نظم و انضباط

مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما گروه معارف

- ۱ -


فهرست مطالب 
مقدمه 
نظام هستى و قوانين حاكم بر آن ، از ريزترين موجودات تا بزرگترين آن ها، از نظمى شگفت انگيز حكايت مى كند. اگر نگاهى دقيق به اطراف خود بيندازيم و پديده هاى هستى را با ديده دقت بنگريم ، در مى يابيم كه دست پر مهر پروردگار چه قدر زيبا و منظم هر چيز را در جاى خويش نهاده است .
به راستى كه در آفرينش آسمان ها و زمين و اختلاف شب و روز و گردش كشتى در دريا به طورى كه مردم بهره مند مى شوند و در بارانى كه خداوند از آسمان مى فرستند تا در پرتو آن زمين هاى مرده را زنده كند و موجوداتى را كه در روى زمين پخش ساخته و در وزش بادها ابرهايى كه ميان زمين و آسمان مسخر نموده است ، براى خردمندان ، نشانه هايى از خداوند است .(1)
هر چه بيش تر در گسترده زمين و زمان و آفريده هاى گيتى دقت كنيم ، نظم حيرت انگيز آن ها چشمانمان را بيش تر خيره مى سازد.
در جهان ناهماهنگى ديده نمى شود. چشم بينداز و نظاره كن ؛ آيا هيچ گونه ناهماهنگى مى بينى ؟ دوباره چشم بيفكن ...(2)
جهان با همه بزرگى اش ، مشحون از نظم و انسجام و تركيب هاى حساب شده است : پيدايش شب و روز ، رفت و آمد فصول چهار گانه ، خواب در زمستان و بيدارى در بهار، زنجيره حيات در حيوانات و گياهان و وابستگى آن ها به هم و... همه ، نشانه هاى آشكار نظم و انتظام عالم است . اگر اندكى بى نظمى در گوشه اى از چرخه حيات راه مى يافت همه آن به نابودى مى گراييد.
قرآن كريم و روايات معصومان (ع ) از جلوه هاى مختلف نظم ، پرده بر مى دارند و ما را با اين گوهر گران بها آشنا مى سازند.
اين نوشتار در گروه معارف مركز پژوهش اسلامى صدا و سيما، با همكارى حجج اسلام ، آقايان عبدالله بنيادى ، فاضل عرفانى ، مهراب صادق نيا و جناب عرب پور، تاليف شده است . آنان كوشيده اند با استفاده از آيات و روايات ، سيره معصومان و شيوه بزرگان ، ابعاد نظم را شرح و توضيح دهند. اميد كه مورد استفاده خوانندگان گرامى قرار گيرد.
حسن كلام را به گفتار اسوه راستين نظم و انضباط در دوران معاصر، حضرت امام خمينى قدس سره آذين مى بنديم كه :
اگر در زندگى مان ، در رفتار و حركت مان ، نظم بدهيم ، فكرمان هم بالطبع نظم مى گيرد. وقتى فكر نظم گرفت و انسان در زندگى داشت ، يقينا از آن نظم فكرى كامل الهى هم برخوردار مى شود.
اداره كل پژوهش
مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما
فصل اول : بررسى واژگانى 
لغت شناسان ، نظم را به معناى آراستگى ، هماهنگى ، پيوستگى ترتيب زمانى يا عددى يا مكانى ، رشته مرواريد، ميزان كردن ، قاعده قانون ،... دانسته اند؛ (3) انضباط نيز در لغت ، به معناى استوار شدن ، نگاه داشتن ، رعايت قوانين و مقررات و نيز وفاى به نظم است . كلمه هايى مانند صف ، حد و حدود، تدبير، اقتصاد و ميانه روى و اتقان ، بيان كننده جلوه هاى نظمند.
برخى ، درباره انضباط بر آن رفته اند كه انضباط و راهنمايى تمايلات و غرايز فطرى به سوى هدفى ويژه است . انضباط، قانون زندگى است و از گذر آن ، فعاليت ها و رفتارها در ظابطه اى خاص در مى آيد و هر كس در مى يابد كه چه گونه بايد زندگى كند و چه گونه از اوقات خود به گونه شايسته بهره جويد. (4)
لزوم نظم و انضباط  
از آن جا كه انسان موجودى با گرايش هايى گوناگون است و اين گرايش ها در جامعه بشرى در تصادم و ناسازگارى اند، آن چه مى تواند انسان را از اين تنش نجات بخشد، وفادارى و عمل به قانون و ارج نهادن به حقوق ديگران است . پيشواى پارسايان ، حضرت على (ع ) مى فرمايد:
برترين آدب آن است كه انسان بر حد خويش بايستد و از اندازه خود فراتر نرود. (5)
جلوه هاى نظم  
هر چند نظم ، در ظاهر و برون انسان ، جلوه گر است ، اما ريشه در دل و جان او دارد. روح آشفته و ناسامان ، ظاهر را نيز بى سامان مى كند و روح آراسته و فكر منسجم ، سخن و رفتار و زندگى را سامان مى بخشد. انسجام ظاهرى هر كس ، ريشه در انسجام درونى او دارد.
نظم ، گاهى در فكر است ؛ يعنى ، رشته افكار پريشان نيست و به اين سو و آن سو پراكنده نمى شود، و زمانى اين نظم ، در تنظيم وقت و برنامه ريزى براى استفاده بهينه از فرصت ها و جلوه گيرى از هدر رفتن اوقات به كار مى رود و ثمره آن نيز مجال يافتن براى كارهايى است كه در ذهن مى پرورانيم و آرزوى انجام دادنش را داريم ، و گاهى نظم در معلومات ، يافته ها، يادداشت ها، مطالعه ها، در كتاب و دفتر و اتاق درس و محيط كار و فضاى آموزشى و مكان زندگى و... به يارى مان مى آيد.
پريشانى و آشفتگى فكرى ، بى نظمى در زندگى را پديد مى آورد، و نداشتن نظم در زندگى ، فكر و روح را پريشان و آشفته مى سازد. هر دو به هم وابسته اند و تاثيرى متقابل در يكديگر دارند. نظم ، فقط سر وقت آمدن و سر وقت رفتن نيست . نظم ، تنها مرتب بودن يقه پيراهن و اتوى شلوار و بند كفش نيست . نظم هم فكر را در بر مى گيرد. هم عمل را، و هم به درون مربوط مى شود و هم به برون .
تفاوت هاى نظم و انضباط  
انضباط، آن است كه انسان در درون خود، خويشتن را به قاعده گيرد و ضبط كند و بپذيرد كه مى بايد خويشتندار باشد و بر خود و اعمال و احوالش غالب آيد. وقتى اين توانايى و تسلط در اروپا گيرد، فردى منضبط مى شود كه خود به خود، جز درستى از او صادر نمى شود و جز حالت و حركت شايسته در او صورت نمى گيرد، ولى نظم آن است كه انسان را با ديگران ، در حركت جمعى همسو كند و براى فعاليت گروهى آمادگى بخشد. در اين جا، غالبا، سازگارى مطرح است و ممكن نيست همه افراد، همواره ، به نظم و همكارى در جمع خشنود باشند. اگر بخواهيم اين همسويى ، هميشگى باشد، بايد مانند جوامع غربى اين افراد را از عاطفه و استقلال فردى جدا سازيم ، ولى ما اين روش را ناروا مى دانيم .
فصل دوم : در سيره علمى و عملى بزرگان 
ارزش نظم و انضباط  
در ارزش و اهميت نظم در زندگى همين بس كه پيشواى پارسايان ، حضرت امير مومنان (ع ) اين گوهر ارزشمند را هم رديف ديگر ارزش هاى والاى اسلامى قرار داده و در واپسين روزهاى حيات خويش ، در سخنان گوهرينش به فرزندان بزگوارش و تمام كسانى كه اين پندهاى گرانمايه به آنان مى رسد، رعايت آن را اين گونه سفارش فرموده است : اوصيكم بتقوى الله و نظم امركم . (6)در اين بيان بليغ ، نظم ، در رديف تقوا - كه از والاترين ارزش هاى اسلامى است - قرار گرفته و وفاى به آن گوشزد گرديده است . اين كلام ، رساترين جمله در بيان ارزش نظم و انضباط است .
در قرآن كريم ، به گونه اى صريح ، به موضوع نظم اشاره نشده است ، اما آيات بسيارى هست كه جلوه نظم و انضباط در زندگانى انسان را مورد توجه قرار داده و بر آن پاى فشرده است . اين آيات ، در جاى خود مطرح خواهد شد.
آثار و فوايد نظم  
آدمى ، در مسير تكامل است و براى رسيدن به كمال ، بايد در پرتو عقل ، از كوتاه ترين راه بهره جويد تا به هدف خويش دست يابد. در اين مسير، نظم و انضباط كوتاه ترين و بى خطرترين راه است ؛ زيرا نظم همرديف ارزش هاى والاى اسلامى ، و راز و رمز كاميابى انسان هاى بزرگ و راه غلبه بر سختى ها و يافتن كاستى هاست و عامل تامين نيازهاى مادى و معنوى و دست يابى سريع به اهداف و صرف جويى در وقت و استفاده بهينه از اين گوهر طلايى و محكم كارى و استحكام عمل و مراعات حقوق انسان ها است . انسان منظم و منضبط، زودتر به هدف مى رسد و از نشاط و تحركى بيش تر برخوردار است و اسوه ديگران است و برنامه ريزى بهترى خواهد داشت و پيشرفت كار خود را احساس مى كند و آينده نگر و دورانديش است .
اينك ، برخى از آثار و فوايد نظم و انضباط را بر مى شماريم :
محكم كارى  
از ميوه هاى شيرين درخت نظم و انضباط، محكم كارى است . كسى كه منظم و منضبط است ، كارهايش را به گونه اى انجام مى دهد كه استوار و پايدار باشد. چنين كسى ، از سستى و سهل انگارى در كار بيزار است .
محكم كارى يكى از جلوه هاى روشن سيره پيامبر اسلام (ص ) است . سعد مقبرى در اين باره مى گويد:
چون پيامبر گرامى اسلام (ص ) كارى را آغاز مى كرد، آن را به انجام مى رساند و چنين بود كه بخشى از آن را انجام دهد و بخشى را واگذارد. (7)
پيشواى گرامى اسلام (ص ) در سخنى نورانى مى فرمايد:
ان الله تعالى يحب اذا عمل احدكم عملا ان يتقنه ؛
بدرستى كه خداوند دوست دارد وقتى يكى از شما كارى را انجام مى دهد، آن را محكم و استوار كند. (8)
داستان تدفين سعد بن معاذ، نمونه اى از انضباط و جديت پيامبر اكرم (ص ) در انجام دادن كارها است . از امام صادق (ع ) روايت است كه چون نزد پيامبر آمدند و خبر دادند كه سعد بن معاذ در گذشته است ، رسول خدا (ص ) برخاست و اصحاب نيز همراه آن حضرت برخاستند. حضرت دستور داد سعد را بشويند. چون سعد را شستند و حنوط كردند و كفن پوشاندند و در تابوت نهادند، رسول خدا (ص ) پاى برهنه و بدون ردا، در پى او به راه افتاد و گاه سوى راست تابوت و گاه سو چپ تابوت را مى گرفت تا به قبرستان رسيدند. پس از كند قبر، رسول خدا (ص ) خود داخل قبر شد و لحد را چيد و آن را با گل محكم كرد و پيوسته مى فرمود: سنگ بدهيد!گل بدهيد! و به وسيله آن ، ميان خشت ها را محكم مى كرد. چون از كار محكم ساختن لحد فارغ شد و بر آن خاك ريخت و قبر آماده شد، فرمود:
انى لاعلم انه سيبلى و يصل اليه البلاء و لكن الله يحب عبدا اذا عمل عملا احكمه ؛ (9)
بدرستى كه من مى دانم كه اين قبر به زودى فرسوده مى شود و بلا به سوى او واصل مى گردد.ولى خدا دوست مى دارد كه وقتى بنده اى ، كارى را انجام مى دهد، آن را محكم و استوار كند.
در حديثى ديگر از امام صادق (ع ) آمده است كه چون ابراهيم ، فرزند رسول خدا (ص ) از دنيا رفت ، پس از دفن او پيامبر دريافت كه در قبر شكافى هست . با دست خود آن را پر كرد و محكم ساخت . آن گاه فرمود: اذا عمل احدكم عملا فليتقن ؛ وقتى كه يكى از شما كارى را انجام مى دهيد، پس محكم و استوار سازد (محكم كارى كند. (10)
احترام به حقوق ديگران  
از ديگر فوايد نظم ، احترام به حقوق ديگران است . در پرتو نظم است كه حقوق افراد مراعات مى شود. درس نظم و انضباط در خانه حضرت امير (ع ) با نظارت رسول خدا (ص ) گواهى است بر ارزشى كه اسلام بر نظم در امور مى نهد. در اين خانه نورانى ، چنان در اين باره دقت مى شد كه در كوچك ترين موارد نظم را مراعات مى كردند. امام على (ع ) نقل كرده است كه روزى پيغمبر اكرم (ص ) در خانه ما استراحت مى كرد. حسن ، آب خواست . رسول خدا (ص ) برخاسته ، قدرى شير دوشيد و در ظرفى كرد و به دست حسن داد. حسين ، از جاى خويش برخاست تا كاسه شير را از دست حسن بگيرد، اما پيغمبر اكرم (ص ) او را از اين كار باز داشت و نگذاشت كه شير را از حسن بگيرد. حضرت زهرا (ع ) كه اين ماجرا را تماشا مى كرد، گفت : يا رسول الله !گويا، حسن را بيش تر دوست مى دارى !. پاسخ داد: چنين نيست !حسن ، زودتر از حسين آب خواسته و بايد حقش را ارج نهيم ..
استفاده بهينه از فرصت ها  
فرصت ها، چونان ابر بهارى ، در آسمان عمر آدمى ظاهر مى گردند و به سرعت مى گذرند. آن كس كه از اين فرصت ها استفاده نكند، جز افسوس ، بهره اى بخواهد داشت . پيامبر گرامى اسلام (ص ) درباره استفاده از فرصت مى فرمايد:
من فتح له باب خير فلينتهزه فانه لا يدرى متى يغلق عنه ؛
آن كس كه به رويش در خيرى گشوده شد، غنيمت بشمارد و از فرصت استفاده كند؛ زيرا نمى داند چه وقت آن در به رويش بسته مى شود. (11)
حضرت امام صادق (ع ) مى فرمايد:
اذا هم احد كم بخير اوصلة ؛ فان عن يمينه و شماله شيطانين ، فليبادر لا يكفاه عن ذلك ؛
هر گاه يكى از شما قصد خير با رساندن نفعى به غير كرد، از سمت راست و چپش دو شيطانند؛ پس بشتابد، مبادا او را از آن باز دارند.(12)
امير مومنان (ع ) نيز درباره بهره گيرى از فرصت ها مى فرمايد:
انتهزوا فرص الخير فانها تمر مر السحاب ؛
فرصت هاى نيك را غنيمت بشماريد به درستى كه فرصت ها، مانند گذر كردن ابر مى گذرد.(13)
اينك ، براى روشن شدن ارزش استفاده بهينه از فرصت ها، اندكى درباره زمان و ارج آن سخن مى گوييم .
در آيه نخست سوره عصر مى خوانيم : (والعصر)؛ سوگند به زمان . يكى از معانى زمان ، همان وقت است . وقت و زمان ، چنان ارزش دارد كه خداوند بدان سوگند مى خورد. هم چنين در وصف مومنان رستگار آمده است :
والذين هم عن اللغو معرضون ؛
آنان كه از كارهاى بيهوده روى گردانند.
در آيه هفتاد و هشتم سوره مومن مى خوانيم :
(و خسر هنالك المطلون )؛
در روز قيامت ، اهل باطل ، زيان خواهند كرد.
آيه نخست ، مومنان را به دورى از كارهاى بيهوده وصف كرده و آيه دوم ، علت زيان زيانكاران را تباه كردن فرصت ها و روى آوردن به كارهاى بيهوده دانسته است .
در آيه پنجاه و ششم سوره زمر مى خوانيم :
ان تقول نفس يا حسرتى على ما فرطت فى جنب الله ؛
بايد ترسيد از آن روز (قيامت يا مرگ ) كه انسان گويد: افسوس بر من از كوتاهى هايى كه در اطاعت از فرمان خدا كردم !.
اين آيات و آياتى ديگر مانند آن ، از نعمت عمر و وقت سخن مى گويند. شايسته است كه با سپاس عملى از اين نعمت بزرگ ، قدر آن بدانيم و بدان ارج نهيم . به گفته سعدى :
جوانا ره طاعت امروز گير

كه فردا جوانى نيايد ز پير

قضا، روزگارى ز من در ربود

كه هر روزش از پى شب قدر بود

من آن روزها، قدر نشناختم

بدانستم اكنون كه درباختم

به غفلت بدادم ز دست آب پاك

چه چاره كنون جز تيمم به خاك

مكن عمر، ضايع به افسوس و حيف

كه فرصت عزيز است و الوقت ضيف

ارزش وقت در گفتار پيامبر (ص ) و امامان (ع )  
از رسول خدا (ص ) نقل است كه فرموده است :
كن على عمرك اشح منك على درهمك و دينارك ؛ (14)
بر عمر خود، بخيل تر از درهم و دينارت باش .
نيز فرموده است :
اغتنم خمسا قبل خمس : شبابك قبل هرمك ، و صحتك قبل سقمك و غناك قبل فقرك ؛ و فراغك قبل شغلك ، و حياتك قبل موتك ؛ (15) پنج چيز را پيش از پنج چيز غنيمت شمار: 1. جوانى را پيش از پيرى ؛ 2. سلامتى را پيش از بيمارى ، 3. بى نيازى را پيش از نيازمندى ، 4. فراغت را قبل از اشتغال ، 5. زندگى را پيش از مرگ .
امير مومنان على (ع ) فرموده است :
خذ من نفسك لنفسك و تزود من يومك لغدك واغتنم عفو الزمان وانتهز فرصة الامكان ؛
(عمل هاى خير را) از نفس خود براى نفس خود (از براى آخرت خويش ) فرا گير، و از امروزت براى فردايت توشه برگير و بخشش روزگار را غنيمت بشمار و از فرصت هاى ممكن استفاده كن . (16)
و نيز فرموده است :
ان اوقاتك اجزاء عمرك فلا تنفل لك وقتا الا فيما ينجيك ؛ (17)
همانا وقت هاى تو، اجزاى عمر تو است . بنابراين ، بكوش كه وقتى از تو، جز در آن چه موجب نجاتت مى شود؛ تلف نگردد.
و فرموده است :
المومن مشغول وقته ؛ (18)همه وقت مومن ، پر است .
از مجموع اين روايات و روايات ديگر، چنين نتيجه مى گيريم كه وقت ، گوهر گران بهايى است كه ارزشمندتر از آن چيزى نيست . بنابراين ، بايد آن را شناخت و ارج نهاد و از هر چه موجب اتلاف وقت مى شود، مانند سرگرمى هاى بيهوده ، پرداختن به امور بى فايده ، همنشينى با دوستان ناباب ، بى نظمى در كار و امور ديگر، خوددارى كرد. اين كه گفته اند: وقت طلا است درست نيست و بايد دانست كه ارزش وقت ، بسيار بالاتر از طلا است .
گوهر وقت ، بدين تيرگى از دست نده

آخر، اين دُر گران مايه بهايى دارد

صرف باطل نكند عمر گرامى ، پروين

آن كه چون پير خرد، راهنمايى دارد

فرخ آن شاخك نورسته كه در باغ وجود

وقت رستن ، هوس نشو و نمايى دارد

نمونه هايى از وقت شناسى و تنظيم اوقات در سيره امامان (ع )  
امامان (ع ) از تمام وقت خود بهره مى جستند. وقتى زندگى آنان را بررسى مى كنيم ، مى بينيم بخشى از زندگى شان در رسيدگى به امور مردم ، قسمتى ديگر به تامين معاش و كار و تلاش ، ساعت هايى به تلاوت آيات قرآن ، بخشى به تعليم ، گمى به استراحت ، و بخشى ، به ذكر خدا و عبادت ، مى گذشته است . حتى هر گاه به دستور طاغوت زمان ، به زندان مى افتادند، در زندان به عبادت و راز و نياز با پروردگار خود مى پرداختند و هرگز وقتشان تباه نمى شد.
عنوان بصرى ، كه پيرمردى نود و چهار ساله بود، در مدينه ، به حضور امام صادق (ع ) رسيد و چيزهايى پرسيد. سپس ، با اين كارى نداشت ، همان جا نشست . امام صادق (ع )، كه مى ديد با نشستن او، وقتش تباه مى شود، به او فرمود:
انى رجل مطلوب و مع ذلك لى اوراد فى كل ساعة من اناء الليل و النهار فلا تشغلنى عن وردى ؛ (19)
همان ، من ، مردى هستم هدف مند و مقصدى درم ، بنابراين در هر ساعتى از شب و روز، ذكر و عبادتى دارم ، پس مرا از عبادتم باز ندار.
وقتى روزى ديگر، همين عنوان بصرى ، نزد امام صادق (ع ) آمد و پس از شنيدن نصايح امام ، با اين كه لازم بود برخيزد و برود، باز هم در محضر امام صادق (ع ) نشست و موجب از بين رفتن وقت امام شد، امام صادق (ع ) به او فرمود:
قم عنى يا ابا عبدالله فقد نصحت لك و لا تفسد على وردى فانى امرى ضنين بنفسى ؛
از نزدم برخيز و برو!تو را نصيحت كردم . ذكر و عبادتم را تباه نساز! من ، مردى هستم كه به عمر خود، بخيل و سخت گير است . (20)
از برخى روايات استفاده مى شود كه امام هشتم (ع ) مدتى در شهر سرخس ، زندانى و تحت نظر بوده است .ابوالصلت هروى مى گويد:
در سرخس ، به كنار خانه اى رفتم كه امام هشتم (ع ) در آن زندانى بود. از زندان بانان اجازه خواستم تا با امام ملاقات كنم . گفتند: نمى توانى ملاقات كنى ، گفتم : چرا؟ گفتند: امام رضا (ع ) همواره ، در شبانه روز مشغول نماز است و در يك شبانه روز، هزار ركعت نماز مى خواند. فقط ساعتى در آغاز روز و پيش از ظهر و ساعتى هنگام غروب ، نماز نمى خواند، ولى در اين ساعت ها نيز در محل نماز خود، به مناجات و راز و نياز با خدا مشغول است . (21)
وقت شناسى در سيره دانشمندان  
مراجع بزرگ و دانشمندان برجسته ، با استفاده بهينه از وقت و قدردانى از ساعت هاى عمر خود، مدارج والاى علم و كمال را پيمودند و به همين دليل ، به مقامات بلند معنوى و دنيوى نايل شدند كه در اين جا به گوشه اى از زندگى برخى از آنان اشاره مى كنيم .
ابوريحان بيرونى  
وى از علماى برجسته مسلمان در قرن چهارم و پنجم (وفات يافته در سال 430 هجرى قمرى ) و معاصر ابوعلى سينا بود. ابوريحان ، در علم طب و رياضى و... سرآمد علماى زمان خود گرديد. او براى كسب علوم مختلف ، به كشورها و شهرهاى دور بسيار سفر كدر و علوم گوناگونى را فرا گرفت و يافته هاى علمى بسيارى را از خويش بر جاى گذاشت .
يكى از اسباب موفقيت او، وقت شناسى بود. گفته اند، ابوريحان به اوقات عمر خود، توجه بسيار داشت ؛لذا همواره دست به قلم بود و با چشمى نظاره گر و متفكر، به بررسى مى پرداخت و در همه ايام سال ، جز روز عيد نوروز و عيد مهرگان ، به تحقيق و پژوهش اشتغال داشت .
شگفت اين كه وقتى در حال احتضار بود، يكى از شاگردانش به بالينش براى احوال پرسى آمد. ابوريحان ، همان دم ، با شاگردش درباره حساب جدات (كه يكى از مسائل رياضى است ) به مذاكره پرداخت . شاگرد گفت : آيا تو در اين حال از مسائل رياضى سخن مى گويى ؟!. ابوريحان پاسخ داد: اگر با دانستن اين مسئله از دنيا بروم ، برايم بهتر است از آن كه با ناآگاهى از دنيا بروم . شاگردش در اين باره مى گويد: مسئله را تشريح كردم و سپس او را وداع گفتم . هنوز به خانه نرسيده بودم كه مناديان ، خبر مگر ابوريحان را اعلام كردند!.
امام خمينى قدس سره  
نقل كرده اند در آن هنگام كه امام در پاريس بود، خبرنگاران براى مصاحبه به محضرش مى آمدند. هنگامى كه دوربين هاى خود را نصب مى كردند تا براى مصاحبه آماده شوند، حدود ده دقيقه طول مى كشيد. در همين مدت ، امام به تلاوت آيات قرآن مشغول مى شد. برخى مى گفتند: خود را براى مصاحبه آماده كنيد. مى فرمود: چند دقيقه طول مى كشد تا مصاحبه گران آماده شوند، آيا اين چند دقيقه عمر و وقتم را تباه كنم ؟!. (22)
امام خمينى ، از هر لحظه ، استفاده مى كرد. پر مطالعه و مانوس با كتاب بود. هر گاه فرصتى پيش مى آمد، به مطالعه مى پرداخت . از بيكارى و وقت گذرانى رنج مى برد. درباره ارزشى كه بر مطالعه مى نهاد، يكى از همراهانش نقل كرده است :
تابستان ، به كوفه مى رفت و عصرها، راننده اش ، ايشان را براى اداى نماز مغرب و عشا به نجف مى آورد. روزى ، براى ديدن ايشان ، خدمت شان رسيده بودم . از قضا، آن روز، راننده ، يادش رفته بود كتاب ايشان را با خود بياورد. آقا، با ناراحتى به وى گفت : تو، كى ديده اى كه من بدون كتاب بنشينم ؟!تو كه مى دانى من هر جا باشم بايد كتاب همراهم باشد!؛ با اين كه وقتى به نجف مى رسيد، زمانى اندك تا اذان مغرب مانده بود، هميشه از همين فرصت كنم ، بهره مى برد و به مطالعه مى پرداخت . (23)
حجة الاسلام و المسلمين ايروانى نقل مى كند:
در يكى از سفرهايمان به عراق ، در صحن حضرت اميرالمومنين (ع ) با عده اى از فضلاء و طلاب ، بعد از نماز مغرب و عشا، نشسته بوديم . وقتى صحبت تمام شد و آقايان خواستند بروند، ساعت را نگاه كردند، اختلاف ساعت پيش آمد و صحن حضرت امير (ع ) هم كه ساعتش عربى بود، ساعت 30:2 را نشان مى داد و... در همان حال ، حضرت امام از در قبله وارد صحن شدند و يكى از اساتيد نجف كه آن جا بودند، گفتند: ساعت ها را ميزان كنيد. الان 30:2 ساعت از شب مى رود. سيزده سال است ...كه هر شب امام ، در همين ساعت ، قدم داخل صحن مى گذارند. ورود امام ، خودش ساعت است . با توجه به اين كه حضرت امام ، مرجع تقليد است ، رهبر انقلاب است ، جواب مسئله مردم را داده ، جواب تلفن هاى خارج و داخل را داده ، انقلاب را رهبرى مى كند و سر وقت هم براى زيارت مى روند. در رابطه با نظم امام ، نمونه هاى زيادى وجود دارد. آن وقتى كه ما، در قم ، در مسجد سلماسى ، پاى درس ايشان حاضر مى شديم ، كم تر اتفاق افتاده است كه من يك مقدارى زودتر به درس بروم كه هنوز حضرت امام تشريف نياورده باشند. غالبا، من و اكثر طلاب كه به مسجد مى رفتيم ، مى ديديم كه امام ، قبل از همه ، تشريف آورده اند و روى منبر و سجاده نشسته اند و آماده براى گفتن درس هستند... افرادى كه بعد از شروع درس وارد مى شدند، حضرت امام خيلى بدش مى آمد، چون ، خودشان ، آدم منظمى بودند و مى فهميدند كه اين طلبه نامنظم است كه سر وقت در درس حاضر نمى شود. (24)
مرحوم حجة الاسلام مصطفى زمانى نقل كرده است :
درس استاد، صبح ، ساعت هشت ، شروع مى شد. آن قدر براى وقت ، حساسيت داشتند كه اگر كسى كه در راه مى خواست با معظم له صحبت كند، نمى توانست ايشان را متوقف سازد كه ايشان ديرتر به مقصد برسد. همان طورى كه در راه حركت مى كرد، پاسخ سوال ها را هم مى فرمود. در آن موقع ، از تاكسى و اتوبوس ، در قم ، خبرى ، نبود؛ فقط درشكه بود. آن هم كم .
افرادى بودند كه براى رسيدن به درس ايشان ، ناگزير بودند يك ساعت پياده حركت كنند و از استاد آموخته بودند كه در راه ، وقت را با بحث كردن با همدرس خود پشت سر مى گذاشتند. (25)
شهيد ثانى  
سخنان ابن عودى (شاگرد دانشمند و برجسته شهيد ثانى و نويسنده زندگى نامه آن شهيد، گوياى اين حقيقت است كه شهيد ثانى ، همواره ، در شب و روز، بر اساس نظم و برنامه ، كار مى كرده است . او ساعت هايى را به مطالعه و تحقيق و نوشتن و يادداشت بردارى و اوقاتى را براى عبادت و راز و نياز با خدا و يارى گرفتن از سرچشمه فيض و ارتباط روحانى با آفريننده جهان هستى و ساعت هايى را به تدريس و تربيت شاگردان و وقت هايى را به رسيدگى به كارهاى شخصى و تامين نيازمندى هاى خانه و خانواده و بخشى از روز را به پاسخ مذهبى و شرعى مراجعه كنندگان و استقبال و پذيرايى از ميهمانان و ديدار كنندگان و يا كسانى كه در حل اختلافات حقوقى و قضايى از او كمك مى خواستند، اختصاص داده بود. نويسنده روضات الجنات مى نويسد:
شهيد ثانى ، اوقات شبانه روز خود را به گونه اى تنظيم مى كرده و از آن استفاده مى برده كه حتى يك لحظه از آن ، بيهوده تباه نمى شده و به هدر نمى رفته است . (26)
شيخ مرتضى انصارى  
دولت عثمانى ، در آن هنگام كه مرحوم شيخ مرتضى انصارى ، شهرتى جهانى داشت ، مامورى به نجف اشرف فرستاد تا با شيخ ديدار كند. فرستاده دولت عثمانى ، به نجف آمد و وارد منزل شيخ شد. خانه محقر شيخ ، توجه او را برانگيخت . شيخ ، در اتاقى نشسته بود كه در قسمتى از آن ، فرش ارزان قيمتى ، پهن بود. شيخ ، بلند شد و قدرى شيره ، در ظرفى سفالى ريخت و مقدارى آب با آن مخلوط كرد و براى فرستاده دولت آورد. پس از آن كه مامور دولت ، از آن شربت شيره آشاميد، شيخ فرمود: عذر مى خواهم ، وقت درس رسيده است و طلاب درسى در انتظار من هستند.
آية الله العظمى گلپايگانى  
آية الله العظمى گلپايگانى در زندگى خود بسيار منظم بودند و از تمام لحظه هاى عمر خويش بهره مى بردند. ايشان ، همواره ، پيش از طلوع فجر، از خواب بيدار مى شد و نماز شب مى خواند و پس از نماز صبح ، تا طلوع آفتاب ، آيات مبارك قرآن را تلاوت مى كرد. سپس اندكى استراحت مى كرد و پس از صرف صبحانه تا نزديك ظهر، به تدريس علوم اهل بيت (ع ) و پاسخ به استفتائات و ملاقات با مردم مى پرداخت . پس از نماز ظهر و عصر و تعقيبات آن ، ناهار مى خورد كمى مى خوابيد. آن گاه به نامه ها پاسخ مى داد و تا ساعتى به غروب مانده ، با مردم ديدار مى كرد. اين ، برنامه تغيير ناپذى زندگى او تا واپسين روزهاى عمر شريفش بود.
آن مرجع بزرگ ، همواره براى تدريس كاملا، مطالب را تنظيم و در دفترچه اى تلخيص و يادداشت مى كرد و دفتر را با خود مى آورد.
حاج ميرزا حسين نورى  
آقا بزرگ تهرانى ، درباره استاد بزرگ خود، مرحوم حاج ميرزا حسين نورى ، صاحب كتاب ارزشمند مستدرك الوسائل مى نويسد:
او هيچ گاه ، بدون وضو نمى خوابيد و شب ها، جز اندكى بيدار بود. حدود دو ساعت پيش از طلوع فجر بر مى خاست ... و ساعتى قبل از سپيده دم ، به سوى حرم مطهر مى رفت و پشت باب قبله مى ايستاد و مشغول نوافل شب مى شد، تا اين ؟ سيد داود، نايب خازن روضه مطهر - كه كليد روضه مقدسه همراهش بود - مى آمد. پس از باز شدن در، استاد، اولين نفرى بود كه داخل حرم مى شد و با نايب خازن ، شمع ها را روشن مى كرد. سپس در طرف سر شريف مى ايستاد و شروع مى كرد به زيارت و تهجد تا طلوع فجر. پس از آن ، با گروهى از خواص و ياران خود، كه از عباد و اوتاد بودند، نماز جماعت مى خواند و در پى آن مشغول خواندن تعقيب مى شد و اندكى قبل از بر آمدن آفتاب ، به منزلش بر مى گشت و مستقيما به كتاب خانه اش مى رفت و مشغول كارهاى علمى مى شد...ولى در روزهاى جمعه ، روشى ديگر داشت ؛ يعنى ، پس از بازگشت از حرم ، برخى كتب مصيبت و موعظه را مطالعه مى كرد تا پس از آن در مجلسى كه ره روز جمعه در منزلش برقرار مى شد، منبر رود و آن مطالب را براى مردم بازگو كند... به قدرى شيفتگى به ائمه (ع ) داشت كه آن گاه كه بر فراز منبر مصيبت مى خواند، باران اشك ، محاسنش را خيس مى كرد. پس از پايان يافتن مجلس روضه و موعظه ، به انجام دادن مستحبات و وظايف روز جمعه مشغول مى شد و عصر جمعه هم به كارهاى علمى دست نمى زد، بلكه به حرم مشرف مى شد و تا غروب ادعيه ماثور را مى خواند و اعمال عصر جمعه را انجام مى داد. اين ، برنامه منظم و هميشگى و تخلف ناپذير استاد تا هنگام وفات بود. (27)
آية الله العظمى بروجردى  
آية الله العظمى بروجردى ، هميشه ، دو ساعت پيش از اذان صبح ، از بستر بر مى خاست و نماز مى خواند. سپس ، در آن دل شب ، مدتى مطالعه مى كرد. اول وقت ، نماز صبح مى خواند و پس از تعقيبات نماز و قرائت قرآن ، دوباره مشغول مطالعه مى شد. هنگام صبح ، صبحانه اى مختصر - كه بيش تر از نان و پنير نبود- صرف مى كرد و سپس به كتاب خانه مى رفت و تا هنگام تدريس - كه اغلب در ساعت ده صبح آغاز مى شد - به مطالعه درباره درس آن روز مى پرداخت و در اين وقت هيچ كس را نمى پذيرفت .
در حدود ساعت ده صبح ، سوار بر وسيله نقليه ، مسافت ميان خانه و حرم حضرت معصومه (عليها السلام ) را طى مى كرد و به مجلس درس - كه بيش تر در حرم و صحن حضرت معصومه (عليها السلام ) و اخيرا در مسجد اعظم برگزار مى شد- حضور مى يافت و در مجلسى كه بيش از هزار نفر از دانشمندان بزرگ و فضلاى سترگ ، نشسته و آماده استفاده از محضر پر فيض آن علامه بزرگ بودند، يك ساعت به منبر مى رفت و درس مى گفت و با دقت به اشكالات دانشمندان گوش مى داد و بدان ها پاسخ مى داد.
پس از درس ، به خانه باز مى گشت و در اتاقى در اندرونى و گاه در بيرونى ، اشخاص را مى پذيرفت و طبقات مختلف مردم مى تواستند به حضورش برسند و حوايج خود را عرضه دارند، يا آنان كه به زيارت آمده بودند و فقط مى خواستند مرجع تقليد خود را ببيند، به ديدارش مى آمدند. در اين جلسات ، موضوعاتى گوناگون مطرح مى شد و ايشان ، شخصا، به همه آن هارسيدگى مى كرد و دستور لازم را صادر مى فرمود.
نزديك ظهر، اشخاص رخصت طلبيده ، متفرق مى شدند و اگر در بيرونى بودند، بر مى خاستند و مى رفتند و مجلس عمومى به پايان مى رسيد. در آن موقع ، ايشان به اندرونى مى رفت و خود را براى وضوى نماز ظهر آماده مى كرد. قبل و بعد از وضو و در اثناى آن ، آيات قرآن تلاوت مى كرد. سپس ، نماز ظهر و عصر را مى گزارد و پس از تعقيبات نماز، ناهار مى خورد. ناهار نيز مانند صبحانه ، مختصر و بسيار ساده بود. پس از ناهار، به نامه ها- كه به طور متوسط، روزانه ، ميان هفتاد تا صد نامه بود- شخصا رسيدگى مى كرد. اين كار را در اواخر عمر، در ساعت دوازده شب ، همراه با همسرش انجام مى داد.
پس از مطالعه نامه ها و تلگراف ها، روى پاكت آن ها مى نوشتند كه مربوط به فلان موضوع است تا هنگام رسيدگى مجدد، كار، به سهولت انجام گيرد.
يك روز را به جواب نامه ها و يك روز را نيز براى پاسخ به استفتاءها اختصاص داده بود. جواب نامه ها را منشى مخصوص ايشان ، آقاى حاج محمد حسين احسن مى نوشتند و آية الله فقيه ، آن ها را مطالعه مى كرد و عبارات را اصلاح مى فرمود و گاهى خود، آن ها را مى نوشت و سپس ذيل آن را مهر يا امضا مى كرد. پس از رسيدگى به نامه ها و پاسخ آن ها، گاه اشخاصى را مى پذيرفت و چون غروب مى رسيد، وضو مى گرفت و نماز مغرب و عشا را مى گزارد.
آية الله العظمى بروجردى ، نماز مغرب و عشا را در صحن بزرگ حضرت معصومه (عليها السلام )به جماعت مى گزارد. در ماه مبارك رمضان نيز نماز ظهر را در مسجد جامع و اخيرا در مسجد اعظم به جماعت مى خواند. پس از نماز عشا، شام مختصرى ميل فرموده ، مشغول مطالعه مى شد. اين مطالعه - كه گاهى نامه ها را نيز از نظر مى گذراند- تا ساعت دوازده شب به طول مى انجاميد. آن گه سه ساعت و كمى بيش تر مى خوابيد. خواب شبانه روز ايشان ، جز به هنگام بيمارى ، به پنج ساعت نمى رسيد. در ماه مبارك رمضان ، غالبا، ابتدا نماز مى خواند و بعد افطار مى كرد و گاهى نيز در بين دو نماز افطار، مى كرد. (28)
از ايام جوانى تا روزهاى پايان زندگى ، جز در هنگامى كه بيمار و بسترى بود، از مطالعه و درس و بحث غفلت نمى ورزيد. در تمام اين مدت نسبتا طولانى كه در قم بود، در تابستان گرم و زمستان هاى سرد و در حين ريزش برف و باران با همه اشتغالاتى كه داشت ، تدريس را ترك نكرد. اگر گاهى به واسطه بيمارى ، يكى دو روز درس تعطيل مى شد، بى درنگ پس ‍ از بهبود، آن را ادامه مى داد.
آية الله العظمى بروجردى مى فرمود: تا آن جا كه به خاطر دارم ، هيچ وقت ، اوقات عمرم ، بيهوده تلف نشده است ..
دكتر مدرسى (پزشك مخصوص آية الله العظمى بروجردى ) مى گويد، يك روز، آية الله العظمى بروجردى ، بيمار بود. خدمت ايشان رفتم . پس از آن كه به حالش رسيدگى كردم ، فرمود: دكتر! من حال ندارم ، بنا است نيم ساعت ديگر، دكتر موريس از فرانسه بيايد. اين مرد به ديدن پيشواى مسلمانان مى آيد. طورى نباشد كه وضع من زننده باشد. عمامه ام را درست به سرم بگذار، محاسنم را شانه كن ، ببين قبا و عبا را درست پوشيده ام ؟. درست به وضع آقا رسيدم . عمامه منظم و مشكى ، محاسن سفيد مانند برف ، صورت سفيد و گلگون و عباى مشكى بر روى قباى سفيد. آقا را چنان نشان مى داد كه هر بيننده اى تحت تاثير قرار مى گرفت .
همين كه پرفسور موريس ، پزشك معروف قلب آمد و من پرده چلوارى تميز اتاق نشيمن آقا را كنار زدم و او وارد شد، سلام كرد و نشست و تعارفات معمولى به عمل آمد. آقا به او خوشامد گفت و او نيز از اين كه خدمت آقا رسيده اس ، اظهار خوش حالى كرده ، سپس برگشت و آهسته به من گفت : چه قدر جالب و ديدنى است !من ، پاپ اعظم و بسيارى از رجال مذهبى و سران كشورها را ديده ام و به معالجه آنان پرداخته ام ، هيچ كدام را اين چنين نديده ام . حيف است اين مرد بميرد! و پس از معالجه گفت : اگر به من اجازه مى دادند، افزون بر معالجه ، در يكى از مساجد قم نيز براى سلامتى آقا دعا مى كردم .
آية الله العظمى بروجردى ، صبح ها، پس از طلوع آفتاب ، چند ساعت مانده به ظهر، ساعتى مى خوابيد. روزى مرحوم راشد (واعظ مشهور) به ملاقات آية الله آمده بود گفتند، در اين ساعت ، آقا، طبق برنامه ، خواب است . مرحوم راشد گفت : با اين كه در سفر هستم و ديگر وقت براى ملاقات ندارم ، از اين كه برنامه دارند و اين ساعت وقت خواب قيلوله ايشان است ، بسيار خرسندم .
آية الله ميرزا هاشم آملى  
مرحوم آية الله آملى ، زندگى خويش ، بسيار منظم بود و از فرصت ها، به خوبى استفاده مى كرد. ساعت مطالعه ، وقت عبادت ، لحظه تدريس و زمان ديدار با مردم ، همه در وقتى معين انجام مى گرفت . هيچ كارى را در وقت كارى ديگر انجام نمى داد. فرزند ايشان حجة الاسلام لاريجانى مى گويد:
معظم له ، در امور درسى و زندگى و برنامه خواب و فعاليت روزانه اش ، منظم بودند. ايشان هميشه شب ها زودتر از ديگران مى خوابيدند و سحرها، كه بيدار مى شدند، تا ظهر نمى خوابيدند. پس از نماز صبح ، شروع به مطالعه مى كردند و پس از صرف صبحانه ، براى تدريس آماده مى شدند و پس از آن ، به پاسخ گويى استفتائات و جواب مراجعان مى پرداختند. ايشان ، از شب نشينى هاى رايج ميان مردم ، خيلى پرهيز مى كردند و در بسيارى اوقات كه برخى از منسوبان آقا، در منزلشان جمع مى شدند، مدتى مى نشستند و بعد از آن به سوى اتاق خود رفته ، استراحت مى كردند و حاضر نبودند برنامه تنظيم شده خود را به هم بزنند...
شاگرد قديمى ايشان ، استاد حاج شيخ محمد على اسماعيل پور مى گويد: در مدت سى سال كه اين بزرگوار در قم تشريف داشتند، درس فقه ايشان ، راس ساعت 15:10 صبح آغاز و 45:10 پايان مى پذيرفت و درس اصول شان نيز بعد از ظهرها، يك ساعت به غروب ، شروع و تا نزديكى هاى مغرب ، ادامه داشت . ايشان ، به ساعت شروع و تمام درس خيلى مقيد بودند و حتى براى محذورات شاگردان ، زمان درس را تغيير نمى دادند. (29)
ايشان ، در هنگام بيمارى نيز دست از تدريس بر نمى داشت . آقاى حاج شيخ محمد على اسماعيل پور مى گويد:
زمانى آية الله العظمى آملى به درس تشريف آوردند و علائم بيمارى در چهره ايشان نمايان بود و فرمودند: من امروز تب داشتم و حالم مساعد نبود، اما براى اين كه درس تعطيل نشود، و من بر شما حجت بوده باشم ، به درس آمدم .
حجة الا سلام لاريجانى مى گويد:
ايشان مى فرمودند: تحصيل علم براى طلاب مستعد، واجب عينى است و نمى شود به بهانه اى ، دست از تعليم و تعلم برداشت . در تحصيل علم نبايد كوتاهى كرد. اين سر و صداها و زر و زيورهاى دنيا در مقابل درس و بحث ارزشى ندارد. به طلاب مى فرمودند: شما مطالعه كنيد. شما فقط وقت خود را صرف تحقيق و عمل كنيد. شما درس ‍ بخوانيد. اگر همين درس ها را- كه معارف اهل بيت (عليها السلام )است - بخوانيد، كم كم اين مطالب در مقام عمل هم راهش باز مى شود.. در اين دو سال اخير ايشان سكته ناقص كرده بودند و اطبا آقا را از تدريس منع كرده بودند. معظم له از اين موضوع بسيار ناراحت بود و مى گفت : دكتران نمى گذارند درس بدهم . اگر درس بگويم ، خوب مى شوم . هم چنين در سال هاى آخر عمرشان ، به علت ناراحتى چشمى كه داشتند، زياد نمى توانستند از چشمان خود استفاده كنند، لذا يكى از شاگردان ايشان ، متون درسى را خدمت شان مى خواند و آقا، نظر خود را بيان مى فرمودند و اين رويه ، چندين سال ادامه داشت . حتى تا چند روز قبل از وفات ، برخى از شاگردان آقا، ساعت يازده صبح به منزل مى آمدند و ايشان براى آنان مطالب علمى را بيان مى كرد.
كانت (فيلسوف آلمانى )  
او، نمونه نظم و ترتيب و وقت شناسى بود. زمان بيدار شدن ، صبحانه خوردن ، نوشتن ، درس دادن ، ناهار خوردن و قدم زدنش معين بود. هنگامى كه عصا به دست ، از خانه گام بيرون مى نهاد و به سوى خيابان در سختان زيرفون - كه اكنون به گردش گاه فيلسوف معروف است - به راه مى افتاد، همسايگان مى دانستند كه ساعت ، دقيقا سه و نيم است . (30)
فصل سوم جلوه هايى از نظم فردى 
نظم در عبادت  
نقش عبادت و نيايش در تربيت و تهذيب انسان و پيوندش با فراخناى عالمى هستى ، انكارناپذير است . نياز روح به اين پيوند و ارتباط، نيازى فطرى است . پيشوايان دين سفارش ‍ مى كنند كه آدمى شبانه روز خود را به چند بخش تقسيم كند و يك بخش از آن را به عبادت اختصاص دهد.
دقت و تامل در عبادت ها اسلامى نشان مى دهد كه موضوع نظم در آن ها اهميتى ويژه دارد. تعيين وقت براى خواندن نمازهاى يوميه ، رو به قبله ايستادن ، لزوم رعايت شرايطى خاص هنگام اقامه نماز، مانند وضو داشتن ، معين كردن ماهى مشخص براى روزه گرفتن از طلوع فجر تا مغرب ، اعلام زمانى ويژه براى انجام دادن اعمال حج و... همه از اهميت نظم در عبادات حكايت مى كند.
نكته اى كه در همه كارها حتى در عبادت ها بايد مد نظر قرار گيرد، رعايت اعتدال و ميانه روى است . چه اين كه افراط و تفرى ، شور و نشاط عبادت را از انسان مى گيرد. ورع و پرهيزگارى ، سبب حضور قلب و توجه به باطن عبادت مى شود. امام حسن مجتبى (ع ) در سخنى نورانى مى فرمايد:
الورع نظام العبادة ؛ (31)
پارسايى ، قوام (پايه و اساس ) عبادت است .
دورى از گناه ، هم باعث نظم و انسجام ظاهر عبادت مى گردد و هم انسجام و نظم باطنى آن . پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) مى فرمايد:
ان هذا الدين متين فاوغلوا فيه برفق و لا تكرهوا عبادة الله الى عبادالله ، فتكونوا كالراكب المنبت الذى لاسفرا قطع و لا ظهرا ابقى ؛
همانا اين دين ، محكم و استوار است . پس با ملايمت در آن وارد شويد و عبادت خداوند را بر بندگان خدا به زور تحميل نكنيد، تا مانند سوار درمانده اى باشيد كه نه مسافت را پيموده و نه مركبى به جا گذاشته (32)(يعنى به واسطه زيادى سرعت ، مركبش در بين راه از رفتن باز مانده است .)
امام صادق (ع ) مى فرمايد:
لا تكرهوا الى انفسكم العبادة ؛ (33)
عبادت را بر خود تحميل نكنيد (با زياده روى در عبادت خود را خسته نكن ).
توجه به احاديث معصومان (عليها السلام )نشان مى دهد كه رعايت ميانه روى و نظم در عبادات راهى شايسته و بايسته است . حضرت امير مومنان (ع ) در نامه سى و يكم نهج البلاغه به فرزند گرامى اش ، امام مجتبى (ع )، چنين مى فرمايد:
واعلم يا بنى ان احب ما انت اخذ به الى من وصيتى تقوى الله والاقتصاد على ما فرضه الله عليك ؛ (34)
اى پسرم !بدان كه محبوب ترين چيزى كه دوست مى دارم از وصيتم به كار بندى ، تقواى الهى و ميانه روى در آن چيزى است كه خدا بر تو واجب فرموده است .
هم چنين مى فرمايد:
اقتصد يا بنى فى معيشتك و اقتصد فى عبادتك ؛ (35)
اى پسرم !در معشيت و عبادت خود، ميانه روى پيشه كن .
بزرگان اهل معرفت ، براى همه ساعت هاى شبانه روز خود برنامه دارند و زندگى شان بر محور نظم مى چرخد. در حالات حضرت امام خمينى قدس سره گفته اند:
امام ، براى كار روزانه شان ، جدولى داشتند كه خود ايشان آن را تهيه كرده بودند. در آن جدول ، كارهاى همه ساعات شبانه روز امام ، درج شده بود، به جز ساعاتى از شب كه ايشان براى نماز شب و راز و نياز با خدا از خواب بر مى خاستند. امام ، هميشه ، از ساعت دوم و نيم شب تا چهار صبح ، براى نماز شب و عيادت بر مى خاستند. برنامه زندگى شان ، يك برنامه حساب شده اى بود؟ لحظه لحظه آن ، حساب داشت ، حتى ايشان در مواقعى كه كسالت و مريضى داشتند نيز برنامه هايشان تغيير چندانى نمى كرد. (36)
نظم در گفتار  
نظم در گفتار، يكى ديگر از جلوه هاى نظم است . انسان منظم ، زبان كنترل شده و سنجيده دارد و در گفتار خود، حدود را مراعات مى كند: چه بگويد، كى بگويد، چه ميزان بگويد و چه گونه بگويد و حد و حدود را رعايت كند، همه از نشانه هاى معتدل و منظم است .
امير مومنان على (ع ) بهترين گفتار را منظم ترين آن مى داند و مى فرمايد:
احسن الكلام مازانه حسن النظام ، و فهمه الخاص و العام ؛ (37)
زيباترين گفتار، آن است كه نظم نيكويش آن را زينت بخشيده و خاص و عام آن را بفهمند.
و بدترين گفتار را آن مى داند كه عارى از نظم باشد:
شر القول ما نقض بعضه بعضا؛ (38)
بدترين گفتار، گفتارى است كه برخى از آن با برخى ديگرش ناسازگار باشد. درباره سيره پيامبر (ص ) در سخن گفتن مى خوانيم :
سخنان آن حضرت ، همه كوتاه بود. گفتارش به هم پيوند داشت . كلماتش را شمرده بيان مى كرد...در گفتار، تكرار نداشت و گفتارش روشن بود؛ به گونه اى كه هر شنونده اى آن را مى فهميد و هنگام سخن گفتن ، تبسم مى كرد.(39)
از سفارش هاى حضرت رسول (ص ) اين بود كه :
اذا حدثت القوم ان لا تقبل على رجل واحد من جلسائك ولكن اجعل لكل منهم نصيبا؛ (40)
وقتى با جمعى سخن مى گويى ، در ميان آنان به يك فرد معين توجه مكن و لكن براى هر كدام شان بهره اى قرار ده .
هم چنين ، در سيره آن حضرت مى خوانيم :
حضرت ، كلام هيچ كس را قطع نمى كرد، مگر اين كه از حد شرعى تجاوز مى كرد، در آن صورت با نهى يا از جا برخاستن ، كلام را قطع مى كرد. (41)
اميرمومنان (ع ) نيز سخن بيهوده و سكوت بى موقع را نهى فرموده است :
لا خير فى الصمت عن الحكم كما انه لا خير فى القول بالجهل ؛(42)
خيرى نيست در خاموشى از بيان حق ، چنان كه خيرى نيست در گفتار از روى جهل و نادانى .
به اندازه فهم مردم سخن گفتن نيز يكى از شروط گفتار مفيد و منظم است كه پيامبر (ص ) درباره اش مى فرمايد:
امرنا ان نكلم الناس على قدر عقولهم ؛
(43)
به ما امر شده است كه با مردم ، در حد فهم شان سخن گوييم .
ديگر اين كه امام على (ع ) مردم را به سخن گفتن به اندازه نياز فرا مى خواند:
لا تقل ما لا تعلم بل لا تقل كل ما تعلم ؛ (44)
آن چه را نمى دانى مگو، بلكه همه آن چه را نيز كه مى دانى ، مگو.
ابراهيم بن عباس مى گويد:
هرگز نديدم كه حضرت ابوالحسن الرضا، در گفتارش به كسى ستمى كند و بد گويد و نديدم سخن كسى را قطع كند، بلكه صبر مى كرد تا او از سخن گفتن فارغ مى شد و سپس سخن مى گفت .
از موضوعاتى كه در مبحث نظم در گفتار مى توان مطرح كرد، موضوع ستايش ونكوهش ( مدح و ذم ) ديگران است . در اين باره نيز لازم اس ، انسان ، حدودى را مراعات كندتا از راه ميانه خارج نشود و به گرداب افراط و تفريط در نيفتد. در روايتى از مولاىمومنان (ع ) آمده است :
الثناء باكثر من الاستحقاق ملق و التقصير عن الاستحقاق عى او حسد؛ (45)
ستايش ديگران ، زيادتر از آن چه شايسته است ، چاپلوسى است ، و كم تر از آن چه سزاوار است ، ناتوانى و زبونى و يا از حسد است .
نظم در نوشتار  
از معانى لغوى نظم ، آراستگى ، هماهنگى و پيوستگى است . از نظم و انضباط در نوشتار، همين معانى مراد است . در حديثى از پيامبر بزرگوار اسلام (ص ) آمده است كه به نويسندگان وحى مى فرمود:
الق الدواة و حرف القلم وانصب الباء و فرق السين و لا تغور الميم و حسن الله و مد الرحمان ، وجود الرحيم ...،(46)
در ظرف دوات ، ليقه بگذار و قلم را به صورت مايل بر صفحه قرار ده ، حرف (باء) را در (بسم الله الرحمن الرحيم ) بر كرسى بنشان و حرف (سين ) را مشخص كن ، و حرف (ميم ) را كور نكن . آن را به صورت تو خالى بنويس . الله را زيبا و نيكو بنويس . الرحمان را كشيده بنويس و الرحيم را نيز خوب و آشكار بنگار.
و در سخنى ديگر مى فرمايد:
چون چيزى مى نويسيد، مرتب و منظم بنويسيد كه در ابلاغ پيام ، توفيقى فزون تر خواهد داشت . (47)
مرحوم علامه محمد حسين فاضل تونى از تنگدستى و پريشانى زندگانى مير عماد حسنى در آغاز كار، حكايت كرده است . وى به شوق و ذوق فطرى و نعمت و عشق خدادادى در خط، به آموختن خط مشغول بود. روزى ، دو تا ن نوشت و مادرش را داور گرفت كه اين ن خوش تر است يا آن . ولى ديرى نگذشت كه به برت (ن و القلم )، و مفتاح خط (و ما يسطرون ) ابواب رزق بر رويش گشوده شد. (48)
امام صادق (ع ) درباره حفظ و نگه دارى نوشته مى فرمايد:
احتفظوا بكتبكم فانكم سوف تحتاجون اليها؛ (49)
از نوشته ها و كتاب هاى خود نگه دارى كنيد كه شما، به زودى ، به آنها نيازمند خواهيد شد.
روشن است كه نگه دارى نوشته ها، نياز به نظم و انضباط دارد تا دست رسى بدان آسان صورت پذيرد. در روايتى ديگر درباره نوشته ، چنين آمده است :
قال ابو عبدالله (ع ): يستدل بكتاب الرجل على عقله و موضع بصيرته ، و برسوله على فهمه و فطنته ؛ (50)
از نوشته شخص ، مى توان به عقل و انديشه و جايگاه بصيرت او، و از فرستاده اش بر فهم وزيركى او پى برد.
بر اهميت نظم و انضباط در نوشتار، نه تنها در روايات كه در سفارش انديشوران مسلمان نيز پا فشارى شده است . مرحوم شيخ بهائى در جلد سوم كشكول به نقل از حكيمان گويد:
قلم ، زبان دست است .
قلم ، درختى است كه ميوه اش معانى است .
خط خوش ، بر روشنى حق مى افزايد. (51)
شهيد ثانى ، در اين باره مطالبى دارد كه خلاصه اش چنين است .
بهتر است انسان ، هنگام نگارش و استنساخ كتب دينى ، طاهر و رو به قبله باشد و بدن ، جامه ، مركب ، قلم و نوشت افزار ديگرش ، پاك و طاهر باشد. و نوشته خود را با نام خداى مهربان و ستايش او و درود بر پيامبر و خاندانش آغاز كند. پس از نگارش نام خداى متعال و ستايش او و درود بر پيامبر (ص ) و خاندانش (ع ) بنويسد: مولف يا استاد، چنين گفته و يا نوشت است . در هر جا كه نام خداوند متعال را مى نگارد، بايد به دنبال آن ، اوصافى را كه حاكى از تعظيم و احترام است ، مانند تعالى ، سبحانه ، عزوجل ، تقدس ، بنويسد. حتى شايسته است هنگام نوشتن اسم خداوند تعالى ، از نام و صفت او به زبان ياد كند و آن گاه كه نام مبارك پيامبر (ص ) را مى نگارد. درود و تحيات خداوند بر او و خاندانش را نيز پس از آن بنويسد و همين درود را- افزون بر نگارش - به زبان آورد. در نگارش درود بر پيامبر و خاندانش (ع ) نبايد فشرده نويسى كند و اين درود را به رمز بنگارد و از اين كه ناگزير مى گردد اين درود را مكرر بنويسد، آزرده خاطر و ملول نشود، اگر چه ناچار باشد اين درود را حتى در يك سطر، بارها بنويسد.
نويسنده ، آن گاه كه در نوشته خود به نام يكى از صحابه و به ويژه صحابه برجسته و بزرگوار پيامبر اسلام (ص ) مى رسد، بايد به دنبال آن عبارتى مانند رضى الله عنه و رضوان الله عليه بنويسد.
اگر به نام يكى از بزرگان سلف بر مى خورد، بايد در پى آن بنويسد: رحمة الله ، تغمده الله بغفرانه و امثال اين گونه عبارات . (52)
نظم در آراستن ظاهر و پوشيدن لباس  
يكى از معانى نظم ، آراستگى است . مردم در شكل ظاهرى لباسشان به گونه هاى مختلفى تقسيم مى شوند. انسانى كه از نظر شكل ظاهرى ، پاكيزه و مرتب باشد و آراستگى خود را ارج نهد، انسانى منظم و منضبط به حساب مى آيد. در دين مقدس اسلام ، به اين موضوع ، اهميتى فراوان داده شده است و از سيره پيامبر اكرم (ص ) و امامان پاك (ع ) رواياتى بسيار نقل است كه برخى از آنها را در اين جا مرور مى كنيم .
در سيره رسول خدا (ص ) آمده است :
پيغمبر گرامى اسلام (ص ) عادتش اين بود كه هنگام خروج از منزل ، به آينه مى نگريست و موى سر را صاف مى كرد و شانه مى زد و در صورت نبودن آينه ، اين كار را در برابر آب صاف انجام مى داد و مى فرمود: خداوند دوست دارد وقتى بنده اش براى ديدن برادران از خانه بيرون مى رود، خود را بيارايد. (53)
و نيز امام صادق (ع ) درباره سيره رسول خدا (ص ) مى فرمايد:
كانت لرسول الله (ص ) ممسكة اذا هو توضا، اخذ بيده و هى رطبة فكان اذا خرج عرفوا انه رسول الله برائحته ؛ (54)
براى رسول خدا (ص ) عطرى بود كه پس از هر وضو آن را به دست مى گرفت . و آن تازه و با طراوت بود.در نتيجه چون از خانه بيرون مى آمد، مردم ، از بوى عطرش پى مى برند كه او رسول خدا است .
و نيز مى فرمايد:
كان رسول الله (ص ) ينفق فى الطيب اكثر مما ينفق فى الطعام ؛(55)
رسول خدا (ص ) بيش از آن چه براى خوراك خرج مى كرد، براى خريد عطر خرج مى كرد.
و از حضرت رسول خدا (ص ) روايت است :
ان الله جميل يحب الجمال و يحب ان يرى اثر نعمته على عبده و يبغض البوس و التباوس ؛ (56)
خدا، زيبا است و زيبايى را دوست دارد و خويش دارد كه آثار نعمت هاى خود را در بنده اش ببيند و دشمن مى دارد سخت گير و سخت گيرى را.
نيز درباره چگونگى لباس پوشيدن مى فرمايد:
احسنوا لباسكم و اصلحوا رحالكم كانكم شامة فى الناس ؛ (57)
لباس پاك و پاكيزه بپوشيد و توشه آخرت تان را اصلاح سازيد تا همانند الگويى در بين مردم باشيد.
انضباط و توجه به آراستگى ظاهرى ، براى همگان ، گونه اى ارزش و سرمايه زندگى است و در برخوردهاى اجتماعى ، بسيار موثر و كارگشا است . توجه به آراستگى ظاهرى ، براى عالمان دين ، آن هم دينى كه نظم و انضباط و پاكى و آراستگى در سر لوحه برنامه هايش جاى دارد، ارزشمند است . از اين روى ، مى توان مهم ترين شرط و رمز نفوذ در دل ها را به كار بردن همين نكته هاى ظريف دانست كه با برخوردهاى اجتماعى و فردى ارتباط دارند.
ميرزاى نائينى ، در آراستگى و پاكى لباس و رسيدگى به ظاهر، نمونه بود. هيچ گاه كوچك ترين بى انضباطى و دورى از پاكى را بر نمى تابيد. اگر در چهره و شكل ظاهرى كسى چيز ناپسند و خلاف عرف مى ديد، بى درنگ با اشاره يا كنايه و در مواردى به روشنى ، آن را يادآور مى شد.
نظم در غذا خوردن و بهداشت  
يكى از موضوعاتى كه در دين اسلام و تعاليم آن مطرح شده و بسيار مورد تاكيد قرار گرفته است ، موضوع رعايت بهداشت و حفظ سلامت جسم است ؛ زيرا عقل سالم در بدن سالم است . از اين رو، دورى از تمام خواركى ها و آن چه براى انسان زيان بار است ، دستورى لازم محسوب مى شود. مى توان سبب حرمت برخى خواراكى ها در اسلام را در همين دانست . در دستورهاى پيشوايان دينى ، حفظ سلامتى و رعايت نظافت و اصول بهداشتى و تغذيه سالم ، بسيار سفارش شده است . در روايت ، حضرت على (ع ) نسخه اى بسيار سودمند براى سلامتى دارد كه خطاب فرزندش امام حسن مجتبى (ع ) فرموده است :
الا اعلمك اربع خصال تستغنى بها عن الطب ؟ قال : بلى . قال : لا تجلس على الطعام الا و انت جائع و لاتقم عن الطعام الا و انت تشتهيه و جود المضع و اذا نمت فاعرض نفسك على الخلاء. فاذا استعملت هذا، استغنيت عن الطب ؛ (58)
آيا نمى خواهى چهار خصلت به تو بياموزم كه با آن ها از طب بى نياز شوى ؟ امام حسين (ع ) گفت : بلى . على (ع ) فرمود: جز در حال گرسنگى ، بر سفره طعام منشين (غذا مخور) و از خوردن در حالى كه هنوز ميل به آن دارى برخيز، و طعام را در دهان خوب جويده ، آن گاه فرو بر، و هنگام خواب ، شكمت را از فضولات خالى دار، چون به اين ها عمل كنى ، از طب بى نياز مى شوى .
درباره رعايت بهداشت و نظم و انضباط در خوراكى ها، در دو محور، رواياتى وارد شده است : ميانه روى در غذا خوردن ، شيوه و زمان غذا خوردن .
ميانه روى در غذا خوردن  
امام على (ع ) مى فرمايد:
لو ان الناس قصدوا فى الطعم لا عتدلت ابدانهم ؛ (59)
اگر مردم در غذا خوردن ميانه روى كنند، همانا جسمشان تعادل يابد. نيز مى فرمايد:
من اقتصد فى اكله كثرت صحته و صلحت فكرته ؛ (60)
هر كس در خوردن ميانه روى كند، تندرستى اش فزونى مى يابد و فكر و عقلش اصلاح گردد.
و مى فرمايد:
قلة الاكل من العفاف و كثرته من الاشراف ؛ (61)
كم خوردن ، از پارسايى و پرهيزگارى است و پرخورى ، زياده روى و اسراف است .
و از رسول اكرم (ص ) نقل است :
البسوا و كلوا و اشربوا فى انصاف البطون ؛ فانه جزء من البنوة ؛ (62)
بپوشيد و بخوريد و بياشاميد، اما با ميانه روى . ميانه روى ، از ويژگى هاى نبوت است .
و نيز مى فرمايد:
لا تميتوا القلوب بكثرة الطعام و الشراب ؛ فان القلب يموت كالزرع اذاكثر عليه الماء؛(63)
با زياده روى در خوردن و آشاميدن ، قلب ها را نميرانيد؛ همانا، قلب مى ميرد. همانند زراعت كه بر اثر آب فراوان مى ميرند.
شيوه و زمان غذا خوردن  
پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
كل و انت تشتهى و امسك و انت تشتهى ؛ (64)
غذا بخور در حالى كه اشتها دارى و از خودرن دست بكش در حالى كه اشتها دارى .
امام على (ع ) درباره چگونگى آغاز و اتمام غذا مى فرمايد:
ابدووا بالملح فى اول طعامكم فلويعلم الناس ما فى الملح لاختاروه على الترياق المجرب ؛
غذاى خود را با نمك آغاز كنيد كه اگر مردم خبر داشتند از آن چه در نمك است ؛ آن را بر نوشدارويى ترجيح مى دادند.
و امام صادق (ع ) مى فرمايد:
من غسل يده قبل الطعام و بعده بورك له فى اوله و آخره ؛ (65)
هر كس دستان خود را پيش و پس از غذا بشويد، غذا خوردن بر او، از آغاز تا پايان گوارا خواهد بود.
در روايات فراوانى بر بهنگام غذا خوردن و خوددارى از غذا خوردن ميان دو وعده و هم چنين برخوردن صبحانه و شام تاكيد شده است .(66)
به همان ميزان كه پرخورى موجب فساد بدن و زيان هاى جبران ناپذير و پيرى زودرس مى شود، غذا نخوردن در شب ، نكوهش شده است . امام صادق (ع ) مى فرمايد: ترك غذا در عشا، موجب خرابى بدن است . پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
كسى كه مى خواهد در اين جهان باقى بماند و با عمر طبيعى زندگى كند، هر روز صبح ، به قدر كافى ، غذا بخورد و كفشى بپوشد كه پا را نزند و به راحتى راه برود و لباسى سبك در بر كند كه خسته نشود. (67)
از مجموع روايات استفاده مى شود كه تغذيه انسان بايد منظم و در ساعاتى ويژه باشد و به اندازه بر طرف شدن نياز. امام خمينى قدس سره - اسوه نظم و انضباط- حتى براى غذا خوردن ، دقيقه را به حساب مى آورد. در اين باره چنين گفته اند:
برادران ، فيليم را از برنامه هاى انقلاب ، به فرانسه آورده بودند. پيشنهاد كردند كه به امام بگويم ، بعد از شام فيلم را ببينند. رفتم عرض كردم :
شام آماده است ، بياورم ؟. به ساعت نگاه كردند و فرمودند: حالا ده دقيقه به شام مانده !. (68)
نظم در راه رفتن  
نظم در راه رفتن ، به معناى ميانه روى در سرعت آن است ؛ يعنى انسان بايد نه چندان تند راه رود كه نشانه سبكى است و نه چندان آهسته كه علامت تكبر است . ابن عباس از سيره رسول الله (ص ) نقل مى كند:
پيامبر، وقتى از خانه خارج مى شد، به گونه اى گام بر مى داشت كه بازگو كننده سلامت و توان مندى باشد و نشانه اى از كسالت و بيمارى در آن نباشد. (69)
امام على ، روش حضرت را در راه رفتن چنين بيان مى فرمايد:
يخطو تكفوءا و يمشى هوينا يبدو القوم اذا سادع الى خير. و اذا مشى تقلع كانما يخطه فى صبب ؛ (70)
پيامبر (ص ) با وقار گام بر مى داشت و با تواضع راه مى رفت و پيشى مى گرفت مردم را وقتى كه به سوى كار خيرى مى شتافتند و مانند كسى گام بر زمين مى گذاشت كه بر زمين سراشيب راه مى رود.
در قرآن كريم ، ميانه روى در راه رفتن ويژگى عباد الرحمان ذكر شده است :
و عباد الرحمان الذين يمشون على الارض هونا؛ (71)
بندگان خداوند رحمان ، كسانى هستند كه آرام بر زمين گام مى گذارند.
نيز لقمان حكيم ، فرزندش را به آرامى در راه رفتن سفارش مى كند:
و لا تمش فى الارض مرحا؛ (72)
و بر زمين ، متكبرانه راه مرو.
نظم در نشستن  
نظم در نشستن بدين معنا نيست كه انسان هميشه به يك شكل و حالت ويژه بنشيند، بلكه مراد از نظم و انضباط در نشستن ، مراعات دستورهاى پيشوايان بزرگ دين است كه مى گويند آدمى ، چون متكبران ننشيند و در جمعى كه به صورت حلقه نشسته اند، وسط ننشيند و نيز وقتى دو برادر يا پدر و يا پسر و يا دو دوست نزد هم نشسته اند، ميان آنان ننشيند و هنگام ميهمانى ، براى نشستن ديگران جا باز كند و بكوشد بيش تر رو به قبله بنشيند و....
امام صادق (ع ) فرموده است :
اذا دخل منزلا قعد فى ادنى المجلس اليه حين يدخل ؛ (73)
وقتى رسول خدا (ص ) وارد مجلس مى شد، در نزديك ترين جاى ورود خود مى نشست .
و نقل است كه رسول گرامى اسلام (ص ) از نشستن شخص ميان دو شخص ديگر، بدون اجازه آن دو، نهى فرمود:
روى ان النبى (ص ) نهى ان يجلس الرجل بين الرجلين الا باذنهما (74)
نظم در معاشرت ها وعده ها و پيمان ها  
انسان طبيعتا موجودى اجتماعى است و بايد با ديگران رابطه برقرار سازد و بر اين اساس ، شخصيت و معاشرت هايش شكل مى گيرد. در دين اسلام و در سيره پيامبر بزرگ اسلام (ص ) و پيشوايان دين ، نظم و انضباط در معاشرت ها و روابط اجتماعى و عهد و پيمان ها، از ارزشى بسيار برخوردار است . ششمين پيشواى شيعيان ، حضرت امام صادق (ع )، از روش رسول خدا (ص ) چنين ياد مى كند:
كان رسول الله (ص ) واعد رجلا الى الصخرة فقال : انالك هنا حتى تاتى ، قال : فاشتدت الشمس عليه . فقال له اصحابه : يا رسول الله ، لو انك تحولت الى الظل ؟قال : و عدته ههنا و ان لم يجى ء كان منه الحشر؛ (75)
پيامبر (ص ) با شخصى وعده گذاشت كه در كنار كوه يا صخره اى در انتظارش بماند و گفت : من ، همين جا مى مانم تا تو بيايى امام (ع ) فرمود: پس گرماى آفتاب ، بر رسول خدا (ص ) شدت گرفت ، ياران آن حضرت گفتند: يا رسول الله (ص )!چه مى شود اگر به سايه رويد؟! رسول خدا (ص ) فرمود: وعده گاه ما، همين مكان است و اگر نيايد قيامت از آن او است .
پيشواى پارسايان ، حضرت على (ع ) مى فرمايد:
ما ايقن بالله من لم يرع عهوده و ذممه (ذمته )؛ (76)
به خدا يقين ندارد آن كس كه به عهد و مسئوليت و آن چه را در گردنش است ، رعايت نكند.
در روايتى از پيامبر اكرم (ص ) نقل است :
لا دين لمن ا عهد له ؛ (77)
كسى كه عهد و پيمان ندارد، دين ندارد.
از آن جا كه دوست خوب ، در شكل گيرى شخصيت آدمى نقشى مهم دارد، اسلام درباره انتخاب دوست و تحكيم دوستى و حفظ حقوق دوستى ، سفارش هايى بسيار دارد، از جمله اين كه در دوستى بايد ميانه روى رعايت گردد و صداقت و رفاقت در اندازه ميانه باشد و در آن از افراط و تفريط پرهيز كرد. حضرت امير مومنان (ع ) در اندرز نامه خود به فرزند بزرگوارش ، امام حسن مجتبى (ع ) مى فرمايد:
و ان اردت قطيعة اخيك فاستبق له من نفسك بقية يرجع اليها ان بدا له ذلك يوماما؛(78)
اگر خواستى رابطه ات را با برادرت قطع كنى ، راهى به سوى خودت برايش بگذار تا اگر پشيمان شد، بتواند باز گردد.
درباره ميانه روى در دوستى مى فرمايد:
احبب حبيبك هوناما، عسى ان يكون بغيضك يوماما و ابغض بغيضك هوناما عسى ان يكون حبيبك يوماما؛ (79)
دوست خود را دوست دار به اندازه اى كه تجاوز در آن نباشد (او را بر همه اسرار آگاه مساز) شايد روزى از روزها، دشمنت گردد، و دشمنت را دشمن دار از روى ميانه روى ، شايد روزى از روزها دوستت گردد.
نكته اى كه لازم است در معاشرت مد نظر قرار گيرد، اين است كه براى معاشرت ، وقت و اندازه اى حساب شده صرف شود و از گذراندن اوقات به بطالت و بيهودگى بايد گريخت . امام موسى بن جعفر (ع ) در سخنى نورانى ، زمان معاشرت با برادران را بخشى از وقت روزانه مومن قرار مى دهد و مى فرمايد: اوقات خود را چهار بخش تقسيم كنيد:
اجتهدوا فى ان يكون زمانكم اربع ساعات : ساعة لمناجاة الله و ساعة لامر الناس و ساعة لمعاشرة الاخوان و الثقاة الذين يعرفونكم عيوبكم و يخلصون لكم فى الباطن و ساعة تخلون فيها للذاتكم فى غير محرم و بهذه الساعة تقدرون على الثلاث ساعات ؛ (80)
قسمتى براى عبادت خدا، بخشى براى امور زندگى ( كار و فعاليت )، زمانى براىمعاشرت با برادران و دوستان مورد اعتماد كه عيب هايتان را به شما يادآورى مى كنند و ازعمق دل به شما اخلاص مى ورزند (در دوستى خالص باشند) و قسمتى براى تفريح ولذت هاى حلال . به كمك اين قسمت چهارم است كه مى توانيد وظايف خود را در سه بخشديگر انجام دهيد.
نظم در تبليغ  
يكى ديگر از جلوه هاى نظم - كه نقشى بس بزرگ در تربيت و رشد افراد دارد - نظم در تبليغ است . براى آن كه تبليغ ، هر چه بهتر و موثر و كار آمد گردد، بايد مبلغ به اصول و شيوه هاى كاربردى آن به خوبى آگاه باشد و در به كارگيرى روش هاى تبليغى دقت كند.
يكى از اين روش ها، كه به كار مبلغ انسجام مى بخشد و او را در به ثمر نشانيد تلاش هايش يارى مى كند، نظم در ابلاغ رسالت خويش است . توجه و تامل در روشهاى تبليغى پيامبران نكاتى جالب توجه به دست مى دهد كه در اين جا به نمونه هايى از آن اشاره مى شود.
آغاز كردن از واحدهاى كوچك تر  
اين روش ، در ابلاغ رسالت پيامبر گرامى اسلام (ص ) كاملا مشهود است . آن حضرت ، نخست ، مامور مى شود خانواده و عشيره خويش را انذار كند و سپس مردم و قبيله خود را و آن گاه منطقه حجاز را.در نهايت ، رسول اكرم (ص ) رسالت جهانى خويش را اعلام مى فرمايد.
تبليغ گام به گام  
شيوه رسول گرامى اسلام (ص ) در ابلاغ برخى از احكام به صورت تدريجى و گام به گام بوده است ؛ مثلا درباره حرمت شراب - كه بيان يك باره آن براى تازه مسلمانى كه سخت به آن خو كرده بودند - دشوار مى نمود، حكمش گام به گام بيان شده است . ابتدا، در آياتى ، از زيان هاى شراب سخن گفته مى شود و پس از مدتى در برخى ديگر از آيات ، اين حكم نازل مى شود كه در حال مستى ، نماز نخوانيد و سرانجام ، حكم حرمت شراب بيان مى شود.
حرمت ربا نيز نخست در سوره روم به صورت اندرز اخلاقى مورد اشاره قرار گرفته است كه رباخوارى در پيش گاه پروردگار، كارى پسنديده نيست . و سپس در سوره بقره و آل عمران و نساء به آن پرداخته شده و حرمتش بيان گرديده است و در سوره بقره ، آيه 275 به شدت منع شد و ممنوعيت آن شرح داده شده است . (81)
آرى ، تدريجى بودن تبليغ ، شيوه اى است كه با طبيعت انسان سازگارى دارد و رسولان الهى ، همسو با فطرت مردمان تبليغ مى كنند و انسان ها را گام به گام به سرچشمه هاى هدايت و نور رهنمون مى شوند.
به كارگيرى شيوه هاى درست تبليغ  
خداوند متعال ، به رسول امينش دستور مى دهد كه مردم را با حكمت و موعظه حسنه و جدل نيكو به راه پروردگار فرا خواند. (82) بنابراين ، مبلغ بايد با آگاهى از شرايط و شيوه هاى تبليغ و رعايت عنصر زمان و مكان و ويژگى هاى گوناگون افراد، با تبشير، انذار، ارشاد، دعوت به حق ، امر به معروف و نهى از منكر،...با زبان علم و عمل ، رسالتش را به مردم ابلاغ كند. تبليغ ، اگر تنها با گفتار باشد و با كردار همراه نگردد، از گوش فراتر نخواهد رفت و به دل نخواهد نشست . در روايات آمده است كه : مردم را با غير زبان به كارهاى نيك فرا خوانيد.
نظم در تربيت  
نظم ، در تربيت نيز نقشى بسيار مهم دارد.
و انما قلب الحدث كالارض الخيالية ما القى فيها من شى ء قبلته ؛ (83)
قلب كودك چونان زمينى خالى است كه هر بذرى در آن افشانده شود، مى پذيرد.
بنابراين ، مربى بايد بكوشد در اين زمين آماده ، بذر علم و ايمان و تقوا و نظم و انضباط بيفشاند تا ميوه انسان صالح برداشت كند.
نگاهى به دستورها و تعاليم تربيتى پيشوايان دينى در پرورش و تربيت صحيح فرزندان ، نشان مى دهد كه آموزش نظم و انضباط علمى و عملى از جايگاهى ويژه برخوردار است :
هنگام ولادت ، در گوش راست كودك ، اذن ، و در گوش چپش ، اقامه بگوييد؛(84)
در روز هفتم ، برايش عقيقه كنيد. موهاى سرش را بتراشيد و هم وزنش صدقه دهيد؛ (85)
در روز هفتم ، پسران را ختنه كنيد؛ (86)
مادر، تا دو سال به فرزند شير دهد؛ (87)
در هفت سال اول بگذاريد كودك بازى كند؛
در هفت سال دو.، حلال و حرام را بدو بياموزيد؛ و... (88)
اندكى وقت در اين دستورها، جايگاه مهم نظم در تربيت كودك نشان مى دهد. (89) در پايان اين بحث ، به روايتى نورانى از امام باقر (ع )، كه اهميت نظم در تربيت را بيان مى كند، مى نگريم :
چون كودك ، سه ساله شود، هفت بار به او بگو: لا اله الا الله و سپس رهايش كن تا به سن سه ساله و هفت ماه و بيست روز برسد. آن گاه وادارش كن كه هفت بار بگويد: محمد رسول الله و آن گاه او را تا چهار سالگى واگذار و چون به پنج سالگى رسيد به او بگو كه دست راست و چپ كدام است . وقتى فهميد، رو به قبله اش كن تا سجده كند و باز بگذارش تا شش سالگى ، چون به شش سالگى رسيد، ركوع و سجده بياموزش و چون هفت ساله شد، در اين سن ، دستورش ده تا دست و صورت را بشويد و وضو بگيرد. بعد به نماز وادارش . چون نه ساله گرديد، وضو بياموزش و اگر ترك كرد، او را تنبيه كن و به نماز فرمانش ده و بر ترك آن تنبيهش كن و چون كودك ، نماز و وضو را فرا گيرد، والدينش ‍ آمرزيده شوند، ان شاءالله . (90)

next page

fehrest page