Picture Palace Films
HomeNew AdditionsArchiveThe ProducersUnder PreprationLinksContact

بسم رب القلم
اين بخش به معرفی پاره ای از نويسندگان گرانقدر كتب موجود در كتابخانه اختصاص دارد .

         

سيمـاى دانشوران


بخش اول : حروف الی

رضى الدين سيد على بن طاووس

تولد
در پانزدهم 589 ق . تولد نوزداى خانه سعد الدين ابوابراهيم موسى بن جعفر را از شادى و نشاط آكنده ساخت . ابوابراهيم نوزاد نيمه محروم را به ياد نياى ارجمندش على ناميد.همسر ابوابراهيم اختر ورام بن ابى فراس دانشور شهره حله بود. على اندك اندك در محضر پدر بزرگى چون ورام و پدرى مانند سعد الدين ابوابراهيم بالفباى زندگى آشنا شد. او بزودى در يافت كه ريشه در اسمان دارد و با سيزده واسطه با امام حسن مجتبى (ع ) پيوند مى خورد.ورام برايش گفت كه ابوابراهيم دختر زاده شيخ طوسى است  و چگونه نياى بزرگوارش محمد بن اسحاق به دليل زيبايى چهره و ناموزونى پاها به طاووس شهرت داشت .
ورام در دوم محرم 605 ق . ديده از جهان بست . هر چند همراهى اين بزرگمرد با على بن موسى ، كه رضى الدين شهرت داشت ، ديرى نپاييد ولى همين زمان كوتاه كافى بود تا على وى را بشناسد و همواره به عنوان الگو ستايشش كند.
البته ستاره حله تنها بدين استادان بسنده نكرد. شيخ نجيب ادين بن نما، سيد شمس ادين فخار بن معد الموسوى ، شيخ تاج الدين الحسن الدربى ، شيخ سديدالدين سالم بن محفوظ بن عزيزه السواوى ، سيد ابو حامد محيى الدين محمد بن عبدالدين زهره الحلبى ، شيخ نجيب الدين يحيى بن محمد السوراوى ، شيخ الوالسعادات اسعد بن عبد القاهر اصفهانى ، سيد كمال الدين حيد بن محمد بن زد بن محمد بن محمود مشهور به ابن نجار بغدادى از ديگر استادان وى شمرده مى شدند.ناگفته پيداست كه استفاده از همه اين نامبردگان به شيوه معمول روزگار ما تحقق نيافته ، بلكه بيشتر بهره ورى ستاره حله از آنها در قالب قرائت روايت و اجازه نقل حديث بوده است . شتاب وى در اموختن مطالب دقيق علمى شگفت انگيز بود. آنچه ديگران در چند سال مى آموختند او در يك سال فرا گرفت و پس از خواندن بخش نخست نهايه شيخ طوسى به چنان پيشرفتى دست يافت كه ابن نما در پشت جلد اول نهايه اجازه اى به خط خويش برايش نگاشت .
على كه همواره پند ورام در گوش داشت و در هر وشته علمى كه وارد مى شد به چيزى جز تخصص نمى انديشيد به اجازه استاد بسنده نكرده ، بخش دوم نهايه را نيز خواند;آنگاه مبسوط را به پايان برده ، بدين ترتيب پس از دو سال و نيم فقه آموزى ، از استاد بى نياز شد و از ان پس تنها براى نقل روايت در محضر استادان حضور يافت .

فقيه انديشناك
چون رضى الدين سيد على بر بام بلند فقه فراز آمد استادان حله از وى خواستند تا راه دانشوران گذشته را پيش گيرد و با نشستن در جايگاه فتوا مردم را با حلال و حرام الهى آشنا سازد. ولى ستاره خاندان طاووس نمى توانست بدين پيشنهاد پاسخ مساعد دهد. ايات پايانى سورع الحاقه (ولو تقول علينا بعض الاقاويل لاخذنا منه باليمين ثم لقطعنا منه الوتين فما منكم من احد عنه حاجزين : و اگر محمد به دروغ سخنانى به ما نسبت مى داد او را گرفته ، رگ گردنش را قطع مى كرديم و هيچ يك از شما نمى توانستيد ما را از اين كار باز داشته ، نگهدارنده اش باشيد) هموراه در ژرفاى روانش طنين مى افكند و او را از نزديك شدن به فتواباز مى داشت . او چنان مى انديشيد كه وقتى پروردگار پيامبرش را چنين تهديد كرده و از نسبت دادن سخنان و احكام خلاف واقع به خويش باز داشته است هرگز اشتباه و لغزش مرا در فتوانخواهد بخشيد. بنا بر اين راه خويش را از مفقيان جدا ساخت .
ناگفته پيداست كه اين پايان پيشنهادها نبود. صرفان حله هرگز نمى توانستند گوهر يگانه ان ديار را ناديده ، گرفته ، از ان به سوى ديگرى رو كنند. بنابر اين ديگر بار به آستانش روى آورده ، از او خواستند داورى شهر را به عهده گيرد. سيد فرمود: مدتهاست ميان خردو نفسم درگيرى است ... من در همه عمر هرگز نتوانستم بين اين دو دشمن داورى كرده ، ميانشان آشتى بر قرار سازم ! كسى كه در همه عمر از يك داورى و رفع اختلاف ناتوان باشد چگونه مى تواند در اختلافهاى بى شمار جامعه داورى نمايد؟ شما بايد در پى كسى باشيد كه خرد و نفسش آشتى كرده ، به يارى هم بر شطان چيرگى يافته باشند... چنين كسى توان داورى درست دارد.

ابوابراهيم كه خود را در برابر آينده فرزند مسوول مى دانست زهرا خاتون فرزند ناصر بن مهدى ، وزير شيعى آن روزگار را براى همسرى فرزند برگزيد. ولى رضى الدين مصلحت خويش را در گريز از ازدواج مى ديد. كشمكش ميان فرزند و پدر مدتى ادامه يافت تا آنكه على بر آستان حضرت كاظم (ع ) پناه برده ، پس از پاكسازى روان به رايزنى با پروردگار روى آورد. نتيجه تفاءل وى اظهار پاسخ مساعد به خواسته پدر بود. بدين ترتيب گوهر يگانه حله با آن زن ازدواج كرد و ال طاووس را در شادمانى فرو برد.مدتى بعد در سال 620 ابوابراهيم ديده از جهان فروبست و رضى الدين را سخت اندهگين ساخت .

اندك اندك آوازه شهرت رضى الدين در سراسر عراق پيچيد و آن دانشور فرزانه به خواهش شيعيان بغداد رهسپار آن سامان شد. مويد الدين محمد بن احمد بن العلقمى ، وزير روشن بين عباسيان وى را در يكى از خانه هاى خويش جاى داد. سرور پرهيزگاران دانشمند حله در اين شهر با انبوه مومنان و انديشمندان ديدار كرد و تجربه هاى بسيار اندوخت .
هرچند سيد پارساى آل طاووس تنها براى هدايت شيعيان بغداد بدان سامان گام نهاده بود، در اين شهر نيز از پيشنهادهاى غير قابل پذيرش آسوده نبود. مستنصر از وى خواست تا مقام افتاى دارالخلافه را به عهده گيرد و سيد
چنانكه شيوه اش بود از پذيرش سرباز زد و خود را آماج تيرهاى مسموم بدخواهان ساخت ; تيرهايى كه سرانجام به هدف نشست و ذهن بيمار خليفه را براى كيفر آن دانشور وارسته آماده كرد. ولى دست پنهان پروردگار به يارى بنده پاكدلش شتافته ، وضعيت را به سود وى تغيير داد.
اندكى بعد مستنصر شخصيتهاى بسيارى را راسطه ساخت تا فقيه آل طاووس مقام نقابت طالبان را عهده دار شود. هر چند اين مقام چيزى جز سرپرستى سادات عصر و رسيدگى به امور انان نبود، رضى الدين از پذيرش آن سرباز زد. او در پشت پيشنهادهاى خليفه خواسته هاى پنهانش را نيز مشاهده مى كرد. پس در برابر پافشارى دربار ايستاد و به وزير دوستدار اهل بيت (ع )، كه وى را به پذيرش مقام و عمل به فرمان خدا مى خواند، گفت : اگر پذيرفتن مقام و عمل به آنچه پروردگار مى پسندد، ممكن است پس چرا تو در وزات به كار نمى بندى ؟!
چون خليفه سيد را بر راءى خويش استوار يافت ، گفت : با ما همكارى نمى كنى در حالى كه سيد مرتضى و سيد رضى در حكومت وارد شده ، مقام پذيرفتند. آيا آنها را معذور مى دانى يا ستمگر مى شمارى ؟ بى ترديد معذور مى دانى ! پس تو نيز معذورى !
رضى الدين گفت : آنها در روزگار آل بويه كه ملوكى شعيه بودند، مى زيستند. ان حكومت در برابر حكومتهاى مخالف تشيع قرار داشت ، بدين جهت ورود شان به كارهاى دولتى با خشنودى خداوند همراه بود
با اين پاسخ مستنصر براى هميشه از پيشنهادش چشم پوشيد و براى سود جويى از دانشور پرهيزگار حله چاره اى ديگر انديشيد. مدتى بعد لزوم همنشينى رضى الدين با خليفه بر سر زبانها افتاد. وزيران و در باريان هر يك به گونه اى دانشور پارساى حله رابدين كار فرا مى خواندند. سيد روشن بين آل طاووس كه از نيرگ مستنصر براى بهره گيرى از نام خويش آگاه بود در برابر اين پيشنهاد نيز سر سختانه ايستادگى كرد و بر دل سياه خليفه داغ ناكامى نهاد.
در اين روزگار كاميابيهاى پيوسته مغولان مستنصر را در نگرانى فرو برد. او چنان انديشيد كه دانشور آل طاووس را به عنوان سفير نزد سرور مغولان فرستد. پس نماينده اى به خانه سيد فرزانه حله گسيل داشت و خواست خويش را به آگاهى وى رساند. رضى الدين بى درنگ پاسخ منفى داد و در توضيح گفت : سفارت من جز پشيمانى هيچ دستاوردى ندارد.
فرستاده مستنصر با شگفتى پرسيد: چگونه ؟ فقيه روشن بين حله گفت : اگر كامياب شوم تا واپسين لحظه زندگى هر روز مرا به سفارتى خواهيد فرستاد و از عبادت و كردار نيك باز خواهم ماند. و اگر كامياب نشوم حرمتم از ميان مى رود، راه ازارم گشوده مى شود و مرا از پرداختن به دنيا و اخرت باز مى داريد. علاوه بر اين اگر تن بدين سفر دهم بد خواهان چنان شايع مى كنند كه فلانى به اميد سازش با مغولان و بهره گيرى از انان براى براندازى خليفه سنى بغداد بدين سفر دست يازيده است . پس شما بيمناك مى شيود و كمر به نابودى ام مى بنديد.
برخى از حاضران گفتند: چاره چيست . فرمان خليفه است !
سيد همچون هميشه زندگى اش به قرآن پناه برد و كلام الهى نيز بر نيك نبودن سفر دلالت داشت . آن را با صداى بلند تلاوت كرد تا همه دريابند كه چرا فرمان خليفه را ناديده گرفته است .

سال 627 ق . را بايد سال تحقق تنها سفر سيد پارسايان حله به بيرون از عراق ناميد. او در اين زمان با هدف حج راه حجاز پيش گرفت و با كوله بارى از دستاوردهاى معنوى به خانه بازگشت . دستاوردهايى كه بايد يك قطعه كفن را در شمار آشكارترين آنها جاى داد. او از آغاز توقف در عرفات كفنش را به شيوه اى خاص بر دست نگاه داشت ، سپس آن را به خانه خدا، حجرالاسود، آرامگاه پيامبر اكرم (ع ) و معصومان خفته در بقيع ساييده ، تبرك ساخت و به مثابه نفيس ترين هديه براى خويش باز آورد.
ناگفته پيداست عارف بزرگ حله در فرصتهاى گوناگون به حرم معصومان مى شتافت . در اين زيارتها او به حقايقى دست مى يافت كه حتى تصور آن نيز براى بسيارى از مردم ناممكن است . فقيه پاك راءى حله در كتاب مهج الدعوات خاطره اى از سفر به سامرا را چنين بازگو مى كند:
(در شب چهارشنبه سيزدهم ذيقعده سال 638 در سامرا بودم . سحرگاهان صداى آخرين پيشواى معصوم حضرت قائم (ع ) را شنيدم كه براى دوستانش دعا مى كرد و مى گفت :
... پروردگارا! آنها را در روزگار سرفرازى ، سلطنت ، چيرگى و دولت ما به زندگى باز گردان .)
البته اين تنها خاطره دانشور پرهيزگار حله از آن شهر آسمانى نيست . او سحرى ديگر در سرداب سامرا صداى مولايش را آشكارا شنيد كه براى پيروانش دعا مى كرد و پروردگار را چنين مى خواند:
اللهم ان شيعتنا خلقت من شعاع انوار نا و بقيه طينتنا و قد فعلوا ذنوبا كثيره اتكالا على حبنا و لايتنا فان كانت ذنوبهم بينك و بينهم فاصلح بينهم و قاض بها عن خمسنا و اد خلهم الجنه فزحز حهم عن النار ولا تجمع بينهم و بين اعدائنا فى سخطك . )
پروردگارا! شيعيان از پرتو نور ما و باقيمانده گل وجود ما آفريده شده اند و گناهان فراوانى به پشتگرمى دوستى و دلايت ما انجام داده اند. پس اگر گناهانشان ميان تو و آنها فاصله اى پديد آورده ميان آنها را اصلاح كن و گناهانشان را از خمس ما جبران فرما. پروردگارا! آنها را از آتش دور كرده ، در بهشت جاى ده و همراه دشمنان ما در خشم عذاب خويش نيفكن .

پس از پانزده سال ، پايتخت راترك گفت و به سمت زادگاهش رهسپار شد.رضى الدين در سال 641 وارد حله شد و اندكى پس از استقرار، در سه شنبه هفدم جمادى الثانى همان سال همراه دوست وارسته اش سيد محمد بن محمد آورى به زيارت اميرمومنان على (ع ) شتافت . آنها نيمروز چهارشنبه به نجف گام نهادند و شب پنچشنبه نوزدهم جمادى الثانى زير باران عنايت علوى قرار گرفتند. محمد آورى سيماى روياى وصول رضى الدين را در رويا مشاهده كرد و بامداد خطاب به همسفرش چنين گفت :
(در رويا چنان ديدم كه لقمه اى در دست تو (سيد بن طاووس ) است و مى گويى از لقمه از دهان مولايم مهدى است . آنگاه قدرى از آن را به من دادى .)
رضى الدين در پگاه پنچشنبه نيز آماج امواج حقايق قرار گرفت . شيداى مجذوب حله شرح آن لحظه هاى ملكوتى را چنين بيان كرده است :
پگاه پنجشنبه چون هميشه به حريم نورانى مولايم على (ع ) وارد شدم در ان جايگاه رحمت پروردگار، توجه حضرت امير مومنان و انبوه مكاشفات و چنان مرا در برگفت كه نزديك بود بر زمنى فرو افتم . پاها و ديگر اندامم در ارتعاشى هولناك از كنترل بيرون شدند و من در آستانه مرگ و رهايى از خاك قرار گرفتم . در اين حالت فرامادى پروردگار به احسان خويش حقايق را بر من نماياند. در ان لحظه ها شدت بى خودى ام به اندازه اى بود كه چون محمد بن كنيه جمال از كنارم گذشته ، سلام كرد، توان نگريستن به او و ديگران نداشتم و او را نشناختم . پس از حالش پرسيدم ، او را به من شناساندند.

مسافران نجف در شب جمعه ، بيست و هفتم جمادى الثانى 641، به حله باز گشتند روز جمعه يكى از آشنايان گفت : مردى نيك ، كه مى گويد در بيدارى امام عصر(ع ) را ملاقات كرده ، به ديدارت شتافته است . او عبدالمحسن نام دارد.
پارساى آل طاووس و رودش را گرامى داشت و شب شنبه ، بيست و هشتم جمادى الثانى ، با ميهمان پاك نهادش به گفتگو نشست . عبدالمحسن پس از بيان زيارت حضرت مهدى ادامه داد: امام فرمود نزد ابن طاووس برو و اين پيام را به وى برسان . آنگاه پيام را باز گفت .
عارف بزرگ حله سپس بستر گسترده و چون ميهمان آرميد خود آماده خفتن شد. ولى پيش از آنكه خواب بر پيكرش سايه افكند از پروردگار خواست تا حقايقى فزون تر بر وى آشكار سازد. رضى الدين بعدها پرده از روياى ان شب برداشته ، چون نگاشت :
در خواب مولاى ما حضرت امام صادق (ع ) را مشاهده كردم كه با هديه اى بس بزرگ به ديدارم شتافته ،... ولى گويا من قدر هديه اش را نمى دانم و ارزشش را درست نمى شناسم .
چون نيمه شب فرا رسيد سرور پارسايان حله براى نيايش شبانه برخاست ولى حادثه اى شگفت وى را از اين توفيق باز داشت . او خود داستان آن شب را چنين نگاشته است :
...براى نماز شب برخاستم ... دست دراز كردم و دسته ابريق را گرفتم تا آب بركف ريخته ، وضو گيرم ، ولى گويا كسى دهانه ابريق را گفته ، باز گرداند و مانع وضويم شد. با خود گفتم شايد آب نجس است و خداوند مى خواهد مرا از به كارگيرى اب نجس باز دارد... پس به كسى كه اب آورده بود گفتم : ابريق را از كجا پر كردى ؟ پاسخ داد: از نهر. گفتم : شايد اى نجس باشد، آن را بر گردان ، پاك كرده ، از اب نهر پر كن ! پس رفت آبش را ريخت و در حالى كه من صداى ابريق را مى شنيدم ، ان را شست ، دو باره پر كرد و آورد. من دسته ظرف را گرفتم تا وضو سازم ولى گويا كسى دهانه ابريق را گرفته ، بر گرداند و مرا از وضو باز داشت . من باز گشته ، به خواندن برخى از وعاها پرداختم و سپس به سمت ابريق رفتم ولى باز گويا كسى مانع وضويم مى شد. پس دريافتم كه اين حادثه براى باز داشتنم از نماز شب است . با خود گفتم : شايد پروردگار اراده كرده فردا ازمونى و حكومتى بر من جارى كند و نخواسته براى سلامتى و رهايى از بلا دعا كنم پس نشستم و نشسته به خواب رفتم . در رويا مردى را ديدم كه مى گفت : عبدالمحسن براى رسالت آمده بود، گويا شايسته بود در پيش رويش راه بروى .
در اين لحظه بيدار شدم . دريافتم كه در گرامى داشت عبدالمحسن كوتاهى كرده ام . پس امرزش طلبيدم . آنگاه سراغ ابريق رفته ، وضو گرفتم و نماز گزاردم .
فقيه روشن بين حله روز شنبه بر ميهمان نوازى افزود و سفير را چنانكه در خواب آموخته بود، گرامى داشت

دانشمند عارف حله از همنشينى با فرمانروايان مى گريخت و در اين باره هرگز پند دوستان نا آگاه را نمى شنيد. روزى يكى از فقيهان روزگار به او گفت : امامان ما در محفل خلفا شركت جسته ، با آنها آميزش داشتند. پس ورود ما به مجلس آنان نيز نمى تواند نكوهيده و زيان آور باشد.
سيد پاسخ داد: پيشوايان ما در محفل آنان حضور مى يافتند در حالى كه قلبشان از شهوترانان حاكم رويگردان بودولى تو آيا خود را چنين مى دانى ؟ به ويژه هنگامى كه نيازت را برآورده مى سازند و تو را از نزديكان خويش قرار مى دهند و نيكى درباره ات روا مى دارند، آيا مى توانى دل از دوستى انان تهى كنى ؟ فقيه گفت : نه ، درست مى گويى . حضور ناتوان نزد توانگران هركز مانند حضور اهل كمال نيست .
در حله يكى از فرمانروايان ضمن نامه اى از آن فقيه گرانمايه خواست در خانه به ملاقاتش شتابد. سيد در پاسخ چنين نوشت : آيا در كاخى كه زندگى مى كنى چيزى از آن براى خدا ساخته شده است تا در انجا حضور يابم ، بر ان نشينم يا بدان بنگرم ؟ آگاه باش ! آنچه مرا در روزهاى آغازين عمر به ملاقات فرمانروايان مى كشاند، اعتماد بر استخاره بود ولى اينك به فضل الهى از رازهايى آگاه شده ، مى دانم كه استخاره در چنين مواردى دور از حق و صواب است .

شاگردان
بسيارى از دانشوارن حله و ديگر شهرهاى عراق از محضر نورانى پژوهشگر فرزانه روزگار خويش ابوالقاسم رضى ادين على بن موسى استفاده كرده اند در ميان اين جمع پارسا مى توان از نامهاى زير به مثابه چهره هاى برجسته محافل علمى سيد ياد كرد.
ـ شيخ سديدالدين يوسف على بن مطهر (پدر علامه حلى )
ـ جمال الدين حسن بن يوسف ، مشهور به علامه حلى
ـ شيخ جمال الدين يوسف بن حاتم شامى
ـ شيخ تقى الدين حسن بن داوود حلى
ـ شيخ محمد بن احمد بن صالح القسينى
ـ شيخ ابراهيم بن محمد بن احمد القسينى
ـ شيح جعفربن محمد بن احمد القسينى
ـ شيخ على بن محمد بن احمد القسينى
ـ سيد غياث الدين عبدالكريم به احمد بن طاووس (فرزند برادرش )
ـ سيد احمد بن محمد علوى
ـ سيد نجم الدين محمد بن الموسوى
ـ شيخ محمد بن بشير
ـ صفى الدين محمد (فرزند سيد)
ـ رضى الدين محمد (فرزند ديگر سيد)(35)

ميراث سبز
از عارف واصل حله نوشته هاى فراوان مانده است كه به نام برخى از آنها اشاره مى كنيم :
الامان من اخطار الاسفار و الزمان ،
انوار الباهره فى انتصار العتره الطاهره  ،
الاسرار المودعه فى ساعات الليل و النهار ،
اسرار الصولوت و انوار الدعوات ،
الهجه لثمرات المهجه و الدروع الوافيه ،
فلاح السائل و نجاح المسائل فى عمل اليوم و الليل  ،
فرج الموهموم فى معرفه نهج الحلال و الحرام مين علم النجوم  ،
فرحه اناظر و بهجه الخواطر ،
اغاثه الداعى و اعانه الساعى ،
الاحتساب على الالباب ،
الاقبال بالا عما الحسنه ،
جمال الاسبوع فى كمال العمل المشروع  ،
كشف المجحه لثمره المهجه ،
اللهوف على قتلى الطفوف ،
المنامات الصادقات  ،
كتاب المزار، مصباح الزائر و جناح المسافر ،
مهج الدعوات و منهج العنايات ،
محاسبه النفس ،
ربيع الالباب ،
روح الاسرار و روح الاسمار ،
الطرائف فى مذاهب الطوائف  ،
التشريف بتعريف وقت التكليف ، اليقين فى اختصاص مولانا على بامره المومنين .

پرواز واپسين
در حدود 640 ق . سيد برنامه اى نوين براى زندگى اش پى ريزى كرد; او چنان انديشيد كه بايد از همه مردم كناره گيرد تا باران عنايتهاى ويژه بر او فرو بارد. پس استخاره كرد و به همراه خانواده به نجف شتافت و از سال 645 تا 648 در حريم مقدس على (ع ) اقامت كزيد. البته رضى الدين درست انديشيد بود. او بعد در اين باره نوشت :
در نجف از مردم كناره مى گرفتم و جز فرصتى اندك با آنها آمد و شد و نيم كردم . بدين سبب مشمول عنايتها قرار گرفتم ; عنايتهايى در دين ، كه سراغ ندارم مانند ان را به كسى ديگر از ساكنان ان حريم داده باشند.
آن بزرگمرد در نجف آرامگاهى براى خويش ساخت  و در روزهاى پايانى سال 648 راه كربلا پيش گرفت . او سه سال نيز در حريم امام حسين (ع ) زيست . آنگاه رهسپار سامرا شد تا نخستين كسى باشد كه با خانواده در اين سه شهر زيسته ، بدين ترتيب از همسايگان رسمى معصومان آن ديار به شمار آيد. البته علاوه بر اين نوعى بريدن و دور شدن تدريجى از بستگان و آشنايان نيز مورد توجه وى بوده است .
هر چند فقيه وارسته حله به سوى سامرا راه مى سپرد ولى به دليلى نا گفته در بغداد فرود آمد و از سال 652 ق . ديگر بار در خانه قديمى اش اقامت گزيد اما اين توفق با اقامت روزگار جوانى تفاوت بسيار داشت . بيشتر وقت سيد خلوت مى گذشت و به چيزى جز عبادت ، راهنمايى مراجعه كنندگان و دستگيرى ينازمندان نمى انديشيد. در سال 655 ق . لشكر مغول به عراق يورش برد و بغداد را محاطره كرد. رضى الدين كه به آسايش مومنان مى انديشيد آمادگى خود را براى گفتگو با مغولان درباره صلح اعلام داشت ، ولى خليفه نپذيرفت . سرانجام 28 محرم فرا رسيد. مغولان به شهر ريختند و شامگاهى سراسر وحشت بر بغداد سايه افكند; شبى كه شرف الدين ابوالفضل محمد، برادر گرانقدر رضى الدين نيز به شهادت رسيد. سيد پارساى حله خاطره ان شب را چنين نگاشته است :
(اين واقعه در دوشتبه 28 محرم بود و من در خانه خود در المقتديه بغداد بودم .. . آن شب را كه شب هراس و وحشت بود تا بامداد بيدار مانديم . خداوند ما را از آن حادثه ها و رنجها سالم نگاه داشت ...)
هلاكوخان مغول فرمان داد دانشوران شهر در مدرسه المستنصريه حاضر شوند و درباره اين پرسش كه (آيا فرمانرواى كافر عادل برتر است يا مسلمان ستمگر) حكم دهند. رضى الدين از جاى برخاسته ، برتر بودن فرمانرواى كافر عادل را تاءييد كرد. در پى او ديگر فقيهان نيز به تاءييد حكم پرداختند.
فرمانرواى مغول در دهم صفر 656 سيد را فرا خوانده ، امان نامه اى براى او يارانش صادر كرد. سيد كه در پى راهى براى بيرون بردن مومنان از پايتخت بود، هزار تن را گرد آورده ، با حمايت سربازان هلاكوخان انان را به حله رساند و در نخستين فرصت خود با پايتخت بازگشت  تا شايد مومنى را از دردى برهاند يا بى گناهى را از كيفر رهايى بخشد.
در اين روزگار هلاكو از وى خواست مقام نقابت علويات را بپذيرد. رضى الدين كه در آغاز اين پيشنهاد را در كرده بود با شنيدن پيامدهاى در در خواست هلاكوخان از زبان خواجه نصيرالدين طوسى ، ناگزير اين مقام را پذيرفت و براى بيعت علويان مراسم ويژه اى برگزار كرد. سه سال پس از آن ، روزى بيمارى بر پيكر سرور فقيهان عراق سايه افكند و سرانجام در بامداد دوشنبه سال 664 روان الهى اش به آسمان پركشيد.

سيد خاندان طاووس دو پسر به نامهاى محمدالمصطفى و على و چهار دختر داشت .او در تربيت آنها بسيار سخت كوش بود و اهميت ويژه اش به نخستين روز پاى نهادن فرزندان به سن تكليف ، دليل روشنى بر اين حقيقت است . او خطاب به يكى از فرزندانش چنين نگاشته است : (فرزندم ! خواهرت شرف الاشراف را اندك زمانى قبل از بلوغ نزد خود خواندم ، به مقدار توان و آمادگى اش دستورهاى دينى را براى او بيان كردم و به او خاطر نشان ساختم كه بلوغ شرافت و كرامتى است كه خداوند به بنده اش مى دهد و اين افتخار نصيب تو نيز شده است .
در سايه اهميت آن عارف وارسته به تربيت فرزندان ، دخترانش شرف الاشراف و فاطمه در سنينى بسيار اندك (اولى در 12 سالگى و دومى در قبل از 9 سالگى ) توفيق حفظ قرآن كريم يافتند.
عباس عبيرى


آیت الله ابراهیم امینی
بسم الله الرحمن الرحيم

اينجانب ابراهيم امينى فرزند حسين در سال 1304 در نجف آباد متولد شدم . در حدود شش سالگى پدرم وفات كرد. تا كلاس ششم ابتدايى در يكى از مدارس شبانه غير دولتى درس خواندم، از همان زمان به تحصيلات علوم دينى علاقه داشتم. در فروردين 1321 به قصد تحصيل علوم دينى به حوزه علميه قم آمدم. در حدود سه ماه در قم توقف داشتم، دوران خوش و زيبايى بود، مخصوصاً شركت در درس اخلاق امام خمينى (حاج آقا روح الله) برايم بسيار جالب بود. با فرارسيدن تعطيلات تابستانى ناچار به نجف آباد مراجعت كردم. تابستان را در نجف آباد به تحصيلات ادامه دادم. به دليل كميابى و گران بودن ارزاق (دراثر اشغال ايران بوسيله سپاه متفقين) ناچار شدم براى ادامه تحصيلات به حوزه علميه اصفهان بروم. به همان دليل معيشت در اصفهان نيز دشوار بود. ولى از جهت مدارس محل سكونت و وجود اساتيد دانشمند مخصوصاً دروس ادبيات در سطح بسيار غنى و ممتاز بود. ابتدا در مدرسه نوريه و بعد از چندى در مدرسه كاسه گران و در نهايت در مدرسه جده بزرگ مسكن گزيدم .

زندگى علمى

اساتيد دوره سطح

دروس ادبيات؛ صرف و نحو و معانى بيان را نزد اساتيد معروف خواندم .

اساتيد عبارت بودند از آقايان : شيخ رمضانعلى املائى، سيد محمد جواد غروى ، حاج ميرزا محمود معين نجف آبادى ، سيد محمد باقر ابطحى ، شيخ هبةالله هرندى ، شيخ هاشم جنتى ، شيخ محمد جواد اصولى .

اساتيد منطق : سيد محمد هاشمى قهدريجانى ، حاج آقا صدر هاطلى كوپايى .

بخش اعظم كتاب هاى سطح فقه و اصول را نيز نزد اساتيد بسيار خوب خواندم .

اساتيد: حاج شيخ محمد حسن عالم نجف آبادى ، سيد على اصغر محقق برزونى ، حاج آقا رحيم ارباب ، حاج شيخ مرتضى اردكانى ، سيد عباس صفى دهكردى ، حاج شيخ على قديرى ، حاج شيخ محمد رضا جرقويه اى ، حيدر على برومند.

اساتيد اخلاق : حاج شيخ محمد حسن عالم ، حاج ميرزا على آقا شيرازى .

دروس ادبيات را در حوزه علميه اصفهان تدريس كردم .

در حدود شش سال در اصفهان بودم. اواخر شهريور ماه 1326 براى ادامه تحصيلات به حوزه علميه قم بازگشتم .

در آن زمان در اثر زعامت و مرجعيت گسترده آيت الله بروجردى و عنايت ويژه ايشان نسبت به توسعه و پرورش طلاب، حوزه علميه قم از هر جهت رونق يافته بود و طلاب ساير شهرستان ها بدان جذب مى شدند. باقيمانده كتابه اى رسائل و مكاسب را كه نخوانده بودم و سطح كتاب كفاية الاصول را نزد اساتيد معروف خواندم .

اساتيد سطح: آقايان حاج آقا رضا بهاءالدينى ، حاج شيخ عبدالجواد جبل عاملى ، ميرزا محمد مجاهدى ، سيد محمد باقر سلطانى، سطح کفایه جلد اول را نزد آیت الله نجفی مرعشی و سطح کفایه جلد دوم را نزد آیت الله گلپایگانی خواندم.

اساتيد دوره عالى (خارج )
بعد از اتمام درس سطح در درسهاى خارج فقه و اصول شركت كردم ، يك دوره كامل اصول و كتابهايى از فقه را خواندم .

اساتيد درس خارج: آيات عظام: سيد حسين طباطبايى بروجردى، حاج آقا روح الله خمينى (امام) حاج سيد محمدرضا گلپايگانى ، سيد محمد محقق داماد.

فلسفه و عرفان ، تفسير و اخلاق : شرح منظومه حكمت حاج ملاهادى سبزوارى، اكثر كتاب هاى اسفار اربعه صدر الدين شيرازى و كتاب تمهيد القواعد كتاب منطق و فلسفه شفاء ابوعلى سينا را نزد علامه سيد محمد حسين طباطبايى تبريزى خواندم . در درس تفسير و اخلاق ايشان نيز شركت مى كردم .

جلسات پر بركت علامه طباطبايى

اين جلسه شب هاى پنجشنبه و جمعه و به طور سيار در منزل افراد تشكيل مى شد. شركت كنندگان عبارت بودند از: آقايان : شيخ حسينعلى منتظرى ، شيخ مرتضى مطهرى ، سيد محمد بهشتى ، سيد عباس ابوترابى قزوينى ، شيخ عبدالكريم نيرى ، شيخ ناصر مكارم شيرازى ، شيخ جعفر سبحانى ، شيخ عباس ايزدى نجف آبادى ، شيخ على اصغر علامه تهرانى ، شيخ على قدوسى نهاوندى ، سيد مرتضى جزائرى تهرانى ، شيخ عبدالحميد شربيانى ، شيخ محمد تقى مصباح يزدى ، شيخ عبدالله جوادى آملى ، شيخ حسن حسن زاده آملى ، شيخ مهدى حائرى تهرانى ، شيخ يحيى انصارى شيرازى ، شيخ ابوالقاسم محجوب شيرازى ، شيخ اسماعيل صائنى ، اويسى قزوينى ، محمد مفتح همدانى . جلسه بسيار سودمند و پربركتى بود. مطالب گوناگون فلسفى ، عرفانى ، اخلاقى ، تفسيرى ، علمى ، حديثى ، تاريخى ، فقهى و... مطرح و به طور دقيق مورد بررسى قرار مى گرفت . يكى از نتايج اين جلسات تأليف كتاب اصول فلسفه و روش رئاليسم بود كه با پاورقى هاى محققانه شهيد مطهرى و در پنج مجلد به چاپ رسيد. جلسه مذكور سال ها و حتى تا اواخر عمر علامه ادامه داشت، ولى افراد شركت كننده تغيير مى كردند. بنده نيز از آغاز تا نهايت به طور مرتب در جلسات شركت مى كردم و آن را يكى از توفيقات الهى مى دانم .

تدريس:

كتاب هاى سطح فقه و اصول ، فلسفه و كلام را در حوزه ، تدريس كردم.

در اوائل پيروزى انقلاب، با توجّه به اسلامى بودن نظام، توجّه همگان بويژه فرهنگيان و دانشجويان براى شناخت صحيح آراء اسلامى به سوى حوزه علميه جلب شد. نظر اسلام را در همه چيز حتى ورزش و كشتى خواستار بودند و با حرص و ولع پى گيرى مى كردند. اين تقاضا در بين مسئولين آموزش و پرورش و دانشگاهيان بيشتر مشاهده مى شد. ولى متأسفانه حوزه علميه در آن زمان براى پاسخگويى بدين نيازها آمادگى كامل نداشت ، چون جزء برنامه رسمى حوزه نبود. تأمين اين نياز ضرورى و فورى به دو چيز نياز داشت يكى مطالعه و تحقيق در علوم مربوطه و تهيه متون لازم . ديگرى مسافرت به شهرهاى مختلف ايران و شركت در سمينارها و جلسات فرهنگى جهت عرضه مطالب به علاقه مندان و پاسخگويى به پرسشهاى گوناگون آنها، و احياناً سفر به كشورهاى خارجى به همين منظور و انجام اين مسئوليت هاى جديد با ادامه درس و بحث هاى حوزوى چندان سازگار نبود. ناچار بايد يكى از اين دو امر انتخاب مى شد: ادامه درس و بحث حوزوى كه امرى ضرورى بود يا رها كردن بحث هاى حوزوى و صرف همه اوقات در تأمين نيازهاى جديد. اكثر فضلاء روش اول را انتخاب كردند، ولى من روش دوم را لازم تر ديدم و برگزيدم. بدين علت كه احساس كردم حوزه علميه از لحاظ استاد كمبودى ندارد، در صورتى كه تأمين نيازهاى فرهنگى جديد امرى ضرورى تر مى باشد، بويژه مسائل تعليم و تربيت ، جوانان و خانواده. در همين راستا اكثر اوقاتم را صرف مطالعه در مسائل جديد، تأليف كتاب هاى مورد نياز، مسافرت به شهرهاى مختلف ايران ، سخنرانى در مجامع فرهنگى و پاسخگويى به سؤالات مربوطه كردم. و در همين رابطه سفرهاى فراوانى به كشورهاى خارجى و حضور در سمينارها، دانشگاه ها و مجامع فرهنگى داشتم . كه زمان آن ها غالباً كمتر از پانزده روز نبود و گاهى به بيش از چهل روز مى كشيد. و از انتخاب اين روش پشيمان نيستم.

زندگى سياسى

در سال 1341 شمسى در جلسه اى سرّى شركت كردم كه اعضاى آن، آقايان: حاج شيخ عبدالرّحيم ربّانى شيرازى ،شيخ على مشكينى ، شيخ على قدّوسى ، شيخ حسينعلى منتظرى ، شيخ محمد تقى مصباح يزدى ، شيخ مهدى حائرى تهرانى ، شيخ على اكبر هاشمى رفسنجانى و شيخ احمد آذرى قمى و سيد محمد خامنه اى و سيد على خامنه اى بودند.
اساس نامه ، مفصّلى داشت و اهدافى را كه دنبال مى كرد به قرار زير بود:
1. اصلاح حوزهء علميّهء قم ؛
2. تبليغ اسلام ؛
3. امر به معروف و نهى از منكر؛
4. سعى در اجراى احكام سياسى ، اجتماعى و اقتصادى اسلام .

جلسه كاملاً سرّى و منظّم بود و مسئوليّت ها بين افراد تقسيم شده بود. بعدها همين جلسه هستهء مركزى جامعهء مدرّسين راتشكيل داد.

در سال 1342 شمسى كه مبارزات ضدّ رژيم پهلوى شروع شد، تشكّل مذكور بدون اين كه خودش را به صورت يك جمعيّت متشكّل معرّفى كند با جدّيّت تمام در خدمت امام خمينى(قدس سره) بود و از او حمايت مى كرد. در چاپ و نشر اعلاميه ها، در تشويق علما و مراجع براى همكارى ، تشويق مردم به اعتصاب ، در مسافرت به شهرستان ها، در اعزام طلاّب به شهرستان ها، در تشويق مدرّسان به امضاى اعلاميه ها، جدّى و فعّال بودند. بنده نيز در اين تشكّل و گاهى به تنهايى انجام وظيفه مى كردم.

بعد از بازداشت امام خمينى در پانزدهم خرداد 1342 نيز در روشن كردن افكار مردم و تشويق مراجع و علماى قم و شهرستان ها نيز فعّال بودم . همين تشكّل بعد از تبعيد امام به تركيه و بعداً به نجف اشرف ، مسئوليّت ارتباط امام با مردم وهدايت مردم و گرم نگه داشتن ميدان مبارزه را بر عهده داشت. در همهء اين مراحل بنده هم مانند ساير آقايان فعّال بودم.

بعد از بازداشت امام در پانزدهم خرداد 1342 و هجرت جمعى از علماى بزرگ به تهران براى آزاد كردن حضرت امام، بنده نيز به تهران رفتم و در جمع آنان فعّال بودم. در دعوت به تشكيل جلسات مشترك، درتشويق آنان به اقدامات مناسب، در تهيّهء اطلاعيه ها، در تشويق به توقّف در تهران و اقدامات لازم براى آزادى امام و پيش گيرى از تبعيد و ادامهء زندان و اعدام احتمالى امام ، نقش فعّالى داشتم .

يكى از يازده نفرى بودم كه بعد از وفات آية الله حكيم اعلاميهء مرجعيّت امام خمينى را امضا كردند. زمانى كه امام از نجف اشرف به پاريس تشريف برد به پاريس رفتم و با امام در بارهء حوادث ايران ملاقات و گفتگو داشتم .

بعد از پيروزى انقلاب همراه با اعضاى جامعهء مدرّسين يا به تنهايى، در خدمت امام و انقلاب بودم. پانزده روز بعد ازپيروزى انقلاب از سوى امام مأموريّت يافتم كه به استان هرمزگان بروم و به امور نهادهاى نوپا و اوضاع ارتش و ادارات بندرعبّاس ، جزيرهء كيش و ديگر جزاير استان و وضع علماى اهل سنّت و حوزه هاى علميّه رسيدگى كنم. از اين رو، چندماه در آن جا توقّف كردم و در بين طلاّب و علماى اهل سنّت مبلغى تقسيم نمودم كه بعد از آن به دستور امام به صورت شهريّهء مستمر در آمد.

بعد از مراجعت از هرمزگان بار ديگر از سوى حضرت امام مأمور شدم به استان مازندران به ويژه تركمن صحرا بروم و به امور آن جا رسيدگى كنم و به دستور امام اوّلين شهريّهء رسمى را به طلاّب و علماى اهل سنّت پرداختم. براى اجراى فرمان عفو امام سفرى به همدان، ملاير و نهاوند و مأموريّت ديگرى نيز به نائين داشتم .

سه دورهء هشت ساله، به نمايندگى مجلس خبرگان رهبرى از استان چهارمحال و بختيارى انتخاب شدم . در مقام نائب رئيسى و در كميسيون ها و در اداره دبيرخانه خبرگان انجام وظيفه كردم و فعال بودم . ولى در دورهء چهارم ، با همه اصرارى كه دوستان ، در كانديداتورى از تهران داشتند به عللى كه مهمترين آنها عدم قدرت بر انجام وظيفه بود امتناع ورزيدم و از الطافشان تشكر مى كنم .

علاوه بر اين ها، عضو هيئت امناى دانشگاه امام صادق(ع) عضو هيئت امناى مجمع جهانى علوم اسلامى طلاّب غيرايرانى ، عضو هيئت علمى و برنامه ريزى مجمع جهانى علوم اسلامى بودم و در جامعهء مدرّسين حوزهء علميّهء قم كه يك نهاد علمى ـ سياسى است ، چه قبل از پيروزى انقلاب و چه بعد از آن ، همواره يك عضو فعّال بوده ام . مدّت ها به عنوان دبير و گاهى به عنوان نايب رئيس به قدر وسع و توانايى انجام وظيفه مى كردم و نيز مسئول بخش فرهنگى اين نهاد بودم .

در طول فعّاليّت هاى سياسى ، اجتماعى ، چه در جامعهء مدرّسين يا غير آن ، همواره فردى آزاد و معتدل بوده ام و سعى كرده ام از مرز حق تجاوز نكنم ، از افراط و تفريطها و گروه گرايى ها و جناح بازى ها خوددارى كرده ام . در تعريف و تمجيد يا انتقاد از شخصيّت هاى روحانى و سياسى نيز سعى كرده ام از مرز حق تجاوز نكنم .

از ارديبهشت 1371 به دستور مقام معظّم رهبرى آية الله خامنه اى ـ مدّظلّه العالى ـ به امامت جمعه شهر قم منصوب شدم و به اتفاق آية الله مشكينى و آية الله جوادى آملى ، هر سه هفته يك مرتبه ، به نوبت نماز جمعه قم را اقامه مى كنيم كه بعد از ارتحال آية الله مشكينى(قدس سره) با انتصاب آيةالله استادى به امامت جمعه قم ، همين نوبت ادامه دارد. در مجمع تشخيص مصلحت نظام نيز عضويّت دارم.

اكثر اوقاتِ من به مطالعه، تحقيق، نگارش كتاب، نظارت بر تحقيقات دبيرخانه خبرگان و ادارهء دبيرخانه، شركت درسمينارهاى علمى و فرهنگى صرف مى شد.

يكى از توفيقات من اين بوده كه براى تبليغ اسلام و تبيين ارزش هاى جمهورى اسلامى ايران و روشن كردن افكارعمومى و دفاع از حكومت اسلامى به چند كشور خارجى سفر كرده ام و در بعضى سمينارها و كنگره ها و مجامع علمى شركت نموده ام و با لطف خدا موفق بوده ام كه مى توان به كشورهاى نيجريه ، ساحل عاج ، گابون ، سرالئون ، گينه ، اتيوپى ، غنا، زيمباوه ، كنيا، اوگاندا، اندونزى ، بنگلادش ، تايلند، سوريه ، سريلانكا، هندوستان ، پاكستان ، چين ، مالزى ، سنگاپور، استراليا، زلاندنو، فرانسه ، انگلستان ، ايرلند، اتريش ، آلمان ، كانادا و ژاپن اشاره كرد.

دركلّيّهء سفرهاى خارج از كشور از لحاظ فرهنگى وسياسى موفق بودم واين سفرها متناسب با هزينهء در نظر گرفته شده كه نسبتاً كم بود، به حال اسلام و انقلاب مفيد بود.

آثار علمى

بيش تر به تحقيق و تأليف علاقه مند بودم ؛ تا اين زمان كتاب هاى زير را در موضوعات ذيل تأليف كرده ام :

- اسلام :

1. آشنايى با اسلام ؛
2. همه بايد بدانند؛
3. آموزش دين (چهار جلد)؛
4. تعليمات دينى مدارس دوره ابتدايى و راهنمايى (هفت جلد).
5. در كنفرانس ها؛
6. دروس من الثقافة الاسلامية ؛

- اعتقادات :

ـ خداشناسى ؛
7. خداشناسى ؛

ـ نبوت :
8. پيامبرى و پيامبر اسلام ؛
9. وحى در اديان آسمانى ؛

ـ امامت :
10. بررسى مسائل كلى امامت ؛
11. الگوهاى فضيلت ؛
12. دادگستر جهان ؛
13. امامت ؛

ـ معاد:
14. معاد در قرآن ؛

- اجتماعى و تربيتى :
15. اسلام و تعليم و تربيت ؛
16. خودسازى ؛
17. (آيين ) همسردارى ؛
18. (آيين ) تربيت ؛ (ويرايش نخست آن ، با عنوان آيين تربيت بوده كه به چند زبان نيز ترجمه شده است ، ويرايش جديد، آن با عنوان تربيت در سال 1385منتشر شده است.)
19. بانوى نمونه اسلام ؛
20. آشنايى با وظائف و حقوق زن ؛
21. جوان و همسر گزينى ؛ (ويرايش نخست آن ، با عنوان انتخاب همسر بوده كه به چند زبان نيز ترجمه شده است ، ويرايش جديد، آن با عنوان جوان و همسر گزينى در سال 1385منتشر شده است .)

اكثر كتاب ها به يك يا چند زبان خارجى ترجمه شده است مانند: انگليسى ، آلمانى ، فرانسوى ، عربى ، اردو، بوسنيايى ، تايى ، آلبانى ، آذرى ، اسپانيولى ، هندى ، تركى اسلامبولى ، مالى ، تاجيك و بنگالى .

علاوه بر اين ، تاكنون ده ها مقاله در سمينارهاى داخل و خارج و مجلّه هاى كشور ارائه كرده ام كه پاره اى از آن ها به چاپ رسيده است . بعد از پيروزى انقلاب تاكنون در بسيارى از سمينارها و كنگره هاى علمى ، فرهنگى و سياسى داخل و خارج دعوت شده ام و سخنرانى كرده ام و يكى از كارهاى رسمى من به شمار مى رود.

منبع: پایگاه آیت الله امینی


استاد حسين انصاريان

شمه اى از زندگانى استاد
قرنهاست كه شهرستان خوانسار چهره هاى بزرگ علمى و ادبى و هنرى و چهره هايى بس ماندگار را به جامعه بشرى تحويل داده است .
چهره هاى عالم و ملكوتى مانند مرحوم آية الله العظمى آقا حسين خوانسارى (رحمه الله) ، مرحوم آية الله العظمى آقا جمال خوانسارى (رحمه الله) ، مرحوم آية الله العظمى سيد محمد تقى خوانسارى (رحمه الله) ، مرحوم آية الله العظمى سيد احمد خوانسارى (رحمه الله) و هزاران عالم ديگر همگى برخاسته از اين قطعه ايران اسلامى مى باشند .
دانشمند معظم ، استاد حسين انصاريان در18 آبان ماه سال 1323 در اين شهر عالم پرور متولد شد .
پدر او از خاندان حاج شيخ مى باشد . اين خاندان از خانواده هاى شناخته شده و خدمتگذار به دين بوده اند و عالمان باعظمتى در اين خاندان بزرگ به چشم مى خورد . مرحوم آية الله العظمى شيخ موسى انصاريان ( خوانسارى ) (رحمه الله) كه شخصيت علمى و دينى او بر اهل فن پوشيده نيست نيز از همين خانواده بود .
مرحوم امام خمينى رضوان الله تعالى عليه مى فرمودند : بهترين كتاب صلاة در فقه شيعه ، كتاب مرحوم آية الله انصاريان مى باشد . او دهها اثر علمى از خود بجا گذاشت كه منية الطالب كه تقريرات درس مرحوم نائينى است از آثار علمى آن بزرگوار مى باشد .
در شهر نجف قاطبه علما به مرجعيت آن مرحوم ـ بعد از آية الله العظمى اصفهانى ـ اعتقاد داشتند ، اما عمر او كفاف نداد و قبل از مرحوم سيد از دار دنيا رفت .
خانواده مادرى استاد ، از سادات مصطفوى آن شهر مى باشند كه جد مادرى استاد از چهره هاى شناخته شده و امين آن شهر بوده و بارها اتفاق مى افتاد كه علماى زيادى كه از نجف و قم به خوانسار مى آمدند به منزل او وارد مى شدند .
استاد در سن 3 سالگى خاطره اى در اين مورد بيان مى كنند :
« روزى آية الله العظمى محمد تقى خوانسارى (رحمه الله) به منزل جد ما آمده بود . من در سنين كودكى در اتاق را باز كردم و مستقيم به طرف آية الله خوانسارى رفتم و در آغوش او نشستم . پدربزرگم جلو آمد كه من را به اندرون ببرد . آية الله خوانسارى جلوى او را گرفت و مرا نوازش كرد و از من پرسيد : مى خواهى در آينده چكاره شوى؟ جواب دادم : مى خواهم مثل شما بشوم . ايشان در حق من دعا كرد .
هر گاه شبح آن خاطره از ذهنم مى گذرد ، و ياد آن چهره ملكوتى و دعاى آن بزرگوار كه مى افتم ، يكى از شيرين ترين خاطرات عمرم در ذهنم تداعى مى شود » .
استاد انصاريان در سومين بهار زندگى بود كه دست تقدير ، خانواده او را منتقل به تهران كرد ، و در يكى از محله هاى مذهبى آن شهر ـ خيابان خراسان ـ سكونت گزيدند .
محور علمى آن منطقه در آن زمان مرحوم آية الله حاج شيخ على اكبر برهان (رحمه الله) بود . استاد در همان اوان كودكى از محضر پرفيض آن استاد الهى بهرمند شد . معظم له بارها به اين نكته اذعان مى كند كه : « تاكنون مانند و همتاى او را در ميان چهره هاى روحانى نديده ام » .
آية الله برهان كه عالمى تحصيل كرده و مجتهدى وارسته بود ، در آن روزها امامت جماعت مسجد لُر زاده را عهده دار بود . آن عالم آگاه مسجد را به نحوى اداره مى كرد كه خردسال و جوان و پير مجذوب آن كانون الهى بودند . همچنين آن مرحوم مدرسه اى را در آن منطقه بنا گذاشت كه شاگردان از كلاس اول تحت تربيت مستقيم آن مرحوم قرار گرفته بودند .
استاد انصاريان يكى از خاطرات خود را در مورد مرحوم برهان چنين بيان مى كند :
« بارها از آن مرحوم در منبر و كلاس شنيده بودم كه علاقه اى نداشت در تهران بميرد و در تهران دفن شود ، و اين مسأله به عنوان دعايى در آمده بود كه آن مرحوم با اشك چشم در ليالى احيا به محضر پروردگار عرضه مى كرد . عاقبت آن بزرگوار در سال 1338 زمانى كه من 14 سال بيشتر نداشتم در سفر حج در حريم امن پروردگار از دنيا رفت و پيكر پاك او در شهر جده نزديك به مدفن حضرت حوا دفن گرديد » .
ديدن چهره ملكوتى آن استاد اخلاق ، و منش و روش زندگانى او در استاد اثر عميق بخشيد ، به نحوى كه استاد جاى خالى آن معلم الهى را تا هم اكنون نيز در وجود خود حس مى كند .
استاد انصاريان از كودكى با چهره هاى الهى مأنوس بود . چهره هايى مانند مرحوم آية الله سيد محمد تقى غضنفرى (رحمه الله) امام جماعت مسجد دوراه خوانسار ـ محله پدرى استاد در شهر خوانسار ـ كه باز هم خاطره اى از آن مرحوم از زبان استاد بيانگر اين انس و الفت روحانى و معنوى معظم له با بزرگان و فرزانگان است :
« سال اولى كه به سلك محصلان دينيّه در آمده بودم ، و خبر آن به مرحوم غضنفرى رسيد ، در منزل خود به مناسبت طلبگى من مهمانى خاطره انگيزى را ترتيب داد و در آن مهمانى از بستگان پدرى و عده اى از اهالى محل را دعوت نمود .
اين مهمانى از آن عالم وارسته آن هم به مناسبت اينكه من قدم در وادى علم گذاشته بودم آن هم در سنين جوانى ، اثر تشويقى بسزايى در من داشت . مرحوم غضنفرى عالمى وارسته و ساده زيست بود و سالها در شهر خوانسار در زمان طاغوت نماز جمعه را اقامه مى نمود » .
يكى ديگر از آن چهره هاى ملكوتى ، مرحوم آية الله سيد حسين علوى خوانسارى (رحمه الله)بود . مرحوم علوى از مجتهدان سرشناس خوانسارى بود و درمحله بالاى خوانسار ـ محله مادرى استاد ـ اقامه جماعت و تدريس داشته و صدها محصل علوم دينى از محضر او استفاده ها بردند . ايشان در حالى از نجف اشرف به خوانسار آمده بودند كه استادان آن بزرگوار اجتهاد او را مكتوباً تصريح نموده بودند .
باز هم پاى صحبت استاد مى نشينيم و خاطره اى از آن مرحوم مى شنويم :
« سال اولى بود كه ملبس به لباس روحانيت شده بودم و براى ديدن جد مادرى مرحوم سيد محمد باقر مصطفوى (رحمه الله) و جده ام و اقوام به خوانسار رفته بودم . يكى از آشنايان مرا در خيابان ديد و گفت : حاضرى ده شب در مسجد آقا اسد الله منبر بروى ؟ گفتم : حاضرم . روز اولى كه به مسجد رفتم ديدم آن عالم بزرگوار ـ مرحوم آية الله علوى ـ در جمع مستمعان نشسته است . تعجب كردم كه آن عالم و مجتهد بزرگوار به چه مناسبت پاى منبر جوان نوپايى چون من آمده بود ، پيش خود گفتم : شايد با بانى مجلس رابطه اى دارد ، اما با كمال تعجب ديدم تمام اين ده روز در مجلس شركت كرد و شركت او هم بخاطر تشويق من بوده است » .
يكى ديگر از آن چهره ها آية الله حاج سيد محمد على ابن الرضا خوانسارى دامت بركاته است كه استاد از كودكى به مناسبت نسبت فاميلى كه به ايشان داشتند ، با ايشان حشر و نشر داشته اند . استاد در خصوص ارتباط با اين عالم متخلق چنين مى فرمايد :
« از همان ايام كودكى يك نكته اساسى و زيبا از حضرت آقاى ابن الرضا دامت بركاته ـ كه داراى موقعيت علمى و شخصيت اجتماعى ممتاز و صفاى باطن هستند ـ در ذهنم نقش بسته بود كه : در هر شب جمعه بعد از نماز عشاء ، زيارت حضرت اباعبدالله الحسين (عليه السلام) ( وارث ) را ايستاده و با شور و حال براى عموم مردم قرائت مى كردند كه ارتباط اين عالم بزرگوار به اين كيفيت با حضرت سيدالشهداء (عليه السلام) اثرات مثبتى در روحيه من داشت » .
از جمله افرادى كه استاد با آن چهره ها ارتباط داشته اند مى توان از مرحوم الهى قمشه اى (رحمه الله) نام برد كه استاد در جلسه اخلاق آن مرحوم استفاده ها برده است .
مجموعه اين عوامل ـ عامل خانواده و مربّى اخلاق ـ باعث شد كه استاد پس از تكميل دروس دبيرستانى ، راه طلبگى را در پيش بگيرد و پس از مشورت با مرحوم الهى قمشه اى (رحمه الله) دروس طلبگى را آغاز كند .
تحصيلات استاد در دو حوزه علمى تهران و قم بوده است . در تهران ادبيات را آغاز مى كند و پس از اتمام ادبيات به محضر عالم ربانى حضرت آية الله ميرزا على فلسفى دامت بركاته ـ كه آن روزگار بعد از مرحوم برهان در مسجد لُر زاده اقامه جماعت داشته اند ـ مى رسد و از ايشان تقاضا مى كند كتاب معالم الاصول را به صورت خصوصى براى ايشان تدريس فرمايد . آن عالم كم نظير ـ كه جزء معدود كسانى هستند كه مرحوم آية الله العظمى خوئى (رحمه الله) كتباً به اجتهاد او تصريح داشته ـ تقاضاى استاد را مى پذيرد و پس از اتمام لمعتين و معالم از محضر آية الله فلسفى كسب اجازه مى نمايد تا به حوزه علميه قم مهاجرت نمايد . آية الله فلسفى استاد را تشويق نموده و ايشان را با مهربانى در آغوش مى گيرد و زمانى كه استاد تقاضاى نصيحتى مى كند كه ره توشه راه او باشد ، آية الله فلسفى حديثى را از پيامبر بعنوان هديه و زاد به او مى فرمايد كه : « مَن كَانَ لِلَّهِ كانَ اللّهُ لَه » . استاد انصاريان مى فرمايد : « از آن روز تا به امروز سعى كردم با خدا باشم و ديدم خدا هم در همه مراحل زندگى با من بود . آرى ، هركس كه با او باشد خدا نيز با او خواهد بود » .
استاد در حوزه علميه قم نيز مانند تهران سعى مى نمايد با چهره هاى الهى مأنوس باشد . لذا به محضر مرحوم آية الله حاج شيخ عباس طهرانى (رحمه الله) مى رسد و از محضر پربركت او بهره ها مى برد .
همچنين در جلسات اخلاقى مرحوم حاج آقا حسين فاطمى (رحمه الله) شركت مى نمايد و در اين زمينه مى فرمايد :
« غالب سخنرانى هاى اخلاقى آية الله فاطمى همراه با اشك چشم و شور و حال از جانب خود آن مرحوم و شاگردان بود » .
سرانجام بدست مبارك مرحوم آية الله حاج شيخ عباس طهرانى (رحمه الله) ملبس به لباس روحانيت مى گردد و تحصيلات خود را اينگونه ادامه مى دهد :
رسائل و مكاسب و كفايه را نزد علماى گرانقدرى مانند آية الله اعتمادى ، آية الله العظمى فاضل لنكرانى ، آية الله صالحى نجف آبادى و آية الله صانعى فرا مى گيرد .
پس از اتمام سطوح عاليه وارد مرحله استنباطى فقه و اصول ـ درس خارج ـ مى گردد . در اين قسمت هم از محضر فقهاى عظام : مرحوم آية الله سيد محمد محقق داماد (رحمه الله) ، آية الله منتظرى ، مرحوم آية الله حاج شيخ ابوالفضل نجفى خوانسارى (رحمه الله) و بالاخص ساليانى از محضر مرحوم آية الله العظمى حاج ميرزا هاشم آملى (رحمه الله) استفاده ها مى نمايد ، كه حاصل اين برهه از ايام تحصيلى استاد ، تقريرات گرانمايه فقه و اصول درس مرحوم آية الله حاج ميرزا هاشم آملى (رحمه الله) است كه ايشان به رشته تحرير در آورده اند ، و مباحث حكمت را از حضور آية الله گيلانى معاني و بيان و بديع را از محضر حجة الاسلام و المسلمين جوادي در تهران استفاده نمودند .
لازم بذكر است كه در پس اين تلاش چشم گير ، معظم له از بزرگان آيات و مراجع تقليد مانند : مرحوم آية الله العظمى ميلانى (رحمه الله) و مرحوم آية الله العظمى آخوند همدانى (رحمه الله)و مرحوم آية الله كمره اى (رحمه الله) و مرحوم آية الله العظمى گلپايگانى (رحمه الله) و مرحوم آية الله العظمى حاج سيد احمد خوانسارى (رحمه الله) و مرحوم آية الله العظمى مرعشى نجفى (رحمه الله) و مرحوم آية الله العظمى امام خمينى (رحمه الله) صاحب اجازات علميه و روائيّه مى باشند .
استاد بعد از تحصيل علوم دينى و اتمام مدارج عاليه حوزوى و استفاده از محضر بزرگان و اساتيد حوزه علميه براى رسيدن به هدف اصلى خود ـ كه مهمترين مسئله براى يك محصل علوم دينى محسوب مى شود ـ كه همان تحقيق و تأليف و تبليغ علوم اسلامى مى باشد ، به سختى از حوزه علميه قم به تهران مراجعت مى نمايد و تاكنون بيش از سى سال است كه مشغول خدمت در وظائف الهى مى باشند .
چهار هزار نوار سخنرانى بى تكرار و بيش از چهل عنوان كتاب ـ حدود هشتاد جلد ـ از محصولات اقامت اجبارى معظم له در تهران مى باشد .

فهرست تأليفات :

1 ـ ترجمه قرآن كريم .
2 ـ ترجمه نهج البلاغه .
3 ـ ترجمه صحيفه سجاديه .
4 ـ ترجمه و بازنويسى مفاتيح الجنان .
5 ـ شرح دعاى كميل . چاپ جديد
6 ـ اهل بيت (عليهم السلام) عرشيان فرش نشين
7 ـ معاشرت .
8- جلوه هاي رحمت الهي
9- فرهنگ مهرورزي
10- عبرت آموز
11- زيباييهاي اخلاق
12- توبه آغوش رحمت
13- بربال انديشه‌ (جلد 1)
14- بر بال انديشه (جلد 2)- در دست چاپ
15- با كاروان نور
16- سيماي نماز
17- لقمان حكيم
18- فروغي از تربيت اسلامي
19- رسائل حج
20- ديوان اشعار (مجموعه غزليات)
21- پرسشها و پاسخها- 5 مجلد (در دست چاپ)
22- نظام خانواده در اسلام
23- مونس جان
24- عرفان اسلامى ( شرح مصباح الشريعه ) 15 مجلد . چاپ جديد
25- ديار عاشقان ( شرح صحيفه سجاديه ) 15 مجلد . (در دست چاپ)
26- سيري در معارف اسلامي جلد 1(عقل كليد گنج سعادت)
27- سيري د رمعارف اسلامي جلد2(عقل محرم راز ملكوت)
28- سيري د رمعارف اسلامي جلد3(حديث عقل و نفس)
29- مجموعه سخنرانيهاي موضوعي(20 عنوان) قطع جيبي
30- اسلام و كار و كوشش .
31- اسلام و علم و دانش .
32- امام حسن بن على (عليه السلام) را بهتر بشناسيم .
33- معنويت ، اساسى ترين نياز عصر ما .
34 ـ بسوى قرآن و اسلام .
35 ـ مرز روشنايى ( ديوان اشعار ) .
36 ـ مناجات عارفان ( ديوان اشعار ) .
37 ـ چشمه سار عشق ( ديوان اشعار ) .
38 ـ گلزار محبت ( ديوان اشعار ) .
39 ـ عبرتهاى روزگار .
40 ـ نسيم رحمت .
41 ـ اخلاق خوبان .
42 ـ در بارگاه نور .
43 ـ چهل حديث حج .
44 ـ حج وادى امن .
45 ـ چهره هاى محبوب و منفور قرآن .
46 ـ ادب و آداب زائر
47 ـ راهى بسوى اخلاق اسلامى .
48 ـ ولايت و رهبرى از ديدگاه نهج البلاغه .
49 ـ مجموعه مقالات .
51 ـ عبوديت .
52 ـ شفا در قرآن .
53 ـ نفس .
54 ـ تقريرات درس مرحوم آيت الله العظمى حاج ميرزا هاشم آملى ( مخطوط ) .
55 ـ تقريرات درس خارج مرحوم آية الله العظمى حاج شيخ ابوالفضل نجفى خوانسارى ( مخطوط ) .
 


حجت الاسلام والمسلمين دكتر رضا برنجکار
رضا برنجکار در سال 1342 هجري شمسي در شهرستان آستارا به دنيا آمد. تحصيلات متوسطه را در سال 1360 با اخذ ديپلم رياضي به پايان رساند. در سال 1361 به حوزه علميه قم وارد شد. تحصيلات حوزه را پس از اتمام سطح و گذراندن هفت سال درس خارج فقه و اصول به پايان رساند. در کنار درس هاي رايج حوزه به تحصيل کلام، فلسفه، تفسير و حديث پرداخت.

همچنين تحصيل در رشته فلسفه غرب را در دانشگاه ادامه داد و در سال 1380 موفق به اخذ دکتري فلسفه از دانشگاه تهران گرديد. وي هم اينک عضو هيأت علمي دانشگاه تهران است و در حوزه و دانشگاه مشغول تدريس مي باشد. همچنين با بسياري از مراکز پژوهشي حوزه، همچون مؤسسه فرهنگي دارالحديث، دفتر تبليغات اسلامي و پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامي، مشغول همکاري است. از وي بيش از سي مقاله و چهار کتاب به چاپ رسيده است

كتب: ‏

1. مباني خدا شناسي در فلسفه يونان و اديان الهي / 1371
2. معرفت فطري خدا / 1374
3. آشنايي با فرق و مذاهب اسلامي / 1378
4. آشنايي با علوم اسلامي ، کلام ، فلسفه ، عرفان / 1378
5. حکمت و انديشه ديني / 1383


آیت الله استاد دکتر احمد بهشتی
این‏جانب احمد بهشتى در سال 1314 شمسى در اسلام آباد (میانده سابق) از روستاهاى بخش شیبكوه شهرستان فسا در خانواده‏اى روحانى متولد شدم.
پدرم مرحوم حجّة السلام و المسلمین حاج شیخ عبدالمجید بهشتى در روستاهاى بخش مزبور و روستاهاى بخش كردیان جهرم اقامه نماز جمعه و جماعت مى‏كرد و از طریق منبر به ارشاد مردم مى‏پرداخت. او به قدرى در معاشرت با مردم صفا و صمیمیّت داشت كه كم‏تر كسى بود كه تحت تأثیر تذكرات، مواعظ و ره‏نمودهایش قرار نگیرد. در مبارزه با منكرات، سرسخت و صریح اللّهجه و بى پروا بود. به همین علّت، هم احترام و هم رعب داشت و با وجود و حضور او حتى خوانین و مالكان به خود اجازه تخلّف و كج‏روى نمى‏دادند.
ساده زیستى، زهد و پارسایى، اخلاص و پرهیز از تجمّلات به او جاى‏گاه معنوى بسیار با اهمّیّتى بخشیده بود. به یاد دارم یكى از مالكان متدیّن منطقه جهرم كه اهل ذكر و ورد و تهجّد و توسّل بود(مرحوم حاج محمد حسن دهقانى) مى‏گفت: من در تمام عمرم در نماز به دو كس اقتدا كرده‏ام: یكى مرحوم آیةاللّه حاج میرزا آقا اصطهباناتى - كه از مراجع مقیم نجف بود - و دیگرى پدر تو مرحوم حاج آقا بهشتى.
او تا سال 1345 شمسى در قید حیات بود. در آن سال بر اثر یك بیمارى مزمن و طولانى دار فانى را وداع گفت و به لقاى خداوند نایل گشت. عشق وافرى به اهل بیت(ع) داشت. به هنگام روضه‏خوانى، خودش بیش‏تر از مستعمان مى‏گریست. او چند سال پیش از ارتحال در روستایى كه زادگاهش بود، بر تپّه‏اى به نام قلات براى خود قبرى حفر كرد و گاه‏گاهى تنها به آن‏جا مى‏رفت و لحظاتى در قبر مى‏خوابید تا همواره به یاد موت باشد و اكنون نیز در همان‏جا مدفون است. پیش از او كسى در آن‏جا دفن نشده بود؛ ولى اكنون عدّه‏اى از افراد مؤمن - و از جمله فرزند شهیدم دكتر محسن بهشتى طبق وصیّت خودش - در آن‏جا مدفون‏اند.
مادرم نیز نمونه زهد و پارسایى و تقوا و تهجّد بود. او در سال 1367 شمسى به زیارت بیت اللّه الحرام تشرّف یافت. حوادث تلخ آن سال كه منجر به شهادت چهارصد نفر از حاجیان ایرانى شد، به او صدمات شدیدى وارد كرد. در نتیجه بیمار شد و سه روز بعد از بازگشت به ایران از دنیا رفت و در كنار همسر خود به خاك سپرده شد.

من، روستاى ما مدرسه نداشت؛ ولى مكتب‏خانه داشت. چند ماهى در زادگاهم و چند ماهى در روستاى موسویه جهرم (دهزیر سابق) به مكتب‏خانه رفتم و قرآن و سواد فارسى را آموختم. سپس نزد پدرم به آموزش نصاب الصّبیان، جامع‏المقدّمات، شرح قطر، سیوطى، تبصرة المتعلّمین علّامه حلّى و شرائع‏الاحكام پرداختم.
پدر و مادرم شدیداً به تحصیل فرزندان خود علاقه داشتند. از این رو، در سال 1328شمسى به همراه پدرم به شیراز آمدم و در مدرسه آقاباباخان مشغول تحصیل علوم حوزوى شدم. در آن سال‏ها از محضر مرحوم آیةاللّه حاج سیّد حسین آیةاللّهى - كه بعدها امام جمعه جهرم شد و سال گذشته(1379ش.) از دنیا رفت - و برادر بسیار خوش استعدادش مرحوم حجّة الاسلام و المسلمین حاج سیّد حسن آیةاللّهى بسیار بهره بردم.
پدرم عائله‏مند بود و خرج تحصیل فرزندان را به سختى تأمین مى‏كرد. مادر ما با مختصر كار بافندگى، كسرى مخارج ما را كه روزانه از ده ریال تجاوز نمى‏كرد، فراهم مى‏ساخت.
در عین حال خداوند، هم به ما همّت و پشت‏كار داده بود و هم تدریجاً اسباب موفقیّت و توسعه زندگى را خودش فراهم كرد.
با بهره‏گیرى از محضر اساتیدى چون مرحوم آیة اللّه حاج عالم آیةاللّهى و مرحوم آیةاللّه حاج شیخ محمد على موحّد - كه مدرسه آقا بابا خان را اداره مى‏كرد - كم كم دو جلد لمعه، معالم و قوانین را تمام كردم و با انتقال به مدرسه هاشمیّه شیراز - كه متأسّفانه اینك در حال انهدام است - نزد مرحوم آیةاللّه حاج میرزا على اكبر ارسنجانى كه مدرّس و سرپرست مدرسه مزبور بود به تحصیلاتم ادامه دادم و پس از كودتاى 28 مردادماه 1332 با مرحوم آیةاللّه حاج سیّد نور الدّین حسینى كه سرپرستى مدرسه خان شیراز را بر عهده داشت و این حقیر چند ماهى در آن مدرسه اقامت داشتم، آشنا شدم و در جلسات درس تفسیر وى كه رونق خاصّى داشت، حضور یافتم. این آشنایى منشأ تحوّل روحى من بود. او مجتهد و مرجعى سیاست‏مدار بود و عملاً پیوند دین و سیاست را تجربه مى‏كرد. در ماجراهاى سیاسى فعّال بود. در اعدام نوّاب صفوى و یارانش در جلسات درس و منبرها زبان به اعتراض گشود. با بهائیت شیراز - با وجود سیاست مماشات رژیم - درگیر شد و شخصاً دستور تخریب خطیرة القدس را كه در خیابان احمدى شیراز بود، صادر كرد و خود بر این كار ناظر بود و افسرى كه براى مقابله آمده بود، مجروح گردید، شاید سال 1333 شمسى بود كه به پیشنهاد و اصرار آن مرحوم، این‏جانب لباس روحانیّت پوشیدم. او در سال 1335 شمسى در روز ولادت امیرالمؤمنین على(ع) زندگى را بدرود گفت و چون مرگش غیر مترقّبه بود، همه گفتند: توطئه‏اى در كار بوده است. فقدان او در من تأثیر دردناكى داشت و در رثایش اشعارى سرودم.
در این‏جا باید یادى هم از مرحوم آیةاللّه حاج شیخ ابوالحسن حدایق، مدرّس و سرپرست مدرسه منصوریّه شیراز كنم كه در زهد و پارسایى و اخلاص، شهره آفاق بود و این‏جانب مدّت كوتاهى در درس رسائل ایشان حضور یافتم و از انفاس قدسیّه ایشان بهره‏ها گرفتم.
پس از رحلت مرحوم آیةاللّه حاج سیّد نورالدّین، تصمیم گرفتم كه از محضر مرحوم آیةاللّه حاج شیخ بهاءالدّین محلّاتى بهره‏مند شوم. درس خارج اصول ایشان و درس نزدیك به خارج مكاسب ایشان كه صبح و عصر برگزار مى‏شد و درس تفسیر ایشان كه مدّت كوتاهى ادامه یافت، براى من بسیار ارزنده و آموزنده بود. او نیز روحانى متین و موقّر و سیاست‏مدارى بود. او از شا گردان برجسته آقا ضیاء عراقى و خود از مراجع تقلید بود. او درایت، متانت، فقاهت، سیاست و اخلاق را به هم آمیخته بودو در تهذیب و تربیت نفوس، ید طولایى داشت.
در این‏جا ناگزیرم از استاد كفایه خود مرحوم آیةاللّه حاج شیخ محمود شریعت زرقانى هم یاد كنم. درس اصول او در خانه، گویى حوزه پربار نجف را به شیراز آورده بود. زمانى كه در قم قسمتى از درس كفایه مرحوم آیة اللّه سلطانى طباطبائى را درك كردم، به حق شهادت دادم كه شریعت از سلطانى چیزى كم ندارد. جز این‏كه سلطانى در حوزه بزرگى چون حوزه قم تدریس مى‏كرد و او در حوزه كوچكى چون حوزه شیراز.
از تحصیلات كلاسیك هم گزارشى بدهم. من علاقه داشتم كه از علوم روز بیگانه نباشم و حتماً مدرك تحصیلى بگیرم. از این‏رو، پس از گذراندن امتحانات متفرّقه ششم ابتدایى در سال 1333 شمسى طى سه سال پیاپى دروس دوره متوسّطه را به صورت داوطلب، امتحان دادم و در سال 1336 شمسى به اخذ دیپلم متوسّطه در رشته ادبیّات نایل شدم. آن سال‏ها انجام چنین كارى جرأت و جسارت مى‏خواست. روحانیّت، به دلیل ضربه‏هایى كه از رژیم خورده بود، از این‏گونه كارها استقبال نمى‏كرد. براى همین من نتوانستم در مدرسه آقاباباخان ادامه تحصیل دهم، چرا كه مدرّس مدرسه مزبور، به شدّت مخالفت مى‏كرد. با ورود به مدرسه خان و مدرسه هاشمیّه، این محدودیّت كم شد یا به صفر رسید. در سال 1335 شمسى كه امتحانات پنجم متوسّطه را مى‏گذرانیدم، دو سه ماهى در محضر درس مرحوم آیةاللّه حاج سیّد نورالدّین حاضر نشدم. پس از پایان امتحانات، یك روز بعدازظهر به منزل ایشان رفتم. چند نفر از طلّاب هم حاضر بودند. او علّت غیبت مرا از درس جویا شد. من كه قدرى بیمناك بودم، از دادن جواب صریح طفره رفتم و به‏طور سربسته گفتم كه گرفتار بودم؛ ولى یكى از طلّاب مرا لو داد و گفت: درس جدید مى‏خواند. حقیقتاً دچار اضطراب شدم. نمى‏دانستم چه واكنشى نشان مى‏دهد؛ ولى او زبان به تحسین گشود و گفت: زبان هم مى‏خوانید؟ گفتم: آرى. گفت: بسیار خوب است. طلّاب و علماى آینده باید از علوم روز و زبان خارجى اطلاع داشته باشند. او با این سخن خود، شوق وافرى در من نسبت به فراگیرى علوم، ایجاد كرد.
به هر حال، تا سال 1338 شمسى در شیراز ماندم و از محضر علما و بزرگانى كه اكنون همه آنان در خاك آرمیده و به جوار رحمت حق شتافته‏اند، بهره بردم.پدرم اهل فلسفه نبود؛ ولى بسیار علاقه به فلسفه داشت و همواره مرا تشویق مى‏كرد كه فلسفه بخوانم. مرحوم آیةاللّه حاج سیّد نورالدّین شدیداً گرایش فلسفى داشت و در بحث‏هاى تفسیرى كاملاً از فلسفه مایه مى‏گذاشت. خودش مى‏گفت: بهترین مفسّر كسى است كه ملل و نحل بداند. او خودش اظهار مى‏داشت كه بر اسفار حاشیه نوشته است. او فقیه، متكلّم، اصولى، مفسّر و فیلسوف و به قول خودش عالم ملل و نحل بود. مى‏گفت: براى خواندن فلسفه از پدرش اجازه گرفته است. پدر به این شرط اجازه داده است كه او در فلسفه، مقلّد نباشد.
در شیراز، تنها استاد پر مایه و جامع حكمتین، حضرت سیّد حسین جهبذ - كه در لباس روحانیّت، الگوى خدمت بى‏ریا و بى توقّع بود و با مختصرى كشاورزى امرار معاش مى‏كرد و روزانه در حجره كوچك خود در مدرسه هاشمیّه به طلّاب، علم و عمل مى‏آموخت - تدریس فلسفه را بر عهده داشت، این زمینه‏ها شوق فلسفه آموختن را در قلب جوانى چون من - كه شدیداً تحت تأثیر پدر و اساتید گران‏مایه‏ام بودم و علماً و عملاً آنان را اسوه و الگوى خودم قرار داده بودم - شدّت بخشید؛ ولى در عین حال، محتاط بودم. ناچار از مدرّس مدرسه هاشمیّه مرحوم آیةاللّه ارسنجانى كسب تكلیف كردم. او كه همواره مشوّق و ناظر بر كارها و برنامه‏هاى من بود، بزرگوارانه به من فرمود: اگر شخص دیگرى با من مشورت مى‏كرد، مى‏گفتم: نخوان؛ ولى به تو مى‏گویم: بخوان. درود بر روان پاك او و همه اساتیدم كه چگونه ذرّه پرورى مى‏كردند و بدون امر و نهى و دخالت و با تشویق و محبّت، به هدایت، ارشاد، تربیت و تهذیب من مى‏پرداختند.د
یگر تردیدى به دل راه ندادم. از مرحوم استاد جهبذ تقاضا كردم كه برایم شرح منظومه حكیم سبزوارى بگوید. او با آغوش باز پذیرفت بخش منطق شرح منظومه را براى من تدریس كرد. در بحث مغالطات، حسّاسیّت نشان داد و از من جزوه تحقیقى خواست. آن سال‏ها چنین كارى بى‏نظیر بود. نوشتن جزوه تحقیقى براى من بركاتى داشت. از آن پس متوجّه شدم كه درس خواندن بدون نوشتن و بدون كارپژوهشى كردن بى‏فایده است.
سال‏هاى آخرى كه در شیراز تحصیل مى‏كردم، به هیچ‏وجه مشكل معیشتى نداشتم. دیگر نیازى نبود كه از پدر و مادر كمك بخواهم؛ بلكه مى‏توانستم كمك بكنم، اگر لطف خدا نبود و اگر عنایات صاحب همه حوزه‏ها یعنى امام عصر(عج) نبود، هرگز كار من به این‏جاها نمى‏رسید. آن روزها تلقّى بسیارى این بود كه طلبگى یعنى فقر و گرسنگى و ذلّت و من مى‏دیدم كه خلاف آن است. منبع در آمد من، یكى شهریّه مدرسه هاشمیّه بود كه از موقوفات آن پرداخت مى‏شد و دیگر شهریّه مرحوم آیةاللّه سیّد نورالدّین شیرازى و پس از ارتحال وى شهریّه مرحوم آیةاللّه محلّاتى و از همه بالاتر منابرى كه در ایّام محرّم، صفر و رمضان مى‏رفتم.
علاقه به سخن‏ورى و نویسندگى در من شدید بود هر كس منبر پرمایه‏ترى مى‏رفت، در دفتر مخصوص ثبت مى‏كردم. در حقیقت، براى منبرهاى خوب و سخن‏رانى‏هاى مفید، حكم نوار ضبط صوت داشتم. یادم هست كه در شیراز سى شب ماه مبارك رمضان در مجلس سخن‏رانى یكى از وعّاظ معروف شیراز شركت كردم و پس از بازگشت به حجره مدرسه، سخن‏رانى او را از نوار حافظه خودم پیاده و در دفتر مخصوص ثبت كردم.
این كار به ضمیمه مطالعات و یادداشت‏هاى خودم باعث شد كه در كار وعظ و خطابه پیش‏رفت كنم و به همین علّت، به هر جا سفر مى‏كردم، شاخص مى‏شدم.
در سال‏هاى اقامت در شیراز، سعى مى‏كردم كه با روزنامه‏ها ارتباط قلمى داشته باشم. سوژه‏هایى انتخاب مى‏كردم و در باره آن‏ها مقاله مى‏نوشتم و براى روزنامه پارس كه در شیراز منتشر مى‏شد و روزنامه دینى نداى حق كه در تهران منتشر مى‏شد، ارسال‏مى‏كردم.به‏قدرى دراین كار، جدّیّت كردم تا سرانجام، این دو روزنامه برخى از مقالاتم را چاپ كردند. این كار كه براى من بسیار شوق‏انگیز و شاد كننده بود و الآن توصیف آن شوق و شادى برایم دشوار است، مرا در مسیر نویسندگى قرار داد و خدا را شكر مى‏كنم كه هنوز قلم را از دستم نینداخته است.
ماه محرّم و صفر سال 1338شمسى به آبادان رفتم و از آن‏جا مستقیماً به قم آمدم و در مدرسه دارالشّفاء در حجره مشتركى به ادامه تحصیل پرداختم.
در قم نمى‏دانستم از درس كدام یك از مدرّسان استفاده كنم. ناچار از آیةاللّه مظاهرى اصفهانى كسب تكلیف كردم. ایشان از دو مدرّس بسیار تعریف كردند: یكى امام راحل و دیگرى آیةاللّه محقّق داماد0 ولى توصیه كردند كه فعلاً درس آقاى داماد براى من زود است و ترجیح داد كه به درس امام بروم.
من هم به توصیه ایشان عمل كردم و درس اصلى خودم را خارج فقه و اصول امام راحل كه در مسجد سلماسى برگزار مى‏شد، قرار دادم. منتهى در درس مرحوم آیةاللّه بروجردى - كه تعطیلات زیاد داشت - نیز شركت مى‏كردم. مرحوم آیةاللّه حاج آقا مصطفى خمینى نیز درس شرح منظومه‏اى شروع كرد كه با جمعى از دوستان از افاضات ایشان بهره مى‏بردیم. از درس جلد دوم كفایه مرحوم آیةاللّه سلطانى طباطبائى نیز مدّت كوتاهى استفاده بردم.
در آن سال‏ها علّامه طباطبائى درس اسفار را تعطیل كرده بود و درس الهیّات شفا را براى عدّه معدودى در مسجد سلماسى افاضه مى‏كرد. آن سال‏ها كتاب الهیّات شفا در دست‏رس نبود. ناچار با برخى از دوستان به كتاب‏خانه مدرسه حجّتیّه مى‏رفتیم و صفحاتى از كتاب الهیّات شفا را دست نویس مى‏كردیم، تا بتوانیم از درس علّامه استفاده كنیم.
ناگفته نگذارم كه در ایّام اقامت در شیراز، در كنار تحصیل، دروسى را كه آموخته بودم، تدریس مى‏كردم و این را در رشد علمى خود مؤثّر و مفید مى‏دانستم. در حوزه علمیّه قم نیز این روش را ادامه دادم.
با ورود به قم، تمام مزایایى كه به لحاظ معیشتى در شیراز داشتم، قطع شد. آن زمان مرحوم آیةاللّه بروجردى به طلبه‏اى كه در مقطع خارج تحصیل مى‏كرد و از عهده امتحان بر آمده بود، در صورت مجرّد بودن، مبلغ سى تومان و در صورت معیل بودن، مبلغ شصت تومان شهریّه مى‏داد.
چند ماهى در قم ادامه تحصیل دادم، تا زمان امتحانات حوزه فرا رسید و من خودم را براى شركت در امتحانات آماده كردم. براى مقطع خارج، جزوه‏اى از درس خارج مى‏خواستند و از جلدین كفایه و مكاسب امتحان مى‏گرفتند. در امتحان شركت كردم و پذیرفته شدم و براى اوّلین بار، مبلغ سى تومان شهریّه دریافت كردم. جزوه‏اى كه در امتحانات ارائه دادم، مربوط به درس آیةاللّه بروجردى بود.
اندیشه داشتن مدرك تحصیلى غیر حوزوى هنوز در سر داشتم. با داشتن دیپلم متوسّطه مشتاق بودم كه مدرك لیسانس بگیرم. از آن‏جا كه شهداى بزرگوار انقلاب، مرحوم استاد مطهّرى به تدریس در دانشكده الهیّات دانشگاه تهران پرداخته بود و مرحوم دكتر بهشتى، دكتر مفتّح و دكتر باهنر براى اخذ مدرك وارد آن دانشكده شده بودند، من هم ترجیح دادم كه سیره همین سلف صالح را دنبال كنم. از این‏رو، در سال 1339 شمسى در كنكور دانشكده مزبور شركت كردم و پذیرفته شدم. جمع میان تحصیل حوزوى و دانشگاهى مشكل بود؛ ولى آن سال‏ها تا سال 1342 شمسى كه این‏جانب به عنوان شاگرد اوّل دانشكده الهیّات فارغ‏التّحصیل شدم، دانشگاه صحنه اعتصابات و تظاهرات دانش‏جویى بود و هر ساله از بهمن تا خرداد كه موسم امتحانات بود، دانشگاه تعطیل مى‏شد و من به راحتى به تحصیلات حوزوى مى‏پرداختم. به خصوص كه رشته من - به اصطلاح آن روز - معقول یعنى فلسفه و كلام امروز بود و من متون اصلى را در حوزه خوانده بودم.
تنها دروسى از قبیل ملل و نحل یا تاریخ فلسفه برایم تازگى داشت. در سال دوم دانشكده درس فلسفه را از متن شرح منظومه سبزوارى، مرحوم استاد مطهّرى تدریس مى‏كرد و به حق از محضر ایشان بهره گرفتم؛ هر چند قبلاً این درس را خوانده بودم.سال 1342شمسى كه سال پر بركت قیام پانزدهم خرداد بود، در دوره لیسانس فارغ التّحصیل شدم. هنوز این صحنه در ذهنم مجسّم است كه روز عاشورا جمعیّتى عظیم وارد میدان بهارستان شد و از آن‏جا به سوى دانشگاه تهران به راه افتاد. همه جوان بودند و همه پیراهن مشكى به تن داشتند و هر كدام چوبى حمل مى‏كردند كه بر سر آن، عكسى از امام نصب شده بود و شعارشان این بود:
خمینى، خمینى، خدا نگه‏دار تو
بمیرد، بمیرد، دشمن خون‏خوار تو
من خود استعداد زیادى براى ورود در كارهاى سیاسى داشتم، در شیراز این زمینه فراهم شد و در قم با حضور در مجلس درس امام و استماع سخن‏رانى‏ها و مطالعه پیام‏هاى ایشان و سایر مراجع و ارتباط با دوستان انقلابى، شدّت یافت.
به علّت این‏كه در دوره لیسانس شاگرد اوّل شده بودم، بدون كنكور اجازه دادند كه در دوره دكترا ادامه تحصیل دهم. در سال 1345شمسى فارغ‏التّحصیل دكتراى فلسفه شدم و در سال 1356 شمسى رساله دكتراى خود را - كه به راهنمایى استاد مطهّرى - تدوین شده بود، بدون حضور ایشان دفاع كردم؛ چرا كه ایشان را به علّت مبارزات عقیدتى و سیاسى بازنشسته كرده بودند.
یكى از استادان كنونى دانشكده الهیّات مى‏گفت: ما دیدیم مطهّرى و آریان‏پور با هم برسر مسائل عقیدتى درگیرند و دانش‏جویان نیز در موافقت و مخالفت با آنان دو دسته شده و دانشكده را به تشنّج كشیده‏اند. از این‏رو، در شوراى دانشكده تصویب كردیم كه هر دو بازنشسته شوند. معناى این گزارش این است كه استاد مطهّرى همواره فداى عقیده پاك خودش شده است. براى تكمیل مطالعات و تحصیلات خود یك سال هم در دانش‏سراى عالى سابق، فوق‏لیسانس علوم تربیتى را گذرانیدم و نتیجه آن تألیف و تدوین چند جلد كتاب تربیتى شد كه شرح آن خواهد آمد.
مرحوم استاد دكتر مهدى حائرى یزدى كه به حق جامع الحكمتین و خود از شاگردان مرحوم آیةاللّه بروجردى و امام راحل و فقیه و اصولى و فیلسوف نام‏دارى بود، پس از بازنشستگى استاد مطهّرى بقیّه راهنمایى پایان‏نامه دكتراى مرا بر عهده گرفت و البته قسمتى از اسفار و شفا را در دوره دكترا از محضر ایشان استفاده برده بودم.
پس از فراغت از تحصیلات دانشگاهى عزم خود را بر اقامت در قم و ادامه تحصیلات حوزوى و تدریس در حوزه جزم كردم. با تبعید امام راحل، درس مرحوم آیةاللّه محقّق داماد را ترجیح دادم و چند سالى از محضر ایشان بهره بردم. با مرگ زودرس ایشان، حوزه از وجود پر بركت استادى بر جسته محروم شد. روانش شاد و درجاتش متعالى باد.
با ارتحال ایشان دروس خارج را در محضر اساتید و مراجع حوزه تا سال 1357شمسى كه سال پیروزى انقلاب بود، ادامه دادم.حوادثى كه از سال 1342 - تا 1357 شمسى اتّفاق افتاده بود، همه و همه در ساختار ذهنى و گرایش سیاسى این‏جانب تأثیر گذاشته بود و به همین علّت در سه حوزه تألیف، تدریس و منبر و خطابه، راه واحدى را دنبال مى‏كردم و آن هم روشن‏گرى مخاطبان و فراهم كردن زمینه سقوط رژیم ستم‏شاهى بود.م
رحوم شهید قدّوسى، شهید بهشتى، شهید مفّتح و شهید باهنر از دوستانى بودند كه این‏جانب براى افكار و آراى‏شان احترام قائل بودم و قطعاً سیره و اخلاقیّات آنان در من تأثیر داشت. به خصوص كه چند سالى در مدرسه حقّانى تدریس مى‏كردم و با شهید قدّوسى ارتباط نزدیك داشتم.
از سال 1344 شمسى كه به عنوان دبیر در دبیرستان‏هاى قم مشغول كار شدم، سعى مى‏كردم كه جوانان و نوجوانان را به سوى هدفى كه اشاره شد، هدایت كنم.
انتخاب این شغل هم با الهام از روش شهداى بزرگوارى چون دكتر بهشتى، دكتر مفتّح و دكتر باهنر بود.
مرحوم آیةاللّه ربّانى شیرازى همواره مشوّق و دل‏گرم كننده من بود. از آیةاللّه‏العظمى مكارم شیرازى و آیةاللّه سبحانى و آیةاللّه خزعلى بهره‏هاى فكرى مى‏گرفتم. آیةاللّه سبحانى از من خواستند كه در مجلّه مكتب اسلام مقاله بنویسیم. این كار از سال 1342 شمسى آغاز شد و هنوز هم ادامه دارد.
با ورود در جمع نویسندگان مكتب اسلام، كارها و فعّالیّت‏هاى قلمى پیش‏رفت كرد و همان چیزى كه از دیرباز به آن، عشق مى‏ورزیدم، تحقّق یافت.
قبل از پیروزى انقلابدر طلیعه نهضت، یعنى قبل از سال 1342 شمسى همراه و هم‏آهنگ با نهضت بودم. از سال 1342 شمسى مبارزات خود را از طریق سخن‏رانى‏هاى انتقادى و اعتراض‏آمیز آغاز كردم. حوزه تبلیغاتم بیش‏تر، استان خوزستان و به طور عمده شهر آبادان بود. در آن‏جا دایماً با ساواك و شهربانى درگیر بودم و سرانجام از ورود به آبادان ممنوع شدم.
در سال 1352 شمسى عازم حج بودم. از شهربانى قم تقاضاى گذرنامه را كردم. پس از چند روز كامكار - رئیس اطلاعات - مرا احضار كرد و گذرنامه نشانم داد و گفت: نمى‏دهیم. پرسیدم: چرا؟ گفت: از ساواك بپرسید. پس از چند روزى دوندگى گذرنامه را دادند؛ ولى به هنگام سوار شدن به هواپیما مرا بازگرداندند و گفتند: ممنوع الخروج مى‏باشید. سرانجام پس از چند روزى تلاش و دوندگى اجازه خروج دادند. در نتیجه چند روزى از كاروان عقب ماندم و از مدّت زیارتم كم شد.
در یكى از سال‏ها - كه دقیقاً یادم نیست - به دعوت آیةاللّه سیّد صادق روحانى در ماه مبارك رمضان بعد از نماز ظهر و عصر در مسجد جمعه منبر مى‏رفتم. بعد از چند روز دستگیر شدم. شهربانى مرا تحویل ساواك داد و ساواك دستور خروج و حكم تبعید مرا صادر كرد. سرانجام با وساطت برخى از متنفّذین از تبعید صرف نظر كردند.
به خاطر سخن‏رانى‏هایى كه در تهران داشتم، در یكى از سال‏ها ساواك تهران مرا احضار كرد و پس از بازجویى گفتند: آیه (و لا تحسبنّ الذین قتلوا فى سبیل اللّه أمواتاً بل أحیاء...) را در سخن‏رانى نخوانید كه چریك ساز است.
در سال 1356 شمسى قرار شد كه در مجتمع قم كه وابسته به دانشگاه تهران است، تدریس كنم. ساواك احضارم كرد و گفت: تدریس در دانشگاه منوط به دو چیز است: یكى این‏كه محرز شود كه تاكنون چه همكارى‏هایى با ساواك كرده‏اید و دیگر این‏كه بگویید: بعد از این چه همكارى‏هایى خواهید كرد. جواب دادم: نه تاكنون همكارى كرده‏ام و نه بعد از این همكارى مى‏كنم. گفتند: ما هم اجازه تدریس در دانشگاه را به شما نمى‏دهیم و بدین ترتیب، مانع تدریس در دانشگاه شدند.
در سال 1351 شمسى در فسا منبر رفتم و در باره خدایگان بحث كردم و آیاتى كه مربوط به ادّعاى خدایى فرعون است، قرائت كردم. مرا دستگیر كردند و در شیراز تحویل كمیته مشترك دادند، چند روزى مفصلّاً بازجویى كردند و سرانجام تحویل دادگاه نظامى دادند. در دادگاه نظامى پس از بازجویى ضامن گرفتند و آزادم كردند. پس از چند ماه محاكمه كردند. در دادگاه بدوى و در دادگاه تجدید نظر، نظامیان شاه مرا تبرئه كردند. مى‏گفتند: با ذكر كلمه خدایگان به شاه اهانت شده و من مى‏گفتم: نمى‏دانستم كه به شاه خدایگان مى‏گویند.
سال بعد كه به دعوت مرحوم آیةاللّه نسّابه در داراب منبر مى‏رفتم، بار دیگر دستگیرم كردند و به شیراز آوردند و 48 ساعت دستم را به میله تخت بستند. تنها موقع قضاى حاجت و نماز و صرف غذا باز مى‏كردند. جرمم این بود كه در باره زندان‏هاى هارون و شكنجه‏هاى آن بحث كرده‏ام و بر زندان‏هاى شاه تطبیق شده است.
در رمضان سال 1357شمسى كه انقلاب به پیروزى نزدیك مى‏شد، در مسجد حجّة بن الحسن، واقع در خیابان سهروردى تهران، روزها بعد از نماز منبر مى‏رفتم. در یكى از روزهاى ماه مبارك، در نزدیكى مسجد دستگیرم كردند و به كمیته مشترك بردند و در یكى از سلّول‏هاى تنگ و تاریك زندانى كردند. در آن‏جا بازجویى‏ها بسیار طولانى و خسته كننده بود. پس از چند روزى به سلّول غیر انفرادى بردند. در آن‏جا با آیةاللّه قاضى خرّم آبادى رئیس دانشگاه قم و مرحوم شهید شاه آبادى و آقاى اخترى امام جمعه محترم سمنان و كسانى دیگر هم سلّول شدیم و از آن‏جا خاطرات خوشى دارم.
سرانجام در اوایل مهر آزادم كردند و استدلالشان این بود كه شما باید شاگردان دبیرستانى را درس بدهید. معلوم بود كه از تعطیل ماندن كلاس‏ها نگران بودند.
پس از آزادى و ورود به قم انجمن اسلامى معلّمان قم را با برخى از همكاران تشكیل دادیم و اعتصاب معلّمان و تعطیلى مدارس را پى‏گرفتیم، در این جریان با جناب آقاى صانعى‏رئیس محترم بنیاد 15 خرداد در ارتباط بودیم و در حقیقت، ایشان به نمایندگى از بیت امام و سران انقلاب به ما خط مى‏دادند.در همین ایّام، مكرّراً به فسا مى‏رفتم و راه‏پیمایى‏هاى شهر و روستاها را برنامه‏ریزى مى‏كردم و هر جا حضور داشتم، سخن‏رانى مى‏كردم. در بعضى از مراسم، نیروها تیراندازى مى‏كردند و افرادى زخمى مى‏شدند. به یك لحاظ هم خروج از قم ضرورت داشت؛ چرا كه با قطعى شدن اعتصاب معلّمان حكومت‏نظامى در صدد دستگیرى این‏جانب بوبعد از پیروزى انقلاب پس از پیروزى انقلاب اسلامى هم‏چنان در جریان رأى‏گیرى‏ها و انتخابات‏ها بودم، سفرى از سوى امام راحل و با حكمى كه از سوى ایشان صادر شده بود، به بروجرد رفتم و مسائل و مشكلات آن‏جا را حل كردم. حضرت آقاى شاهرخى دوست و همكار ما در مجلس خبرگان دوره سوم و در برخى از ادوار مجلس شوراى اسلامى نیز در آن‏جا بودند. اصرار كردند كه من بمانم و ایشان به قم بیایند؛ ولى نپذیرفتم. مأموریّت‏هایى در استان فارس در شهرستان فسا و شهرستان كازرون به من داده شد كه انجام یافت.
اهالى كازرون اصرار داشتند كه مسئولیّت دادگاه انقلاب را بپذیرم. مرحوم آیةاللّه پسندیده هم در جریان بودند؛ ولى به علّت گرفتارى‏هاى دیگر، توفیق قبول این مسئولیّت پیدا نشد.
با شروع انتخابات مجلس شوراى اسلامى از سوى اهالى شهرستان فسا به نمایندگى مجلس انتخاب شدم. با پایان دوره اوّل بار دیگر در دوره دوم به نمایندگى مردم فسا برگزیده شدم.
از سال 1365 شمسى از آموزش و پرورش قم به دانشكده الهیات دانشگاه تهران منتقل شدم. در این چند سال، مراحل استادیارى و دانشیارى را پشت سر گذاشتم و اكنون به عنوان استاد تمام وقت به كار تدریس دروس فلسفه دوره دكترا اشتغال دارم.
از سال 1367 شمسى به عنوان ریاست گروه فلسفه دانشكده مزبور برگزیده شدم. این مسئولیّت، هنوز هم ادامه دارد. اخیراً طى حكمى براى دو سال دیگر هم تمدید شده است.

در تدریس‏هاى حوزوى تمام متون درسى را تا كفایه و مكاسب تدریس كرده‏ام.
رسائل را مخصوصاً الرسائل الجدیده آیة اللّه مشكینى را بیش‏تر تدریس كرده‏ام. شرح منظومه سبزوارى را چند بار درس داده‏ام. این درس در زیر گنبد مسجد اعظم تا قبل از پیروزى انقلاب از دروس شاخص حوزه بود. پس از پیروزى انقلاب نیز یك دوره شرح منظومه و یك دوره الهیّات شفا را در مَدْرس مدرسه فیضیّه تدریس كرده‏ام.اكنون در دوره‏هاى دكتراى دانشگاه‏ها - اعم از دانشگاه تهران و دانشگاه آزاد - اسفار و شفا تدریس مى‏كنم.
با توجّه به علاقه زیادى كه به تدریس تفسیر، فقه، اصول و كلام دارم، دوره‏هاى مكرّرى در مدرسه عالى شهید مطهّرى و دانشگاه امام صادق و دانشكده الهیّات دانشگاه تهران و دانشگاه قم، دروس مزبور را در سطح عالى تدریس كرده‏ام.در موقع كاندیدا شدن براى نمایندگى مجلس خبرگان از من امتحان نخواستند. معلوم شد كه آیةاللّه امامى كاشانى از اعضاى آن زمان شوراى نگهبان با مراجعه به سوابق تدریس فقه و اصول این‏جانب در مدرسه عالى شهید مطهّرى به این نتیجه رسیده‏اند كه امتحان لازم نیست.
یكى از موادّى كه در دوره دكتراى رشته علوم قرآنى تدریس كرده‏ام، بحث و بررسى در باره احادیث موضوعه است كه با فراهم بودن مواد اوّلیّه آن مى‏تواند به صورت كتابى منتشر شود. درس دیگرى كه در آن دوره داده‏ام، نقد و بررسى ترجمه‏هاى قرآن است.
دروس كلامى و تاریخ علم كلام را مكرّراً تدریس كرده‏ام و این، اعم است از مسائل قدیم كلامى و مسائل جدید كلامى، هر چند امروز كلام جدید مى‏گویند؛ ولى من معتقدم كه كلام، قدیم و جدید ندارد؛ بلكه مسائل قدیم و جدید داریم؛ مانند مسائل مستحدثه در فقه.
از دوران نمایندگى مجلس تاكنون ارتباط خودم را با حوزه علمیّه قطع نكرده‏ام، اكنون در مدرسه امام خمینى درس كلام و در مؤسّسه امام صادق(ع) كه دوره‏هاى كلام تخصّصى حوزه در آن‏جا برگزار مى‏شود، درس اسفار و در مدرسه امام‏حسین(ع) كه محلّ برگزارى دوره‏هاى تخصّصى تفسیر حوزه است، درس تفسیر موضوعى مى‏گویم.
در مجلس شوراى اسلامى ریاست كمیسیون آموزش و پرورش یا معاونت كمیسیون فرهنگ و آموزش عالى و عضویّت كمیسیون تحقیق را بر عهده داشتم و مطالعه پرونده‏هایى كه اشخاص در ساواك منحلّه داشتند، معمولاً بر عهده داشتم.
خاطره مهمّ من در مجلس دوره اوّل قانون‏گذارى، عزل بنى‏صدر از مقام ریاست‏جمهورى بود.
در عین نمایندگى مجلس سفرهاى متعدّد و مكرّرى به مناطق جنگى داشتم. فضاى جبهه‏ها، فضایى آكنده از روحانیّت و معنویّت بود. حضور نمایندگان مجلس - مخصوصاً براى خود من - دو فایده داشت: یكى دل‏گرمى و تشویق رزمندگان و دیگرى روحیّه گرفتن دیدار كنندگان.
یكى از خاطرات شیرین و فراموش نشدنى من، این بود كه بلافاصله پس از فتح فاو به آن‏جا رفتم و از عملیّات قهرمانانه و حیرت برانگیز فاتحان فاو و گزارش‏هایى كه دادند و صحنه‏هایى كه بازدید شد، لذّت بسیار بردم. واقعاً كارى شبیه اعجاز انجام شده بود. چند رزمنده قهرمان به وسیله شنا خود را به جزیره مزبور رسانیده و نیروهاى عراقى را تار و مار كرده بودند.اكنون در سومین دوره مجلس خبرگان به عنوان نایب رئیس كمیسیون آیین‏نامه انجام وظیفه مى‏كنم. با این‏كه در ایّام انتخابات، تبلیغات ضعیفى داشتم، مردم رشید استان فارس به من رأى چشم‏گیرى دادند و با آرایى بالاى پانصدهزار، به عنوان نفر سوم از پنج نماینده استان برگزیده شدم. در اوّلین دوره انتخابات هیئت رئیسه مجلس حضور داشتم؛ ولى در دومین دوره به علّت تشرّف به حج، حضور نداشتم.

كتب: ‏

1.راه تكامل در هفت جلد باهمكارى آقایان ادیب لارى و محمد امامى(ترجمه التّكامل فى الاسلام)؛
2.ترجمه تفسیر مجمع البیان كه جلد اوّل آن را مرحوم شهید دكتر مفتّح و آیةاللّه العظمى نورى همدانى ترجمه كردند و در دو جلد منتشر شد. جلد دوم، سوم و چهارم را این‏جانب ترجمه كردم كه در هشت جلد منتشر شده است؛
3.على و قومیّت عربى(ترجمه جلد پنجم الامام على، صوت العدالة الانسانیّه)؛
4.تربیت كودك در جهان امروز؛
5.اسلام و حقوق كودك؛
6.نسل نوخاسته؛
7.تربیت از دیدگاه اسلام؛
8.اسلام و تربیت كودكان؛
9.اسلام و بازى كودكان؛
10.مبانى تربیت بدنى در اسلام؛
11.زنان نامدار(سه جلد)؛
12.مادر پیامبر(ترجمه امّ النبى)؛
13.پاسخ به شبهاتى پیرامون تشیّع (ترجمه شبهاتٌ حولَ التشیّع)؛
14.مسائل و مشكلات تربیتى؛
15.مسائل و مشكلات خانوادگى؛
16.مسائل و مشكلات زناشویى؛
17.گام‏هایى در راه تبلیغ (ترجمه خطواتٌ على طریق الاسلام)؛
18.خانواده در قرآن؛
19.حكومت در قرآن؛
20.مستضعف در قرآن؛
21.انسان در قرآن؛
22.عیسى در قرآن؛
23.عیسى پیام‏آور اسلام؛
24.قهرمان علقمه؛
25.تأمّلات كلامى؛
26.فلسفه دین(آماده چاپ)؛
27.گوهر و صدف دین(آماده چاپ)؛
28.قانون اساسى و مجلس شورا از دیدگاه نائینى(آماده چاپ)؛
29.هستى و علل آن( ترجمه و تفسیر نمط چهارم از اشارات شیخ الرّئیس)؛
30.صنع و ابداع( ترجمه و تفسیر نمط پنجم از اشارات شیخ الرّئیس)؛
31.غایات و مبادى( ترجمه و تفسیر نمط ششم از اشارات شیخ الرّئیس، آماده چاپ)؛
32.انسان و مذهب؛
33.فقه مقدّماتى(براى دانش‏جویان دانشگاه پیام نور)؛
34.فقه تخصّصى یك(براى دانش‏جویان دانشگاه پیام نور)؛
35.اقتصاد در مكتب توحید؛
36.خدا در قرآن؛
37.مبارزات ایدئولوژیك؛
38.ترجمه دعاى ابوحمزه ثمالى(كه در دوران اقامت در شیراز ترجمه و چاپ شد)؛
39.حق و باطل(مجموعه مقالات فصلنامه تخصّصى كلام اسلامى، آماده چاپ)؛
40.سیرى در اندیشه‏هاى علوى(آماده چاپ)؛
41.فاطمه، الگوى همه تاریخ(در دست تألیف).

در عین حال، صدها پایان نامه دكترا و كارشناسى حوزه و دانشگاه را راهنمایى كرده‏ام.

اكنون این‏جانب با بخش پژوهشى دانشگاه تهران در ارتباطم و برخى از طرح‏هاى نیمه كلان را در دست اجرا دارم.
با مجلّاتى از قبیل مجلّه تخصّصى كلام و مجلّه مكتب اسلام و...همكارى دارم. براى برخى از كنگره‏ها و مجامع علمى مقالاتى نوشته‏ام كه به چاپ رسیده است.


حجت الاسلام والمسلمين عبدالکريم  پاک نيا

او در سال 1341شمسي در شهر تبريز به دنيا آمد و در سال 1354 بعد از اتمام تحصيلات دوره ابتدايي دروس جديد،وارد حوزه علميه شد.پدرش حاج اسماعيل يکي از معماران متدين و عالم پرور آن شهر بود. عبد الکريم دروس مقدماتي حوزه و ادبيات عرب را،از اساتيد آن زمان در مدارس علميه طالبيه،صادقيه،حسن پادشاه و حاج صفر علي،فرا گرفت.با شتاب گرفتن انقلاب اسلامي ايران،در 29 بهمن 1356 در کنار ديگر طلاب درس را تعطيل،و همراه ساير اقشار مختلف جامعه به جمع انقلابيون پيوست.بعد از پيروزي شکوهمند انقلاب اسلامي ايران به تحصيل ادامه داد تا اينکه در سال 1359 براي تکميل تحصيلات خود در عرصۀ علوم اسلامي،به شهر مقدس قم هجرت کرد.کتاب هاي مطوّل،حاشيه ملا عبد الله،شرح باب حادي عشر را نزد شيخ محمد علي مدرس افغاني و سيد هاشم خوئي و شرح لمعه را در نزد شيخ علي پناه اشتهاردي و شيخ کريم ملاّئي تبريزي خواند.درس تفسير قرآن را از آيات عظام دکتر صادقي طهراني و جوادي آملي و دروس سطح عالي فقه و اصول را از بزرگاني همچون آقايان شيخ احمد پاياني،شيخ مصطفي اعتمادي،آقا سيد رسول طهراني و منطق و حکمت را نيز از آيت الله شيخ يحيي انصاري شيرازي و شيخ حسن مجد آموخت. درس خارج فقه و اصول را از محضر حضرات آيات شيخ جواد تبريزي،شيخ حسين وحيد خراساني،شيخ حسين نوري،سيد موسي زنجاني،شيخ مسلم ملکوتي و شيخ جعفر سبحاني بهره مند گرديد.در کنار تحصيل از سال 1371 به تدريس ادبيات،معاني و بيان،منطق،فلسفه مقدماتي،فقه و اصول و ساير دروس سطوح عالي پرداخت.همچنين از سال 1366 تاکنون در عرصه تبليغ به مناسب هاي مختلف در 15 استان کشور به فعاليت هاي تبليغي و خدمات در اين وادي اشتغال داشته است.بالاخره در کنار اين اشتغالات عمده ترين وقت خود را در عرصه پژوهش هاي علمي و تحقيقي در موضوعات مختلف ديني،تاريخي،تربيتي و اخلاقي- که بيشترين علاقه را داشت- صرف نمود.در اين راستا،از رهنمودها و تشويق هاي استاد محمود مهدي پور بهره بردحاصل تلاش هاي وي در قالب کتاب و مقاله،توسط ناشرين مختلف و يا در مطبوعات و رسانه هاي سراسري چاپ و منتشر شده است.مهمترين موضوعات اين آثار عبارتند از:سيره و سخن پيشوايان معصوم(ع)،مناسبت هاي مذهبي،شرح حال شخصيت هاي تاثير گذار در جهان اسلام،انديشه هاي اهل بيت(ع)در مسائل اخلاقي،عقيدتي،تربيتي،سياسي،فرهنگي و اجتماعي،مقالات قرآني، ياران اهل بيت(ع) و غيره.

كتب: ‏

پيامبر اکرم(ص)
1. تربيت در سيره امام مجتبي (ع) / نشر هجرت / 1382
2. جلوه هايي از نور قرآن / نشر مشهور / 1379
3. حقوق متقابل والدين و فرزندان / نشر کمال الملک / 1382
4. الخصائص الرضويه / نشر نسيم کوثر / 1384
5. آموزه هاي وحي در قصه هاي تربيتي / نشر فرهنگ اهل بيت (ع) / 1384
6. الخصائص الحسينيه (ويژگي هاي امام حسين) / انتشارات نسيم کوثر
7.الخصائص النبويه(ويژگي هاي پيامبر اعظم ص)/ انتشارات نسيم کوثر.
8.يک قرن وفاداري،زندگي نامه جابر بن عبدالله انصاري/ انتشارت پگاه انديشه.
9.نگاهي به ولادت و دوران کودکي پيامبر/ موسسه ياران امين.
10.خاطرات ماندگار،از خوبان روزگار،انتشارات فرهنگ اهل بيت(ع)
11.امام زمان(ع)سرچشمۀ نشاط جهان،انتشارات فرهنگ اهل بيت(ع).
12.الخصائص الجواديه ويژگي هاي امام جواد(ع)انتشارات نسيم کوثر.
13.طب النبي،(گفتار پيامبر اکرم ص در زمينۀ پزشکي،بهداشت،سلامت،زيبايي و....) / انتشارات فرهنگ اهل بيت(ع).
14.رهنمودهاي حضرت محمد(ص)براي درمان وسواس/ انشارات فرهنگ اهل بيت(ع).


مرحوم آیت الله حاج شیخ ابو طالب تجلیل تبریزى

تولد و دوران كودكی

آیت‌الله ابوطالب تجلیل در سال 1305 شمسی در تبریز و در خانواده‌ای مذهبی و علاقه‌مند به خاندان پاك پیامبر (ص) چشم به جهان گشود. پدرش حاج میرزاعلی‌اكبر مردی زاهد و مستجاب‌الدعوة و مادرش زنی پاكدامن و باوقار بود؛ به گونه‌ای كه رفتار و گفتار او در فرزندانش تأثیر زیادی گذاشته بود. خانواده ایشان به كسب معارف اسلامی و احترام به عالمان دینی، توجه ویژه‌ای داشت.

دوران تحصیل

پس از به پایان رساندن تحصیلات كلاسیك، به حوزه علمیه پای نهاد و تحصیلات مقدماتی خود را در تبریز آغاز كرد. در آن روزگار، در تبریز تحصیل علوم دینی رونق چندانی نداشت و شمار طلاب علوم دینی در مدارس علمیه آن شهر، بسیار كم و گذران زندگی آنها با مشقت فراوان همراه بود؛ اما اینها هیچ كدام تردیدی در روحیه آیت‌الله تجلیل به وجود نیاورد و او مصمم، تحصیلات دینی را پی می‌گرفت و از محضر استادان آن دیار بهره می‌برد. از میان این اساتید آیت‌الله الهی (برادر علامه طباطبایی) در رشد علمی و عملی او سهم به سزایی داشت و وی هماره از آن مرد بافضیلت به نیكی و عظمت یاد می‌كند.

پس از آن، برای تكمیل آموخته‌‌های خود در سال 1315 شمسی راهی قم شد تا از محضر استادان آن شهر عالم‌پرور نیز بهره ببرد. در قم مورد عنایت آیت‌الله حجت قرار گرفت؛ به گونه‌ای كه هزینه كتاب‌های او و نیز دادن حجره را شخصا به عهده گرفت. وی در كنار اشتغال به فقه و اصول، به علوم عقلی و حكمت نیز می‌پرداخت و همواره به شركت در جلسات درس اخلاق نیز اهتمام ویژه داشت. ایشان بسیاری از پیشرفت‌های خود را مدیون عنایت اهل بیت (ع) و خاكساری در درگاه آنان می‌داند.

استادان و دوستان

ایشان در طول سال‌های تحصیل، به محضر عالمان فرهیخته بسیاری شرفیاب شد. در تبریز، استاد برخی از درس‌های او، مرحوم آیت‌الله الهی (برادر علامه طباطبایی) بود كه آن استاد با عظمت، توجه ویژه‌ای به شاگرد خود نشان می‌داد و هماره او را از علوم و معارف بسیاری كه در سینه داشت، بهره‌مند می‌كرد و در كنار تدریس، به تربیت او نیز اهتمام ویژه‌ای داشت.

یك سال پس از حضور او در قم، علامه طباطبایی نیز به قم مشرف شد و آیت‌الله تجلیل ابتدا باقی مانده مباحث فقهی دوره سطح و سپس درس خارج فقه را در محضر او فرا گرفت. پس از آن در علوم عقلی و حكمت نیز، همواره در درس‌های او شركت جدی داشت. علامه نیز به شاگرد مستعد خود علاقه بسیار نشان می‌داد؛ آن گونه كه فقه را به صورت خصوصی به او یاد می‌داد.

علاوه بر اینها، از درس آیات عظام: حجت، بروجردی و امام خمینی (ره) نیز استفاده می‌كرد و تقریرات درس آنان را بعدها به چاپ رساند. او همواره استادان خود را در زهد و تقوا و بصیرت سرآمد می‌داند و خاطرات فراوانی از آنها به یاد دارد كه خود، بخشی از حافظه حوزی امروز محسوب می‌شد.

وی از آیت‌الله مرعشی نجفی – دیگر استاد خود در فقه و اصول – اجازه روایت كسب كرده و در درس اخلاق امام خمینی نیز شركت جسته است. او در مدت تحصیل خد به نجف اشرف و دیگر عتبات عالیات مشرف شد و در آن جا نیز مورد عنایت آیت‌الله العظمی خوئی قرار گرفت.

از دوستان ایشان در دوران تحصیل می‌توان به آیت‌الله احمدی میانجی اشاره كرد.

فعالیت‌های علمی و فرهنگی

خدمات آیت‌الله تجلیل در عرصه علم و فرهنگ بسیار است. او از كسانی است كه به دستور آیت‌الله بروجردی به بازنویسی كتاب وسائل‌الشیعه مبادرت ورزید. در زیارت عتبات عالیات، آیت‌الله خویی نوشته‌های خود درباره‌ وسایل‌الشیعه و اضافات آن را به او سپرد تا به دست مرحوم بروجردی برساند.

با ارتحال آیت‌الله العظمی بروجردی وی رسما درس خود را آغاز كرد و بیش از سی سال به تدریس درس خارج اشتغال داشت. او در این راه شاگردان بسیاری را تربیت و به عالم اسلام تقدیم كرده است. علاوه بر این، آیت‌الله تجلیل با سخنرانی‌های خود را در ایام تبلیغ و غیر آن در نقاط مختلف به ارشاد مردم پرداخته است.

ایشان تاكنون تالیفات بسیاری از خود بر جای نهاده است كه به شرح زیر است:

1. رساله حجّیه الشهره
2. معجم الثقات و ترتیب الطبقات
3. من هوی المهدی
4. تكلمه الاحادیث اثبات الهداه
5. براهین المعارف الالهیه و العقاید الحقّه الامامیه
6. رساله فی علم الامام
7. اسلوب تعامل الامام الكاظم فی قبال الفقهاء العامه
8. رساله من حب الله
9. رد الشبهات حول الشیعه
10. البراهین الساطعه علی اعتقادات الامامیه
11. المعجم الجامع للمحاسن و المساوی المرویه عن محجج الله فی الاسلام
12. دایره المعارف الاسلامیه فی المحاسن و المساوی الانسانیه
13. رساله فی حكم سهم الامام فی زمان الغیبه
14. مدارك الفقه الحج و العمره
15. المناسك التحقیقیّه
16. تصنیف هفده جلد از مجلدات احقاق الحق
17. مخطوطات تنزیه الشیعه الاثنی عشریه عن الشبهات الواهیه
18. فوائد فقیهه و اصولیه
19. ارزش‌ها و ضداررش‌ها در قرآن
20. اسلام‌ شناسی
21. مبانی اعتقادی اسلام
22. راههای خداشناسی در طبیعت
23. پایه‌های علمی و منطقی عقاید اسلامی
24. پاسخ‌های ما به اشكالات دینی
25. آنچه حجاج باید بدانند
26. رساله عملیّه توضیح المسائل
27. مناسك حج
28. پندهای پیغمبر اكرم (ص) به ابوذر غفاری
29. منطق ریاضی
30. ردّ عقاید وهابی‌ها و نقد و بررسی كتاب محمد بن عبدالوهاب
31. یادداشت‌های حقوقی
32. تفسیر اللغات المشكله فی القرآن
33. پاسخ‌های اشكالات دینی طرح شده به اساتید معارف دانشگاه‌ها
34. ترجمه و تلخیص: المقارنات التشریحیه در حقوق تطبیقی
35. كتاب البیع (تقریرات مرحوم آیت الله حجت كوه كمری)
36. التعلیقات التحقیقه علی كتاب البیع
37. التعلیقات الاستدلالیه علی العروه الوثقی
38. التعلیقات الستدلالیه علی تحریر الوسیله
39. تقریرات ابحاث آیت الله العظمی بروجردی فی المباحث الفقهیه
40. تقریرات ابحاث آیت الله العظمی بروجردی فی المباحث الاصولیه
41. تقریرات ابحاث آیت العظمی الحجه الكوه كمری فی الصلاه
42. تقریرات ابحاث الحجه الكوه كمری فی المباحث الاصولیه

تقریرات درس‌های ایشان به قلم بعضی از فضلا و شاگردانش اینهاست:
1. مباحث الفاظ
2. مباحث عقلیّه و اصول عملیّه
3. كتاب الطهاره (2 جلد)
4. كتاب الصلاه (5 جلد)
5. كتاب النكاح
6. كتاب الایمان و النذور و الكفارات
7. كتاب المتاجر المكاسب المحرمه و البیع و الخیارات (2 جلد)
8. درس‌های الرجال
9. فقه مناسك الحج

فعالیت‌های سیاسی

وی در طول دوره‌‌ی تحصیل و تدریس خود از خدمات و فعالیت‌های سیاسی نیز بازنماند. او با حمایت از امام خمینی در مسائل سیاسی و افشای ماهیت رژیم شاه خدمات شایانی را انجام داد.

از فعالیت‌های و در این عرصه عضویت در جامعه مدرسین حوزه علمیه قم و شركت در جلسات آن و امضای اعلامیه‌های آن بوده است. وی از جمله كسانی بود كه طرح اعتصاب عمومی را در كشور به راه انداختند تا جلوی فعالیت‌های پلید رژیم طاغوت را بگیرند.

همچنین او با ارسال نزدیك به 1700 نامه به دوستان و آشنایان و افراد مذهبی، آنان را به قیام عمومی و مبارزه با رژیم پهلوی و پذیرش جمهوری اسلامی فراخواند كه این از نقاط و جلوه‌های ویژه‌ی زندگی سیاسی او به شمار می‌آید.

ایشان در سن هشتاد و هشت سالگی دار فانی را وداع گفتند.


علامه محمد تقي جعفري (ره)
استاد علامه محمد تقي جعفري قدس سره به سال 1304 خورشيدي در شهر تبريز متولد شد و پس از تحصيلات عاليه علوم اسلامي در شهر تبريز، طهران، قم و نجف اشرف در محضر آيات عظام، ميرزا فتاح شهيدي، شيخ محمدرضا تنكابني، شيخ كاظم شيرازي، سيد عبدالهادي شيرازي، سيد ابوالقاسم خويي و سيد محسن حكيم كسب فيض نمود.

تا حال حاضر بيش از هشتاد اثر از آثار استاد به طبع رسيده است و چاپ بعضي از آنان همچون شرح مثنوي در 15 جلد مكرر را تجديد گرديده است. ضمناً تحت نظارت ايشان و طي 12 سال كاملترين كشف الابيات مثنوي مولوي در 4 جلد رحلي تحت عنوان «از دريا به دريا» منتشر شده است.
از آثار برجسته ايشان شرح و تفسير بر نهج البلاغه مي باشد كه 27 جلد آن به زبان فارسي چاپ و منتشر شده است. ديگر اثر نفيس استاد جعفري، در زمينه بررسي و مقايسه افكار مولانا با فلسفه ها و جهان بيني هاي شرق و غرب مي باشد كه تحت عنوان مولوي و جهان بيني ها چاپ شده است.
در زمينه حقوق بشر و مقايسه آن با حقوق بشر در اسلام، كتاب مفصل و مشروحي به قلم ايشان منتشر شده كه نظريات جديد آن در كنفرانس اسلامي طرح ومورد استفاده قرار گرفته است. كتاب مزبور به زبان انگليسي نيز ترجمه و چاپ شده است و به زبان ژاپني توسط يكي از اساتيد دانشگاه ناكويا در دست ترجمه است.
بيش از 60 كتاب و مقاله ديگر استاد علامه جعفري هنوز منتشر نشده و در آينده به طبع خواهند رسيد. كه به اين ترتيب مجموعه آثار منتشر نشده ايشان متجاوز از 150 عنوان مي گردد. كتاب هاي ايشان در زمينه هاي: فقه، علوم سياسي، روان شناسي، علوم تربيتي، معارف اسلامي، نظريه زيبايي و هنر در اسلام مباحث فلسفي و كلامي، مشحون از آرا و نظريات ابتكاري و بديع است.
تاكنون ده ها نويسنده، استاد و محقق و متفكر از سراسر جهان با ايشان مذاكرات علمي داشته اند كه بيش از 50 فقره از اين مذاكرات در 2 جلد كتاب تحت عنوان «تكاپوي انديشه ها» منتشر شده است.
لازم به ذكر است كه مكاتبات علمي علامه جعفري با برتراند راسل فيلسوف شهير انگليسي كه طي آنها، استاد جعفري به برخي از نظريات راسل انتقاد وارد ساخته، در بعضي از كتاب هاي ايشان مثل: نقد و بررسي افكار راسل، توضيح و بررسي مصاحبه راسل ـ وايت مكرر به چاپ رسيده است. همچنين كتابي تحت عنوان «بررسي و نقد سرگذشت انديشه ها» حاوي تحليل و نقد نظريات آلفرد نورث وايتهد پدر منطق رياضي كه يكي از بزرگترين فلاسفه اروپا مي باشد، چاپ و منتشر شده است.
ضمناً كتاب هايي به قلم ايشان در نقد و تحليل فلسفه پوزيتيويستي و نئوپوزيتيويستي معاصر غرب چاپ و منتشر شده است. كه از آن جمله مي توان به شرح و نقد نظريات كانت، هگل، دكارت و ديويد هيوم اشاره نمود.
استاد فقيد علامه محمد تقي جعفري (ره) بر اثر بيماري در تاريخ 25/8/1377 به رحمت ايزدي پيوست. روحش شاد و يادش گرامي باد.

فهرست آثار علامه محمدتقي جعفري (قدس سره)

در فقه:
1ـ رسائل فقهي كه شامل مطالب زير است:
ـ طهارت اهل كتاب
ـ ذبايح اهل كتاب
ـ عدم انحصار زكات در موارد نه گانه
ـ قاعده لاضرر و لاضرار
ـ حليت و حرمت گوشت انواع حيوانات
ـ حقوق حيوانات در فقه اسلامي
ـ كيفر سرقت در اسلام
ـ مقايسه حقوق بشر در اسلام و غرب
ـ بحثي درباره امر به معروف و نهي از منكر
ـ حرمت سقط جنين
ـ مسئوليت مدني ناشي از جرم كودكان بزهكار در فقه و حقوق اسلامي
2ـ حقوق جهاني بشر از ديدگاه اسلام و غرب (فارسي و انگليسي)
3ـ الرضاع

در فلسفه:
1ـ جبر و اختيار
2ـ مجموعه مقالات كه شامل موضوعات زير است:
ـ برهان كمالي دكارت بر وجود خداوند
ـ برهان كمالي (وجويي) در اثبات خدا
ـ هدف زندگي
ـ مقدمه اي بر مفهوم فلسفه مالكيت
ـ حركت و تحول
ـ حركت و تحول از ديدگاه قرآن
ـ طبيعت و ماوراي طبيعت
ـ علم در خدمت انسان
ـ رابطه علم و حقيقت
ـ علم و عرفان از ديدگاه ابن سينا
ـ علم از ديدگاه اسلام
ـ اميد و انتظار
3ـ ارتباط انسان و جهان
4ـ ايده آل زندگي و زندگي ايده آل
5ـ نقد نظريات ديويد هيوم در چهار موضوع فلسفي
ـ مفاهيم و انديشه هاي مجرد
ـ خويشتن
ـ عليت
ـ استي و بايستي
7ـ بررسي و نقد برگزيده افكار راسل
8ـ زيبايي وهنر از ديدگاه اسلام
9ـ حكمت اصول سياسي اسلام (فلسفه سياسي اسلام) اين كتاب ترجمه و تفسير فرمان مبارك حضرت امير المؤمنين (ع) به مالك اشتر است.
10ـ بررسي و نقد كتاب (سرگذشت انديشه ها) كه مهمترين كتاب آلفرد نورث وايتهد در فلسفه مغرب زمين است.
11ـ پيام خرد،‌ اين كتاب حاوي تعدادي از سخنراني هاي بين المللي مي باشد كه به عنوان نمونه مي توان به سخنان ايشان تحت عنوان (تقسيم بندي فلسفه ها) در يونان در دانشگاه آتن اشاره نمود.
پس از اين سخنراني و بيان اين تقسيم بندي جديد در فلسفه، آقاي پروفسور «موچوبولوس» استاد بزرگ فلسفه در دانشگاه آتن درباره استاد علامه جعفري اين مطالب را بيان كرد: همان گونه كه در معرفي استاد گفتم: ايشان بسيار عميق به مسائل مي نگرند. امروز شما آقايان و خانم ها با سخنراني علامه جعفري مي توانيد اين موضوع را تأئيد كنيد كه استاد علامه جعفري تقسيم بندي جديدي را كه براي علم و فلسفه و انواع آن مطرح كرده اند بسيار جالب است و با توجه به افكار ايشان مي توان خطوط اصلي فلسفه و وظايف آينده فيلسوف را تعيين كرد.
12ـ فلسفه دين
13ـ تحقيقي در فلسفه علم
14ـ فلسفه و هدف زندگي
15ـ فلسفه و نقد سكولاريزم
16ـ مقدمه اي بر فلسفه
17ـ مولوي و جهان بيني ها
18ـ تعاون الدين و العلم
19ـ الامر بين الامرين
20ـ نهايت الادراك الواقعي بين الفلسفه القديمه و الحديثه
21ـ آفرينش و انسان
22ـ موسيقي از ديدگاه فلسفي و رواني

در عرفان:
1ـ عرفان اسلامي
2ـ آيا شريعت طريقت و حقيقت با يكديگر متفاوتند؟
نيايش امام حسين (ع) در صحراي عرفات (به زبان فارسي و عربي)
4ـ تفسير و نقد و تحليل مثنوي (15 جلد)
5ـ حضرت علي (ع) و عرفان
6ـ علل و عوامل جذابيت سخنان مولوي

در علم النفس:
1ـ آيا جنگ در طبيعت انسان است؟
2ـ وجدان

در معارف اسلامي:
1ـ ترجمه و تفسير نهج البلاغه (27 جلد)
2ـ ترجمه كامل نهج البلاغه (1 جلد)
3ـ انسان در ديدگاه قرآن
4ـ مبدا اعلا
امام حسين (ع) شهيد فرهنگ پيشرو انسانيت
6ـ شناخت انسان در تصعيد حيات تكاملي
7ـ علم از ديدگاه علي
8ـ علم و دين در حيات معقول
9ـ اخلاق و مذهب
10ـ شناخت از ديدگاه علمي و قرآن

در ادبيات و تحقيقات در مباني آنها:
1ـ سه شاعر (حافظ، سعدي، نظامي)
2ـ حكميت و اخلاق و عرفان در شعر نظامي گنجوي (به زبان فارس يو روسي)
3ـ تحليل شخصيت خيام (بررسي آرا فلسفي، ادبي، علمي و ديني)
4ـ از دريا به دريا (كشف الابيات مثنوي مولوي در 4 جلد)

در مباحث علمي:
1ـ عمل تجويد ذهن
2ـ بحثي در قانون تعادل در روش تجزيه اي و تركيبي
3ـ دانش ها و ارزش ها در مجراي قوانين علمي

در مديريت:
1- انگيزش مديريت در اسلام و نقد انگيزش هاي معاصر

در فرهنگ:
1ـ فرهنگ پيرو ـ فرهنگ پيشرو
2ـ طرحي براي انقلاب فرهنگي


حجت الاسلام والمسلمین حاج شیخ یعقوب جعفری
احجه الاسلام و المسلمین آقای حاج شیخ یعقوب جعفری (جعفری نیا) فرزند محمد حسین در 11 بهمن ماه 1325 در شهر مراغه در یک خانواده متوسط مذهبی به دنیا آمد و از سن 6 سالگی در یکی از مکتب خانه­های قدیمی شهر به خواندن قرآن مشغول شد و پس از آن در حوزه علمیه مراغه به تحصیل ادبیات فارسی و عربی و متون درسی پرداخت و تا کتاب معالم الاصول را در آنجا خواند. برخی از اساتید ایشان در آن زمان عبارت بودند از: مرحومان شیخ رضا ماجدی و شیخ حسین پیش- نماز و شیخ احمد امینی و شیخ حسین هبتی.
وی درسال 1342 به حوزه علمیه قم عزیمت کرد و ادامه تحصیل داد. برخی از اساتید ایشان در سطح عبارت بودند از: آیت الله آقای حاج شیخ محسن دوزدوزانی، آیت الله آقای حاج سید یوسف مدنی، آیت الله آقای شیخ ید الله دوزدوزانی، آیت الله آقای ستوده، آیت الله آقای مکارم، آیت الله آقای سبحانی و مرحوم آیت الله آقای سید رضا صدر.
همچنین اساتید ایشان در دروس خارج که حدود 15 سال ادامه داشت عبات بودند از مرحومان آیت الله شیخ هاشم آملی، آیت الله فیروز آبادی، آیت الله شیخ کاظم تبریزی، آیت الله شریعتمداری و آیت الله گلپایگانی. و نیز از دروس آیت الله میرزا جواد تبریزی و آیت الله وحید خراسانی هم استفاده کرد و در دروس عقلی از شهید مفتح و آقای انصاری شیرازی و آقای حسن زاده آملی بهره برد.
در کنار خوشه چینی از دانش این بزرگان، خود نیز به تدریس بعضی کتاب­های درسی پرداخت و همزمان در سال­های 50 تا 56 چندین سال در دار التبلیغ اسلامی که در آن زمان برنامه­های منظمی داشت درس خواند و دوره عالی آن را گذراند و در آنجا از محضر اساتیدی مانند شهید مطهری و مرحوم صدر بلاغی و مرحوم سید مرتضی شبستری و مرحوم آیت الله حاج میرزا باقر ملکی میانجی و مرحوم آیت الله شیخ اسحاق آستارایی و نیز آیت الله مکارم و آیت الله سبحانی و آیت الله شبیری زنجانی و دیگران استفاده کرد.
از حدود سال 1346 با مطالعه آثار نویسندگان بزرگ مذهبی و روشنفکران آن عصر و برخی از ترجمه­های کتاب­های خارجی و آشنایی باشیوه نگارش، دستی به قلم برد و مقالاتی نوشت که اولین مقاله وی در نشریه مسجد اعظم چاپ شد، تا بالاخره وقت بیشتری را برای مطالعه و تحقیق و نوشتن صرف کرد و مقالات بسیاری را در مجلات مختلف نوشت و سردبیر مجله نسل نو شد که در آن زمان از سوی دارالتبلیغ اسلامی در سطح جوانان منتشر می­شد و با استقبال فراوانی روبرو بود. بعدها نیز سردبیری مجله مکتب اسلام و مجله تخصصی کلام اسلامی را بر عهده داشت.
همزمان با این فعالیت­های علمی و حوزوی، همواره در موسم­های تبلیغی مانند ماه­های رمضان و محرم و صفر به تبلیغ می­رفت وبیشتر در مساجد و مجالس شهر مراغه انجام وظیفه می­کرد.
حجه الاسلام جعفری علاوه بر فقه و اصول، در مطالعات و تحقیقات خود در آغاز بیشتر به رشته تاریخ گرایش داشت و در این رشته کتاب­هایی را نوشت که بعضی از آنها چاپ شده است مانند: خوارج در تاریخ، مسلمانان در بستر تاریخ، بینش تاریخی قرآن، بینش تاریخی نهج البلاغه، و مقالاتی در تحلیل برخی از وقایع تاریخی. همچنین چندین دوره در مرحله کارشناسی ارشد رشته تخصصی تاریخ در حوزه علمیه تدریس کرده است.
پس از آن در مطالعات خود به سوی علم کلام و تاریخ علم کلام و ملل و نحل گرایش یافت و در این رسته نیز کتاب­های متعدد و مقالات بسیاری نوشت و در این مرحله بود که مجله کلام اسلامی از سوی موسسه امام صادق علیه السلام وابسته به آیت الله سبحانی، زیر نظر ایشان منتشر می­شد و نیز در این مرحله به تصحیح برخی از متون کلامی متقدمان پرداخت که از جمله آنها می­توان از کتاب شرح جمل العلم از سید مرتضی و کتاب مناهج الیقین از علامه حلی که هر دو با پاورقی­های مفصل ایشان به زبان عربی چاپ شده است، نام برد.
سپس سیر فکری ایشان به سوی قرآن و علوم قرآنی و در نهایت تفسیر قرآن تغییر جهت یافت و مطالعات خود را در تفسیر و علوم قرآنی متمرکز کرد و نتیجه آن علاوه بر ده­ها مقاله در این موضوع که در مجلات مختلف چاپ شده است، چندین کتاب است که از جمله آنها می­توان از کتاب سیری در علوم قرآن، پژوهشی درباره صابئین، رسم الخط مصحف، سیمای امام علی در قرآن، تفسیرسوره یوسف و از همه مهمتر مجلدات تفسیر کوثر نام برد که هم اکنون نیز به نوشتن آن مشغول هستند، تفسیر کوثر که یک تفسیر ترتیبی از اول قرآن تا آخر آن است با روش خاص و با توجه به نیازهای روز نگاشته می­شود و تا کنون شش جلد آن منتظر شده و پیش بینی می­شود که به خواست خدا در ده جلد تمام شود. به خاطر نگارش این تفسیر و سایر فعالیت­های قرآنی، در سال 1380 در نمایشگاه بین المللی قرآن کریم تهران، طی مراسمی ایشان از خادمان قرآن معرفی شدند و توسط رئیس جمهور لوح تقدیر و جایزه به ایشان داده شد.
حجه الاسلام جعفری نیا درباره انگیزه خود در نگارش این تفسیر، چنین اظهار داشتند:
«باید بگویم همواره معتقد بودم که با نزول قرآن سفره­ای از آسمان در زمین گسترده شده که بشر را در طول نسل­ها و قرن­ها به میهمانی فرا می­خواند و مائده­های خود را در اختیار همگان می­گذارد و انسان در هر عصری می­تواند به اندازه گنجایش استعداد و سعه وجودی خود از این خوان پر خیر و برکت تغذیه کند و بهره گیرد و قرآن مانند باران رحمتی است که هر کسی می­تواند به مقدار ظرفیتی که دارد آن را در خود جای دهد، انزل من السماء ماء فسالت اودیه بقدرها.
البته در طول تاریخ، اندیشمندان بسیاری در کنار این خوان نعمت نشسته­اند و عمر خود را با آن سپری کرده­اند و کوشیده­اند که یافته­های خود را به دیگران منتقل سازند و نتیجه آن، نگارش تفاسیر با ارزشی شده که ازآنها به یادگار مانده است و ما اکنون میراث دار مجموعه­ای گران سنگ از تفاسیر گوناگونی هستیم که حاصل تلاش فرزانگانی است که خود را در خدمت قرآن قرار داده­اند وسالیان بسیاری از عمر خود را به تفسیر و توضیح و کشف و بین آیات قرآنی گمارده­اند و ثروتی عظیم و ماندگار برای ما پیش کش کرده­اند. ولی حقیقت این است که با وجود تمام این تفاسیر پرارزش، هنوز هم گنجینه پایان ناپذیر علوم و معارف قرآنی انباشته از نکات فراوانی است که کشف و استخراج آنها تعمقی دوباره و نگرشی تازه را طلب می­کند. و میدان برای پژوهندگان و جویندگان بعدی همواره باز است که همت گمارند و به اندازه درک و فهم خود در این دریای ناپیدا کرانه غور کنند و مطالب تازه­ای بدست آورند. کم ترک الاول للآخر.
بخصوص اینکه هر عصری زبان خاص و ادبیات خاص و نیازهای خاصی دارد و لازم است که در هر عصری تفسیرهای جدید و جدیدتری برای قرآن نوشته شود که ضمن وفاداری به مفاهیم قرآنی و پرهیز از تفسیر به رای، معارف بلند آن، مطابق با نیازهای عصر و با زبان روز ارائه شود.
نگارش تفسیرکوثر برای رسیدن به چنین هدفی بوده است، ولی آیا این توفیق را به دست آورده است؟ پاسخ آن بر عهده صاحبنظران است.».

كتب: ‏

بینش تاریخی قرآن
بینش تاریخی نهج البلاغه
سیری در علوم قرآن
مسلمانان در بستر تاریخ
خوارج در تاریخ
پژوهشی درباره صابئین
رسم الخط مصحف
سیمای امام علی در قرآن
(گنجینه های غیب (تفسیر سوره انعام
از قعر چاه تا قصر شاه ( تفسیر سوره یوسف)
تاریخ اسلام از منظر قرآن
جنگهای پیامبر(ص)به روایت قرآن
امام علی(ع) و قاسطین
بررسی نظریه «صرفه» دراعجاز قرآن
تفسیر کوثر جلد اول
تفسیر کوثر جلد دوم
تفسیر کوثر جلد سوم
تفسیر کوثر جلد چهارم
تفسیر کوثر جلد پنجم
تفسیر کوثر جلد ششم
تفسیر کوثر جلد هفتم


حجت الاسلام والمسلمين رسول جعفريان
رسول جعفريان در سال 1343 هجرى شمسى در«خوراسگان» از توابع اصفهان پاى به دنيا آمد دوره دبستان را در زادگاهش گذراند و سپس براى ادامه تحصيل به اصفهان آمد و دوره راهنمايى را در اين شهر آغاز کرد. پس از چندى تحت تأثير سفرهاى تبليغى مبلغان حوزه علميه قم و کلاس هاى روخوانى قرآن در خوراسگان به دروس دينى علاقه مند شد و از آن پس به مدرسه ذوالفقار رفت و مطالعه دروس جديد را در مدارس شبانه ادامه داد.وى در مدت اقامت در اصفهان،به صورت آزاد از مدارس دينى ديگرى چون«نيماورد»،«نوريه»،«وجده کوچک» استفاده مى کرد.
رسول جعفريان در سال 57 هجرى شمسى و در آستانه پيروزى انقلاب، براى ادامه تحصيلات حوزوى، راهى شهر مقدس قم شد. نخست به مدرسه خان رفت و سپس در مدرسه رسالت، به ادامه تحصيل پرداخت.وى در قم از درس اساتيدى چون آيت الله جوادى آملى، آيت الله مصباح يزدى، آيت الله ممدوحى، آيت الله گرامى و نيز آيت الله جعفر مرتضى جبل عاملى کسب فيض کرد. سال 58 هجرى شمسى با آثار و موسسه آيت الله مصباح يزدى آشنا شد و در کلاسها و دوره آموزشى آن موسسه شرکت کرد و با بازگشايى دانشگاهها، در سال 59 هجرى شمسى به تدريس معارف اسلامى و تارىخ اسلام در دانشگاههاى اصفهان و تهران مشغول شد. اولين اثر استاد جعفريان در سال 64 هجرى شمسى تحت عنوان«پيش درآمدى بر شناخت تاريخ اسلام»منتشر شد و از آن پس تاکنون، ضمن همکارى با موسسات پژوهشى و تأسيس کتابخانه اسلام و ايران در قم، به کوشش هاى پى گير خود در زمينه تأليف،تصحيح، ترجمه و نيز تحقيق در تاريخ اسلام، ايران و تشيع همچنان ادامه مى دهد.

كتب: ‏

1. پيش درآمدى بر تاريخ اسلام
2. دخالت انگليس در واقعه مشروطه
3. ذهنيت غربى در تاريخ معاصر ما
4. بست نشينى مشروطه خواهان در سفارت انگليس
5. افسانه تحريف قرآن
6. آشنايى مقدماتى با روش تحقيق در تاريخ
7. مرورى بر زمينه هاى فکرى التقاط جديد در ايران
8. تاريخ تشيع در ايران از آغاز تا قرن هفتم هجرى
9. مقدمه اى بر تاريخ حديث
10. ارزيابى مناسبات فکرى آيت الله مطهرى و دکتر على شريعتى
11. حيات فکرى سياسى امامان شيعه
12. بررسى و تحقيق در جنبش مشروطيت
13. دين و سياست در عصر صفوى
14. تاريخ اسلام و ايران تا پايان قرن چهارم هجرى
15. قصه خوانان در تاريخ اسلام
16. نزاع سنت و تجدد
17. تاريخ تشيع در رى
18. انديشه تفاهم مذهبى در قرن ششم و هفتم هجرى
19. جغرافياى تاريخى و انسانى شيعه
20. مرجئه، تاريخ و انديشه
21. عللى بر افتادن صفويان
22. مناسبات فکرى و فرهنگى معتزله و شيعه
23. نماز جمعه، زمينه هاى تاريخى و آگاهى هاى کتابشناسى
24. تاريخ تحول دولت و خلاقت (از بر آمدن اسلام تا بر افتادن سفيانيان )
25. على بن عيسى اربلى و کتاب کشف الغمه
26. تاريخ سياسى اسلام (سيره رسول خدا صلى الله عليه وآله و سلم )
27. احوال و آثار بهاء الدين محمد اصفهانى، مشهور به فاضل هندى
28. تاريخ سياسى اسلام، تاريخ خلفا و شرح و تحليل وقايع سياسى – اجتماعى
29. آثار اسلامى مکه و مدينه
30. دنباله جست و جو در تاريخ تشيع
31. منابع تاريخ اسلام
32. مقالات تاريخى( جلدهاى 11 – 1)
33. تاريخ ايران اسلامى (دفتر اول ، از پيدايش اسلام تا ايران اسلامى )
34. تاريخ ايران اسلامى ( از يورش مغولان تا زمان ترکمانان )
35. صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست جلد يکم
36. صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست جلد دوم
37. صفويه در عرصه دين، فرهنگ و سياست جلد سوم
38. تحليلى از تحولات فکرى سياسى پس از رسول خدا(ص)
39. تاريخ و سيره سياسى امير مؤمنان على بن ابيطالب(ع)
40. تأملى در نهضت عاشورا
41. جريان ها و سازمان هاى مذهبى سياسى ايران (سالهاى 1357 – 1320 هجرى شمسى)
42. سلطان محمد خدا بنده... الجايتو» و تشيع امامى در ايران
43. تاريخ تشيع در ايران(تا قرن دهم)جلد يکم
44. تاريخ تشيع در ايران (تا قرن دهم)،جلد دوم
45. تاريخ تشيع در ايران (تا قرن دهم)،جلد سوم
46. بحران آذربايجان: (1325 – 1324هجرى شمسى)
47. برگ هايى از تاريخ حوزه علميه قم
48. الحياة الفکريه و السياسيه لائمه اهل البيت
49. القرآن و دعاوى التحريف
50. با کاروان ابراهيم
51. با کاروان عشق
52. به سوى ام القرى

متفرقه: ‏

تحقيق، ترجمه و کوشش در نشر
1. بقا و زوال در کلمات امام على(ع)
2. ده رساله فيض کاشانى
3. رساله سياسى در تحليل علل سقوط دولت صفويه
4. کتابخانه ابن طاوس
5. رساله در شرح حال ميرزاى شيرازى
6. فرائد الفوائد
7. تاريخ دخانيه
8. فتوح الحرمين(توصيف آثار تاريخى مکه و مدينه و فلسفه مناسک حج)
9. سفرنامه مکه
10. ترجمه اناجيل اربعه
11. المبعث و المغازى
12. نزهه الزاهد و نزهه العابد
13. ترجمه و شرح و نقد سفر پيدايش تورات
14. ذخيرة الاخره (تأليف به سال 596 هجرى)
15. تشيع در اندلس
16. تاريخ محمدى
17. تاريخ دخانيه يا تاريخ تحريم تنباکو
18. نقد و بررسى سيره نبوى
19. بخش هاى برجاى مانده کتاب فضائل على بن ابيطالب و کتاب«الولاية» اثر: محمد بن جرير طبرى.
20. جامعه شيعه نخاوله در مدينه منوره
21. انقلاب الاسلام بين الخواص و العوام
22. الحاوى فى رجال الشيعه الاماميه
23. دولت عثمانى از اقتدار تا انحلال
24. رسائل حجابيه جلد يکم
25. رسائل حجابيه جلد دوم
26. رويکرد«الصحيح» به سيره رسول خدا (ص)


نصرت الله جمالی

زندگینامه علمی
دکتر نصرت الله جمالی در خانواده ای مذهبی و اهل علم و دانش در روستای ورزنه گلپایگان پرورش یافته و هر روز با صوت دل نشین قرائت قرآن پدرش محمد جعفر جمالی از خواب بیدار می شد. خانواده او اگر چه روحانی رسمی نبودند ولی نسل اندر نسل اهل قرآن و مکتب رفته گذشتگان بوده اند و محل مراجعه مردم برای مشکلات علمی و نوشتاری. سال 1342 آغاز مرحله آموزش کلاسیک او بود. قرآن و نوشتن را پیش از آن از پدر مهربان آموخته؛ بعد از اتمام 9 سال از تحصیل ، سال 1351 وارد حوزه علمیه قم شده و در مدرسه جانی خان (جهانگیر خان) ساکن گشت و برای تحصیل به مدرسه آیت الله العظمی گلپایگانی می رفت با پشتکاری که از خود نشان داد در کلاس دیپلمه های این مدرسه وارد شد چند سال را در این مدرسه و بعد در مدرسه رضویه دوران مقدماتی را سپری کرده سپس وارد دروس فقه واصول موجود در دروس عمومی حوزه شد. در کنار دروس حوزو ی دیپلم خود را نیز به طور متفرقه (ثبت نام برای امتحان ) گرفت . جریان انقلاب اسلامی به رهبری حضرت امام حرکت تحصیلی را کند کرد و در ایام تبلیغی از سال هزار و سیصد و پنجاه و چهار به سخنرانی و تبلیغ پرداخت . بعد از پیروزی انقلاب در کنار دروس حوزوی، وارد دانشگاه شد و رشته زبان و ادبیات عرب را انتخاب کرد که به درس های حوزوی لطمه نزند. بعد از اتمام سطح در درسهای خارج فقه و اصول، اخلاق و تفسیر و فلسفه شرکت کرد و از اساتیدی چون: مرحوم مدرس افغانی ، مرحوم ستوده، مرحوم مشکینی و آقایان دوزدوزانی، محقق داماد، اعتمادی، موسوی تهرانی، موسوی تبریزی ، صافی گلپایگانی، سبحانی، وحید خراسانی و ... استفاده کرد. در دانشگاه مورد توجه اساتیدی چون دکتر انوار، دکتر موسوی و دکتر جعفری قرار گرفت و برای دانشجویان همرشته اش نیز مبادی العربیه را مباحثه می کرد. او علاوه بر مدارج علمی حوزوی خارج بعد از کارشناسی ، در رشته ی علوم قران و حدیث ، نایل به اخذ کارشناسی ارشد از دانشکده اصول الدین شد و از اساتیدی چون مرحوم معرفت و مرحوم علامه عسکری بهره گرفت و پایان نامه خود را درباره ی « انقراض امت ها در قرآن و نهج البلاغه» ارائه داد با نمره عالی پذیرفته شد. او دارای 10 اثر چاپی که اولین آن : کتاب « سرزمین های اسلامی» در سال 1368 به چاپ رسید.این کتاب تا چند سال در ارتش تدریس می شد. بقیه آنها درباره فرهنگ اسلامی است که عبارتند از : «عوامل سقوط حکومت ها در قرآن و نهج البلاغه» ، «اعتکاف»، «اخلاق تبلیغی» ، «فرازی از سیره تبلیغی امام علی» ، « عقل و عاقل»، «زن در نهج البلاغه»، «اندرزنامه»، «روش گفتمان یا مناظره» و آخرین کتاب چاپی او : «روش گفتمان یا جدل و استدلال در قرآن» است که در سال 1376 در دانشکده علوم قرآنی قم تدریس و در سال 1386 منتشر شد. نامبرده دارای چندین مقاله چاپی و غیر چاپی است به اضافه چند نوشته ی منتشر نشده از دیگر آثار اوست . در ضمن نام او به عنوان دین پژوهان حوزوی در کتابی به همین نام توسط معاونت پژوهش حوزه علمیه قم آمده است. بعضی از مقاله های او در سایت هایی آمده . متن بعضی از کتابهایش نیز در کتابخانه های اینترنتی آمده است. )
منبع: وبلاگ جمال


حضرت‌ ‌آيت الله عبدالله جوادي آملي

تولد و دوران‌ كودكي‌
آية‌ الله عبدالله جوادي‌ آملي‌، در سال‌ 1312 هجري‌ شمسي‌ در آمل‌ به‌ دنيا آمد. پدر و جدش‌، ميرزا ابوالحسن‌ و ملا فتح‌ الله از مبلغين‌ اسلام‌ وارادتمندان‌ به‌ آستان‌ ولايت‌ بوده‌اند. از ويژگيهاي‌ جدّي‌ وي‌ اين‌ بوده‌ كه‌ در منابر خود به‌ ذكر احكام‌ و مناقب‌ اهل‌ بيت‌ (عليهم‌ السلام‌) مي‌پرداخته‌ و ظاهراً علاقة‌ وافري‌ به‌ علم‌ كلام‌ داشته‌ است‌. فرزنداني‌ كه‌ خدا به‌ پدر استاد عطا مي‌كرده‌ است‌، معمولاً بر اثر ضعف‌ امكانات‌ بهداشتي‌ پزشكي‌ يا به‌ علل‌ و عوامل‌ ديگر زنده‌ نمي‌ماندند. پيش‌ از تولّد استاد، يكي‌ از بستگان‌ در عالم‌ رؤيا مي‌بيند كه‌ شخصي‌ عصايي‌ به‌ دست‌ پدر استاد مي‌دهد و او آن‌ را به‌ دست‌ گرفت‌. اين‌ رؤيا را چنين‌ تعبير كردند كه‌ خداوند به‌ ميرزا ابوالحسن‌، پسري‌ عطا خواهد كرد كه‌ زنده‌ مي‌ماند و عصاي‌ دست‌ پدر خواهد شد. از اين‌ رو، پدر و مادر نذر كردند اگر خدا به‌ آنها پسري‌ داد، او را به‌ مشهد امام‌ رضا (ع‌) ببرند؛ و اين‌ گونه‌، استاد جوادي‌ آملي‌ متولّد شد.
فشار دوران‌ پهلوي‌ و مشكلات‌ پدر و جدّ استاد در مسائل‌ مادي‌ و سياسي‌، باعث‌ نشد كه‌ از علاقة‌ اين‌ خانواده‌ به‌ روحانيّت‌ شيعه‌ كاسته‌ شود و همانا، آرزوي‌ آنان‌، تحصيل‌ فرزند خود در حوزه‌هاي‌ علميه‌ بود.

دوران‌ تحصيل‌
آية‌ الله جوادي‌ آملي‌ پس‌ از به‌ پايان‌ رساندن‌ سال‌ ششم‌ ابتدايي‌، در سال‌ 1325 يا 1326، با پيشنهاد پدر و علاقة‌ وافر، وارد حوزه‌ علميه‌ آمل‌ شد و تا سال‌ 1329 در آن‌ شهر، به‌ تحصيل‌ پرداخت‌ و بخشي‌ از دروس‌ سطح‌ را در آنجا به‌ پايان‌ برد. پس‌ از آن‌ با تشويق‌ استاد خود، مرحوم‌ آقا شيخ‌ شعباني‌ نوري‌، عازم‌ حوزه‌ علميه‌ مشهد مقدس‌ شد. در بدو ورود به‌ حوزه‌ علميه‌ مشهد، در يكي‌ از مدارس‌ به‌ برخي‌ از طلاب‌ برخورد كه‌ در كسوت‌ روحانيت‌ بودند، ولي‌ نسبت‌ به‌ علماي‌ بزرگ‌ مشهد در آن‌ روزگار، تكريمي‌ نداشتند و تعابيرشان‌ دربارة‌ علما همراه‌ با تندي‌ و طعن‌ بود! اين‌ خاطره‌ چنان‌ براي‌ استاد تلخ‌ بود كه‌ حاضر نشد در چنين‌ حوزه‌اي‌ بماند و درس‌ بخواند. از اين‌ رو مشهد را ترك‌ گفت‌ و به‌ همراه‌ پدر، رهسپار تهران‌ شد تا در آن‌ حوزة‌ عظيم‌ در آن‌ روزگار و در محضر بزرگاني‌ همچون‌ آية‌ حاج‌ شيخ‌ محمد تقي‌ آملي‌، به‌ تحصيل‌ بپردازد. مرحوم‌ شيخ‌ محمد تقي‌ آملي‌ نيز پدر استاد را مي‌شناخت‌ و طي‌ نامه‌اي‌ به‌ مرحوم‌ حاج‌ محمدباقر آشتياني‌، متصدي‌ مدرسه‌ مروي‌، كه‌ از بهترين‌ مدارس‌ آن‌ روز بود، خواستار پذيرش‌ استاد جوادي‌ شد.
با ورود به‌ مدرسه‌ مروي‌ و قبولي‌ در آزمون‌ ورودي‌ آن‌، استاد به‌ خواندن‌ رسائل‌ و مكاسب‌ اشتغال‌ يافتند. پس‌ از آن‌ به‌ فراگيري‌ كفاية‌ الاصول‌ پرداخت‌ و سپس‌ در دروس‌ خارج‌ استادان‌ بنام‌ حوزه‌ علميه‌ تهران‌ شركت‌ جست‌ و همزمان‌، به‌ فراگيري‌ علوم‌ عقلي‌ نيز پرداخت‌. پس‌ از حدود 5 سال‌ تحصيل‌ در تهران‌ و با كسب‌ اجازه‌ از محضر مرحوم‌ آية‌ الله حاج‌ شيخ‌ محمد تقي‌ آملي‌، در سال‌ تحصيلي‌ 35 ـ 1334 به‌ حوزه‌ علميه‌ قم‌ آمد تا از محضر علماي‌ آن‌ ديار نيز بهره‌هاي‌ فراواني‌ برگيرد. از آن‌ سال‌، تا كنون‌ وي‌ در حوزه‌ علميه‌ قم‌ حضور دارد و ضمن‌ بهره‌مندي‌ از محضر علماي‌ بزرگ‌ اين‌ حوزة‌ مباركه‌، خود سر منشأ خيرات‌ و بركات‌ كثيري‌ براي‌ آن‌ بوده‌ است‌.

استادان‌ و دوستان‌
استاد جوادي‌ آملي‌، در دوران‌ تحصيلي‌ خود، با استادان‌ بنامي‌، انس‌ داشته‌ است‌. پدر او معتقد بود كه‌ درس‌ حوزوي‌ را بايد پيش‌ انسان‌ بزرگواري‌ كه‌ خود تزكيه‌ شده‌ باشد، آغاز كرد. بدين‌ منظور، فرزند خود را براي‌ تحصيل‌، نزد آية‌الله فرسيو (ره‌) كه‌ از دانشمندان‌ و علماي‌ بزرگ‌ آمل‌ بود، برد و او در آغازين‌ روز درس‌، جمله‌ «اول‌ العلم‌ معرفة‌ الجبار» را چنان‌ معنا كرد كه‌ استاد خود را هنوز مرهون‌ آن‌ سروش‌ غيبي‌ مي‌داند.
آية‌ الله جوادي‌ آملي‌، دروس‌ ادبيّات‌ را نزد پدرش‌ و حجج‌ اسلام‌، عبدالله اشراقي‌ شيخ‌ احمدي‌ اعتمادي‌ و برخي‌ ديگر خواند و بخش‌ مهمّ شرح‌ لمعه‌ را نزد مرحوم‌ آية‌ الله شيخ‌ عزيزالله طبرسي‌ فرا گرفت‌. بخش‌ اوامر قوانين‌ را در محضر آية‌ الله ضياي‌ آملي‌ و بقيه‌ را از مرحوم‌ آية‌ الله محمد غروي‌ آموخت‌ در روزهاي‌ تعطيل‌ هم‌ امالي‌ شيخ‌ صدوق‌ را در محضر آية‌ الله ضياء الدين‌ آملي‌ مي‌خواند.
با ورود به‌ تهران‌، به‌ مدرسة‌ علميه‌ مروي‌ رفت‌ و دروس‌ سطح‌ را در آنجا به‌ پايان‌ برد. از ويژگيهاي‌ مدرسه‌ مروي‌ اين‌ بود كه‌ طلاب‌ آن‌ مي‌بايست‌ در كنار فراگيري‌ علوم‌، قرآن‌ را نيز تلاوت‌ كنند و سالي‌ دوبار براي‌ بازديد كتابها جلساتي‌ تشكيل‌ مي‌شد. انس‌ با كتابخانة‌ نيز نصيب‌ طلاب‌ علوم‌ مي‌شد و توفيق‌ بود تا محصلان‌ با كتابهاي‌ خطي‌ و چاپي‌ آشنا شوند. استاد جوادي‌ آملي‌، دروس‌ رسائل‌ و مكاسب‌ را در محضر آية‌ الله سيد عباس‌ فشاركي‌، آقاي‌ شيخ‌ اسماعيل‌ جاپلقي‌ و آقا شيخ‌ محمد رضا محقق‌ خواند. در بخش‌ فلسفه‌ نيز، شرح‌ منظومه‌، طبيعيات‌، اشارات‌ و بخشي‌ از اسفار را نزد حاج‌ شيخ‌ ابوالحسن‌ شعراني‌ و مقداري‌ از شرح‌ منظومه‌ و شرح‌ اشارات‌ و بخشي‌ از اسفار را خدمت‌ آية‌ الله حاج‌ ميرزا مهدي‌ محي‌ الدّين‌ الهي‌ قمشه‌اي‌ كه‌ عارفي‌ بي‌ نظير و صاحبدلي‌ بي‌ بديل‌ بود فراگرفت‌. براي‌ آموختن‌ شرح‌ فصوص‌ ابي‌ عربي‌ (شرح‌ قيصري‌ بر فصوص‌) به‌ محضر آية‌ الله محمد حسين‌ فاضل‌ توني‌ رفت‌ و دروس‌ خارج‌ فقه‌ و اصول‌ را نزد مرحوم‌ شيخ‌ محمد تقي‌ آملي‌ آموخت‌، ضمن‌ اينكه‌ در علوم‌ معقول‌ نيز از ايشان‌ بهره‌هاي‌ فراوان‌ مي‌برد.
با هجرت‌ به‌ قم‌، در سال‌ تحصيلي‌ 35 ـ 1334 در درس‌ بزرگان‌ قم‌، از جمله‌ آية‌ الله العظمي‌ بروجردي‌(ره‌) حضرت‌ امام‌ خميني‌ (ره‌)، علامه‌ سيد محمد حسين‌ طباطبايي‌(ره‌)، آية‌ الله محقق‌ داماد (ره‌) و آية‌الله ميرزا هاشم‌ آملي‌ (ره‌) حاضر شد. وي‌، ويژگي‌ بارز درس‌ امام‌ خميني‌ (ره‌) را پرورش‌ روح‌ دقت‌ و آزادگي‌ علمي‌ مي‌داند و بر حكيمانه‌ بودن‌ ديدگاههاي‌ امام‌ در دروس‌ حوزوي‌ تأكيد مي‌نمايد.
استاد جوادي‌ آملي‌، در حدود 25 سال‌ از محضر علامه‌ طباطبايي‌، در علوم‌ نقلي‌ و عقلي‌ بهره‌ بود و در خلوت‌ و جلوت‌، انيس‌ اين‌ مفسر بزرگ‌ قرآن‌ كريم‌ بود. از اين‌ رو خاطرات‌ بسياري‌ از ايشان‌، در سينه‌ دارد كه‌ در بسياري‌ از مصاحبه‌ها و نوشته‌ها، آن‌ را بيان‌ داشته‌ است‌.
از دوستان‌ آية‌ الله جوادي‌ آملي‌، مي‌توان‌ از آية‌الله شهيد مطهري‌، مرحوم‌ حاج‌ آقا مصطفي‌ خميني‌ و امام‌ موسي‌ صدر نام‌ برد. او در سال‌ 1332 در تهران‌، با شهيد مطهري‌ آشنا شد كه‌ اين‌ دوستي‌ تا زمان‌ شهادت‌ ايشان‌ ادامه‌ داشت‌.

فعاليتهاي‌ علمي‌ و فرهنگي‌
آية‌ الله عبدالله جوادي‌ آملي‌، در طول‌ عمر شريف‌ خود، تا كنون‌ خدمات‌ علمي‌ و فرهنگي‌ شايان‌ توجهي‌ را به‌ انجام‌ رسانده‌ است‌. وي‌ از سالهاي‌ نخستين‌ تحصيل‌ به‌ تدريس‌ در تربيت‌ طلاب‌ مبتدي‌ مي‌پرداخته‌ است‌ و تا كنون‌، شاگردان‌ بسيار مفيدي‌ را به‌ عالم‌ اسلام‌ تقديم‌ داشته‌ است‌. استاد، همواره‌ بر تهذيب‌ نفس‌ در كنار تحصيل‌ پاي‌ مي‌فشرده‌ و همواره‌ شاگردان‌ خود را به‌ اخلاص‌ در تبليغ‌ معارف‌ وحياني‌ و انس‌ هماره‌ با قرآن‌ و روايات‌ سفارش‌ مي‌نموده‌ است‌.
از خدمات‌ مهم‌ فرهنگي‌ استاد جوادي‌ آملي‌، تأسيس‌ مؤسسه‌ تحقيقاتي‌ و نشر اسراء در سال‌ 1372 است‌. مؤسسه‌ اسراء به‌ منظور پژوهش‌ در رشته‌هاي‌ مختلف‌ علوم‌ اسلامي‌ و پاسخ‌ گويي‌ به‌ شبهات‌ موجود در اسلام‌ تأسيس‌ شده‌ است‌ و تا كنون‌ خدمات‌ شايان‌ توجهي‌ را تقديم‌ داشته‌ است‌.
آية‌ الله جوادي‌ آملي‌، تاكنون‌ كتابهاي‌ بسياري‌ را در زمينه‌هاي‌ گوناگون‌، از جمله‌ تفسير، فلسفه‌، كلام‌، فقه‌ و اصول‌ نگاشته‌ است‌ كه‌ به‌ برخي‌ از آنها اشاره‌ مي‌رود:
1ـ تسنيم‌، تفسير قرآن‌ كريم‌ (تا كنون‌5 جلد؛)
(جلد 1 ) (جلد 2 ) (جلد 3 ) (جلد 4 ) (جلد 5 )
2ـ تفسير موضوعي‌ قرآن‌ كريم‌ (در 15 جلد؛)
3ـ رحيق‌ مختوم‌ (2 جلد؛)
ولايت‌ فقيه‌؛
5ـ عصارة‌ خلقت‌، دربارة‌ امام‌ زمان‌ (عج‌)؛
6ـ عيد ولايت‌؛
7ـ ولايت‌ در قرآن‌؛
8ـ ولايت‌ علوي‌؛
9ـ تجلّي‌ ولايت‌؛
10ـ حكمت‌ علوي‌؛
11ـ ظهور ولايت‌؛
12ـ دنياشناسي‌ و دنياگرايي‌ در نهج‌ البلاغه‌؛
13ـ علي‌ (ع‌) مظهر اسماي‌ حسناي‌ الهي‌؛
14ـ وحدت‌ جوامع‌ در نهج‌ البلاغه‌؛
15ـ حيات‌ عارفانة‌ امام‌ علي‌ (ع‌) ؛
16ـ انتظار بشر از دين‌؛
17ـ بنيان‌ مرصوص‌ امام‌ خميني‌ (ره‌)؛
8ـ شريعت‌ در آينه‌ معرفت‌؛
19ـ زن‌ در آينه‌ جلال‌ و جمال‌؛
20ـ حماسه‌ و عرفان‌؛
21ـ صهباي‌ حج‌؛
22ـ فلسفة‌ حقوق‌ بشر؛
23ـ تبيين‌ براهين‌ اثبات‌ خدا؛
24ـ حكمت‌ نظري‌ و عمل‌ در نهج‌ البلاغه‌؛
25ـ مراثي‌ اهل‌ بيت‌؛
26ـ حكمت‌ و عبادات‌؛
27ـ گنجور عشق‌؛
28ـ كتاب‌ الخُمس‌؛
29ـ اسرار الصلوة‌؛ رازهاى نماز
30ـ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا (ع‌) و القرآن‌ كريم‌؛‌ قرآن كريم از منظر امام رضا عليه السلام
31ـ علي‌ بن‌ موسي‌ الرضا و الفلسفة‌ الالهيّة‌؛
32ـ كتاب‌ الحجّ؛
33ـ اسرار عبادات‌؛
34ـ عرفان حج‌؛
35ـ مبادى اخلاق در قرآن كريم‌؛
36ـ مراحل اخلاق در قرآن كريم‌؛
بسياري‌ از كتب‌ استاد نيز تا كنون‌ منتشر نشده‌ و مؤسسه‌ اسراء سرگرم‌ تدوين‌ و چاپ‌ آن‌ است‌.


عارف واصل حضرت آیت الله حسن زاده آملی

شیخ عارف، کامل مکمّل، واصل به مقام منیع قرب فریضه، حضرت راقی به قله های معارف الهی، و نائل به قلّه بلند و رفیع اجتهاد در علوم عقلیه و نقلیه، صاحب علم و عمل، و طود عظیم تحقیق و تفکیر، حِبر فاخر و بحر زاخر و عَلَم علم، عارف مکاشف ربانّی، فقیه صمدانی عالم به ریاضیات عالیه از هیئت و حساب و هندسه، عالم به علوم غریبه و متحقق به حقائق الهیه و اسرار سبحانیه، مفسِّر تفسیر انفسی قرآن فرقان، استاد اکبر، معلم اخلاق، مراقب ادب مع الله و مکمل نفوس شیّقه الی الکمال، آیه الله العظمی حضرت علامه ذوالفنون جناب حسن بن عبدالله طبری آملی (حفظه الله تعالی) که به «حسن زاده» شهرت دارند، در اواخر سال 1307 هجری شمسی در روستای ایرای لاریجان آمل متولد و در حجر کفالت و تحت مراقبت پدر و مادری الهی، بزرگوار و اهل یقین، تربیت و از پستان پاک مادری عفیفه صدیقه طاهره و پاک از ارجاس حین الولادهکه پستان معرفت و اخلاص و صداقت بود، شیر نوشیدند و پرورش یافتند.
در حالی که شش ساله بودند، به مکتبخانه خدمت یک معلم روحانی شرفیاب شدند و پیش او خواندن و نوشتن یاد گرفتند و تعدادی از جزوات متداول در مکتبخانه های آن زمان را خواندند، تا اینکه در خردسالی تمام قرآن را به خوبی یاد گرفتند.

پس از آن وارد دوره ابتدایی شدند. تاریخ ورود حضرت استاد (حفظه الله تعالی) به مدرسه روحانی (حوزه علمیه) مهرماه سال 1323 هجری شمسی مطابق با شوال المکرم سال 1363 هجری قمری بود.
تحصیلات کتب ابتدائیه را که در میان طلّاب علوم دینیّه معمول و متداول است از نصاب الصبیان و رساله عملیه فارسی آیه الله سید ابوالحسن اصفهانی (چون ایشان مرجع علی الاطلاق در آن زمان بودند) و کلیات سعدی، گلستان سعدی و جامع المقدمات و شرح الفیه سیوطی و حاشیه ملا عبدالله بر تهذیب منطق و شرح جامی بر کافیه نحو و شمسیه در منطق و شرح نظام در صرف، مطوّل در معانی و بیان و بدیع و معالم در اصول، تبصره در فقه و قوانین در اصول
تا مبحث عام و خاص را در آمل که همواره از قدیم الدهر واجد رجال علم بوده، از محضر مبارک روحانیین آن شهر آیات عظام و حجج اسلام: محمد آقا غروی و آقا عزیزالله طبرسی و آقا شیخ احمد اعتمادی و آقا عبدالله اشراقی و آقا ابوالقاسم رجائی و غیرهم که همگی از این نشأه رخت بربسته اند و به ریاض قدس در جوار رحمت ربّ العالمین آرمیده اند، فرا گرفتند و نیز از حضرت آیه الله عزیزالله طبرسی تعلیم خط می گرفتند تا اینکه خود حضرتش در آمل چند کتاب مقدماتی را تدریس می کردند.

مهاجرت به تهران
پس از آن در شهریور 1329 هجری شمسی به تهران آمدند و چند سالی در مدرسه مبارک حاج ابوالفتح (رحمه الله علیه)
به سر بردند و باقی کتب شرح لمعه از عام و خاص قوانین تا آخر جلدین آنرا در محضر شریف مرحوم آیه الله آقا سید احمد لواسانی (رضوان الله تعالی علیه) درس خواندند.

و بعد از آن چندین سال در مدرسه مبارک مروی به سر بردند. و به ارشاد جناب آیه الله حاج شیخ محمد تقی آملی (قدس سره) به محضر مبارک علامه حاج میرزا ابوالحسن شعرانی طهرانی (اعلی الله مقامه) رسیدند و آن بزرگوار چون پدری مهربان، سالیانی دراز در کنف عنایتش، همّ خویش را به تربیت و تعلیم ایشان مصروف داشت – به مدت 13 سال – و از فنونی چند دری بروی ایشان گشود.
از منقول تمام مکاسب و رسائل شیخ انصاری (قدس سره) و جلدین کفایه آخوند خراسانی (قدس سره) و پس از آن کتاب طهارت و کتابهای صلوه و خمس و زکات و حج و ارث جواهر را به صورت درس فقه خارج استدلالی محققانه، تا اینکه مطمئن شد و باور نمود که بر استنباط فروع از اصول تواناست. آنگاه حضرتش را به تصدیق مُنّه استنباط و قوه اجتهاد مشرف ساخت.
از معقول اکثر شرح خواجه طوسی (قدس سره) بر اشارات ابن سینا (قدس سره) و اکثر اسفار ملاصدرا (قدس سره) و کتاب نفس و حیوان و نبات و تشریح شفای شیخ الرئیس که از کتاب نفس تا آخر طبیعیات شفاء است. از تفسیر تمام دوره تفسیر مجمع البیان طبرسی از بدو تا ختم آن.
از کتب قرائت و تجوید:شرح شاطبیه به نام «شراج المبتدی و تذکار المقری المنتهی» که شرح علامه شیخ علی بن قاصح عذری بر قصیده لامیه منظومه علامه شیخ قاسم بن فیره رعینی شاطبی در علم قرائات است. این قصیده 1375 بیت دارد که قافیه همه ابیات فقط «لام» است. مطلع این ابیات:

بَدَأتَ ببسم الله فی النّظم اوّلا
تبارک رحمانا رحیما و موئلاً
و مختوم این ابیات:و تبدی علی اصحابها نفحاتها
بغیر تناهِ زربنا و قرنفلا
می باشد.

شرح شاطبیه (در علم قرائات و معرفت قاریان) از کتابهای درسی بود که در مراکز علمی خوانده می شد و استاد علامه شعرانی (قدس سره) آنرا پیش پدرش خوانده بود.
از کتب ریاضی و نجوم:
رساله فارسی ملاعلی قوشچی در علم هیئت
شرح قاضی زاده رومی بر «الملخّص الهیه» از مؤلفات محمّد بن محمود خوارزمی چغمینی معروف به «شرح چغمینی
».
استدراک بر تشریح الافلاک شیخ بهایی تألیف علامه شعرانی
کتاب «الاصول» مشهور به اصول اقلیدس صوری به تحریر خواجه طوسی که حاوی پانزده مقاله در حساب و هندسه است که همه مسائلش به براهین ریاضی مبرهن است.
اُکَرمالاناوس به تحریر خواجه طوسی اُکَر ثاوذوسیوس در مثلثات و اشکال کروی به تحریرخواجه طوسی
شرح علامه خفری بر «تذکره فی الهیه» محقق طوسی در علم هیئت که شرحی استدلالی است بر مسائل هیئت.
بعد از تعلّم شرح خفری بر تذکره به زیج بهادری که اتمّ و ادقّ و اجدّ زیجات است، پرداختند.

تعلیم کتاب کبیرمجسطی تألیف بطلیموس قلوذی به تحریر طوسی در علم هیئت است و شریفترین مصنف در این علم است و نیز مقصد اسنی و مطلب اعلی و نهایه النهایات در درس هیئت استدلالی می باشد، همانگونه که شرح خفری یاد شده و اُکَر ثاوذسیوس و اُکَر مالاناوؤس و کتاب «الکره المتحرکه» تألیف اوطوقوس به تحریر خواجه طوسی و رساله قسطابن لوقا در عمل به کره ذات الکرسی و نظایر این کتاب از متوسطات و اصول اقلیدس و کتابهای پایین تر از آن در حساب و هندسه و هیئت از بدایات در این رشته طبق مراتب درجاتی که نزد اهل هیئت معمول است می باشند.

استخراج تقویم نجومی که چهار سال تعلیم آن در محضر علامه شعرانی طول کشید حضرت استاد علامه حسن زاده (مدّ ظله العالی) به غوص در مسایل آن تا آنجا متبحر شدند که بر استخراج آن متمهّر گشتند و آنرا به طور کامل شرح کردند که هنوز چاپ نگشته است. از این زیج نه سال استخراج تقویم کردند که چاپ و منتشر شد.

در عمل به آلات رصدی:
اسطرلاب و ربع مجیّب به نحو کمال و معرفت آلاتی که در کتابهای یاد شده مذکور است.

از کتب طبّ:
قانونچه محمد بن محمود چغمینی
شرح الاسباب نفیس بن عوض بن حکیم طبیب
تشریح کلیات قانون شیخ الرئیس در علم درایه و رجال:
دوره کامل رساله استاد علامه شعرانی که تاکنون چاپ نگشته است و دوره کامل «جامع الرواه اردبیلی» علیه الرحمه

در حدیث و روایت:
جامع وافی فیض کاشانی (رضوان الله تعالی علیه)پس از خواندن جامع وافی به انخراط در سلک روات دین و انسلاک درسلسله حمله احادیث صادره از اهل بیت عصمت و وحی مشرف گشته است که دستخط شریف علامه شعرانی در کتاب «درآسمان معرفت» حضرت مولی آمده است.

در محضر علامه رفیعی قزوینی
در آن سنوات استاد آیه الله حاج میرزا ابوالحسن رفیعی قزوینی (قدس سره) از قزوین به تهران تشریف فرما شدند و اقامت فرمودند که به هدایت جناب استاد شعرانی به حضور شریفش تشرّف یافتند و چند سالی (5 سال) در محضر مبارکش نیز به تحصیل علوم عقلی و نقلی و عرفانی از اسفار صدر اعظم فلاسفه و شرح علامه محمد بن حمزه مشهور به ابن فناری بر مصباح الانس صدر الدین قونوی و خارج فقه (طهارت و صلوه و اجاره از روی متن عروه الوثقی فقیه آقا سید محمد کاظم یزدی) و خارج اصول (از متن کفایه الاصول آخوند خراسانی) مشتغل بودند و به «فاضل آملی» از زبان مبارک ایشان وصف می شدند.

در محضر درس آیه الله حکیم الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه):
تمام حکمت منظومه متأله سبزواری و مبحث نفس اسفار و حدود نصف شرح خواجه بر اشارات شیخ رئیس را تلمذ نمودند.
و نیز در مجلس تفسیر قرآن آن جناب خوشه چین بودند که همه درسها بیش از ده سال در بیت شریف حکیم متأله الهی قمشه ای (رضوان الله تعالی علیه) بعد از نماز مغرب و عشاء برگزار می شد.
و نیز مدتی مدید در تهران در درس خارج فروع فقهیه و اصول علامه جناب آیه الله آشیخ محمد تقی آملی شرکت فرمودند.
و همچنین از اعاظمی که در تهران به ادراک محضرشان بهره مند بودند، جناب حکیم الهی و عارف صمدانی استاد محمد حسین فاضل تونی (رحمه الله تعالی علیه) است که قسمتی از طبیعیات شفا و شرح علامه قیصری بر فصوص شیخ اکبر محی الدین عربی را نزد ایشان تلمذ نمودند.و قسمتی از طبیعیات شفا را در محضر مبارک جناب آیه الله حاج میرزا احمد آشتیانی (قدس سره) خوانده اند. و یکی از آن بزرگواران شیخ جلیل مفضال و خدوم علم و کمال و بارع در علوم عقلیه و نقلیه حاج شیخ علی محمد جولستانی (رحمه الله تعالی علیه) بود که در فراگیری لئالی منتظمه در منطق تصنیف متأله سبزواری پیش ایشان شاگردی نمودند.

تدریس همراه تحصیل
در مدت اقامت حضرتش در تهران در طی سیزده سال یا بیشتر همراه با اشتغال به تحصیل علوم از آن محاضر عالیه طبق روش معهود و سیره جاریه بین علمای روحانی به تعلیم و تدریس در مدارس (حوزه علمیه) روحانی نیز اشتغال داشتند و کتابهای ذیل را تدریس فرمودند:
معالم الاصول
مطوّل تفتازانی, « حضرت مولی شش دوره به تدریس مطوّل توفیق داشت » و معانی مطوّل از اول تا آخر و قسمت زیادی از بیان بدیع آنرا تحشیه فرمودند که بسیار گرانقدر و شریف است.
کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد در علم کلام که اینک با تصحیح و تعلیقات حضرتش به طبع رسید.
قوانین در اصول شرح محقق طوسی بر اشارات شیخ رئیس در حکمت مشائیّه
شرح لمعه در فقه
ارث جواهر در فقه
لئالی منتظمه جوهر نضید
حاشیه ملاعبدالله
شرح شمسیه
این چهار کتاب اخیر در علم منطق است.
هیئت فارسی در قوشچی
شرح چغمینی تشریح الافلاک شیخ بهایی اصول اقلیدس زیج بهادری این پنج کتاب در ریاضیات: هیئت و حساب و هندسه است و همچنین موفق به یادگیری زبان فرانسه گردیدند.

مهاجرت از دارالعلم تهران به شهر مقدّس قم
در دوشنبه 25 جمادی الاول/ سال 1383 هجری قمری برابر با 22 مهر 1342 هجری شمسی به قصد اقامت در قم، تهران را ترک گفته اند.
بعد از ورود به قم، تدریس معارف حقّه الهی و تعلیم فنون ریاضی را شروع کردند.
برخی از دروسی که حضرت استاد (حفظه الله تعالی) تدریس فرمودند، از شرح دفتر دل باب یازدهم جلد 2 شارح حضرت استاد صمدی آملی (حفظه الله تعالی) به شرح ذیل می باشد:
تدریس چهار دوره اشارات با شرح خواجه که در هر دوره ای با تصحیح دقیق و تعلیقات وشرحی محققانه همراه بوده است.
(صفحه 253)
تدریس مصباح الانس به مدت هشت سال در حوزه علمیه قم برای چندین نفر از عزیزان به خصوص جناب عارف واصل حضرت حجه الاسلام سمندری نجف آبادی و جناب عارف واصل حضرت آقای دکتر امامی نجف آبادی و دوره دوم تدریس آن نیز در تاریخ 24/7/1370 برابر هفتم ربیع الثانی 1412 قمری آغاز شد که تا صفحه 49 این کتاب به طبع انتشارات فجر در طی 184 جلسه ادامه یافت و در تاریخ 26/11/71 با کسالت حضرت مولی تعطیل شد. (صفحه 255)
تدریس شرح فصوص الحکم قیصری چهار دوره که برای شاگردان املاء می فرمود و آنان مینوشتند. (صفحه 255) تدریس یک دوره کامل شفا شیخ رئیس که در ضمن تدریس از روی چندین نسخه تصحیح شده و تعلیقات و حواشی نمودند. (صفحه 254)
تدریس چهار دوره تمهید القواعد در حوزه علمیه قم که هر دوره اش حدود چهار سال به طول انجامید. (صفحه 254) تدریس « اُکَر مانالاؤس » که مدت سه سال در حوزه علمیه قم بطول انجامید. (صفحه 256)
تدریس دو کتاب « اُکَر ثاوذوسیوس و مساکن » به تحریر خوجه طوسی. (صفحه 257)
تدریس اصول اقلیدس. (صفحه 257) تدریس دروس هیئت و دیگر رشته های ریاضی. (صفحه 263)
و ..........

ادراک محضر علامه طباطبائی (رحمه الله علیه)
حضرت استاد علامه، یگانه عصر به مدت 17 سال از محضر قدسی علامه طباطبائی (ره) بهره بردند. در خدمت ایشان کتابهای زیر را خواندند:
کتاب «تمهید القواعد» صائن الدین علی بن ترکه، که شرحی است شریف بر « قواعد التوحید » ابن حامد ترکه و تدرّس آن شب جمعه 12 شعبان المعظم سنه 1383 هجری قمری به اتمام رسید.
کتاب برهان منطق شفاء شیخ رئیس. تاریخ شروع آن شعبان المعظم 1386 هجری قمری مطابق با آذر ماه 1347 هجری شمسی بوده است. جلد نهم اسفار صدرالمتألهین به چاپ جدید که از اول باب هشتم کتاب نفس تا آخر آن می باشد و درس آن در روز یکشنبه 23 شعبان المعظم مطابق با پنجم آذر ماه 1346 هجری شمسی بطور کامل پایان پذیرفت.
کتاب توحید بحار مجلسی. تاریخ شروع آن: شب پنجشنبه 14 شوال المکرم 1394 هجری قمری بوده است. جلد سوم بحار که در مورد معاد و مطالب دیگر آن است و آنرا به تمامی خواندند. از جمله چیزهایی که از محضر قدسی او استفاده کردند، تحقیق در مورد شعب علم، بحث از واجب تعالی و صفات او، تفسیر آیات قرآنی و تنقیب در عقاید حقّه جعفری بوده است.حضرتش سوگند یاد کرده و می فرمایند: « به جانم سوگند مهمترین چیزی که در محضر شریف او جوهر عاقل را مبتهج می کرد، اصول علمیّه و امهّات عقلیه ای بود که القاء می فرمود و هر یک از آنها دری بود که درهای دیگری از آن گشوده می شد. به خداوند سوگند از محضر روحانی او علم و عمل فیضان می کرد؛ حتی سکوتش نطقی بود که هیمانی ملکوتی را حکایت می کرد. »

در محضر علامه محمد حسن الهی طباطبائی (ره)
از جمله کسانی که در عتبه علیای او اعتکاف داشتند، زبده علمای عامل و عمده عرفای شامخ، عروج کرده به مطالع یقین، حکیم متفقه، فقیه متأله، استاد علامه مکاشف و بحر معارف مولای حضرتش حاج سید محمد حسن الهی طباطبائی تبریزی – برادر علامه استاد حاج سید محمد حسین طباطبائی تبریزی – بود که در فنون علوم غریبه اوفاق، جفر، رمل علم حروف، علم عدد و زُبُر و بیّنات و دیگر شعب ارثماطیقی از محضرشان بهره مند گردیدند.

در محضر حاج سید مهدی قاضی تبریزی (ره)
حضرت آقا به مدت چهار سال یا بیشتر جهت تعلم علوم ارثماطیقی در محضر گرانقدر عالم وفیّ زکیّ تقیّ، صاحب خط ممتاز، دوحه شجره قرآن و عرفان و برهان، فرزند صاحب کمالات و خوارق عادات، عالم کامل، مکمّل مکاشف، حضرت آیه الله العظمی حاج سید علی قاضی تبریزی مصداق « اَلوَلَدُ سِرُّ اَبیه» اعنی الحجه سید مهدی قاضی مشرف بوده اند. به فرمایش حضرت آقا: «ایشان در تعلیم من بذل جهد فرمود و او را بر من حقی است عظیم.»
به خداوند سوگند قلم و زبان به ادای شکر محشار نیکی هایی که این مشایخ عظام در حقّ ما نموده اند وافی نیست؛ اگر چه عله العلل و مفیض علی الاطلاق، الله ربّ العالمین است
و الحمد لله ربّ العالمین.

تألیفات و تصحیحات

 آثار عرفانی و اخلاقی
لقاء الله
وحدت از دیدگاه عارف و حکیم
انه الحق
ولایت تکوینی
عرفان و حکمت متعالیه
الهی نامه متن الهی نامه
انسان در عرف عرفان
کلمه علیا در توقیفیت اسماء
اصول و امّهات حکمی و عرفانی
تصحیح رساله مکاتبات
تصحیح و تعلیق تمهید القواعد
تصحیح . تعلیق شرح فصوص قیصری
تصحیح و تحشیه رساله تحفة الملوک فی السیر و السلوک
مفاتیح المخازن
شرح فصوص الحکم
مشکاة القدس علی مصباح الأنس
شرح طایفه ای از اشعار و غزلیات حافظ
نور علی نور در ذکر و ذاکر و مذکور
باب رحمت
نامه ها برنامه ها
قرآن و عرفان و برهان از هم جدایی ندارند

 آثار فلسفی و منطقی
اتحاد عاقل به معقول
نصوص الحکم بر فصوص الحکم
رساله جعل
صد کلمه
تصحیح اسفار اربعه
تصحیح و تعلیق کتاب نفس شفاء
رساله ای در تضاد
رساله ای در اثبات عالم مثال
رساله ای در حرکت جوهری
ممدّ الهِمَم فی شرح فصوص الحِکَم
رساله نفس الأمر
نهج الولایه
درر القلائد علی غررِ الفَرائد
النور المتَجَلّی فی الظّهور الظِّلّی
مفاتیح الاَسرار لسلّاک الأسفار
سرح العیون فی شرح العیون
گشتی در حرکت
الحجج البالغة علی تجرد النفس الناطقة
گنجینه گوهر روان
رساله ای در اثبات عالم مثال
رساله مُثُل
تصحیح و تعلیق شرح اشارات
ترجمه و شرح سه نمط آخر اشارات
تصحیح و تعلیق شفا
ترجمه و تعلیقِ الجمع بین الرَّأیَین
رساله اعتقادات
الأصول الحکمیّة
رساله رؤیا
من کیستم
رسالة فی التضاد
معرفت نفس
نثر الدراری علی نظم اللئالی

 آثار فقهی
رساله ای در مسائل متفرقه فقهی
تعلیقات علی العروة الوثقی فی الفقه
وجیزه ای در مناسک حج

آثار تفسیری
تصحیح خلاصة المنهج
انسان و قرآن

آثار کلامی
خیر الأثر در رد جبر و قدر
تقدیم و تصحیح و تعلیق رساله قضا و قدر محمد دهدار
لیلةالقدر و فاطمه علیها السلام
رسالة فی الإمامة
رساله ای در کسب کلامی
فصل الخطاب فی عدم تحریف کتاب ربّ الأرباب
رسالة حول الرؤیا

آثار روایی
تصحیح نهج البلاغه
تصحیح سه کتاب (ابی الجعد ، نثر اللئالی ، طب الأئمّة)
تکملة منهاج البراعة
مصادر و مأاخذ نهج البلاغه
انسان کامل از دیدگاه نهج الیلاغه
شرح چهل حدیث در معرفت نفس
رساله ای در اربعین

آثار ریاضی و هیوی
دروس معرفة الوقت و القبلة
رساله کلّ فی فلک یسبحون
رساله ای در تناهی ابعاد
تصحیح کتاب الإستیعاب فی صنعة الأصطرلاب للبیرونی
تعیین سمت قبله مدینه
الصحیفة العسجدیّة فی آلاتٍ رصدیّة
الکوکب الدرّی فی مطلع التّاریخ الهجری
رساله سی فصل
تعلیق تحفة الأجِلَّة فی معرفة القبلة
رساله قطب نما و قبله نما
تعلیقه بر رساله مولا مظفر
رساله میل کلّی
رساله ظِلّ
رساله تکسیر دایره
تصحیح کتاب المناظر فی کیفیّة الابصار
رساله ای در اختلاف منظر و انکسار نور
رسالة فی تعیین البُعد بین المرکزین و الأوج
رسالة فی الصّبح و الشّفق
رساله ای پیرامون فنون ریاضی
رساله ای در مطالب ریاضی
دروس هیأت و دیگر رشته های ریاضی
تصحیح و تعلیق شرح جغمینی
تصحیح و تعلیق تحریر اصول اقلیدس
تصحیح و تعلیق اُکَرِ مانالاؤس
تصحیح و تعلیق تحریر اُکَرِ ثاوذوسیوس
شرح زیج بهادری
تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بر زیج الغ بیک
تصحیح و تعلیق شرح بیرجندی بربیست باب
تصحیح و تعلیق تحریر مجسطی
استخراج جداول تقویم
تصحیح و تعلیق الدّرّ المَکنون و الجوهر المَصون
دروس معرفت اوفاق
شرح قصیده کُنوز الأسماء

آثار ادبی
تقدیم و تصحیح و تعلیق نصاب الصِّبیان
تصحیح کلیله و دمنه
تصحیح و اعراب اصول کافی
دیوان اشعار
قصیده یَنبوع الحیاة
مصادر اشعار دیوان منصوب به امیر المؤمنین
تعلیقه بر باب توحید حدیقة الحقیقة
تصحیح گلستان سعدی
تعلیقه بر قسمت معانی مطوَّل
امثال طبری

آثار متفرقه
تقدیم و تصحیح و تعلیق خزائن
هزار و یک نکته
هزار و یک کلمه
مجموعه مقالات
ده رساله فارسی
کشیکل
مصاحبات


علامه سید محمدحسین حسینی طهرانی
علامه آیة الله حاج سید محمدحسین حسینی طهرانی از علما و عرفای بزرگ، حکیم، ادیب و کلامی، در قرن معاصر (15 هجری قمری). پدرش آیة الله سیدمحمدصادق طهرانی و جد او سیدابراهیم و جده اش شهربانوخانم که از نوادگان مجلسی دوم می باشد. مادرش بانو رقیه فرزند سیدمحمدتقی طهرانی از تجار محترم طهران که از اجداد مادری با چند واسطه به حاج ملامهدی نراقی می رسید. علامه سیدمحمدحسین طهرانی در 24 محرم سال 1345 هجری قمری در طهران متولد شد. دوران کودکی را تحت تربیت پدر بزرگوارش بود و بعد تحصیلات ابتدائی مدرسه و دوره آموزش مکانیک و ماشین سازی را با درخشش فوق العاده تمام کرد. با وجود پیشنهادهای زیادی که برای ادامه تحصیل در خارج از کشور و پذیرش مسئولیت های مهم در رشته های مختلف کار، به ایشان شده بود ولی او تحصیلات علوم دینی و درس حوزه را انتخاب و در آغاز، در سن نوزده سالگی بدست مرحوم آیة الله آقا میرزامحمد طهرانی (صاحب مستدرک البحار) که از بزرگان زمان و دانی پدرشان بودند، به لباس علم ملبس و معمم شده و همان سال 1346 هـ ق، به قم رفت و در مدرسه مجتیه آنجا مقیم شد.

اقامت در قم:
دوران درسی در حوزه علمیه قم بسیار موفقیت آمیز بود. از همان سالهای اول به جمع شاگردان مفسر بزرگ قرآن، مرحوم علامه طباطبائی (صاحب تفسیر المیزان) پیوست و از یاران خاص او بود و از درس حکمت و تفسیر و عرفان عملی وی استفاده فراوان نمود، همچنین در سطوح مختلف علمی و مجاهدات عملی در طی مدت 7 سال از اساتید آنجا، بهره های علمی برد و تلاش های علمی دیگری از جمله استنساخ کتب ارزشمند داشت زیرا در آن دوران که وسائل زیادی برای تکثیر نبود متداول ترین راه آن، نسخه برداری دستی بود. یادگاری ارزشمند در این زمینه از ایشان به جای مانده است.

هجرت به نجف اشرف:
علامه طهرانی برای تکمیل تحصیلات و علوم دینی در آغاز سن 27 سالگی به عراق رفت و در نجف اشرف ساکن شد. در آنجا در فقه و اصول و حدیث و رجال، از محضر علما و فقهای بزرگ نجف کسب فیض کرد و بنا به سفارش و توصیه علامه طباطبائی با مرحوم آیة الله حاج شیخ عباس قوچانی (وصی مرحوم قاضی طباطبائی) آشنا و در مسائل سلوکی و عرفانی حشر و نشر پیدا کرد و بعد به خدمت آیة الله سید جمال الدین گلپایگانی و آیة الله شیخ محمدجواد انصاری رسید و با آنها انس و مراوده زیادی داشته و از این راه به تثبیت پایه های عرفان عملی خود پرداخت و در طول مدت اقامتش در نجف، هر شب پنجشنبه در مسجد سهله، بیتوته می کرد. مجاهده ها و مراقبه های مستمر و ریاضت های شرعیه تحت عنایات حضرت علی علیه السلام و حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه، سرانجام وی را به حضور انسان کامل و عارف بزرگی بنام مرحوم حاج سیدهاشم موسوی حداد که از اقدام و افضل شاگردان آیة الله حاج سیدعلی قاضی طباطبائی بود، رساند و فصل نوینی را در زندگی توحیدی و عرفانی ایشان، پدید آورد (برای اطلاع به کتب مربوطه مراجعه شود).

بازگشت به طهران:
سال 1377 هـ ق، در سن 33 سالگی بعد از اتمام تحصیلات عالیه علوم مختلفه حوزوی و علوم نقلی و عقلی و کسب فضائل ظاهری و باطنی و رسیدن به اجتهاد به جهت ادای تکلیف در ترویج و گسترش توحید و ولایت و اقامه شعائر دینی، بنا به اشارات اساتید و دستور حضرت آیة الله حاج شیخ محمدجواد انصاری همدانی، به طهران بازگشت و در نشر احکام اسلام و ارشاد مردم و تهذیب و تزکیه نفوس آنان، در کار مسجد و منبر پرداخت.

شخصت سیاسی و مبارزاتی علامه:
وی از زمانی که در نجف بود، همیشه «فکر تشکیل حکومت اسلامی و رهائی از حکومت طاغوت» را به عنوان یک وظیفه الهی می دانست و تعقیب می کرد، لذا وقتی به تهران برگشت، از همان اوائل، فعالیت های خود را شروع کرد و چون ریشه همه ناهنجاری ها را حکومت ظلم و مبارزه با آن را وظیفه اصلی می دانست، مجالس خصوصی با علماء و مجالس عمومی با توده مردم، با بیان های گوناگون و مستند به آیات قرآن، ترتیب داد. با رحلت آیة الله بروجردی و تحرکات اسلام ستیزانه حکومت محمدرضا پهلوی (شاه ایران) از آنجا که بیش از همه علماء، بنیانگذار انقلاب اسلامی جدی و محکم به صحنه آمده و درخشش فوق العاده داشت، علامه طهرانی در قضایای 15 خرداد با سابقه آشنائی اش با رهبر انقلاب ارتباطی دقیق و محکم را، پی ریزی کرد و قدم به قدم در مسیر شروع و اوج گیری نهضت به همکاری و همفکری گسترده پرداخت. با پیروزی انقلاب اسلامی و تاسیس حکومت اسلام، نهایت سعی خود را در شکل گیری صحییح قانون اساسی و پیش نویس آن بر «حاکمیت اسلام و محوریت ولایت فقیه» و تاکید و تصویب آن در مجلس خبرگان از راههای مختلف نمود. وی در خلال ملاقات های خصوصی با رهبر فقید انقلاب، نقطه نظرها و پیشنهاداتش را توسط "شهید مرتضی مطهری" که از دوستان قدیمی و شاگردان سلوکی ایشان به شمار می آمد، ابلاغ کرد.

این عالم عارف، بعد از 23 سال تلاش مستمر و مخلصانه در سال 1400 هـ ق، به امر استادش (حاج سیدهاشم حداد) به مشهد مقدس رفت و مدت پانزده سال آخر عمر خود در آنجا بود. در این مدت، علاوه بر ترویج توحید و ولایت و تربیت شاگردان و طلاب، به تالیف و نشر (دوره علوم و معارف اسلام) پرداخت و آثار بسیار گرانقدری در همین زمینه از خود برجای گذاشت.

برخی از آثار:
1- امام شناسی (هجده جلد)
2- معادشناسی (10 جلد)
3- الله شناسی (3 جلد)
4- توحید علمی و عینی
5- رساله بدیعه
6- وظیفه فرد مسلمان در احیای حکومت اسلام
7- ولایت فقیه در حکومت اسلام (4 جلد)
8- لمعات الحسین
9- نور ملکوت قرآن (4 جلد)
10- رساله لب اللباب در سیر و سلوک الی الله

اساتید در قم:
آیة الله حاج شیخ عبدالجواد سدهی
آیة الله حاج سید رضا بهاء الدینی
آیة الله حاج شیخ مرتضی طاهری
آیة الله حاج سیدمحمد داماد
آیة الله حاج سیدمحمد حجت
آیة الله حاج آقا حسین بروجردی
آیة الله حاج علامه محمدحسین طباطبائی

اساتید در نجف:
آیة الله حاج شیخ حسین حلی (در فقه و اصول)
آیة الله حاج سید ابوالقاسم خوئی (خارج اصول و ...)
آیة الله حاج سیدمحمود شاهرودی
آیة الله حاج شیخ آقابزرگ طهرانی (حدیث و رجال)
آیة الله حاج سیدجمال الدین گلپایگانی

وفات:
علامه سیدمحمدحسین طهرانی، روز نهم ماه صفر سال 1416 هجری قمری در مشهد مقدس دار فانی را وداع کرد. مدفن وی در قسمت جنوب شرقی صحن انقلاب (عتیق) در آستانه کفشداری می باشد.


عبدالحسين خسروپناه دزفولی
استاد خسروپناه
در سال 1345 در شهرستان دزفول ديده به جهان گشود وى در كنار دروس متوسطه (رشته تجربى) از سال 1362 تحصيلات حوزوى خود را آغاز كرد و در سال 1368 در مقطع سطح سوم فارغ التحصيل شد دروس حوزوى، را در مقطع سطح سوم از محضر اساتيد مجرب در حوزه علميه دزفول از جمله آيات مكرم آقاى قاضى دزفولى، تدين نژاد، مدرسيان، سبط شيخ انصارى بهره برد، از ويژگيهاى حوزه علميه دزفول اين بود كه علاوه بر دروس رسمى حوزه علميه به تدريس كتب ديگر ادبى و فقهى و اصولى از جمله شرايع الاسلام، حلقات شهيد صدر، قوانين و شرح مطول پرداخته مي‏شد.
وى در سال 1368 دروس خارج فقه و اصول را درحوزه علميه قم آغاز كرد و از محضر اساتيدى چون حضرات آيات عظام وحيد خراسانى، فاضل لنكرانى در حوزة علميه قم حدود 12 سال بهره برد. وى در كنار دروس خارج به دروس تخصصى كلام اسلامى نيز اشتغال داشت و در سال 1374 در مقطع دكتراى كلام اسلامى با رتبه اول از مؤسسه امام صادق عليه السلام فارغ التحصيل شد و پايان نامه خود را با عنوان انتظارات بشر از دين به اتمام رساند.
تحصيل فلسفه و تفسير از ديگر ويژگيهاى تحصيلى وى است كه از سال 1364 تاكنون ادامه داشته و از محضر اساتيدى چون آيت الله تدين‏نژاد ، آيت الله حسن‏زاده آملى، آيت الله جوادى آملى، آيت الله مصباح يزدى، آيت الله سبحانى و آيت الله انصارى شيرازى استفاده هاى فراوان برده است.
وى از سال1361 تا 1367 در کنار تحصيلات حوزوى و کلاسيک در سالهاى دفاع مقدس به فعاليتهاى نظامى پرداخت و در عملياتهاى مختلف به عنوان ديده بان و... شرکت جست ، از ديگر فعاليتهاى ايشان مى توان برگزارى جلسات قران در مساجد دزفول براى جوانان و نوجوانان را نام برد ايشان ازسال 1370 در كنار تحصيل به فعاليت پژوهشى اشتغال ورزيد و فعاليت‏هاى فردى و جمعى را دنبال كرد از سال 1372 تا 1376 مديريت پژوهشى اصطلاح نامه فلسفه مركز مطالعات تحقيقات دفتر تبليغات حوزه علميه و از سال 1376 تا 1378 مديريت اداره پژوهشى نهاد مقام معظم رهبرى در دانشگاه‏ها و از سال 1377 تا 1382 مديريت اصطلاح نامه عرفان دايرة‏ المعارف علوم عقلى و از سال 1379 مديريت گروه فلسفه پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى و از سال 1379 جانشين مركز مطالعات و پژوهشهاى حوزه علميه قم را به عهده داشت، وى از سال 1362 در كنار تحصيل به تدريس دروس حوزه اشتغال داشته و تا كنون در مدارس علميه دزفول و قم و مؤسسه امام صادق و مؤسسه امام خمينى جامعة الزهراء به تدريس ادبيات، فقه ، اصول ، فلسفه و كلام مشغول بوده و هست و نيز از سال 1365 در دانشگاه تربيت معلم دزفول و دانشگاههاى شهيد چمران اهواز، شهيد بهشتى تهران، علامه طباطبايى، تربيت مدرس، دانشگاه علوم اسلامى رضوى مشهد و دانشگاه مذاهب به تدريس دروس فلسفى و كلامى اشتغال داشته و از سال 1371 در كنگره‏ها و همايش‏هاى علمى داخلى وخارجى شركت جسته و مقالات داراى امتياز خود را قرائت كرده است .

کتاب ها:
1. كلام جديد / مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه / 1379
2. جامعه مدنى و حاكميت مدنى / انتشارات وثوق / 1379
3. گفتمان مصلحت در پرتو شريعت و حكومت / كانون انديشه جوان / 1379
4. اصطلاح نامه فلسفه / مركز مطالعات و تحقيقات دفتر تبليغات / 1376
5. انتظارات بشر از دين / پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى/1382
6. جامعه علوى در نهج البلاغه / مركز مطالعات و پژوهشهاى فرهنگى حوزه / 1380
7. گستره شريعت / نهاد مقام معظم رهبرى در دانشگاهها/ 1382
8. كثرت گرايى دينى / پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى/ 1380 (آماده چاپ)
9. پلوراليسم دينى و سياسى / پژوهشگاه فرهنگ و انديشه اسلامى/ 1381
10. اخلاق در قران / نيروى دريايى سپاه / 1383

آثار منتشر نشده
1. معرفت شناسى/ مقطع كارشناسى، تهران ، حوزه دانشجويى شهيد بهشتى
2. معرفت شناسى/ مقطع كارشناسى ارشد، مؤسسه امام صادق عليه السلام
3. معرفت شناسى/ مقطع دكترى ، قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام
4. در آمدى بر كلام جديد/ مقطع كارشناسى، تهران، حوزه دانشجويى شهيد بهشتى
5. مبادى و منابع علم كلام اسلامى/ قم، مؤسسه امام صادق عليه السلام
6. كثرت گرايى دينى/ مخطوط
7. معرفت شناسى دينى/ مخطوط
8. دين پژوهى معاصر/ مخطوط
9. آسيب شناسى دين پژوهى معاصر/ مخطوط
10. عرفان عاشقانه/ مخطوط
11. گفتمان سياسى شيخ فضل الله و ميرزاى نائينى/ مقاله ارائه شده در همايش يكصدمين سالگرد مشروطيت
12. براهين اثبات وجود خدا/ مخطوط

 


بخش دوم از حرف دال تا حرف غین     بخش سوم از حرف ف تا حرف ی

 

Islamic Education Center
7917 Montrose Road
Potomac, Maryland 20854
301.340.2070 / 301.340.6584


صفحه نخست | كتاب های جديد | مخزن كتاب | موضوعی | در دست تهيه | جستجو | تماس با ما

© WEBERSEDU