تقديم به:
ابر مردان آزادى و سخن،
حضرت رسولالله(ص) و حضرت اميرالمؤمنين(ع)
پيش نوشتار:
آنچه قصد خواندنش را داريد، موضوعي دلنشين و جذّاب است که راه مناظره کردن را بر
اساس روش اسلام به ما يادآورى مىکند.
طرحى را در کتاب "گفتمان يا جدل و استدلال در قرآن"آوردهايم که در حقيقت بيرون از
بحث مناظره نيست، بلكه همان فراگيرى روش گفتمان و مناظره مىباشد و آنچه منطق
ارسطويى آورده و دربارهى جدل بحث كرده1،
غيراز جدل مورد نظرما در قرآن است و فقط مىتوان جدل باطل (را كه مورد مذمت قرار
گرفته) با آن مقايسه كرد. چون روحيه تشديد خصومت و دشمنى را بين دو گوينده در گفت
وگويشان پرورش مىدهد، كه اين نكته همان «مراء» هست. مراء يعنى طورى با ديگرى بحث و
جدال کنى که خود را عرضه نمايى و علم، فهم و کمال خويش را به رخ ديگران بکشي. اسلام
اين گونه بودن را نوعى ريا تلقي مىکند و عامل شيطان شدن در گفت و گو با ديگران
مىداند. در اين باره به کتب اخلاقى مراجعه شود که به تفصيل، مطالب مورد نياز در
ارتباط با موضوع مذکور را آوردهاند.
آنچه بايد در اينباره گفت، مرض دروني انسانهاى خود گُنده بين است که گمان مىکنند
با اين روش بحث کردن، مىخواهند عامل هدايت باشند بيخبر از اين که عامل ضلالت
مىشوند ولى خود نمىدانند که چنيناند. سعدى گويد:
گراز بسيط زمين عقل منعدم گردد
به خودگمان نبرد هيچ کس که نادانم
يا در جاى ديگر مىگويد:
ترسم نرسى به کعبه اى اعرابي
کاين ره که تومىروى به ترکستان است
انسان چه چيزى را از مطرح کردن خود براي ديگران بهدست ميآورد؟ به گمان نفس
امّاره، رتبه و مقام خويش را نزد ديگران بالا ميبرد در حالى که از اين نوع کارها
چيزى عايد انسان نمىشود. به قول حافظ:
گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
تا ريا ورزد و سالوس، مسلمان نشود
تنها نتيجهاى که براى "خود نما گر" (مِراگر ) دارد از چشم دانايان فرو افتادن است.
همه مىدانيم اسلام "مراء" را به رسميت نشناخته، بلكه در موضوع منهيات قرار
دادهاست و از «نبايدها» محسوب مىشود. تلاش اسلام بر اين است تا بيشتر از مسير خوش
گمانى به يكديگر، كدورتها و كينهها، جايگاه خود را به محبت و صميميت دهد؛ به
عبارت بهتر آغاز مناظره بر مشتركات تكيه شود نه بر اختلافات تا زمينهى خوش گمانى و
خوش بينى در دلها فراهم شود.
قُل يا اهلَالكتابِ تَعالَوا الى كلمهٍسواءٌ بينَنا وبينَكم2:
بگو اى اهل كتاب به طرف كلمهاى كه شما و ما برآن اشتراك داريم بياييد.
بنابر آنچه گفته شد، بناى اسلام بر پيوند است نه گسست؛ گسست براى مرحلهاى است
كه اتمام حجت شده و طرفِ گفت وگوى ما با عناد و خود رأى بودن، نظر باطل را بر نظر
كامل و صائب برگزيند در اين صورت « ما را به خير تواميد نيست، شرّ مرسان» پيش مي
آيد و«هذا فراقٌ بَيني و بَينُك» مطرح مىشود نه «هذا وفاقٌ بَيني و بَينُك ».
پس بايد توجه كرد كه جدلِ مُصطلَحِ منطقى از ديدگاه اسلام قابل پذيرش نيست و بهتر
است آن را به بوتهى فراموشى سپرد نه اين كه آنرا وسيلهاى براى مناظره پنداشت.
اين روش براى يك مسلمان حقيقى روش بسيار مذمومى است و تا مىتوان بايد از اينگونه
برخوردها برحذر بود؛ همانگونه كه در احتجاجات و مناظرههاي امامان معصوم ما(ع)،
نمىتوان چنين روشى را مشاهده كرد.3
ما در صدديم، حركت بحث و مناظره را كاربُردى نموده و در جهت معناى حقيقى آن حركت
كنيم تا براى شكوفايى اسلام از آنچه، عامل رشد و روشنگري است، بهره بردارى كنيم.
اين نكته را نيز بدانيم كه اسلام چون بر اساس فطرت بنا شده نياز به انديشهى ديگران
در اين باره ندارد؛ افزون برآن در اينگونه موارد راه گشا و پيشرو است.
اگر در اين باره، كار فرهنگى صورت نگرفته يا به دنبال استفاده از نظرات ديگران
هستيم، به جهت عدم آشنايي با فرهنگ غنى اسلام است و بايد به استخراج و بهرهبردارى
از متون در دسترس خود، همت گماريم.
البته منظور اين نيست كه تمام درها را به روى خود ببنديم و ديدگاه ديگران را غير
قابل استفاده بدانيم؛ نه، بلكه منظور اين است: «آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا
مىكرد» نباشيم. به اين نكته نيز واقف هستيم كه بسيارى از نظريات چون منبعث از عقل
و بينش انسان است، نمىتواند از فطرت و سرشت خدا دادى بشر بر نخواسته باشد ولى در
صورتى از آنها بهره خواهيم گرفت كه در منابع خود نيابيم.
دربارهى مناظره، به عنوان يك فن،كتاب خاصى نوشته نشده است فقط شهيد ثانى زين
الدين بن على بن احمد (911-965) رحمة الله عليه در كتاب "منيةالمريد فى آدابالمفيد
والمستفيد"، باب سوم، بحث «مناظره» را آورده و به مطالب بسيار ارزندهاى پرداخته
است [4] كه هميشه قابل استفاده خواهد
بود. ما نيز در اين باره از آن خوشه چيدهايم.
نصرت الله جمالى
15/3/1384
مناظره؟
ابتدا به معناي «مناظره» مىپردازيم تا درك بهترى از اين هنر جذّاب داشته باشيم.
ريشهى مناظره،” نَظَر“ است كه باگرداندن چشم به اين طرف و آن طرف، آنچه را در
مقابلش قرار دارد، رؤيت مىكند، تمثال بردارى مىنمايد و به تصوير مىكشد؛”راغب“
مىگويد: «مردم نظر را ديدن معنا مىكند و نخبگان به معناى بصيرت: بينش، تشخيص،
ادراك و تدبّر كردن، گرفتهاند. مهلت، در امورى متحير بودن، چشم به راه بودن،
معانى ديگرى هستند كه از”نظر“ و اشتقاقهاى آن فهميده ميشود»۵
مناظره را مباحثه، رقابت كردن با يكديگر در بحث مىداند كه همان معناى اصطلاحى گفت
وگو، دربارهى مطلب و موضوع خاصى است. ”نظر“ وقتى به باب مفاعله مىرود، معناى خاصى
مىگيرد يعنى چيزى يا كسى مانند ديگري شدن:«ناظر مناظرة : صارَ نظيراً له»٦
به نظر مىرسد نکتهاى را که در توضيح مناظره فراموش کردهاند. "مشارکت" دو نفر يا
دو گروه در بارهى چيزى است که مىخواهند براىشان روشن شود. اين معناى عمومى باب
مفاعله است: به اشتراک، موضوعى را به گفت و شنود مىگذراند تا حقيقت آن آشکار شود
به عبارت ديگر با هم و همراه هم، نکات پنهان و ناروشن موضوعى را کشف مىکنند و آن
وقت که مطلب برايش مشخص ميشود، مىپذيرد. بنابراين ”مناظره“ علاوه بر معناى مشارکت
در گفت و گو و بحث كردن با هم، معناي ويژهاش كه در نفسِ مناظره نهفته است، اين است
كه در نهايت، دو طرفِ بحث، از لحاظ فكرى و عقيدتى در موضوع مورد بحث، بايد به يک
نتيجهي مشترک برسند.
بهتر است بگوييم: نكتهى اصلى در مناظره و مباحثه «شبيه سازي» است و بحث كننده به
دنبال ايجاد دگرگونى در ساختار فكرى كسى است كه مانند او مىخواهد همين نقش را بازى
كند و تأثيرِ همانندى بر او گذارد و مىتوان گفت: مناظره كننده براي رسيدن به اين
هدف تلاش مىكند.
ابزار مناظره
براى انجام هركاري نياز به وسيلهى مخصوص آن داريم؛ بدون استفاده از ابزار ويژه
نمىتوان به هدف و منظور خود رسيد. لذا قبل از ورود به هر امرى، بايد امكانات خاص
آن را فراهمكرد. ابزار مناظره عبارتند از:
الف: علم
در باره هر مطلبى، شناخت ومعرفت آن، اولين وسيلهاى است كه به آن احتياج داريم تا
بتوانيم با آگاهى كامل و اطلاعات لازم، درآن وارد شويم و بى هيچ عيب ونقصى هدف
مورد نظر را يافته، كار را به پايان رسانيم. كار كارشناسى براى هر موضوعى از
ضروريات است كه عقل آن را تأييد مىكند و در هر چه بنگريم علم و دانش از اساسىترين
اجزاى تشكيل دهندهى آن به حساب مىآيد. نظام خلقت با آگاهى و شعور پديد آمده، به
انسان علم داده شده، به زنبور عسل الهام شده تا در كجا منزل گزيند، به پيامبران وحى
شده تا امت خود را هدايت كنند و...
بى جهت نيست كه پيامبراكرم و ائمه اطهار عليهمالسلام آن همه سفارش در بارهى
فضيلت علم و دانش و فراگيرى آن فرمودهاند.۷
بنابراين تا انسان خود را به علم و معرفت زينت نداده و صاحب نظر نشده، نبايد در هيچ
ميدان مناظرهاى وارد شود زيرا بددفاع كردن از چيزى نه تنها نتيجه ندارد، بلكه
اولين اثر نامطلوبى كه دارد ناتوان و ناكارا جلوه دادن آن است۸
به قول مرحوم شريعتى: اگر مىخواهيد چيزى را بکوبيد از آن بد دفاع كنيد.
ب: حلم
عالم تند مزاح و زود رنج يا كسى كه زود عكس العمل نشان ميدهد، براى مناظره كردن
مناسب نيست، اين كار، انسان بردبار و حليم مىخواهد كه هر چه، همگفتارش ميگويد، او
را برافروخته نكند، صبر و شكيبايى او را زايل نگرداند، از كوره درنرود و حالت مدارا
و سازش را از دست ندهد و به عكس، با متانت، ملاطفت، خويشتندارى و دندان روى جگر
گذاشتن فقط از علم خود استفاده كند تا در شبيه سازى موفق شود و برگ برنده را به خود
اختصاص دهد. يكى از عوامل بسيار مهم، کارا و تأثيرگذار پيامبر اكرمIL Kدر ظرف 23
سال كه آن همه توفيق براى گسترش اسلام را به دست آورد، حلم آن حضرت و مدارا كردن با
آن كجانديشان و نا آگاهان بود۹. امام
علي(ع)مىفرمايد: «عقل هر كس، تا وزيرى مثل حلم نداشته باشد، سنجيده نشود.»۱۰
ج: مهارت
هر كس، قادر به انجام مناظره نيست؛ بايد عالم و كارشناس بحث، علاوه بر حلم، از
مهارت، تخصص لازم "حاضرجوابي" بر اين امر مهم برخوردار باشد و الاّ نمىتواند از
عهدهي مأموريت به اين عظيمى برآيد. از بين مجموع ياران مخلص امام صادق (ع)،
ابوجعفر صاحب الطاق و ياران امام موسى بن جعفر(ع)، هشام بن حكم و ... مىتوانستند
از انجام اين امر، سربلند و موفق بيرون آيند. امام عليه السلام هر يك از ياران خود
را براى امرى خاص پرورش مىداد و به كارى مىگماشت و با توجه به قدرت و توانايى
آنان در مناظره و بحث، وظايف لازم را به آنان تذکر مىداد و در بين صحابه از جايگاه
ويژهاي برخوردار بودند. ابوخالد کابلى دراينباره مىگويد: ابوجعفر صاحب الطاق را
در حالى ديدم که در روز ميان منبر و قبر پيامبر(ص) نشسته و مردم مدينه لباس او را
(در حين بحث کردن) مىکشيدند و مىپرسيدند و او با پايدارى و استقامت (بدون اينکه
از ميدان به در رود) به آنان پاسخ مىداد. خود را به او رساندم و گفتم امام صادق
(ع) ما را از سخن گفتن نهيکردهاست.
گفت: آيا به تو فرموده تا به من بگويي؟
گفت: نه ولى به من گفته با کس سخن نگويم.
گفت: پس، برو و هر چه آن حضرت به تو امر کرده، اطاعت کن.
نزد امام آمدم و قصهي صاحب طاق و گفتار خود و سخن او به من را براى امام
بازگوکردم.
امام صادق (ع)تبسمى زد و فرمود صاحب طاق با مردم سخن ميگويد و همچون
پرندهاى ميپرد و ناگهان مينشيند در حالى که اگر کلام تو را قطع کنند، تو
نمىتوانى پرش بزنى و بپري. ( رجال کشى ج2، ص 327 و424 به نقل از تبليغ در قرآن و
حديث محمدى رى شهري ص 272).
با عنايت به كار برد بلند مناظره، فردى كه مىخواهد در اين باره از مهارت و خلاقيت
بر خوردار شود، لازماست، علاوه بر دانش كافى، احتجاجات انجام شده را مطالعه كند تا
به تسلط كامل دست يابد و بعد از آن در ميدان مناظره و جدال قدم گذارد. براى ماهر
شدن در گفتمان، تمرين و ممارست از ابزار ابتدايى آن است و به قول معروف «كار
نيكوكردن از پركردن است». هر كس مىخواهد به ساحل مهارت و موفقيت برسد، بايد بارها
و بارها، با پشتوانهى علم و حلم، در درياى ممارست شناكند وخود را در ميان موجهاى
پرتحرك اندازد تا موفق و كار شناسِ ورزيده در اين مسير گردد. حضرت امير (ع)به امام
حسن (ع) سفارش مىكند:
«براى حق در مشكلات و سختىها شنا كن، شناخت خود را در دين به اكمال رسان، خود را
براى استقامت در برابر مشكلات عادت ده، كه شكيبايى درراه حق عادتى پسنديده است... »۱۱
اكنون كه بحث را به اينجا رسانديم، لازم است به قصد و هدف مناظره بپردازيم:
هدف مناظره
همان طوركه اشاره شد، هدف عالى اين است كه "شبيه سازي"كنيم و بايد بر گِرد اين محور
دور زد و از آن خارج نشد. در مناظره هر يك گمان مىكنند مسير حق را مىپيمايند و در
صدد برمىآيند تا طرف مقابل را همانند خود نمايند؛ لذا قدم به قدم افكار و
انديشههاى او را از ذهنش پاك مىكند و جايگزين آن را برايش مطرح مىنمايند تا
عقايد او را تغيير داده و هم عقيدهى خود كند.
آنچه از ديدگاه اسلام، در اين باره اهميت دارد، در حقيقت ”اتمام حجت“ است وانجام
وظيفه در اين راه؛ نه اينكه حتماًَ خواهيم توانست طرف گفت وگو را همفكر خود سازيم،
گرچه تلاش ما براين نكته است ولى اگر نتوانستيم تا اين حد پيشرفت كنيم، حداقل اتمام
حجت كرده باشيم.
بنابراين همانطوركه خداوند متعال براى ”اتمام حجت“ به ارسال رسل اقدام فرمود۱۲،
پيامبران نيز براين خطمشي حركتكردهاند و مجادلههاى آنان با قوم خود، در وهلهى
نخست براى هدايت آنان و آنان را مانند خود گرداندن است اگر اين نشد، براى اتمام حجت
بوده كه هم آنان وظيفهى خود را انجام داده و هم حجت را بر قوم خود تمام كرده تا
درپيشگاه خداوند،مسؤوليتى نداشته باشند؛ مناظره كنندهي ما نيز بايد از اين برنامه
غافل نباشد و براى انجام آن، همت عالى خود را به كار بندد.
وقتى انسان دنبال چنين هدفى باشد، به هيچ وجه نبايد در مباحثهها و گفتمانها از
حالت طبيعى خارج شود و با فشار و ابزار ديگرى، براى هدايت و اتمام حجت اقدام نمايد
بلكه: اِنّاهَدَيناهُالسَّبِيلَ اِمّا شاكِراًََ و اِمّاكَفُوراًَ:۱۳
ما راه را به او نشان داديم، يا شاكر است يا ناسپاس.
ما در اين راه، دليل و برهان را ارائه مىدهيم: يكى براى اينكه وظيفهى خود را
انجام داده باشيم و ديگر اينكه فرداى قيامت، طرفِ مقابل ما نتواند بگويد: "اگر چنين
برهان و استدلالى را شنيده بودم، ايمان ميآوردم و از انحراف دست برمىداشتم".
در صورتى كه مناظرهگر، غير از هدف مذكور براى منظور ديگري دست به اين عمل بزند،
هدف باطلى را اتخاذكرده و موجب رضاى خدا نخواهد بود و بايد از آن پرهيز كرد كه
شيطان نتواند از اين كانال نفوذ كند و به خواستههاي خود برسد. اگر براى خود نمايى
و مطرح كردن
خود۱۴، يا براى سرزنش، كوبيدن، خُرد
كردن و زير سؤال بردنِ ديگران باشد، براى ارضاى نفس، قدم برداشته و از مسير حق
منحرف شده است؛ با انحراف از حق، نمىتوان حق را به دست آورد و آن را براى ديگران
آشكاركرد. اگر ابزار باطل وسيلهاى براى پيشبرد حق و راهگشا براى ظهور حق مىشد،
پيامبران و ائمه عليهم السلام،بهتر از ما مىدانستند و بيشتر از ما مىتوانستند از
آن بهره گيرند.
لذا بايد: از اين نوع حركتها دورى كرد؛ تقوا را نصب العين خويش قرار داد و به
سفارش و نكات اخلاقى كه در بارهى برخورد با ديگران، در احاديث آمده،توجه عمليكرد
تا گرفتار حسابرسي روز قيامت نشويم.
همان طور كه پيش از اين يادآورى شد، آنچه از همه بدتر و شنيعتر است،” مراء“ كردن۱۵
يا جدل باطل مىباشد زيرا ضدّيت كامل با هدف عالى و مقدس مناظره دارد و به طور جدّي
بايد از آن پرهيز كرد. براى اهميت دادن به اين نكتهى مذموم و ناپسند، از زبان
مرحوم سيدعبدالله شُبَّر در كتاب ”الاخلاق“ بسنده مىكنيم: «مراء عبارت از آن است
كه كس فقط براى اظهار زيركى خويش و تحقير ديگرى به سخن كس اشكال كند تا نقص و خلل
آن را اظهار نمايد. »۱۶
روشهاى پسنديدهى مناظره
1- شناخت فكر و روحيه:
شايد مهمترين نكتهاى كه در بحث بايد به آن توجه شود به دست آوردن علم و آگاهى هم
مباحثه خود مىباشد.
" ظرفيت فكرى، عقل و درايت" طرف مقابل را سنجيدن، باعث ميشود بدانيم چگونه بايد با
او، دروازه گفت و گو را باز كرد. وقتى انسان به شناخت رفيق همبحث خود پرداخت، به
اندازهى درك او سخن مىگويد تا از مرز نيروى گيرايى يا تأثيرپذيري او تجاوز
ننمايد؛ در غير اين صورت به هدف مناظره نخواهد رسيد.
براى اين كار، پس از سلام، ابتدا خود را معرفى كرده، سپس از او مىخواهد تا به
معرفى خود بپردازد و با پرسشهاى لازم از قبيل اينكه در بارهى فلان موضوع - كه
قرار است بحث كنيم - تا چقدر اطلاعات داريد؛ كتابهايى كه درس گرفته يا مطالعه
كردهايد، نام ببريد؛ اساتيد خود را در اين موضوع معرفى كنيد و...
پس با اين نوع شناخت آگاهى و ظرفيت فكرى، مى توانيم به اندازهى عقل و درايت با
هم كلام خود در مناظره گفت و گو نمايم. به اضافه، دقت بر اين نكته نيز ضروري است كه
بايد توجه داشت با انديشه و افكارى كه او قبول دارد، بحث كنيم تا حالتِ زدگى و فرار
از گفت و شنود پديد نيايد؛ درست همانگونه كه امام علي(ع) وقتى ابن عباس را براى بحث
با خوارج اعزام مىفرمود، سفارش كرد: «درمناظره با آنان از قرآن استفاده نكن زيرا
قرآن معاني گوناگونى در بردارد، وقتى آيهاى مىآورى، آنان نيز با آيه ديگرى پاسخ
مىدهند؛ از سنت پيامبر براى شان دليلآور چون نمىتوانند آن را رد كنند و گريزگاهي
براى خود بيابند»۱۷.
بنا بر مطالب فوق:” توجه به ظرفيت فكري“، ” استفاده از دلايل قابل قبول “ و ” عدم
استفاده از منابعى كه از همان برضد خود ما بهره گيرد“ نكاتى هستند كه در پيش ورود
مناظره، لازم به دقت است و همچنين زود رنج بودن يا حساس بودن هم بحث، بايد مشخص
شود. البته غالباً نمىشود انسانى را پيدا كرد كه حساس و زود رنج نباشد مگر اينكه
با تربيت اخلاق اسلامى خود را به درجاتي رسانده باشد كه اين عادت را از خود زدوده و
به جاى آن "ملكه خويشتن داري"، "بردباري" و "توجيه به خير عمل مؤمن" را در خود به
وجود آورده باشد ولى ما بايد فرض كنيم حساس و زود رنج بودن رفيق هم بحث در حدّ بالا
و مرز نهايى آن قرار دارد و با اين پيش فرض، وارد مناظره شويم. پس اينها نکاتى
هستند که بايد نصب العين ما قرارگيرد يا همچون تابلو و لوحى در مقابل ديدگان ما
باشد.
2- گفتار ناصحانه:
پيامبران از در” ستيزه جويى و خصومت “ با مردم وارد گفت و گو نمىشدند بلكه به طور
”دلسوزانه“ جهت هدايت مردم، به آنچه صلاح آنان درآن وجود داشت، سخن مىگفتند.
قرآن اين روش پيامبران را، با واژهى ” نُصح“ مطرح كرده است۱۸
لذا مناظرهگر بايد از آن به عنوان يك أسوهاي پايدار و هميشگى استفاده كند. لازم
است مراقب و مواظب باشد كه نه تنها به طرف گفت و گوى خود گزند عقيدتى نزند بلکه
بايد اورا از گزند عقايد ديگران كه در او اثر كرده، حفظ كند و از تأثير آنها بر او
بكاهد كه اين رفتار، ناصحانه و دلسوزانه مناظره كردن است.
در گفتمان يا مجادلهى قرآنى جايگاهى براى عناد و دشمني وجود ندارد، اگر مناظره
با اين حالت شروع شود، ديگر در راه حق، سخن گفتن و به راه حق رساندن معنا ندارد؛
بلندگوى شيطان شدن است و بس؛ به طور قطع از شيطنت نيز حق تراوش نمىكند. مناظره
كننده اگر عداوت و كينهاى از طرف مقابل در دل دارد، بايد قبل از حضور در اين چنين
جلسه و نشست مقدسى، همه را بيرون ريزد و به جاى آن، ” عشق و محبت“ ، ” مهربانى و
شفقت “ ، ” دلسوزى و جذّابيت “ و ” صفا و صميميت “ را مبناى گفتمان خود قرار
دهد و همان گونه كه خداوند زبان را نرم و لطيف آفريده، با ملاطفت بر خورد نمايد.
در اين امور انسان، از مسير بدگمانى موفقيتى به دست نمىآورد.۱۹
بدگمانى با ”رفق“ نمىسازد، با نرمخويى مجالست ندارد، با مدارا، موافقت و مرافقت،
همنشين نيست. در اصل” رفق “ يعنى رفيق شدن؛ در عالم رفاقت آنچه جايى ندارد: بدذاتى
و بدگماني است. وادى سوءظن را به كاروان مناظره چه كار! نصيحت فقط در قافلهى رفاقت
معنا پيدا مىکند كه دلسوزانه، بى غل و غش، با هم حركت كردن و ره پيمودن است تا به
مقصد برسيم. جايى كه انسان درصدد باشد از در ديگرى، غير از آن چه اسلام آن را مجاز
شمرده، وارد شود، در حقيقت از هدف دور شدن است. بدگمانى دروازهاى به روى شيطان
گشودن است و در واقع زمينهى عداوت و دشمنى را فراهم مىآورد. به قول شهيد ثانى در
منيةالمريد: «بايد او چنين تصوركند كه طرف و شريك مناظرهى او، يار و ياور او
مىباشد، نبايد طرف خود را به عنوان خصم و دشمن خويش تلقى كند»
وقتى رفيق مناظرهى خود را دوست پنداشت نه دشمن، اثرهاى مهمى برايش دارد:
- حالت كشمكش و ستيزهگرايى جايش را به آرامش و حقيقت گرايى مىدهد.
- كلام هم بحث خود را شمشيرى برضد خود نمىپندارد.
- تذكراتى كه در بارهى كجانديشىها و اشتباهها مطرح مىگردد، قابل قبول مى شود
و نه تنها از هم مباحثهى خود نمىرنجد؛ بر عكس به خاطر تذكرات دقيق و بجاى او، از
او تشكر ميكند.
لذا بدگمانى، اسب سركشى است كه به راكب خود سوارى نمىدهد بلكه او را از زين
فرومىافکند. اگر مناظرهگر نتواند دراين زمينه خود را بسازد، علامهى دهر هم كه
باشد، فايده ندارد.
ضرر او براى عقايدش بيشتر از كسى است كه آن عقايد را قبول ندارد و در بحث با او
شريك شدهاست. از پندار نيك، گفتار نيك تراوش ميكند و گفتار ناصحانه چون از دل
حقيقى انسان، كه سوز و گداز عاشقانه دارد، برمىخيزد، لاجَرَم بر دل نشيند و آن
چنان تأثيرى مىگذارد كه هر چه شنونده، عناد هم داشته باشد، اثر آن را نمىتواند
انكار كند و در حداقل پذيرش، آن را ساحرانه مىداند.
3- حق پذيرى:
آنچه در مناظره، محوريت دارد و بايد مانند كعبه بر دورش طواف كرد و بر گردش چرخيد،
حقپذيرى است. چون آنچه ما در اينجا به دنبالش مىگرديم، حق است تا آن را بيابيم و
در مقابلش سرتسليم فرودآوريم. اين، برخاسته از حقگرايى فطرت انسان است اما آنچه
اين كشش را در ما مىكُشد يا پوششى بر روي آن مىكشد، لجبازى يا لجاجت است. لجاجت
در بستر "خود رأيي" جاى دارد و لجباز به كسى گويند كه بر آنچه خود مىفهمد، تكيه
مىكند، آن را درست مىداند و بر آن اصرار مىورزد. پيامبر اسلام (ص) ما را فرا
مىخواند كه از اين صفت مذموم دورى گزينيم زيرا آغازش جهالت و نادانى، آخرش ندامت و
پشيمانى است.۲۰
چيزى كه در حوزهى جهالت قرارگيرد با حق پذيرى كه در ميدان عقلانيت جاى دارد،
سرسازش ندارد. عاقل كسى است كه رأى و نظر خود را متهم مىكند و به آنچه نفسش برايش
مىآرايد، اعتماد نميكند۲۱ احتمال
اشتباهكردن در انديشه و برداشت غلط داشتن، حرکت در مسير عقل است. به عبارت
سادهتر، كج فهمى را در خود محتمل دانستن، كار عاقلانهاى است. اينگونه نبودن،
يعنى: خود را حق دانستن و ديگران را باطلگرا پنداشتن است. اين روحيه با حق پذيرى
مطابقت ندارد و ادعاى حقگرايى، ما را حقپذير نمىكند. تسويل نفس و شيطان در وجود
انسان دامنهى گستردهاى دارند و هميشه با زمينهچينىهاى توجيه گرايانه، حقپذيرى
در پستوى اندرونى، پشت درهاى تو در تو، قرارمىگيرد و فرياد يا غياث المستغيثينش
به جايى نمىرسد.
در اكثر مواقع يقين داريم ديگران اشتباه مىكنند ولى در بارهى خود چنين
برداشتى نداريم۲۲ به همين جهت خود را
عارى از خطا و ديگران را بارى از خطا و بر عكس خود مىپنداريم. كسانى كه با كتاب
مكاسب شيخ اعظم آشنايى دارند، مىدانند چگونه طرف صحبت خواجه نصير يعنى آسيابان
بىسواد، خودش و سگش بهتر از آن دانشمند منجم و استاد يگانهى دوران فهميدند كه شب
باران خواهد باريد ولى خواجه سخن او را نپذيرفت و با محاسبات نجومى احتمال بارش را
منفي دانست و در فضايِ باز، خوابيد ولى باران او را واداركرد، حق را بپذيرد. از
آسيابان پرسيد: از كجا دانستى شب باران خواهد آمد؟ گفت: هر وقت قرار باشد چنين شود،
اين سگ زير سقف مىخوابد!
امام على (ع)لجاجت را اين طور توصيف مىفرمايد: رأى و نظر را از بين مىبرد؛ بذر
شّر و بدى است، و جايگاه برافروختن جنگ و منازعه است و عقل را معيوب مىكند.۲۳
پس وقتى انسان بذر بدي را بپاشد، زمينهى عدم كارايى عقل و درايت را فراهم آورده و
چيزى جز جنگ و درگيرى براى خود و ديگران نميآفريند.
پذيرش حق، با لجاجت، آن هم در مناظره معنايى ندارد. در بحث و گفت و گو، بايد از اين
حالت مبرّا گشت و لباس لجبازى را از تن برون كرد و رداى حق پذيرى را برازنده خود
دانست. «اگر شريك مناظرهى وى، او را به اشتباهش واقف سازد يا حق را براى او ظاهر و
روشن نمايد، بايد از او تشكر كند و همانند كسى باشد كه راهى را در پويش و جست و جوي
گمشدهى خويش طيميكند، ولى شخص ديگرى او را از طريق ديگر به گمشدهاش رهنمون
مىگردد. حق و حقيقت نيز گمشدهى هر فرد باايمانى است كه بايد [..] بدينسان درصدد
پوياييِ آن برآيد.
بنابراين اگر حق به وسيلهى بيان طرف و شريك مناظرهى او پديدار گردد، بايد شادمان
گشته و از او سپاسگزارى كند نه آنكه احساس شرمسارى نموده و احساس خوارى و روسياهى
نمايد و رنگ چهرهاش دگرگون شود و در صدد برآيد و بكوشد نظر طرف را درهم بكوبد»۲۴
در صورتى كه روشى غير حقپذيرى داشتهباشيم، مناظره سير طبيعى و اسلامى خود را طي
نخواهدكرد؛ بر عكس به ستيزهگرى و نپذيرفتن نظرهاى يك ديگر مىرسيم و جولانگاه
شيطان در نفس ما توسعه مىيابد و ما را در مسيرى حركت مىدهد كه دنبال سؤالها و
پاسخهاي لجوجانه در مقابل رفيق گفتارى خود بگرديم تا مناظره به مناقشه و درگيرى
فيزيكى منجر شود و به قول شهيد ثانى: «و ينقضى المجلس على ذالك الانكار و الاصرار
على العناد و ذلك عين الفساد و الخيانة للشرع المطهر و الدخول فى ذم من كتم علمه:۲۵
و بالاخره جلسهى مناظره سرانجام به انكار و اصرار و كينه منقضى مىشود و بديهياست
كه چنين مناظرهاى عين تباهكارى و خيانت به شرع مقدس و موجب ورود در مسلك [...]
كسانى است كه به خاطر كتمان علم- در قرآن – مورد نكوهش قرار گرفتهاند.۲۶»
اصرار بر انجام چنين اشتباه فاحشى دور از شأن علم و عالم است. حق پذيرى كجا و
سخنان شيطان پسند، شعلهورساز، عداوت و دشمنى و مواد آتشزا كه خرج گلولهى خصومت و
كينه توزى است كجا؟ تفاوت از زمين تا آسمان است. امام علي(ص)، اصرار ورزى و پافشارى
بر مخالفت را از بزرگترين گناهان كبيره و سنگينترين جرمها مىداند۲۷.
پس بايد نهايت دقت را در انتخاب عبارتها، جملهها، سؤال و پاسخها داشته باشيم تا
در اين وادى بَرَهوت قدم برنداريم كه جز نابودى حتمى براى ما سرانجامى نخواهدداشت.
باشد تا پندگيريم و خط مشى مناظره را بيرون از جولانگاه شيطان انتخاب كنيم.
اين نكته نيز قابل يادآورى است كه اگر انسان، آنچه را مىفهمد، به خاطر اين که ممكن
است، اشتباه باشد، نمىپذيرد به اين حالت برميگردد كه فكر مىكند از ديگران، بهتر
و بيشتر مىفهمد. (بعداً به آن مىپردازيم) ولى بايددانست: وقتى طرف
مناظره حاضر به پذيرفتن گفتار عاقلانه نيست و بر آنچه استنباط مى نمايد، پافشارى
ميكند، نبايد به بحث با او ادامهداد و بهتراست هر چه سريع تر، مجادله را قطع
نمايد تا خانهي آخرت خويش را آبادكند.۲۸
پيامبراکرم(ص) ميفرمايد: «هر کس در حالى که حق با اوست، جدال را ترک کند، خداوند
خانهاى در بالاترين درجهى بهشت براى او بسازد و هر کس جدال را ترک کند، در حالى
که جدال وى باطل باشد، خداوند خانهاى در وسط بهشت براى او بناکند.»(مجموعهى
ورامج1 ص219) براى تأكيد بر اين نكته به فرمايش صاحب منية المريد اشاره مىكنيم:
«يكى از نشانههاى قصد و هدف حقگرايى در مناظره اين است كه اميد اثرگذارى و
اثرپذيرى وجود داشته باشد؛ اگر به اينجا رسيديم كه شريك بحث ما، حقپذير نيست و با
اين كه روشن است، اشتباه ميكند از ديدگاه خود برنمىگردد، جايز نيست مناظره ادامه
پيداكند... زيرا به نتيجهى نهايى كه مورد نظر ما بوده، نخواهيم رسيد.»۲۹
ديگر وظيفهى ما كه همان اتمام حجت كردن است به پايان مىرسد و ادامه دادن مناظره
با اين جوّ حاكم، بيهوده و ” لغو“ به حساب مىآيد. به طور كامل روشن است انسانِ
مؤمن از ” لغو“ اعراض مىكند.۳۰
4- ادب درگفتار:
نكتهى ديگرى كه در مناظره حايز اهميت است و نقش بارزى در خوش گمان بودن انسان
دارد، بدزبان نبودن يا گفتار نيك با هم صحبت خود داشتن است. بعضى از كسانى كه اهل
علم و دانش هم هستند متأسفانه در مجادله و گفت و گو با ديگران، سخافت و سبکى خود را
نشان ميدهند؛ با گفتار بد، هو كردن، خندههاي نابجا و حركتهاى نادرست براى پريشان
كردن افكار همگفتار خود، باطن خويش را كه گوياى بدگمانى و كينهتوز بودن است، بُروز
مىدهند. اين حالت با تقدّس مناظره و اهداف آن سازگاري ندارد؛ جايى براى گفتار
ناصحانه باقى نمىگذارد. بدزبانى اين نيست كه منِ گوينده بگويم بد صحبت نمىكنم؛
بدزبانى اين است كه در عرف مردم، بد قلمداد شود.
لذا هر نوع گفتارى كه به آزرده خاطر كردن هم بحث خود بيانجامد، در محدودهى بدزبانى
و در پروندهى آن جاى دارد.
اين نکته قابل توجه است كه فرهنگ گفتارى همهى فارسى زبانان نيز مانند ديگر
زبانها يكسان نيست در بعضى از مناطق به كار بردن واژهاى هيچ اثر سوء و عكس العمل
بدى ندارد ولى در جاى ديگر كاربرد آن ناخوشايند است. حتى قران هم به مسلمانان تذكر
داده: بعضى واژهها را استفاده نكنيد.۳۱به
همين جهت مناظرهگر بايد دقت كند از واژههاى عاميانه، محلى و حتى چاله ميدانى
پرهيز كند تا باعث كدورت نشود و شريك گفتارى خود را نرنجاند.
در صورتى كه انسان در مناظره، رفيق خود را به خاطر كلمه يا جمله يا چيزى ديگر،
سرزنش و ملامت نمايد، كار درستى انجام نداده بلكه بايد آنرا نوعى از بدزبانى به
حساب آورد. البته ملامت با تذكر دادن، تفاوت دارد. تذكر دادن، يادآورى نكته يا
جريان و موضوعى با حالت نصيحتگرى است كه بدون عتاب و حساب كِشى باشد. اما ملامت،
ياد آوري جريان و موضوعى است كه توأم با تنبيه زبانى و توبيخ كردن باشد و با حالت
خشم و ناراحتى از عمل و كردار طرف مقابل بيان مىشود.
در اصل سرزنش و ملامت نمودن ديگران، عمل درستى نيست؛ اگر به تكرار و افراط برسد
كه به مراتب بدتر و مذمومتر است. لذا مناظرهگر بايد از افراط در سرزنشكردن رفيق
و همكلام خود بپرهيزد، تا آتش لجاجت را در او برانگيخته نكند۳۲
كه يكى از ثمرههايش ايستادگى و پافشارى بر نظريه و گفتهاش ميباشد و ديگرى عامل
دشمنى و كينه توزى، تفرقه و جدايى در بين دوستان ميشود.۳۳
درست بر عكسِ آنچه كه هدف و قصد ما از برگزارى مناظره بود، اتفاق خواهد افتاد و
شيطان هم در اين موفقيتى كه به دستآورده، شاد و شنگول به ريش ما ميخندد و قهقههى
مستانهى پيروزى سر ميدهد. ما هم شكست خورده و مغبون از عملانجامشدهى
نابخردانه، نا آگاهانه و – صريحتر بگويم– جاهلانه؛ دست از پا درازتر، و سرافکنده
از عدم موفقيت در مأموريت خدا پسندانه، مجبور به ترك مناظره خواهيم شد و جز تأسف
چيزى عايد ما نشده است. اما اگر لحظاتى بر زبان سركش لگام زده و آن را در حصارى كه
خداوند برايش فراهم آورده، نگه داشته بوديم، مشكلمان به اين جا نمىرسيد و ملازمت
به مفارقت نمىانجاميد. امام علي(ع) ميفرمايد: بسا كارِ بستهاى كه با صبر و
شكيبايي گشوده مىشود و چه بسا امر مشكلى كه با رفق و نرمى به سهولت و آسانى
مىرسد.۳۴
شهيد ثانى در منيةالمريد
نكات جالبى را در اين باره آورده است كه به ترجمه آن بسنده مىكنيم: «... وقتى ميان
اهل مناظره نفرت و انزجار بالا ميگيرد و خشم و غضب از رهگذر آن ، چهره مينماياند
و هر يك از دو طرف مدعى ميگردند كه حق با او است و رفيقش اشتباه مىكند و معتقد
مىشود كه او بر باطلش اصرار و ابرام دارد و بر مخالفت نمودن با او، محكم پافشارى
مىكند، اقتضاى خشم و كينه اين است كه با او قطع رابطه كند و از او فاصله گيرد. اين
حالت از گناهان كبيره مىباشد.
داوود بن كثير مىگويد از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود، پدرم از رسول خدا روايت
مىكند: هر مسلمانى كه از مسلمان ديگرى قهركند و فاصله گيرد و مدت سه روز آن را
ادامه دهد و با هم سازش نكنند از اسلام خارج شدهاند و بين آنان ولايت و دوستي
نخواهد بود، هركدام براى گفت و گو با برادر خود پيشقدم شود، روز قيامت در ورود به
بهشت پيشگام خواهدبود... زراره از امام باقر(ع)روايت مىكند كه فرمود، شيطان تا
زمانى كه مؤمنى از اشتباه و گناهش بر نگردد، بين آنان به فريبكارى و اختلاف مشغول
ميشود؛ وقتى آنان ارتباط خود را با هم قطع كردند، به پشت ميخوابد و استراحت را
ادامه مىدهد و مىگويد موفق شدم!
سپس امام ادامه مىدهد: پس، خدا بيامرزد كسى را كه بين دو دوست ما الفت و آشتى
ايجاد كند. اى مؤمنان! با هم انس و الفت داشته باشيد و از در عاطفه و مهربانى با هم
وارد شويد.
در حديث ابى بصير از امام صادق(ع)آمده: تا زمانى كه دو مسلمان از هم بريدهاند،
شيطان پيوسته در شادى است ولى چون دوباره باهم ارتباط برقرار مىكنند، تعادل
زانوهايش به هم مى خورد و بند از بندش جدا مىشود و با فرياد مىگويد: واى بر من كه
نابود شدم.»۳۵
پس بايد زبانى را كه كليد هر خير و شرى است، نگه داشت همانگونه كه طلا، جواهرات و
نقرهى خويش را حفظ مىكنيم و اين سخن فرمايش امام باقر(ع)است۳۶.
پيامبراكرم(ص) نيز فرمود: مؤمن، ديگران را طعن و لعن نمىكند و فحاشى و بد زبانى
نمينمايد.۳۷
بنا براين، بايد گفتار تأثيرگذار را سر لوحهى مناظره قرار داد و آن جز رعايت ادب
در بحث نيست. ادب را از ياددادن وضوى صحيح به پيرمرد عرب، توسط دو كودك اهل بيت
امام حسن و امام حسين عليهماالسلام فراگيريم نه اينكه روش ما براساس عادت، بدزبانى
و غير مؤدبانه باشد. امام علي(ع) مىفرمايد: انسانهاى پست و لئيم، زشت گفتار و
بدكلام هستند۳۸.
حال كه نوع سخن را در مناظره بيان كرديم و ادب گفتارى و خوش كلام بودن را وظيفه
دانستيم، به حدود گفتار مىپردازيم.
5 - حدّ سخن:
اطالهى كلام در مناظره از لحاظ روحى و روانى تأثير مثبتى بر همبحث ما
نخواهدداشت؛ بعيد نيست نتيجهى عكس نيز داشتهباشد و مثل بدزبانى عامل رنجش طرف گفت
و گوى ما گردد.
هنگام پاسخ گفتن يا سؤال طرح كردن، بايد دقت لازم را در نظر گرفت كه سخن را كوتاه
و پرمغز بياوريم و به اصطلاح معروف: «خَيرُالكلام مَا قَلَّ وَ دَلّ»: بهترين سخن
آن است كه كم و مستدل باشد، تا وقتى مىشود با يك جمله مطلب را رساند، نياز نيست از
جملات طولانى و تكرارى يا عبارتهاى مترادف و هم معنا، استفاده کرد مگر براى تأكيد
باشد.
از طرف ديگر وقتى انسان زياد حرفبزنداز مسير اصلى منحرف مىشود و به جاى اينكه
در متن جريان باشد، حاشيه پردازى مىنمايد و كلامش عيب و نقص پيدا مىكند؛ احتمال
دارد، سخنانى بر زبان جارى كند كه به ضرر خودش تمام شود. در مناظره هم، طرفِ مقابل،
دنبال اين مىگردد كه بر كلام هم بحثاش اشكال وارد نمايد و گفتار او را باطل كند.
در اين باره به سخنانى از ابرمرد سخن، حضرت اميرالمؤمنين بسنده مىكنيم:
- سخن زياد برادران را خسته و ملول ميكند.۳۹
- پرگويى، حاشيه رويِ گوينده را گسترش مىدهد و بر مفاهيم سخن، ايراد و اشكال وارد
مىكند و گفتارش بى پايان و بى نتيجه مىشود و كسى از آن بهره نمىگيرد.۴۰
- از زياده گفتن بپرهيز كه موجب لغزش بسيار و خستگى است.۴۱
- از سخنان زياده و بيهوده برحذر باش كه عيبهاى پنهان تو را آشكار مىكند و
دشمنانت را بر ضد تو بر مىانگيزاند.۴۲
وقتى حد و مرز سخن مراعات نشد، نبايد انتظار داشت كه ديگرى، كم سخن شود و به گفتار
اندك بسنده كند؛ او هم در مقابل تلاش مىكند تا در اين زمينه كم نياورد و بنا به
فرمايش امام رضا (ع): هر چه بيش از حد شد به گزافه گويى نياز دارد.۴۳
پس بايد دنبال گزينش بهترينها بود؛ همانطور كه در خريدها و انتخابها، سعى ما
بر گزينهى عالى است، در سخن با ديگران نيز رعايت اين اصل ضرورى است. بهترين كلام
در مناظره آن است كه شخصيت گوينده را پايين نياورد و باعث ملالت و رنجش نگردد و اين
فرمايش امام علي (ع)است.۴۴
سخن گرچه دلبند و شيرين بود
ســـزاوار تصديق و تحسين بود
چو يكبار گفتى مگــو باز پس
كه حلوا چو يكبار خوردند و بس۴۵
6- عدم شتاب در گفتار:
پس از حدّ سخن، آنچه به نظر، ضرورت يادآورى دارد، شتاب نداشتن در پاسخ گويى يا
مقابله كردن در مناظره است. عجله و شتاب در هر كاري پسنديده نيست زيرا انسان را از
تعادل خارج مىكند و به افراط يا زياده روى مىكشاند۴۶
و آن طورى كه بايد و شايد در جوابش فكر وتأمل نمىشود و به يقين نمىتوان به مقصود
اصلى دست يافت. وقتي كه در مناظره، گفتار هم بحث ادامه دارد، نبايد وسط كلام او
پريد و سخنش را قطع كرد؛ اين عمل نه تنها از ادب به دور است بلكه انسان را از چشم
ديگران مىاندازد و منزلت او را پايين ميآورد.
مناظره نياز به پاسخها و گفتههاى جامع و مانع دارد كه رفيق مناظره گر به آن
خدشهاى وارد نكند؛ اگر انسان با عجله دست به جنين عملى بزند، بايد منتظر ضربههاى
قوى در مردود شمرده شدن گفتارش باشد. به اضافه شتاب داشتن در اين امور نشان دهندهى
برانگيخته شدن حس انتقام و عدم كارايى نيروى تفكر و تعقل است و در حقيقت لگام فكرى
انسان از دست عقل خارج مىشود و جاى آن را خشم و غضب مىگيرد و اين گونه برخورد
كردن، گوياى دنبال هواى نفس رفتن و از مسير حق گويى و حقپذيرى خارج شدن است و
فراموش كردن هدف عالي مناظره و به نسيان سپردن گفتار ناصحانه مىباشد.
پس با چنين وضعيتى، اگر در گفتمان به اينجا رسيديم ، حالت طبيعى و سيرهى
مناظره به حقگرايى نابود ميشود و زمينهى ستيزه جويى فراهم مىشود و باعث خوشحالى
شيطان ميگردد كه راه را براى ورود او به ميدان درگيرى بازكردهايم. لذا براى اينكه
در اين گرداب، گرفتار نشويم بايد عجله و شتاب را در مقابل گفتار ديگران، با تمرين و
ممارست از خود دوركنيم تا از مسير حق محرف نگرديم. اكنون به احاديثى از امام على
(ع)در اين باره اشاره كنيم:
از امام صادق عليه السلام نقل شده هر کس مؤمنى را رو در رو اهانت کند و به وى طعنه
زند به بدترين مرگ خواهد مرد. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدوق، 284.