رياحين الشريعة جلد ۱

ذبيح الله محلاتى

- ۲۱ -


مى باشند و غير آن را نمى خواهند تو بايد دست على بن ابى طالب را از خمس و غنيمت كوتاه كنى و فدك را تصرف بنمائى شيعه على چون اين را دانستند او را، واگذارند و در اطراف تو جمع شوند براى وصول بآمال و آرزوى خود كه از دنيا طمع دارند اين سخن در قلب ابوبكر كالنقش فى الحجر استوار افتاد پس جمعى را فرستاد و دست تصرف عمال و كارگران صديقه ى طاهره را از فدك كوتاه كرد و خمس غنايم خيبر را تصرف نمود چون اين خبر بصديقه ى كبرى رسيد يك نفر را بنزد ابوبكر فرستاد و پيام داد كه چه پيش آمد ترا كه فدك را تصرف كردى آن چه خداوند متعال برسول خدا در مدينه عطا فرموده ميراث ماست و آنچه از خمس اموال خيبر بجاى مانده بهره ى ماست آن جمله را بما رد كن و فدك را نيز بحال خود گذار كه ترا در آن حقى نيست ابوبكر

[فقال ابوبكر رسول الله قال لانورث ما تركناه صدقه انماتا كل آل محمد من هذا المال وانى والله لا اغير شيئا من صدقة رسول الله عن حالها التى كانت عليها فى عهد رسول الله و لا عملن فيها بما عمل به رسول الله.] پيام داد كه رسول خدا ميراث نمى گذارد و خودش فرموده آن چه ما بجاى بگذاريم صدقه است و اهل بيت من از آن مال همانند سائر مسلمين تناول بنمايند و من بخدا قسم نمى توانم تغيير بدهم صدقه ى رسول خدا را از آن حالى كه در عهد او بوده و من عمل مى كنم بآنچه رسول خدا عمل مى نمود.

ديگر باره بروايت احمد بن عبدالعزيز كه از مشاهير علماء عامه است بشهادت ابن ابى الحديد در شرح نهج البلاغه سند بابو الطفيل مى رساند كه فاطمه

[ارسلت فاطمه الى ابى بكرا انت ورثت رسول الله ام اهله قال بل اهله قالت فما بال سهم رسول الله قال انى سمعت رسول الله يقول ان الله تعالى اطعم نبيا طعمه ثم قبضه و جعله للذى يقوم بعده فوليت انا بعده ان ارده على المسلمين قال انت و ما سمعت من رسول الله (ص).] فرستاد بنزد ابى بكر كه تو وارث رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم مى باشى يا اهل بيت او ابوبكر گفت البته اهل بيت او وارث رسول خدا مى باشند فاطمه فرمود پس چرا ميراث پيغمبر را ضبط كرده اى و آن را از ما دريغ مى دارى ابوبكر گفت شنيدم از رسول خدا كه فرمود خداوند پيغمبرش را عطيتى كرد

و اطعامى فرمود چون رسول خدا از جهان بيرون شد آن عطيه بايستى در دست كسى باشد كه بجاى او نشنيد من امروز خليفتى يافتم و بجاى او نشستم و آن مال بهر كس از مسلمانان سزادانم مى رسانم فاطمه گفت تو دانى و آن چه از رسول خدا شنيدى ابن ابى الحديد بعد از نقل اين كلام گويد كه مرا تعجب فرو مى گيريد از اين حديث زيرا كه فاطمه فرمود تو وارث رسول خدائى يا اهل او ابوبكر گفت اهل او پس ابوبكر تصريح كرد كه رسول خدا ارث مى گذارد و آن ارث مخصوص اهل بيت او است و بعد كه مى گويد پيغمبر فرموده ما ارث نمى گذاريم اين تناقص است بالجمله اين

[روى عبدالله بن الحسن المثنى باسناده عن آبائه عليهم السلام انه لما اجمع ابوبكر على منع فاطمه فدكا و بلغها ذلك لاثت (1) خمارها على رأسها و اشتملت بجلبابها واقبلت فى لمة (2) من حقدتها (3) و نساء قومها و تطأذيولها ما تخرم مشيتها مشيه رسول الله (ص) حتى دخلت على ابى بكر و هو فى حشد (4) من المهاجرين والانصار و غيرهم فنيطت (5) دونها ملائه فجلست ثم انت نه اجهش (6) القوم لها بالبكاء فارتج المجلس ثم امهلت هينئه (7) حتى اذا سكن نشيج القوم و هدئت فورتهم (8) افتتحت الكلام بحمدالله والثناء عليه والصلوه على رسول الله فعاد القوم فى بكائهم فلما امسكو عادت فى كلامها

(1) لاث اى شد و ربط يعنى چادر بر سر كرد (2) لمة بضم لام و تخفيف ميم الجماعة (3) حفدة بفتحتين اعوان و خدم (4) حشد بفتحتين الجماعه (5) نيطت اى عقلوا سترا و ملائه بالضم والمدكل ثوب لين رقيق (6) اجهش فزع الانسان الى غيره و تهئيا للبكاء (7) هنيه على وزن سميه اى صبر زمانا قليلا (8) فورتهم اى شدتهم.] خبر بفاطمه بردند خشمناك شد چادر عصمت بر سر كرد و در مقنعه و جلباب خويش محفوف گشت زنان بنى هاشم و خويشاوندان و پيوستگان حاضر شدند و حضرت باتفاق آن زنان طريق مسجد رسول خدا پيش داشتند و فاطمه چنان طى مسافت مى نمود كه گفتى رسول خدا عبور مى دهد وقتى بمسجد آمد كه جماعت مهاجر و انصار از ناليدن او بناليدند و بهاى هاى بگريستند و ابوبكر با جمعى از مهاجر و انصار در مسجد جلوس داشتند فرمان كرد تا پرده اى براى فاطمه بزنند آن مخدره آمد و در عقب پرده بنشست و چنان ناله ى جگر خراشى از دل بركشيد كه گويا مسجد را بلرزانيد بانك عويل و ناله ى مردم بالا گرفت فاطمه لختى ساكت نشست تا مردم از اضطراب و فزع خاموش شدند لب بحمد و ثناى بارى تعالى بگشود ثانيا مردم بى اختيار بناليدند و سخت جزع و زارى كردند و بصداى بلند همى بگريستند دوباره فاطمه خاموش گرديد تا مردم را ناله و خروش اندك شد اين وقت بقرائت خطبه ى معروفه بخطبه ى فدكيه شروع شد و حقير قبل از شروع در خطبه سزاوار چنان ديدم كه سند و اعتبار اين خطبه شريفه ى را بنگارم.

امر پنجم سند و اعتبار خطبه ى فدكيه از كتب عامه

اين خطبه ى شريفه ى را فاطمه ى زهراء سلام الله عليها در مسجد پشت پرده قرائت نمود علاوه بر اين كه خود خطبه شاهد صدق خود مى باشد اعلام و اكابر عامه را نقل كرده اند و ائمه هدى سلام الله عليهم وصيت مى نمودند فرزندان و شيعيان خود را بحفظ اين خطبه ى مباركه و محدثين عظام و علماء فخام در كتب و مؤلفات خود آن را ضبط كرده اند و صحت نسبت اين خطبه بصديقه ى طاهره مثل صحت نسبت نهج البلاغه است باميرالمؤمنين ولكن چون اين خطبه مشتمل بر ظلم و جور شيخين است و فضايح و قبايح افعال آنها و اتباع آنها را در بردارد بعضى عامه كه راه تأويل را بر خود مسدود ديدند بانكار اين خطبه پرداخته اند و او را از موضوعات روافض معرفى كردند چنان چه در خطبه ى شقشقيه اين هرزه را بغالب زدند ولكن چشمه خورشيد را بمشتى گل نتوان اندود كردن اين اثبات منكرات و انكار ثابتات كه كار شب روز نواصب است آب در غربال بيختن و مشت بنيشتر كوفتن است و بيشتر جهالت و نادانى بخرج دادن است.

اول ابوالفضل احمد بن ابى طاهر المتوفى سنه 28 كه از أعاظم مشاهير اهل سنت است در كتاب بلاغات النساء تمام خطبه ى را نقل كرده و اين كتاب در نجف اشرف نسخه ى آن بدست آمد و در سنه ى 1361 هجرى بطبع رسيد

دوم ابوبكر احمد بن عبدالعزيز جوهرى كه از موثقين عامه است تمام اين خطبه را در كتاب سقيفه ى خود نقل كرده و آن را صحيح و ثابت شمرده بشهادت ابن ابى الحديد در شرح خود و على بن عيسى اربلى در كشف الغمه از او بسيار نقل كرده اند

سوم ابن ابى الحديد متولد در سنه 586 والمتوفى سنه 655 در شرح نهج البلاغه ج- 4- در ذيل كلام اميرالمؤمنين عليه السلام كه فرمودند (كانت فى ايدينا فدك من كل ما اظلته الخضراء) تمام خطبه را ذكر كرده و نه اشكالى و نه ايرادى بر آن خطبه ى شريفه كرده است.

چهارم ابو عبدالله محمد بن عمران بن موسى بن سعيد بن عبيدالله المرزبانى المعتزلى الخراسانى الاصل البغدادى المولد سنه ى 296 والمتوفى سنه 384 الموثق عند جميع العامه اثنى عليه كثيرا الخطيب البغدادى فى تاريخه و ابن خلكان و غيرهما تمام خطبه ى را نقل كرده بشهادت سيد مرتضى علم الهدى در شافى

پنجم احمد بن محمد مكى عن محمد بن قاسم يمانى عن ابى عايشه اين خطبه را نقل كرده بشهادت مرزبانى و خطيب بغدادى اين احمد بن محمد بن مكى را در تاريخ خود ثناء جميل نموده و گفته وى از اهل بصره بود به بغداد آمد و در آن جا حديث گفت و در سنه ى 282 وفات كرد و ابن عايشه كه اين خطبه را از او نقل كرده اند وجه تسميه اش اين است كه مادرش عاشيه دختر طلحه بن عبيدالله بود و او از جمله زنانى بود كه بعيادت فاطمه آمد و آن مخدره با او سخنانى فرمود كه بعد ازين در محل خود بيايد و آن سخنان همه شكايت از ابوبكر و عمر بود.

ششم عمر بن شيبه كه از اعلام سنيه مى باشد تمام اين خطبه را در تاريخ خود نقل كرده بشهادت على بن عيسى اربلى در كشف الغمه و اربلى با اينكه از علماء شيعه است در نزد علماء عامه موثق است صلاح الدين محمد بن شاكر بن احمد الخازن در كتاب فوات الوفيات كه ذيل تاريخ ابن خلكان است از اربلى ثناء جميل نموده

هفتم الامم الحافظ احمد بن موسى بن مردويه اصفهانى كه از اكابر سنيه مى باشد اين خطبه ى را در كتاب مناقب خود بسند خويش از زهرى نقل كرده بشهادة السيد الاجل على بن طاوس در كتاب طرائف.

هشتم ابوالمظفر شمس الدين يوسف سبط ابن جوزى در باب حادى عشر تذكره خواص الامة اين خطبه ى را ذكر كرده است.

نهم المحدث الشهير اسحاق بن عبدالله بن ابراهيم اين خطبه را از صالح بن كيسان و او از زهرى نقل كرده بنابر نقل علامه ى خبير السيد اسماعيل عقيلى در كفاية الموحدين

دهم جلال الدين سيوطى كه از مشاهير علماء عامه است در كتاب لآلى مصنوعه فى احاديث الموضوعة كه نسخه ى مطبوعه آن در نظر اين قاصر موجود است باين عبارت گفته (و ذكر ابومحمد ابن قتيبه ان فاطمة خرجت فى ثلاثه من نسائها تطأذيولها حتى دخلت على ابى بكر ثم قال السيوطى قال ابن قيتبه كنت ارى ان لهذا الحديث اصلا)

اين عبارت سيوطى بتمام صراحت دلالت دارد كه اين خطبه از موضوعات نيست و طعن است بر كسانى كه او را از احاديث موضوع مى دانند چه آن كه مى گويد ابن قتيبه كه از اساتيد فن علم و رجال و حديث است مى گويد مى بينم من اينكه براى اين حديث اصلى است.

يازدهم على بن محمد بن العرلق كه از حفاظ و اكابر عامه است و شيخ عبدالحق دهلوى او را بلفظ علامة ستايش كرده و او را امام و حافظ گفته در كتاب مختصر تنزيه الشريعه من احاديث الموضوعة الشنيعه حكم بصحت اين خطبه نموده و طعن زده است بر كسانى كه او را موضوع دانسته اند.

دوازدهم زمخشرى در كتاب فائق در لغت (لمه) گفته و فى حديث فاطمه انها خرجت فى لمة من نسائها تطأذيولها حتى دخلت على ابى بكر و نيز در فائق در لغت (هنبثه) اشاره باين خطبه نموده و بعض لغات ديگر اين خطبه را معنى كرده

سيزدهم ابن اثير جزرى در كتاب نهايه در لغت (لمه اشاره بهمين خطبه ى فرموده و بسيارى از الفاظ مشكله ى او را معنى كرده.

چهاردهم مسعودى كه نهايت وثوق را عامه باو دارند با اين كه از علماء اماميه است در مروج الذهب اشارئه باين خطبه نموده و تمام آن را حواله ى بكتاب اخبار الزمان فرموده.

پانزدهم عبدالرحمن بن عيسى شافعى در كتاب الفاظ الكتابه ص 65 از طبع بيروت چاپ نهم چند كلمه ى اين خطبه را نقل كرده و بآن استدلال نموده است.

شانزدهم عمر رضا كحاله در جلد سوم اعلام النساء كه نسخه مصر آن در نظر اين قاصر موجود است تمام خطبه را در ترجمه ى فاطمه ى صديقه عليهاالسلام نقل كرده و ايرادى هم بر آن نگرفته

هفدهم حسن بن علوان از عطيئه عوفى اين خطبه را نقل كرده و گفته كه من آن را از عبدالله ابن حسن مثنى استماع كردم بشهادت احمد بن ابى طاهر در بلاغات النساء و شيخ صدوق در علل الشرايع پاره ى از اين خطبه را كه مشتمل بر علل و حكم قوانين شرع مطهر بود ذكر كرده و آن را از ابن المتوكل و او از سعد آبادى كه بسند خود از عقيله ى زينب كبرى (ع) بنت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل كرده روايت مى كند و نيز در بلاغات النساء و ديگر كتب از عطيه ى كه گفت مادر نزد ابوالحسين زيد بن على بن الحسين عليهم السلام بوديم كه گفتگوى دعوى فاطمه با ابى بكر در ميان آمد كه ابوبكر چگونه فدك را گرفت زيد فرمود مشايخ آل ابى طالب را ديدم كه اين خطبه را از پدرهاى خود روايت مى كنند و به پسران خود تعليم مى دهند و پدرم مرا بآن حديث كرد از جدم از فاطمه ى زهرا (ع) اكنون كه صحت و اعتبار اين خطبه ى شريفه كالنور على شاهق الطور واضح و روشن گرديد اصل خطبه را با شرح لغات و ترجمه هديه ى قراء محترم مى نمانيم.

خطبه ى مباركه ى حضرت فاطمه در مسجد رسول خدا هنگام احتجاج با ابى بكر

الحمدلله على ما انعم و له الشكر على ما الهم والثناء بما قدم من عموم نعم ابتداها و سبوع آلاء اسداها و تمام منن والاها جم عن الاحصاء عددها و نآى عن الجزاء امدها و تفاوت عن الادراك ابدها و ثنى بالندب الى امثالها و اشهد ان لا اله الله وحده لا شريك له، كلمه جعل الاخلاص تأويلها، و ضمن القلوب موصولها، و انار فى الفكر معقولها، الممتنع من الأبصار رؤيته و من الالسن صفته و من الاوهام

كيفيته ابتدع الأشياء لا من شيى ء كان قبلها، وانشاها بلا احتذاء امثله امتثلها كونها بقدرته و ذرئها بمشيته من غير حاجته منه الى تكوينها، ولا فائده له فى تصويرها الا تثبيتا لحكمته و تنبيها على طاعته و اظهارا لقدرته و تعبدا لبريته و اعزازا لدعوته، ثم جعل الثواب على طاعته، و وضع العقاب على معصيته ذياده لعباده عن نقمته و حياشه منه الى جنته.

اللغه شى سابغ اى كامل اسداها و هو بمعنى العطاء (جم الشئى اى كثر) نا آى بعد و مثله تفاوت (الامد) الغايه (الابد الدهر والدائم) ندبهم اى دعاهم (اجزلت له العطاء اى اكثرت (ثنيت الشى اى جعله اشنين اى بعد ان اكمل لهم النعم الدنيويه ندبهم الى تحصيل امثالها من النعم الاخرويه (و انار يعنى اوضح فى الفكر والاذهان ما يتعقل من تلك الكلمه (احتذى مثاله اى اقتدى به (ذرا اى خلق حاش الشتى اى جائه من جوانبه ليصرفه)

ترجمه يعنى سپاس و ستايش خاص خداوند است هر نعمتهاى او را و ثنا سزاى او است بدان چه پيشى گرفت بعموم نعم و ابتدا نمود بكمال عطايا و تمام منن چند كه از حوصله ى حساب افزون و از گنج شمار بيرون است و دور است پايان آن از پاداش و ابديت او از ادراك و دعوت فرموده عموم ناس را بگذاشتن شكر و سپاس و افزون آوردن نعمتهاى پى در پى و طلب حمد و سپاس نموده است از بندگان تا بكثرت نعمت و منن ايشان را پاداش فرمايد و گواهى مى دهم كه جز خداى بارى خدائى نيست و او را حدى و ضدى و شريكى نباشد كلمه ايست كه مأول است حقيقت اخلاص را بوحدت و متضمن است قلوب را بايصال وحدانيت و روشن ساخته در انديشه و افكار چيزى را كه حامل توانند بود و تعقل توانند نمود كه ممتنع است از ديده ها رؤيت او و بيرون است از نيروى زبانها ذكر صفت او و خارج است از آفرينش وهمها چگونگى او و ابداع و اختراع كرده است اشيا را بى آن كه از پيش ماده و مدت داشته باشد و انشا و ايجاد فرمود اشياء را بى آنكه اقتدا و اقتفا بديگر بنمايد بلكه بيافريد آفرينش را بقدرت خود و بمشيت خود بى آن كه محتاج باشد بآفرينش آنها يا فايدتى متصور باشد در تصوير آنها جز اين كه اين آيات در اثبات حكمت او و بينه ى طاعت او و اظهار قدرت او و گردن نهادن مخلوقات او و اعزاز دعوت او است آن گاه ثواب را بر اطاعت خود قرار داد و عقاب را بر معصيت و نافرمانى خود مقرر فرمود براى اين كه بندگان خويش را از سخط خود دور دارد و مطيعين را بسوى جنت فردوس كشد.

و اشهد ان ابى محمد عبده و رسوله، اختاره الله وانتجبه قبل ان أرسله و سماه قبل ان اجتبله و اصطفاه قبل ان ابتعثه، اذ الخلائق بالغيب مكنونه، و بستر الأهاويل مصونه و بنهاية العدم مقرونه، علما من الله تعالى بمآل الامور، و احاطته بحوادث الدهور، و معرفته، بمواقع المقدور، ابتعثه اتماما لأمره، و عزيمه على امضاء حكمه و انفاذا لمقادير حتمه، فراى الامم فرقا فى اديانها عكفا على نيرانها عابده لأوثانها منكرة لله مع عرفانها فانارالله بمحمد ظلمها و كشف عن القلوب بهمها، و جلى عن الأبصار غممها و قام فى الناس بالهدايه و أنقذهم من الغوايه و بصرهم من العمايه و هداهم الى الدين القويم و دعاهم الى الطريق المستقيم، ثم قبضه الله اليه قبض رأفة و اختيار و رغبه و ايثار محمد عن تعب هذه الدار فى راحه قد حف بالملائكه الابرار و رضوان الرب الغفار و مجاوره الملك الجبار صلى الله على ابى نبيه و أمينه على الوحى وصيه و خيرته من الخلق و رضيه والسلام عليه و رحمه الله و بركاته.

اللغه جبله الله بالتشديد اى خلقه عكفا بر وزن ركعا بمعنى ملازم شدن و مواظب شيئى شدن بعد از اين كه شيئى اقبال مى كند (البهئم جمع بهمه على وزن غرفه و هوا المجهول الذى لا يعرف) امر غمة اى مبهئم.

ترجمه و شهادت مى دهم كه پدرم محمد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و رسول خدا است پيش از آن كه او را به پيغمبرى مبعوث بفرمايد برترى داد و پيش از آن كه او را خلق كند نام او را ذكر فرمود و پيش از آنكه به پيغمبرى مبعوث شود او را از بندگان خود برگزيد در آن هنگام كه خلايق در حجاب غيب محبوس و به پرده ى بيمه و ترسها مستور و پوشيده و به بيابان عدم مقرون بودند زيرا كه خداوند متعال بعواقب امور عالم بود و بحوادث و پيش آمدهاى دهور ذات اقدسش احاطه داشت و بزمانهاى وقوع آنچه مقدر شده بود عارف و شناسا بود براى اتمام امر خود او را مبعوث فرموده و براى عزم برامضاى حكم خود او را برانگيخت و براى انفاذ مقدرات محتومه ى خود او را به پيغمبرى اختيار نمود پس مردم را در دين خودشان طوائف متفرقه و فرق مختلفه يافت گروهى آتش را مى پرستيدند فرقه اى خداى خود را بت مى دانسته اند و در نزد همان بتان بخاك مى افتادند و از آنها حاجت مى خواسته اند با آن كه بخدا عارف بودند و مى شناخته اند او را منكر بودند و بواسطه نور محمد صلى الله عليه و آله و سلم تاريكيهاى جهل را از دل آنها برداشت و آنها را روشن نمود و شبهات قلوب را بنور محمدى صلى الله عليه و آله و سلم برطرف ساخت و ضعف چشمها را زايل و بروشنى مبدل داشت و آن جناب در ميان مردم بامر هدايت و راهنمائى اشتغال ورزيد و گمراهان را از گرداب ضلالت نجاة بخشيد و كورى چشمهاى آنها را بنور هدايت خويش منور و روشن ساخت آنها را به سوى دين خداوند دعوت فرمود و راه راست را بايشان دلالت نمود پس از آن خداوند متعال روح مقدس او را از روى رحمت و رأقت و مهربانى و اختيار و رغبت مقبوض داشت و دار آخرت را براى او برگزيد پدر من محمد صلى الله عليه و آله و سلم از تعب و رنج اين دنيا آسوده شد و استراحت يافت و ملائكه اطراف او را احاطه نمودند و خوشنودى پروردگار غفار او را دريافت و مجاورت پادشاه جبار را اختيار فرمود صلوات و رحمت خداوند بر پدرم محمد صلى الله عليه و آله و سلم باد كه امين بر وحى و برگزيده ى او از جميع خلق او است و بركات و سلام رحمت خداوند بر او باد)

فاطمه ى زهرا تا باين جا از قوانين توحيد و فضائل رسول اكرم و جهالت امت چيزى فرو نگذاشت سپس روى با مهاجر و انصار آورده و باين كلمات آنها را مخاطب ساخته فرمود:

انتم عباد الله نصب امره و نهيه و حمله دينه و وحيه و امناء الله على انفسكم و بلغائه الى الامم و زعمتم حق لكم لله فيكم عهد قدمه اليكم و بقيه استخلفها عليكم كتاب الله الناطق والقرآن الصادق والنور الساطع و الضياء اللامع بينه بصائره منكشفه سرائره متجلية ظواهره مغتبط به اشياعه، قائد الى الرضوان اتباعه، مود الى النجاة أسماء به تنال حجج الله المنورة و عزائمه المفسره و محارمه المحذرة، و بيناته الجاليه و براهينه الكافيه، و فضائله المندوبة و رخصه الموهوبة، و شرايعه المكتوبة،

اللغه (نصب) در آن چهار لغت است فتح نون با سكون صاد صنم نكون با سون صاد فتح

هر دو و آن بمعنى علامت و نشانه است مثل بيرقى كه در زمين نصب كنند كه مردم بآن راه را غلط نروند (و بلغائه يعنى تؤدون الاحكام الى سائر الناس و زعمتم يعنى گمان كرديد كه شما موصوف باين صفاف هستيد بلكه از روى كذب و افترا مدعى هستيد كه ما امناء الله هستيم و احكام خدا را بر مردم مى رسانيم) (اسماعه اى تلاوته و فى بعض النسخ استماعه) و عزائمه اى فرائضه (بيناته اى محكمات القرآن ظاهره و براهينه مؤكد لجمله ما قبله و فضائله اى سننه) و رخصه اى المباهات كما ان شرايعه يعنى سائر احكامه مفروضه

ترجمه يعنى اى بندگان خدا شما محل اوامر و نواهى پروردگاريد و شما حاملان دين و وحى او مى باشيد بر نفسهاى خود امين خداونديد شمائيد كه دين خدا را بديگران ابلاغ مى كنيد و مى رسانيد خداوند است كه در ميان شما ضامن بر حقى قرار داده و عهد و پيمان نامه اى براى شما فرستاده و خليفه بر شما گماشته و آن كتاب خدا است كه مبين حلال و حرام و خوانده شده اى است صادق و راستگو و نورى است افروزنده و ضيائى است لامع و بصائر شما را بينا كننده است. آشكار سرائر قرآن براى شما منكشف است و ظواهر آن متجلى و آشكار پيروان قرآن مغبوطند (يعنى مردم خواهش مى كنند كه چون پيروان قرآن باشند در فضيلت و حسرت مقام اينها را مى برند) پيروى قرآن بشر را بخوشنودى خداوند مى كشاند استماع آن انسان را بنجات مى رساند و وسيله ى رستگارى فراهم مى آورد بواسطه ى قرآن است كه حجج منوره خداوند ادراك مى شود و واجبات مفسره ى او دريافت مى شود و محرمات خداوند كه بر ارتكاب آنها تحذير فرموده مبين و آشكار مى گردد و دلائل ظاهر و براهين و فضائل مندوبه و رخصتهاى موهوبه و شرايع فرض شده او بواسطه قرآن آشكار مى شود)

فاطمه چون از فضائل قرآن لختى بسرود بفلسفه احكام شروع فرمود و قالت فجعل الله الايمان تطهيرا لكم من الشرك والصلاه تنزيها لكم عن الكبر، والزكاه تزكيه لنفس و نماء فى الرزق والصيام تثبيتا للاخلاص والحج تشييدا للدين والعدل تنسيقا للقلوب، و طاعتنا نظاما للمله و امامتنا امانا من الفرقه والجهاد عزا للاسلام، والصبر معونه على استيجاب الأجر و الأمر بالمعروف مصلحه للعامه و بر الوالدين وقايه عن