پاى درس پروردگار ، جلد ۱۲

جلال الدين فارسى

- ۲ -


آيـا ايـن هـم جـادوگرى است يا شما كوريد و نمى بينيد؟ شعله ورش سازيد با خودتان ، تـحملش كنيد يا تحملش نكنيد فرقى به حالتان ندارد. اين سزاى دقيق آن كارهايى است كـه مـى كـرديـد. بـيـگـمـان ، مـتـقـيـان در بـهـشـتـهـا و نـعـمـتـهـايـنـد خـوشـحـال و بـذله گوى از آنچه پروردگارشان نصيبشان كرده است و به اين خاطر كه پـروردگـارشان آنان را از عذاب دوزخ در پناه خويش گرفته است . بخوريد و بنوشيد، گـواراتـان بـاد بـه خـاطر آن كارها كه انجام مى داديد. تكيه زده بر تختهاى آراسته در كـنار هم نهاده و در همسرى زيبارويان سپيدى كه چشمانى درشت دارند. و كسانى كه ايمان آوردند و فرزندان و نوادگانشان با ايمان خويش گام در پى آنان نهادند آن فرزندان و نـوادگـان را در كـنارشان نهاديم و چيزى از پاداش اعمالشان كم نگذاشتيم ، هر كسى با آنچه انجام داده و به آن نائل گشته در پيوندى مستحكم است . و از خوان نعمتمان آن گونه مـيـوه و گـوشـتى را كه دوست مى دارند به دامنشان ريختيم در آن بر سر جامى كشمكش مى كنند كه نه هذيانى مى آورد و نه به بزهكارى برمى انگيزد. و پيرامونشان نوجوانانى بـه خـدمـت در گردش اند كه پندارى مرواريد ناسفته اند. و هر يك روى به ديگرى آورده احـوال يـكديگر مى پرسند و مى گويند: ما پيش از اين در ميان خويشاوندان و قوم خود (از خـطـر همرنگى با آنها) بيمناك و نگران بوديم ولى خدا با اعطاى نعمتى گرانبها به ما (نـعـمـت آموزه هاى وحيانى اش ) ما را از عذاب شعله سركش در پناه گرفت ، چون ما پيش از اين دست دعا به حضرت او برمى افراشتيم ، براستى يگانه داراى نيكى بيكران مهربان او بـاشـد. بـنـابـراين تدريس كن زيرا تو بشكرانه نعمت پروردگارت نه كاهنى و نه مبتلا به اختلال ذهنى . يا مى گويند شاعرى است كه انتظار مى كشيم روزى بميرد. بگو: انـتـظـار كـشـيـد كـه مـن هـم بـا شـما در انتظارم (در انتظار وعده الهى )(36)... پس به حـال خـود بـگـذارشـان تا با رخداد مربوط به خودشان رويارو شوند رخدادى كه طى آن مـدهـوش گـردنـد (يـعـنـى ابـتـداى رخداد عظيم و هولناك قيامت ). رخدادى كه در آن حيله هاى خـصمانه شان هيچ كاربرد مثبتى نداشته باشد و يارى هم نشوند. و شك نيست كه كسانى كـه سـتـم كـردنـد پـيـش از آن (پـيـش از قـيـامت ) عذابى دارند (عذاب دوزخ برزخى ) ولى بـيـشـتـرشـان از آن نـاآگـاه انـد. و بـه خـاطـر حـكم پروردگارت مقاومت داشته باش چون بـيگمان تو زير نظر و عنايت مايى . و چون از خواب شبانگاهى برخاستى پروردگارت را بـه پـاى بـسـتـاى (و نـمـاز بـگـزار) و از شـب هـنگام هم او را بستاى و از پى بر آمدن ستارگان (هنگام غروب آفتاب ).(37)
24. سوره هفتاد و هفتم ، حاقه
به نام خداوند بخشنده مهربان
آن رخـداد سـزا آورنـده . آن رخـداد سـزا آورنده كدام است ؟ و تو چه دانى كه آن رخداد سزا آورنده چه باشد؟ قوم ثمود و قوم عاد آن رخدادى را كه در خانه هر كسى را مى زند (مردن و انـتـقـال بـه زنـدگى برزخى را) گفتند دروغ است . در نتيجه ثمود بوسيله جبارى به هـلاكـت رسـيدند، و قوم عاد بوسيله گردبادى سخت هلاك شدند كه آن را هفت شب و هشت روز پـيـاپـى بـر سـرشان مسلط ساخت تا از بن بركندشان چنان كه آن قوم را مى ديد كه در مـيـان آن توفان مدهوش افتاده اند پندارى تنه هاى پوسيده خرما بن اند. اينك آيا كسى از آنـهـا بـاقـى مـى بـيـنـى ؟ و فـرعون ، و پيش از او ديگران ، و مردم تمدنهاى ويران شده مرتكب خطاكارى شدند و فرستاده پروردگارشان را فرمان نبردند تا آنان را در قبضه كـيـفـر دهى بفشرد. همچنين ما هنگامى كه آب طغيان كرد شما را در آن كشتى برداشتيم تا آن را بـرايـتـان درسـى آمـوزنده بسازيم و آن درس را گوش نيوشنده(38) ادراك تواند كـرد. پس چون يك بار در صور بدمند و زمين و كوهها برداشته و برفتار شوند و هـر دو يـكـبـاره شـكـسته شوند در آن هنگامه آن رخداد رخ بدهد و آسمان چند پاره شود در حـالى كه خود آن لحظه سست و گسيخته باشد و فرشتگان بر هر كرانه بيكرانه اش و عرش پروردگارت را در آن رخداد هشت فرشته بر فراز آن فرشتگان برداشته آرند. در ايـن دم ، شـمـا را بـه نـمـايـش گـذارده آرنـد در حالى كه ذره اى از كار و هستيتان پوشيده نـبـاشـد. پس هر كس هستى فرخنده اى داشته باشد خواهد گفت بياييد كارنامه را بخوانيد چـون مـن گـمـان بـردمـى كه با حسابم روبرو خواهم گشت . پس او در زندگانى خرسنده كـنـنـده اى بـاشـد در بـهـشت برينى با خوشه هاى آويخته كه بخوريد و بنوشيد، نوش جـانـتـان بـسـبـب آنـچه در روزگاران گذشته تدارك ديديد. و اما آن كس كه هستى پلشتى داشـتـه بـاشـد خـواهد گفت اى كاش كارنامه ام را به من نداده بودند و نمى دانستم حسابم چـيـسـت ، اى كـاش مـردنـم پايان هستى ام بود، مالم بكارم نيامد، سلطه ام از دستم برفت . بـگـيـريـدش ، بـبـنـديـدش و بـه جـهـنـم در انـدازيـدش و به زنجيرى بدرازاى هفتاد گز بـكـشـيـدش كـه او بـه خـداى عـظـيـم ايمان نمى آورد و مردم را به اطعام بيچارگان بينوا تـشـويـق نـمى كرد. او اينك در اينجا و اين رخداد دوستى صميمى ندارد و خوراكى جز خون چـركـيـن نـدارد هـمـان كه به خطاكاران اختصاص دارد. به آنچه مى بينيد و به آنچه نمى بـيـنـيـد سـوگـنـد كـه آن (درسـى كـه مـحـمـد (ص ) بـر زبـان مـى آورد) گـفتار پيامبرى بـزرگـوار (فـرشـته وحى ) است و آن گفته شاعرى نيست . اندكى درس ‍ ياد مى گيريد. گـفـتـارى اسـت كـه از پـروردگـار عـالمهاى آفريدگان فرو فرستاده مى شود. اگر او (يـعـنـى مـحـمـد (ص )) حـتى يكى سخن را از پيش خود به ما نسبت داده بود او را به قبضه فـرخنده قدرتمان گرفته رگ قلبش را بريده بوديم و از ميان شما كسى نبود كه مانع اين سرنوشتش شود. بعلاوه آن (گفتارى كه محمد (ص ) بر زبان مى آورد) بيشك درسى اسـت بـراى پرهيزگاران (و نه زشتكاران ) و ستمكاران كه پروايى از پستى ، زشتى و سـتـم نـدارند.) و البته ما مى دانيم از شما عده اى هستند كه درباره درسهاى ما مى گويند دروغ اسـت ، و اين كه براى كافران (به آن درسها) حسرتى باقى مى ماند، و اين كه آن (محتواى آن درسها) حقيقتى يقينى است . بنابراين نام پروردگارت را كه عظيم يگانه است به پاكى بستاى .(39)
25. سوره هفتاد و هشتم ، معارج
به نام خداوند بخشنده مهربان
كـسـى خـواسـتـار عـذابـى شـد كـه كـافـران دارنـد و از جـانـب خـدا در حـال وقـوع اسـت و هـيـچ كـس دفـع آن نـتـوانـد كـرد، از جـانـب خـدايـى در حال وقوع است كه راههاى عروجى به سوى خود گشوده دارد و عروج فرشتگان و روح به سـويش پنجاه هزار سال زمان مى برد. بنابراين مقاومت كن مقاومت و تحملى زيبا، چون آنان آن وقوع را دور مى پندارند و ما آن را نزديك مى دانيم .
زمـانـى كـه آسـمـان چـون مـس گـداخـتـه بـاشـد و كـوهـهـا مـثـل پشم حلاجى شده و هيچ دوست صميمى حال دوست عزيزش را نپرسد. آنان را بينايى و الكـن بـصيرت بخشند، تبهكار آرزو كند مگر بتواند براى نجات خودش از عذاب آن رخداد پـسـرانـش را فدا دهد و همسرش را و برادرش را و قبيله و هم پيمانانش را كه او را در پناه حـمـايـت دارنـد و هـمـه كسانى را كه در روى كره زمين اند. نه ، چنين چيزى امكان نپذيرد. آن آتـشـى شـعـله ور اسـت ، دسـت و پـا و اعضا را در كام خود فرو مى برد. كسى را به كامش فـرو مـى كـشـد كـه پـشـت بـه درسـهـاى مـا كـرد و روى از آن بـرتـافـت و مال گرد كرد و سپرده و گنجينه ساختش . چون انسان آزمند سيرى ناپذير آفريده شد به طورى كه وقتى پيشامد ناگوارى برايش رخ دهد ناله و زارى كند و وقتى پيشامد خوشى چـون كـسـب مـال داشـتـه بـاشـد بـشدت بخل ورزد. مگر نمازگزاران (كه از آن عذاب و اين رفـتـار و زنـدگـى مـسـتـثـنـى هستند) آن كسان كه بر نمازشان ادامه دهند و آن كسان كه در امـوالشـان حـقـى اسـت مـعـلوم بـراى گـدا و محروم ، و آن كسان كه مى گويند نظام هستى ، پـيـدايش و زندگى راست است ، و آن كسان كه از عذاب پروردگارشان ترسان اند زيرا از عـذاب پـروردگـارشـان ايـمـن و آسـوده خـاطر نتوان بود، و آن كسان كه شرمگاهشان را پـاس داشـتـه حـرمـت نـهـنـد مـگـر در مـورد هـمـسـرشـان يـا كـنـيـزشـان كـه در ايـن صورت قـابل سرزنش ‍ نيستند - و هر كس پا از اين مرز فرا نهد به جمع متجاوزان در آمده باشد - و آن كسان كه امانت سپرده به خود و تعهداتشان را رعايت كنند و آن كسان كه نمازشان را مواظبت نمايند. اين گروه انسانى در بهشتها مورد عزت و احترام اند.(40)
26. سوره هفتاد و نهم ، نباء
به نام خداوند بخشنده مهربان
درباره چه از هم مى پرسند؟ درباره آن گزارش وحشتناك كه بر سرش با هم بحث دارند؟ چـنان نشايد. باز هم چنان نشايد، بزودى خواهند دانست . مگر نه زمين را گاهواره ساختيم و كوهها را پايه ، و شما را جفت آفريديم و خواب شما را مايه آرامش كرديم و شب را پوشش و سـپرى ، و روز را هنگام معيشت و كسب و كار، و بر فرازتان هفت آسمان مستحكم افراشتيم و چـراغـى درخـشـان قرار داديم ، و از ابرهاى متراكم آبى ريزان فرو باريديم تا بدان دانـه و گياه برويانيم و بوستانهايى با درختان در هم تنيده ؟ بيگمان رخداد جدا شدن و فيصله يابى زمان معين و قطعى خود را دارد. رخدادى كه طى آن در صور دميده شود (فـراخـوان تـكـوينى هر كس به سرنوشت ) تا دسته دسته بياييد و جهان برين گشوده شـود تـا دروازه هـا و مـراتـبـى بـاشـد، و كـوهـهـا بـه رفتار آرند تا چون سراب باشد. بـيـگـمـان ، دوزخ در انـتـظـار بـاشـد، بـراى جباران سركش در برابر خدا فرجام باشد. دورانها در آن درنگ كنند. چيز خنك و نوشيدنى گوارايى در آن نچشند، و جز آبى جوشان و خـونـابـه اى ندارند: كيفرى در خور و مناسب حال . چه ، آنان حسابى را اميد نمى بردند و درسـهـاى مـا را مـى گـفـتـنـد دروغ اسـت و بـا چـه اصـرارى . حـال آن كـه هـر چـيز و عملى را شمارش و ثبت كرده كتابى تكوينى ساختيم كه بر پايه اش : بـچـشـيد! و افزايشى جز در عذاب نداريد. بيگمان پرهيزگاران را پيروزيى است : گـلزارهـا و تـاكـسـتـانـهـا، و دخـتـران نـارپـسـتـان هـمـسـن و سـال ، و جـامـى لبـريـز. در آن هـسـتـى ، سـخـن بيهوده نشنوند و نه دروغى : پاداشى از پروردگارت و عطايى به حساب ، از پروردگار آسمانها (جهانهاى برين ) و زمين (جهان طبيعى ) و ميان آن دو (يعنى جهان انسانى ). آن خداى رحمان كه (محشورشدگان ) اجازه سخن گفتن با او ندارند. در آن رخداد كه روح (يا صاحبان حيات طيبه ، مسلمانان سير تقرب به خـدا يـافـتـه ) در يـك صـف ايـسـتـد و فـرشـتـگـان در يـك صف (متمايز از صف روح ) ايستد (مـحـشورشدگان از مؤ منان و كفار تا فرشتگان ) سخن نگويند مگر كسى كه خداى رحمان بـه وى اجـازه داده باشد و خود صواب گويد. آن ، رخداد واقع شده است .(41) پس هر كس ‍ خواست فرجامى به سوى پروردگارش براى خود تدارك كند (فرجامى نيك يابد). مـا شـمـا را از عـذابى قريب الوقوع بيم داديم از آن لحظه كه آدمى مى بيند كه دستهايش چه تقديم كرده و از پيش ساخته اند و كافر مى گويد ايكاش خاكى بودم (و نه آدمى مسؤ ول و آگاه و توانا)!
27. سوره هشتادم مكى ، نازعات
به نام خداوند بخشنده مهربان
بـه فـرشـتـگـانـى سـوگـنـد كـه جـان آدمـى را بـه سـرعـت و بـا شـدت مـى گـيـرنـد، تـكـاپـوكـنـنـدگـان پـرتـلاشـى كـه در مـدارهـاى جـهـان بـريـن شـنـاورند وانگهى پيش ‍ گـيـرنـدگانى پرشتاب اند تا رخدادى را تدبير كرده (در جهان طبيعى و جهان انسانى ) هستى بخشند. رخدادى كه طى آن آن سخت لرزنده بشدت بلرزد، لرزش هولناك ديگرى از پى اش آيد. دلهايى طى آن مضطرب باشد، چشمهاشان فروهشته با نگاهى خيره به زمين ، مى گويند: آيا در حالى كه ما در گوريم به حضرت حق باز برده شويم ؟ آيا بگاهى كه استخوانهاى پوسيده اى باشيم ؟! (در پاسخ به پرسش خود طرح افكنده ) گفتند: آن در ايـن صـورت بـازگشتى زيانبار باشد. جز اين نباشد كه يك هى كردن است و بس كه نـاگـهـان آنـان در زمـيـن صاف و هموار و نمايان قيامت اند(42)... چون آن رخداد بزرگ هـولناك (43) فرا رسد، رخدادى كه طى آن انسان آنچه را كه انجام داده و راهى را كه پيموده به ياد مى آورد و دوزخ براى كسى كه مى بيند (تكوينا و ناخواسته ) خود نمايد آن كـس كـه سـر از فـرمـان خـدا پـيـچـيد و زندگى دنيا را بر حيات بازپسين ترجيح داده برگزيد دوزخش آشيان باشد. اما كسى كه از ايستادن در حضرت پروردگارش ترسد و خود را از آز درون و علائق پست بر حذر داشت بهشتش آشيان باشد. از تو درباره قيامت مى پـرسـنـد كـه چه وقت برپا شود؟ تو كجا باشى و خبرش ؟ هنگام آن با پروردگار تو اسـت . تـو هـشداردهنده اى بيش نيستى هشدار به كسى از آن رخداد بترسد. لحظه اى كه آن را ببينند پندارند در دنيا جز شامگاهى يا چاشتگاهى درنگ نداشته اند (ادراكشان نسبت به زمان دگرگونه مى شود).(44)
28. سوره هشتاد و يكم مكى ، انفطار
به نام خداوند بخشنده مهربان
آن دم كـه آسـمـان شـكاف بردارد و ستارگان فرو پاشند و درياها بر آشوبند و گورها زيـر و زيـر شود هر خودى بداند چه وظايفى را بجا آورده و چه وظايفى را انجام نـداده اسـت . هان اى انسان ، چه چيزى تو را در برابر پروردگار كريمت گستاخ ساخته بـفـريفت ؟ پروردگارى كه تو را آفريد بعلاوه تو را از هر چيز به اندازه داد وانگهى تو را به اعتدال كرد، به هر صورتى كه مشيتش بود تو را تركيب كرد (يا ساختار داد). نه چنان است . در واقع نظام هستى ، پيدايش و زندگى(45) را مى گوييد دروغ است . حال آن كه نگاهبانانى بر سرتان گماشته هستند گرانقدر نويسندگانى (هستى آورانى ) كه مى دانند چه مى كنيد. صاحبان نيكى بيكران غرقه نعمتهايند و بدكاران در دوزخ ‌اند. در رخداد نظام هستى ، پيدايش و زندگى(46) آن دوزخ را هيمه داده شعله ور سازند. و تو چه دانى كه رخداد نظام هستى ، پيدايش و زندگى چگونه باشد؟ وانگهى تو ندانى كـه رخـداد نـظـام هستى ، پيدايش و زندگى چگونه باشد. رخدادى است كه طى آن هيچ كس بـراى كسى ديگر كارى از دستش بر نمى آيد و رخداد (كيفر و پاداش و محاسبه و...) طى آن به خدا تعلق دارد.
29. سوره هشتاد و دوم مكى ، انشقاق
به نام خداوند بخشنده مهربان
آن دم كـه آسـمان دوپاره شد و پروردگارش را فرمان برد و سزاوار چنان باشد، و چون زمين كشيده شده امتداد يافت و آنچه را در آن است برون افكند و تهى گشت و پروردگارش را فـرمـان بـرد و سـزاوار چنان باشد، هان اى انسان ! تو در حركتى فرساينده و كاهنده بـه سـوى پـروردگـارت روانـى و بـه حـضـرتـش ‍ در آيـى (در لحـظـه مـردن و انتقال به زندگى برزخى ). آن گاه ، كسى كه كتاب هستيش فرخنده باشد زودتر و به آسانى به حسابش مى رسند و شادمان در كنار خانواده و اهلش (همسخنهاى فرهنگيش ) قرار مى گيرد. اما كسى كه كتاب هستيش ماقبل انسانى باشد زود فغان بر آرد و آرزوى نابودى كـنـد و آتـش دوزخ را افـروخـتـه تـر گـردانـد.(47) چـون او در ميان همسنجهايش شاد و خـوشحال بود. چون او مى پنداشت هرگز با خدا سر و كار پيدا نخواهد كرد. آرى ، بيشك پـروردگـارش بـه كـار و حـال وى بـيـنـاست . پس به شفق سوگند مى خورم و به شب و آنـچـه شـب در بـر مى گيرد و به ماه چون كمال يابد كه شما حالها و هستى هاى روى بر روى و طـبـقـاتـى پـيـدا مـى كـنيد. با اين حال ، آنان را چه مى شود كه ايمان نمى آورند و وقـتـى قرآن براى آنان تدريس ‍ مى شود سر فرود نياورده سجده نمى برند. واقعيت اين اسـت كـه كـسـانـى كـه كـافـر شـدنـد درسـهـاى مـا را مـى گـويـنـد دروغ اسـت حـال آن كـه خـدا بـه دريافتها و ادراكات آنان داناتر است . بنابراين آنان را به عذابى دردنـاك مـژده بـده . مـگـر كـسـانـى كـه ايـمـان آوردنـد و اعمال صالحه داشتند كه پاداشى قطع نشدنى (دائمى كه در اين زندگى رخ مى دهد و در زندگانى بازپسين هم ) دارند.
30. سوره هشتاد و چهارم مكى كه ماقبل آخر دوره مكى است ، عنكبوت
... و كسانى كه كافر شدند به كسانى كه ايمان آوردند گفتند: راه و رسم زندگى ما را پـيـش گـيـريـد و مـا هـم عـواقـب اعـمـال شـمـا را بـر عـهـده مـى گـيـريـم . حـال آن كـه (در نـظـام هـسـتـى ، پـيـدايـش و زنـدگـى ) عـواقـب اعـمـال آنـان بـر هـيـچ كـس ديـگـرى غـيـر خـودشـان كـه عـامـل آن هـسـتند بار نگردد، و گفته آنها دروغ و بى پايه (بى پايه اى در نظام هستى ) اسـت . و البـتـه در رخـداد قـيـامـت (آن مـدعـيـان قـبـول مـسـؤ وليـت ) عـواقـب سـوء اعـمـال خـودشـان را و عـواقـب ديـگـرى (عـواقـب آثـار اعمال و گفته ها از جمله همين گفته و ادعا بر ساير مردم و نسلهاى پس از خود) را همراه با عـواقـب اعـمـالشـان بـر دوش خـواهـند كشيد و قطعا درباره آنچه از پيش خود (درباره نظام هـسـتـى ، پـيـدايـش و زنـدگـى ) مـى بـافـتـنـد و اشـاعـه مـى دادنـد بـازخـواسـت خـواهـنـد شد.(48)
77. درسهاى پروردگار درباره قيامت در دوره مدنى
1. نخستين سوره مدنى ، بقره
... و آنـگـاه كـه از بـنى اسرائيل تعهد گرفتيم كه جز خدا را پرستش و اطاعت نكنيد و بـه پـدر و مـادر احـسان كنيد و به خويشاوندان و يتيمان و بيچارگان ، و به آدميان سخن خـوب بـگـويـيد و نماز را بپا داريد و زكات بپردازيد، اما جز تعداد كمى از شما ديگران نـقـض تـعـهد كردند و روى از اداى آن برتافتيد. و آن زمان كه از شما تعهد گرفتيم كه خـون يـكديگر مريزيد و خودى هايتان را تبعيد مكنيد و شما تعهد سپرديد و بر اين پيمان شـاهـد شـديد. حال آن كه اينك خودتان را مى كشيد و بخشى از جمعيت را تبعيد مى كنيد و... كـيـفـر كسى از شما كه چنان كند جز ننگ و رسوايى در زندگى دنيا نيست و در رخداد قيامت بـه شـديـدتـريـن عذاب (شديدتر از عذاب دوزخ برزخى ) باز برده مى شوند و خدا از آنچه انجام مى دهيد غافل نيست . اين گروهند كسانى كه زندگى دنيا را به بهاى بر باد رفتن زندگانى بازپسين بدست آوردند. در نتيجه ، عذابشان كاهش نيابد و نه آنان يارى شوند(49)... بيگمان كسانى كه درسهاى مكتوب خدا را پنهان مى سازند و از دسترس مـردم دور نـگـه مـى دارند تا مبلغ كمى به چنگ آورند در شكمشان جز با آتش تغذيه نمى كنند و در رخداد قيامت خدا مخاطبشان نمى سازد و (در اين دنيا هم ) رشد معنويشان نمى دهد و عذاب دردناكى دارند. اين گروهند كه درس مايه هدايت و موفقيت را فروختند تا گمراهى و نـاكـامـى را بخرند و آمرزش را دادند تا عذاب را بستانند. چه تاب تحملى در شعله آتش دارنـد(50)... زنـدگى دنيا براى كسانى كه كافر شدند بس زيبا و فريبا جلوه داده شـده اسـت و كـسـانـى را كـه ايـمان آوردند مسخره مى كنند (كه ارزش چند روزه عمر را نمى دانـنـد!) حـال آن كـه در رخـداد قيامت كسانى كه پرهيزگارى نموده اند فوق آنان (و داراى هـسـتـى بـريـن و قـرب خـدا) هـسـتـنـد و خـدا كـسـى را كـه مـشيتش باشد روزى غير كمّى مى دهد.(51)
2. دومين سوره مدنى ، آل عمران
... بـيـگـمـان ، كـسـانـى كه براى كسب چيز اندكى عهدى را كه با خدا بسته اند (مانند بـيـعـت بـا پـيـامبر خدا كه بيعت با خدا هم بشمار مى آيد) و سوگندهايى را كه خورده اند نـقـض كـرده زيـر پـا مـى گـذارنـد گـروهى هستند كه در زندگانى بازپسين نصيبى (از پـاداش الهى ) ندارند و در رخداد قيامت خدا نه كلامى با آنان دارد و نه نظر لطفى ، و نه رشـد مـعـنـوى (در زنـدگـى دنـيـا) بـه آنان مى دهد و عذابى دردناك هم دارند(52)... و كسانى كه در مورد آنچه خدا از فضلش ‍ به آنان داده است دريغ مى ورزند (و به مردم عطا نـمـى كـنـنـد) مـپـنـدارند كه آن كار برايشان خير است . در واقع آن برايشان شر است . در رخـداد قـيامت آنچه را كه از ديگران دريغ مى داشتند و عطا نمى كردند طوقى مى شود به گـردنـشان . و آسمانها و زمين را خدا به ميراث مى برد (و همه مالداران مى ميرند) و خدا از آنـچـه انـجـام مى دهيد خبردار است . چنان كه خدا گفته كسانى را شنيد كه گفتند: خدا فقير اسـت و مـا تـوانـگريم ! آنچه را گفتند خواهيم نوشت (نوشتن تكوينى به اين معنى كه آن عـمـل را تـبـديـل بـه هـسـتـى پـسـتـى در وجود گوينده اش مى سازيم هستيى كه هيمه دوزخ بـرزخـى او مـى گـردد) و نـيز اين را كه خبردهندگان از زندگانى بازپسين(53) را بـه نـاحـق مى كشتند، و مى گوييم عذاب آتش سوزان را بچشيد. آن به سبب چيزهايى است كـه بـا تـوانـايـيـتـان ساختيد و انجام داديد و خدا ستمگر قهارى نسبت به بندگانش نيست (54)... هر خودى مرگ را مى چشد و يقينا در رخداد قيامت سزاى اعمالتان را بى هـيـچ كـم و كاستى دريافت مى داريد به اين ترتيب كه هر كس از آتش بركنار ماند و به بهشت در آورده شد براستى برنده شد و زندگى دنيا جز بهره برى فريبناك وهم آلودى نيست . البته شما بر سر اموالتان و جانتان درد و سختى كشيده در معرض آزمايش هستيد و قـطـعـا از طـرف كـسـانـى كـه پـيـش از شما درس مكتوب وحيانى دريافت كردند و از طرف كـسـانـى كـه شـرك ورزيـدنـد زخـم زبـان بـسـيـار خـواهـيـد خـورد و اگـر مـقـاومـت و تـحـمـل كـنـيـد و پـروا گـيريد آن از اراده طلب ترين كارها باشد (علائق عاليه اى را مى طـلبـد). و چـون خدا از كسانى كه درسهاى مكتوب وحيانى دريافت كردند تعهد گرفت كه آن را بـراى مـردم بـيـان و تـدريس كنيد و آن را پنهان مداريد آنان آن را (به جاى پيش رو نهادن و تدريس كردن ) پس پشت خود نهادند و در ازاى اين كار بهايى اندك هم ستادند؛ و چـه بـد اسـت آن چه در اين معامله بدست آوردند. كسانى را كه به كارهايى كه از آنها سر زده دلخوش اند و دلشان مى خواهد آنها را به خاطر كارهايى كه نكرده اند بستانيد مپندار كه از عذاب رهيده باشند، آنها عذاب دردناكى دارند. و فرمانروايى جهانهاى برين و جهان طـبـيعى از آن خداست . خدا بر هر چيزى تواناست . بيگمان در آفرينش آسمانها و زمين و آمد شـد شـب و روز البته درسهايى براى صاحبان خرد چند لايه است . آن كسان كه خدا را در حال ايستادن و نشستن و بر پهلو ياد مى كنند و درباره آفرينش آسمانها و زمين مى انديشند كـه پروردگار ما، اين را به باطل نيافريدى . منزهى تو از اين ، پس ما را از عذاب آتش در امـان دار. پـروردگـار مـا، تـو هـر كـه را بـه آتـش در آورى بـيقين رسوايش كرده اى و ستمكاران را ياورى نباشد. پروردگار ما، شنيديم كه شخصى فرا مى خواند، به ايمان آوردن فـرا مـى خـوانـد كـه به پروردگارتان ايمان آوريد. در نتيجه ، ما ايمان آورديم . پس از گناهانمان در گذر و لايه هاى هستى پست را از وجودمان بزداى ، و ما را با صاحبان نـيكى بيكران فراهم و جمع آور. پروردگار ما، همچنين آنچه را به ما بر زبان پيامبرانت وعده دادى محقق فرما و ما را در رخداد قيامت رسوا مگردان زيرا كه تو وعده ات را به انجام رسـانـى . در نـتـيـجـه آن نـيـايـش ، پـروردگـارشـان پـاسـخ داد كـه مـن كـار هـيـچ عـمـل كـنـنـده اى از شـمـا را از مـرد يا زن - چون اعضاى يك پيكريد - بى پاداش ‍ نگذارم . بـنـابـرايـن كـسانى كه هجرت كردند و از ديارشان بيرون رانده شدند و در راه من آزار و زخـم زبـان ديـدنـد و جـنـگـيـدنـد و كـشـتـه شـدنـد من هستى پست از وجودشان بسترم و به بهشتهايى درآورمشان كه از بسترش جويها روان است ، پاداشى از حضرت خداست و خداست كه حسن پاداش در اختيار دارد(55)...
3. هفتمين سوره مدنى ، احزاب
... آدميان (كافران ) از تو درباره زمان برپايى قيامت مى پرسند. بگو: علم به آن را فقط خدا دارد. و چه دانى تو شايد هنگامش نزديك باشد.(56)
4. دهمين سوره مدنى ، ممتحنه
... در رخـداد قـيـامـت خويشاوندان شما و فرزندانتان هيچ بكارتان نيايند. شما را از هم جدا مى سازد و خدا نسبت به آنچه انجام مى دهيد بيناست .(57)
5. دوازدهمين سوره مدنى ، زلزال
به نام خداوند بخشنده مهربان
آنگاه كه زمين لرزانده شد لرزانده شدنش را و زمين بارهايش را بيرون ريخت و آدمى گفت : زمين را چه مى شود؟ در آن زمان زمين اخبار خويش را گزارش ‍ كند چون پروردگارت به آن وحـى كـرده اسـت . در آن زمـان آدمـيان پراكنده و جدا از يكديگر بدر آيند تا اعمالشان به آنان نشان داده شود. در نتيجه كسى كه بقدر ذره اى كار خير انجام دهد آن را ببيند و هر كس بقدر ذره اى كار بد انجام دهد آن را ببيند.
6. شانزدهمين سوره مدنى ، رحمان
به نام خداوند بخشنده مهربان
خـداى بـخـشـنـده ، قـرآن را تـدريـس كرده آموزش داد، آدمى را بيافريد، او را بيان آموخت . خـورشـيـد و مـاه به حساب در گردش اند، و ستاره و درخت سجده مى برند. و جهان برين (58) را (كـه عـالم غـيـب و خـزائن يا منابع جهان طبيعى باشد در نظام هستى ، پيدايش و زنـدگـى ) مـنـزلت والا بـخـشـيـد، و واحد سنجش (از جمله پيامبر را كه ميزان و واحد سنجش آدمـيـان است ) بنهاد كه در سنجيدن و ارزيابى (از فرمان پروردگار يا قواعد شريعتش ) تخلف نكنيد. و سنجش و ارزيابى را با رعايت برابرى و دادگرى كنيد و از واحد سنجش ‍ مكاهيد (و كم به طرف ندهيد). و جهان طبيعى(59) را براى آفريدگان بنهاد كه در آن مـيـوه هـسـت و خـرمـا بـُن خوشه دار و دانه هاى كاهدار و رستنيهاى خوشبو. بنابراين كدامين بـخـشـش پـروردگـارتـان را شـمـا نـامـرئيـان و آدمـيـان مى گوييد دروغ است ؟ آدمى را از گـل خـشـكـى چـون سفال آفريد، و نامرئيان را از شعله دود آلوده گونه آتش آفريد. پس كدامين بخشش پروردگارتان را شما نامرئيان و آدميان مى گوييد دروغ است ؟ پروردگار دو مـشـرق و پـروردگـار دو مـغـرب . پس كدامين بخشش پروردگارتان را شما مى گوييد دروغ اسـت ؟ دو دريـا (ى شـور و شـيـريـن ) را روان سـاخت تا به هم رسند، ميانشان منطقه واسطه اى است كه از آن در نگذرند. كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ مـرواريـد و مـرجـان از آن دو دريـا بـدر آيد. كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ اسـت ؟ و كـشـتـى هـايـى دارد كه بادبان در دريا افراشته چون كوه روان اند. كدامين بـخـشـش پـروردگـارتـان را مـى گـويـيـد دروغ اسـت ؟ هـر كـسـى در روى زمـيـن باشد در حـال فـنـاسـت و هـسـتـى پـروردگـارت كـه صاحب جلال و اكرام است پايدار بماند. كدامين بـخـشـش ‍ پـروردگـارتـان را مى گوييد دروغ است ؟ هر كس در جهانهاى برين و در جهان طـبـيعى است هستى و نعمت از او مى طلبد، در هر رخدادى او ظهور ويژه آن را دارد. پس كدامين بـخـشـش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ زود باشد كه به حساب شما رسم اى دو نـوع آدمى و نامرئى . كدامين بخشش ‍ پروردگارتان را شما مى گوييد دروغ است ؟ اى گـروه نـامـرئيـان و آدمـيـان ، اگر مى توانيد از مرزهاى وجوديتان عبور كنيد عبور نماييد، عـبـور نـتـوانـيـد كـرد مـگـر آن كه امكان تكوينى آن به شما عطا شود. پس كدامين بخشش ‍ پـروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ در غير اين صورت تركشهايى از آتش ‍ و مسى گـداخـتـه بر شما باريدن گيرد كه دفع آن نتوانيد. پس كدامين بخشش ‍ پروردگارتان را مـى گـويـيـد دروغ اسـت ؟ آنـگـاه كـه آسـمـان بـشـكافد تا سرخ گلى باشد چون جامه ارغوانى . كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ در آن رخداد از هيچ آدمى و هـيـچ نـامـرئى . درباره گناهانش ‍ نپرسند.(60) كدامين بخشش پروردگارتان را مى گـويـيد دروغ است ؟ تبهكاران را از سيمايشان بشناسند و پيشانى و پا بازخواست شود. بـنـابـرايـن كـدامـيـن بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ اين دوزخى است كه تـبهكاران مى گويند آن دروغ است ! در گردابش و در گرداب آب جوشانى چرخ مى زنند. پـس كـدامـيـن بـخـشـش پـروردگـارتان را مى گوييد دروغ است ؟ و براى كسى كه از مقام پـروردگـارش بـتـرسـد دو بـهـشت باشد. بنابراين كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ دو بهشتى كه گونه گون نعمت دارند. كدامين بخشش پروردگارتان را مـى گـويـيد دروغ است ؟ در آن دو، دو چشمه روان است . كدامين بخشش پروردگارتان را مـى گـويـيـد دروغ اسـت ؟ در آن دو، از هـر مـيـوه دو گـونـه وجـود دارد. كـدامـيـن بـخـشـش ‍ پـروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ بر لايه هايى از هستى تكيه دارند كه نخستين لايـه اش (لايـه بـهـشت طبيعى آن ) ديباى ستبر است و ميوه درختان آن دو بهشت در دسترس . كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ در آنها دختران باشرم چشم پاكى هـسـتـنـد كـه دسـت هـيـچ آدمـى و هيچ پريى پيش از ايشان به آن نرسيده باشد. پس كدامين بـخـشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ آن دختران پندارى ياقوت و مرجان اند. كـدامـيـن بـخـشـش پـروردگـارتـان را مـى گوييد دروغ است ؟ مگر پاداش احسان جز احسان بـاشد؟ پس كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ در لايه زيرين آن دو بـهـشـت بـريـن دو بهشت ديگر هست . پس كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ دو بهشتى كه زمردين باشد. كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ در اينها دو چشمه در حال فوران باشد. پس كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ اسـت ؟ در ايـنها ميوه ها هست و خرما بُنان و انار. كدامين بخشش ‍ پروردگارتان را مى گـويـيـد دروغ اسـت ؟ در ايـنـها خوبى و زيبايى به گونه دخترانى تبلور يافته است . كدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ دوشيزگان سيمگونى كه در چادر عـفـاف ايـمـن مـانـده انـد. كـدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ دست هيچ انـسـانـى پـيـش از ايـشـان بـه آنـان نرسيده باشد و نه دست هيچ پريى . كدامين بخشش ‍ پـروردگـارتـان را مى گوييد دروغ است ؟ بر بالشهاى سبز و پشتيهاى نادره زيبايى تـكـيـه زده انـد. بـنـابـرايـن كـدامين بخشش پروردگارتان را مى گوييد دروغ است ؟ نام پروردگارت كه داراى جلال و اكرام مطلق است فرخنده باشد.
7. بيستمين سوره مدنى ، حج
به نام خداوند بخشنده مهربان
هـان اى آدمـيـان ، از پـروردگـارتان پروا گيريد، زيرا زلزله رخداد قيامت چيز هولناكى اسـت . رخـدادى كـه طـى آن مـى بينيد هر مادرى كه بچه شيرخواره اى دارد از شدت هراسش بـچـه اش را از يـاد بـرده وامـى گـذارد و هـر زن بـاردارى مى زايد و آدميان (كافران ) را جـمعيتى مست مى بينى حال آن كه مست نيستند بلكه عذاب الهى شديد است . و از آدميان كسى هست كه درباره خدا بدون اين كه دانش لازم را داشته باشد به بحث تواءم با مخالفت مى پردازد و هر آدم شيطان سركشى را پيروى مى نمايد، آدم شيطانى را كه در نظام هستى در مـوردش اين طور رقم خورده كه هر كس او را سرپرست فرهنگى - سياسى خود گرداند او گـمـراهـش كـنـد و بـه عـذاب آتـش افـروخـتـه در آورد. هـان اى آدمـيـان ، اگـر دربـاره انـتـقـال به زندگى تازه ابهام و ترديدى داريد بدانيد كه ما شما را از خاكى آفريديم آنـگـاه از نـطـفـه اى سـپـس از لخـتـه اى سرانجام از پاره گوشتى تمام آفريده و ناتمام آفريده تا براى شما (قدرت خود را) به نمايش گذاريم و در زهدان (زن و جانوران ماده ) آنـچـه مـشـيـت مـاسـت قـرار مى دهيم تا مدتى معين و ثابت بعد شما را به صورت بچه اى بـيـرون مـى آوريـم ، سـپس تا به رشد و بلوغتان برسيد، و از شما يكى مى ميرد و يكى پـيـر شـده بـه فـرومـايـه تـريـن مـرحـله عـمـر مـى رسـد و در حـقـيـقـت بـه مـراحـل اوليـه زنـدگـى بـاز مـى گـردد بـطورى كه پس از دانايى هيچ چيزى را به ياد نياورده و ادراك هم نمى كند، و زمين را مى بينى كه خشكيده بى گياه است اما همين كه باران بـر آن نـازل كـرديـم بـه جنبش در آيد و سبزه بر آن دمد و از هر نوع گياه و درخت زيباى دل انـگـيـزى در بسترش برويد. آن برهانى بر اين است كه واقعيت و هستى همان خداست و اين كه اوست كه مرده ها را زنده مى كند و او بر هر چيزى احاطه قدرت دارد، و اين كه رخداد قـيـامـت در حـال وقـوع و آمـدن اسـت و ابـهـامـى در آن نـيـسـت و ايـن كـه خـدا آنـان را كـه در گـورسـتـانـهايند به زندگى تازه اى انتقال مى دهد. و از آدميان كسى هست كه درباره خدا بـدون هـيـچ عـلمـى و يـا هدايتى و يا كتابى روشنگر (كتاب وحيانى ) نازفروشانه بحث مـخـالفـت آمـيـز مـى كـنـد تـا مـردم را از راه خـدا (اسلام و سير تقرب به خدا) بدر كند. در زنـدگـى دنـيـا رسوايى نصيبش مى شود و در رخداد قيامت به او عذاب آتش گرفتن را مى چـشـانـيـم . آن بـه سـبـب آنـچـه بـا تـوانـايـيـهـايـت پـيـشـتـر كـردى و بـه ايـن دليـل كـه خـدا چنين ستم شديدى به بندگانش نكند. و از آدميان كسى هست كه خدا را با يك شرط و در يك حال پرستش و اطاعت مى كند بدين شرح كه اگر خيرى برايش پيش آمد به آن دلخـوشـى و آرامـش مـى يـابـد و هـر گـاه گرفتاريى (كه مايه آزمايش است ) پيش ‍ آمد وجـودش زيـر و زبـر مـى شود (كافر مى شود)، هم زندگى دنيا را به باد داده است و هم زندگانى بازپسين را، زيان بردگى نمايان همين است . دست دعا و طلب نه به سوى خدا كه به سوى چيزى دراز مى كند كه نه قادر به ضرر زدنش هست و نه توانايى رساندن نفعى به او را دارد، گمراهى آميخته به ناكامى بى پايان همين است . دست دعا و تمنا به سـوى چـيـزى يـا كسى دراز مى كند كه نمى تواند ضررى به او بزند يا چيزى و كسى كه نمى تواند نفعى به او برساند، اين بدترين ارباب و بدترين رعيت است . خدا (كه قـادر بـه دادن هـولناكترين كيفر و گرانقدرترين نتيجه و موفقيت و پاداش است ) كسانى را كـه ايـمان آوردند و اعمال صالحه داشتند به بهشتهايى در آورد كه از زير آنها جويها روان است ، بيگمان خدا آنچه را اراده فرمايد انجام دهد. كسى كه گمان مى برد كه خدا او (يـعـنـى پـيـامـبرش ) را در زندگى دنيا و آخرت يارى نداده پيروز نمى گرداند بايد از سـببى مناسب مدد گرفته به جهان برين در آيد (كه خزائن يا منابع همه رويدادها از جمله امـداد الهـى و نصرت دادن به پيامبر است ) تا بنحو قطعى و يقينى اين حقيقت را ادراك كند بـعد ببيند تدبير و نقشه بدخواهانه اش مى تواند واقعيتى را كه او را به خشم مى آورد مـعـدوم گـردانـد. و بـديـنـسان قرآن را به گونه درسهاى روشنگرى فرو فرستاديم و بـيـگـمان خدا كسى را كه اراده فرمايد هدايت كند (يا به مقصد مطلوب رساند.) كسانى كه ايـمـان آوردنـد (بـه رسـالت خـاتـم ) و كـسانى كه يهودى شدند و صابئان و مسيحيان و مـجـوس و كـسانى كه شرك آوردند در رخداد قيامت به امر خدا از يكديگر جدا شوند، بيشك خدا بر هر چيزى (كارى ، انديشه اى ؛ گزينش نوعى زندگى از عالى تا پست ...) شاهد اسـت . مـگـر نديدى كه خداست كه هر كس در جهانهاى برين است و هر كس در جهان طبيعى و خورشيد و ماه و اختران و كوهساران و درختان و جنبندگان و بسيارى از آدميان برايش سجده مـى بـرنـد؟ و بـسيارى از آدميان هم هستند كه عذاب (دوزخ برزخى ) در موردشان محقق شده اسـت و هـر كـس را خـدا خـوار (و مـحـكـوم بـه ورود در دوزخ برزخى ) كند هيچ كس قادر به انتقالش از وضعيت خوارى - اسارت به وضعيت كرامت - آزادى نيست ، چه خدا آنچه را مشيتش بـاشـد بـه انـجـام رسـانـد. ايـنـك دو گـروه بـشرى متخاصم كه روياروى كردند درباره پـروردگـارشـان (در جـهـان و زنـدگـى برزخ ‌اند) و كسانى كه (به پروردگارشان و درسهايش ) كافر شدند لباسى از آتش برايشان بريده و دوخته شده است و آب جوش از بالاى سرشان مى ريزند كه هر چه را در شكمشان است و پوستشان را مى گدازد در حالى كـه گـرزهـاى آهـنينى دست اندر كارشان هست كه هر بار از شدت غم بخواهند از آتش بدر آيـنـد بـا فـرو آمـدن آن گـرزهـا بـه قـعـر دوزخ بـاز رانـده شـونـد بـا ايـن نـهـيـب هـول انـگـيز كه عذاب سوختگى را بچشيد. بيشك خدا كسانى را كه ايمان آوردند و كارهاى شـايـسـته كردند به بهشتهايى در آورد كه از زيرش نهرها جارى است دستبندهاى زرين و رشـتـه هـاى مـرواريـد بر اندامشان مى آرايند و لباسشان در آن بهشتها پارچه ابريشمين اسـت و ايـن كـامـيابى نصيبشان شده است (61) كه سخنانشان پاك و عطرآگين باشد و ايـن پـيـروزى كـه بـه صـراط خـداى حـمـيـد (سـتـوده ) نائل آيند(62)...(63)
8. بيست و دومين سوره مدنى ، مجادله
به نام خداوند بخشنده مهربان
چنين رخ داد كه خدا سخن زنى را كه با تو درباره شوهرش بحث مى كند تا حرفش را به كـرسـى بنشاند و شكايت به خدا مى برد بشنيد و خدا گفتگوى دو نفره تان را مى شنود، شـك نـيـسـت كه خدا شنوايى بيناست (64)... آن (مقررات و تكاليف ) براى اين است كه بـه خدا و پيامبرش ايمان آوريد، و آن حدود الهى است ، و براى كافران (به آن مقررات و تكاليف ) عذابى دردناك وجود دارد. بيگمان كسانى كه با خدا و پيامبرش مى ستيزند به ذلت (دوزخ بـرزخـى ) در آمدند، و البته درسهاى روشنگرى هم فرو فرستاده بوديم (و عقاب بلا بيان نبود) و كافران را عذابى ذلت آور و اهانتبار هست در رخدادى كه طى آن خدا به زندگى تازه اى تحولشان داده گرد هم آورده به آنان خبر مى دهد كه چه مى كردند، خدا آن كارها را شمارش و آمار كرد(65) در حالى كه آنان از باد بردندش ، و خدا شاهد هر چيزى و رخدادى است . مگر ندانسته اى كه خدا هر چه را در جهانهاى برين است و هر چه را در روى زمـيـن مـى داند، در هر رازگويى سه نفره خدا نفر چهارم است و در هر پنج نفره اى نفر ششم و در كمتر و در بيشتر از اين اعداد با ايشان است هر جايى كه باشند. بعد هم در رخـداد قـيـامـت بـه آنـان خـبـر مى دهد كه چه مى كردند، چون خدا نسبت به هر چيزى بس داناست ...(66)
بـــيـــســـت و نـــهـــمـــيـــن ســـوره مـــدنـــى ، مـــائده كـــه آخـــريـــن سـورهنازل شده است
... بـيـگمان ، كسانى كه كافر شدند اگر در رخداد قيامت همه آنچه را كه در روى زمين اسـت داشـتـه بـاشـنـد و هـمـان مـقـدار را روى آن و بـخـواهند با پرداخت آن خود را از عذابش بـرهـانـنـد از آنـان نـپـذيـرند و عذابى دردناك دارند. مى خواهند از آتش بدر آيند اما از آن بـيـرون شـدنى نيستند و عذابى پايدار دارند. و مرد دزد و زن دزد را بايد كه دستشان را بـبـريـد و بـه كـيـفر آنچه كرده اند، كيفرى است از جانب خدا و خدا عزيزى حكيم است . پس كسى كه پس از ستمى كه كرده است توبه آرد و به صلاح آيد (و جبران نمايد) بيگمان خـدا بـه رحـمـت رحيميش نسبت به وى باز آيد، شك نيست كه خدا آمرزنده اى رحيم است . مگر نـدانـسـته اى كه فرمانروايى جهانهاى برين و جهان طبيعى به خدا تعلق دارد، هر كس را مـشـيـتـش باشد عذاب كند و هر كس را مشيتش باشد بيامرزد و خدا بر هر چيزى احاطه قدرت دارد...(67)
78. ادراك زمان ، و بى زمانى
درك مـا از زمـان در بـدو امـر هـمان استمرار زندگى درونى ماست . زمان درونى ما به سير تـدريـجـى بـافـتـهـا و مـايعات بدن بستگى دارد. اين استمرار چيست ؟ استمرار ريزش يا اسـتـمـرار عـبـور و حـركـت است كه ضرورتى ندارد ريزش ‍ چيزى باشد يا حالات عبور و حـركـتـى . چـيـز يـا حـالت را مـا از تـقـطـيـع خـيـالى و تـصـنـعـى جـريـان انـتـقـال مـسـتمر انتزاع مى كنيم . همين قطعه قطعه سازى كه آن را تجربه مى كنيم عبارت اسـت از دوام و اسـتـمـرار. ايـن كـار حـافـظـه است اما حافظه اى غير شخصى و نه خارج از محفوظاتمان و نه متمايز از گذشته اى كه بايد حفظش كنيم . در واقع حافظه اى است كه در درون تـحـول وجـود دارد و مـى تـوانـد گـذشـتـه را بـه آيـنـده متصل بدارد و از گسستن آنها مانع گردد.
ايـن آن دوام و معيتى است كه ادراك حسى مستقيم آن را داريم و بدون آن امكان ندارد انديشه و تصورى از زمان داشته باشيم .