مونس جان

استاد حسين انصاريان

- ۳ -


الهي، توبه و استغفارم ده در سحر، ذكر و وردم ده در سحر،ركوع و سجودم ده در سحر، قنوت و تشهدم ده در سحر،مستي و شورم ده در سحر.
الهي، فناو نيتي ام ده در سحر، صلاح و سدادم ده در سحر
الهي، فقر و خاكساريم ده در سحر، طاعت و تهجدم ده در سحر حكمت و عرفانم ده در سحر، ذوق لذتم ده در سحر.
الهي، توبه وانابه ام ده در سحر، گريه و دعايم ده در سحر كشف و شهودم ده در سحرع سير و سلوكم ده در سحر.
الهي، جذب و انجذابم ده در سحر، نجات از كثرتم ده در سحر ، راه به وحدتم ده در سحر
الهي، بسط و قبضم ده در سحر، اسلام و تسيلمم ده در سحر صدق و صفايم ده در سحر، روح و ريحانم ده در سحر.
الهي، محبت و كرامتم ده در سحر، اصالت و شرافتم ده در سحر صورت و سيرتم ده در سحر، شريعت و طريقت و حقيقتم ده در سحر.
الهي، ظاهر و باطنم ده در سحر، غيبت و شهادتم ده در سحر.
الهي، فيضت را به اين گدا ارزاني دار، حياتم از آلودگي نگهدار به جمع مطيعانم درآر، جامه خود بيني از وجودم بدرآر.
الهي، قلبم را قرار ده مركزنور، جانم را قرارده جاي سروروجودم را پاك كن از غرور، دستم گير در نفحع صور، دورم كن از فتنه و شرور.
عشق تو در آب و گلم خانه كرد مرغ سعادت به دلم لانه كرد
هستي من را غم رويت ربود
چونكه جمالت به دلم رونمود
مايه عشق تو مرا شاد كرد طاير اندر قفس آزاد كرد
از گنه بنده خود درگذر
برمن عاشق نظري كن نظر
دل ز غم هجر بلاكش شده رحمتش آور كه در آتش شده
الهي، اي رازداران ا امين رازة اي قلب مشتاقان را دمساز اي آنكه مناجاتيان ميدهندت آواز، اي بجانب كويت دل ما در پرواز.
الهي، اي عاشقان كويت سرافراز، اي انجام و آغاز اي قبله نماز، اي عين حقيقت و مبري از مجاز.
الهي، اي پرده دار عزاز، اي در رحمتت بروي همه باز از عشق و محبت سينه ام گداز، قلبم را با نظري آباد ساز.
الهي، وامانده اي از زاه را با كرامتت بنواز، فرعون نفسم را بدريا انداز گوهر معرفت در قلبم انداز، مرغ دلم رد آسمان عشق و محبت اندز.
الهي، اين گدا را دربهشت عقبي انداز، گوي سعادتم در ميدان امروز فرد انداز.
الهي، مرا عمري بخش در عبادت دراز، اين گرفتار حسرت بنواز.
الهي، توفيق اخلاصش ده دز نماز، او را قرار ده در محرمان راز بدگاه لطفت بخوانش باز نجاتش ده از دار مجاز.
الهي، بكوي رحمتت برده اي را ده آواز، گنهكار شرمنده را در نمكزار غفران انداز دلش را همراه كن با سوز و گداز ، اي يار وفادار دلنواز، اي خالق بي انباز
الهي، اي در حريم رحمتت بروي همه باز، اي منزه از نشيب و فراز.
الهي، عشق رويت مرا بس، خاك كويت مرا بس ، تير جادويت مرا بس، خال هندويت مرابس، رحمتي از سويت مرا بس.
الهي، قطره اي از جوي لطفت مرا بس، عنايت و لطفت مرا بس الهي اميدي ندارم از كس، وجود تو در نيا و آخرت مرا بس الهي، اي رحمتت همگان را در دسترس
الهي، از عرصه وجودم پاك كن هوس، نوري ده مرا به نفس تا بكويت فرس، عنايتي بر اين ذره چون خارو خس
الهي، مرا از ندان نفس اماره نجات بخش ، از خزانه ملكوتت كرامت بخش در مسير زندگي درايت بخش، گرچه گنهكار غفران بخش، جان تاريكم صفا بخش.
الهي، وجودم را مهر و وفابخش، بر اين گدا جنت لقا بخش، مستمندي را عطابخش.
الهي، اي صورت هستي را نقاش،نجاتم ده از جماعت او باش رازم را مكن فاش، عنايتي بر اين رندقلاش.
الهي، نظري بر اين ذره كمتر از خشخاش، لطفي كه نداردمعاش .
الهي، اين ناله جهانسوز در دوش، اين راز و نياز من و اين خروش
الهي، اين حلقه عبادتم در گوش، اين زبان لال و خموش
الهي، اين وجودسرا پا افتاده در جوشآ اين از گناه عزادار و سياه پوش ، يا رب مكن او را فراموش ، او را از خود بستان و به رحمت بفروش
الهي، اي ذكرت مرا خاتم عشق، اي ياد در دلم عالم عشق هجرانت مرا ماتم عشق
الهي ، اي دوري از كويت غم عشق، اي قلبم از نظرد باغ خرم عشق اي رابطه با وجودت اساس محكم عشق، اي مناجات با حضرتت يم عشق
الهي، اي هم راه و همر از عشق، اي سوز گداز عشق اي راز و نياز عشق، اي معماي عشق
الهي، اي سوداي عشق، اي درياي عشق اي بالاي عشق اي غوعاي عشق، اي مولاي عشق، اي داناي عشق
الهي، اي صفاي عشق ، اي وفاي عشق، اي دراي عشق
الهي، اي محبوب قلب صادق، اي معشوق عاشق اي بقرآن ناطق، اي به اخلاص بندگان شائق
الهي ، اي بر همه فائق ، اي فجر را فالق، اي درهاي عذابت بروي عاشقان با قفل رحمتت غالق.
عشق تو ام مايه جان و دلست از دو جهان عشق نرا حاصلست.
داروي دردهم عشقت و بس
نور وجودم همه عشقت و بس
عشق بود هم نفس و همدم بي غم عشقت كه در ماتمهم
آب حياتم بود ايدوست عشق
فطرت و ذاتم بود ايدوست عشق
نيست نصيبم بجهان غير عشق نيست طبيبم بجهان غير عشق
الهي، به آنكه در حقش فرمودي لولاك جانم را از آلودگي كن پاك پيراهن صبر از عم فراقت شد چاك، اي بپا دارنده ملك و ملكوت و افلاك
الهي، چه خواهي كرد با اين مشتي خاك، كه ديده ام از شرم گناه دائم است نمناك.
الهي، با رحمتت مرا از دوزخ جه باك، اي بيرون از وهم و ادراك است نمناك
الهي، اي صفاي دل ، اي وفا دل، اي كيمياي دل اي براي دل، اي دواي دل ، شفاي دل، اي صلاي دل، اي معناي دل
الهي، اي معماي دل، اي دراي دل، اي صداي دل، اي آواي دل، اي دلرباي دل، اي سزاي دل
الهي، اي ضياي دل، اي صباي دل، اي ولاي دل، اي خداي دل
الهي، اي زبانم در وصفت لال، اي رحم كننده بر اطفال اي مرا عاقبت و مآل، اي سوز گداز و حال
الهي، اي محول احوال، اي بخشند ه عقل فعال ، اي كوبنده دجال اي منزه ازقيل و قال، اي حساب كننده ذره مثقال.
الهي، اي رقيب اعمال و افعال، مرا قرار ده از ابدال اي تكيه گاه دل، اي دنياو آخرت مرا حاصل
الهي، اين ناقص را نما كامل، گرچه نيتم قابل ولي بپذير اين نا قابل، كه با تمام وجود تراست مايل
الهي، از خود گذشته ام، به جستجويت برخاسته ام بكويت سرنهاده ام ، خود را به من دامن لطفت انداخته ام.
الهي، به شب محراب عبادت خواهم ، به سحر راز ئ نياز خواهم
الهي، عجز و خاكساري خواهم، تواضع و فروتني خواهم ديدار جمال خواهم، رهائي از درد فراق خواهم.
الهي، بندگي خالص خواهم، سلامت از حرام خواهي عافيت دنياو آخرت خواهم، دوري از گناه خواهم، پاكي چشم و نورانيت دل خواهم.
الهي، گوش شنوا و ديده بينا خواهم، وجودي خالي از عيب ميخواهم آزادي از هوي مي خواهم.
الهي، عفو از گذشته مي طلبم، جبران سياهينامه مي طلبم دوري از زخارف دنياي مي طلبم، پاكي از آلودگي ميطلبم
الهي، شكسته دلي مي طلبم، بخات جان از قيد دنيا مي طلبم عجزونياز مي طلبم ، قرار گرفتن در صف عاشقان مي طلبم ، پيوستن به صف عارفان مي طلبم
الهي، خلوص و اخلاص ميطلبم ، صفا و وفا با همه مطلبم
الهي، افتادن در طريق بندگي را آرزو دارم ، دوري از رشتيها را خواهانم، آراستگي به خسات و پيراستگي از سيات را طمعكارم
الهي، شرار عشق ميخواهم آتش محبت ميخواهم، توفيق تخليه و تجليه و تحليه ميخواهم، جدايي از بيگانه ميخواهم
الهي، دردمندي فقيرم ، بي نوايي اسيرم، مسمندي ذليلم سرا پاعليلم، غرق در تقصيرم ، نباشد تدبيرم.
الهي،از راه مانده ام ، از در رانده ام، عمرباخته ام خسات سوخته ام، از تو دور مانده ام، از باده مغفرتت چشيده ام
الهي، مجو جمالت گشته ام، اگر براني كجاروم، اگر طردم كنيبه كه روكنم، اگر نبخشي از كه طلب بخشش كنم.
الهي، پركاهي بروي آبم ، از غم فراقت دل كبابم.
الهي، در غفلت و خوابم، دور افتاده از ثوابم، محروم ازآفتابم بيچاره و ناتوانم، دلخسته و در عذابم، بيدل و بي نشانم.
الهي، جز رحمتت ندانم، بنگر كه در اظطرابم ، سيه روي و خرابم در بند نفس گرفتارم، نظارت را بر خود پناهم، با اين وضع رحمتت را نيابم
الهي، فراري بدبختم، سيه روي و تيره بختم
دلي دارم كه آنهم خانه تست مرا شمعي و دل پروانه تست
دلي دارم كه جام باده تست هميشه عاشق و دلداده تست
دلي دارم اسر كوي عشقت
طراوت برگرفت از بوي عشقت
دلي دارم به يادت زنده باشد به بزم عشق تو پاينده باشد
دلي دارم گرفتار غم تست بود چون قطره امام ازيم تست
الهي، از غي عشق تو رستم، از محبت بگير دستم، من بنده اي وامانده و پستم، اينكه ميبيني هستم، بلطف تو پيوستم.
الهي، از باده عشقت مستم، پس از سالها خوردن نمك هنوز بت پرستم، در بدبختي و شكستم، از عمر طرفي نبستم، در رحمت بروي خود بستم
الهي، از بند گناه نرستم، دل اوليائت را خستم، از درياي رحمت و كرمت گوهر يافتم.
الهي،با آشنائي با تو آنچه خواستم يافتم، قرآنت را راهنما يافتم پيامبرت را از همه برتر يافتم، امامان را از ديگران والاتريافتم، عمرا را باد صرصر يافتم
الهي، با توبه مغفرت را ميسر يافتم ، خود را در پيشگاه عظمتت كوچك و محقر يافتم، از نسيم رحمتت خندانم، از ديو نفس هراسانم، اي جان جانم
الهي، اي راحت روانم ع از عشقت به پرواز در آسمانم.
الهي، ازاين پس بر دردل پاسبانم، ايمان را نگهبانم يادت در دل شيرين تر از جانم ،بنده اي ناتوانم.
الهي، با لطف و رحمتت خوش گمانم بكويت چون آهوي وحشي دوانم، در وصف ذاتت جاهل ونادانم، جز تو يار وياوري ندانم.
الهي، ببخشا كه از گناه نگرانم، الهي نوري ندارم، سروري ندارم علمي ندرام، توفيقي رفيق راه ندارم.
الهي، از تو طلبي ندارم، جز نامه سياه ندارم، مونس ندارم جز آه ندارم، غير از رحمتت ايمني از عذاب ندرام، عمل قابل قبول ندارم.
الهي، جز غفلت و جهل ندارم، جز شرنو خجالت ندارم جز تيرگي روان ندارم، جز عجر ونياز ندارم.
الهي، ذليل و مسكينم ، افتاده مستكينم، ورشكسته و غمينم، دردم انفس اسيرم
الهي، بي دانش و بي معرفتم، بي نور و بي حكمتم بي صفاو بي صدقم، بي كرامت و بي فضيلتم، بي هوش و مستم.
الهي ع شرمنده و پستم، در ظلمت و در ننگم ، خانه خرابم خالي از خدمتم، دور از عبادتم.
الهي،جداي از كرامتم، مطرود از محبتم، گرفتار خودي و منيتم، بي سوز و دردم، فقير و مستمندم
الهي، نظري بر قلبم، دواكن دردم، نجاتم ده كه در بندم شيطان برده در كمندم، بنده اي شكشته بالم ، حمال وزرو بالم
الهي، را نده از درگاهم ، مطر و پيشگاهم، بي قدرت و ناتوانم به آمال و آرزو گرفتارم ، به حسرت و غصه دچارم ، ولي به رحمت و لطفت اميدوارم.
الهي، از چاه حرمان برآرم
الهي، از دايره بصيرت بيرونم، از لطف خاص بي نصيبم محتاج و فقيرم، توئي طبيبم ، بنماي عجائب ملك و ملكوتم.
الهي، برهان از شرك خفي و جليم، رهايم كن از وسوسه شيطان عنايت از رحمت بي كرانم.
الهي به نفس اماره در بندم، از صراط مستقيم بيرونم، از گذشته در حسرتم بنده اي بدم، در طمع و حسدم.
الهي، بي بصيرت و بي نورم، از حضرتت دورم تهي دست وبي اختيارم، درنگراني و در اضطرارم.
الهي، ذره اي بيرون از شمارم، در مانده اي نادارم به محاسبه نيارم، گرچه عذري ندارم.
الهي، با سرا پاي وجود بحضرتت محتاجم، در همه عمر بتو نيازمندم.
الهي، غرق سنت و احسانم، رهين لطف و انعامم، تراكمينه غلامم عمر يست در خوابم، كمتر از قطره اي آبم
الهي، از دوريت در عذابم، از گناه اظطرابم ، جدا از آفتابم از هجران دل كبابم، از شكر و سپاست ناتوام ، جز تو ياري ندارم
الهي، راه بجايي نبرم، از اين در نروم، ، جز منتت نخرم از غير تودم نزم، فارغ كن از خويشتنم
الهي، در آتش هجر تو بين سوختم ، جز ذكر تو نباشد در دهنم چاك است از فراق تو پيرهنم، جز توبه و انا به نيست سخنم .
الهي، نظري برجان ودلم، گلشن كن آب و گلم از حضرتت خجلم، اي يارو صاحبدلم، رحمتي بر آه و ناله ام ، پناهي اي دل و دلبرم.