كنى و عظمت الهى ببينى ، كه در آن حال تقوا خواهى پيدا كرد. و معنى تقوا، عمل نمودن به دين و شرع خداى مبين است . اى بى تقواها، عمل كنيد. عمل بيجا هم ثمر ندارد. اگر اهل اجتهاد هستيد، اجتهاد والا تقليد. لغو و غبث نشماريد.
بارى ؛ امروز روز قدر است . و روز قدر هم در احاديث معتبره وارد شده كه در فضيلت مثل شب قدر است . پس مى شود گفت كه ثواب عبادت در آن بهتر از هزار ماه است ؛ چنانچه عبادت در شب قدر بهتر از هزار ماه بود. ليله القدر خير من اءلف شهر. به خصوص عبادت در اين وقت كه آخر روز قدر است .
و بهترين عبادتها رفع كردن نجاست شكوك دلها و يقين به خدا و نفى جحود از خود است . و اينكه گفتم ، به نظر كردن درست مى شود، و علامت رفع شدن آن ، چيزى است كه خداوند تعالى به آن اشاره كرده : قل اءفلاتتقون (380). پس اگر در خودت حالت بندگى ، نه آزادى ، ديدى ؛ و تاءثير عظمت و جلالت خداوند را در خودت مشاهده نمودى ، و خوف خالص و رجاى ماحض پيدا به خداى تعالى نمودى ، بدان كه شكها و جحودها از قلبت رفته و الا باقى است . و اگر به همان طور بماند آخر، كارت كافر مردن خواهد بود. نستجير بالله .
و چيزى كه الآن در اين آخر روز قدر به نظر آمده ، براى رفع اين شكها و شبهه ها، توسل است به شخص صاحب القدرى كه از او شكها و شبهه ها و جحودها باطل شد و مى شود و آن قرين المصيبه الراتبه و صاحب الاحزان الكثيره ، حضرت ابى عبدالله سيدالشهدا (عليه السلام ) است .
گفتيم كه حضرت سيدالشهدا شريك شهر رمضان است ؛ هر چه در او هست ، آن حضرت هم دارد. از جمله آنكه شهر الله قدرى پيش خداوند عالم دارد كه در شب قدر ملائكه و روح (عليهم السلام ) اذن مى گيرند و بر زمين نازل مى شوند، براى فيض بردن از بعضى از عبادات كه در آسمانها نيست ، و براى امور ديگر.
همچنين حضرت سيدالشهدا هم قدرى نزد خداوند عالم دارد كه مثل شب قدر، ملائكه (عليهم السلام ) و انبياء - عليهم الصلاه - از خداوند اذن مى گيرند و به زمين نازل مى شوند، براى درك فيض زيارت آن حضرت .
يكى در شب نصف شعبان ، ايشان (عليهم السلام ) اذن براى زيارت قبر حضرت مى گيرند. يكى ديگر در شب قدر از خداوند عالم اذن مى گيرند براى زيارت قبر حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) و ملائكه (عليهم السلام ) اذن مى گيرند به صحراى كربلا نازل مى شوند، براى شنيدن صداى حضرت صديقه كبراى فاطمه زهرا (عليها السلام )؛
زيرا كه آن مخدره از روزى كه حضرت سيدالشهدا (عليه السلام ) شهيد شده ، تا حال ، و تا روز قيامت ، روزى يك دفعه مشرف مى شود به اين سرزمين كربلا، يك صيحه مى زند و يك گريه مى كند. و از اين صيحه و گريه حضرت صديقه ، هر روزى يك بار، سرهاى بسيار است .
ملائكه مخصوص هستند كه دائما عبادت ايشان در شب و روز گريه كردن است بر حضرت سيدالشهدا؛ چون كه ملائكه ، هر طايفه نوع خاصى عبادت مى كنند. مثل بشر نيستند كه به انواع مختلفه عبادت حضرت رب العزه مى كنند. اين يك طايفه از ملائكه شغلشان گريه است بر حضرت سيدالشهدا. پس ملاحظه كن كه چه خبر است از گريه در كربلا بر تشنگى و ساير مصائب آن حضرت ، بر ملائكه مختص نيست . شاعر درست گفته :
زان تشنگان هنوز به عيون مى رسد   فرياد العطش ز بيابان كربلا
بلى ، الآن صداهاى العطش و گريه ها براى مصائب آن حضرت و اسيرى حريم او، به عيوق مى رسد.
لاحول و لاقوه الا بالله .
مجلس بيست و سوم
بسم الله الرحمن الرحيم
سبحانك اللهم يا من لاتدركه الشواهد، و لاتحويه المشاهد، و لاتراه النواظر، و لاتحجبه السواتر، و هو الله الاءحد الواحد بلاعدد و الدائم بلا اءمد و القائم بلاعمد.
نحمدك اللهم يا من تلقاه الاءذهان لا بمشاعره ، و تشهد له المرائى لا بمحاصره . لم تحط به الاءوهام ، بل تجلى لها بآثار صنع حضرته العزيز العلام . و نصلى و نسلم على عبدك و رسولك محمد المصطفى و اءمينك المرتضى ، الذى اءرسلته لوجوب الحجج و ظهور الفلج و ايضاح المنهج ؛ و على آله اءعلام الهدى و منار الضياء و شفعاء الورى ، الاءئمه البرره الاءزكياء، عليهم آلاف من التحيه و الثناء، مادامت الخضراء على الغبراء واستنارت الغبراء من الخضراء.
اءشهود كغياب و عبيد كاءرباب اءتلو عليكم الحكم فتنفرون منها و اءعظكم بالموعظه البالغه فتتفرقون عنها و اءحثكم على جهاد اءهل البغى فما آتى على آخر قولى حتى اءراكم متفرقين اءيادى سبا، ترجعون الى مجالسكم و تتخادعون عن مواعظكم . اءقومكم غدوه و ترجعون الى عشيه ، كظهر الحنيه عجز المقوم و اءعضل المقوم . اءيها القوم الشاهده اءبدانهم ، الغائبه عنهم عقولهم ، المختلفه اءهواؤ هم ، المبتلى بهم اءمراؤ هم صاحبكم يطيع الله و اءنتم تعصونه (381)

اين كلام حضرت اميرالمؤ منين - عليه افضل صلوات المصلين - است كه خواندم . نمى دانم حاضريد كه بفهميد حضرت چه فرمود يا غايب ؟ نمى دانم غافليد يا ملتفت ؟
حضرت مى فرمايد: اما شما اطاعت خدا مى كند؛ شما معصيت او مى كنيد. مى دانيد او چه قسم اطاعت خداوند تعالى كرد؟ همان قسم كه در زيارت جامعه مى خوانيد:
فعظمتم جلاله . و اءكبرتم شاءنه . و مجدتم كرمه . و اءدمتم ذكره . و وكدتم ميثاقه . و اءحكمتم عقد طاعته . و نصحتم له فى السر و العلانيه .
اما شماها به عكس آن حضرت و ضد كارهاى او كرده ايد: فما عظمتم جلال الله و اءكبرتم شاءن الله و لامجدتم كرم الله و لااءدمتم ذكر الله و لا و كدتم ميثاق الله و لااءحكمتم عقد طاعه الله و لانصحتم لله فى السر و العلانيه .
اميرالمؤ منين (عليه السلام ) و ساير سادات طاهرين (عليهم السلام ) خدا را عظيم شمردند و عظمت خدا در ايشان تاءثير كرد، و شاءن خدا را اكبر و بزرگتر از شاءن هر ذى شاءن دانستند، و كرم خدا را تمجيد كردند، و دائما ياد خدا كردند، و ميثاق خدا را مؤ كد داشتند، و عقد طاعت را محكم ساختند، و در پنهان و آشكار براى دين حضرت پروردگار مردم را نصيحت نمودند. اما شماها مخالفت ايشان نموديد و ضد ايشان شده ايد! نه تعظيم خدا كرده ايد و نه عظمت خدا در شماها ظاهر شده و نه خدا را بزرگ مى دانيد و نه تمجيد كرم او نموده ايد و نه ياد خدا مى كنيد و نه تاءكيد ميثاق و احكام عقد طاعت كرده ايد و نه در پنهان و آشكار نصيحت و موعظه براى حضرت رب العزه مى كنيد!
بالاتر از اينها، نه سؤ ال خدا را جواب داده ايد و نه اجابت فرمان او نموده ايد؛ چقدر از عمرت تا حال رفته لم يزل و لم يزال منادى خداوندى ندا مى كند: ((ايمان به خدا بياوريد))، ايمان نياورده ايد! بلكه استعدادى هم تا حال نكرده اى كه بگويى اقلا مستعد اجابت حضرت پروردگار بشو.
و نه قرآن كه كتاب شماست تا حال يك آيه از آن داخل در قلب تو شده است و نه متابعت سنن حضرت پيغمبر (صلى الله عليه و آله ) نموده ايد، بلكه بالاتر از اينها بگويم تا بدانى كه ضد حضرت رسول (صلى الله عليه و آله ) و حضرت اميرالمؤ منين و ائمه طاهرين (عليهم السلام ) شده ايد. ايشان به جميع وسايل الهيه خود را وصل نموده بودند. شماها بالمره قطع نموده ايد.
نه از خداوند عالم اميد داريد و نه ترسى داريد تا حال گويا خطابات عقاب آميز در شما تاءثير نكرده و به هيچ قسم مهيا نشده ايد براى جواب از سؤ الهاى خدا. از جميع چيزها از شماها سؤ ال مى كند. از نماز سؤ ال مى شويد. مهياى جواب باشيد. از روزه سؤ ال مى شويد. مهياى جواب باشيد. همين طور از جميع جزئيات و كليات دين سؤ ال مى شويد. آماده باشيد و استعداد براى آنها حاصل كنيد.
و حاصل كردن استعداد، عمل كردن است به احكام شرعى الهى . مهمل نباشيد. عمل كنيد، عمل مشروع نه سر خودى . اى كسانى كه قابل اجتهاد هستيد، اجتهاد كنيد عمل كنيد. اى كسانى قابل اجتهاد نيستيد، به تقليد عمل كنيد.
بارى ؛ چونكه ملاحظه در حال خودمان نموده ام ، ديده ام ، اصلا غالبا تبعيت دين در بين نيست . بلى ؛ گاهى پيدا مى شود، آن هم غالبا تبعيت هوا و هوس ‍ است كه اسمش را دين گذاشته ايم . حال كه چنين باشد، پس بالمره از خداى تعالى قطع نموده ايم .
واهمه دارم از براى خودم و از براى شماها، از اينكه محبت و دوستى به خداى تعالى نداريم . آثار محبت در خود ماها نسبت به خداوند مهربان نمى بينم . و محبت و دوستى نسبت به ملائكه خدا و ساير اولياى خدا نداريم . واهمه بزرگ در اين مطلب است كه بى محبت خداى تعالى و بى محبت اولياى او باشيم .