شيوه مناظرات انبيا و امام صادق (عليهم السلام)

سيده فاطمه حسينى ميرصفى

- ۹ -


اگر آن دو سالى كه از خدمت امام صادق استفاده كردم نبود هلاك مى شدم .
شعبة بن حجاج در محضر درس امام حاضر مى شد. شافعى درباره شعبه مى گويد: ((اگر شعبه نبود، هرگز حديث در عراق رواج نمى يافت )).
احمد بن حنبل درباره شعبه گفته است : ((شعبه خود به تنهايى يك امت است )). اينها همه بر عظمت كار فرهنگى و حوزه درسى امام گواهى مى دهد.
اسد حيدر نقل مى كند كه حسن بن على الوشاء مى گويد: در اين مسجد (يعنى مسجد كوفه ) نهصد شيخ را ديدم كه هر كدام مى گفتند اين حديث را از جعفر بن محمد شنيدم .
حركت انتقال علوم از اقصى نقاط جهان به سرزمينهاى اسلامى و ترجمه آثار علمى يونانيان ، ايرانيان و قبطيان از اروپا، ايران و مصر، باعث توسعه فكر و اشتياق مسلمانان و دانشمندان آنها به كسب علوم شد. با اين حال و پاره اى از اين علوم با بعضى از انديشه هاى اسلامى در تضاد بود. همه اين شرايط دست به دست هم داد تا امام صادق عليه السّلام را در تشكيل چنين حوزه درسى يارى دهد كه از نظر كميت بسيار گسترده و از نظر كيفيت داراى شاخه هاى متعدد علوم بود و شامل حديث ، تفسير، و ديگر علوم نقلى تا فلسفه ، جغرافيا، طب ، و... مى شد.
شاگردان و حاملان فقه امام صادق
پس از آنكه امام باقر عليه السّلام شرايط را براى تعليم و تربيت شاگردان مناسب ديدند، به تربيت عدّه اى همت گماشتند و زمينه را براى تدريس ‍ امام صادق عليه السّلام هموارتر كردند. امام صادق در زمانى مى زيست كه در اثر اختلافات بنى مروان و بنى عباس ، بهترين شرايط براى بيان معارف دينى و تربيت شاگردان فراهم بود كه اگر از آن فرصت استفاده نمى شد، بعدها ديگر به سختى ممكن بود چنان موقعيتى براى بيان معارف اسلامى و احياى آن به وجود آيد.
امام باقر و امام صادق در حالى بيان معارف اسلامى را شروع كردند كه بسيارى از احاديث پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در مورد معارف دينى و احكام و تفسير آيات يا از بين رفته و يا با احاديث جعلى آميخته شده بود. امام صادق به منظور نشر و احياى فرهنگ اسلامى ، حركت اساسى و گسترده اى را آغاز كرد و طى 34 سال امامت خود، موفق به ترويج معارف اسلامى اعم از فقه ، كلام (اعتقادات )، تفسير، اخلاق ، و معارف ديگر شدند.
تعداد اصحاب و شاگردان امام صادق كه از حوزه علمى ايشان بهره مى گرفتند بسيار است و در كتب تاريخى نام بسيارى از آنان ذكر شده است .
شيخ مفيد در ارشاد مى گويد: ((همه محدّثان اتفاق نظر دارند كه راويان موثق و كسانى كه از محضر امام صادق عليه السّلام استفاده كرده اند، چهار هزار نفر بودند. گرچه اين شاگردان از نظر عقايد با يكديگر اختلاف داشتند)).(295)
امام صادق در فن مناظره نيز شاگردانى را تربيت كرد تا بتوانند در اين زمينه اسلام و مكتب اهل بيت عليهم السّلام را گسترش دهند. با توجه به اين كه هدف حضرت ، تربيت شاگردانى بود كه بتوانند با ديگرانديشان بحث و گفت وگو كنند، لذا گاهى اصحاب از وى سؤ الاتى مى پرسيدند و حضرت نيز به آنها پاسخ مى داد. از جمله اين مباحث سؤ ال هشام بن حكم درباره اشتقاق كلمه ((اللّه )) است .
حضرت براى شاگردان خود دعا مى كرد. به عنوان مثال در پايان اين بحث هم امام براى هشام چنين دعا كرد كه ((نفعك اللّه به و ثبّتك )). هشام مى گويد: واللّه من از روزى كه اين كلام را از آن امام استماع نمودم ، هيچ احدى را در علم توحيد خالق بر من زيادتى به قهر و تفوق نبود.(296)
گاهى حضرت از شاگردان مى خواست جريان مناظرات خود را بازگو كنند. هدف امام تربيت شاگردانى در اين امر بود به عنوان نمونه در روايتى از يونس بن يعقوب آمده است كه حضرت از هشام مى خواهد جريان مناظره اش با عمر و بن عبيد را بيان كند كه چگونه از او سؤ ال كردى و چه پاسخى به او دادى ؟ هشام نيز اين مناظره را بيان مى كند. حضرت از او مى پرسد كه چه كسى اين كلام را به تو تعليم داد؟ وى پاسخ مى دهد كه خداوند اين سخنان را بر زبانم جارى كرد. حضرت در پايان به وى مى فرمايد: واللّه همه آنچه كه گفتى در صحف ابراهيم خليل و موسى كليم عليهما السّلام مكتوب است .(297)
گاهى حضرت افرادى را كه به قصد مناظره مى آمدند، به شاگردان خود ارجاع مى داد تا آنها با او مناظره كنند. مانند مناظره مرد شامى .(298)
برخى از شاگردان امام صادق عليه السّلام كه در فن مناظره تبحر داشتند عبارتند از:
ابوسعيد ابان بن تغلب
او از شاگردان امام سجاد، امام باقر و امام صادق عليهم السّلام بود و در سال 140 يا 141 ه‍ .ق ، در زمان حيات امام صادق از دنيا رفت . ابان بن تغلب در مدت طولانى كه از محضر پيشوايان معصوم نامبرده بهره برد، احاديث و علوم آنان را فرا گرفت .
ابان بن تغلب يكى از شخصيت هاى بزرگ اسلامى است كه به تعقل و تفكر فراوان مشهور بود. مسلم ، ترمذى ، ابوداوود، نسايى و ابن ماجه از وى احاديث را روايت كرده اند.
تاءليفات او بسيار است . از جمله : غريب القرآن ، الفضائل ، معانى القرآن ، قرائات ، و الاصول در مورد روايت و حديث كه ابن نديم در الفهرست از آن ياد كرده است .
او مرد با فضيلت و جليل القدرى بود. در مسجد مدينه مى نشست و به سؤ الات مردم پاسخ مى داد. امام صادق به او فرمود:
اجلس فى مسجد المدينة و اءفت النّاس ، فانّى اءحبّ اءن يرى فى شيعتى مثلك (299)
در مسجد مدينه بنشين و براى مردم فتوى بده و احكام الهى را بيان كن ؛ زيرا من دوست دارم در ميان شيعيان من امثال تو ديده شوند.
از امتيازات ابان بن تغلب آن است كه دانشمندان شيعه و سنى بر وثاقت او متفق القولند و به تشيع او اعتراف كرده اند. ياقوت حموى درباره او گفته است كه ابان بن تغلب لغوى ، فقيه ، امامى مذهب ، ثقه و جليل القدر بود.(300)
هشام بن حكم
هشام بن حكم (301)، مكّنى به ابومحمّد، از اصحاب امام صادق عليه السّلام بود. وى در شمار متكلمان شيعه و از كسانى است كه در فن كلام تبحّر ويژه اى داشت . به طورى كه كسى نمى توانست با او برابرى كند. بحث هاى او در فنون كلامى و مباحث ايدئولوژيكى ، هر كس را به نيرومندى او در احتجاج و استدلال و قدرتش در سركوبى مخالفان واقف مى سازد. امام صادق ، هشام را در عين حالى كه بسيار جوان و كم سن و سال بود، بر بسيارى از اصحاب كهنسال و پيش كسوت خويش مقدم مى داشت و در باره اش مى فرمود: هشام با دل ، زبان و دستش ما را نصرت و يارى مى كند.(302)
وى براى تجارت از شهرى به شهر ديگر مى رفت و مردم را نيز راهنمايى مى كرد و از مكتب اهل بيت دفاع مى كرد. وى با ملحدان مناظره مى كرد و با قدرت استدلال و خضوع در برابر حق آنها را به توحيد هدايت مى كرد.
زركلى مى گويد: هشام بن حكم فقيه ، متكلم ، مناظره كننده و از بزرگان شيعه بود.(303)
كتابهايى الامامة ، الدلالات على حدوث الاشياء، الرّد على الزنادقة ، الرّد على هشام الجواليقى ، الرّد على اصحاب الطبايع و... از اوست .(304)
در كوفه به دليل انتشار علم كلام و نيز شكل گيرى مذاهب مختلف ، حلقه هايى علمى فراوانى تشكيل مى شد و مناظراتى بين پيروان مذاهب مختلف انجام مى گرفت و هر گروه براى پيروزى بر گروه ديگر از علم كلام بهره مى گرفتند. هشام بن حكم از برجسته ترين شخصيت هاى آن عصر بود.
هارون الرشيد درباره هشام بن حكم گفته است :
لسان هشام اءوقع فى نفوس النّاس من اءلف سيف
زبان هشام كارسازتر از هزار شمشير در جان هاى مردم است .(305)
زرارة بن اءعين شيبانى
زرارة بن اعين از بزرگان اصحاب امام باقر و امام صادق عليهما السّلام بود(306) كه در علم فقه ، حديث ، و كلام ، بصيرت و آگاهى كامل داشت و از برجسته ترين رجال شيعه اماميه بود. امام به چنين شاگردى افتخار كرده و او را مرجع مراجعات و فتواى مردم قرار داده است . او مردى سخنور و خوش بيان بود و در علم كلام و مسائل اعتقادى و استدلالى ، به قدرى ماهر و ورزيده بود كه متكلمان شيعه شاگردان مكتب او محسوب مى شدند. وى علاوه بر اين كه يك محدث بزرگ ، متكلم عاليقدر، و فقيه برجسته بود، شاعر و اديب با ذوقى نيز به شمار مى رفت .
روزى امام صادق عليه السّلام خطاب به فيض بن مختار جعفى كوفى فرمود: اگر مى خواهى به احاديث و علوم ما برسى بايد به اين مرد (اشاره به زراره ) مراجعه كنى . آن گاه فرمود: خدا بيامرزد زراره را. اگر زراره و افرادى مانند او نبودند احاديث پدرم از ميان مى رفت .(307)
وى كتابى نيز درباره علم جبر و اختيار تاءليف نموده بود. او پس از عمرى تلاش و كوشش در راه گسترش اسلام و مكتب تشيع ، در سال 150 هجرى به رحمت ايزدى پيوست .(308)
مؤمن الطاق
محمّد بن نعمان ،(309) از اصحاب امام جعفر صادق و يكى از متكلمان حاذق شيعه بود. وى در فصاحت و بلاغت ، علم فقه ، كلام ، حديث و مناظره درباره امامت تبحر زيادى داشت و نيز بسيار حاضر جواب بود.
گويند وى در محله اى به نام ((طاق المحال )) مغازه صرافى داشت و سكه هاى تغلبى را به راحتى تشخيص مى داد و به اين خاطر ((مؤمن الطاق )) ناميده شد امام دشمنانش او را شيطان الطاق مى ناميدند. روزى ابوحنيفه با گروهى در مجلسى نشسته بودند كه مؤمن الطاق وارد شد. ابوحنيفه گفت : شيطان به سوى شما مى آيد. وى نيز بى درنگ اين آيه را تلاوت كرد كه :
الم تر انّا الشّياطين على الكافرين تؤ زّهم ازّا(310)
آيا نديدى كه شياطين را بر سر كافران فرستاديم تا آنها را سخت آزار دهند؟(311)
كتابهاى الامامة ، المعرفة ، الرد على المعتزلة فى امامة المفضول و كتاب فى امر طلحة و الزبير و عايشه ، از اوست . وى با ابوحنيفه و رؤ ساى معتزله و خوارج مناظرات بسيار داشته است .(312)
روايت شده كه ابوحنيفه به او گفت : آيا شما شيعيان به رجعت اعتقاد داريد؟ مؤمن الطاق گفت : آرى
ابوحنيفه گفت : پس هزار دينار به من قرض بده تا در رجعت كه به دنيا برگشتم آن را به تو پس مى دهم . وى در پاسخ گفت : براى من ضامنى بياور كه وقتى به دنيا برمى گردى به صورت انسان برگردى .(313)
او در مناظراتش از استدلال هاى روشن و متقن استفاده مى كرد و به قدرت در بحث و جدل و نيز مهارت در استنباط مشهور است . مؤمن الطاق و ديگر اصحاب ائمه ، تلاش فراوانى در جهت مقابله با دشمنان انجام دادند. دشمنانى كه هدفشان نابودى اسلام و مسلمانان بود و به اين منظور عقايد باطل خود را رواج مى دادند.(314)
عبدالرحمن بن حجّاج بجلى
وى از شاگردان امام صادق بود و از امام كاظم نيز حديث نقل كرده است . وى در علم كلام تبحر زيادى داشت و با مخالفان نيز بسيار مناظره مى كرد.
امام صادق عليه السّلام به وى مى فرمايد: اى عبدالرحمن ، با اهل مدينه در مسائل اعتقادى به بحث و مناظره بپرداز كه من دوست دارم در ميان شيعيان شخصى همچون تو ديده شود.(315)
حمران بن اعين شيبانى
روايت شده است كه يكى از شاگردان امام صادق عليه السّلام نزد آن حضرت مناظره مى نمود و حمران ساكت بود. حضرت فرمود: اى حمران ، چرا ساكتى ؟ گفت اى آقاى من ، قسم خورده ام ، در مجلسى كه شما در آنجا باشيد، سخن نگويم . حضرت فرمود: من به تو اجازه سخن گفتن مى دهم . سپس حمران شروع به مناظره كرد.(316)
يونس بن يعقوب گفته است كه حمران علم كلام را به خوبى مى دانست .(317)
مخاطبان امام صادق
امام صادق در طول حيات پربركت خود، مخاطبان مختلفى داشتند كه با ايشان به بحث و مناظره مى پرداختند. لذا كيفيت برخورد امام صادق نيز با هر كدام از آنها متفاوت بود. در اين قسمت ضمن معرفى مخاطبان حضرت ، به بررسى نحوه برخورد امام صادق در مناظره با آنها مى پردازيم .
1. اصحاب
امام صادق عليه السّلام بحث بين شاگرد و استاد و يا بين شاگردان را برقرار مى نمود تا در علوم مختلف متبحر شوند. شاگردان و اصحاب امام صادق از اين جهت با حضرت بحث مى كردند كه علوم را بهتر درك كنند.
به عنوان نمونه ، جابر بن حيّان درباره مسائل مختلف با امام به بحث و گفت و گو مى پردازد و در ضمن آن سؤ الات خود را از حضرت مى پرسد. برخى از اين سؤ الات عبارتند از: سؤ ال درباره وحدت وجود، فلسفه احكام ، همگانى شدن احكام ، فلسفه نسخ ، فلسفه تغيير قبله ، فلسفه انتخاب كعبه براى قبله ، فلسفه انتحار، مرگ ، زندگى ، آفرينش ، فلسفه كم شدن حافظه در پيرى ، فلسفه بيمارى و آغاز آفرينش و پايان جهان .(318)
امام صادق عليه السّلام اصحاب و راويان خود را از جدايى بين قول و عمل و عقيده و سلوك برحذر مى داشت و آنها را نصيحت مى كرد كه مردم را با رفتارتان آموزش دهيد نه با مواعظ و ارشادات .(319) هدف امام از فعاليت هاى فكرى و علمى ، درمان جهل امت از لحاظ عقيده به مكتب و نظام ، ايستادگى در برابر امواج كفرآميز و شبهه هاى گمراه كننده آن ، و نيز حلّ مشكلاتى بود كه از انحراف ناشى شده بود.
آزادى بحث در مسائل مذهبى ، از زمانى شروع شد كه امام صادق فرهنگ شيعى را به وجود آورد. در آن فرهنگ ، مباحث مذهبى وارد مباحث علمى شد و در مراحل بعدى با آن يكى گرديد و در قرون بعد به جايى رسيد كه دانشمندان مذهب شيعه ، آن مذهب را با قوانين علمى به ثبوت مى رساندند.
در نتيجه فكر بيگانگان ، از راه ترجمه كتابهاى يونانى ، فارسى ، هندى و پديد آمدن گروههاى خطرناك از قبيل ((غلات ))، ((زنادقه ))، ((جاعلان حديث ))، ((اهل راءى و قياس ))، و ((متصوفه ))، زمينه هاى مساعدى براى رشد انحراف فكرى فراهم شد كه امام صادق در برابر آنها ايستادگى كرده و در سطح علمى ، با آنها به گفت و گو و بحث و مناظره پرداخت و خطوط فكرى آنها را براى امت اسلامى افشا نمود.(320)
فعاليت هاى امام در ايستادگى قاطعانه در برابر شبهه هاى غرض آلود در زمينه عقايد و نظريات دينى كه از لحاظ اغراض سياسى به منظور از بين بردن روح حقيقى اسلام منتشر مى شد، متمركز بود.
محضر درس امام جعفر صادق يك جلسه بحث آزاد بود كه در آن هر شاگرد مى توانست به استاد ايراد بگيرد و اگر بتواند، نظريه اش را ردّ كند. امام صادق نظريه اش را به شاگردان تحميل نمى كرد و آنها را در پذيرش نظريه استاد آزاد مى گذاشت . آنچه سبب مى شد كه شاگردان امام نظريه او را بپذيرند، تاءثير درس استاد بود.
امام صادق عليه السّلام علاوه بر اين كه به همه سؤ الات پاسخ مى دادند، در بحث هاى طولانى نيز با صبر و متانت ، به مباحث گوش مى داد و با اتخاذ شيوه هاى مختلف ، طرف مقابل را مجاب مى كردند. به طور مثال مناظره اى طولانى بين امام صادق و يك زنديق صورت گرفت كه يونس بن ظبيان آن را روايت كرده است . اين مناظره مشتمل بر 85 سؤ ال است كه آن زنديق مطرح نموده و حضرت نيز با ادب ، احترام ، و صبر به تمامى آنها پاسخ گفته است . البته ضمن آن مباحث ، امام صادق نيز سؤ الهايى از زنديق مى پرسد.(321)
2. غلات
غلات گروههاى كوچكى بودند كه در عصر ائمه عليهم السّلام ظاهر شدند و مردم را به عقايد و انديشه هاى خود دعوت مى كردند. از آنجا كه ائمه آنها را لعنت مى كردند و ايشان را به همه مردم معرفى مى نمودند، هيچ شبهه اى بر مردم مسلمان شيعى و سنى در شناخت آنان باقى نمى ماند و غالبا پس از چند صباحى نابود مى شدند.
شاءن حضرت صادق و پدر بزرگوارش امام باقر عليهما السّلام به اندازه اى عظيم بود كه جمعى از شيعيان و پيروان ناآگاه ، در حق ايشان غلو كردند و مقام ايشان را تا مرتبه الوهيت بالا بردند. از جمله اين اشخاص ، ابوالخطاب محمد بن ابى زينب مقلاص بن الخطاب الاجدع اسدى است كه بارها به خاطر عقايد افراطى و غلوآميز در حق آن حضرت ، از سوى ايشان مورد لعن و نفرين قرار گرفته است .(322)
در يكى از اين روايات ، حضرت صادق عليه السّلام صريحا عقيده ابوالخطاب را درباره اين كه آن حضرت علم غيب دارد، نفى نموده و فرموده است :
فواللّه الّذى لا إ له إ لّا هو ما اءعلم الغيب فلا آجرنى اللّه فى اءمواتى و لا بارك لى فى اءحيائى إ ن كنت قلت له ...(323)
سوگند به خدايى كه آفريننده اى جز او نيست كه من غيب نمى دانم و خداوند از مردگان من پاداش نيك به من ندهد و از خويشانم مرا خير و بركت نبخشايد اگر من چنين چيزى به او گفته باشم ...
در روايت ديگر، ابوبصير به حضرت صادق عرض مى كند كه آن ها (يعنى خطابيه ) مى گويند شما تعداد قطره هاى باران ، عدد ستارگان ، برگهاى درختان ، خاكها، و وزن درياها را مى دانيد. حضرت سر به سوى آسمان بلند كرد و فرمود: ((سبحان اللّه ، سبحان اللّه ، نه به خدا كه اين همه را جز خدا كسى نمى داند)).
شهرستانى ((م : 548 ه‍) دانشمند مشهور علم كلام كه در عقايد، مقلّد اشعرى و در فقه ، مقلّد شافعى بوده است ، پس از معرفى فرقه هاى غلات و بيان مبارزه ائمه عليهم السّلام با آنان مى گويد:
و تبرّاء من هولاء كلّهم جعفر بن محمّد الصّادق و طردهم و لعنهم (324)
جعفر بن محمّد صادق از تمامى فرقه هاى نامبرده بيزارى جست ، و آنان را از خود راند و لعنت نمود.(325)
امام صادق عليه السّلام به غلات اجازه نمى داد در مورد او و اهل بيت چيزى را بگويند كه در آنها وجود ندارد. در مقابل آنها با جدّيت مى ايستاد، آنها را لعن و تكفير مى نمود و از آنها تبرى مى جست .(326)
3. صوفيان
امام صادق در برخورد با صوفيان ، اولا به راهنمايى آنها مى پردازد و با استناد به آيات قرآن ، محروم كردن مردم از نعمتهاى الهى را جايز نمى داند.(327)
روزى سفيان ثورى در مسجد الحرام امام را در حالى كه لباس گران قيمتى پوشيده بود، ديد. سفيان با خود گفت الآن نزد او مى روم و به خاطر پوشيدن لباس گران قيمت ، او را سرزنش مى كنم . وى به امام نزديك شد و عرض ‍ كرد: يابن رسول اللّه ، به خدا قسم پيغمبر و على چنين لباس فاخرى نپوشيدند، بلكه هيچ كدام از پدرانت چنين لباس گرانبهايى بر تن نكردند. امام فرمود: پيامبر صلّى اللّه عليه و آله در زمان تنگدستى و فقر مردم مى زيست و به تناسب تنگدستى مردم ، لباس مى پوشيد. دنيا پس از آن زمان نعمتش زياد شد و سزاوارترين افراد به استفاده از اين نعمتها نيكوكاران هستند. سپس اين آيه را تلاوت فرمود:
قل من حرّم زينة اللّه الّتى اءخرج لعباده و الطّيّبات من الرّزق (328)
بگو چه كسى زينت الهى را كه براى بندگانش پديد آورده و رزق پاكيزه او را حرام كرده است ؟
حضرت در ادامه فرمودند: پس ما نسبت به آنچه خداوند عطا فرموده است ، سزاوارتريم . البته اين لباسى را كه مى بينى ، براى ظاهر پوشيده ام كه مردم ببينند و هماهنگ با جامعه لباس پوشيده باشم . سپس دست سفيان را گرفت و آن لباس را كنار زد و جامه خشنى را كه بر تن كرده بود، به او نشان داد و به او فرمود: اين لباس را براى تهذيب خودم پوشيده ام . سپس جامه خشن سفيان را كنار زد و لباس نرم و لطيفى را كه زير آن بر تن كرده بود به او نشان داد و فرمود: تو اين جامه خشن را براى تظاهر به زهد پوشيده اى و اين لباس لطيف را براى تن آسايى ، بر تن كرده اى .(329)
4. معتزله
از جمله مخاطبان امام صادق عليه السّلام ، معتزله بودند كه گاهى به قصد مناظره و احتجاج ، و گاهى به قصد سؤ ال كردن از مسائلى چون تفسير قرآن و... نزد حضرت مى آمدند. در تمام اين برخوردها، امام سؤ الات مخاطب خود را به نحوى شايسته پاسخ مى دهد. به طورى كه در پايان جلسه مخاطب امام كه معمولا از رؤ سا و دانشمندان معتزله محسوب مى شدند، در برابر عظمت علمى ، تواضع و اخلاق كريمانه امام ، سر تعظيم فرود مى آورند.
روزى عمر و بن عبيد كه از دانشمندان و سران معتزله محسوب مى شد، نزد امام عليه السّلام آمد و گفت مى خواهم گناهان كبيره را از كتاب خدا بشناسم . امام نيز 22 گناه كبيره را با استناد به آيات قرآن براى وى برشمردند. هنگامى كه عمر و بن عبيد از خانه خارج مى شد، در حالى كه مى گريست مى گفت :
هلك من سلب تراثكم و نازعكم فى الفضل و العلم (330)
هر كس ميراث شما را غصب كرد و در فضل و علم با شما به منازعه پرداخت ، هلاك شد.
به نظر مى رسد برخورد متواضعانه امام با آن دسته از علماى اهل سنت بوده كه مناصب حكومتى را نمى پذيرفتند و به طور رسمى با حكومت همكارى نداشتند؛ زيرا برخورد امام با علماى متصدى مناصب حكومتى ، فرق مى كرده است .
ابن ابى ليلى از فقهاى مدينه بود. سعد بن ابى الخصيب مى گويد: با ابن ابى ليلى در مسجد الرسول به امام صادق برخورديم . امام از من احوالپرسى كرد و پرسيد: اين مرد كيست ؟ گفتم : ابن ابى ليلى ، قاضى مسلمانان . امام برخورد تندى با او كرد. به طورى كه رنگ رخسار ابن ابى ليلى زرد شد. امام فرمودند: با شخص ديگرى هم صحبت شو واللّهِ يك كلمه هم با تو سخن نخواهم گفت .(331)
اين برخورد امام با عالمى بود كه مقام قضاوت را از طرف حكومت پذيرفته بود. مقام قضاوت از طرف حكومت ، به معنى تاءييد طرفينى حاكم و قاضى بود. قاضى ، حكومت را تاءييد مى كرد، علم خود را در اختيار حكومت قرار مى داد و فتاواى مورد نياز حكومت را صادر مى كرد. حكومت هم قاضى را حمايت و تاءييد مى نمود و حكم او را به رسميت مى شناخت .
اين گونه برخورد نشان مى دهد كه امام عليه السّلام در مخاطب شناسى ، بسيار دقيق و در برخورد با افراد مختلف ، بسيار حساس بوده است .
5. ابوحنيفه (رئيس مذهب حنفيه )
ابوحنيفه نعمان بن ثابت متوفاى سال 150 هجرى ، از جمله كسانى است كه درباره مسايل مختلف ، پرسش هاى فراوانى از امام صادق پرسيده است . وى همواره مى گفت :
ما راءيت اءعلم من جعفر بن محمّد
كسى را عالم تر از جعفر بن محمّد نديدم .(332)
مرحوم مجلسى به نقل از كنز الفوائد روايت مى كند: روزى امام صادق با ابوحنيفه غذا مى خورد. در پايان غذا، يك بحث علمى بين آن دو ردّ و بدل شد. روز ديگر ابوحنيفه در مراسم حج ، نزد امام صادق آمد و امام با او معانقه نمود و از احوال او و خانواده اش پرسيد. فردى سؤ ال كرد: يابن رسول اللّه ، آيا اين مرد را مى شناسى ؟ امام فرمود: من از او و خانواده اش ‍ احوالپرسى مى كنم و تو مى پرسى آيا او را مى شناسم ؟ اين ابوحنيفه فقيه ترين مردم شهر خودش است .(333)
البته بارها امام به كارهاى اشتباه ابوحنيفه نيز اعتراض داشته و بارها به او مى فرمودند كه قياس مكن . روزى فتوايى از ابوحنيفه صادر شد كه وقتى امام صادق آن را شنيد، فرمود:
فى مثل هذا القضاء و شبهه تحبس السّماء ماءها و تمنع الاءرض ‍ بركتها(334)
چنين فتواها و قضاوتهايى است كه آسمان و زمين بركت خود را حبس ‍ مى كنند.
كنايه از اين كه خداوند از نزول بركات آسمانى و زيادى بركات زمينى بر اثر غضبش جلوگيرى مى كند.
6. مالك بن انس (رئيس مذهب مالكى )
ابو عبدالله مالك بن انس متوفاى سال 179 هجرى ، يكى ديگر از مخاطبان امام صادق بود. او امام يكى از چهار مذهب رسمى اهل سنت و از اصحاب راءى و قياس و استحسان بود.(335) وى مى گويد:
كنت اءدخل على الصّادق جعفر بن محمّد عليه السّلام فيقدّم لى مخدّة و يعرف لى قدرا و يقول يا مالك إ نّى اءحبّك فكنت اءسرّ بذلك و اءحمد اللّه عليه قال و كان عليه السّلام رجلا لا يخلو من إ حدى ثلاث خصال إ مّا صائما و إ مّا قائما و إ مّا ذاكرا و كان من عظماء العبّاد و اءكابر الزُّهاد الّذين يخشون اللّه عزّ و جلّ و كان كثير الحديث ، طيّب المجالسة و كثير الفوائد(336)