روضه هاى استاد فاطمى نيا

محمد رحمتى شهرضا

- ۸ -


امام زمان عليه السلام (2)
آقا اى اول مظلوم ! شهيد شدى و رفتى . شيعيانت گريانند .شيعيانت نالانند. مصيبت تو كهنه نمى شود .چرا كهنه بشود هنوز انتقامت گرفته نشده است . چرا مصيبت ابى عبدالله كهنه نمى شود چون انتقامش گرفته نشده . دعاى ندبه دعاى خيلى زيبايى است ، پرورش روح است به آدم حال مى دهد جلوه مى دهد .مى گويد: (اين الطالب بذحول الانبياء و ابناء الانبياء) (92)، خودتان آرزوى خونخواهى پيامبران را مى كنيد، آرزوى خونخواهى پسران پيامبران را مى كنيد. بعد هم مى گوييد: (اين الطالب بدم المقتول بكربلاء) كجاست آن آقايى كه خونخواهى شهداى مظلوم كربلا را بكند. بله تا امام زمان عليه السلام نيايد انتقام گرفته نشده ، مصيبت اينها كهنه نمى شود خدايا نمى دانم ، و الله امام زمان آمدنش خيلى تماشايى است . يك چيزهايى در احاديث است كه بايد با ملاحظه گفته شود. سربسته عرض كنم ، امام زمان عليه السلام شرمنده مى شوم عرض كنم . اما بگويم شما خيال مى كنيد امام زمان مى آيد و در به پهلوى مادرش زده باشند ساكت مى نشيند؟ ضربت به فرق نازنين جدش بزنند ساكت بنشيند؟ اين خونخواهى انجام خواهد شد. اين معز الاولياء و مذل الاعداء، اين جامع الكلمة على التقوى اين الطالب بذحول الانبياء و ابناء الانبياء اين الطالب بدم المقتول بكربلاء امام زمان ! اگر ما آن زمان زنده بوديم كه خوش به حالمان ، زنده هم نبوديم ، در برزخ اين دلها آرام مى گيرد. كه بالاخره يك كسى آمد و خونخواهى كرد. اين قدر مظلوميت ! به هر طرف نگاه كنيد مظلوميت است . در دعاى ندبه مى خوانيد (فعلى الاطايب ... محمد و على عليهم السلام فليبك الباكون ) گريه بايد بر اولاد رسول الله و اميرالمؤ منين بشود بعد مى رسد به اينجا كه (اين الحسن و اين الحسين ) كجاست امام حسن ؟ چه شد امام حسين عليه السلام صالح بعد صالح ... و السلام .
امام زمان عليه السلام (3)
امروز روز جمعه بود بالاخره حتما يك توجيهى به حضرت داشتيد. شما مهديه اى ها كه هر شب مى آييد مگر مى شود روزى به ياد امام زمان نباشيد. هر روز مال حضرت است مخصوصا جمعه در زيارتنامه حضرت مى خوانيم كه : السلام عليك يا نور الله الذى يهتدى به المهتدون (93) در اينجا بحث هدايت عامه و خاصه كه بحثش باشد. يا صاحب الزمان ! اى آقا! ما حق اعتراض - نعوذ بالله - حق زبان درازى مثل بعضى ها كه با آبروى تو بازى مى كنند، نداريم .
قضيه اى كه مى خواهم بگويم ، در قم اتفاق افتاده بود. حضرت شيخ الفقهاء و المجتهدين آيه الله العظمى آقاى اراكى (ره )، غير از اين كه مرجع تقليد بود يكى از اولياى خدا هم بود، ايشان هم در جريان اين امر قرار داشت .
شخصى بود كه چندين سال مريض بود، قدرت نداشت حتى يك ليوان آب هم براى خودش بياورد، همسر يك عالم ربانى هم بود. دكترها جوابش ‍ كردند.
توسل كنيد به امام زمان بعدا هم به حضرت واگذار كنيد، بارها و بارها عرض كردم بايد مودب باشيد. بعضا شنيدم كسى مى گويد مشهد رفتم ، گفتم كه آقا با حضرت رضا عليه السلام اگر جوابم را ندهى - حاجتم را ندهى - ديگر نمى آييم . اينها عوام بازى است ، اينها حماقت است ! يعنى چى ؟ ما از ته دل بسپاريم هر چه مصلحت مى دانند بدهند. اگر مصلحت بدانند مى دهند والا براى برزخ و آخرتت مى گذارند. چشمت آنجا روشن مى شود.
آن عالم مى گويد: چند روز توسل پيدا كردم ، عيالم مريض بود و افتاده بود، يعنى اين كه قدرت حركت نداشت . بايد يكى بالاى سرش باشد ليوان آب را بريزد و دم دهنش بگيرد. دوا را دستش بدهد. دوا را شب بگذارد دهنش ‍ اينجورى . مى گويد: برادر عيالم مردى بود كه وضع مالى اش خوب بود. ماشين هم داشت . مى گويد گفتيم تو هم بيا ماشينت را هم بياور و شب ها اينجا خراب ! اگر بلائى سر اين زن آمد نصف شب تو لااقل اينجا باشى . دكترها گفته بودند اين ديگر به لحظه ها بستگى دارد. قضيه اش معلوم نيست . ممكن است در عرض نيم دقيقه ديگر از دنيا برود. يك دخترى داشتم شانزده ساله ، قرار شد كه او با برادر عيالم كه دائى اين بچه باشد هر شب در طرفين اين مريض بخوابند. من هم در طبقه بالا مى خوابيدم و براى خودم برنامه اى داشتم . مى گويد: چون كاملا خودم را آماده كرده بودم اگر ناله اى ، صدايى بيايد، بدانم كه كار اين زن تمام شده است ، ديگر برايم چيزى نبود كه وحشت آور باشد. خودم را آماده كرده بودم . چون دكترها همه جواب كرده بودند. يك شب مى گويد نيمه شب ديدم صداى ناله از پايين بلند شد و چراغها يكى بعد از ديگرى روشن مى شود چون خيلى آماده بودم گفتم قطعا بالاخره اين زن كارش تمام شد. اما ديدم سر و صدا به گونه مخصوصى است . اين چيز ديگر است نمى توانم بفهمم . از پله ها پايين آمدم . ديگر به حياط كه رسيدم يك لحظه نفهميدم كه خواب مى بينم يا بيدارم ! چطور؟! زنى كه قدرت نداشت ليوان آب را بردارد با قامت رسا چادر بر سر كرده اين طرف و آن طرف مى رود. خدايا قضيه چيست ؟ يك زن زمين گير! من پيرمرد اهل علم ! شك كردم كه خوابم يا بيدارم اين بچه شانزده ساله بايد چه فكرى بكند؟ ديدم اين دختر دويد و به دنبال من آمد گفت : پدر! ما خوابيم يا بيدار! گفتم : دختر من هم الان اين فكر را مى كردم ولى مثل اينكه بيداريم . در اين اثناء آن خانم برگشت گفت : عوض اين حرفها بيائيد آقا را بدرقه كنيد. آقا رفت . مولانا يا صاحب الزمان اغثنا! يا بقية الله اغثنا و ادركنا اين عرض را فقط امشب مى كنم وقتهاى ديگر عرض نمى كنم ببينيد اين دست چپ را بگذاريد روى سرتان وقتى با انگشت سبابه دعاى ماه رجب را مى خوانيد چه مى كنيد؟ دست چپ روى سرتان با انگشت سبابه دستتان را تكان بدهيد. بگوييد: يا صاحب الزمان اغثنا! يا بقية الله اغثنا و ادركنا آقا به فريادمان برس . اين مخصوص امشب است ها. من فضولى نمى كنم . يابن الزهراء المرضيه . آقا قربانت بروم ما قسم نمى دهيم . بعضى ها قسم مى دهند ولى من فكر كردم كه آدم جراءت نمى كند قسم بخورد. اما درخواست مى كنيم . تو را به احترام مادر بزرگوارت ، يابن الزهرا، دو تا شخص را مى آوريم ان شاء الله كه دعا مى كنيم و حوائجمان مقضيه مى شود. خدايا! پروردگارا! شفاعت آقا را در مورد ما قبول كن . با اين دو تا اسم عرضم را تمام مى كنم . يابن رسول الله ! يا صاحب الزمان ! يا عين الله ! آقا! به احترام مادر بزرگوارت عليها السلام و به احترام عمه ات زينب كبرى عليها السلام به خدا براى مجلس گرم كردن و شعار نيست . به خودش قسم مى دانم كه عمه اش را خيلى دوست دارد. آقا مگر اينطور نيست مگر براى اسيرى اش گريه نكردى ؟! به احترام اينها، يا وجيها عندالله اشفع لنا عندالله .
امام زمان عليه السلام (4)
بنده نه لياقت دارم و نه در آن حد هستم كه حرف بزنم اما حالا يك وقتى حدس و گمان عيبى ندارد. حدس من اين است كه يكى از گريه هاى مفصل امام زمان عليه السلام براى عمه بزرگوارش است و مى دانم كه عمه اشان را خيلى دوست دارند. چه عمه بزرگوارى ! تو شفيع ما نزد خدا هستى . امشب ما هم زير اين خيمه عمه شما را شفيع آورديم .
ما اگر از يك راه برسيم از سفرى از سفرها، با اينكه سفر ما راحت است ، با هواپيما يا ماشينهاى راحت و پذيرايى ، با اين حال دوستان ما مى گويند: فلانى از راه رسيده ، قدرى استراحت كند. زبانم لال ، عمه شما چهل منزل آمده بود، اين پذيرايى اش شده بود كه زخم زبان مى زدند. اين خانم ، عالمه غير معلمه است . علم لدنى دارد از عملكردش بگويم . خانم آن قدر قوى بود كه حد نداشت . از عملكردش برايتان بگويم كه بچه سه ساله چهار ساله معناى شهيد و شهادت را نمى تواند بفهمد. نمى شود به او فهماند. در مقاتل صحيح داريم بچه ها كه بهانه پدر مى گرفتند خانم مى فرمودند پدرتان سفر رفته است ؛ مقصودش سفر آخرت بود. اما آنچنان بنى اميه نقشه هاى عمه امام زمان عليه السلام را نقش بر آب كردند كه خانم به اين قدرت كه هميشه قدرت داشت ، يك جا احساس كرد كه بايد از برادرش كمك بگيرد. آن جا كجا بود؟ گفت : حسين من . شرحش اين است حالا كه بناست سر نازنينت قرآن بخواند، بيا يك كار ديگر هم بكن . بيا و با دختر كوچكت حرف بز يك چند كلمه با اين دختر كوچك حرف بزن چرا؟ مى گويد: نزديك است قلبش از غصه آب بشود.
حضرت فاطمه معصومه عليها السلام
من عرض ادب مى كنم به ساحت مقدسه حضرت فاطمه معصومه عليها السلام . عظمت اين بزرگوار از عقول ما خارج است ببينيد يك ، مساءله شرف نسب و انتساب است كه خب ! حضرت معصومه عليها السلام دختر حضرت موسى بن جعفر عليها السلام است . اين مساءله انتساب و شرف انتساب را صحبت بكنيم . شما در زيارتنامه مى خوانيد كه السلام عليك يا بنت ولى الله . السلام عليك يا اءخت ولى الله . السلام عليك يا عمة ولى الله (94) خواهر امام ، عمه امام ، دختر امام . دختر موسى بن جعفر عليها السلام است . اين يك مقامى است كه خدا به اينها داده است . انما يريد الله ليذهب عنكم الرجس اهل البيت و يطهركم تطهيرا (95) اين امام زاده هاى بزرگوار در دنيا هستند. اينها هر كدام يك دريا هستند، من اينجا كه مى آيم عرض ادب مى كنم . مى گويم خدايا ما به چه زبانى تو را شكر كنيم كه اين بزرگواران در خاك مملكت ما هستند. آسان مى رويم و زيارت مى كنيم . در حضور خانم دعائى مى كنيم كه خدا ان شاء الله زيارت عتبات مقدسه و معصومين و امام زاده ها و اماكن متبركه را با عافيت براى ما فراهم كند. ضمنا من يكى از دعاهايم اين است كه قسمت بشود تا حضرت نفيسه عليها السلام را هم زيارت كنيم . آن خانم ، خيلى بزرگوار است . به يك عده خدا دختر مى دهد؛ به من تلفن مى زنند يا حضورى مى پرسند كه خدا به ما دختر داده است ، اسمش را چه بگذاريم ؟ مى گويم : نفيسه . مى دانيد چرا؟ چون فاطمه كه خيلى داريم ، فاطمه خيلى خوب است . معصومه خيلى داريم . زهرا خيلى داريم . اگر نفيسه گذاشته بشود، اسم اين خانم ترويج شود. حضرت نفيسه در مصر است .اين خانم يك قبرى داده بود برايش كنده بودند كه به منظور عبرت در آن قبر مى رفت و مى نشست . كه اى نفس ! آخر جاى تو اينجاست . روايت داريم كه شش هزار قرآن حضرت نفيسه در آن قبر خودش ختم كرد. شش هزار قرآن ! در مصر كه ايشان آمده بود در همسايگى آن ، منزل دختر يهوديه بوده كه نابينا بوده است . مصرى ها آمدند و از آب وضوى حضرت نفيسه بردند و به چشم آن دختر ماليد. آن دختر بينا شد و يك هنگامه اى شد. در مصر خيلى ها مسلمان شدند. براى همين مصرى ها با اين كه سنى اند وقتى مى گوييد سيده نفيسه بدنشان از شادى مى لرزد. اين خانم با چند واسطه به امام حسن عليه السلام مى رسد. قبرش در مصر است . وقتى كه وفاتش نزديك شده بود، قرآن داشته مى خوانده خيلى جالب است به اين آيه كه مى رسد (لهم دار السلام عند ربهم ) (96) ديگر حالش بهم مى خورد. روزه هم بود. مى آيند مى گويند كه خانم ! چيزى ميل مى فرمائيد؟ مى فرمايد: واى بر شما! من عمرى از خدا خواستم كه با دهان روزه ملاقاتش كنم و الان اين دعا مستجاب شده است . اينها ستارگان پيغمبرند. در اين زمين حضرت فاطمه معصومه عليها السلام يك ستاره اى است . ستاره اى از ستاره هاى ولايت است .خانم حضرت معصومه غير از شرف نسب ، يكى از عباد و زهاد بوده اند، مقام ديگرى كه حضرت دارد اين است كه ، حضرت معصومه عليها السلام از علماء بوده است از محدثات بوده است . كتابى به دستم رسيد به نام اسنى المطالب البته به اين نام چندين كتاب داريم مؤ لف در آن احاديثى آورده كه اسنادش به حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مى رسد. مثل حضرت عبد العظيم حسنى عليه السلام كه غير از امام زاده بودن از عباد و زهاد و از علماء و بزرگان بوده است . حضرت فاطمه معصومه عليها السلام مقام علمى هم داشته . حالا اين چيزهايى است كه ما متوجه مى شويم و مى گوئيم كه خانم ، دختر موسى بن جعفر عليها السلام است . علم داشته ، عبادت داشته غير از اين ، من به شما يك چيزى بگويم . در اين امام زاده ها غير از اين مقام هايى كه ما برايشان تصور مى كنيم در هر كدام يك سرى از اسرار ولايت هست كه از عقول ما خارج است . مى خواهم اين طور بگويم كه مثلا يكى از اين امام زاده ها وجود نازنين حضرت قمر بنى هاشم عليه السلام است ما اين همه شهيد در صدر اسلام داشتيم ، اين همه شهداء را كه در نظر بگيريد، در اينها شخصيت هاى خيلى بزرگ بودند. اما چطور مى شود كه مى فرمايند: براى عموى ما، قمر بنى هاشم عليه السلام مقامى است كه به بيدار حبيبه خودت حضرت فاطمه معصومه عليها السلام قسم مى دهم كه حوائجمان را مقضيه فرما! آخرين ضيافت ما قرار نده ! اين را به عنوان قطره اى از دريا عرض مى كنم .
در بغداد يك مسيحى بوده است ، ايشان مريض مى شود روز به روز زرد و زار و لاغر. تمام اطباء جوابش مى كنند و مى گويند: بالاخره تو مى ميرى ! علاجى ندارى . جوان هم بوده ، حالا اينها يك اسرارى است كه ريشه هايى دارد كه آن ريشه ها را ما نمى دانيم . اگر مى دانستيم سلمان مى شديم ، اباذر مى شديم . هوس هم نكنيد. اگر خواستند به ما مى دهند و در كاسه امان مى ريزند. اگر نخواستند هم بالا پائين نپريد. آرام باشيد، مؤ دب باشيد. ان شاء الله ادب عبوديت داشته باشيم . چرا يك نفر اينطور مى شود؟ نمى دانيم . پناه بر خدا! خدا همه امان را عاقبت به خير كند. يكى از اساتيد اين مملكت الان مرده اسم نمى آورم . پنجاه سال به عنوان استاد بر مردم تحميل شد. يك كتابى داشت مى نوشت در مورد رضا شاه ، اسم كتابش ‍ رضا شاه كبير بود. وسط اين كار در تخت بيمارستان افتاد. اوراق را از چاپخانه مى بردند. همان جا روى تخت بيمارستان مى نوشت اعلى حضرت رضا شاه كبير ديدند نفسش در نيامد. مرحوم شيخ محمد جواد مغنيه در لبنان بود من ايشان را ديده بودم ، خيلى پر كتاب بود. كتاب خيلى نوشته بود، يك روز آمده بود يك چيزى بنويسد مثلا قال على عليه السلام ؛ را نوشته بود، مرده بود. ببينيد آخرين چيزى كه نوشت چه چيزى بود. در يك دعايى پيدا كردم كه مى فرمايد: اللهم اجعل اوسع ارزاقنا عند كبر سننا (99) ببينيد چقدر زيباست ! خدايا فراوان ترين روزى ما را به هنگام پيرى ما قرار بده .آدم پير كه نمى تواند برود بيل بزند يا از پسرش ‍ قرض كند از عروسش درخواست كند. خودش داشته باشد. دعا را نگاه كنيد، يكى اش راجع به دنياست و يكى هم راجع به آخرت است . اللهم اجعل اوسع ارزاقنا عند كبر سننا و اجعل احسن اعمالى عند اقتراب آجالنا نيكوترين عمل ، از ما وقتى سر بزند كه اجل ما نزديك شده باشد. ان شاء الله همه امان عاقبت به خير بشويم . بالاخره بعضى ها عاقبت به خير مى شوند .
اين مسيحى را ببينيد چه شد. من اسرارش را نمى دانم .شيعه اى به او گفت حالا كه همه جوابت كردند، برو صحن حضرت موسى بن جعفر عليه السلام يك دور در صحن راه برو! تو كه همه جا رفتى ، اينجا هم برو. اين هم زرد و زار و لاغر كه مى گويند اصلا در شرف مرگ است ، صحن حضرت مى رود و يك دورى در صحن حضرت مى زند، بعد هم مى رود و در منزلش ‍ مى خوابد. يك وقت مى بيند: خانم مجلله اى ، بالاى سرش آمد. مى فرمايد: تو كه صحن موسى بن جعفر عليه السلام آمدى ، كارى داشتى ؟ مى گويد: خانم ! شما كى هستيد؟ مى فرمايد: (انا معصومه )؛ من معصومه هستم ، بنت موسى بن جعفر عليها السلام مى فرمايد: برو! خدا شفايت مى دهد. از خواب بيدار مى شود مى بيند كه حالش خيلى بهتر است بالاخره ، اطبا مى بينند عجيب است ؛ اين ، آن نيست . خلاصه بهتر است بالاخره ، اطبا مى بينند عجيب است ؛ اين ، آن نيست . خلاصه به اسلام تشرف حاصل مى كند، مسلمان مى شود. بعد از اسلام آوردنش نجف مى رود و علما هم تحويلش مى گيرند. جوان هم خوب كه مى شود برايش عيالى اختيار مى كنند. مى رود در كربلا ساكن مى شود. مى گويند: اولاد خوبى هم داشته و عجيب است كه بعد از اسلامش خواب مى بيند كه چندين حوض است . اين را در آن حوض بردند كاملا در آن حوض ها فرو بردند و بيرون آوردند. از اين حوض به آن حوض . معلوم مى شود عنايت بوده كه تطهيرش كردند. پاكش كردند. معبرين برايش يك تعبيرهاى عجيبى مى گويند. دختر پيغمبر! ما آمديم در خانه اتان . ما نمى خواهيم مثل بعضى ها بى ادبى كنيم . اما اين جسارت را مى توانيم . البته اين جسارت هم نيست ، كوچكى است . درخواست است . دختر باب الحوائج ! دختر پيغمبر! تو امروز ما را آن مسيحى حساب كن . اصلا ما تشيع مان و... را به رخ نمى كشيم . گنه كاريم . آى مردم قم ! طلبه ها! قدر مى دانيد يا نه ؟ اسم نمى آورم يكى از علماء به مقامات عاليه رسيده بود. يكى از اولياء فرمودند كه از بركات توسل به بى بى دو عالم ، حضرت معصومه عليها السلام بوده است . چقدر ما مى سوزيم كه قبر حضرت زهرا عليها السلام را پيدا نكرديم . و پيدا نمى كنيم تا امام زمان عليه السلام بيايد. بالاخره ما نمى دانيم .اما اين را در نظر داشته باشيد، اينجا كه به نيت زيارت حضرت معصومه عليها السلام مى آئيد، اين ذهنيت را هم داشته باشيد كه اين خانم به جاى مادرش نشسته است . اگر قبر زهراى مرضيه عليها السلام گم شده ، اين قبر دخترش كه گم نشده است . دختر پيغمبر! دختر باب الحوائج ! شفاعت كن .سفره دارد جمع مى شود. اين ها همه زائران شما هستند اينها خاك حرم تو را به چشم مى مالند .يعنى اينها دست خالى بروند؟ من اينجا چندين سال منبر رفتم . در برابر اين بزرگوار هيچ وقت مصيبت مكشوف نخواندم و نمى خوانم . فقط يك چيزى عرض ‍ مى كنم ؛ شايد ان شاء الله اجازه داشته باشيم . حضرت معصومه عليها السلام در سال دويست تقريبا آن موقع تشريف آوردند قم . مى خواستند بروند زيارت برادرشان ، به عشق زيارت برادر از مدينه حركت كرد كه برادر را زيارت كند. مردم قم با خبر شدند. مردم قم از قديم شيعه بودند اين قمى ها كه اصلا اهل قم هستند، مردمان شريفى اند من در مدت محاورتم كه آنجا بودم طلبه اينجا بودم طلبه اى ناقابل ، جز خوبى از اينها چيزى نديدم ، حالا عرض كنم خانم ! شما آمديد قم مردم با خبر شدند، از شما استقبال كردند، اما عمه شما حضرت زينب كبرى وقتى از سفر كربلا آمد، چهل منزل آمده بود اما با زخم زبان از او استقبال كردند.
شهيد
يك شهيدى بود. من در، ختم منبر نمى روم ولى براى شهداء مى رفتم مى گفتم اگر چاى هم خواستيد مى آيم مى ريزم .منبر كه سهل است .شهيد خيلى عزيز است . گفتند كه آقا اين خانواده شهيد خيلى ناراحت اند. حواست باشد. اين بدن ، پيدا نشده است . رفتم منبر گفتم من مى دانم شهيد كجاست ! اول نفهميدند خيال مى كردند من از جبهه يا هلال احمر و... مى آيم . گفتم : آدرس شهيد را مى دانم . خوب حواسشان كه جمع شد گفتم : خدا مى فرمايد: ان المتقين فى جنات و نهر. فى مقعد صدق عند ملك مقتدر (100) دنبال شهيد مى گرديد؟ آنها نزد خدا نشستند.
شيخ مى فرمايد كه ياران ابى عبدالله حيات ابدى داشتند اما حيات ابدى آنها مراتب داشته . به چه دليل ؟ براى اينكه آن ها شب عاشورا ذكر و مناجات داشتند. اما روز عاشورا سرها از بدنها كه جدا شد. بر حسب ظاهر آن ذكرها تعطيل شد. اما آن مرتبه شديدش در خود ابى عبدالله بود كه حتى در بالاى نيزه تعطيل نشد.

چه خوش است صوت قرآن ز تو دلربا شنيدن
به رخت نظاره كردن سخن خدا شنيدن
خدايا اين مردم اينجا جمع شدند. به حق ابى عبدالله هر چه مى خواهند به اينها بده ! خودشان و ذريه اشان را از هر آفتى حفظ كن . ام حسبت ان اصحاب الكهف و الرقيم ، كانوا من اياتنا عجبا (101) آيا از قدرت پروردگار اين است كه در دنيا اين همه بشر هستند و هر كس صداى مخصوص به خود دارد كه اگر اين نبود نظم عالم به هم مى ريخت . جان من به فداى بازماندگان ابى عبدالله ! چه حالى شدند كه ديدند يك وقت صدا مى آيد .خدايا! مگر آقاى ما را در كربلا نكشتند؟ يك وقت ببينند كه سر نازنين ، قرآن تلاوت مى كند.
از خداوند متعال سپاسگزارم كه به اين كمترين ، توفيق عظيم عنايت فرمود كه مدتى از عمر ناقابل خويش را در اين راه عظيم صرف نمودم .اميد است كه شرمنده شهدا نشويم .
عقل مى گويد شهادت مشكل است
عشق مى گويد كه اين كار دل است
آنچه ما گفتيم از دريا نمى ست
خاطرات اين شهيدان عالمى است
قم المقدسه ؛ 17/ 7/1381

 

fehrest page

back page