پاى درس پروردگار ، جلد ۱۰

جلال الدين فارسى

- ۵ -


پـس از تـهديد آدميان به عذابهاى مرگبار كه به انتقالشان به زندگى برزخى منتهى مـى گـردد از ايـن انـتـقـال چـنـيـن يـاد مـى فرمايد: "آندم كه هر گروه بشرى را به وسيله تكوينى امام آن پيش آوريم هر كس كارنامه اش در بخش فرخنده وجودش باشد چنين كسانى در حـالى كـه كـارنامه شان را بخوانند كه بااندازه پرزه اى ! بر آنان ستم نرود. و هر كـس در ايـن زندگى طول عمرش نابينا بود او در زندگانى بازپسين نابينا باشد و راه بباد رفته تر و چيزى نمانده بود كه تو را از آنچه به تو وحى كرديم باز دارند به اين غرض كه مطلبى غير آن را به ما ببندى و آنوقت تو را يار صميمى خويش گيرند. و اگـر نـه ايـن اسـت كـه تـو را بـر عـصـمـت ثـابـت نـگـهـداشـتـه ايـم قـطـعـا احتمال مى رفت كه هر چند اندكى هم شده به آنان اعتماد كنى .
در آن صـورت تـو را دو چـنـدان (در قـيـاس بـا هـر فـرد عـادى ) در زندگى دنيا عذاب مى كرديم و دو چندان در زندگى پس از مرگ ، وانگهى براى خودت در برابر ما ياورى نمى يـافـتى . و چيزى نمانده بود كه ترا از اين سرزمين ريشه كن كرده يا از آن تبعيد كنند و در آن صـورت پـس از تـو جـز اندك زمانى نمى پاييدند. سنت آن عده از پيامبران است كه پيش از تو فرستاده ايم و براى سنت ما دگرگونى نمى يابى "(123).
31. پنجاهمين سوره مكى ، يونس :
"بـيـگـمـان پـروردگـارتـان خـداسـت كه آسمانها و زمين را در شش دوران آفريد، وانگهى گـسـتـرده بر عرش (مرز جهانهاى برين يا خزائن غيب با جهان طبيعى ) كار (گردش جهان طبيعى ) را تدبير مى فرمايد:
(مـيـان او بـا جـهـان طـبـيـعـى ) واسـطـه اى نـيـسـت مـگـر پـس از اذن او. آن اسـت خـداونـد، پـروردگـارتـان ، بـنـابـرايـن او را پرستيده اطاعت كنيد. آيا با همه اين درسها ياد نمى گـيـريـد. بـازگـشـت هـمه شما (در لحظه مردن ) آستان اوست . وعده حقى كه خدا داد. بيشك اوست كه آفرينش ‍ را آغاز مى كند وانگهى اعاده و تكرارش مى كند (به زندگى برزخى و سپس به زندگى قيامت متحول و منتقل مى گرداند) تا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شـايـسـتـه كـردند پاداشى معادل (بالقسط) دهد و كسانى كه كافر شدند شرابى از آب جـوشـان و عـذابـى دردنـاك دادنـد بـعلت آن كفرها كه مى ورزيدند..."(124). بيگمان كـسـانـى كـه بـه ديـدار مـا امـيـد نـمـى ورزنـد و بـه زنـدگـى پـسـت عـمـرشـان خـوشـحـال شـدنـد و كـسـانـى كـه آنـان از درسـهـاى مـا غافل اند. اينها جايگاهشان آتش باشد بعلت آنچه (از هستى پست ) بدست مى آورند. بيشك كـسـانـى كه ايمان آوردند و اعمال صالحه داشتند پروردگارشان آنان را بسبب ايمانشان هدايت مى كند، از زير پايشان جويباران روان است در بهشتهاى نعمت يابى . دعايشان در آن بـهـشـتـهـا ايـن اسـت : خـدايـا، پـاكى تراست . و درودشان در آن بهشتها به يكديگر سلام (خـوشـا ايـمنيتان از پستى و آتش دوزخ برزخى ) است ، و پايانبخش دعايشان اين است كه سـتايش خدايى را كه پروردگار عالمهاى آفريدگان است . و اگر خدا براى آدميان (بى ايـمـان ) پيشامد ناگوار زيانبار را به همان شتاب پيش مى آورد كه آنها براى دستيابى بـه چـيـز دوسـت داشـتـنـى دارنـد مـرگشان زود هنگام مى بود. (اما چنين نيست ) در نتيجه مى گـذاريـم تـا كـسـانـى كـه امـيـد بـه لقاى ما (در لحظه مردن ) ندارند و در نافرمانيشان سـرگـردان بـمانند. و هنگامى كه ضررى به اين آدم برسد دست دعا به درگاه ما برآرد خـواه به پهلو خفته باشد و خواه نشسته باشد يا ايستاده . اما به محض اين كه آن گزند و بـلا را از او دفـع كـرديـم راه خـويـش سـپـرد پـندارى ما را براى دفع آن گزند و بلا نخوانده بود.
بـديـنـگـونـه بـراى مـسـيـرمـان آنـچه انجام مى دادند زيبا و موجه جلوه مى نمود. و بيقين ، نـسـلهـايـى پـيـش از شـمـا را چـون سـتـم كـردنـد هـلاك كـرديـم (در دوزخ بـرزخـى ) حـال آنـكه پيامبرانشان درسهاى مستدل روشن را به آنان عرضه كردند اما بر اين نبودند كـه ايـمـان آورند. بدينسان مردم تبهكار را كيفر مى دهيم . آنگاه شما را از پى آن نسلها در زمـيـن جـايـگـزيـن سـاخـتـيـم تـا ببينيم چگونه عمل مى كنيد؟ و چون درسهاى ما كه درسهاى مـسـتـدل روشنى است براى آنها خوانده و تدريس شود كسانى كه اميد به لقاى ما ندارند گويند: قرآنى غير از اين براى ما بيار يا آن را تغيير بده . بگو: مرا نرسد كه آن را از پيش خود تغيير دهم . من فقط آنچه را به من وحى مى شود انجام مى دهم و بر مى خوانم . من مـى تـرسـم اگـر سر از فرمان پروردگارم در پيچم عذاب رخداد هولناكى (در آمدن به دوزخ بـرزخـى ) گريبانم را بگيرد(125)...و چون به آدميان (بى ايمان(126)) از پـى پيشامد دردناكى كه به آنان رسيده است رحمتى بچشانيم ناگهان شروع مى كنند به بدخواهى و حيله گرى در مورد درسهاى ما. بگو: خدا در تدبير خصمانه كردن ماهرتر از شـمـاسـت و شـك نـيست كه فرستادگان ما (يعنى فرشتگان مرتبط با دو جهان طبيعى و انسانى ).
آنچه تدبير خصمانه مى كنيد ثبت مى كنند. اوست كه شما را در دريا و خشكى حركت مى دهد تا زمانى كه در كشتى باشيد و بادى خوش آنان را در كشتى ببرد و به آن خوش باشند ناگهان توفانى بوزد و امواج دريا از هر سو بر آنان بريزد تا بدانند كه از هر سو درخـطـرنـد خدا را در حالى كه بخوانند تا به فريادشان برسد كه زندگى را سراپا تـسـليـم وى كـرده بـاشـنـد بـدين عبارت كه اگر ما را از اين مهلكه نجات بدهى قطعا از سپاسگزاران خواهيم بود.
پس همين كه آنان را رهايى داد در زمين از پى كسب هر چيز بشيوه ناروا و ظالمانه مى روند. هان اى آدميان ، واقعيت اين است كه از پى كسب بناحق رفتن شما عليه خودتان تمام مى شود و يـك بـهـره مـنـدى و لذت يـابـى در زنـدگـى كـوتـاه و بـى ارزش اسـت كـه پـس از آن سـروكـارتان با ماست و به شما مى فهمانيم كه چه كارها مى كرديد. واقعيت اين است كه زنـدگـى طـول عـمـر بـه آبى مى ماند كه آن را از آسمان فرو فرستاديم تا در گياهان روى زمـيـن جـارى گـشت گياهانى كه آدمها و دامها مى خورند تا رسيدند به وقتى كه روى زمين سبز و خرم گشت و گلها به دلبرى نشستند و صاحبانش پنداشتند كه آن را در قبضه قدرت و مالكيت گرفته اند. در اين وقت ناگهان رويدادى كه نسبت با ما دارد شبانه يا در روز روشـن بر سرش آمده آن را درويده ساختيم پنداشتى ديروز چنان كه بود نبوده است . بـديـنـگـونه درسهاى عبرت آموز را براى مردمى كه مى انديشند بشرح مى آوريم . و خدا دعـوت مـى كـنـد كـه بـه وضـعـيـت ايـمـنى (از پستى و آتش ‍ دوزخ ) درآييد و آن كس را كه بـخـواهـد بـه صراط مستقيم مى رساند. براى كسانى كه احسان كردند "الحسنى " (نيكو، زيبايى ، هستى برين ، و بهشت نيكو) باشد و بيش از آن ، و برهستيشان غبارى و اسارت - ذلتـى ننشيند، آن گروه بهشتيان باشند، ايشان در آن ماندگارند. و كسانى كه هستى بد و پـسـت بـدسـت آوردند سزاى هر دستاورد بد و پست مانند آن است . و اسارت - ذلت احاطه شـان كـنـد و در بـرابـر خـدا پـنـاهـى نـدارنـد، تـو گويى هستيشان را پاره اى از شب در پوشيده و تاريك كرده باشد، آن گروه آتشى ها باشند، آنها در آن ماندگارند. و زمانى (در لحـظـه مـردن و انـتـقال به زندگى برزخى ) كه همه آنان را برانگيخته گردآوريم وانـگهى بگوييم به كسانى كه شرك آوردند: شما و شريكانى كه برايم تراشيده ايد هر يك در جايگاهتان (در نظام هستى ، پيدايش و زندگى ) قرار گيريد. بدينسان ميان آنها جدايى افكنديم .
و شـريـكانشان (به مشركان ) گفتند: شما در واقعيت امر مطيع ما نبوديد، چون همين بس كه خـدا مـيـان ما و شما گواه بر اين واقعيت است كه ما از اين كه شما ما را مى پرستيد و اطاعت مـى نـمـايـيـد بـى خـبـر بـوده ايـم . در ايـن مـقـام و وضـعـيـت (لحـظـه مـردن و انـتـقـال بـه زندگى برزخى ) است كه هر كس آنچه را پيشتر تهيه كرده باشد تجربه مـى كـنـد؛ و بـه آسـتـان خـدا كـه مـولاى واقـعـيـشـان اسـت بـاز گـردانـده شـدنـد و آنـچـه بـبـاطـل مـى بـافتند از دستشان برفت و گم شد...بگو: كيست كه شما را از آسمان و زمين روزى مى دهد؟
يـا كـيست كه بر گوش و چشم سيطره تكوينى (و ولايت واقعى ) دارد؟ و كيست كه زنده را از مرده بيرون مى آورد و توليد مى كند و مرده را از زنده بر مى آورد؟ و كيست كه رخداد را تدبير و از پيش طرح و ايجاد مى كند؟ خواهند گفت : خدا. پس بگو: آيا باز هم پروا نمى گيريد؟ بنابراين آن خدا پروردگار راستين شماست .
مگر از حق چشم بپوشيم جز باطل (و غيرواقعى ) چيزى مى ماند؟! بنابراين شما را به كجا مـى گـردانـند؟ بدينسان است كه كلمه پروردگارت بر كسانى كه زشتكارى كردند به تـحـقـق پيوست كه آنان ايمان نمى آورند.(127) بگو: آيا كسى از آنها كه شريك خدا انگاشتيد هست كه آفرينش را آغاز كند سپس آن را تكرار كند؟ بگو: خدا آفرينش را آغاز مى كند سپس تكرار مى كند، بنابراين به كجا مى گراييد؟ بگو: از آنها كه شريك (و همتاى ) خـدا انـگـاشـتـيـد يـكـى هـسـت كـه آدمـيـان را بـه حـقـيـقـت و بـايـسـتـگـى نـائل آورد؟ بـگـو: خـدا (آدمـيـان را) بـه حـقـيـقـت و بـايـسـتـگـى مـى رسـانـد. حـال آيـا آنـكـه بـه حقيقت و بايستگى مى رساند شايسته تر است پيروى و اطاعت شود يا آنـكـه هـدايـت نـيـافـتـه بـه بـايستگى نائل نمى آيد مگر اين كه ديگرى او را به حقيقت و بـايـستگى برساند؟ پس شما را چه مى شود و چگونه داورى مى كنيد؟! و بيشترشان جز گـمـانـى را پـيروى نمى كنند، حال آنكه گمان ذره اى از حقيقت و بايستگى (يا ارزش ) را دربـر نـدارد. بـيـگـمان ، خدا به كارهايى كه مى كنند بس داناست (128)...واقعيت اين اسـت كـه آنـان آنـچـه را كـه بـدان احـاطـه علمى نداشتند و هنوز مصداق و واقعيت خارجى آن بـرايـشـان روى نـداده و تـجربه اش نكرده اند (يعنى زندگى پس از مرگ و مانند آن را) دروغ شـمـردنـد. تـكـذيـب كـردن كـسـانـى كـه پيش از ايشان بودند نيز همين گونه است . بـنـابـرايـن بـنگر كه عاقبت ستمكاران چگونه بود. و از آنان (مردم ) كسى هست كه به آن (معارف حقه كه محتواى درس پروردگار باشد) ايمان مى آورد و از آنان كسى هست كه به آن ايـمـان نـمـى آورد و پـروردگـارت مـفـسـدان را بهتر مى شناسد. و اگر تو را دروغگو شـمـردنـد بـگـو: مـن كـار خـود را دارم و شـمـا كـارهـاى خـودتـان را داريـد، شـمـا مـسـؤ ول آنچه من انجام مى دهم نيستيد و من هم مسؤ ول آنچه شما مى كنيد نيستم . و از آنان كسانى هستند كه گوش به تو مى سپارند (اما بى نتيجه است ) مگر تو قادرى كه كرانى را كه تعقل نمى كنند حقيقت بشنوانى(129)؟ و از آنان كسانى هستند كه به تو نگاه مى كنند اما آيا تو مى توانى كوران را هر چند بصيرت نورزند هدايت كنى ؟ بيگمان ، خدا آدميان را ذره اى سـتـم نـكـند (و اين كرى و كورى يك موضعگيرى و كار آگاهانه و ارادى است ) ولى آدمـيـان بـه خـودشـان سـتـم روا مـى دارنـد. و زمـانـى (لحـظـه مـردن و تـحول به زندگى برزخى ) كه آنان را (در عالم برزخ و حياتش ) فراهم آورد پندارند جـز انـدك زمـانـى در زنـدگى دنيا درنگ نداشته اند لحظاتى كه با هم خوش و بش كنند. آنـدم كـسـانـى كـه لقـاء خدا (و رويارويى با خدا در لحظه مردن ) را دروغ شمردند زيان بـردنـد و بـه مـقصد نائل نيامدند. دو حالت تكوينى بيش نيست ، يا يكى از عذابهايى را كـه آنان را بدان تهديد مى كنيم طورى محقق مى كنيم كه تو شاهدش باشى يا پيش از آن تو را نزد خود مى بريم ، در هر صورت و حالت آنان مى ميرند و سروكارشان با من است (130)، وانـگـهـى خدا بر آنچه مى كنند شاهد است . هر امتى پيامبرى دارند، بنابراين وقتى پيامبرشان آمد (درسهاى پروردگار به آنان ابلاغ و تعليم داده مى شود، در نتيجه ) در مـيـان آنـان (كـه تـركـيبى از مؤ منان ، منافقان و كفارند) قضاوت تكوينى بر پايه قـسـط روى دهـد و آنان ستم نبينند. و مى گويند: اگر راست مى گوييد اين تهديد چه وقت اتـفـاق خـواهد افتاد؟ بگو: (حتى ) من قادر نيستم براى خودم نفعى جلب يا ضرر و پيشامد نـاگـوارى را دفـع كـنـم مـگـر آنـچـه خـدا خـواسـتـه (و مـقـدور سـاخـتـه ) اسـت . هـر امـتـى اجل و طول عمر معينى دارد كه چون بسر آيد نه اندك زمانى ديرتر مى ميرند و نه زودتر. بگو: به نظر شما اگر عذاب الهى شب بيايد يا روز بيايد تبهكاران چه عجله اى براى آمـدنـش دارنـد كـه چـنين پرسشى مطرح مى كنند؟ وانگهى حالا آن عذاب محتوم وقوع يافت و شما به آن ايمان آورديد. (چه سود اين ايمان به واقعه مشهور! آنوقت به شما خواهند گفت :) الآن و بـعـد از اين كه از راه تكذيب و ناباورى مى گفتيد بگذار هر چه زودتر بيايد؟! وانـگـهـى بـه كسانى كه ستم كردند گفته شد: عذاب جاويدان را بچشيد. جز اين است كه آنـچه را انجام مى داديد و كسب مى كرديد به كيفر مى ستانيد؟ و براى خبرگيرى از آينده از تو مى پرسند: آيا آن (زندگى پس از مرگ ، و بهشت و دوزخش ) واقعيت دارد؟ بگو: آرى سـوگند به پروردگارم كه آن البته واقعيت دارد و از شما در برابر وقوعش كارى بر نـيـايـد. هـر كـس كـه ستم كرد اگر مالك همه اشياء روى زمين باشد براى دفع آن بلا از خـويـشـتـن هـمـه را فـدا و نـثـار كـنـد. چنانكه (نسلهاى كافر پيشين ) به محض رؤ يت عذاب (بـرزخـى ) پـشـيمانى خورده پشيمانى خويش به گوش يكديگر خواندند و در ميان آنان بـه قـسـط حـكـم رفت و بى آن كه كسى ستم ببيند. هان ! شك نيست كه آنچه در آسمانها و زمـيـن باشد از آن خداست . هان ! تهديد خدا واقعى است ولى بيشترشان نمى دانند. او زنده مـى كـند و مى ميراند و به آستانش باز برده مى شويد (در لحظه مردن با نظام تكوينى كـيـفـر و پـاداشـش سـروكـار داريـد(131))...هـان ! اوليـاى خـدا نـه خـطـر و ضـررى تـهـديـدشـان مـى كند و نه اندوه خورند، همانان كه ايمان آوردند و پروا مى گرفتند. در زندگى دنيا مژده دارند و در زندگانى پس از مرگ نيز. احكام تكوينى خدا تغيير نپذيرد. آن فرجام ، همان كاميابى بزرگ است (132)...
بـگـو: (كـسـانـى كـه مـطـالبـى را بـه دروغ بـه خـدا مـى بـندند كاميابى نيارند. بهره بـرداريـى در زنـدگـى كوتاه پست است وانگهى سروكارشان با ماست آنگاه به علت آن ناسپاسى و كفرها كه مى ورزيدند عذاب شديدى به آنها مى چشانيم(133).