روش گفتمان يا مناظره

نصرت الله جمالى

- ۱ -


تقديم به:
ابر مردان آزادى و سخن، حضرت رسول‌الله‌(ص) و حضرت اميرالمؤمنين(ع) 

پيش نوشتار:

آنچه قصد خواندنش را داريد، موضوعي دلنشين و جذّاب است که راه مناظره کردن را بر اساس روش اسلام به ما يادآورى مى­کند.

طرحى را در کتاب "گفتمان يا جدل و استدلال در قرآن"آورده­ايم که در حقيقت بيرون از بحث مناظره نيست، بلكه همان فراگيرى روش گفتمان و مناظره مى­باشد و آنچه منطق ارسطويى آورده و درباره­ى جدل بحث كرده1، غيراز جدل مورد نظرما در قرآن است و فقط مى­توان جدل باطل (را كه مورد مذمت قرار گرفته) با آن مقايسه كرد. چون روحيه تشديد خصومت و دشمنى را بين دو گوينده در گفت وگويشان پرورش مى­دهد، كه اين نكته همان «مراء» هست. مراء يعنى طورى با ديگرى بحث و جدال کنى که خود را عرضه نمايى و علم، فهم و کمال خويش را به رخ ديگران بکشي. اسلام اين گونه بودن را نوعى ريا تلقي مى­کند و عامل شيطان شدن در گفت و گو با ديگران مى­داند. در اين باره به کتب اخلاقى مراجعه شود که به تفصيل، مطالب مورد نياز در ارتباط با موضوع مذکور را آورده­اند.

آنچه بايد در اين­باره گفت، مرض دروني انسان­هاى خود گُنده بين است که گمان مى­کنند با اين روش بحث کردن، مى­خواهند عامل هدايت باشند بي‌خبر از اين که عامل ضلالت مى­شوند ولى خود نمى­دانند که چنين­اند. سعدى گويد:

گراز بسيط زمين عقل منعدم گردد
به خودگمان نبرد هيچ کس که نادانم

يا در جاى ديگر مى­گويد:

ترسم نرسى به کعبه اى اعرابي
کاين ره که تومى­روى به ترکستان است

انسان چه چيزى را از مطرح کردن خود براي ديگران به‌دست مي‌آورد؟ به گمان نفس امّاره، رتبه و مقام خويش را نزد ديگران بالا مي‌برد در حالى که از اين نوع کارها چيزى عايد انسان نمى­شود. به قول حافظ:

گرچه بر واعظ شهر اين سخن آسان نشود
تا ريا ورزد و سالوس، مسلمان نشود

تنها نتيجه­اى که براى "خود نما گر" (مِراگر ) دارد از چشم دانايان فرو افتادن است.

همه مى­دانيم اسلام "مراء" را به رسميت نشناخته، بلكه در موضوع منهيات قرار داده‌است و از «نبايدها» محسوب مى­شود. تلاش اسلام بر اين است تا بيشتر از مسير خوش گمانى به يكديگر، كدورت­ها و كينه­ها، جايگاه خود را به محبت و صميميت دهد‍‍؛ به عبارت بهتر آغاز مناظره بر مشتركات تكيه شود نه بر اختلافات تا زمينه­ى خوش گمانى و خوش بينى در دل‌ها فراهم شود.

قُل يا اهلَالكتابِ تَعالَوا الى كلمهٍسواءٌ بينَنا وبينَكم2: بگو اى اهل كتاب به طرف كلمه­اى كه شما و ما برآن اشتراك داريم بياييد.

بنابر آنچه گفته شد، بناى اسلام بر پيوند است نه گسست؛ گسست براى مرحله­اى است كه اتمام حجت شده و طرفِ گفت وگوى ما با عناد و خود رأى بودن، نظر باطل را بر نظر كامل و صائب برگزيند در اين صورت « ما را به خير تواميد نيست، شرّ مرسان» پيش مي آيد و«هذا فراقٌ بَيني و بَينُك» مطرح مى­شود نه «هذا وفاقٌ بَيني و بَينُك ».

پس بايد توجه كرد كه جدلِ مُصطلَحِ منطقى از ديدگاه اسلام قابل پذيرش نيست و بهتر است آن را به بوته­ى فراموشى سپرد نه اين كه آنرا وسيله­اى براى مناظره پنداشت.

اين روش براى يك مسلمان حقيقى روش بسيار مذمومى است و تا مى­توان بايد از اينگونه برخوردها برحذر بود؛ همانگونه كه در احتجاجات و مناظره­هاي امامان معصوم ما(ع)، نمى­توان چنين روشى را مشاهده كرد.3

ما در صدديم، حركت بحث و مناظره را كاربُردى نموده و در جهت معناى حقيقى آن حركت كنيم تا براى شكوفايى اسلام از آنچه، عامل رشد و روشنگري است، بهره بردارى كنيم. اين نكته را نيز بدانيم كه اسلام چون بر اساس فطرت بنا شده نياز به انديشه­ى ديگران در اين باره ندارد؛ افزون برآن در اينگونه موارد‌ راه گشا و پيشرو است.

اگر در اين باره، كار فرهنگى صورت نگرفته يا به دنبال استفاده از نظرات ديگران هستيم، به جهت عدم آشنايي با فرهنگ غنى اسلام است و بايد به استخراج و بهره­بردارى از متون در دسترس خود، همت گماريم.

البته منظور اين نيست كه تمام درها را به روى خود ببنديم و ديدگاه ديگران را غير قابل استفاده بدانيم؛ نه، بلكه منظور اين است: «آنچه خود داشت ز بيگانه تمنا مى­كرد» نباشيم. به اين نكته نيز واقف هستيم كه بسيارى از نظريات چون منبعث از عقل و بينش انسان است، نمى­تواند از فطرت و سرشت خدا دادى بشر بر نخواسته باشد ولى در صورتى از آنها بهره خواهيم گرفت كه در منابع خود نيابيم.

درباره‌ى مناظره، به عنوان يك فن،‌كتاب خاصى نوشته نشده است فقط شهيد ثانى زين الدين بن على بن احمد (911-965) رحمة الله عليه در كتاب "منيةالمريد فى آدابالمفيد والمستفيد"، باب سوم، بحث «مناظره» را آورده و به مطالب بسيار ارزنده­اى پرداخته است [4] كه هميشه قابل استفاده خواهد بود. ما نيز در اين باره از آن خوشه چيده­ايم.

نصرت الله جمالى
15/3/1384

مناظره؟

ابتدا به معناي «مناظره» مى­پردازيم تا درك بهترى از اين هنر جذّاب داشته باشيم.

ريشه­ى مناظره،‌” نَظَر“ است كه باگرداندن چشم به اين طرف و آن طرف، آنچه را در مقابلش قرار دارد، رؤيت مى­كند، تمثال بردارى مى­نمايد و به تصوير مى­كشد؛”راغب“ مى­گويد: «مردم نظر را ديدن معنا مى­كند و نخبگان به معناى بصيرت: بينش، تشخيص، ادراك و تدبّر كردن، گرفته­اند. مهلت،‌ در امورى متحير بودن، چشم به راه بودن، معانى ديگرى هستند كه از”نظر“ و اشتقاق­هاى آن فهميده مي‌شود»۵

مناظره را مباحثه، رقابت كردن با يكديگر در بحث مى­داند كه همان معناى اصطلاحى گفت وگو، درباره­ى مطلب و موضوع خاصى است. ”نظر“ وقتى به باب مفاعله مى­رود، معناى خاصى مى­گيرد يعنى چيزى يا كسى مانند ديگري شدن:«ناظر مناظرة : صارَ نظيراً له»٦

به نظر مى­رسد نکته­اى را که در توضيح مناظره فراموش کرده­اند. "مشارکت" دو نفر يا دو گروه در باره­ى چيزى است که مى­خواهند براى­شان روشن شود. اين معناى عمومى باب مفاعله است: به اشتراک، موضوعى را به گفت و شنود مى­گذراند تا حقيقت آن آشکار شود به عبارت ديگر با هم و همراه هم، نکات پنهان و ناروشن موضوعى را کشف مى­کنند و آن وقت که مطلب برايش مشخص مي‌شود، مى­پذيرد. بنابراين ”مناظره“ علاوه بر معناى مشارکت در گفت و گو و بحث كردن با هم، معناي ويژه­اش كه در نفسِ مناظره نهفته است، اين است كه در نهايت، دو طرفِ بحث، از لحاظ فكرى و عقيدتى در موضوع مورد بحث، بايد به يک نتيجه­ي  مشترک برسند.

بهتر است بگوييم: نكته­ى اصلى در مناظره و مباحثه «شبيه سازي» است و بحث كننده به دنبال ايجاد دگرگونى در ساختار فكرى كسى است كه مانند او مى­خواهد همين نقش را بازى كند و تأثيرِ همانندى بر او گذارد و مى­توان گفت: مناظره كننده براي رسيدن به اين هدف تلاش مى­كند.

ابزار مناظره

براى انجام هركاري نياز به وسيله­ى مخصوص آن داريم؛ بدون استفاده از ابزار ويژه نمى­توان به هدف و منظور خود رسيد. لذا قبل از ورود به هر امرى، بايد امكانات خاص آن را فراهم‌كرد. ابزار مناظره عبارتند از:

الف: علم

در باره هر مطلبى، شناخت ومعرفت آن،‌ اولين وسيله­اى است كه به آن احتياج داريم تا بتوانيم  با آگاهى كامل و اطلاعات لازم، درآن وارد شويم و بى هيچ عيب ونقصى هدف مورد نظر را يافته، كار را به پايان رسانيم. كار كارشناسى براى هر موضوعى از ضروريات است كه عقل آن را تأييد مى­كند و در هر چه بنگريم علم و دانش از اساسى­ترين اجزاى تشكيل دهنده­ى آن به حساب مى­آيد. نظام خلقت با آگاهى و شعور پديد آمده، به انسان علم داده شده، به زنبور عسل الهام شده تا در كجا منزل گزيند، به پيامبران وحى شده تا امت خود را هدايت كنند و...

بى جهت نيست كه پيامبراكرم و ائمه اطهار‌ عليهم‌السلام آن همه سفارش در باره­ى فضيلت علم و دانش و فراگيرى آن فرموده­اند.۷

بنابراين تا انسان خود را به علم و معرفت زينت نداده و صاحب نظر نشده، نبايد در هيچ ميدان مناظره­اى وارد شود زيرا بددفاع كردن از چيزى نه تنها نتيجه ندارد، بلكه اولين اثر نامطلوبى كه دارد ناتوان و ناكارا جلوه دادن آن است۸ به قول مرحوم شريعتى: اگر مى­خواهيد چيزى را بکوبيد از آن بد دفاع كنيد.

ب: حلم

عالم تند مزاح و زود رنج يا كسى كه زود عكس العمل نشان مي‌دهد، براى مناظره كردن مناسب نيست، اين كار، انسان بردبار و حليم مى­خواهد كه هر چه، همگفتارش مي‌گويد، او را برافروخته نكند، صبر و شكيبايى او را زايل نگرداند، از كوره درنرود و حالت مدارا و سازش را از دست ندهد و به عكس، با متانت، ملاطفت، خويشتن‌دارى و دندان روى جگر گذاشتن فقط از علم خود استفاده كند تا در شبيه سازى موفق شود و برگ برنده را به خود اختصاص دهد. يكى از عوامل بسيار مهم، کارا و تأثيرگذار پيامبر اكرمIL‌ Kدر ظرف 23 سال كه آن همه توفيق براى گسترش اسلام را به دست آورد، حلم آن حضرت و مدارا كردن با آن كج‌انديشان و نا آگاهان بود۹. امام علي(ع)مى­فرمايد: «عقل هر كس، تا وزيرى مثل حلم نداشته باشد، سنجيده نشود.»۱۰

ج: مهارت

هر كس، قادر به انجام مناظره نيست؛ بايد عالم و كارشناس بحث، علاوه بر حلم، از مهارت، تخصص لازم "حاضرجوابي" بر اين امر مهم برخوردار‌ باشد و الاّ نمى­تواند از عهده­ي مأموريت به اين عظيمى برآيد. از بين مجموع ياران مخلص امام صادق (ع)، ابوجعفر صاحب الطاق و ياران امام موسى بن جعفر(ع)، هشام بن حكم و ... مى­توانستند از انجام اين امر، سربلند و موفق بيرون آيند. امام عليه السلام هر يك از ياران خود را براى امرى خاص پرورش مى­داد و به كارى مى­گماشت و با توجه به قدرت و توانايى آنان در مناظره و بحث، وظايف لازم را به آنان تذکر مى­داد و در بين صحابه از جايگاه ويژه­اي برخوردار بودند. ابوخالد کابلى دراين­باره مى­گويد: ابوجعفر صاحب الطاق را در حالى ديدم که در روز ميان منبر و قبر پيامبر(ص) نشسته و مردم مدينه لباس او را (در حين بحث کردن) مى­کشيدند و مى­پرسيدند و او با پايدارى و استقامت (بدون اينکه از ميدان به در رود) به آنان پاسخ مى­داد. خود را به او رساندم و گفتم امام صادق (ع) ما را از سخن گفتن نهي‌کرده‌است.

گفت: آيا به تو فرموده تا به من بگويي؟

گفت: نه ولى به من گفته با کس سخن نگويم.

گفت: پس، برو و هر چه آن حضرت به تو امر کرده، اطاعت کن.

نزد امام آمدم و قصه­ي صاحب طاق و گفتار خود و سخن او به من را براى امام بازگو‌کردم.

امام صادق (ع)تبسمى زد و فرمود صاحب طاق با مردم سخن مي‌گويد و همچون پرنده­اى مي‌پرد و ناگهان مي‌نشيند در حالى که اگر کلام تو را قطع کنند، تو نمى­توانى پرش بزنى و بپري. ( رجال کشى ج2، ص 327 و424 به نقل از تبليغ در قرآن و حديث محمدى رى شهري ص 272).

با عنايت به كار برد بلند مناظره، فردى كه مى­خواهد در اين باره از مهارت و خلاقيت بر خوردار شود، لازم‌است، علاوه بر دانش كافى، احتجاجات انجام شده را مطالعه كند تا به تسلط كامل دست يابد و بعد از آن در ميدان مناظره و جدال قدم گذارد. براى ماهر شدن در گفتمان، تمرين و ممارست از ابزار ابتدايى آن است و به قول معروف «كار نيكوكردن از پركردن است». هر كس مى­خواهد به ساحل مهارت و موفقيت برسد،‌ بايد بارها و بارها، با پشتوانه­ى علم و حلم، در درياى ممارست شناكند وخود را در ميان موج­هاى پرتحرك اندازد تا موفق و كار شناسِ ورزيده در اين مسير گردد. حضرت امير  (ع)به امام حسن (ع) سفارش مى­كند:

«براى حق در مشكلات و سختى­ها شنا كن، شناخت خود را در دين به اكمال رسان، خود را براى استقامت در برابر مشكلات عادت ده، كه شكيبايى درراه حق عادتى پسنديده است... »۱۱

اكنون كه بحث را به اينجا رسانديم، لازم است به قصد و هدف مناظره بپردازيم:

هدف مناظره

همان طوركه اشاره شد، هدف عالى اين است كه "شبيه سازي"كنيم و بايد بر گِرد اين محور دور زد و از آن خارج نشد. در مناظره هر يك گمان مى­كنند مسير حق را مى­پيمايند و در صدد برمى­آيند تا طرف مقابل را همانند خود نمايند؛ لذا قدم به قدم افكار و انديشه­هاى او را از ذهنش پاك مى­كند و جايگزين آن را برايش مطرح مى­نمايند تا عقايد او را تغيير داده و هم عقيده­ى خود كند.

آنچه از ديدگاه اسلام، در اين باره اهميت دارد، در حقيقت ”اتمام حجت“ است وانجام وظيفه در اين راه؛‌ نه اينكه حتماًَ خواهيم توانست طرف گفت وگو را همفكر خود سازيم، گرچه تلاش ما براين نكته است ولى اگر نتوانستيم تا اين حد پيشرفت كنيم، حداقل اتمام حجت كرده باشيم.

بنابراين همانطوركه خداوند متعال براى ”اتمام حجت“ به ارسال رسل اقدام فرمود۱۲، پيامبران نيز براين خط‌مشي حركت‌كرده­اند و مجادله­هاى آنان با قوم خود، در وهله‌ى نخست براى هدايت آنان و آنان را مانند خود گرداندن است اگر اين نشد، براى اتمام حجت بوده كه هم آنان وظيفه­ى خود را انجام داده و هم حجت را بر قوم خود تمام كرده تا درپيشگاه خداوند،مسؤوليتى نداشته باشند؛ مناظره كننده­ي ما نيز بايد از اين برنامه غافل نباشد و براى انجام آن، همت عالى خود را  به كار بندد.

وقتى انسان دنبال چنين هدفى باشد، به هيچ وجه نبايد در مباحثه­ها و گفتمان‌ها از حالت طبيعى خارج شود و با فشار و ابزار ديگرى، براى هدايت و اتمام حجت اقدام نمايد بلكه: اِنّاهَدَيناهُالسَّبِيلَ اِمّا شاكِراًََ و اِمّاكَفُوراًَ:۱۳ ما راه را به او نشان داديم، يا شاكر است يا ناسپاس.

ما در اين راه، دليل و برهان را ارائه مى­دهيم: يكى براى اينكه وظيفه­ى خود را انجام داده باشيم و ديگر اينكه فرداى قيامت، طرفِ مقابل ما نتواند بگويد: "اگر چنين برهان و استدلالى را شنيده بودم، ايمان مي‌آوردم و از انحراف دست برمى­داشتم".

در صورتى كه مناظره­گر، غير از هدف مذكور براى منظور ديگري دست به اين عمل بزند، هدف باطلى را اتخاذكرده و موجب رضاى خدا نخواهد بود و بايد از آن پرهيز كرد كه شيطان نتواند از اين كانال نفوذ كند و به خواسته­هاي خود برسد. اگر براى خود نمايى و مطرح كردن

خود۱۴، يا براى سرزنش، كوبيدن، خُرد كردن و زير سؤال بردنِ ديگران باشد، براى ارضاى نفس، قدم برداشته و از مسير حق منحرف شده است؛ با انحراف از حق، نمى­توان حق را به دست آورد و آن را  براى ديگران آشكاركرد. اگر ابزار باطل وسيله­اى براى پيشبرد حق و راهگشا براى ظهور حق مى­شد، پيامبران و ائمه عليهم السلام،بهتر از ما مى­دانستند و بيشتر از ما مى­توانستند از آن بهره گيرند.

لذا بايد: از اين نوع حركت­ها دورى كرد؛ تقوا را نصب العين خويش قرار داد و به سفارش و نكات اخلاقى كه در باره­ى برخورد با ديگران، در احاديث آمده،توجه عملي‌كرد تا گرفتار حسابرسي روز قيامت نشويم.

همان طور كه پيش از اين يادآورى شد، آنچه از همه بدتر و شنيع­تر است،” مراء“ كردن۱۵ يا جدل باطل مى­باشد زيرا ضدّيت كامل با هدف عالى و مقدس مناظره دارد و به طور جدّي بايد از آن پرهيز كرد. براى اهميت دادن به اين نكته­ى مذموم و ناپسند، از زبان مرحوم سيدعبدالله شُبَّر در كتاب ”الاخلاق“ بسنده مى­كنيم: «مراء عبارت از آن است كه كس فقط براى اظهار زيركى خويش و تحقير ديگرى به سخن كس اشكال كند تا نقص و خلل آن را اظهار نمايد. »۱۶

روش‌هاى پسنديده­ى مناظره

1- شناخت فكر و روحيه:

شايد مهم­ترين نكته­اى كه در بحث بايد به آن توجه شود به دست آوردن علم و آگاهى هم مباحثه خود مى­باشد.

" ظرفيت فكرى، عقل و درايت" طرف مقابل را سنجيدن، باعث مي‌شود بدانيم چگونه بايد با او، دروازه گفت و گو را باز كرد. وقتى انسان به شناخت رفيق هم‌بحث خود پرداخت، به اندازه­ى درك او سخن مى­گويد تا از مرز نيروى گيرايى يا تأثيرپذيري او تجاوز ننمايد؛ در غير اين صورت به هدف مناظره نخواهد رسيد.

براى اين كار، پس از سلام، ابتدا خود را معرفى كرده، سپس از او مى­خواهد تا به معرفى خود بپردازد و با پرسش­هاى لازم از قبيل اينكه در باره­ى فلان موضوع - كه قرار است بحث كنيم - تا چقدر اطلاعات داريد؛ كتاب­هايى كه درس گرفته يا مطالعه كرده­ايد، نام ببريد؛ اساتيد خود را در اين موضوع معرفى كنيد و...

پس با اين نوع شناخت آگاهى و ظرفيت فكرى، مى توانيم به اندازه­ى عقل و درايت با هم كلام خود در مناظره گفت و گو نمايم. به اضافه، دقت بر اين نكته نيز ضروري است كه بايد توجه داشت با انديشه و افكارى كه او قبول دارد، بحث كنيم تا حالتِ زدگى و فرار از گفت و شنود پديد نيايد؛ درست همانگونه كه امام علي(ع) وقتى ابن عباس را براى بحث با خوارج اعزام مى­فرمود، سفارش كرد: «درمناظره با آنان از قرآن استفاده نكن زيرا قرآن معاني گوناگونى در بردارد، وقتى آيه­اى مى­آورى، آنان نيز با آيه ديگرى پاسخ مى­دهند؛ از سنت پيامبر براى شان دليل­آور چون نمى­توانند آن را رد كنند و گريزگاهي براى خود بيابند»۱۷.

بنا بر مطالب فوق:” توجه به ظرفيت فكري“، ” استفاده از دلايل قابل قبول “ و ” عدم استفاده از منابعى كه از همان برضد خود ما بهره گيرد“ نكاتى هستند كه در پيش ورود مناظره، لازم به دقت است و همچنين زود رنج بودن يا حساس بودن هم بحث، بايد مشخص شود. البته غالباً نمى­شود انسانى را پيدا كرد كه حساس و زود رنج نباشد مگر اينكه با تربيت اخلاق اسلامى خود را به درجاتي رسانده باشد كه اين عادت را از خود زدوده و به جاى آن "ملكه خويشتن داري"، "بردباري" و "توجيه به خير عمل مؤمن" را در خود به وجود آورده باشد ولى ما بايد فرض كنيم حساس و زود رنج بودن رفيق هم بحث در حدّ بالا و مرز نهايى آن قرار دارد و با اين پيش فرض، وارد مناظره شويم. پس اينها نکاتى هستند که بايد نصب العين ما قرار‌گيرد يا همچون تابلو و لوحى در مقابل ديدگان ما باشد.

2- گفتار ناصحانه:

پيامبران از در” ستيزه‌ جويى و خصومت “ با مردم وارد گفت و گو نمى­شدند بلكه به طور ”دلسوزانه“ جهت هدايت مردم،‌ به آنچه صلاح آنان درآن وجود داشت،‌ سخن مى­گفتند. قرآن اين روش پيامبران را، با واژه‌ى ” نُصح“ مطرح كرده است۱۸ لذا مناظره­گر بايد از آن به عنوان يك أسوه­اي پايدار و هميشگى استفاده كند. لازم است مراقب و مواظب باشد كه نه تنها به طرف گفت و گوى خود گزند عقيدتى نزند بلکه بايد اورا از گزند عقايد ديگران كه در او اثر كرده، حفظ كند و از تأثير آن­ها بر او بكاهد كه اين رفتار، ناصحانه و دلسوزانه مناظره كردن است.

در گفتمان يا مجادله­ى قرآنى جايگاهى براى عناد و دشمني وجود ندارد، اگر مناظره با اين حالت شروع شود، ديگر در راه حق، سخن گفتن و به راه حق رساندن معنا ندارد؛ بلندگوى شيطان شدن است و بس؛ به طور قطع از شيطنت نيز حق تراوش نمى­كند. مناظره كننده اگر عداوت و كينه­اى از طرف مقابل در دل دارد، بايد قبل از حضور در اين چنين جلسه و نشست مقدسى، همه را بيرون ريزد و به جاى آن، ” عشق و محبت“ ، ” مهربانى و شفقت‌‌‌ “‌ ، ” دلسوزى و جذّابيت “ و ” صفا و صميميت “ را مبناى گفتمان خود قرار دهد و همان گونه كه خداوند زبان را نرم و لطيف آفريده، با ملاطفت بر خورد نمايد.

در اين امور انسان، از مسير بدگمانى موفقيتى به دست نمى­آورد.۱۹ بدگمانى با ”رفق‌“‌ نمى­سازد، با نرمخويى مجالست ندارد، با مدارا، موافقت و مرافقت، همنشين نيست. در اصل” رفق “ يعنى رفيق شدن؛ در عالم رفاقت آنچه جايى ندارد: بدذاتى و بدگماني است. وادى سوءظن را به كاروان مناظره چه كار! نصيحت فقط در قافله­ى رفاقت معنا پيدا مى­کند كه دلسوزانه، بى غل و غش، با هم حركت كردن و ره پيمودن است تا به مقصد برسيم. جايى كه انسان درصدد باشد از در ديگرى، غير از آن چه اسلام آن را مجاز شمرده، وارد شود،‌ در حقيقت از هدف دور شدن است. بدگمانى دروازه­اى به روى شيطان گشودن است و در واقع زمينه‌ى عداوت و دشمنى را فراهم مى­آورد. به قول شهيد ثانى در منية‌المريد: «بايد او چنين تصور‌كند كه طرف و شريك مناظره­ى او، يار و ياور او مى­باشد، نبايد طرف خود را به عنوان خصم و دشمن خويش تلقى كند»

وقتى رفيق مناظره­ى خود را دوست پنداشت نه دشمن، اثرهاى مهمى برايش دارد:

-  حالت كشمكش و ستيزه­گرايى جايش را به آرامش و حقيقت گرايى مى­دهد.

-  كلام هم بحث خود را شمشيرى برضد خود نمى­پندارد.

-  تذكراتى كه در باره‌ى كج‌انديشى­ها و اشتباه­ها مطرح مى­گردد، قابل قبول مى شود و نه تنها از هم مباحثه­ى خود نمى­رنجد؛ بر عكس به خاطر تذكرات دقيق و بجاى او، از او تشكر مي‌كند.

لذا بدگمانى، اسب سركشى است كه به راكب خود سوارى نمى­دهد بلكه او را از زين فرو‌مى­افکند. اگر مناظره­گر نتواند دراين زمينه خود را بسازد، علامه­ى دهر هم كه باشد، فايده ندارد.

ضرر او براى عقايدش بيشتر از كسى است كه آن عقايد را قبول ندارد و در بحث با او شريك شده‌است. از پندار نيك، گفتار نيك تراوش مي‌كند و گفتار ناصحانه چون از دل حقيقى انسان، كه سوز و گداز عاشقانه دارد، برمى­خيزد، لاجَرَم بر دل ­نشيند و آن چنان تأثيرى مى­گذارد كه هر چه شنونده، عناد هم داشته باشد، اثر آن را نمى­تواند انكار كند و در حداقل پذيرش، آن را ساحرانه مى­داند.

3- حق پذيرى:

آنچه در مناظره، محوريت دارد و بايد مانند كعبه بر دورش طواف كرد و بر گردش چرخيد، حق‌پذيرى است. چون آنچه ما در اينجا به دنبالش مى­گرديم،‌ حق است تا آن را بيابيم و در مقابلش سرتسليم فرودآوريم. اين، برخاسته از حق‌گرايى فطرت انسان است اما آنچه اين كشش را در ما مى­كُشد يا پوششى بر روي آن مى­كشد، لجبازى يا لجاجت است. لجاجت در بستر "خود رأيي" جاى دارد و لجباز به كسى گويند كه بر آنچه خود مى­فهمد، تكيه مى­كند، آن را درست مى­داند و بر آن اصرار مى­ورزد. پيامبر اسلام (ص) ما را فرا مى­خواند كه از اين صفت مذموم دورى گزينيم زيرا آغازش جهالت و نادانى، آخرش ندامت و پشيمانى است.۲۰

چيزى كه در حوزه­ى جهالت قرارگيرد با حق پذيرى كه در ميدان عقلانيت جاى دارد، سرسازش ندارد. عاقل كسى است كه رأى و نظر خود را متهم مى­كند و به آنچه نفسش برايش مى­آرايد، اعتماد نمي‌كند۲۱ احتمال اشتباه‌كردن در انديشه و برداشت غلط داشتن، حرکت در مسير عقل است. به عبارت ساده­تر، كج فهمى را در خود محتمل دانستن، كار عاقلانه­اى است. اينگونه نبودن، يعنى: خود را حق دانستن و ديگران را باطل­گرا پنداشتن است. اين روحيه با حق پذيرى مطابقت ندارد و ادعاى حق‌گرايى، ما را حق‌پذير نمى­كند. تسويل نفس و شيطان در وجود انسان دامنه­ى گسترده­اى دارند و هميشه با زمينه‌چينى­هاى توجيه گرايانه، حق‌پذيرى در پستوى اندرونى، پشت درهاى تو در تو، قرار‌مى­گيرد و فرياد يا غياث المستغيثينش به جايى نمى­رسد.

در اكثر مواقع يقين داريم ديگران اشتباه مى­كنند ولى در باره­ى خود چنين برداشتى نداريم۲۲ به همين جهت خود را عارى از خطا و ديگران را بارى از خطا و بر عكس خود مى­پنداريم. كسانى كه با كتاب مكاسب شيخ اعظم آشنايى دارند، مى­دانند چگونه طرف صحبت خواجه نصير يعنى آسيابان بى­سواد، خودش و سگش بهتر از آن دانشمند منجم و استاد يگانه­ى دوران فهميدند كه شب باران خواهد باريد ولى خواجه سخن او را نپذيرفت و با محاسبات نجومى احتمال بارش را منفي دانست و در فضايِ باز، خوابيد ولى باران او را واداركرد، حق را بپذيرد. از آسيابان پرسيد: از كجا دانستى شب باران خواهد آمد؟ گفت: هر وقت قرار باشد چنين شود، اين سگ زير سقف مى­خوابد!

امام على ‌  (ع)لجاجت را اين طور توصيف مى­فرمايد: رأى و نظر را از بين مى­برد؛ بذر شّر و بدى است، و جايگاه برافروختن جنگ و منازعه است و عقل را معيوب مى­كند.۲۳

پس وقتى انسان بذر بدي را بپاشد، زمينه­ى عدم كارايى عقل و درايت را فراهم آورده و چيزى جز جنگ و درگيرى براى خود و ديگران نمي‌آفريند.

پذيرش حق، با لجاجت، آن هم در مناظره معنايى ندارد. در بحث و گفت و گو، بايد از اين حالت مبرّا گشت و لباس لجبازى را از تن برون كرد و رداى حق پذيرى را برازنده خود دانست. «اگر شريك مناظره­ى وى، او را به اشتباهش واقف سازد يا حق را براى او ظاهر و روشن نمايد، بايد از او تشكر كند و همانند كسى باشد كه راهى را در پويش و جست و جوي گمشده­ى خويش طي‌مي‌كند، ولى شخص ديگرى او را از طريق ديگر به گمشده­اش رهنمون مى­گردد. حق و حقيقت نيز گمشده­ى هر فرد با‌ايمانى است كه بايد [..] بدينسان درصدد پوياييِ آن برآيد.

بنابراين اگر حق به وسيله­ى بيان طرف و شريك مناظره­ى او پديدار گردد، بايد شادمان گشته و از او سپاسگزارى كند نه آنكه احساس شرمسارى نموده و احساس خوارى و روسياهى نمايد و رنگ چهره­اش دگرگون شود و در صدد برآيد و بكوشد نظر طرف را درهم بكوبد»۲۴ در صورتى كه روشى غير حق‌پذيرى داشته‌باشيم، مناظره سير طبيعى و اسلامى خود را طي نخواهدكرد؛ بر عكس به ستيزه‌گرى و نپذيرفتن نظرهاى يك ديگر مى­رسيم و جولانگاه شيطان در نفس ما توسعه مى­يابد و ما را در مسيرى حركت مى­دهد كه دنبال سؤال­ها و پاسخ­هاي لجوجانه در مقابل رفيق گفتارى خود بگرديم تا مناظره به مناقشه و درگيرى فيزيكى منجر شود و به قول شهيد ثانى: «‌و ينقضى المجلس على ذالك الانكار و الاصرار على العناد و ذلك عين الفساد و الخيانة  للشرع المطهر و الدخول فى ذم من كتم علمه:۲۵ و بالاخره جلسه­ى مناظره سرانجام به انكار و اصرار و كينه منقضى مى­شود و بديهي‌است كه چنين مناظره­اى عين تباهكارى و خيانت به شرع مقدس و موجب ورود در مسلك [...] كسانى است كه به خاطر كتمان علم- در قرآن – مورد نكوهش قرار گرفته­اند.۲۶»

اصرار بر انجام چنين اشتباه فاحشى دور از شأن علم و عالم است. حق پذيرى كجا و سخنان شيطان پسند، شعله­ورساز، عداوت و دشمنى و مواد آتش­زا كه خرج گلوله­ى خصومت و كينه توزى است كجا؟ تفاوت از زمين تا آسمان است. امام علي(ص)، اصرار ورزى و پافشارى بر مخالفت را از بزرگترين گناهان كبيره و سنگين­ترين جرم­ها مى­داند۲۷.

پس بايد نهايت دقت را در انتخاب عبارت­ها، جمله­ها، سؤال و پاسخ‌­ها داشته باشيم تا در اين وادى بَرَهوت قدم برنداريم كه جز نابودى حتمى براى ما سرانجامى نخواهدداشت. باشد تا پندگيريم و خط مشى مناظره را بيرون از جولانگاه شيطان انتخاب كنيم.

اين نكته نيز قابل يادآورى است كه اگر انسان، آنچه را مى­فهمد، به خاطر اين که ممكن است، اشتباه باشد، نمى­پذيرد به اين حالت برمي‌گردد كه فكر مى­كند از ديگران، بهتر و بيشتر مى­­فهمد. (بعداً به آن مى­پردازيم) ولى بايد‌دانست: وقتى طرف مناظره حاضر به پذيرفتن گفتار عاقلانه نيست و بر آنچه استنباط مى نمايد، پافشارى مي‌كند، نبايد به بحث با او ادامه‌داد و بهتراست هر چه سريع تر، مجادله را قطع نمايد تا خانه‌ي  آخرت خويش را آباد‌كند.۲۸ پيامبراکرم(ص) مي‌‌فرمايد: «هر کس در حالى که حق با اوست، جدال را ترک کند، خداوند خانه­اى در بالاترين درجه­ى بهشت براى او بسازد و هر کس جدال را ترک کند، در حالى که جدال وى باطل باشد، خداوند خانه‌اى در وسط بهشت براى او بنا‌کند.»‌(مجموعه­ى ‌ورام‌ج1 ص219) براى تأكيد بر اين نكته به فرمايش صاحب منية المريد اشاره مى­كنيم:

«يكى از نشانه­هاى قصد و هدف حق‌گرايى در مناظره اين است كه اميد اثرگذارى و اثرپذيرى وجود داشته باشد؛ اگر به اينجا رسيديم كه شريك بحث ما، حق‌پذير نيست و با اين كه روشن است، اشتباه مي‌كند از ديدگاه خود بر‌نمى­گردد، جايز نيست مناظره ادامه پيدا‌كند... زيرا به نتيجه­ى نهايى كه مورد نظر ما بوده، نخواهيم رسيد.»۲۹ ديگر وظيفه­ى ما كه همان اتمام حجت كردن است به پايان مى­رسد و ادامه دادن مناظره با اين جوّ حاكم، بيهوده و ” لغو“ به  حساب مى­آيد. به طور كامل روشن است انسانِ مؤمن از ” لغو“ اعراض مى­كند.۳۰

4- ادب درگفتار:

نكته­ى ديگرى كه در مناظره حايز اهميت است و نقش بارزى در خوش گمان بودن انسان دارد،  بدزبان نبودن يا گفتار نيك با هم صحبت خود داشتن است. بعضى از كسانى كه اهل علم و دانش هم هستند متأسفانه در مجادله و گفت و گو با ديگران، سخافت و سبکى خود را نشان مي‌دهند؛ با گفتار بد، هو كردن، خنده­هاي نابجا و حركت­هاى نادرست براى پريشان كردن افكار همگفتار خود، باطن خويش را كه گوياى بدگمانى و كينه‌توز بودن است، بُروز مى­دهند. اين حالت با تقدّس مناظره و اهداف آن سازگاري ندارد؛ جايى براى گفتار ناصحانه باقى نمى­گذارد. بدزبانى اين نيست كه منِ گوينده بگويم بد صحبت نمى­كنم؛ بدزبانى اين است كه در عرف مردم، بد قلمداد شود.

لذا هر نوع گفتارى كه به آزرده خاطر كردن هم بحث خود بيانجامد، در محدوده­ى بدزبانى و در پرونده­ى آن جاى دارد.

اين نکته قابل توجه است كه فرهنگ گفتارى همه‌ى فارسى زبانان نيز مانند ديگر زبان­ها يكسان نيست در بعضى از مناطق به كار بردن واژه­اى هيچ اثر سوء و عكس العمل بدى ندارد ولى در جاى ديگر كاربرد آن ناخوشايند است. حتى قران هم به مسلمانان تذكر داده: بعضى واژه­ها را استفاده نكنيد.۳۱به همين جهت مناظره­گر بايد دقت كند از واژه­هاى عاميانه، محلى و حتى چاله ميدانى پرهيز كند تا باعث كدورت نشود و شريك گفتارى خود را نرنجاند.

در صورتى كه انسان در مناظره، رفيق خود را به خاطر كلمه يا جمله يا چيزى ديگر، سرزنش و ملامت نمايد، كار درستى انجام نداده بلكه بايد آنرا نوعى از بدزبانى به حساب آورد. البته ملامت با تذكر دادن، تفاوت دارد. تذكر دادن، يادآورى نكته يا جريان و موضوعى با حالت نصيحتگرى است كه بدون عتاب و حساب كِشى باشد. اما ملامت، ياد آوري جريان و موضوعى است كه توأم با تنبيه زبانى و توبيخ كردن باشد و با حالت خشم و ناراحتى از عمل و كردار طرف مقابل بيان مى­شود.

در اصل سرزنش و ملامت نمودن ديگران، عمل درستى نيست؛ اگر به تكرار و افراط برسد كه به مراتب بدتر و مذموم‌تر است. لذا مناظره­گر بايد از افراط در سرزنش‌كردن رفيق و همكلام خود بپرهيزد، تا آتش لجاجت را در او برانگيخته نكند۳۲ كه يكى از ثمره‌هايش ايستادگى و پافشارى بر نظريه و گفته‌اش مي‌باشد و ديگرى عامل دشمنى و كينه توزى، تفرقه و جدايى در بين دوستان مي‌شود.۳۳ درست بر عكسِ آنچه كه هدف و قصد ما از برگزارى مناظره بود، اتفاق خواهد افتاد و شيطان هم در اين موفقيتى كه به دست‌آورده، شاد و شنگول به ريش ما مي‌خندد و قهقهه­ى مستانه­ى پيروزى سر مي‌دهد. ما هم شكست خورده و مغبون از عمل‌انجام‌شده­ى نابخردانه، نا آگاهانه و – صريح‌تر بگويم‌– جاهلانه؛ دست از پا درازتر، و سرافکنده از عدم موفقيت در مأموريت خدا پسندانه، مجبور به ترك مناظره خواهيم شد و جز تأسف چيزى عايد ما نشده است. اما اگر لحظاتى بر زبان سركش لگام زده و آن را در حصارى كه خداوند برايش فراهم آورده، نگه داشته بوديم، مشكلمان به اين جا نمى­رسيد و ملازمت به مفارقت نمى­انجاميد. امام علي(ع) مي‌فرمايد: بسا كارِ بسته­اى كه با صبر و شكيبايي گشوده مى­شود و چه بسا امر مشكلى كه با رفق و نرمى به سهولت و آسانى مى­رسد.۳۴  شهيد ثانى در منيةالمريد نكات جالبى را در اين باره آورده است كه به ترجمه آن بسنده مى­كنيم: «... وقتى ميان اهل مناظره نفرت و انزجار بالا مي‌گيرد و خشم و غضب از رهگذر آن ، چهره مي‌نماياند و هر يك از دو طرف مدعى مي‌گردند كه حق با او است و رفيقش اشتباه مى­كند و معتقد مى­شود كه او بر باطلش اصرار و ابرام دارد و بر مخالفت نمودن با او، محكم پافشارى مى­كند، اقتضاى خشم و كينه اين است كه با او قطع رابطه كند و از او فاصله گيرد. اين حالت از گناهان كبيره مى­باشد.

  داوود بن كثير مى­گويد از امام صادق (ع) شنيدم كه فرمود، پدرم از رسول خدا روايت مى­كند: هر مسلمانى كه از مسلمان ديگرى قهركند و فاصله گيرد و مدت سه روز آن را ادامه دهد و با هم سازش نكنند از اسلام خارج شده­اند و بين آنان ولايت و دوستي نخواهد بود، هركدام براى گفت و گو با برادر خود پيشقدم شود، روز قيامت در ورود به بهشت پيشگام خواهدبود... زراره از امام باقر(ع)روايت مى­كند كه فرمود، شيطان تا زمانى كه مؤمنى از اشتباه و گناهش بر نگردد، بين آنان به فريبكارى و اختلاف مشغول مي‌شود؛ وقتى آنان ارتباط خود را با هم قطع كردند، به پشت مي‌خوابد و استراحت را ادامه مى­دهد و مى­گويد موفق شدم!

سپس امام ادامه مى­دهد: پس، خدا بيامرزد كسى را كه بين دو دوست ما الفت و آشتى ايجاد كند. اى مؤمنان! با هم انس و الفت داشته باشيد و از در عاطفه و مهربانى با هم وارد شويد.

در حديث ابى بصير از امام صادق(ع)آمده: تا زمانى كه دو مسلمان از هم بريده­اند، شيطان پيوسته در شادى است ولى چون دوباره باهم ارتباط برقرار مى­كنند، تعادل زانوهايش به هم مى خورد و بند از بندش جدا مى­شود و با فرياد مى­گويد: واى بر من كه نابود شدم.»۳۵

  پس بايد زبانى را كه كليد هر خير و شرى است، نگه داشت همانگونه كه طلا، جواهرات و نقره­ى خويش را حفظ مى­كنيم و اين سخن فرمايش امام باقر(ع)است۳۶.

پيامبراكرم(ص) نيز فرمود: مؤمن، ديگران را طعن و لعن نمى­كند و فحاشى و بد زبانى نمي‌نمايد.۳۷

بنا بر‌اين، بايد گفتار تأثيرگذار را سر لوحه­ى مناظره قرار داد و آن جز رعايت ادب در بحث نيست. ادب را از ياددادن وضوى صحيح به پيرمرد عرب، توسط دو كودك اهل بيت امام حسن و امام حسين عليهماالسلام فراگيريم نه اينكه روش ما براساس عادت، بدزبانى و غير مؤدبانه باشد. امام علي(ع) مى­فرمايد: انسان­هاى پست و لئيم، زشت گفتار و بد‌كلام هستند۳۸.

حال كه نوع سخن را در مناظره بيان كرديم و ادب گفتارى و خوش كلام بودن را وظيفه دانستيم، به حدود گفتار مى­پردازيم.

5 - حدّ سخن:

اطاله­ى كلام در مناظره از لحاظ روحى و روانى تأثير مثبتى بر هم‌بحث ما نخواهدداشت؛ بعيد نيست نتيجه­ى عكس نيز داشته‌باشد و مثل بدزبانى عامل رنجش طرف گفت و گوى ما گردد.

  هنگام پاسخ گفتن يا سؤال طرح كردن، بايد دقت لازم را در نظر گرفت كه سخن را كوتاه و پرمغز بياوريم و به اصطلاح معروف: «خَيرُالكلام مَا قَلَّ وَ دَلّ»: بهترين سخن آن است كه كم و مستدل باشد، تا وقتى مى­شود با يك جمله مطلب را رساند، نياز نيست از جملات طولانى و تكرارى يا عبارت­هاى مترادف و هم معنا، استفاده کرد مگر براى تأكيد باشد.

از طرف ديگر وقتى انسان زياد حرفبزنداز مسير اصلى منحرف مى­شود و به جاى اينكه در متن جريان باشد، حاشيه پردازى مى­نمايد و كلامش عيب و نقص پيدا مى­كند؛ احتمال دارد، سخنانى بر زبان جارى كند كه به ضرر خودش تمام شود. در مناظره هم، طرفِ مقابل، دنبال اين مى­گردد كه بر كلام هم بحث­اش اشكال وارد نمايد و گفتار او را باطل كند. در اين باره به سخنانى از ابرمرد سخن، حضرت اميرالمؤمنين بسنده مى­كنيم:

-  سخن زياد برادران را خسته و ملول مي‌كند.۳۹

-  پرگويى، حاشيه رويِ گوينده را گسترش مى­دهد و بر مفاهيم سخن، ايراد و اشكال وارد مى­كند و گفتارش بى پايان و بى نتيجه مى­شود و كسى از آن بهره نمى­گيرد.۴۰

-  از زياده گفتن بپرهيز كه موجب لغزش بسيار و خستگى است.۴۱

-  از سخنان زياده و بيهوده برحذر باش كه عيب­هاى پنهان تو را آشكار مى­كند و دشمنانت را بر ضد تو بر مى­انگيزاند.۴۲

وقتى حد و مرز سخن مراعات نشد، نبايد انتظار داشت كه ديگرى، كم سخن شود و به گفتار اندك بسنده كند؛ او هم در مقابل تلاش مى­كند تا در اين زمينه كم نياورد و بنا به فرمايش امام رضا  (ع): هر چه بيش از حد شد به گزافه گويى نياز دارد.۴۳

پس بايد دنبال گزينش بهترين­ها بود؛ همانطور كه در خريدها و انتخاب­ها، سعى ما بر گزينه­ى عالى است، در سخن با ديگران نيز رعايت اين اصل ضرورى است. بهترين كلام در مناظره آن است كه شخصيت گوينده را پايين نياورد و باعث ملالت و رنجش نگردد و اين فرمايش امام علي‌ (ع)است.۴۴

سخن گرچه دلبند و شيرين بود
ســـزاوار تصديق و تحسين بود

چو يكبار گفتى مگــو باز پس
كه حلوا چو يكبار خوردند و بس۴۵

6- عدم شتاب در گفتار:

پس از حدّ سخن، آنچه به نظر، ضرورت يادآورى دارد، شتاب نداشتن در پاسخ گويى يا مقابله كردن در مناظره است. عجله و شتاب در هر كاري پسنديده نيست زيرا انسان را از تعادل خارج مى­كند و به افراط يا زياده روى مى­كشاند۴۶ و آن طورى كه بايد و شايد در جوابش فكر وتأمل نمى­شود و به يقين نمى­توان به مقصود اصلى دست يافت. وقتي كه در مناظره،‌ گفتار هم بحث ادامه دارد، نبايد وسط كلام او پريد و سخنش را قطع كرد؛ اين عمل نه تنها از ادب به دور است بلكه انسان را از چشم ديگران مى­اندازد و منزلت او را پايين مي‌آورد.

مناظره نياز به پاسخ­ها و گفته­هاى جامع و مانع دارد كه رفيق مناظره گر به آن خدشه­اى وارد نكند؛ اگر انسان با عجله دست به جنين عملى بزند، بايد منتظر ضربه­هاى قوى در مردود شمرده شدن گفتارش باشد. به اضافه شتاب داشتن در اين امور نشان دهنده­ى برانگيخته شدن حس انتقام و عدم كارايى نيروى تفكر و تعقل است و در حقيقت لگام فكرى انسان از دست عقل خارج مى­شود و جاى آن را خشم و غضب مى­گيرد و اين گونه برخورد كردن، گوياى دنبال هواى نفس رفتن و از مسير حق گويى و حق­پذيرى خارج شدن است و فراموش كردن هدف عالي مناظره و به نسيان سپردن گفتار ناصحانه مى­باشد.

پس با چنين وضعيتى، اگر در گفتمان به اينجا رسيديم ، حالت طبيعى و سيره­ى مناظره به حق‌گرايى نابود مي‌شود و زمينه­ى ستيزه جويى فراهم مى­شود و باعث خوشحالى شيطان مي‌گردد كه راه را براى ورود او به ميدان درگيرى بازكرده­ايم. لذا براى اينكه در اين گرداب، گرفتار نشويم بايد عجله و شتاب را در مقابل گفتار ديگران، با تمرين و ممارست از خود دوركنيم تا از مسير حق محرف نگرديم. اكنون به احاديثى از امام على (ع)در اين باره اشاره كنيم:


پى‏نوشتها:

1 . ترجمه المنطق مرحوم مظفر ص 409-373؛ منطق صوري- ص225- 222.

2 . آل عمران /64

3 . به الاحتجاج، تأليف احمد على بن ابى طالب الطبرسى مراجعه شود.

[4] . آقاى دكتر سيد محمد باقر حجتى آنرا به نام « آداب تعليم و تعلم در اسلام » ترجمه فرموده اند كه از ترجمه ى آن استفاده شده ولى هرجا به نظر رسيد براى روان تر كردن، نياز به تغيير دارد، ويرايش صورت گرفته است. 

۵ . مفردات با استفاده از آيات آورده است.

٦ . المنجد، اقرب الموارد، اساس البلاغه زمخشرى، ماده” نظر“.

۷ . بحار، ج1، ص166؛ تحفه العقول / مواعظ النبي؛ كافي/ كتاب فضل العلم.

۸ . قال رسول الله (ص) : مَن عَمِلَ عَلى غَيِِرِ عِلمٍ كَانَ ما يُفِسـدُ اَكثَرَ مِمَا يُصلِح: هر كس با نا آگاهي دست به كارى بزند، بيش آنچه كه آن را اصلاح نمايد، نابود مى كند.

۹ . امرت بمداراة  الناس كما امرت بتبليغ الرسالة: همانگونه كه به تبليغ رسالت مأمور شدم، به مداراي با مردم نيزمأمورم. تحف العقول با ترجمه، ص 47. 

۱۰ . غرر الحكم ص 592

۱۱ . نهج البلاغه، ترجمه مرحوم دشتى، ص 521.

۱۲.نساء/165.

۱۳ . انسان/3.

۱۴ . قصص /83.

۱۵ . به احاديث فصل اول کتاب "گفتمان يا جدل و استدلال در قرآن" مراجعه شود.

۱۶ . تر جمه الاخلاق، ص 227؛ مترجم محمد رضا جبّاران.

۱۷ . نهج البلاغه/ نامه77.

۱۸ . اعراف/68، 62؛ هود/34؛ قصص/12. (به بحث  " جدل از منظر قرآن" در فصل اول کتاب گفتمان يا جدل استدلال در قرآن مراجعه شود).

۱۹ . آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 440.

۲۰ . تحف العقول با ترجمه ص 15.

۲۱ . غزر الحكم  ص 76.

۲۲ . گر از بسيط زمين عقل منعدم گردد    گمان به خود نبرد هيچكس كه نادانم

۲۳ . نهج البلاغه، حكمت 179؛‌ يا غرر الحكم ص 36، 18 ،17.

۲۴ . آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 441.

۲۵ . منية المريد ص 156.

۲۶ . آداب تعليم و تعلم در اسلام، ص 442.

۲۷ . غرر الحكم ص 150.

۲۸ . به احاديث ” جدل از منظر قرآن“‌،‌در فصل اول مراجعه شود.

۲۹ . ص 154

۳۰ . قرآن، سوره مؤمنون(آيه 3)

۳۱ . بقره/104

۳۲ . الا فراط فى الملامة يَشُبُّ نار اللّجاجة ( امام على عليه السلام) غرر الحكم، ج/1794 ص70.

۳۳ . كثرة التقريع يوغر القلوب و يوحش الاصحاب(على عليه السلام) همان، ص563 و اياك و مستهجن الكلام فانه يوغر القلوب همان، ص150.

دو عاقل را نبـــاشد كين و پيكار    
  نه دانايـــــى ستيزد باسبكسار

اگر نادان به وحشت سخت گويد    
  خردمندش به نرمى دل بجويد

سعدي/ ، گلستان

از امام صادق عليه السلام نقل شده هر کس مؤمنى را رو در رو اهانت کند و به وى طعنه زند به بدترين مرگ خواهد مرد. ثواب الاعمال و عقاب الاعمال صدوق، 284.

۳۴ . غرر الحكم، ص551.

۳۵ . ص164، آداب تعليم و تعلم ص461-460.

۳۶ . تحف العقول با ترجمه، ص308.

۳۷ . اخلاق شبّرص 228.

۳۸ . سنة الِلّئامِ قُبحُ الكَلاًم. غرر الحكم، ص432.

۳۹ . همان، ص563.

۴۰ . همان، ص564.

۴۱ . همان، ص151.

۴۲ . همان، ص155.

۴۳ . تحف العقول با ترجمه،ص466.

۴۴ . خَيرُ الكَلام ما لا يُمِلُّ و لا يَقِلُّ. غرر الحكم، ص388. بهترين سخن آن است که آزار دهنده نباشد، خيلى هم کم نباشد. باز مى فرمايد: اقلل الکلام تأمن الملام: کم گوى تا سرزنش نشوي.

۴۵ . سعدى / گلستان.

۴۶ . عجله در كار خير هم براى اين است كه كار خير با سبك سنگين كردن برگزيده شده و در انجامش عجله كردن براى از دست ندادن فرصت و فريب شيطان نخوردن است.