شيوه مناظرات انبيا و امام صادق (عليهم السلام)

سيده فاطمه حسينى ميرصفى

- ۸ -


اى رسول مردمان را با حكمت و برهان و موعظه نيكو به راه خدا دعوت نما و با بهترين شيوه با آنها مناظره كن .
در اينجا عامل موفقيت را سه امر شمرده است ؛ يعنى سه وسيله براى پيشبرد اهداف پيامبران لازم است كه عبارتند از:
اول : استدلال و منطق
هر پيامبرى كه با مردم رو به رو مى شود، بايد با منطق و استدلال با آنها صحبت كند. درباره ابراهيم عليه السّلام در قرآن آمده است كه وقتى با ستاره پرستان روبه رو مى شود، مى گويد من نيز مانند شما ستاره را خداى خود قرار مى دهد و پس از آنكه ستاره غروب كرد، مى گويد: ((لا اءحبّ الآفلين ))(265)؛ من خدايى را كه غروب مى كند و از ديده ها پنهان مى شود دوست ندارم ))؛ يعنى به اين صورت استدلال مى كند كه خداى ما غروب و زوال ندارد و ناپديد نمى شود.
قرآن همچنين از زبان انبيا مردم را به تعقّل ، تفكّر، و تدبّر دعوت كرده است . به طورى كه پيامبران در مقابل كسانى كه مى گفتند: ((إ نّا وجدنا آباءنا على اءمّة و إ نّآ على آثارهم مقتدون (266)؛ همانا ما پدرانمان را بر سنت و شيوه اى يافته ايم و ما دنباله روى آنها هستيم )) مى فرمودند:
اءو لو جئتكم باءهدى ممّا وجدتم عليه آباءكم قالوا إ نّا بما اءرسلتم به كافرون (267)
حتى اگر براى شما آيينى را بهتر از آنچه كه پدرانتان بر آن يافته ايد، بياورم ؟ گفتند: ما به آنچه كه شما به رسالت آورده ايد، كافريم .
دوم : موعظه حسنه
اين مطلب در قرآن به خطابه ، ارشاد، و موعظه تعبير شده است ؛ يعنى سخنى كه برهانى نيست و جنبه ارشادى دارد و مردم را از مفاسد، انحرافات اخلاقى ، شرك ، و گناه آگاه مى كند و آنها را به مكتب توحيد رهبرى مى نمايد. در اين زمينه آيات زيادى وجود دارد. مثلا در بيان داستان اقوام گذشته بيان مى كند كه اقوام گذشته چگونه در اثر فرو رفتن در گناه نابود شدند و چگونه اقوامى در اثر پيروى از پيامبران ، موفق و سعادتمند شده اند.
سوم : جدل و مقابله به مثل
مى دانيم كه در برابر دعوت انبيا غير از انسانهايى كه موضعگيرى فكرى قبلى ندارند و آماده پذيرش حقّ هستند، گروههاى ديگرى نيز وجود داشته اند كه با موضعگيرى مخالف ، دعوت پيامبران را ردّ مى كردند؛ يعنى از اول يكى موضعگيرى مخالف داشته و در موضع خود سرسخت و متعصب بودند و در برابر حكمت و موعظه حسنه ، به هيچ وجه قانع و تسليم نمى شدند و با اين كه حقانيت انبيا را درك مى كردند، عناد مى ورزيدند. انبيا با اين گروه مثل خودشان ، يعنى از طريق مجادله ، برخورد مى كردند. قرآن داستان حضرت موسى و بنى اسرائيل را تعريف مى كند كه هر وقت موسى عليه السّلام به اشكالاتشان پاسخ مى داد، بلافاصله اشكال ديگرى عنوان مى كردند. همچنين ساير انبيا نيز با گروه معاند و ستيزه جو با جدل و مجادله ممكن نبود كه به روش ديگرى برخورد نمايند.(268)
بخش سوم : سيره امام صادق عليه السّلام
به اعتراف مورخان ، مستشرقان و تحليل گران ، سرآغاز شكوفايى علمى و فكرى فرهنگ و تمدن ايران ، ظهور اسلام و گرايش گسترده و همه جانبه اين ملت به آيين و مكتب نجات بخش اسلام بوده است . بيشتر بزرگان علم و فرهنگ ، و انديشمندانى كه در زمينه هاى گوناگون در اين مرز و بوم تاريخ پر افتخارى را رقم زده اند، در فضاى معنوى و عطر آگين اسلام تنفس كرده و پرورش يافته اند.
آشنايى با زندگى ، آثار و انديشه ائمه عليهم السّلام ، و بهره گيرى از نتايج تلاش پرثمر و تجربيات ارزشمند آنان ، ضمن تقويت روحيه اعتماد به خويشتن ، به خصوص در نسل جوان ، چراغى فرا راه آيندگان خواهد بود.
از اين رو مباحثى در جهت شناخت اوضاع سياسى ، اجتماعى و فرهنگى عصر امام صادق عليه السّلام مطرح مى شود تا با بررسى آنها، ضمن ارائه تصورى از حيات علمى ، سياسى ، و فرهنگى وى و نسبت به نحوه برخورد ايشان با مسائل مختلف آن عصر براى پياده كردن آنها در اين زمان آشنايى حاصل شود.
زندگانى امام صادق
هم زمان با سالروز ولادت رسول اكرم صلّى اللّه عليه و آله ، در روز دوشنبه هفدهم ماه ربيع الاول سال 83 هجرى ، مصادف با آغاز قرن هشتم ميلادى در خاندان رسالت و امامت در شهر مدينه نوزادى از سلاله پاك رسالت ، قدم به عرصه حيات گذاشت كه جهانى از صفا، نورانيت ، و علم را براى دوستداران خود به ارمغان آورد و منشاء تحولات شگرفى در جهان علم ، فضيلت ، معنويت ، و انسانيت گرديد.
او دوازده سال تحت تربيت جد بزرگوارش امام سجاد، زينت سالكان راه حقيقت و معرفت بود و پس از آن ، تحت توجهات پدر عاليقدرش امام باقر عليه السّلام قرار گرفت و در محيط مدينه ، در ميان خاندان وحى و قرآن رشد كرد و كسب فضيلت و معرف را آغاز نمود. اين دوران ارزنده بهترين و عالى ترين فرصت و موقعيت به شمار مى آمد كه امام صادق در چنين مدرسه و مكتب رحمانى قدم گذاشته و علم ، فضيلت ، و معرفت الهى را كسب نمايد.
نام مادر امام صادق ، فاطمه و كنيه اش ((ام فروه ))، دختر قاسم بن محمّد بن ابى بكر، از شيفتگان مقام ولايت و عصمت و يكى از بانوان با فضيلت و با تقوا بود.(269) امام صادق درباره او چنين مى فرمايد:
كانت اءمّى ممّن آمنت و اتقت و اءحسنت واللّه يحبّ المحسنين (270)
مادرم از مؤمنين با تقوا و نيكوكار بود و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد.
در فضايل امام صادق عليه السّلام آن چنان عبارات والايى از بزرگان عصر ايشان و علماى بعد ازايشان وارد شده است كه فصلى مستقل را مى طلبد. مالك بن اَنَس يكى از چهار پيشواى بزرگ فقه اهل سنت كه خود مدتى افتخار شاگردى ايشان را داشته است درباره حضرت مى گويد:
ما راءت عين و لا سمعت اءذن و لا خطر على قلب بشر اءفضل من جعفر الصّادق فضلا و علما و عبادة و ورعا(271)
از بُعد فضيلت ، علم ، عبادت ، و تقوا هيچ ديده اى نديده ، هيچ گوشى نشنيده ، و به ذهن هيچ انسانى خطور نكرده كه برتر از جعفر صادق وجود داشته باشد.
كمال الدين محمّد بن طلحه نيز مى گويد:
اما مناقب و فضايل حضرتش فوق شمارش و بى حد و حصر است . به طورى كه عقل تيزبين و آگاه ، از تنوع فضايل حضرتش حيران است .(272)
ابن ابى العوجاء با وجود الحاد و جحود فراوان ، در مناظرات خود با امام صادق از هيبت آن حضرت ساكت مى شد و امام مى فرمود:
فما يمنعك من الكلام قال إ جلالا لك و مهابة ما ينطلق لسانى بين يديك (273)
چه چيز موجب اين شده كه سخن نمى گويى ؟ وى مى گفت : از هيبت تو مرا ياراى سخن گفتن نيست .
منصور دوانيقى مى گويد:
جعفر از جمله انسان هايى است كه خداوند درباره آنها فرموده است :
((وارث كتاب آسمانى ، بندگانى هستند كه ما برگزيده ايم )). او از برگزيدگانى است كه در نيكوكارى گوى سبقت را ربوده است . در هر خاندان محدثى است و همانا جعفر بن محمّد محدث ما مى باشد.(274)
اوضاع سياسى عصر امام صادق
امام صادق عليه السّلام با حكومت ده خليفه اموى و دو خليفه عباسى معاصر بوده است . ولادت امام در روزگار حكومت عبدالملك مروان بود. پس از عبدالملك به ترتيب وليد بن عبدالملك ، سليمان بن عبدالملك ، عمر بن عبدالعزيز، يزيد بن عبدالملك ، هاشم بن عبدالملك ، وليد بن يزيد بن عبدالملك ، يزيد بن وليد بن عبدالملك ، ابراهيم بن وليد بن عبدالملك و مروان بن محمد بن مروان ، حكومت كردند و سرانجام خاندان بنى اميّه ، با شكست مروان از مهاجمان سپاه بنى عباس ، در سال 132 هجرى از حكومت كنار زده شدند و دولت بنى عباس زمام امور را به دست گرفت . در اين ايام حدود 50 سال از عمر مبارك امام صادق مى گذشت .(275)
سفاح عباسى اولين خليفه اين خاندان بود كه حكومت او در اواخر سال 132 ه‍، با قتل مروان آغاز شد. ابوجعفر عبداللّه بن محمد بن على مشهور به منصور آخرين خليفه معاصر امام صادق بود كه در سال دهم حكومت وى ، امام بعد از 34 سال امامت به شهادت رسيد.
سفاكى ، بى رحمى ، و شدّت سختگيرى با مخالفان از بارزترين ويژگيهاى هر دو حكومت بنى عباس و بنى اميّه بود.
در ميان مراقبتها و سختگيريهاى حكّام ، بيش از همه ، اهل بيت عليهم السّلام مورد توجه جدّى و حتى اذيت و آزار بودند. چون آنها به سادگى در برابر حكومت و اعمال حكام و خلفا، سكوت نمى كردند و مخالفت خود را با هر دو خاندان ، به شيوه هاى گوناگون نشان مى دادند و البته در بعضى مواقع نيز به خاطر حفظ جان و مال شيعيان و جلوگيرى از پراكندگى و تفرقه آنها، تقيه مى كردند.
بنى عباس براى به قدرت رسيدن ، سعى كردند عواطف مردم را نسبت به مظلوميت اهل بيت برانگيزانند اما وقتى به حكومت رسيده و مستقر شدند، مواضع خود را تغيير دادند. وقتى كه مردم از نيت اصلى بنى عباس ‍ آگاه شدند تلاش نمودند قيامهاى مسلحانه اى را عليه آنها انجام دهند. قيام هاى زيد، يحيى بن زيد و ابومسلم از جمله آن هاست . امام صادق قيام مسلحانه را در آن شرايط به مصلحت اسلام و امت اسلامى نمى دانستند و به همين خاطر اين قيامها مورد تاءييد حضرت نبود. امام صادق رسالتش را در چنين عصرى كه همانا تبليغ سنت صحيح نبوى ، ابلاغ احكام الهى ، پاسدارى از حريم ايمان و اسلام ، و مقابله با هر گونه تحريف و انحراف مكتب بود، هماهنگ با شرايط زمان و مكان و افكار عمومى جامعه انجام داد.(276)
امام صادق عليه السّلام در چنين شرايطى امت را دعوت مى كند به اين كه وضع موجود را بررسى نمايند و با دقت و تاءمل ، عوامل به وجود آورنده وضع نابسامان را شناسايى نمايند تا پس از آن حجم مسئوليت و راه هاى اجراى آن معلوم شود. حضرت در اين رابطه مى فرمايد:
وقتى خدا خير ملتى را بخواهد، حاكمى مهربان و وزيرانى عادل به آنها مى دهد.
بنابراين اگر در ميان ملتى حاكم و وزيرانى عادل و دلسوز وجود ندارد مردم بايد با آگاهى و بينش به دنبال تغيير وضع باشند. امت بيش از هر چيز به آگاهى و بيدارى نياز دارد تا اين كه نه در برابر حاكم ظالم و ستمگر كرنش ‍ كند و نه اين كه زمامداران خودسر و شهوت ران ، سرنوشت و مقدراتش را به بازى بگيرند. به اين ترتيب امام صادق با تعليمات خود مردم را دعوت مى كند به اين كه نسبت به مسئوليت هاى سياسى خود آگاه باشند.
امام صادق عليه السّلام مستقيما در كار سياسى دخالت نمى كرد امّا طرحى سياسى بنياد نهاد كه براى اصلاحات ساختارى و بنيادين ، جامع بود.
شرايط فرهنگى و فكرى جامعه در عصر امام صادق
بعد از تصرف سرزمينهاى زيادى در اقصى نقاط دنيا توسط سپاهيان اسلام ، شهرهاى مختلف جهان از شرق آسيا تا غرب آفريقا و جنوب اروپا تحت سيطره حكومت يكپارچه مكتب اسلام درآمدند و مليتهاى گوناگون با زبان ، آداب ، رسوم و فرهنگ هاى متفاوت پا به جهان اسلام گذاشتند. بديهى است اين فرهنگ ها در يكديگر آميخته شده و از هم تاءثير مى پذيرفتند و به اين ترتيب فرهنگ هاى ايرانى ، رومى و نيز آفريقايى و اروپايى وارد فرهنگ اسلامى شد.
در آن عصر فلسفه ها و خطوط فكرى گوناگونى با هجوم به جامعه اسلامى ، شك و شبهه هايى را گسترش داد. انديشه تصوف دامنه دار شد و افكار گوناگون فقهى و نيز عمل به راءى و قياس و استحسان شكل گرفت .
امام باقر و امام صادق عليهما السّلام از شرايط و جوّ انتقال علوم استفاده نموده ، به تشكيل جلسات مناظره در زمينه هاى گوناگون علوم جديد نيز پرداختند. بدين جهت چون پربارترين حلقه هاى درسى آن زمان در زمينه هاى مختلف مناظرات و مباحث علمى امام باقر و امام صادق بود، طالبان و صاحب نظران علوم براى تبادل نظر و استفاده بيشتر، در مناظرات ايشان شركت نموده و به طرح سؤ الات خود مى پرداختند و اين دو امام به پاسخ گويى و بيان نظرات خود مبادرت مى نمودند. لذا امام صادق براى تبيين اصول مذهب شيعه و اشاعه فقه و تفكر شيعى در قالب همين جلسات بهترين بهره را بردند و پايه هاى مذهب شيعه كه از زمان حيات رسول خدا پى ريزى شده بود، در زمان امام صادق محكم و استوار گشت و با آن ، حركت عظيم فكرى - فرهنگى امام صادق به مذهب جعفرى مشهور گشت .
نحوه برخورد امام صادق با تاءثير سوء فرهنگهاى غير اسلامى
انتقال فرهنگ هاى غير اسلامى موجب شد تا اعتقاداتى كه در اديانى چون يهوديت و مسيحيت وجود دارد بر افكار و عقايد برخى از مسلمانان تاءثير سوء بر جاى بگذارد. اعتقاداتى چون به وجود آمدن ميل به رهبانيت ميان مسلمانان در نيمه اول قرن دوم كه بانيان اكثر آن فرقه ها، عقيده داشتند آدمى بايد زندگى را رها كند و تمام عمر را در گوشه اى بگذراند و كارى جز عبادت نكند. اين فكر ناشى از تقليد از مسيحيان و صومعه هاى مسيحيان ارتدوكس بود كه ساليان دراز سابقه داشتند و در دل كوهها به عبادت مى پرداختند و از امور دنيوى اجتناب مى ورزيدند.
شيعيان نيز مانند ديگر فرقه هاى اسلامى ، متمايل به رهبانيت شدند. به ويژه آنكه رهبانيت با فطرت بعضى از افراد كه ترجيح مى دادند در زندگى دنبال كار نروند هم مناسب بود. امام صادق عليه السّلام به شدت با رهبانيت شيعه و ساير فرق اسلامى مخالفت ورزيد. وى مى دانست كه اگر فكر رهبانيت در مذهب شيعه قوّت بگيرد، شيعه از بين مى رود. به ويژه اين كه حكومتهاى وقت با شيعه مخالف بودند. نفع حكّام در اين بود كه شيعيان دست از دنيا بشويند، اعتكاف كنند، رابطه خود را با دنياى خارج قطع كنند، كسى از خارج با آنها مرتبط نباشد، و نتوانند به وسيله تبليغ ، مذهب شيعه را توسعه بدهند. امام نيز با موعظه پيروان خود، پوشيدن لباسهاى معمول جامعه - كه گاهى لباسهاى فاخر نيز بود - كار كردن در مزرعه و مبادرت به كشت و كار در ملك شخصى خود، يا مناظره با جماعت صوفى ها و...در ردّ تصوف و رهبانيت كوشيدند.
غاليگرى كه در آن قائل به الوهيت ائمه اطهار عليهم السّلام مى شدند، فكرى بود كه مى توان گفت تحت تاءثير تفكر مسيحيت ، كه در آن قائل به الوهيت عيسى بن مريم عليه السّلام پيغمبر خدا هستند، به وجود آمد. امام صادق در نفى اين جماعت شديدترين تنفر و انزجار قلبى خود را نسبت به آنها ابراز داشته اند.
عقايد يهود در باب بسته بودن دست خدا (و قالت اليهود يد اللّه مغلولة )(277) در پيدايش فرقه مفوضه ، بى تاءثير نبوده است . اينها معتقد بودند خداوند تنها در خلقت منشاء اثر است و بعد از آن امور به خود بندگان تفويض مى شود. امام صادق در مقابله با حركت جبريه و مفوضه و در ردّ آنها، معتقد به عدم افراط و تفريط در افعال بندگان و اراده آنها و خدا بود.
به اين معنى كه ((لا جبر و لا تفويض و لكن اءمر بين الامرين ))(278)؛ يعنى افعال ما تحت قدرت و اختيار ما است و از جهتى ديگر اين افعال ناشى از قدرت خداوند و فيض لاينقطع اوست . به نحوى كه ما را مجبور نمى كند، بلكه به ما قدرت و اختيار عطا مى كند تا كارهايمان را انجام دهيم ، ضمن اين كه خلق اعمال و افعال را به خودمان تفويض ننموده است تا از حيطه قدرت و سلطه او بيرون رود.(279)
تفكّرات فلسفى و ميزان قرار دادنِ عقل ، باعث شد گروهى بپندارند مى توانند ملاك احكام شرعى را با عقل درك كنند و آن ملاكهاى دريافت شده را به ديگر احكام مشابه سرايت دهند. لذا دست به ((قياس )) در احكام شرعيه اى زدند كه توقيفى بودند و از اين راه پايه هاى انحراف در احكام فقهى نهاده شد.
امام صادق عليه السّلام در برخورد با اين عقل گرايى به ابوحنيفه ، كه از رهبران اين حركت شمرده مى شد، فرمود:
اتّق اللّه و لا تقس الدّين براءيك فإ نّ اءوّل من قاس إ بليس إ ذ اءمره اللّه بالسّجود فقال اءنا خير منه خلقتنى من نار و خلقته من طين (280)
تقواى الهى را پيشه كن و دين خدا را با راءى خود مقايسه مكن . همانا اولين كسى كه قياس كرد، شيطان بود. زمانى كه خداوند او را به سجده بر آدم امر كرد، او گفت : من بهتر از اويم ، مرا از آتش خلق نمودى و او را از گل خلق كردى .
امام صادق در ردّ مادى گرايان آن دوره كه به اصطلاح به آنها زنديق گفته مى شد، به ابوشاكر ديصانى مى فرمايد:
بايد علاوه بر حواس دليل و عقل را هم به كار بنديد؛ زيرا هر چند بخواهيد كه در تاريكى از حواس خود در راه رفتن كمك بگيريد، براى اين كه منحرف و گمراه نشويد و يا سقوط نكنيد، بايد از نور چراغ استفاده كنيد.(281)
امام ضمن طرد حركتهاى تهاجم فرهنگى - فكرى كه در اين دوره شتابى كاملا محسوس به خود گرفته بود، براى چاره انديشى و نشان دادن منابع صحيح و غنى فكرى كه امت اسلامى بتواند از آن سيراب شود و از هر گونه انحراف فكرى مصون بماند، دو ثقل گرانبها را كه پيامبر براى هدايت امت خود به يادگار گذاشته بود، به مردم معرفى مى نمود تا از منابع فاسد تغذيه نكنند. در معرفى ثقل اصغر مى فرمايد:
إ نّا اءهل البيت عندنا معاقل العلم و آثار النّبوة و علم الكتاب و فصل ما بين النّاس (282)
ما اهل بيت هستيم كه محل تعقل ، علم ، آثار رسالت الهى ، علم به كتاب خدا (و رموز آن كه موجب هدايت است )، آنچه باعث شناخت مردم و جدا نمودن هدايت يافته از گمراه است ، نزد ما مى باشد.
در كتاب بحار الانوار(283) و كافى (284) چندين حديث با تعابير مختلف به اين مضمون موجود است :
إ نّى لاءعلم ما فى السّماء و اءعلم ما فى الاءرض و اءعلم ما فى الجنّة و اءعلم ما فى النّار و اءعلم ما كان و اءعلم ما يكون علمت ذلك من كتاب اللّه إ نّ اللّه تعالى يقول : فيه تبيان كلّ شى ء(285)
من آنچه در آسمان و زمين است را مى دانم ، به آنچه در بهشت و جهنم است علم دارم ، تمام گذشته و حال را مى دانم ، و اين را از كتاب خدا مى دانم چون خداوند فرموده كه قرآن بيان كننده هر چيزى هست .
در اينجا امام ضمن معرفى كتاب خدا به عنوان غنى ترين منبع فكرى - فرهنگى ، كليد استفاده از اين درياى بى كران علم و ثقل اكبر را مراجعه به ائمه عليهم السّلام مى داند؛ چرا كه آنها تاءويل آيات را بهتر از هر كس ديگرى مى دانند. همچنين فرمود:
نحن الرّاسخون فى العلم و نحن نعلم تاءويله (286)
ما راسخون (نفوذ كنندگان ) در علم هستيم و تاءويل كتاب خدا را مى دانيم .
دانشگاهى به وسعت تاريخ
همه ائمه اطهار عليهم السّلام از موقعيت زمانى يكسان و مناسب جهت ابلاغ و انجام رسالت الهى خويش برخوردار نبودند. امام سجاد عليه السّلام در مورد شرايط زمان خويش و مخاطبان خود مى فرمايد:
ما ندرى كيف نصنع بالنّاس إ ن حدّثناهم بما سمعنا من رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله ضحكوا و إ ن سكتنا لم يسعنا(287)
نمى دانيم با اين مردم چه كنيم ؟ اگر براى آنها از رسول خدا حديث بگوييم ، مى خندند (مسخره مى كنند) و اگر سكوت كنيم ، ما را رها نمى كنند.
در حالى كه شرايط زمان امام سجاد چنين است ، در زمان امام صادق ، شرايط بسيار خوبى جهت نقل روايات ، برگزارى جلسات تدريس ، و تشكيل مناظره در مكانهاى مختلف مخصوصا مكانهاى اجتماع مسلمانان مانند مساجد، موسم حج و... به وجود آمده بود. خفقان اموى بسيار كاسته شده و قدرت مركزى آنان رو به اضمحلال بود. بنى عباس نيز با تشكيل حكومت عباسى مشغول سركوب مخالفان نظامى خود بودند و كسى مانع تشكيل جلسات بحث و تدريس امام نمى شد. لذا شرايطى براى امام صادق عليه السّلام فراهم آمد كه تقريبا براى هيچ كدام از ائمه هدى فراهم نبود. لذا امام صادق تنها كسى است كه به تشكيل حوزه درسى و جلسات مناظره بسيار گسترده ، تربيت شاگردان و نشر تفكر شيعى مبادرت مى ورزد. كسانى كه در جلسات درس امام حضور مى يافتند، دانش طلبان و راويانى بودند كه از جاهاى دور مى آمدند و هر گاه مراقبت و كنترل حكومتها برطرف مى شد، كوفه ، بصره ، واسط، و حجاز نيز نخبگان خود را به مدينه و به محضر درس ‍ امام صادق گسيل مى داشت .(288)
امام در ميان شاگردان خود افرادى را كه شايستگى ماءموريتهاى تبليغى داشتند، به اقصى نقاط بلاد اسلامى مى فرستادند تا مردم را به سوى ولايت ائمه عليهم السّلام دعوت كنند. ابن شهر آشوب در كتاب خويش ‍ مى گويد:
مردى از كوفه براى دعوت مردم به ولايت امام صادق سوى خراسان رفت و پس از دعوت او گروهى ولايت امام صادق را پذيرفتند، گروهى منكر شدند، و گروهى در پاسخ به اين دعوت نه لبيك گفتند و نه آن را رد كردند، بعد ابن شهر آشوب ادامه مى دهد كه هر يك از اين افراد براى اين كه امر دعوت كاملا بر ايشان روشن شود، نمايندگانى را براى مذاكره نزد امام صادق فرستادند.(289)
اين يك نمونه بارز اعزام مبلغ است . گاهى ماءموريتهاى تبليغى شاگردان در خود مدينه يا مكّه و هنگام مراسم حج بود. هنگامى كه هيئت هايى از ساير بلاد اسلامى خدمت امام صادق مى آمدند تا از محضر ايشان بهره مند شوند و يا به مناظره بپردازند، امام براى هر يك از اصحاب خويش وظيفه خاصى را تعيين مى فرمود تا وقتى امام جواب را به آنها محول كند، به پاسخ مسائل بپردازند.(290)
به عنوان نمونه مى توان به موارد زير اشاره كرد:
امام ((ابان بن تغلب )) را براى مسائل فقهى ، ((زرارة بن اعين )) را براى مناظرات فقهى ، ((مؤمن الطاق )) را براى بحث هاى كلامى و اعتقادى ، و... امر مى نمود. همچنين ((هشام بن حكم )) را براى مناظره در بحثهاى امامت و عقايد معين نمود. البته اين به آن معنا نيست كه ((مومن الطاق )) در مباحثى غير از امامت مناظره نمى كرده و يا ((ابان بن تغلب )) روايت غير فقهى ندارد و كارى جز فتواى دادن نداشته ، بلكه غالب بحثهاى آنها و مناظراتشان در زمينه هاى مذكور بوده است . امام عليه السّلام به تعدادى از اصحاب خويش نيز كمك مالى مى نمود تا در شهرهاى مختلف به تجارت و آمد و شد بپردازند، تا با جامعه اسلامى ، افكار، و آداب مردم آشنا شوند و در ضمن مردم را به پذيرش ولايت ائمه و امام صادق دعوت نمايند. به عبارت ديگر امام يك دوره تربيت مبلغ همراه با سازماندهى مبلغين و تقسيم كار داشتند.
مورخان و محدثان معتبر تعداد شاگردان امام صادق و راويان او را حدود چهار هزار نفر ذكر كرده اند.(291) از نظر كميت اكثر شاگردان امام را اهل كوفه تشكيل مى دادند. از مجموع شاگردان حضرت حدود 1000 نفر اهل كوفه بودند و كمترين تعداد را شامى ها تشكيل مى داده اند(292)؛ زيرا اهل كوفه اغلب شيعه بودند و اهل بيت عليهم السّلام را يارى مى دادند و شام بر عكس كوفه ، دشمن اهل بيت محسوب مى شد. از سوى ديگر كوفه مركز تجارى و صنعتى بود كه در حيات اقتصادى جامعه اسلامى مؤ ثر بود و كالاها و صنايعى از قبيل منسوجات ، حرير، خز و... از اطراف بلاد اسلامى در آنجا مبادله مى شد و تعداد زيادى از افراد غير مسلمان نصرانى و حدود چهار هزار نفر از ايرانيان در آن سكونت داشتند. لذا صاحبان افكار غير اسلامى ، از طريق ايجاد شك و شبهه به عقايد مسلمانان حمله مى كردند تا اديان خود را كه مغلوب اسلام شده بود، يارى كنند.
عظمت شخصيت امام صادق به حدى بود كه نه تنها شيعه ، بلكه بزرگان اهل سنت نيز در برابر آن حضرت سر تعظيم فرود آورده و به اين ترتيب بسيارى از بزرگان اهل سنت از محضر امام كسب فيض نموده اند و در بيانات خود، اين شاگردى را موجب افتخار مى دانند. علمايى چون مالك بن انس ، شعبة بن الحجاج ، سفيان ثورى ، عبداللّه بن عمرو، روح بن قاسم ، سفيان بن عيينه ، سليمان بن بلال ، اسماعيل بن جعفر، حاتم بن اسماعيل ، عبدالعزيز بن مختار، وهب بن خالد، ابراهيم بن طحان ، ابوحنيفه و... از اين جمله اند.(293) ابوحنيفه و مالك بن انس دو فقيه اهل سنت و پيشواى دو مذهب از چهار مذهب اهل سنت هستند. مالك درباره امام صادق گفته است :
هيچ چشمى برتر از جعفر بن محمد نديده است .
ابوحنيفه گفته است :
لو لا السّنتان لهلك نعمان (294)