روش گفتمان يا مناظره

نصرت الله جمالى

- ۲ -


-  از عجله بپرهيزيد زيرا با لغزش همراه است.۴۷

-  پرشتابى در امور انسان را مى­لغزاند۴۸

-  شتاب پيش از توانايي بر كار، و سستى بعد از به دست آوردن فرصت از بى خردى است.۴۹

-  عجله قبل از فراهم آوردن امكانات كار، موجب غم و غصه مي‌گردد.۵۰

-  با درنگ وارد كارى شدن انسان را از لغزش بركنار مى­دارد.۵۱

-  مبادا در امورى كه وقت آن نرسيده، شتاب كني.۵۲

سعدى نيز حكايتى مى­آورد كه: « يكى را از حكما شنيدم كه مي‌گفت هرگز كسى به جهل اقرار نكرده است مگر آن كس كه چون ديگرى در سخن باشد همچنان ناتمام گفته، سخن آغازكند.

سخن را سراست اى خداوند و بن
مياور سخــن در ميان سخن

خداوند تدبير و فرهنگ و هــوش
نگويد سخن تا نبيند خموش۵۳

با توجه از آنچه تا كنون آورديم: در عرصه­ى مناظره، نبايد عجولانه اقدام به مقابله نمود و وسط كلام رفيق خود وارد شد، بلكه بايد با صبر و تأنى اجازه داد، گفتار او به پايان رسد، بعد ميدان دار سخن گرديم. درحقيقت اين‌گونه رفتاركردن با اخلاق اسلامي سازگار و با سرشت انسان ماندگار است. درحديثى آمده كه اگر انسان وسط كلام كسى وارد شود، انگار چهره­ى او را چنگ زده‌است. در سيره­ى پيامبر (ص) آورده‌اند كه: لايقطع علي احدحديثه: «سخن هيچ كسى را قطع نكرد».۵۴ لذا از آداب اجتماعى نيست كه سخن او را لگدمال كرده و پا برهنه وسط حرف او بدويم.

در يك جمله بگويم: همان گونه كه دوست نداريم ديگران با ما اين طور رفتارنمايند و كلام ما را قطع كنند، ما نيز نبايد چنين عمل زشتى را مرتكب شويم چون رشته­ى افكار انسان از هم مى پاشد؛ اگر مقداري حالت فراموشى هم داشته باشيم كه بدتر؛ ديگر هر چه گفته بوديم از ياد مى­رود و دچار آشفتگى خواهيم شد. پس بايد دندان روى جگر گذاشت تا سخن يار به پايان رسد، آن موقع ما رشته كلام را به دست گيريم.

7- مجال گفتار:

آنچه با نكته­ى قبل پيوند داردويك مرحله بالاتر و عالى­تر، جوّ مناظره را آرام نگه مى­دارد، اين است كه دست رفيق خود را در بحث باز گذاريم؛ به عبارتى نه تنها او را هول نكنيم يا دچار بيم و هراس نگردانيم بلكه بايد حركات و سكنات ما طورى باشد كه آرامش و اطمينان خاطر لازم را براى او پديد آورد تا آنچه را در افكار خود به عنوان دليل و پاسخ يا اثبات و ابطال در مقابل ما فراهم آورده، به طور آزاد بر زبان جارى كند. اگر گفتار او درست و منطقى بود كه مي‌پذيريم، و اگر ناحق و نادرست بود با آنچه صحيح و موافق حق است با نرمى و لطافت تمام رد مى­كنيم. اگر او حق گرا باشد كه خواهد پذيرفت و اگر غير از اين بود كه وظيفه­ى ما را بزرگانمان مشخص فرموده­اند و نيازى به تكرار نيست.

لذا بايد در مناظره به يكديگر اجازه دهيم كه از سؤالى به سؤال ديگر و از دليلى به دليل ديگر برويم تا بحث پويا و پرتحرك باشد و جولانگاه بحث را در حصار تنگى قرار ندهيم. اگر بخواهيم به يار گفتمان خود، مجال انتخاب و گرينش يا انتقال از اجزاى بحث به جزء مورد نظر او در يك موضوع را ندهيم به مرز جدال و ستيزه مى­رسيم كه از ديدگاه شرع مقدس، عملى شيطانى و نا حق است و بايد سفره چنين عناد و كينه اى را جمع كرد و نگذاريم بحث به جاى باريك بكشد.

8- چهره­ى بَشّاش:

راجع به گفتار، آنچه تاكنون آورديم، كفايت مى­كند؛ حال به مسأله­ى با اهميتى توجه كنيم كه كمتر به آن پرداخته شده است.

دو نفر كه با هم وارد گفت و گو مى­شوند اگر با هم، همنشين و انيس و مونس باشند، نگاهشان به يكديگر نگاهى پر از مهر و شادى و شعف است.

اگر تازه و براى اولين بار، هم را ببينند از نگاه مهربانانه خبرى نيست؛ نگاه و كلام، هر دو مختصر و اندك است.

اگر از قيافه­ى فردى كه با او روبه رو شده، خوشش نيايد و به اصطلاح دلچسبش نباشد، نگاه به او، نگاهى با اخم است و چهره­اى دژم درمقابل او پديد مى­آورد كه از سرّ درون حكايت مى­كند.

در مناظره نيز چنين است، بايد دقت كند وقتى چهره در چهره­ى رفيق هم بحث دارد، توجه در نوع نگاه خود داشته باشد كه حس بدبينى را در او زنده نكند. طورى تصوير چهره­اش را در دوربين عكاسى چشم او قرار دهد كه همگفتارش روى خوش او را مشاهده كند نه اينكه آن چنان قيافه­اى عبوس، ناراحت، غمگين، عصبانى و منتقم به خود گيرد كه اگر كسى او را بنگرد مجبور به دادن كفّاره شود!

اين گونه نمى­شود مناظره­گر بود، اخمو و عبوس بودن براى اين وظيفه­ى مقدس و پيامبرانه، كارايى ندارد و بدتر، اثر سوء و برعكسى از خود به يادگار مى­گذارد؛ به عبارت ديگر با « خفض جناح يا بال و پر مهربانى كه بايد بر سر مردم گستراند»۵۵، سازگار نيست. پرنده وقتي روى خوش نشان مى­دهد، بال و پرش را بر جوجه هايش باز مى­كند ولى چون با دشمن خود سرستيز داشته باشد با برافراشته نمودن بال وپرها، فراز كردن گردن و چنگ و منقار، خيزش برمى­دارد؛ جبهه‌گيرى با اين حالت است و خوش رويى و مهربانى با آن حالت. قيافه درهم كشيدن و چهره از چهره­ى رفيق برگرداندن، از منهيّات قرآن است.۵۶

  چهره­ى بشاش و باز، زبان نرم و دلنواز، و روحيه­ى شاد و دمساز، صحنه­ى مناظره را باطراوت و بانشاط مى­سازد. بايد در اين مسير حركت كرد كه شيطان حضور ندارد و آرامش آن را به هم نمي‌زند، پوييدن راهى غير از اين كه گفتيم، بيراهه و كژراهه رفتن است وپرهيز از آن به صلاح دين و دنياى ما مى­باشد. براى اين كه باورمان شود، بشاش و شاداب بودن، بايد خطّ مشى ما در برخورد با ديگران باشد به حديثى از امام محمد باقر(ع) توجه كنيم: «يك لبخند به برادر دينى، حسنه­اى است در نامه­ي عمل تو و رفع گرفتارى از او، حسنه­ى ديگرى است و خداوند با هيچ عبادتى همچون شاد كردن يك مؤمن پرستش نشده است.»۵۷

پس چه گرفتارى به اندازه‌ى گرفتارى فكرى و عدم آشنايى با معارف اسلامى وجود دارد كه اگر اين ناآگاهى را از ذهن برادرت با گفتماني خداپسندانه برطرف كردى، براى خود حسنه­اى گران سنگ فراهم آورده باشي؛ و چه لبخندى دل نشين تر از تبسمى چهره­گشا براى آغاز تا انجام مناظره­اى حق نما، حسنه­اى هميشگى و پا برجا براى ما مهيا مى­كند و در كتابِ كردارمان ثبت مى­شود!

اثر اين كردار پر بها در اصول اربع مأه­ى امام على (ع)چنين آمده: «وقتى برادرانتان را مي‌بينيد مصافحه نماييد و با لبخند و روي باز با آنان ملاقات كنيد، تا چون از هم جدا مى­شويد گناهانتان ريخته باشد.»۵۸

9- احترام:

اين بحث را مى­توانستيم در «‌ادب گفتاري‌» مطرح كنيم و در واقع بد زبانى نكردن، خود، نوعى احترام است اما به لحاظ اهميت موضوع، براى آن جايگاهى ويژه قائل شديم تا به نكات بسيار ظريف و حساس روان شناسانه در اين مسير توجه بيشترى نماييم زيرا غالباً‌ مناظره­هايى كه به شكست منجر مى­شوند از اين زاويه مى­باشد كه رصدگاه يا كمينگاه شيطان است.

احترام فقط گفتارى نيست بلكه رفتار مؤدبانه داشتن، اكرام و تجليل همنشين و يار هم صحبت، خود، مراتبى از احترام گذاشتن است. احترام يعنى: پذيرش حرمت انسانيت؛ حق و حقوقى را براي ديگران منظور داشتن، به آنها پايبند بودن و بها دادن به شخصيت ديگران؛ اگر چه داراى ظاهرى آراسته نباشد يا لباس شيك و صورتى چند تيغه نداشته باشد؛ اگر چه از لحاظ اقتصادى از طبقه­ى مرفه و... نباشد. به ارزش­هاى مادى بهادادن، احترام نيست، براى خلقت خدا -‌به عنوان اشرف مخلوقات – حرمت قائل شدن، وظيفه­ى انسان آگاه و مؤمن است نه لباس و مسكن و ماشين، نه معيارهاى مادى و زرق و برق دنيايي.

تن آدمى شريف است به جان آدميت
نه به اين لباس زيبا ست نشان آدميت

آنچه آدميان را به هم دلگرم مى­كند و عامل ازدياد مهر و محبت مى­گردد، احترام است. در اخلاق اسلامى، احترام برادر دينى، احترام خدا تلقى شده و بزرگان ما از رسول ختمى مرتبت گرفته تا امامان معصوم همه تأكيد بر اين مطلب دارند. در مناظره به پيشواز هم صحبت رفتن، تا پذيرايي‌كردن، در جلو پايش بلند شدن، تا در حضور او مؤدب نشستن و...همه و همه احترام گذاشتن‌است. احترامى که اميرالمؤمنين به يک انسان غير مسلمان گذاشتند و ثبت شده، توجه كنيم تا بهتر بدانيم وظيفه­ى ما نسبت به انسان­ها به ويژه شخص همراه و مصاحب خود چيست؟

 او كه اميرالمؤمنين را نمى­شناخت پرسيد: اى بنده­ى خدا عازم كجا هستي؟

آن حضرت جواب داد: عازم كوفه­ام؛ با هم حركت كردند تا برسردو راهى دروازه­ى كوفه رسيدند مرد ذمّى راه خود را پيش گرفت اما ديد همراهش به جاى كوفه همچنان با او همگام است.

-  مگر شما نگفتيد عازم كوفه­ايد؟

-  آرى

-  اما اينكه راه كوفه نيست!

-  مى­دانم

-  پس چرا همراه من مى­آييد؟

امام (ع) فرمود: از ما نيست اگر با يار و همراه، هم نمك و همنشين خود، كمال رفاقت را به جاي نياورد؛ اين دستور پيامبر ماست.

-  واقعاً او چنين دستورى داده؟

-  آرى، اين فرمان اوست

-  پس به خاطر همين رفتار جالب پيروان زيادى پيدا كرده است.

 مرد غيرمسلمان همراه آن حضرت به كوفه آمد و چون اميرالمؤمنين را شناخت مسلمان شد.۵۹

 احترام گذاشتن به رفيق گفتارى خود، دامنه­ى وسيعى دارد كه به اينجا ختم نمى­شود.

 بايد در تمام زمينه­هاى پسنديده پيش قدم بود ولى نكته­ى مهم در حين سخن گفتن رفيق است كه به چهره­ياو نگاه كردن و توجه كامل به بيانات او داشتن، جايگاه ممتازى در مناظره دارد و نبايد هنگام گفتارِ او ذهن و چشم ما جاى ديگرى سير‌كند زيرا باعث دلتنگى و آزار او از اين بي‌توجهى مى­شود و عامل باز دارنده­اى براى مناظره خواهد شد. لذا جايگاه احترام از مهم­ترين و جذاب ترين نكات اين امر مقدس است و بيشترين اثر پذيرى حق را در همگفتار ما به جريان مى­اندازد.

10-  پرهيز از خود نمايى:

همانطور كه از بحث­هاي گذشته استفاده كرديم، هدف از مناظره بايد "اتمام حجت" باشد؛ اگر غير از اين، براى مناظره كردن، هدف ديگرى را شيطان براى ما فراهم كرد و با هماهنگى نفس اماره، ما را به سوى آن كشاند، فايده ندارد و در وادى ” مراء“ گام برداشتن است. بايد هر چه سريع­تر خود را از مهلكه نجات داد و فريب هُل دادن شيطان و نفس را نخورد در غيراين صورت مى­شود خودنمايى، عرضه­ى علم و دانش خود به ديگران و مطرح ساختن خويش در سايه­ى مناظره و به اضافه، رد نمودن عجز و ناتوانى طرف گفت و گوى خود كه با سؤال پيچ كردن او، غلبه و پيروزى خود را به رخ ديگران بكشيم به قول صاحب منية المريد: «اين رويه و چنين هدف گيري‌ها در دل و جان انسان، نيروهاى پست و فرومايه، و عادات پليدى را به ثمر مي‌رساند، عاداتى كه خشم خدا را بر مى­انگيزاند... مفاسد و معاصى ديگرى را براى انسان پديد مى­آورد كه عبارتند از آزار رساندن به طرف، بى سواد قلمداد كردن او، كنايه زدن به او، خودستايى كه از گناهان گرانبار و از عيوبى به شمار مى آيند كه در دين اسلام از آنها به شدت نهي شده است»

  «پيامبر فرمود ستيزه جويى را كناربگذاريد زيرا به كمك آن نمي‌توان هيچ حكمت و ژرف انديشى را براى خويش فراهم سازى و نمى­توانى از فتنه و آشوب آن در امان باشي»۶۰

لذا بايد اين دريچه را كه بوي تعفن و گَند از آن به مشام مى­رسد و باعث نابودى و هلاكت مى­گردد، بست تا فضاى معطر مناظره و حق گويى و حق پذيرى آن، آلوده و ناپاك نگردد.

راه بستن آنرا نيز اشاره كنيم كه به اندازه­ى نياز در اين باره بحث كرده­ايم:

براى اين كه به اين مرض گرفتارنشويم بايد از واكنش نسبت به گفته­ى ديگران پرهيز‌كنيم و از اعتراض و انكار هر سخن كه مي‌شنويم، چشم پوشى نموده و انگار گوش ما كر است يا انگار كسى سخن نگفته است. چه لزومى دارد كه انسان خود را يگانه مدافع پندارد و هر چه را كه به مذاق فكرى­اش خوش نيامد، وارد گود شود و رد كند يا انكار نمايد. فايده­ى درگيرنشدن با ديگران به مراتب براى آرام نگه داشتن محيطى كه در آن به سرمى­بريم، از ستيزه جويى، جدل- يا به اصطلاح "مراء"- برتر و اسلامى­تر است. اگر اين روحيه را در محيط­هاى مختلف تمرين كرديم و سكوت را در مقابل خرده‌گيرى از گفتار برگزيديم، كم كم عادت مى­كنيم اين مرض را در خود مداوا كنيم و كسى كه خود را همه جا،"نخود هرآشي" مى كند بايد بداند عقل درست و قابل ملاحظه‌اى ندارد. بهتر است، انسان تحصيل كرده به پاسخ گويى يا انكار گفته­ي ديگران عادت نكند تا زمينه­ى رشد جدل يا مراء را در خود فراهم نياورد. البته ذكر اين نكته، ضرورى است كه سكوت در مقابل سخن باطل كه مربوط به مسايل بنيانى اسلام مى­شود، جايز نيست و بحث امر به معروف و نهى از منكر پيش مى آيد كه با شرايط و لطايف خود، از جايگاه ويژه­اي برخوردار است. هر حركتى كه خدايى نباشد، لاجرم شيطان در آن نقش دارد؛ كار شيطان هم، به هم زدن امنيت و آرامش است؛ خود نمايى و ريا نيز چون معجونى شيطانى است، خدايى شدن در آن راه ندارد به همين جهت شرك اصغر و شرك خفى ناميده شده و پيامبراكرم(ص) نسبت به آن بيش از هرچيز ديگر، نگران امت خود بوده‌اند كه گرفتار اين مرض مهلك نشوند. كسى كه با اين نيت در مناظره شركت مى­كند به گمان خويش، خود را بالا مى­برد ولى به هيچ وجه با شيطنت به بلند مرتبه گى نخواهد رسيد و برعكس در دره­ى ذلت و خوارى سير مى­كند. شهيد ثانى در منية المريد مى­گويد، اين نوع رفتارها در مناظره «مذمومة عندالله تعالى و محمودة عند عدوة ابليس»:۶۱ ‌نزد خداوند متعال مذموم و از نظر دشمن خدا ابليس پسنديده است.

  از عواملى كه به مناظره ضرر مى زند و آن را از مسير طبيعى و قداست خارج مى­كند، «ريا، لحاظ كردن توجه مردم به آنچه انجام مى­دهد، تلاش در بدست آوردن آنچه دلخواه آنان است و گرايش پيداكردن مردم به فرد رياكار تا نظرش را تأييد كنند و او را برضد طرف مناظره اش طرفدارى نمايند. اين عمل دردى علاج ناپذير و بى درمان و مرضى هولناك است» ... «‌پيغمبر (ص) فرمود: از چاه ذلت و خوارى به خدا پناه بريد. گفتند: اى رسول خدا! آن چيست؟ فرمود: دره­اى است در جهنم كه براى رياكاران آماده شده است.»۶۲

11- خشم و غضب نداشتن:

آنچه در باره­ى حلم، گفتار ناصحانه، ادب در گفتار و احترام آورديم، در حقيقت براى پرهيز از اين صفت مذموم است كه انسان بتواند در مناظره با خويشتن­دارى، و ظيفه­ى اتمام حجت­گرى خود را به نحو احسن انجام دهد اگر اين گونه كه گفتيم باشيم، خبر از كينه توزى، خشم و غضب نخواهد بود زيرا در آن وادى فقط كلام خداست و پيامبرگونه حركت كردن است، شيطان نمي تواند در آن نفوذ كند؛ يارى ندارد تا در وجود او بدمد؛ همه چيز در صفا و صميمت سير مى­كند، آنجا صلح است و آرامش، محبت است و گرايش. اما آنجا كه قلعه، قلعه­ى خدايي نباشد و در آن خشت و گل شيطنت بكار رفته باشد، شعله­ى دشمنى بلند مى­شود؛ خشم و غضب رو مى­نمايد و آنچه نبايد اتفاق افتد، رخ مى­دهد و همه چيز از هم مى­پاشد، ديگر مناظره نمى­ماند، شمشير داد و فرياد از نيام كشيده و محيط گفتمان آکنده از چكاچك سلاح بر ضد يكديگر مى­شود. چيزى كه مشاهده نمى­شود حق­گويى و حق­پذيرى است. اگر در مناظره، كم ظرفيت باشيم و به زيور حلم و داشتن سعه­ى صدر آراسته نباشيم و چتر ملکه­ى صبر بر ما گسترده نباشد، خشم قدم به اين عرصه مى­گذارد. نبود حلم و صبر انسان را در معرض غضب قرار مى­دهد زيرا وقتى كه رفيق مناظره­ى ما بنا كرد به انتقاد و اشكال از بحث مطرح شده و دلايل ما را در حضور دوربين فيلم بردارى با مردم، يكي يكى رد كرد و ما شكست خود را در حضور ديگران لحظه به لحظه مى بينيم، حركت­هاى ما غير طبيعى و "رگ‌هاى گردن به حجّت قوي" مى­شود و دست انتقام با داد و فرياد از حلقوم ما، خود را نشان مى­دهد و تعقيب جاهلانه، آتش بيار معركه مي گردد. ستيزه جويى و جدال آغاز مى شود و مناظره کردن، ديگر، فايده ندارد.

  داد‌ زدن نه تنها ارزش آفرين نيست بلكه بيشتر در دل شنوندگان، نفرت ايجاد مى­كند و ما را از چشم مردم مى­اندازد؛ صداى ما مى­شود صداى نكره بلكه نكره­ترين صدا! حاضران نيز از ما فرارى مي‌شوند. امام علي(ع)مى­فرمايد: «خداوند از صداى بلندِمردم ناخشنود است و صداى كوتاه را دوست دارد.»۶۳

  به قول شهيد ثانى: خداوند متعال و رسول گرامى او، خشم و غضب را در هر صورت نكوهش كرده اند: «َو قَد ذَمَّ اللهُ تَعالى وَ رَسولهُ الغَضَبَ كَيفَ كَان».۶۴

  اكنون به احاديثى در اين باره اشاره مى­كنيم تا بلكه بتوانيم افسار غضب را در اختيار خويش گيريم، نگذاريم ما را از مسير مناظره منحرف نمايد و دژِ ما را نفوذ پذير دَم شيطانى كند، پيامبراكرم(ص) مي‌فرمايد:

-  غضب ايمان را فاسد مى­كند همانگونه كه صُبِر۶۵ عسل را از بين مى­برد.

-  هيچ‌كس دچار غضب نگرديد مگر آنكه بر لبه­ى پرتگاه دوزخ قرارگرفت.

امام محمد باقر (ع):

- اين خشم و غضب پاره­اى از آتش شيطان است كه در قلب انسان بر افروخته مي‌شود؛ وقتى يكى از شما غضب مى­كند، چشمانش خون رنگ و قرمز مى­گردد؛ رگ­هاى گردنش بر آمده مى­شود و شيطان در او داخل مى­شود.۶۶ پس دقت كنيم در اين ديوانه خانه وارد نشويم كه ديوانگى با متانت و نرمخويى سازش ندارد و با تمرين و ممارست اين شعله را در وجود خويش خاموش نگهداريم تا محيط مناظره آكنده از عطر صفا، مهربانى و عطوفت باشد، برگرد مدار حق‌گويى و حق‌پذيرى بگردد و به نتيجه­اى كه مى­خواهيم، برسيم.

12- عدم تنفر و كينه ورزى:

آنچه در روابط اجتماعي براى انسان مفيد است، خوش گمانى و حُسن ِظنّ داشتن نسبت به يكديگر مي‌باشد؛ در مذاكرات، مباحثات و مناظرات اهميت اين حالت بسيار قابل ملاحظه و تأمل است و كارايى زيادى دارد.

در مناظره اگر انسان به مرحله خشم رسد، با داد و فرياد آن را بُروز مى­دهد ولى بلند حرف‌زدن نتيجه­ى خشم و غضب نيست، خشمگينانه سخن‌گفتن، گوياى وجود غضب در دل انسان است. انسان مي‌تواند كظم غيظ كند و آن را بروز ندهد ولى قادر نيست آن را به زودى از دل و سينه­ى خود بيرون نمايد مگر پيامبر باشد و يا وصى پيامبر. لذا وقتى غضب راه بُروزش بسته شد و نخواست داد و فرياد نمايد، در سينه، كار خود را انجام مي‌دهد و نسبت به طرف مقابل خود، حقد و كينه ايجاد مى­كند و ديگر، جايى براى حسن ظنّ به همگفتار خود، باقى نمى­ماند؛ آن را مى­راند و خودش جانشين او مى شود و فعاليتش كه تنفر و كينه‌ورزى است، شروع مي‌شود. در نتيجه محيط مناظره، ميدان مقاتله مي‌گردد. بغض و نفرت ميدان دار آن مى شود - و به قول شهيد ثاني- : «تاآنجا كه ناگزير مى­شوي از كارهاى مطلوب و مورد پسند خداوند- از قبيل: خوش­رويى و رفق و مدارا و عنايت و اهتمام نسبت به او[همگفتار] و قيام و اقدام در احسان به او و هميارى و تعاون با او امتناع ورزي.

تمام اين حالات و رفتار، درجه و پايه­ى ايمان تو را به انحطاط و سقوط مى­كشاند و ميان تو و تفضل عظيم و پاداش پروردگار متعال فاصله و جدايى بر قرار مى­سازد اگر چه خداوند ترا در معرض كيفر و عذاب قرار ندهد.

بايد متوجه بود كه افراد كينه توز- در صورتى كه قادر بر مجازات طرف مناظره­ى خود باشند- مى­توانند سه حالت را در پيش گيرند:

1- حق طرف خود را به طور كامل و بدونكم و كاست ادا نمايند كه اين كار عين ” عدل“ و عدالت خواهى است.

2-  نسبت به او از طريق عفو و گذشت، احسان كنند كه البته چنين گذشتى را مى­توان ” تفضل“ ناميد.

3-  ناروا عمل كنند و به وى ظلم و ستم نمايند كه چنين عملى را ”جور“ مى­نامند.

4- رفتار سوم، شيوه­ى اراذل و اوباش است؛ افراد فرومايه چنين شيوه­اى را انتخاب مى­كنند. رفتار دوم، راه و رسم صديقين و افراد راستين است.

رفتار اول، اوج پايه و درجه­ى مردمان صالح و شايسته است.»۶۷ 

به طور اصولى از " خود گذشتگي" نشان دادن به جاى فراهم آوردن زمينه­ي"درگيري" يکى از برگ­هاى مهم برنده شدن و پيروزى را با خود به همراه دارد و در مناظره که محيط علم و درک حقايق است بايد از اين منش کرامت افزا، بيشتر بهره‌مند شد. دراينجا به فرمايشى از امام رضا(ع) بسنده مى­کنيم: وقتى دو گروه با هم برخورد کردند، پيروزى از آن گروهى است که از خود، گذشت بيشترى نشان دهد.۶۸

با توجه به آنچه مطرح شد به اين نتيجه مى­رسيم كه بايد راه هاى ورودى شيطان را بر جايگاه خدايى قلب و دل خود ببنديم و آن تنها به برگشتن از بد گمانى و تنفر مى باشد و حركت در جهت گذشت و عفو، و عدم ستيزه جويى است كه با سنت خداوند متعال هماهنگ و مطابقت دارد؛ قرآن در سوره فصلت به زدودن كينه و عداوت ها نظر دارد و مى فرمايد: « چه كسى در سخن بهتر است از كسى كه به طرف خدا دعوت مى كند و عمل صالح انجام مى دهد و مي‌گويد من از مسلمانان يا از تسليم شدگان هستم و بدى و خوبى برابر نيستند؛ پس آن كسى را كه ميان او و تو دشمنى است به بهترين وجه از خود دور كن گويا او دوستى با حميت است.»۶۹

دو برداشت از قسمت آخر آيهمى­شود كه يعنى نپندار ديگر دشمن توست، فرض كن دوست بسيار خوبى است؛ يا منظور اين است كه ممكن است همين كسى كه با او به بهترين وجه برخوردكردى، دوستى با حميت بهر تو گردد؛ اين رفتار، فرمان خداست و غير از آن، راه شيطان است كه هميشه عداوت و دشمنى را بين انسان‌ها بر مى­انگيزاند.

13- عدم تبكيت: ۷۰

وقتى در مناظره حالت حقد و كينه در دل جا گرفت، اگر به اقدام­هاى باز دارنده نپردازد تا از مسير حق منحرف نشود، غلبه كردن و پيروز شدن بر رفيق خود، جاى هدف اصلى را خواهد گرفت و با راهنمايي شيطان و گل كردن ريشه­ى حسادت، از در سركشى در بحث وارد مى­شود و به دنبال نقض واردكردن برگفته‌ها و دلايل طرف خود مى­باشد. علت اينكه حسادت بُروز مى­كند اين است كه در مناظره، انسان گاهى غالب و گاهى مغلوب مى­شود؛ همين، زمينه­ى حسد را فراهم مى آورد و اين حالت، انسان را به سمتى مي‌برد كه بتواند هميشه بر طرف مقابلِ خود، غلبه‌كند. به عبارت ديگر آرزوى غلبه‌كردن بر حريف، در انسان، سركش مي‌شود و او را به راهى مى­برد كه بتواند، پيروز شود. اين صفت زشت به وسيله­اى كه تمسك مى جويد؛ سفسطه و مغالطه گرى از اين نوع است. حركت در اين وادى زمينه­ى حق گويى و حق پذيرى را در انسان نابود مى­كند لذا بايد در مناظره، مواظب بود گرفتار اين حالت نشويم.

  مرحوم مظفر در المنطق مى­گويد: «خصومت و كينه توزى و مجادله در عقايد و ايرادگيرى و بهانه‌جويى در مسايل دينى، اجتماعى و سياسى، كار افراد بى­سواد است و گرنه دانشمندان راستين و افراد تحصيل كرده و آگاه در مباحث خود نهايت ادب و انصاف و عدالت را رعايت مى­كنند، حتى در مغالطه و اصرار بر سر عقايد خود منصفاند. دانشمندان واقعى كه جوياى حق و حقيقت اند، افراد برگزيده­اى هستند كه وجود آنان مانند گوهر، كمياب است اينان جز حق را نمي‌خواهند؛ اگر مغاطه كنند براي حق مغالطه مي‌كنند. اينان با مردم مهربان و در عقايد خود اهل مدارا هستند. اينان حقيقت را برتر از هرچيز مي‌دانند و در مقابل آن، تن به پَستى نمى دهند... خلاصه، هركس براى كوبيدن مخالفان خود عبارات و اصطلاحاتى به كار مي‌برد تا دشمن را مغلوب كند و عقايد او را باطل جلوه دهد و اين قصه سر دراز دارد. خداوند ما را از مغالطه و تزوير حفظ كند كه او كريم ترين بخشندگان است.»۷۱

بحث مغالطه كه در منطق آمده به عنوان يك وسيله و ابزار براى كسى كه اهل مناظره است، ضرورى است. البته نه براى اين كه خود از آن استفاده كند بلكه اگر ديگرى از آن استفاده كرد، ما نيز به آن آگاه باشيم تا از طرف مقابل رو دست نخوريم. اين صناعت يكى از مهارت‌هايي‌است در مناظره كاربُرد دارد.۷۲فايده­اى كه مى­تواند براي ما داشته باشد، اين است كه دقت کنيم در استدلال آوردن، دچار اشتباه نشويم و الاّ از مسير باطل به حق نمي‌رسيم.

14- عدم استفاده از واژه هاى نامأنوس:

در بحث و مناظره بايد توجه داشت، گفتار مستَدَلّ و پاسخ­هاى جامع و مانع آورد نه اصطلاح‌ها و واژه‌هاى مُغلَق و نامأنوس كه انديشيدن و فكر كردن براى فهميدن، از لوازم آن است و عاملى براى مبهوت و حيران شدن مي‌باشد و طرف گفت وگوى ما در جاده­ى سخن هموار و صاف قرار نمى­گيرد بلكه در مسيرى پر از چاله­ها و پستى و بلندي‌هاست و با نهايت دقت حركت مى كند تا خود را از گرفتاري‌ها نجات دهد. لذا خسته و كوفته مي‌شود و نمي‌تواند ادامه­ى مسير دهد. چه از لحاظ شرع و چه از لحاظ عقل، كار درستى نيست كه باعث اذيّت و آزار رفيق خود شويم. اين خود، نوعى ظلم است و با هدفى كه براى گفتمان مطرح كرديم، نمى­سازد.

بنابراين بايد تقدس مناظره را حفظ كرد؛ مسير حركت را شفاف و صاف نمود؛ دست اندازها و آنچه عامل زدگى و انزجار است از مدارِ مناظره خارج کرد تا سيستم مشخص ما روال طبيعى­اش را به آسانى طى كند و به نتيجه­ى قابل مطلوب دست يابيم.

  به اضافه آنچه از اين ظلم و ستم عايد ما مى­شود اين است كه طرف مقابل را بشكنيم و او را عاجز و ناتوان جلوه دهيم كه برمي‌گردد به خودنمايى و بحث آن گذشت. شكستن و تحقير و ناآگاه جلوه دادن رفيق خود، گناه بسيار سنگينى است كه ما با كلام خود آن را نشان داده ايم. در اصول اربع مأة از امام علي(ع)آمده است: هر كس به مسلمانى سخنى بگويد كه بخواهد با آن، منزلت او را پايين آورد، خداوند او را در ميان لجنزار دوزخيان زندانى مى­كند تا دليلى براى نجات خود بياورد.۷۳

15- عدم خود بزرگ بينى:

غالباً وقتى چند نفر ازاهلعلمو دانش، دورهم جمع مى­شوند، بعضى که از تقوا بهره­اى ندارند، بحثى را مطرح مي‌كنند تا اظهار برترى نسبت به همنشينان خود نمايند. اين نوع حركات نشان دهنده­ى تكبّر و برترى طلبى است كه درد مهلكى است و با عاقبت به خيرى فاصله­ى بى پايانى دارد. اگر اين حالت براى انسان ملكه شود، نمي‌تواند جهت مناظره مفيد باشد و بر عكس با هدف و روش مناظره كه براى حق‌گويى، حق پذيرى و اتمام حجت است، سازگارى ندارد.

كسى كه داراي روحيه­ى تكبر و خود ‌بزرگ ‌بيني‌‌‌‌است در بحث، حاضر به پذيرش سخن حق نيست و همچنين اين روحيه نمى­گذارد كه به سخنان او ايراد و اشكال وارد شود. درنهايت محيط مناظره، ميدان درگيرى، خشم و نفرت و جولانگاه شيطان مى شود. دراين باره به اندازه سخن آورده­ايم فقط به بياناتى از پيامبر(ص) بسنده مى­كنيم كه شهيد ثانى ذيل آن توضيحى نيز آورده است:

- « اگر كبر در قلب كسى باشد وارد بهشت نخواهد شد.

پيامبر در حديثى تكبر را بهبَطَرُالحَقِّ و غَمصُ النَاسِ: سخن حق كسى را رد كردن و پست و كوچك شمردن مردم، تعبيركرده­اند.

اين مناظره­گر، بعد از اينكه سخن حق برايش آشكار‌گرديد، چون بر ديگران پوشيده بود، نپذيرفت تا بتواند گوينده­ى آن را تحقير كند و نزد خود توجيه مي‌كند كه خودش حق است و طرف مقابلش باطل و ناآگاه نسبت به حق و از ملكه­ى علم و قوانين آن سر درنمى­آورد».۷۴

16- تبيين اشتراكات و افتراقات:

آنچه در اين قسمت به آن مى­پردازيم، روشن بودن موضوع و مواد مورد بحث است. اگر مشخص نباشد، بعيد است بتوانيم به طور جامع و كامل، نتيجه­اى را كه مناظره به خاطر آن شكل گرفته، برسيم.

دو نفر كه براى مجادله و گفت و گو در باره­ى ايده، نظريه و عقيده­اى حاضر مى­شوند، بايد ابتدا وجوه مشترك يا اصولى را كه هر دو قبول دارند، مشخص و مطرح كنند كه:" تا اينجا را اختلافي نداريم" و از اين پس مواردي است ‌كه ديدگاه من با نظر شما تفاوت دارد و اينجا مرز جدايى ما از همديگر است. بايد هميشه در ذهنمان باشد که  خط مشى مناظره كنندگان بر محور "رساندن يكديگر به سخن حق"، در گسترش اشتراكات و به نقطه­ى صفر رساندن وجوه اختلافات است. براى رسيدن به نقطه­ي پايانى تفاوت انديشه­ها، بايد به نكاتى كه تا اينجا مطرح شده، توجه داشته باشيم.

نكته­ى ديگرى كه در حاشيه­ى اين بحث لازم به ياد آوري‌است توجه به فرصت لازم براى مناظره تا پايان دادن به نقاط مورد اختلاف است؛ در صورتى كه زمان كافى مورد نياز را نداشتيم، مى توانيم مواد و وجوهى كه از اهميت بيشترى برخوردار هستند، مورد بحث قرارگيرند يا به عبارت بهتر: مهمترين­ها را برگزينيم، مهم­ها را رها كرده و دفتر مناظره را ببنديم، تا اگر فرصتى مجدد فراهم شد به باقى مانده­ها بپردازيم.

17- چراغى بهر تاريكى نگه دار:

آنچه سفارش كرديم كه بايد با طرف گفت وگوى خود چگونه رفتار كنيم و چگونه گفتار نمايم؟ راهى است كه اسلام براى شخصيت انسان قايل شده و مي‌خواهد روابط اجتماعى ابناى بشر هميشه بدون ذره­اى درگيرى و اختلاف، كشمكش و ستيزه‌جويى و ستيزه‌گرى با احترام متقابل پا برجا و استوار بماند. اگر مناظره­ى ما به آنچه كه مورد نظر بوده و در حقيقت هدف اصلى بود، نرسيد، نبايد پايانى ناخوش داشته باشد و در نهايت آن‌طور خاتمه يابد كه هيچ يك، چشم ديدن همديگر را نداشته باشيم. بايد آينده­نگر بود؛ شايد زمانى فرا رسد كه او به راه آيد و بعد از چند سال به نتايجى كه ما اكنون رسيده ايم، برسد؛ خيلى از مواقع چنين شده است؛ گذشت زمان، خيلى از مسايل و اختلاف نظرها را تغيير مى­دهد. اگر ما مثلاً‌ در سن چهل سالگى به آن رسيده­ايم، آن كه اكنون با او که حداقل ده سال اختلاف سن داريم، ده سال صبر احتياج دارد تا مانند ما فكر کند و پذيراى اين نظريه شود. لذا عجله، مشكلى را حل نمى كند. جنگ و نزاع، بدگفتارى و دل شكسته كردن جز افزوده شدن بد‌ بينى و تنفر، چيز ديگرى نصيب ما نمى­كند. اينجاست كه «لكم دينكم ولى دين» معنا پيدا مي‌كند.

بنابراين بايد طورى رفتار كرد كه در آينده، رويِ نگاه‌كردن به يكديگر را داشته باشيم و از هم خجالت نكشيم. اگر قبل از مناظره با هم بحث خود، رابطه­اى نداشته­ايم، بايد آن را بابى براى مرافقت، گامى براى مجالست و قدمى براى آغاز دوستى تلقي‌كنيم. ارتباطِ دوستانه برقراركردن نيز براى انسان حق و حقوقى را پديد مي‌آورد كه بايد آنها را مراعات كرد.

امام علي(ع)در سفارشى به امام حسن مجتبي(ع) نكاتى را در اين باب يادآورى مى كند كه به ذكر بعضى از آنها مي‌پردازيم: «چون برادرت از تو جدا گردد، تو پيوند دوستى را برقراركن؛ اگر روى برگرداند تو مهربانى كن؛ هنگامى كه بخل ورزيد، تو بخشنده باش؛ هنگامى كه دورى گزيد تو نزديك شو و چون سخت گيرد تو آسان گير و به هنگام گناهش عذر او را بپذير؛ چنان كه گويا بنده­ى او باشى و او صاحب نعمت تو مي‌باشد... با آن كس كه با تو درشتى كرده، نرم باش كه اميد است به زودى در برابر تو نرم شود؛ با دشمن خود با بخشش رفتار كن زيرا سرانجام شيرينِ دو پيروزى است( انتقام گرفتن يا بخشيدن )؛ اگر خواستى از برادرت جدا شوى، جايى براى دوستى باقى گذار، تا اگر روزى خواست به سوى تو بازگردد بتواند[75]

لذا بايد چراغى بهرتاريكى نگه داشت تا آينده براى انسان شيرين و گوارا باشد.

در خاتمه باز هم ياد آورى مي‌كنيم اين نكات و آنچه در ذيل آنها در اين قسمت بحث آمد با روش‌هاى جدل قرآنى هماهنگ است و مجموعه اى از راه‌گفتمان بر اساس وحى و عقل و سنت است که مى­تواند راه‌گشايي مناسب و جذاب براى متخصصان و كارشناسان اين فنّ باشد تا در مناظره­هاى علمى و كلامى، حق را شكوفا كنند. والسلام.


پى‏نوشتها:

۴۷ . غرر الحكم، ص149.

۴۸ . همان، ص563.

۴۹ . نهج البلاغه/ حكمت، 363.

۵۰ . غرر الحكم، ص48.

۵۱ . همان، ص47.

۵۲ . نهج البلاغه/ نامه 53.

۵۳ . كليات ص124.

۵۴ . اخلاق انبيا، ص499 محمد تاج لنگرودى به نقل از معانى الاخبار ص82 و از كتاب هدية الاحباب ص277، در دو روايت يكى ” حديثه“ آمده و ديگرى ” كلامه“.

۵۵ . اشاره به آيه 88 سوره حجر.

۵۶ . اشاره به آيه 1 سوره عبس.

۵۷ . اصول كافى، ج 2، ص188، كتاب اينگونه معاشرت كنيم از سيد ابراهيم سيد علوى احاديثى براى شاد كردن دل مؤمن آورده است.ص63-59.

۵۸ . خصال باترجمه شيخ صدوق، حديث اربعمأة (400گانه) ص771.

۵۹ . بحار الا نوار، ج74، ص161.

۶۰ . از ترجمه منية المريد – آداب تعليم و تعلم – ص 188؛ حديث؛ ذروا المراء فانّه لا تفهم حكمته و لا تؤمن فتنته (منية المريد، ص69- 68 روايات زيادى در باره مراء آوردهاست).

۶۱ . ص 158.

۶۲ . همان ص 159- 158.

۶۳ . ميزان الحكمة، ج5، ص459.

۶۴ . منية المريد، ص 159.

۶۵ . عصاره درختى است تلخ.

۶۶ . منية المريد، ص161- 160 متن عربى احاديث آمده است.

۶۷ . آداب تعليم و تعلم در اسلام،ص 453؛ منية المريد،161.

۶۸ . بحار، ج 78، ص 339.

۶۹ . آيه /34-33.

۷۰ . تبكيت در لغت يعنى ضربه زدن با تازيانه و شمشير است و در منطق مجازاَ به معناى ضربه زدن به وسيله سخن است. هر قياسى كه نتيجه­ى آن نقض نظر و ديدگاه مقابل باشد در اصطلاح تبكيت خوانده مى­شود به صناعت مغالطه در منطق مراجعه شود.

۷۱ . ترجمه المنطق ص495- 493.

۷۲ . به المنطق مرحوم محمد رضا المظفر يا ترجمه آن و تحرير منطق على شيروانى مراجعه شود.

۷۳ . خصال با ترجمه ص 769؛ تحف العقول با ترجمه ص117.

۷۴ . منية المريد، ص167-166.

[75] . نهج البلاغه / نامه 31ترجمه دشتى ص535، نكات ظريفى دارد، مراجعه شود.