پاى درس پروردگار ، جلد ۹

جلال الدين فارسى

- ۲ -


پروردگار معتال در اوائل دوره مدنى آن واقعيت عظيم و پرشكوه را چنين تفهيم مى فرمايد: لا اكراه فى الدين قد تبين الرشد من الغى فمن يكفر بالطاغوت و يؤ من بالله فقد استمسك بالعروة الوثقى ... در زندگى عدم رضايت و عدم اختيار(10) راه ندارد. اينك (پس از چهارده سال تبليغ و تعليم و تفهيم ) راه رشد از بيراهه باز نموده شد، پس هر كس به طاغوت كافر گشت و به خدا ايمان آورد بيقين به پيوندى استوار چنگ آويخته باشد كه گسستنى نيست و خداشنوايى داناست . خدا ((ولى )) كسانى است كه ايمان آوردند، آنان را از تاريكيها بسوى روشنايى بيرون مى برد (به حالت آگاهى از انواع زندگى هاى پست و عالى ، و نظام هستى و پيدايش و زندگى ) حال آنكه كسانى كه كافر گشتند ((اوليا)) آنان طاغوت است آنان را از روشنايى بسوى تاريكيها مى برند.
اينان همدم آتش اند، آنان در آن ماندگارند))(11)
سپس در سوره توبه كه در اواخر دوره مدنى نازل مى شود و زندگى عالى و پست و اجزاء آنها را با هم مقاسيه كرده تضاد رفتارهاى ((اسلام )) و حيات طيبه را با زندگى هاى استكبارى و دنيادارى و غير آن دقيقا نشان مى دهد. پس از اعلام برائت و بيزارى خودش و پيامبرش از مشركان ، و پيشنهاد ((توبه )) به معنى روگردانى از طاغوت و روى آوردن به خدا به اين عبارت كه ((فان تبتم فهو خير لكم )) وضيعتشان را در صورت توبه كردن چنين تعريف مى فرمايد: فان تابوا و اقاموا الصلوة و آتوا الزكات فاخوانكم فى الدين (12) بنابراين اگر روى به خدا آورده و نماز گزاردند و زكات پرداختند در آن صورت همتايان شما در زندگى هستند. يعنى بايد سه حركت اساسى بكنند تا با مومنان و پيروان پيامبران گذشته و پيامبر خاتم در زندگى همكيش و داراى زندگى مشترك بشوند. نماز خواندن تنها كافى براى ورود به حيات طيبه يا اسلام نيست . نمازگزارى كه از اقتضاهاى نمازش غافل و بى خبر باشد و زكات نپردازد و از دادن ((ماعون )) و رفع نياز نيازمندان خوددارى كند و ديگران را به اطعام بينوايان تشويق ننمايد و بدين طريق گام در ولايت همگانى ننهد همچنان در زندگى پست مانده است و ويل للمصلين الذين هم عن صلاتهم ساهون . و الذين هم يراوون و يمنعون الماعون
سپس چنين ادامه مى دهد: ((هان اى كسانى كه ايمان آوردند! واقعيت اين است كه مشركان نجس اند. بنابراين پس از امسال نبايد به مسجدالحرام نزديك شوند. و اگر از فقر بيمناك شديد بدانيد كه بزودى خدا اگر بخواهد شما را از فضلش بى نياز گرداند زيرا خدا دانايى حكيم است . با كسانى از اهل كتاب كه نه به خدا ايمان مى آورند و نه به دوران آخرت و نه آنچه را خدا و پيامبرش حرام كرده حرام مى شمارند ((و لايدينون دين الحق )) و نه به زندگى بايسته در مى آيند بجنگيد تا بدست خويش جزيه دهند در حالى كه آنان خوار باشند))(13)
اين ((دين الحق )) يا زندگى بايسته ، همان ((ولى دين )) سوره كافرون است . در اينجا براى اشاره به در آمدن به زندگى بايسته يا حيات طيبه و اسلام ((فعل يدينون )) را بكار مى برد شرط اين آيه در محرم سال دهم هجرى نازل مى شود يا همان حدود پيش از آن در دوره مكى ابتدا در چهل و پنجمين سوره اى كه نازل مى شود اين فعل براز بيان محكوميت انسانها در نظام هستى ، پيدايش و زندگى بكار مى رود بدين عبارت : فلولا ان كنتم غير مدينين ترجعونها ان كنتم صادقين (14) چند سال بعد در پنجاه و پنجمين سوره مكى يعنى ((صافات )) از زبان كافرين به اين نظام بدين عبارت : ائذا متنا و كنا ترابا و عظاما ائنا لمدينون (15) آيا وقتى مرديم و خاكى و استخوانى بوديم باز هم محكوم نظام هستى ، پيدايش و زندگى هستيم ؟!
62 : حيات طيبه و اسلام چگونه رخدادى است ؟
پروردگار متعال در درسش به بشر حيات طيبه را كه رخدادى آگاهانه ، ارادى ، و توام با اشتياق در انسان است چنين توصيف مى فرمايد: و آن كتاب را بر تو نازل كرديم تا بيانى براى هر چيز باشد و هدايت و رحمتى و مژده اى براى مسلمانان . بيگمان خدا فرمان مى دهد به عدل و احسان و پرداختن به خويشاوندان ، و پرهيز مى دهد از كار زشت زننده و ناپسند و تجاوز نسبت به حقوق ديگران ، شما را اندرز مى دهد شايد شما درس بگيريد. و به پيمان خدا اگر پيمان بستيد وفا كنيد و قرارهايى كه با سوگند تاكيد كرده ايد و خدا را بر آن ضامن گرفته ايد نقض نكنيد زيرا خدا آنچه را انجام مى دهيد مى داند... و پيمان خدا را به بهايى اندك مفروشيد زيرا آنچه نزد خدا (يعنى در نظام هستى ، پيدايش و زندگى ) هست براى شما بهتر است اگر مى دانستيد. آنچه نزد شماست (در جهان انسانى و جريان طبيعى كه مشهور و محسوس شماست ) پايان مى پذيرد و آنچه نزد خداست پاينده است و البته كسانى را كه مقاومت ورزيدند مزدشان دهيم با دادن بهترين كارهايى كه مى كردند.
هر كس ، از مرد و زن كه مومن باشد و عمل صالح كند قطعا او را زندگى بخشيم حيات طيبه را و مزدشان دهيم با دادن بهترين كارهايى كه مى كردند))(16)
مومن بودن هر مرد و هر زن كه مقدم بر رخدادهاى اعمال صالحه آنان است مستلزم معرفت به درسهاى پروردگار و يادگيرى آنهاست . چه ايمان احتياج به متعلق دارد. اين متعلق ، چيزى نيست جز نظام هستى ، پيدايش و زندگى كه هم مبدا هستى و نظامش را در بر مى گيرد و معلم زندگى و قانونگذار زندگى طيبه - يا شارع - و شريعت را، و هم آخرت يا دو زندگى برزخى و قيامت را كه بخشى كوچك از همين نظام است و هم تاريخ جهان انسانى و تاريخ بشر را با بعثت انقلابهاى تكاملى و توحيدى را كه اصطلاحا با نبوت عامه و نبوت خاصه از آن ياد مى شود. از جله معرفت به ((الحسنى )) را كمال ، نيكو، فضيلت ، رشد معنوى ، خير، خوبى ، برترى ، جهان برين ، جهانهاى برين كه بنيادهاى جهان طبيعى و جهان انسانى اند، بهشت و رضوان يا رضاى خدا را كه از برترين هاست و كمال مطلق را كه ذات اقدس ‍ الهى باشد. پس از اين جمله معارف است كه مرد يا زن آنها را تصديق كرده ((الذى صدق بالحسنى )) به آنها ايمان مى آورد. همه اين رخدادها كه در آغاز حيات طيبه در مرد يا زن صورت مى گيرد مسبوق به فراگرد تفكر، فراگرد تعقل ، و فراگرد نهايى ((تفقه در دين )) است . پس از اين سه فراگرد پياپى است كه فراگرد تصديق به ((الحسنى )) و ايمان به همه اينها رخ مى دهد. از آن پس اعمال اين مرد يا زن ((صالحه )) مى گردد و سير تقرب به خدا صورت مى بندد: اليه يصعد الكلم الطيب و العمل الصالح يرفعه (17) هر كس آزادى - عزت را بخواهد بايد بداند آزادى - عزت همه اش و مطلقا در تملك خداست به سوى او انسانهاى پاك صعود مى كنند و عمل صالح است كه بالا مى بردش .
اعمال صالحه كه موجب صعود به سوى خدا و سير تقرب الى الله مى گردند چگونه رخ مى دهند؟ با آگاه شدن از معروف و منكر- پسنديده و ناپسند، زيبا و زشت ، خوب و بد - و طيب و خبيث يا طيبات و خبائث . و سپس تسليم وجود خويش به اوامر و نواهى الهى يا ((شريعت )) به معنى بكار بستن شريعت در وجود خويش ، در محيط خانواده در محيط طبيعى ، در محيط اجتماعى ، و در محيط بين المللى ، و اين تسليم ، همان رخداد اسلام است در ما.
اين الدين عندالله الاسلام ... فان حاجوك فقل اسملت و جهى لله و من اتبعن . و قل للذين اوتوا الكتاب و الاميين ءاسلمتم فان اسلموا فقدا هتدوا و ان تولوا فانما عليك البلاغ و الله بصير بالعباد(18) زندگى معتبر اسلام است ... بنابراين اگر با تو به گفتگو مستدل پرداختند بگو: من وجودم را به ولايت تشريعى خدا سپردم و كسى هم كه از من پيروى كرده است همين كار را كرده است . و به كسانى كه اهل كتاب هستند و به آنان كه فاقد كتاب آسمانى اند بگو: آيا تسليم ولايت تشريعى خدا شديد؟ اگر تسليم شدند يقين هدايت شده باشند و اگر روى (از ولايت تشريعى خدا) برگرداندند تو جز اين تكليف ندارى كه ابلاغ كنى ، و خدا به حال بندگان بسى بيناست .
قل انى امرت ان اكون اول من اسلم (19) بگو: من دستور دارم كه نخستين و سر آمد كسانى باشم كه تسليم شده اند. فمن اسلم فاولئك تحروا رشدا(20) از نامرئيان هر كس تسليم ولايت تشريعى خدا گشت چنين كسانى قرب خدا جسته باشند.
و من احسن دينا ممن اسلم وجهه لله و هو محسن و اتبع ملة ابراهيم خيفا(21) و چه كسى از حيث زندگى ، بهتر از كسى تواند بود كه وجودش را به ولايت تشريعى خدا تسليم كرده باشد در حالى كه نيكوكار و اهل احسان هم هست و حقگرايانه سنت ابراهيم را پيروى كرده باشد.
هر مرد و هر زن با انجام حركت سر نوشت ساز ((اسلام ))، يا سپردن سراپاى وجود خود به ولايت تشريعى پروردگار متعال ، و بكار بستن قواعد رفتارى ((شريعت )) وارد حيات طيبه شده حركاتش منطبق بر حركات هستى هاى جريان هاى برين مى گردد و خود به آن سو صعود وجودى مى كند نه به بالا و در فضاى جهان طبيعى و كهكشانهاى آن ، بلكه هستى تو و عالى و پاك و مطهرى مى يابد. كارهايش از انديشه تعقل ، تفقه در دين ، داورى و استدلال ، عاطفه ، هيجان ، دوست داشتن و دشمنى كردن كار و كسب ، مديريت ، سياست و انقلاب ، و توليد... همه تسبيح و سجده و عبادت مى گردد و اجراى دستورهاى آفريدگار. با نظام هستى ، پيدايش و تكوين هماهنگ مى شود.
افغير دين الله يبغون و له اسلم من فى السموات و الارض طوعا و كرها و اليه يرجعون ... و من يبتغ غير الاسلام دينا فلن يقبل منه و هو فى الاخرة من الخاسرين (22) با وجود اين آيا به دنبال زندگى يى غير از زندگى توام با طاعت خدا هستند حال آنكه هر كس در جهانهاى برين و عالم طبيعت هست مطيعانه و با عدم اختيار تسليم (مجرى قوانين تكوينى ) است و به او باز مى گردند... و هر كس غير از اسلام يكنوع زندگى را بر گزيند از او پذيرفته نباشد و او در زندگى بازپسين از زيان بردگان باشد.
مراد از ((جهانهاى برين و جهان طبيعى )) كه مورد اشاره پروردگار متعال در اين آيه است نظام هستى است و آنان كه در آن هستند به دو دسته ((مطيع )) و ((سركش يا ياغى و طاغى )) تقسيم شده اند. دسته اخير جز ناچيز از ((جهان طبيعى )) را تشكيل مى دهند، جهانى كه مورد مطالعه و پژوهش علوم فيزيك ، شيمى ، زيست شناسى ، مكانيك ، و ستاره شناسى و نظائر آنهاست .
((ابليس )) كه بر مجموعه بسيار متنوعى از عوامل مخل زيستن و مفسد رشد معنوى اطلاق مى گردد گرچه سركش و طاغى هستند باز با ((عدم اختيار)) و ناخواسته نقش مهمى در نظام هستى پيدايش و زندگى دارند به همين اعتبار خواه ناخواه تسليم قوانين عام نظام تكوين بشمار مى آيند. بخشى از جهان نامرئيان يا ((جن )) به همان جهان ((ابليس )) تعلق دارند.
از جهان انسانى نيز چهار گروه كافر مستبكر، دنيادار يا ((مترف ))، دامواره ، و شى ء واره ، با ((عدم اختيار)) در نظام تكوينى ايفاى نقش مى كنند بشرحى كه در جاى خود آمده است .
انسانهاى متعال كه مردم صالح و مومن باشند در نظام هستى ، پيدايش و زندگى منزلتى والا دارند و با جريان هاى برين هماهنگ اند.
اين حقايق را در سوره مباركه ((فصلت ))، شصتمين سوره مكى ، سوره اى كه در دره ابى طالب و هنگام محاصره شدن مسلمانان در آن نازل مى شود چنين بيان مى فرمايد: ((بگو: عجيب است كه شما وجودى را كافر و منكر مى شويد كه جهان طبيعى را در دو دوران تاريخى و دو واقعه بزرگ آفريد، و برايش همتاهايى ترتيب مى دهيد، براى آن كه پروردگار عالمهاى آفريدگان است . در جهان طبيعى از هستى هاى برترش نگاهدارنده هايى تعبيه فرمود برايش و طى چهار دوران و واقعه بزرگ در جهان طبيعى روزيها و مواد مصرفى گوناگون تقدير فرمود بطورى كه هر جزء و هر فرد نيازمندش به آنها دسترسى دارد. وانگهى به آسمان جهان طبيعى پرداخت در حالى كه آن همه بخار بود و به آن و به كره زمين امر كرد كه مطيعانه يا با عدم اختيار بشويد و در تحول آييد، گفتند مطيعانه آمديم و هست شديم . پس آنها را طى دو دوران يا واقعه بزرگ هفت (يا چندين ) آسمان ساخت و در هر آسمانى رخدادهايش را سرشت داد، و آسمان پايين و نزديك كره زمين را با چراغهاى (ستارگان ) بياراستيم و تا مايه حفاظت هم باشد. آن تقدير خداى عزيز عليم است ))(23)
((اخلاص )) اشاره به چه رخدادى است ؟
به كاربردش در آيات دوم تا چهارم سوره شريفه ((زمر)) دقت كنيم :
انا انزلنا اليك الكتاب بالحق فاعبدالله مخلصا له الدين . الا لله الدين الخالص والذين اتخمذوا عن دونه اولياء مانعبدهم الا ليقربونا الى الله زلفى ان الله يحكم بينهم فى ما هم فيه يختلفون
در سالهايى كه جامعه - دولت اسلامى در قلمرو فوق العاده كوچك و تنگ دره ابوطالب محاصره است و جمعى از مهاجران حبشه هم آمده و در كنار برادرانشان زندگى مى كنند سلطه گران قريش به گمان اين كه مسلمانان بستوه آمده اند به پيامبر خدا - صلى الله عليه و آله وسلم - مى گويند ما هم به خدايى كه آفريدگار است قائليم و از اين حيث با هم اختلاف نداريم . فقط ما اوليائى غير از خدا داريم كه آنها را واسطه ميان خود با خدا ساخته ايم تا محبت و نعمت او را براى ما جلب كنند بنابراين بياييد شما هم آنها را مثل ما ((ولى )) خود بگيريد و هم از خدا و هم از آنها براى زندگيتان دستور بگيريد.
پروردگار متعال پنجاه و هشتمين سوره مكى را فرو مى فرستد با آياتى كه آورديم : ((بيگمان ، ما آن كتاب (قرآن ) را به گونه واقعيتى بايسته و حاوى معارف حقه فرو فرستاديم . پس بايد خدا را در حالى بندگى كنى كه زندگى را يكسره و يكباره و بتمامى به او تعلق داده باشى . هان ! هشدار! كه يكپارچه زندگى كردن براى خدا سزد، و كسانى كه از موجودهاى پايين او اوليائى اختيار كردند با اين ادعا و پندار كه آنان بندگى مى كنيم تا ما را به خدا نزديك سازند، بيگمان خدا درباره آنچه برسرش گفتگو دارند حكم مى راند.))
در آيه 14 مى فرمايد: قل انى امرت ان اعبدالله مخلصا له الدين و امرت ان اكون اول المسلمين بگو: من دستور دارم كه در حالى خدا را بندگى كنم كه زندگى را يكباره و سراسر براى او بكنم و دستور دارم كه سر آمد و برترين تسليم شدگان باشم .
آيه 16: قل الله اعبد مخلصا له دينى . فاعبدوا ماشئتم من دونه ... بگو: خدا را بندگى مى كنم در حالى كه زندگانيم را يكپاچه براى او كرده ام . بنابراين شما هم آنچه را دون اوست بندگى كنيد. بگو: زيان بردگان كسانى هستند كه خودشان را و كس و كارشان را در واقعه قيامت باخته اند هوش ‍ داريد كه باخت نمايان همان است .
آيه 31: تو ميرنده اى و بيشك آنان هم مى ميرند. آنگاه شما طرفين بحث و گفتگو - در واقعه قيامت در محضر پروردگارتان عليه يكديگر اقامه دعوا مى كنيد، در آن احوال ، ستمكارتر از آنكس كه به خدا دروغ بست و سخن راست را چون به او گفته شد تكذيب كرد كسى نخواهد بود. مگر نه اين است كه در جهنم جا براى كافران هست ؟...))
آيه 40: بگو: اى هموطنانم ! شما در همان موضعى كه داريد عمل كنيد چون من هم در حال عمل هستم ، اما بزودى خواهيد دانست كه چه كسى گرفتار عذابى ننگين و ذليلانه خواهد گشت و عذابى پاينده بر او روى خواهد داد)).
و سرانجام ، آيه 64: بگو: با وجود اينهمه برهان و واقعيت نمايان ، باز شما اى جاهلان به من دستور مى دهيد كه غير خدا را بندگى كنم ؟!
بندگى غير خدا به اين معنى است كه كسى يا نهادى بشرى را حاكم بر زندگى خويش كنيم بدون اين كه خودشان پايبند شريعت الهى بوده قائم به قسط و عدل و اهل احسان و نيكى بيكران نسبت به ديگران باشند.
63 : دو نيمه زندگى : نيمه ارادى ، و نيمه تكوينى
دو نيمه زندگى
در فصل 3 خوانديم كه موضوع درس پروردگار، زندگى و انواع آن است . در فصل 20 تحت عنوان دين چيست ؟ خوانديم كه دين به معنى زندگى يا راه و رسمى از زندگى است و شش نوع زندگى عالى و پست را در بر مى گيرد. هر يك از انواع زندگى ، نيمه اى آگاهانه و ارادى دارد و نيمه اى تكوينى كه خارج از اراده ماست و طبق سنن جارى در نظام هستى از جمله در نظام عالم طبيعت و در جهان انسانى پيوسته در حال رخ دادن است . اين سنن يا قوانين عمومى نظام هستى مرزهاى وجودى ما را رقم مى زنند، مرزهايى كه اراده و اختيار و توانايى هاى ما را محدود و معين ساخته اند. گذر از آنها و نقض آنها محال است به همين دليل آنها نيمه تكوينى زندگى ما را تشكيل مى دهند و رقم مى زنند.
درس پروردگار به ما هر دو نيمه ارادى و تكوينى زندگى هاى عالى و پست را در بر مى گيرد. درس هاى پروردگار به ما درباره نيمه ارادى زندگى در كدام فصلهاى كتاب حاضر آمده است ؟
براى مثال در فصل 4: ((ولايت تشريعى خدا بر ما، و اطاعت ما از او در زندگى ))؛ فصل 5، ((زندگى پيامبر اكرم (ص ) و اوصاف آن ))؛ فصل 10، ((انسان برسر شش راهى ))، فصل 30 ((سير تقرب به خدا))؛ و فصول 31 تا 52. فصل 35 ((بعد از خدا)) و فصلهاى 36 تا 60 كه در آنها درس ‍ پروردگار درباره نيمه ارادى زندگى هاى بشر از عالى تا پست درج شده است .
درس پروردگار به ما درباره نيمه تكوينى - يا غير ارادى - زندگى در كدام فصلهاى كتاب حاضر آمده است ؟
در فصلهاى 22، ((جهان - انسان شناسى توحيدى ، مبدا هستى ))، 23، ((جهان برين ، جهان طبيعى ))، 24، ((جهان برين لايه ها و رخدادها))؛ 25، ((جهان طبيعى ))؛ 26، ((جهان انسانى گشوده خود مختار))؛ 27، ((انسان شناسى و حياتى ساختار آدمى ))؛ 28، ((ساختار تعالى شناختى آدمى )) 29، ((سلسله خلقت )) همچنين در فصل 7، ((امام مبين )).
در فصل 20، ((دين چيست ))؟ توضيح مى دهم كه ((دين )) در كلام الهى به معنى هر يك از انواع زندگى ، از خوب و بد و از عالى تا پست ، است آن زندگى كه هر يك از ما بنحو آگاهانه و ارادى برگزيده پيش مى گيريم و عمرمان را در آن بسر مى آوريم .
همين زندگى ، نيمه ديگرى دارد كه ارادى نيست و هيچيك از ما آن را برنگزيده ايم ، بلكه تكوينى بوده براى ما بر حسب اين كه چه زندگى و كداميك از انواع آن را برگزيده پيش گيريم روى مى دهد آن هم روى دادنى پيوسته و تابع انديشه ، داورى ، استعدلال احساسات عواطف ، گفتن ها، نگاه كردن ها، و كارهاى كه انجام مى دهيم .
اينها رخ دادهايى براى ما و در ماست كه تابع نظام هستى و سنن حاكم بر آن است .
به همين دليل نسبت با خدا كه پروردگار و ناظم هستى باشد دارد.
مجموعه دو نيمه ارادى و تكوينى زندگى انسانها نظام هستى را تشكيل مى دهند اين كه ما اراده و آگاهى داشته باشيم و از ميان همه موجودات و مخلوقات متنوع و رنگارنگ ، ((خود)) مستقلى از چند محيط پيرامون خود داشته باشيم يكى از مشيت هاى پروردگار متعال است . اراده و مشيت ما در طول مشيت خداوند در نظام هستى واقع است ان هو الا ذكر للعالمين . لمن شاء منكم ان يستقيم و ما تشاون الا ان يشاء الله رب العالمين (24) آن جز درسى براى عالمهاى آفريدگان نيست ، براى كسى از شما كه بخواهد (و اراده كند) كه راست قامت بسر برد. و نمى خواهيد مگر اين كه مشيت خدا باشد خدايى كه پروردگار عالمهاى آفريدگان است .
ان هذه تذكرة فمن شاء اتخذ الى ربه سبيلا. و ما تشاون الا ان يشاء الله و ان الله كان عليما حكيما. يدخل من يشاء فى رحمته و الظالمين اعد لهم عذابا اليما(25) بيشك اين درسى است : بنابراين هر كس بخواهد راهى به سوى پروردگارش پيش گيرد. و شما نمى خواهيد مگر اين كه خدا بخواهد، چون خدا عليمى حكيم است ، هر كس را بخواهد وارد رحمتش مى گرداند و براى ستمكاران عذابى دردناك آماده كرده است .
از وجود نظام هستى ، و نيمه تكوينى زندگى ما انسانها چنين خبر مى دهد:و له ما فى السموات و الارض و له الدين واصبا(26) آنچه در آسمانها (يا جهان هاى برين ) و زمين (يا عالم طبيعت ) هست در مالكيت اوست و گردش و رخدادهاى نظام هستى پيوسته متعلق به اوست .
عبارت اخير همين آيه ((وله الدين واصبا)) را در جاى ديگر به اين صورت بيان مى فرمايد: ولله ما فى السموات و الارض ليجزى الذين اساوا بما عملوا و يجزى الدين احسنوا بالحسنى ... آنچه در آسمانها و زمين هست در مالكيت اوست تا كسانى را كه كار بد كردند بسبب آنچه كردند كيفر دهد و كسانى را كه كار نيكو كردند به نيكى پاداش دهد (يا با هستى برين پاداش ‍ دهد) همانان كه از گناهان بزرگ و از زشتيها كنار گيرند جز پاره اى بطرز سطحى و گذرا، بيگمان ، بيگمان پروردگارت آمرزش دامنگستر دارد.
او شما را بهتر مى شناسد چون شما را از زمين (يا عالم طبيعت ) بوجود آورد و چون شما بصورت جنين در شكم مادرتان بوديد، بهمين جهت شما خودتان را پاك نگيريد و نشماريد. او كسانى را كه پروا گيرند بهتر مى شناسد. آيا آن كس را كه روى برتافت (از درس ما) و اندكى چيز بخشيد و دست از آن بكشيد؟ آيا او از دانش آينده (زندگى پس از مرگ خودش و ديگران ) كه پنهان است بهره مند است بدانسان كه او مى بيند؟ يا مگر خبر نيافت از آنچه در كتابهاى موسى و ابراهيم - كه رسالتش را به تنهاست ادا كرد - هست كه هيچ انسان مسؤ ولى بارگناه و اعمال ديگرى را نخواهد كشيد و اين كه آدمى را جز آنچه بكوشش نموده نباشد، و اين كه كوشش وى بزودى (در لحظه ترك زيستن ) نشان داده خواهد گشت آنگاه به آن پاداش تمام و كاملى داده خواهد شد، و اين كه نهايت كار هركس آستان پروردگارت باشد، و اين كه اوست كه بخنداند و بگرياند، و اين كه اوست كه بميراند و زنده (به زندگى برزخى ، و سپس به زندگى قيامت ) كند؟ و اين كه او جفت مرد و زن (يا نر و ماده ) را بيافريد. از نطفه اى پس از ريختن منى ، و اين كه باز پسين پديد كردن آدميان به عهده اوست ؟ و اين كه اوست بى نياز كند و ثروت اندوخته بخشد، و اين كه اوست كه پروردگار ثريا است ، و اين كه او نسل پيشين قوم عاد را نابود كرد و قوم ثمود را چنان كه هيچ برجا ننهاد، و پيشتر قوم نوح را، بيگمان آنها ستمكارتر و سركش تر بودند، و آن مدينه هاى واژگون شده را فرو در انداخت تا آنها را آنچه در پوشيد در پوشيد؟ بنابراين (تو اى آدمى ) درباره كدامين پيشامد خوش و ناخوش عبرت آموز پروردگارت شكاكانه چون و چرا دارى ؟! اين اعلام خطرى است از گونه و در امتداد اعلام خطرهاى سده هاى پيشين ))(27)
اينها كه بيان نسبتا مشروح نيمه تكوينى زندگى است در بيست و دومين سوره مكى - سوره مباركه نجم - مى آيد. پيش از اين و در همان اوائل و دقيقا در دومين مجموعه آياتى كه نازل مى شود از نيمه دوم يا تكوينى زندگى پيامبر اكرم اسلام (صلى الله عليه وآله و سلم ) ياد مى فرمايد تواءم با نيمه ارادى و آگاهانه زندگيش ؛ و اين توضيح كه نيمه تكوينى زندگى آن حضرت معلول نيمه آگاهانه و ارادى زندگى اوست :
ن . والقلم و ما يسطرون . ما انت بنعمة ربك بمجنون و ان لك لاجرا غير ممنون و انك لعلى خلق عظيم .
سوگند به قلم و آنچه مى نويسند كه تو در سايه نعمت پروردگارت جن زده (مبتلا به عوامل مضر نامرئى ) نيستى و ترا پاداشى با دوام و بى منت هست چون كه تو اخلاقى با عظمت دارى .
پاداش بادوام و جاودانه پيامبر خدا چيست ؟ آنچه در طول عمرش از اعتلا و قرب خدا، ارتقا به وضعيت هاى محيطى آزادى - عزت ، و نيل به منزلت والا در نظام هستى پيدا كرده است و نظائر آن . و آنچه پس از ترك زيستن و رحلتش در زندگى برزخى دارد. و آن تشكيل ((اعراف )) است همراه با سلسله پيامبران و اوصيا و همه ((ابرار)) يا صاحبان نيكى بيكران . و آنچه از مقام در قيامت دارد از ((ميزان )) بودن و غير آن كه شرحش را از درس ‍ پروردگار بياوريم ان شاء الله تعالى .