نظم و انضباط

مركز پژوهش هاى اسلامى صدا و سيما گروه معارف

- ۲ -


نظم در تعليم و تعلم  
فراگيرى علم و دانش كه از سوى رسول گرامى اسلام (ص ) امرى لازم و واجب شمرده شده است - هنگامى به گونه شايسته انجام مى پذيرد كه با نظم و انضباط همراه گردد.
منظور از نظم در تعليم و تعلم ، اين است كه شيوه ها و قانون هايى ويژه را در مدت فراگيرى علم و دانش بايد ارج نهاد و بر اساس آن حركت كرد. شهيد ثانى - كه يكى از دانشمندان بلند آوازه شيعه است - كتابى ارزنده به نام منية المريد در آداب دانش اندوزى نگاشته است كه از كتاب هاى درسى دانش پژوهان علوم اسلامى است . اين عالم بزرگوار، آداب تعليم و تعلم را به صورت مفصل و با قلمى شيوا بيان كرده و سخنان خود را با آيات قرآنى و روايات پيشوايان و سخنان حكيمان ، زينت بخشيده است . از آن جا كه بناى مباحث ما، بر اختصار است ، تنها برخى عنوان هاى آن را به صورت فشرده ذكر مى كنيم :
آداب و وظايف مشترك معلم و شاگرد  
1. خلوص نيت و پاك سازى دل ؛
2. به كار بستن علم و توجه و توكل بر خداوند متعال ؛
3. حسن خلق و فروتنى ؛
4. عفت و همت بلند؛
5. قيام به وظايف دينى و رعايت موازين اخلاقى ؛
6. مداومت در بحث و مطالعات عملى ؛
7. خوددارى از جدال و ستيزه جويى ؛
8. انعطاف و تسليم در برابر حق ؛
9. آمادگى قبلى معلم و شاگرد براى درس ؛
10. رعايت نظافت و پاكيزگى و آراستگى ظاهر.
آداب و وظايف ويژه معلم  
1. شايستگى براى تعليم ؛
2. حفظ حيثيت و شان علم و دانش ؛
3. به كار بستن علم ؛
4. حسن خلق و فروتنى ؛
5. دريغ نورزيدن از تعليم ديگران ؛
6. كوشش در آموزش ؛
7. شهامت در اظهار حق .
آداب و وظايف معلم نسبت به شاگرد  
1. شاگردان خود را به تدريج با آداب و حقايق دينى آشنا سازد؛
2. در دل آنان شوق و دل بستگى براى فراگيرى دانش پديد آورد؛
3. نسبت به شاگردان ، دل سوز باشد و آنان را يارى كند؛
4. از محبت دريغ نكند؛
5. نرمش و مدارا داشته باشد؛
6. از حال دانش پژوهان ، تفقد كند؛
7. از نام و مشخصات شاگردان ، آگاه باشد؛
8. مطالب علمى ، در خور استعداد شاگردان باشد؛
9. شاگردان را به اشتغالات علمى ترغيب كند؛
10. به شاگردان و افكار آنان احترام بگذارد؛
11. ميان شاگردان تبعيض قائل نشود؛
12. معلمان خوب را به شاگردان معرفى كند.
آداب و وظايف معلم در جلسه درس  
1. ظاهر خود را بيارايد؛
2. رابطه خود را با خداوند، مستحكم و مستدام دارد؛
3. آرامش ، متانت ، فروتنى ، نرم خويى و سادگى را مراعات كند؛
4. نيت و هدف خود را خالص كند؛
5. نگاه خود را، عادلانه ، ميان همه شاگردان توزيع كند؛
6. پيش از درس به عنوان تبرك و تيمن ، چند آيه از قرآن تلاوت كند؛
7. به آسان ترين روش درس دهد؛
8. جلسه درس را از عوامل آزار دهنده ، مانند سرما و گرما، حفظ كند؛
9. به مصالح شاگردان و وقت آنان توجه كند؛
10. در حفظ نظم جلسه دقت كند؛
11. در شاگردان ، انضباط و حس مسئوليت پديد آورد؛
12. چون از آن چه نمى داند پرسش كنند، بگويد: نمى دانم ؛
13. اشتباهات خود را تذكر دهد.
آداب و وظايف شخصى شاگرد  
1. دل را از آلودگى ها پالايش دهد؛
2. لحظه هاى زندگانى را غنيمت شمرد؛
3. اشتغالات غير درسى خود را قطع كند؛
4. از معاشرت هايى كه او را از علم باز مى دارد، بگريزد؛
5. در آموختن علم ، حريص باشد؛
6. همت خويش را بلند كند؛
7. در تحصيلات علمى ، اولويت ها را رعايت كند.
آداب رفتار شاگرد با استاد  
1. مقام استاد خود را بزرگ شمارد؛
2. بداند كه استاد، پدر روحانى دانشجو است ؛ زيرا، استاد، پزشك جان و روان است ؛
3. در برابر استاد، فروتنى كند؛
4. از استاد خود با احترام ياد كند؛
5. از استاد، سر مشق بگيرد و ارشادهايش را پاس دارد؛
6. براى حضور در درس ، آمادگى لازم را كسب كند؛
7. ظاهر خود را آراسته و پيراسته سازد؛
8. ادب و نزاكت را رعايت كند؛
9. لغزش هاى زبانى استاد را ناديده گيرد؛
10. هنگام درس ، حواس خود را كاملا جمع كند و به سخنان استاد توجه داشته باشد؛
11. از طرح سوال هاى بى جا و بى موقع بپرهيزد؛
12. از سوال كردن به خاطر شرم و حيا دريغ نورزد.
آداب و وظايف دانش پژوه در دانش پژوهشى  
1. بايد نخستين و اساسى ترين مواد درسى اش ، قرآن باشد؛
2. براى شبانه روز خود برنامه ريزى كند؛
3. براى درس خود ساعت و روزى معين برگزيند؛
4. دوران جوانى را غنيمت شمرد و نشاط جوانى را ارج نهد؛
5. در بحث علمى موازين اخلاقى را رعايت كند.
جلوه هاى نظم و انضباط در تعليم و تعلم بزرگان  
علامه آية الله حسن زاده آملى  
اين دانشمند فرزانه و فقيه و حكيم ارجمند، خود، درباره زندگانى اش مى گويد:
من حدود شش سال در آمل بودم ، تحت مراقبت آقايان مرحوم غروى ، مرحوم حاج شيخ احمد مشايى ، مرحوم حاج شيخ ابوالقاسم ديد كوهى و مرحوم آقا شيخ عزيز الله طبرسى . از ابتداى ورد به درس ، يكى از بزرگان به نام مرحوم آقا عبدالله اشراقى روزانه مى آمد و براى ما، رساله مرحوم آقا اصفهانى را- كه در آن زمان ، مرجع عصر بودند- مى گفتند. ايشان ، مسائلى را كه براى يك جوان ، در ابتداى تكليف لازم است ، مى گفت . درس هاى آقايان هم ، بسيار منظم بود. در ابتدا، ما يك درس رساله عمليه
و يك نصاب و يك درس امثله داشتيم ، اكثر كتاب هاى جامع المقدمات را خوانديم ، نصاب را به خوبى حفظ كرديم . بعد از آن ، شروع كرديم به سيوطى و حاشيه ، بعد از آن ، جامى و شمسيه و در كنار آن ، تبصره در معانى و بيان و بديع ، و مغنى در نحو. بعد از اتمام تبصره به خواندن شرايع شروع كرديم و اكثر آن را- قريب به يك دوره آن - خوانديم و مباحثه كرديم . بعد از آن ، آقايان به ما اجازه دادند كه شرح لمعه و قوانين را شروع كنيم . در آن وقت ، هنوز به ما اجازه نداده بودند لباس روحانيت بپوشم . خيلى در اين امور، مواظب و مراقب بودند، مى گفتند زمانى لباس بپوشيد كه لااقل بتوانيد به رساله عمليه رجوع كنيد، به شرايع و تفسير بتوانيد مراجعه كنيد و چيزى متوجه بشويد. مى گفتند، براى لباس ، شتاب نداشته باشيد. مواظب ما بودند.
چندين كتاب لمعه را در آمل خوانديم و از قوانين تا مبحث عام و خاص را خوانديم و بعد، به دستور مرحوم آقاى غروى ، لباس روحانيت پوشيديم در مجموع ، ما يك آمل بسيار منظم و مرتبى داشتيم . به ما تشويق مى كردند كه نماز شبتان ترك نشود. قرآن روز شما ترك نشود؛ صبح قرآن بخوانيد و با وضو باشيد؛ مواظب گفتارتان باشيد... در اين جهات اخلاقى هم خيلى مواظب ما بودند. از حق نگذريم ؛ بزرگان شهر ما، در دو جناح علم و عمل ، خيلى مواظب ما بودند.
بعد از خواندن مقدارى از لمعه و قوانين ، با اجازه آن آقايان ، به تهران آمديم .
مرحوم استاد شعرانى ، خيلى در تعليم و تربيت فعال بود. فراموش نمى كنم كه درس ايشان ، تقريبا هيچ تعطيلى نداشت . در طول سال ، فقط دو روز درس تعطيل بود: يك روز عاشورا و ديگر روز شهادت رسول الله (ص ) و امام مجتبى (ع ). يادم نمى رود كه يك روز، در تهران ، برف خيلى سنگينى آمده بود. روز تعطيل رسمى هم بود. خواستم به درس ‍ بروم ، برايم ترديد حاصل شد، اما رفتم . وقتى به منزل ايشان رسيدم ، مقدارى مكث كردم . بالاخره در زدم . در را به روى ما گشودند. وارد شدم . عذر خواهى كردم كه با اين برف ، نبايد مصدع بشوم . ايشان فرمودند: شما، روزهاى پيش كه از مدرسه مروى ، تا اين جا مى آمديد، اين گداهاى گذر بودند. امروز چطور؟. گفتم : بودند. آنان ، در چنين روزهاى سرد، بازارشان گرم است ! فرمود: آنان كارشان را تعطيل نكردند، ما چرا تعطيل بكنيم ؟!. (91)
امام خمينى قدس سره  
حضرت امام ، گذشته از نظم و انضباطى كه در مجموعه شئون و كارهاى خود داشتند و به طور عادى ، هيچ گاه توجه به كارى ، موجب تضييع كار ديگرشان و يا غفلت از آن نمى شد. هر روز، عبادات ، قرائت قرآن ، ادعيه ، مطالعه هاى گوناگون ، گوش كردن به اخبار، قدم زدن ، نرمش (حركت هاى ورزشى كه طبق نظر پزشكان معالج ، الزاما به منظور حفظ سلامتى انجام مى دادند) رسيدگى و پاسخ گويى به امور شرعى و اجازات و استجازات و قبض وجوه ، ملاقات ها، معاشرت و انس با افراد خانواده ، خوراك و استراحت شان هر كدام ، به صورتى منظم و در موعد خود، انجام مى گرفت .
همين نظم ، در برنامه هفتگى شان حاكم بود. از باب مثال ، هر صبح جمعه ، بعد از شنيدن خلاصه اخبار ساعت هشت ، آماده استحمام بود و راهى حمام مى شدند. معمولا، روزهاى جمعه (پيش از حمام )نيز چند گزارش را خدمت شان مى بردم ، ولى آموخته بوديم كه در اين ساعات ، مجالى بارى شنيدن يا امضا كردن چيزى نگذاشته اند؛ چرا كه بلافاصله مشغول باز كردن تكه هايشان مى شدند و در همان حال ، بر مى خاستند و بدين ترتيب هميشه در ساعت هشت و جند دقيقه وارد حمام مى شدند و هميشه كيسه و صابون مى زدند. (92)
عدم تاخير در انجام كارها
حضرت امام ، هيچ گاه كار امروز را به فردا موكول نمى كردند. كارها و زندگى و همه شئون و امور ايشان منظم و مشخص بود. در زندگى حضرتش ، هر چيز سر جايش قرار داشت و هر كارى دور از شتاب زدگى و عجله و بدون دل زدگى و تاخير، در موعد مقرر آن ،انجام مى گرفت . با كثرت كارها و تعدد امور و گزارش ها و چيزهاى ديگر، هيچ نشانه اى از شلوغى و تراكم و كارهاى به جا مانده در زندگى حضرتش مشاهده نمى شد.(93)
آية الله ميرزا احمد مدرس يزدى  
از ويژگى درسى آية الله مدرس يزدى ، نظم و ترتيب بود. درس ايشان ، جز در روز تعطيل ، منظم و همواره و در ساعت مقرر تشكيل مى شد و حتى برنامه و روز آغاز درس در سال آينده را در جلسات پايانى درسى يك ساله اعلام مى كرد. از اين رو. مدار آغاز و انجام ديگر دروس حوزه علميه مشهد، تشكيل و تعطيل درس مرحوم مدرس بود.
استاد، در برف هاى سنگين زمستان مشهد، صبح گاهان كه هنوز عابران ، برف ها را در مسير خود لگدكوب نكرده بودند و پاى تا زانو در برف فرو مى رفت . باقدمى استوار، راهى محل درس مى گرديد و در راس ساعت مقرر، بر كرسى درس - كه معمولا در مسجد گوهر شاد منعقد مى شد- قرار مى گرفت و شبستان سرد مسجد را- كه آن زمان ، بخارى و گرما به آن راه نيافته بود- با نفس گرم خود گرما مى بخشيد و چنان با حرارت سخن مى گفت كه طلاب ، سردى زيلوهاى نم ناك زير پاى خود را فراموش مى كردند.
نظم حضور استاد در درس ، چنان بود كه حتى وفات فرزند سه ساله اش ، سبب تعطيلى درس آن بزرگوار نگرديد؛ زيرا، كار تدفين نور ديده را به فرزندان واگذارد و خود، راهى مسجد و درس و بحث شد و اين خود، درسى ديگر براى طالبان علم بود كه سوانح ايام نبايد جريان تعليم و تعلم را متوقف سازد. (94)
آية الله ستوده  
ايشان - كه يكى از اساتيد با سابقه سطوح عاليه حوزه عليمه قم است - نقل مى كند:
يك روز زمستانى چ ، سخت برف مى باريد. رفتم مباحثه ، يك نفر از آقايان مى فرمود: توى حجره ، به رفيقم گفتم : امروز نمى روم . ايشان نمى آيند. رفيقم گفت : برو!او، اگر سنگ هم ببارد مى آيد. شهيد ثانى (ع ) در كتاب ارزنده اش منية المريد مى نويسد: ... لازم است به هنگام نهادن و چيدن كتب ، بر حسب اعتبار و ارزش و شرف علوم و نيز حيثيت و اعتبار مولفان آن ها، ترتيبى كه حاكى از ادب و نزاكت در كيفيت چيدن آن ها است ، رعايت شود، به اين معنا كه كتاب هاى پر ارزش را بر روى كتب ديگر بگذارد و به همين گونه به ميزان اعتبار و ارزش آن ها، كتاب ها را روى هم بچيند. اگر در ميان جمع كتب ، قرآن كريم وجود داشته باشد، بايد آن را بر فراز همه كتب و بر تارك آنها قرار دهد. (95)
فصل چهارم : تجلى نظم در نظام اجتماعى 
نظم در عبادت هاى گروهى  
يكى ديگر از جلوه هاى نظم ، منظم بودن در عبات هاى دسته جمعى ، از آن جمله نماز جماعت است . در نماز جماعت ، همه مومنان ، در صفوف منظم ، رو به قبله ، مى ايستند و به پيروى از امام جماعت ، با هم به ركوع و سجده مى روند و قنوت و تشهد و سلام مى خوانند. پيامبر گرامى اسلام (ص ) پيوسته سفارش مى كرد:
سووا بين صفوفكم ، و حاذوا بين مناكبكم لا يستحوذ عليكم الشيطان ؛ (96)
نيز مى فرمود:
اقيموا صفوفكم ...و لا تخالفوا فيخالف الله بين قلوبكم ؛ (97)
صف هاى نماز را منظم كنيد و نامرتب نباشيد و پراكنده نشويد كه خداوند دل هايتان را پراكنده مى كند.
در زمان بندى نماز، در صف هاى نماز جماعت ، در سجده رفتن گروهى ، با هم نشستن ، با هم قيام كردن ، با هم سكوت كردن ، با هم دعا خواندن ، پيش و پس نيفتادن ، پيش از وقت نماز نخواندن و نماز را به خارج از وقت نسپردن ، در همه ، سيماى نظم و حساب ، به روشنى ديده مى شود. (98)
يكى ديگر از عبادت هايى كه نظم در آن متجلى است ، فريضه حج است . همه حاجيان بايد در روزهايى خاص ، احرام ببندند، با هم در عرفات وقوف كنند، در مشعر و منى نيز در يك روز خاص قربانى كنند، رمى جمره كنند، به گرد كعبه طواف كنند، سعى صفا و مروه انجام دهند، همه در هر نقطه كه هستند، رو به كعبه ، نماز گزارند. اين همه ، نظم در عبادت هاى جمعى است .
نمونه ديگر نظم در عبادت هاى جمعى ، روزه است . همه مسلمانان موظفند در طول ماه مبارك رمضان ، از طلوع فجر تا اذان مغرب ، روزه بگيرند و از مفطرات روزه ، دورى جويند و به هنگام سحر و مغرب افطار كنند.
وجود قبله واحد براى مسلمانان در سرتاسر جهان نيز گونه اى نظم و همبستگى است كه عبادات آنان را به سويى يگانه سوق مى دهد. اگر كسى از فراز آسمان ها به صفوف نمازگزاران زمين بنگرد، دايره هايى منظم مى بيند كه مركزشان كعبه است و توحيد، نقطه تمركز فكر و دل و جان و صفوف آنان . (99)
مسجد نيز- كه ميقات ميهمانان خداست - يكى ديگر از تجلى گاه هاى نظم و انضباط است . براى اين مكان مقدس ، آداب و احكامى ويژه مقرر است كه از دقت و تامل در آنها مى توان به ارزش نظم و انضباط در اين پايگاه موحدان دست يافت . آداب ورود و خروج ، نظافت و خوش بو ساختن خويش ، سنت آموزش قرآن در آن و... همه از جلوه هاى نظم در اين حريم پاك است .
از مرحوم ميرزاى بزرگ شيرازى نقل است كه فرمود: اگر ديديد امام جماعتى به جماعت حاضر نشد، بدانيد از دنيا رفته است و برويد براى تشييع جنازه اش . كنايه از اين كه امام جماعت ، جماعت را ترك نمى كند و در آمدن به نماز جماعت ، بسيار منظم است . و فرمود: اگر استاد براى درس حاضر نشد، برويد به عيادتش ، كنايه از اين كه استاد بى جهت ، درس را ترك نمى كند و حضورش در كلاس درس ، مستمر و منظم است .
نظم در امور سياسى و اجتماعى  
بى گمان ، هر اجتماعى ، نيازمند به رهبر يا ريس سر پرست است و همو، از نظم و سامان جامعه پاسدارى مى كند. در دين انسان ساز اسلام ، امامت به عنوان عامل نظم و همبستگى جامعه مسلمانان معرفى شده است و رهبر جامعه اسلامى از جايگاهى بسيار والا برخوردار است و خط مشى نظام سياسى و اجتماعى جامعه را او ترسيم مى كند. از اين رو است كه امامان معصوم (ع ) و بزرگان دين ، درباره موضوع امام و امامت و اهميت آن ، سخنانى بسيار دارند. امام على (ع ) مى فرمايد:
مكان القيم من الامر مكان النظام من الخزر، يجمعه و يضمه فاذا انقطع النظام تفرق الخزر و ذهب ، ثم لم يجتمع بحذافيره ابدا؛(100)
جايگاه رهبر در امور، همانند جايگاه نخ رد تسبيح است كه دانه ها را جمع مى كند و به هم مى پيوندد.اگر نخ پاره شود، دانه ها از هم مى پاشند و از هم مى پاشند و از هم دور مى شوند و هرگز اجتماع منظم گذشته خويش را نخواهند يافت . نيز، مى فرمايد:
الامامة نظام الامة ؛
امامت ، سبب نظم و همبستگى امت است .
امام رضا (ع ) مى فرمايد:
ان الامامة زمام الدين و ناظم المسلمين و صلاح الدنيا و عز المومنين ؛ (101)
همانا، امامت ، پيشوايى دين است و سبب نظم و همبستگى مسلمانان و مصلحت دنيا، و عزت مومنين است .
رهبر، خطوط كلى نظام را معين مى كند و لزوم برقرارى ارتباط يا نبود ارتباط با جوامع ديگر را تشخيص مى دهد و جنگ و صلح ها با صلاح ديد او خويش ، وظيفه دارند مطيع و گوش به فرمان باشند. پيامبر اكرم (ص ) مى فرمايد:
اسمعوا و اطيعوا لمن ولاه الله الامر، فانه نظام الاسلام ؛ (102)
كسى را كه خدا، ولايت و سرپرستى امرى را به او داده است به (سخنان او )گوش دهيد و از او اطاعت كنيد؛ زيرا، او سبب نظم و استوارى اسلام است . در قرآن كريم ، مومنان ، از پيشى گرفتن بر خدا و رسولش در همه كارها نهى شده اند:
يا ايها الذين ءامنوا لاتقدموا بين يدى الله و رسوله واتقوالله ان الله سميع عليم ؛ (103)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد!چيزى را بر خدا و رسولش مقدم نشمريد (و پيشى مى گيريد) و تقواى الهى پيشه كنيد كه خداوند، شنوا و داناست .
از آن جا كه مبناى اين مباحث ، بر اختصار است ، از تفصيل خوددارى مى شود و تنها به نمونه هايى از سخنان پير عارف و قافله سالار انقلاب اسلامى ، حضرت امام خمينى ، درباره لزوم ارج نهادن به نظم و قانون در حكومت اسلامى اشاره مى كنيم :
حفظ نظم ، از واجبات الهى است .
همه جامعه ، نظم لازم دارد. اگر نظم از كار برداشته بشود، جامعه از بين مى رود.
حكومت اسلام ، حكومت قانون است .
همه بايد منقدى به اين باشيد كه قانون را بپذيريد، ولو بر خلاف راى شما باشد. شرف و ارزش انسان ها در تبعيت از قانون است كه همان تقوا است . متخلف از قانون ، مجرم و قابل تعقيب است .
قانون براى اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعى عادلانه ، به منظور پرورش انسان مهذب است . اگر همه اشخاصى كه در كشورمان هستند و همه گروه هايى كه در كشور هستند و همه نهادهايى كه در سرتاسر كشور هستند، اگر به قانون خاضع بشويم و اگر قانون را محترم بشماريم ، هيچ اختلافى پيش نخواهد آمد. (104)
اگر مى خواهيد كه از صحنه بيرونتان نكنند، بپذيريد قانون را.
در اسلام ، يك چيز حكم مى كند و آن ، قانون است . زمان پيغمبر هم قانون حكم مى كرد. پيغمبر مجرى بود. اختلافات ، از راه قانون شكنى ها پيش مى آيد. در اسلام ، قانون ، حكومت مى كند. پيغمبر اكرم هم تابع قانون بود، تابع قانون الهى ، نمى توانست تخلف بكند. (105)
نظم در امور ادارى و مديريت اجتماعى  
امام على (ع ) مى فرمايد:
لابد من امازة و رزق للامير، و لابد من عريف و رزق للعريف ، و لابد من حسب و رزق للحاسب ، و لابد من قاض و رزق للقاضى ، وكره ان يكون رزق القاضى على الناس الذين يقضى لهم ، و لكن من بيت المال ؛ (106)
براى مردم ، وجود شخصى به عنوان فرمانده و امير، همراه با حقوقى براى او، و شخصى ديگر به عنوان معاون و وزير، براى امير، همراه با حقوق و مزايايى ، و شخصى به عنوان حسابدار، همراه با حقوقى براى او، و شخصى به عنوان قاضى همراه با مزايا، لازم است . و مكروه است اين كه ، رزق و روزى قاضى ، بر عهده مردمى باشد كه براى آنان قضاوت مى كند. ولكن (بودن رزق براى قاضى ) از بيت المال مانعى ندارد.
چنان كه پيداست ، در اين حديث گران قدر، لوازم مديريت صحيح اجتماعى ، به خوبى بيان شده است .
يكى ديگر از مصاديق نظم مديريتى ، تعيين جانشين است . از ويژگى هاى آموزنده در سيره رسول اكرم (ص ) است كه هر گاه قصد داشت مدينه را ترك كند- هر چند براى مدتى كوتاه - يك نفر را به عنوان جانشين نصب مى فرمود. (107) تعيين وظيفه هر يك از كارگزاران نيز يكى از مصاديق نظم و مديريت است . امام على (ع ) مى فرمايد:
واجعل لكل انسان من خدمك عملا تاخذه به ؛ (108)
براى هر يك از زير دستانت و كاركنانت ، كارى تعيين كن تا او را نسبت به آن كار مواخذه و باز پرسى كنى .
از ديگر مصاديق نظم مديريتى ، حفظ عدالت است ؛ چنان كه امام على (ع ) در اين باره مى فرمايد:
العدل نظام الامرة ؛ (109)
دادگسترى ، سبب نظم و سامان فرمانروايى است . و از مصاديق ديگر نظم در مديريت ، آزمودن كارگزار است پيش از آن كه به او كارى واگذار شود. امام على (ع ) مى فرمايد:
الطمانية الى كل احد قبل الاختبار من قصور العقل ؛
اطمينان به هر كس ، پيش از آزمودن ، كوته فكرى است .
ديگر از مصاديق مهم نظم در مديريت ، اين است كه مسئوليت ها را به اهل آن واگذاريم ، قرآن مى فرمايد:
ان الله يامركم ان تودوا الامانات الى اهلها (110)
خدا به شما امر مى كند كه امانت را به صاحبش باز دهيد.
مراد، تنها امانت مصطلح نيست ، بلكه مسئوليت هاى اجتماعى و حكومتى را نيز در بر مى گيرد. از نكات مهم در نظم ادارى ، گماشتن ناظر و بازرس است . در سخنان على (ع ) در اين باره مى خوانيم :
ثم تفقد اعمالهم ، وابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم فان تعاهدك فى السر لامورهم حدودة لهم على استعمال الامانة و الرفق بالرعية ؛ (111)
پس در كارهايشان ، كاوش و رسيدگى كن و بازرس هاى راستكار و وفادار بر آنان بگمار، زيرا، بازرسى پنهانى تو از كار آنان ، باعث امانت دارى و مدارا و نرمى آنان با مردم مى گردد.
بى نظمى مديران و كارگزارانى كه با ارباب رجوع سر و كار دارند و آنان را با وعده هاى امروز و فردا، سرگردان و در نتيجه ، نسبت به نظام حكومتى بدبين و ناراضى مى سازند، بسيار زيان بار است . سخنان سودمند پيامبر گرامى اسلام (ص ) سندى گويا بر اين حقيقت است :
ويل لتجار امتى من لا، الله و بلى ، و الله و ويل لصناع امتى من اليوم و غدا؛ (112)
واى بر تاجران امت من كه به خداوند سبحان سوگند ياد مى كنند و (تجارت آميخته با مجادله دارند) و واى به صنعتگران امت من كه امروز و فردا مى كنند، (كارها را به تاخير انداخته ، مردم را سرگردان و خسته و ناراضى مى كنند).
اين تهديد و توبيخ ، هر كارگر يا كارگزارى را كه كارهاى مردم را بر عهده دارد، موظف مى سازد كه نظم در كار را رعايت كند و بى موقع وعده ندهد و از هنگام مقرر نيز نگذرد. همان طور كه يك مسلمان متعهد، بايد مال مردم را از تباهى حفظ كند، موظف است وقت مردم را نيز از تباهى حفظ كند، و چنان كه او بايد كارگزارى امين در مال باشد، لازم است كارمندى امين در وقت نيز باشد. حضرت اميرالمومنين (ع ) فرموده است :
ان الله تبارك و تعالى يحب المحترف الامين ؛ (113)
خداوند سبحان ، هر پيشه ور امين را دوست مى دارد.
از حديث بالا مى توان دريافت كه تنها وفاى به امانت در مال ، ارجمند نيست ، بلكه رعايت امانت در همه چيز، اعم از خون و مال و آبرو و ديگر حقوق ، مانند وقت و عمر نيز ارجمند و بايسته است . (114) دستورى ويژه درباره ، رعايت نظم در عهدنامه مالك اشتر به چشم مى خورد كه چنين است :
وامض لكل يوم عمله فان لكل يوم ما فيه ! واجعل لنفسك فيما بينك و بين الله افضل تلك المواقيت و اجز ل تلك الاقسام و ان كانت كلها لله اذا صلحت فيها النية وسلمت منها الرعية ؛ (115)
كار هر روز را در همان روز انجام ده ، زيرا هر روز، كارى مخصوص به خود دارد. بايد بهترين اوقات و بهترين ساعات عمرت را براى خلوت با خدا قرار دهى !هر چند همه آن وقت ها از آن خدا است اگر نيت و قصد در آن ، شايسته و رعيت از آن در آسايش باشد.
آن گاه در تنظيم زمان برنامه مى فرمايد كه بهترين فرصت و مهم ترين برنامه ها را براى تحكيم ارتباط خود با خداوند سبحان برگزين . گر چه همه كارها و برنامه ها در صورتى كه با خلوص نيت همراه گردد و سلامت امت اسلامى در آن ملحوظ باشد، براى خداوند است ، ولى برنامه پرستش و محاسبه نفس و مناجات و نيايش را آن چنان تنظيم كن كه بهترين وقت و گران بهاترين فرصت و بيش ترين كار برايش صرف شود. در اين جا حضرت على (ع ) ضمن دستور نظم ادارى به كارگزاران حكومت خود، دستور نظم عبادى را نيز صادر مى فرمايد.
آن چه در كلام امام على (ع ) ويژه نظم و رعايت برنامه صحيح است ، چيزى است كه حضرت در نامه اى به كميل بن زياد نخعى مرقوم فرموده است :
ان تضييع المرء ماولى و تكلفه ماكفى لعجز حاضر و راى متبر؛ (116)
ضايع كردن آدمى آن چه را بر عهده دارد و عهده دار شدن وى كارى را كه ديگرى بايد انجام دهد، ناتوانى اى است آشكار و انديشه اى است تباه و نابه كار.
براى رعايت نظم ، بايد از ورود به هر كارى پيش از موقع مناسب ، خوددارى كرد و با فرارسيدن فرصت مناسب ، بدان پرداخت . در اين باره بيان حضرت امير مومنان (ع ) چنين است :
و مجتنى الثمرة لغير وقت ايناعها كالزارع بغير ارضه ؛ (117)
آن كه ميوه را در غير وقت رسيدن بچيند، مانند كسى است كه در زمين غير زراعت كند.
لوازم دست يابى به نظم ادارى  
ارزش يابى و بازرسى كيفيت  
يكى از راه هاى رسيدن به نظم ادارى ، بازرسى و ارزش يابى است . با بازرسى ، معلوم مى گردد چه كسى كارهاى خود را به نيكى انجام مى دهد و ارباب رجوع با با رضايت پاسخ مى گويد و...و چه كسى از انجام دادن مسئوليت هاى خويش سر باز مى زند و سبب نارضايتى مردم مى گردد. بنابراين ، ارزش يابى و بازرسى باعث مى شود هر فرد، خويش را پاسخگوى مسئوليت كارهاى خود را به نيكى انجام مى دهد و ارباب رجوع را با رضايت پاسخ مى گويد و... و چه كسى از انجام دادن مسئوليت هاى خويش سر باز مى زند و سبب نارضايتى مردم مى گردد. بنابراين ، ارزش يابى و بازرسى باعث مى شود هر فرد، خويش را پاسخگوى مسئوليت كارهاى خود بداند و در انجام دادن وظيفه اش سستى نكند. ارزش ‍ يابى و بازرسى ، از دو راه ممكن است : مستقيم و غير مستقيم . مستقيم ، به وسيله مدير، و غير مستقيم از طريق بازرسان مخفى صورت مى پذيرد. اميرمومنان (ع ) به مالك اشتر سفارش مى فرمايد:
ثم تفقد اعمالهم ، وابعث العيون من اهل الصدق و الوفاء عليهم فان تعاهدك فى السر لامورهم حدودة لهم على استعمال الامانة و الرفق بالرعية ؛ (118)
در كارهاى (كارگزاران ) كاوش و رسيدگى كن و بازرس هاى (مخفى ) راستكار و وفادار بر آنان بگمار؛ زيرا بازرسى نهانى تو از كار آنان ، باعث مى شود امانت دارى كنند. و با مردم به مدارا و نرمى رفتار كنند.
تامين مادى  
از ديگر لوازم دست يابى به نظم و انضباط ادارى ، تامين كارگزاران از لحاظ حقوق و مزاياى مادى است . اگر كارگزارى ، از نظر مادى تامين شود. دست به خيانت نمى گشايد، يا احتمال آن بسيار اندك خواهد بود، اما اگر نتواند هزينه زندگانى خود را فراهم كند، چه بسا به گرداب معصيت گرفتار آيد و دل و ديده به خيانت خيره كند. حضرت على (ع ) مالك اشتر را چنين اندرز مى دهد:
ثم اسبغ عليهم الارزاق ؛ فان ذلك قوة لهم على استصلاح انفسهم و غنى لهم عن تناول ما تحت ايديهم و حجة عليهم ان خالفوا امرك اوثلموا امانتك ؛ (119)
پس (حقوق ) و روزى آنان را فراوان ده كه اين كار، آنان را به اصلاح خود توانا مى كند و از خوردن آن چه مربوط به زيردستان شان است ، بى نياز مى سازد، اين ، خود بر آنان حجت خواهد بود، اگر به فرمان هايت گردن ننهند يا در امانت رخنه اى گشايند.
تنبيه و تشويق  
مجازات خطا كاران و خيانت پيشگان در بى انضباطى و تخلف از مسئوليت ها، باعث عبرت ديگران مى شود و نظم و انضباط را بر دستگاه ادارى حاكم مى سازد. بنابراين ، كيفر بى انضباطان ، يكى از لوازم دست يابى به نظم و انضباط ادارى است . امير مومنان (ع ) به مالك اشتر چنين مى فرمايد:
و تحفظ من الاعوان فان احد منهم بسط يده الى خيانة اجتمعت بها عليه عندك اخبار عيونك اكتفيت بذلك شاهدا، فبسطت عليه العقوبة فى بدنه و اخذته بما اصاب من عمله ، ثم نصبته بمقام المذلة و وسمته بالخيانة ؛ (120)
خود را از ياران خيانت كار دور دار، و چون يكى از آنان به خيانت و نادرستى ، بيالايد و گزارش بازرسانت خيانت او را بيان كند، به گواهى و گزارش آنان ، اكتفا كن ، آن گاه كيفر بدنى بر او جارى كن و او را به نتيجه كردارش برسان و بازخواست كن و خوار و زبونش گردان و بر او داغ خيانت بگذار.
همان گونه كه تنبيه خطاكاران در دست يابى به نظم و انضباط ادارى ، نقشى بس مهم دارد، تشويق افراد شايسته نيز از نقشى بزرگ برخوردار است . پيشواى پارسايان مى فرمايد: خطا كار را به وسيله پاداش به نيكوكار، تنبيه كن . و در عهدنامه مالك اشتر چنين سفارش مى فرمايد:
و لا يكونن المحسن و المسى ء بمنزلة سواء، فان ذلك تزهيدا لاهل الاحسان فى الاحسان و تدريبا لاهل الاساءة على الاساءة و الرم كلا منهم ما الزم نفسه ؛ (121)
هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكردار، نزد تو يك سان باشند، زيرا، اين ، سبب مى شود كه افراد نيكوكار، به نيكى هايشان بى ميل شوند و بدكاران در كارهايشان تشويق گردند. هر كدام از آنان را برابر با كارشان پاداش ده .
نظم و انضباط مدير  
مديرى كه بخواهد سازمانش از بى نظمى به دور ماند و نظم و انضباط بر سازمانش حاكم باشد،بايد خود، نمونه كامل نظم و انضباط باشد. مديرى كه خود بى نظم و انضباط است ، نمى تواند از زير دستان ، انتظار نظم و انضباط داشته باشد. مديرى كه خود، در وقت معين ، در محل كار حاضر نمى شود، دير مى آيد و زود مى رود، نمى تواند خواستار رعايت نظم و انضباط در ورود و خروج زير دستانش باشد. برقرارى نظم و انضباط ادارى ، به مديرى نياز دارد كه خود، الگوى نظم و انضباط باشد و چنين مديرى ، همواره ، سر حال و با نشاط است و راهنمايى هايش در ديگران موثر و براى زير دستان ارزشمند و ستوده است .
تفويض اختيار  
يكى ديگر از لوازم دست يابى به نظم و انضباط ادارى ، تفويض اختيار است . مديرى كه بخواهد نظم و انضباط را بر سازمان تحت امرش حاكم كند، مى تواند از اين اصل مديريتى بهره جويد. البته واگذارى بخشى از مسئوليت مدير به همكاران ، شرايطى دارد كه بايد در محل خود به آن پرداخته شود.
يك مدير خوب ، مديرى است كه نقشه و طرح خود را براى دست يافتن به اهداف معين ، تنظيم و خط مشى رسيدن به اين اهداف را مشخص مى كند. او، فعاليت همكاران خود را سازماندهى مى كند و هر كس را با وظيفه و اختيارات خود آشنا مى سازد، كارمندان خود را ارزش يابى و شوق كار و تلاش را در وجود آنان ، بارور مى كند.
يك مدير شايسته ، مى تواند ضمن به كارگيرى اصول مديريت ، بخشى از وظايف خود را به همكارانش بسپارد تا هم بار سنگين اداره يك مجموعه از دوشش برداشته شود و هم عده اى از كارگزاران ، شيوه مديريت را تجربه كنند و نيز دست يابى به نظم و انضباط ادارى آسان تر صورت پذيرد.
بنابراين ، اصل تفويض اختيار مى تواند به عنوان يكى از لوازم ايجاد نظم و انضباط در ادارات به كار گرفته شود كه افزون بر رسيدن به نظم ادارى ، محاسنى ديگر مانند افزايش ‍ بازدهى ، ازدياد علاقه براى انجام دادن وظيفه ، تقويت همكارى دسته جمعى ، تكامل فردى و جلوگيرى از اتلاف وقت مديران را در بر دارد.
برخى ديگر از لوازم دست يابى به نظم و انضباط ادارى ، عبارت است از: قاطعيت ، پرهيز از دودلى ، تقسيم كار و ايجاد انگيزه .
مدير شايسته ، مى تواند با شناخت اين شيوه ها و به كار بردن آن ها در راه دست يابى به نظم و انضباط ادارى ، گام هايى بلند بردارد. از آن جا كه در دو فصل پايانى اين جزوه ، به اين موضوعات پرداخته ايم ، در اين جا از تفصيل بيشتر درباره آن ها، خوددارى مى كنيم .
جلوه هايى از نظم و انضباط در مديريت بزرگان  
امام خمينى قدس سره  
از ويژگى هاى برجسته امام خمينى - كه از زبان كسان بسيارى بارها شنيده شده است - ارجى بود كه بر نظم و انضباط مى نهاد. به راستى ، عجيب بود كه حتى براى مطالعه و قرائت قرآن و كارهاى مستحب و زيارت ها و دعاها كه داراى وقت خاصى نيستند، وقت خاصى تنظيم كرده بود و هر كارى را بنابر همان زمان بندى انجام مى داد تبه طورى كه براى هر كس ، كه مدتى با ايشان مانوس و معاشر مى شد، مشخص بود كه در چه ساعتى ، مشغول به چه كارى است .
مشهور است كه برخى از طلاب نجف اشرف ، در آن چند سالى كه ايشان در نجف بود، ساعت هاى خود را روى رفت و آمد ايشان به درس و تشرف به حرم مطهر اميرمومنان (ع ) در شب ها تنظيم مى كردند.
براى اين جانب و برخى از دوستان ديگر كه صبح ها، اول وقت ، خدمت ايشان مى رسيديم ، مسلم بود كه سر ساعت هشت و دو سه دقيقه ، يعنى پس از اين كه خلاصه اخبار را گوش مى كردند. زنگ مى زدند و ما براى گزارش كارها و انجام وظايفى كه داشتيم ، خدمتشان مى رسيديم ، به طورى كه اگر يك روز، اين وقت ، به هشت و پنج دقيقه مى رسيد، مى فهميديم كه اتفاق تازه اى افتاده و وضع و حال ايشان مناسب نيست يا كسى نزد ايشان رفته كه مانع زنگ زدن ايشان گشته است . (122)
آية الله العظمى بروجردى  
آية الله مكارم شيرازى درباره نظم در نظر آية الله العظمى بروجردى مى گويد:
عدالت و نظم ، محور عالم هستى و كليد ربوبيت پروردگار است : (و بالعدل قامت السماوات و الارض ) مرحوم آية الله بروجردى ، معتقد بودند حوزه علميه بايد از هر نظر منظم باشد، لذا براى اولين بار جمعى از علما را به عنوان هيئت حاكم تعيين كردند، تا اگر بى نظمى و خلاف اخلاق از طلبه اى
مشاهده شود، به سراغ او بفرستند. نخست او را با نصيحت و موعظه از اشتباهش برگردانند و در صورت عدم تاثير، شدت عمل به خرج دهند، حتى در صورت لزوم ، او را از قم اخراج كنند تا گرد و غبار بى نظمى و بد اخلاقى او بر دامان حوزه علميه ننشيند.
در ابتداى سال تحصيلى ، گاه اتفاق مى افتاد كه ايشان به خاطر كسالت نمى توانستند درس را شروع كنند، ولى براى اين كه درسهاى حوزه نظم خود را پيدا كند، به ناچار، چند روز اول را به هر زحمت و مشقتى بود، درس مى گفتند، تا چرخ ‌هاى حوزه علميه به گردش در آيد و بعد به بستر مى رفتند تا كسالتشان بر طرف گردد. در زندگى داخلى و وضع خانه و بيرونى و لباس و ظاهر خود نيز، بسيار منظم و مرتب بودند.(123)
شهيد قدوسى  
نظم شديد و نمونه شهيد قدوسى ، زبان زد خاص و عام بود. شاگردانش ، در مدت چهارده سال بهره مندى از مديريت وى ، حتى پنج دقيقه تاخير و تخلف از او نديده اند. او انضباطى بسيار دقيق داشت و معتقد بود مقررات ، بايد كاملا اجرا شود و تخلف از ضوابط را از هيچ كس نمى پذيرفت . قاطعيت او و اجراى ضوابط، باعث شده بود كه برخى ، او را خشك و بى گذشت بدانند. او، در برابر بى نظمى هيچ گونه انعطافى نداشت . هر كس با او آشنا بود، مى دانست كه در عمل به آن چه وظيفه شرعى خود تشخيص دهد، ذره اى گذشت نمى كند. در هر امرى ، ابتدا جوانب كار را به دقت مى سنجيد و سپس تصميم مى گرفت و پس از تصميم ، وارد عمل مى شد و در اين زمان بود كه هيچ كس نمى توانست او را از ادامه كار باز دارد. در مواردى ، تمام شاگردان و برخى اساتيد، مى خواستند نظرش را نسبت به امرى تغيير دهند، ولى در برابر قاطعيت او كارى از پيش نمى بردند. اين قدرت و قاطعيت ، هر چند اكنون كه نتايج ارزشمند و بزرگش را نمى توانستند دريابند.چه بسا استاد حوزه علميه قم ، به دليل اين كه تنها چند دقيقه ديرتر از موعد مقرر در كلاس حاضر مى شد، هنگامى كه از پيش دفتر مدرسه حقانى عبور مى كرد، شهيد قدوسى را مى ديد كه سر راهش قرار گرفته و تنها با يك لبخند معنادار و بدون اين كه كلمه اى از دهانش بيرون آيد، به او مى فهماند كه از وعده خود تخلف كرده است . اين برخوردها، آن قدر شناخته شده بود كه ميان دوستان شهيد معروف بود كه وقتى فردى بى نظمى مى كند، او بدون سخن گفتن ، تنها به ساعت خود نگاه مى كند!
مدرسه حقانى از جهت مالى ، داراى مشكلاتى بسيار بود و افراد نيكوكار از ترس ساواك نمى توانستند به راحتى به آن كمك كنند. در اين زمان ، يكى از توانگران تهرانى ، كه كمك هاى بسيارى به مدرسه حقانى مى كرد، يك بار براى ملاقات شهيد قدوسى به قم آمد و بدون وقت قبلى ، به منزل ايشان رفت . شهيد قدوسى ، خود، در را بر روى او باز كرد و گفت : اكنون نمى توانم شما را در منزل بپذيرم ،چون بايد براى تدريس به مدرسه بروم و اگر شما را بپذيرم ، نمى توانم سر وقت در آن جا حاضر شوم . (124)
در آن زمان ، مرسوم نبود كه برنامه و نظم و حسابى باشد و نخستين بار، در مدرسه حقانى ، اين كار با جديت تمام انجام شد. براى اين كه برنامه يك سال مدرسه معلوم شود، بحث ها و مطالعاتى بسيار صورت مى گرفت .
مدارس قديم حوزه ، تنها مسكن طلاب بودند، نه اين كه خود برنامه اى به شكل امروزى براى درس و تحصيل داشته باشند. شهيد قدوسى پس از تصدى مديريت ، با برنامه ريزى دقيق ، آن را به يك محل آموزشى و تعليم و تربيت همه جانبه در آورد و نه تنها خود مدرسه ، رشدى بسيار كرد، بلكه نمونه اى براى مدارس ديگر شد. (125) يكى از دلايلى كه شهيد قدوسى را به تاسيس و اداره مدرسه حقانى ترغيب كرد، ضرورت وجود نظم و برنامه ريزى در حوزه علميه بود. (126)
فصل پنجم : نظم و انضباط در امور اقتصادى 
نظم و انضباط در مصرف از ديدگاه اسلام  
با نگاهى گذرا به آيات قرآن كريم ، كه به انسان اجازه مى دهد تا از نعمت ها و روزى هاى پاكيزه الهى بهره جويد، مى توان دريافت كه در كنار اين اذن و دستور الهى ، شرط هايى نيز آمده است . اين آيات را مى توان به دو دسته تقسيم كرد: دسته اول ، آياتى است كه شرطهاى مثبت را بيان مى كند، و دسته دوم ، آياتى است كه به شرطهاى منفى مى پردازد.
شرطهاى مثبت ، عبارت است از شكرگزارى ، تقوا، اطعام فقيران و نيازمندان ، انجام دادن عمل صالح ، نيكوكارى و ياد خدا و رستاخيز.
شرطهاى منفى ، عبارت است از فساد و طغيان نكردن ، در پى شيطان نرفتن و دورى از اسراف و تبذير.
اينك به آياتى كه لفظ كلوا ( بخوريد) در آن ها ذكر شده است ، مى نگريم وشرطهاى مذكور را از نظر مى گذرانيم :
آيات دسته اول  
يا ايها الذين ءامنوا كلوا من طيبات ما رزقناكم واشكرو الله ان كنتم اياه تعبدون ؛ (127)
اى كسانى كه ايمان آورده ايد! از روزهاى پاكيزه كه به شما داده شده است بخوريد و خداوند را شكرگزار باشيد، اگر او را عبادت مى كنيد.
و كلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا و اتقوا الله (128)
بخوريد از روزى هاى حلال و پاك خداوند و تقواى اليه پيشه كنيد.
فكلوا مما رزقكم الله حلالا طيبا واشكروا نعمة الله ان كنتم اياه تعبدون ؛ (129)
پس بخوريد از آن چه كه خدا به شما روزى حلال و پاكيزه داده است ، و نعمت هاى خدا را شكر گزاريد، اگر او را پرستش مى كنيد.
فكلوا منها و اطعموا ابائس الفقير؛ (130)
پس بخوريد از آن و به نيازمندان و فقيران اطعام كنيد.
فكلوا منها و اطعموا القانع و المعتر؛ (131)
پس بخوريد از آن و به مستمندان و فقيران طعام دهيد.
يا ايها الرسل كلوا من الطيبات و اعملوا صالحا؛ (132)
اى پيامبران !بخوريد از روزى هاى پاكيزه و عمل صالح انجام دهيد.
كلوا من رزق ربكم و اشكروا الله (133)
از روزى پروردگارتان بخوريد و او را شكر كنيد.
كلوا من رزقه و اليه النشور (134)
بخوريد از روزى او، و به سوى او باز خواهيد گشت .
آيات دسته دوم  
كلوا واشربوا من رزق الله و لا تعثوا فى الارض (135)
از رزق خداوند بخوريد و بياشاميد و در زمين فساد ميكنيد.
يا ايها الناس كلوا مما فى الارض حلالا طيبا ولا تتبعوا خطوات الشيطان انه لكم عدو مبين (136)
اى مردم ، از آن چه در زمين ، حلال و پاك است ، بخوريد و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد. به درستى كه او، دشمن آشكار شما است .
كلوا من ثمره و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ؛ (137)
از ثمراتش بخوريد... و اسراف نكنيد كه خداوند، مسرفان را دوست ندارد.
كلوا مما رزقكم الله و لا و لا تتبعوا خطوات الشيطان ؛ (138)
بخوريد از آن چه خدا به شما روزى داده است و از گام هاى شيطان پيروى نكنيد.
كلوا و اشربوا و لا تسرفوا؛ (139)
بخوريد و بياشاميد و اسراف مكنيد.
كلوا من طيبات ما رزقناكم و لا تطغوا فيه ؛ (140)
از روزى هاى پاكيزه كه به شما داده شده است ، بخوريد و در آن طغيان نكنيد.
با توجه به اين دو دسته آيات ، مى توان به يك دستور عمومى مصرف روزى و نعمت اليه رسيد و آن ، اعتدال و ميانه روى در مصرف است .
در مصرف روزى ، هم بايد جنبه هاى مثبت شكرگزارى ، تقوا، اطعام ، انفاق ، عمل صالح ، ياد خدا، بازگشت به سوى او را مورد توجه قرار داد و هم جنبه هاى منفى فساد، طغيان ، پيروى از شيطان و اسراف را. رعايت اين دو جنبه ، در ايجاد تعادل و ميانه روى نقشى بس سترگ دارد.
از مهم ترين جلوه هاى نظم ، رعايت ميانه روى در مصارف مالى است . مدير اقتصادى ، لازم است تناسب دخل و خرج در نظر گيرد و از افراط و تفريط پرهيز كند و روشى معتدل در پيش گيرد و با نظم و انضباط از سخت گيرى و زياده روى بگريزد. از پيامبر اسلام (ص ) روايت است :
در ملاقات كه ميان خضر و موسى رخ داد، موسى ، از خضر درخواست موعظه كرد. از جمله موعظه هاى خضر به موسى اين بود كه : ميانه روى و اعتدال پيشه كن كه سبب توفيق و توان مندى مى شود. امام على (ع ) مى فرمايد:
كن سمحا و لا تكن مبذرا، و كن مقدرا و لا تكن مقترا؛ (141)
با گذشت و بخشنده باش ، ولى اسراف كنده مباش !حساب گر و دقيق باش ، ولى بخيل مباش !
اين دقيقا، همان نظم در مصرف است . حضرت ، در نكوهش ول خرجى مى فرمايد:
التبذير قرين مفلس ؛ (142)
زياده روى در امور زندگى ، همنشينى با فقر و درماندگى است .
امام حسن عسكرى (ع ) حساب گرى بيش از حد را نهى مى كند و مى فرمايد:
للاقتصاد مقدارا فان زاد عليه فهو بخل ؛ (143)
ميانه روى هم اندازه اى دارد كه اگر از آن بگذرد، ديگر خسيسى و بخيلى است .
رسول اكرم (ص ) در اهيمت نظم و مصرف مى فرمايد:
ما من نفقة احب الى الله من نفقة قصد؛
هيچ هزينه اى محبوب تر نزد خداوند از هزينه اى كه از روى ميانه روى باشد نيست .
امام صادق (ع ) بى نيازى را براى شخص ميانه رو، تضمن مى فرمايد:
ضمنت لمن اقتصد ان لا يفتقر؛ (144)
من ضمانت مى كنم كه فقير نمى شود، كسى كه ميانه رو باشد.
امام على (ع ) نيز مى فرمايد:
من صحب الاقتصاد دامت صحبة الغنى له ، وجبر الاقتصاد فقره و خلله ؛ (145)
هر كس در زندگى اش ميانه رو باشد، پيوسته بى نياز خواهد بود و ميانه روى ، فقر و كمبودهايش را جبران مى كند.
نظم و انضباط در فعاليت هاى اقتصادى  
اقتصاد، يكى از ستون هاى استوارى جامعه است . فقر، از نظر اسلام ، پديده اى ناپسند محسوب مى شود، گرچه شخص فقير، مورد احترام است .
فقر را از آن جهت فقير مى گويند كه ناتوان است و توانايى بر پا ايستادن از نظر مالى را ندارد. بنابراين ، اقتصاد سالم ، يكى از اركان استوارى اجتماع به شمار مى آيد. در فعاليت هاى اقتصادى ، رعايت چند نكته راهگشا است :
الف ) برنامه ريزى 
برنامه ريزى ، از مهم ترين اركان مديريت است . براى به وجود آوردن نظم و انضباط در فعاليت هاى اقتصادى ، لازم است برنامه ريزى شود. نهال اقتصاد، در سايه نظم و برنامه ريزى مى تواند به بار بنشيند. شايد بتوان در احاديث ، واژه هاى حيله و تدبير را به عنوان واژه هايى برابر با برنامه ريزى دانست .
در حديثى از امام على (ع ) آمده است :
لكل شى ء حيلة ؛ (146)
براى هر كارى ، چاره اى هست .
الحيلة فائدة الفكر؛ (147)
چاره انديشى ( برنامه ريزى ) فايده فكر است . 
در روايتى ديگر چنين مى خوانيم :
سوء التدبير مفتاح الفقر؛ (148)
بدى تدبير، كليد فقر است .
ب ) امروز و فردا نكردن (= انضباط كارى )  
پيشواى پارسايان ، حضرت على (ع )، در نظام نامه حكومت اسلامى - كه براى مالك اشتر مى نگارد- به وى چنين سفارش مى فرمايد:
ثم امور من امورك لابد لك من مباشرتها...و منها اصدار حاجات الناس عند ورودها عليك بما تحرج به صدور اعوانك . وامض لكل يوم عمله ؛ فان لكل يوم ما فيه ؛(149)
و در بين كارهاى تو، كارهايى است كه بايد خود انجام دهى ...يكى از آنها، بر آوردن نيازهاى مردم است در همان روزى كه بر تو عرضه مى دارند و درخواست هايى كه يارانت را تنگ دل مى سازد. كار هر روز را در همان روز انجام ده ، كه هر روز را كارى است مخصوص بدان .
در حديثى از رسول خدا (ص ) آمده است : واى بر صنعت گران امت من از امروز و فردا كردن .
ج ) رعايت ميزان (= كم فروشى نكردن )  
در آيه هشتاد و پنج سوره اعراف آمده است : چ
و الى مدين اخاهم شعيبا قال يا قوم اعبدو الله مالكم من اله غيره قد جاءتكم بينة من ربكم فاوفوا الكيل و الميزان و لا تبخسوا الناس اشياءهم ؛
به سوى مدين ، برادرشان شعيب را فرستاديم . گفت : اى قوم من ! خدا را بپرستيد كه جز او معبودى نيست . دليل روشنى از طرف پروردگارتان براى شما آمده است . بنابراين ، حق پيمانه و وزن را ادا كنيد و از اموال مردم چيزى نكاهيد.
اين پيامبر بزرگ الهى ، پس از دعوت به توحيد، به موضوع مهم اقتصادى سفارش مى كند و آن رعايت كردن حق پيمانه و كم فروشى نكردن است . همين موضوع در سوره هود نيز تكرار شده است . مبارزه با مفاسد اجتماعى و اخلاقى ، يكى از شيوه هاى پيغمبران الهى است . براى اين كه نظام جامعه بر محور قسط و عدل بچرخد، لازم است در معاملات ، حق پيمانه رعايت گردد و از كم فروشى و كاستن از حقوق افراد خوددارى شود. در سوره مباركه الرحمن آيات هفت و هشت و نه ؛ سه بار واژه ميزان تكرار شده است :
والسماء رفعها و وضع الميزان الا تطغوا فى الميزان و اقيموا الوزن بالقسط و لاتخسروا الميزان ؛ و آسمان را برافراشت و ميزان و قانون را بر نهاد تا در ميزان طغيان نكنيد و از راه عدالت منحرف نشويد و وزن را بر اساس عدل بر پا داريد و در ميزان كم نگذاريد.
در اين آيات شريف نيز بر لزوم دقت در پيمانه و كم فروشى نكردن و بر پايى عدل و قسط تاكيد شده است ؛ زيرا، اقتصاد، پشتوانه محكمى براى بر پايى عدالت در جامعه است و سستى در آن ، خسارت هايى جبران ناپذير بر جاى مى گذراد.
شايسته توجه است كه در آيات مذكور، سه بار كلمه ميزان ذكر دشه است با اين كه مى توان در بار دوم و سوم از ضمير استفاده كرد. اين ، نشان ميدهد كه ميزان در اين سه آيه ، به سه معناى متفاوت است كه استفاده از ضمير جوابگوى آن نيست ، و تناسب آيات نيز چنين ايجاب مى كند؛ چرا كه در بار نخست ، سخن از ميزان و معيار و قوانينى است كه خداوند در سراسر عالم هستى قرار داده است و در بار دوم ، سخن از طغيان نكردن انسان ها در تمام موازين زندگى فردى و اجتماعى رفته است كه دايره محدودتر دارد و در مرحله سوم ، بر موضوع وزن به معناى خاص آن تكيه شده و خداوند دستور داده است كه در سنجش وزن كالا، به هنگام خريد و فروش ، چيزى كم نگذارند و اين مرحله محدودتر است .
د) تنظيم قرار داد و اسناد تجارى  
بزرگ ترين آيه قرآن كريم ، آيه 282 سوره بقره ، مشهور به آيه دين است . در اين آيه شريف ، نكته هايى ارزنده درباره تنظيم اسناد تجارى آمده است كه اهميت اين موضوع را گوشزد مى كند. دستورهاى اين آيه ، نشانه جامعيت و دق دين مبين اسلام در مسائل مالى و اقتصادى است . در اين جا، به عنوان نمونه ، چند دستور اقتصادى را، كه از اين كلام الهى مى توان دريافت ، ذكر مى كنيم :
1. تنظيم اسناد به وسيله شخصى درست كار و عادل صورت پذيرد:
وليكتب بينكم كاتب بالعدل ؛
2.شخص مديون ، قرار داد معامله را املا كند:
وليملل الذى عليه الحق ؛
3. طرفين معامله شاهدانى بگيرند:
واستشهدوا شهيدين من رجالكم ؛
4. همه جزئيات معامله نگاشته شود و هيچ يك از طرفين از اين امر ناراحت نشود:
و لا تسئموا ان تكتبوه صغيرا او كبيرا
5.وقت پرداخت بدهى معين باشد:
اذا تداينتم بدين الى اجل مسمى فاكتبوه .
6. تنظيم اسناد، از بدبينى و نزاع و پشيمانى جلوگيرى مى كند:
ادنى الا ترتابوا.
ه ) پرهيز از رباخوارى  
رباخوارى ، در آيات و روايات ، بسيار نكوهش شده است . رباخوارى ، تعادل اقتصادى را در جامعه بر هم مى زند و ثروت ها را نزد يك گروه گرد مى آورد، زيرا تنها همان گروه ، از آن سود مى برند و زيان هاى اقتصادى ، همه متوجه گروهى ديگر مى گردد.اگر مى شنويم فاصله ميان كشورهاى ثروت مند و فقير جهان ، روز به روز بيش تر مى شود ، يكى از عواملش ، همين است و به دنبال آن بروز جنگ هاى خونين است .
رباخوارى ، گونه اى تبادل اقتصادى ناسالم است كه عواطف و پيوندها را سست مى كند و بذر كينه و دشمنى را در دل ها مى پاشد. در واقع ، رباخوارى ، بر اين اصل استوار است كه رباخوار، تنها سود خود را مى بيند و هيچ توجهى به ضرر و زيان بدهكار ندارد. از اين گذشته ، رباخوارى از نظر اخلاقى اثرى بسيار بد بر روحيه وام گيرنده مى گذارد و پيوند- تعاون و همكارى اجتماعى را ميان افراد و ملت ها سست مى كند.
در روايات اسلامى ، در ضمن جمله اى كوتاه و پر معنا، به اثر زيانبار اخلاقى ربا اشاره شده است . در كتاب وسائل الشيعه درباره سبب تحريم ربا آمده است كه امام صادق (ع ) فرمود:
انما حرم الله عزوجل الربا لكيلا يمتنع الناس من اصطناع المعروف ؛ (150)
خداوند ربا را حرام كرده است تا مردم از كار نيك امتناع نورزند.
و) دورى از رشوه خوارى  
از بلاهاى بزرگ اقتصادى كه همواره دامن گير بشر بوده است ، رشوه خوارى است . قرآن كريم مى فرمايد:
و لا تاكلوا اموالكم بينكم بالباطل و تدلوا بها الى الحكام لتاكلوا فريقا من اموال الناس بالاثم و انتم تعلمون ؛ (151)
اموال هم را به ناحق در ميان خود نخوريد و براى خوردن بخشى از اموال مردم به گناه (بخشى از) آن را به قضات ندهيد در حالى كه مى دانيد (اين كار گناه است ).
اين آيه شريف ، مسلمانان را از كارى بسيار ناپسند، نهى مى كند و به آنان مى گويد، در اموال هم ، بدون حق تصرف نكنيد و از راه نادرست ، مالى را به دست نياوريد و نكند تصرف و خوردن نارواى اموال ديگران ، شما را به سوى قضات بكشاند و چيزى به عنوان و رشوه به آنان دهيد تا اموال مردم را به ظلم تملك كنيد! رشوه در اسلام چنان نكوهيده است كه امام صادق (ع ) درباره اش مى فرمايد: رشوه ، در قضاوت ، كفر به خداوند عظيم است .
و در حديثى مشهور از رسول خدا (ص ) نقل است :
لعن الله الراشى و المرتشى و الرائش الذى يمشى بينهما؛ (152)
خداوند، گيرنده و دهنده رشوه و آن كس را كه واسطه ميان آنان است ، لعنت كرده است .
در نهج البلاغه ، در ماجراى هديه آوردن اشعث بن قيس ، آمده است كه او براى پيروزى بر طرف دعواى خود، در محكمه عدل على (ع ) متوسل به رشوه شد و شبانه ، ظرفى پر از حلواى لذيذ به در خانه على (ع ) آورد و بر آن نام هديه گذاشت ! على (ع ) بر آشفت و فرمود:
هبلتك الهبول !اعن دين الله اتيتنى لتخدعنى ؟...و الله ! لواعطيت الاقاليم السبعة بما تحت افلاكها على ان اعصى الله فى نملة اسلبها جلب شعيرة ما فعلته و ان دنياكم عندى لاهون من ورقه فى فم جرادة تقضمها ما لعلى و لنعيم يفنى و لذة لا تبقى ؛ (153)
زنان بچه مرده برتو گريه كنند! آيا از طريق آيين خدا وارد شده اى كه مرا بفريبى ؟! به خدا سوگند!اگر هفت اقليم را با آن چه در زير آسمان هاى آن ها است ، به من دهند كه با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى ، خدا را نافرمانى كنم ، هرگز چنين نخواهم كرد. همانا، دنياى شما، از برگ جويده اى
در دهان ملخ براى من خوارتر و بى ارزش تر است . على را با نعمت هاى فانى و لذت هاى زودگذر چه كار!
اسلام رشوه خوارى را در هر شكل و عنوانى ، محكوم كرده است . در تاريخ زندگى پيغمبر اسلام (ص ) مى خوانيم ، به او خبر دادند كه يكى از فرماندارانش رشوه اى در شكل هديه پذيرفته است . حضرت ، بر آشفت و به او فرمود: چرا آن چه را حق تو نيست مى گيرى ؟ او، در پاسخ با عذر خواهى گفت : آن چه گرفتم ، هديه بود. پيامبر (ص ) فرمود: آيا توجه دارى اگر يكى از شما در خانه بنشيند و از طرف من عهده دار كارى نباشد، آيا مردم به او چيزى هديه مى دهند؟!. سپس دستور داد هديه را گرفتند و در بيت المال نهادند. و وى را از كار بركنار كرد. اسلام ، حتى براى اين كه قاضى گرفتار رشوه هاى ناپيدا نشود، دستور مى دهد كه قاضى نبايد شخصا به بازار برود، مبادا تخفيف قيمت ها، ناخودآگاه ، بر قاضى اثر بگذارد و در قضاوت ، از شخص تخفيف دهنده ، جانبدارى كند. چه خوب است مسلمانان از كتاب آسمان خود الهام گيرند و همه چيز خود را در پاى بت رشوه ، قربانى نكنند. (154)
ز) دورى از اسراف و تبذير  
اسراف و تبذير، دو واژه اى است كه براى تبيين بى انضباطى مالى و اقتصادى ،در قرآن كريم مورد استفاده قرار گرفته است . اگر قرآن ، استفاده از رزق و روزىحلال و پاك را لازم شمرده ، مومنان را به صرفه جويى و دورى از اسراف و تبذير (بخشش مالى به صورت بيهوده ) نيز دستور داده است .
نگاهى به آيات قرآن در اين باره ، سر مشق ما، در انضباط مالى و اقتصادى و اعتدال و ميانه روى در مصرف خواهد بود. درباره اسراف مى فرمايد:
كلوا واشربوا و لا تسرفوا انه لا يحب المسرفين ؛ (155)
بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد كه بى گمان ، خداوند، اسراف كاران را دوست نمى دارد.
اين ، يك دستور مهم بهداشتى نيز هست كه براى سلامتى جسم انسان ، بسيار مفيد است و تحقيقات امروزه نيز به همين نتيجه رسيده مكه سرچشمه بسيارى از بيمارها، پرخورى است .
اسراف ، برنامه اى فرعونى است :
ان فرعون لعال فى الارض و انه لمن المسرفين
در حقيقت ، فرعون ، در آن سرزمين ، برترى جوى و از اسراف كاران بود.
اسراف پيشگان ، اصحاب دوزخند:
ان المسرفين هم اصحاب النار. (156)
از ويژگى هاى عبادالرحمان ، آن است كه به هنگام انفاق ، نه اسراف مى كنند و نه سخت گيرى ، بلكه ميان اين دو، سير مى كنند. (157) در روايتى ، تشبيهى توجه برانگيز براى اسراف و حد ميانه آمده است . در اين روايت است كه امام صادق (ع ) مشتى سنگ ريزه از زمين برداشت و محكم در دست گرفت و فرمود: اين ، همان سخت گيرى است . سپس مشت ديگرى برداشت و چنان دست خود را گشود كه همه بر زمين ريختند و فرمود: اين ، اسراف است . بار سوم ، مشت ديگرى برداشت و كمى دست خود را گشود به گونه اى كه مقدارى فرو ريخت و مقدارى در دستش بازماند و فرمود: اين ، همان ، قوام است . (158)
در سوره شعراء نيز پيروى از اسراف كاران نهى شده است :
و لا تطيعوا امر المسرفين ؛ (159)
از اسراف كاران پيروى نكنيد.
اسراف ، معنايى گسترده دارد كه هر گونه تجاوز از حد را فرا مى گيرد، ولى بيش تر در مورد هزينه هاى مالى استفاده مى شود.
كلمه تبذير در اصل از ماده بذر و به معناى پاشيدن دانه است ، ولى اصطلاح تبذير، مخصوص مواردى است كه انسان ، اموال خود را به صورت غير منطقى و فسادآميز، مصرف مى كند. معادل آن در فارسى امروز ريخت و پاش است . به تعبير ديگر، تبذير، آن است كه مال ، در غير موردش ، مصرف شود، هر چند كم باشد و اگر در موردش صرف شود، تبذير نيست ، هر چند بسيار باشد. (160) خداوند بزرگ مى فرمايد:
و آت القربى حقه والمسكين و ابن السبيل و لا تبذر تبذيرا ان المبذرين كانوا اخوان الشياطين و كان الشيطان لربه كفورا؛ (161)
و حق نزديكان را بپرداز و مستمند و وامانده در راه را، و هرگز اسراف و تبذير مكن ، چرا كه تبذيركنندگان ، برادران شياطينند و شيطان (نعمت هاى ) پروردگارش را كفران مى كند.
زشتى اسراف و تبذير، تا آن جا است كه در حديثى مى خوانيم ، پيامبر (ص ) از راهى عبور مى كرد. يكى از يارانش ، به نام سعد، مشغول وضو گرفتن بود و آب بسيار مى ريخت . فرمود: چرا اسراف مى كنى اى سعد؟! عرض كرد: آيا در آب وضو نيز اسراف است ؟ فرمود: آرى ، هر چند در كنار نهر جارى باشى (162)
بى گمان نعمت ها و مواهب موجود در زمين ، براى ساكنانش كافى است ، اما به يك شرط و آن ، اين كه بيهوده به هدر نرود، بلكه به صورت صحيح و معقول و دور از هر گونه افراط و تفريط مورد بهره گيرى قرار گيرد. اين نعمت ها، نامحدود نيست تا با بهره گيرى نادرست ، آسيب نپذيرد. آن روز- ارقام و آمار، همچون امروز دست انسان ها نبود، اسلام ، هشدار مى داد كه در بهره گيرى از مواهب خدا در زمين ، اسراف و تبذير مكنند. (163)
دنياى امروز، كه به محدوديت منابع طبيعى پى برده است ، سخت به اين موضوع توجه كرده است تا آن جا كه از همه چيز استفاده مى كند: از زباله ، بهترين كود را مى سازد، از تفاله ها، وسايل مورد نياز را و حتى از فاضلاب ها
پس از تصفيه ، آب مناسب براى آبيارى پديد مى آورد. (164)
حضرت امام ، از اسراف و تبذير، در كارهاى به ظاهر كوچك هم ، دورى مى كرده است . يكى از اطرافيانش مى گويد:
بارها ديدم كه معظم له از اتاقشان به طرف اندرون رفتند، ولى چند لحظه بعد، از ميان راه برگشته ، لامپ مهتابى را خاموش كرده و دوباره به طرف اندرونى رفتند، با آن كه در آن موارد، معمولا، بيش از چند دقيقه دز اندرونى نمى ماندند و دوباره به همين اتاق بر مى گشتند. (165)
اهميت انضباط در مصرف بيت المال
از موضوعات بسيار مهم - كه ارج نهادن بدان بر هر مدير مسلمانى لازم است - دقت در به كارگيرى بيت المال و استفاده از امكانات و اموال عمومى است . برخى گمان مى كنند امكانات دولتى ، كه در اختيار آنان است ، ملك شخصى است و زيردستان ، بردگان آنانند و بدين دليل ، هر گونه كه بخواهند، مى توانند از اين امكانات بهره بردارى شخصى كنند!نگاهى به سخنان و نامه هاى امير مومنان (ع ) به كارگزاران و دست اندر كاران حكومت ، اهميت توجه به بيت المال و زشتى بهره گيرى نادرست از آن را نشان مى دهد. در اين جا، برخى از اين سخنان نورانى را ذكر مى كنيم :
پيشواى پارسايان در روزهاى آغازين حكومت خود فرمود:
و الله !لو وجدته قد تزوج به النساء و ملك به الاماء لرددته ، فان فى العدل سعة و من صاق عليه العدل فالجور عليه اضيق ؛ (166)
به خدا سوگند، اگر آن اموال را (كه عثمان از بيت المال بيهوده به اين و آن بخشيده ) بيابم ، هر چند كابين زنان شده باشد و كنيزان خريده باشند، آن را به صاحبانش باز مى گردانم ؛ زيرا، در عدل ، گشايش (واقعى ) است . و بى گمان ، آن كس كه عدالت بر او سخت آيد، تحمل ستم بر او گران تر آيد.
هنگامى كه گزارش استفاده يكى از كارگزاران از بيت المال به امير مومنان (ع ) مى رسد، در پاسخ مى نويسد:
درباره تو، مرا گزارشى رسيده است كه اگر درست باشد و اين كار را انجام داده باشى ، پروردگارت را به خشم آورده اى و امامت را نافرمانى كرده اى !گزارش رسيده كه تو، غنايم مسلمانان را- كه به وسيله اسلحه و اسب هايشان به دست آمده و خون هايشان در اين راه ريخته است - ميان افرادى از خويشاوندان باديه نشين ات تقسيم كرده اى !سوگند به خدايى كه دانه را شكافت و روح انسانى را آفريد!اگر اين گزارش درست باشد، نزد من خوار خواهى شد و ارزش و مقامت فرو خواهد آمد. حق پروردگارت را سبك مشمار و دنيايت را با نابودى دينت ، اصلاح مكن كه از زيانكارترين افراد خواهى بود. (167)
اين سخنان نورانى مولاى مومنان (ع ) در بيان اهميت و توجه به بيت المال و پيامدهاى زيان بار استفاده نا به جا از آن ، به قدر كافى گويا و رسا است . در جايى ديگر، پيشواى پارسايان به كارگزاران خود چنين دستور مى دهد:
ادقوا اقلامكم و قاربوا بين سطوركم و احذفوا من فضولكم واقصدوا قصد المعانى و اياكم و الاكثار، فان اموال المسلمين لا تحمل الاضرار؛ (168)
نوك قلم هاى خود را تيز كنيد، ميان سطرهاى نوشته ، زياد فاصله نيندازيد، سخنان اضافى را حذف كنيد و به اصل مطلب بپردازيد، از زياده روى در مصرف بپرهيزيد؛ زيرا، بيت المال مسلمانان ، تاب اين گونه زيان ها را ندارد.
در سيره امامان معصوم (ع ) و بزرگان دين ، نسبت به مصرف بيت المال ، دقت و احتياط هايى به چشم مى آيد كه اهتمام آنان را بدين موضوع ، به خوبى نشان مى دهد. اينكه نمونه اى چند از انضباط و احتياط پرچم داران مكتب عالى اسلام در برخورد با اموال عمومى را از نظر مى گذرانيم بدان اميد كه اين نمونه هاى آرمانى ، شيوه درست رفتار با بيت المال را فراروى ما قرار دهد.
عقيل ، در زمان خلافت اميرالمومنين (ع ) به عنوان ميهمان به خانه آن حضرت در آمد. على (ع ) به فرزند مهتر خويش ، حسن بن على (ع ) اشاره كرد كه جامه اى به عمويت هديه كن . امام حسن (ع ) يك پيراهن از مال شخصى خود به عقيل هديه كرد. شب فرا رسيد و هوا گرم بود. على (ع ) و عقيل روى بام دارالاماره نشسته ، مشغول گفت و گو بودند. هنگام صرف شام ريد. عقيل ،كه خود را ميهمان دربار خلافت مى ديد، انتظار سفره اى رنگين داشت ، ولى بر خلاف انتظارش ، سفره اى بسيار ساده و فقيرانه آوردند. با كمال تعجب پرسيد غذا همين است ؟! على (ع ) فرمود: مگر اين نعمت خدا نيست ؟!من كه خدا را بر اين نعمت ها، بسيار شكر مى كنم و سپاس مى گويم .
عقيل گفت : پس بايد حاجت خويش را زودتر بگويم و مرخص شوم . من ، مقروضم و زير بار قرض مانده ام ، دستور فرما هر چه زودتر قرض مرا ادا كنند و هر مقدار مى خواهى به برادرت كمك كنى ، بكن ، تا زحمت را كم كرده ، به خانه خويش باز گردم ..
على (ع ) فرمود: چه قدر مقروضى ؟ عقيل گفت : صدهزار درهم . فرمود: آه ! صدهزار درهم ، چه قدر زياد!متاسفم برادر جان . اين قدر ندارم كه قرض هاى تو را بدهم ، ولى صبر كن هنگام پرداخت حقوق برسد. از سهم شخصى خود بر مى دارم و به تو مى دهم ، و شرط مواسات و برادرى را به جا خواهم آورد. اگر عائله خودم نياز نمى داشتند، تمام سهم خود را به تو مى دادم و چيزى براى خود نمى گذاشتم .
عقيل گفت : چه ؟! صبر كنم تا وقت پرداخت حقوق برسد؟!بيت المال و خزانه بيت المال بردارى ، چرا مرا به رسيدن هنگام پرداخت حقوق حواله مى كنى ؟! اگر تمام حقوق خودت را به من بدهى ، چه دردى از من دوا مى كند؟!.
على (ع ) فرمود من ، از سخن تو در شگفتم !خزانه دولت ، پول دارد يا ندارد، چه ربطى به من و تو دارد؟! من و تو هم ، هر كدام ، كسى هستيم چون ديگر مسلمانان ، راست است كه تو برادر من و من بايد تا آن جا كه مى توانم از مال خود به تو كمك كنم ، اما از مال خودم نه از بيت المال مسلمانان . گفت و گو ادامه داشت و عقيل با زبان هاى مختلف ، اصرار و سماجت مى كرد. آن جا كه نشسته بودند، به بازار كوفه مشرف بود. صندوق هاى پولى تجار و بازاريان از آن جا ديده مى شد. در اين ميان كه عقيل اصرار و سماجت مى كرد، على (ع ) به عقيل فرمود: اگر باز هم اصرار دارى و سخن مرا نمى پذيرى ، پيشنهادى به تو مى كنم ، اگر عمل كنى مى توانى تمام دين خويش را بپردازى . عقيل گفت : چه كنم ؟ فرمود: در اين پايين ، صندوقهايى است . همين كه خلوت شد و كسى در بازار نماند. از اين جا پايين برو و اين صندوق ها مال كيست ؟ فرمود: مال اين مردم كسبه است كه اموال نقدينه خود را در آن جا مى ريزند. گفت : عجب !به من پيشنهاد مى كنى كه صندوق مردم را بشكنم و مال مردم بيچاره اى كه به هزار زحمت به دست آورده و در اين صندوق ها ريخته و به خدا توكل كرده و رفته اند، بردارم و بروم ؟!.
على فرمود: پس تو چه طور به من پيشنهاد مى كنى كه صندوق بيت المال را براى تو باز كنم ؟! مگر اين مال متعلق به مردمى نيست كه راحت و بى خيال ، در خانه هاى خويش ‍ خفته اند. اكنون پيشنهاد ديگرى مى كنم ، اگر ميل دارى اين پيشنهاد را بپذير. عقيل گفت : ديگر چه پيشنهادى ؟.
فرمود: اگر حاضرى ، شمشير خويش را بردار، من نيز شمشير خود را بر مى دارم ، در نزديكى كوفه ، شهر قديم حيره است . در آن جا بازرگانان ثروتمندانى بزرگ هستند. شبانه ، دو نفرى مى رويم و بر يكى از آنان شبيخون مى زنيم و ثروت كلانى بلند كرده ، مى آوريم .
عقيل گفت : برادر جان !من براى دزدى نيامده ام كه تو اين حرف ها را مى زنى ، من مى گويم از بيت المال و خزانه كشور كه در اختيار تو است ، اجازه بده پولى به من بدهند تا من قرض خود را بدهم ..
فرمود: اگر مال يك نفر را بزديم ، بهتر است از اين كه مال صدها هزار نفر مسلمان را، يعنى ، مال همه مسلمانان را بدزديم . چه طور شد كه ربودن مال يك نفر با شمشير، دزدى است ، ولى ربودن مال عموم مردم دزدى نيست ؟! تو خيال مى كنى كه دزدى ، فقط، همين است كه كسى به كسى حمله كند و با زور مال او را از چنگالش بيرون بياورد؟ بدترين گونه دزدى همين است كه تو الان به من پيشنهاد مى كنى !(169)

next page

fehrest page

back page