روضه هاى استاد فاطمى نيا

محمد رحمتى شهرضا

- ۷ -


امام حسين و ياران عليهم السلام (36)
واقعا تشيع يك نعمتى است . ماه مبارك رمضان روزه مى گيرد، دم افطار تشنه مى شود و به ياد مولاى مظلومش ابى عبدالله عليه السلام مى افتد. اين خودش يك نعمتى است . كداميك از فرق اسلامى ، غير از ما شيعيان اثنى عشرى دم سفره افطار مى گويند: (قربان لب تشنه ات ييا ابا عبدالله ). قدر اين موهبت را بدانيد. يك نفر مى گفت كه : بچه 5 4 ساله مال خودش بوده يا ديگرى نمى دانم مى گفت : نصف شب ، خواب آلوده آب مى خورد مى گويد: سلام بر حسين . مرحبا بر اين تربيت ! مرحبا بر اين باطن ! كه بچه 5-4 خواب آلود نصف شب بگويد: سلام بر حسين . خدا محتشم را رحمت كند. آقايان ! عزيزان ! در اين چند شب ماه مبارك رمضان يكى از دعاهاتون اين باشد كه اهل بيت يك نظر خاصى به هر كدام از ما بكنند. اى جانم به قربان اينها! يك نگاه ، به كسى بكنند يك ذره نگاه كنند. به قول معروف به آسمان رود و كار آفتاب كند. در فارسى خيلى زحمت ها كشيدند. خيلى شعرها گفتند، زحمت كشيدند. اما نمى دانم چه نمكى به اين محتشم زده بودند؟ اما مى بينيد اين دوازده بند محتشم مثل اينكه روز عاشوراى سال 61 گفته شده ، مى گويد:

از آب هم مضايقه كردند كوفيان
خوش داشتند حرمت ميهمان كربلا
كجا ديده شده كه آدم ، مهمان دعوت كند، به بچه شش ماهه آب ندهند كجا ديده شده ؟ اين ها چه مردمى اند خدايا؟! اين ها چى بودند؟ كجاى دنيا ديده شده مهمان دعوت كنند به بچه آب ندهند؟ و پدرش بيايد و روبروى خيمه ها ببيند كه پسر بچه او از تشنگى زبانش را بيرون آورده است .
حضرت زينب كبرى عليها السلام (1)
يك جمله افتخارآميز از حضرت زينب عليها السلام برايتان نقل مى كنم . آى شيعيان ! افتخار بكنيد. يك خانمى كه بر حسب ظاهر اسير است . برادرش را كشتند برادرانش ، بچه هايش ، يار و انصارش را كشتند. آن وقت مقتدرى مانند يزيد، روى تخت خون نشسته است و از شمشير او خون مى چكد. خانم بلند بشود و فرياد بزند به او بفرمايد:
(انى لا ستصغرك ) (77) اى شيعيان افتخار كنيد. ببينيد در مكتبمان چه كسانى را داريم بلند شود بگويد من قدر تو را كوچك مى شمارم .
حضرت زينب كبرى عليها السلام (2)
چه قدر شيعيان بايد افتخار كنند. ما چه بزرگانى داريم ! مكتب ما چه برجسته هائى دارد. امروز توسل من به عمه امام زمان عليه السلام است ؛ زينب كبرى عليها السلام . خانمى كه شفاعتش در همه جا موجود است . خانمى كه اگر كسى گيرندگى داشته باشد، شفاعتش مثل برق است . عنايت فرموديد! مى گويند: يك خانمى به صورت ظاهر برادرهايش را كشتند. بچه هايش را كشتند. تمام اعوانش را كشتند. آن پليد هم در اريكه قدرت تكيه زده و خون از تيغ او مى بارد. اما دختر اميرالمؤ منين قامت برافراشت ، فرياد بر سرش زد كه تاريخ اين جمله را حفظ كرده علماى تسنن هم ضبط كردند. فرمود: (انى لاءستصغرك ) يقين بدان كه من تو را كوچك مى شمارم . امام زمان ! چه عمه بزرگوارى دارى . كه امام زمانش عليه السلام فرمود: (انت عالمة غير معلمة ) (78) اين امام زمانش بود. عمه جان ! تو عالمه غير معلمه هستى . ما در حقايق به فضل الله هيچ باكى نداريم ؛ آن كه روشن است مى گوئيم . من بارها به دوستان گفتم به گوش اولياء خدا رسيد و الحمدالله آنها هم متحد شده اند صحه گذاشتند. گفتم : علم لدنى دو تا كلمه عربى است . اگر بخواهيم به فارسى خالص در بياوريم معنايش كلاس ‍ خصوصى ديده مى شود. سنى نقل مى كند و مى گويد: وقتى زينب عليهاالسلام به دنيا آمد حضرت زهرا عليهاالسلام به اميرالمؤ منين گفت : (يا على ! سمها...)؛ يا على ! براى او نامى بگذار. آقا فرمود: دختر پيغمبر! من در نام گذارى اين دختر بر پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم پيشى نمى گيرم . بچه را پيش پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بردند. (يا رسول الله ! سمها). خدا نوه اى به شما داده است . يك نازدانه دخترى است . نام برايش بگذار. ما كنت لاسبق الى الله عزوجل فى تسميتها . من در نام گذارى اين دختر بر خدا پيشى نمى گيرم . (فنزل جبرئيل ) جبرئيل نازل شد. فرمود: (الحق يقرؤ ك السلام ) يا رسول الله ! حق به تو اقراء سلام مى كند. (يخصك بالتحية و الاكرام ) و تو را مخصوص به تحيت و اكرام مى كند. چه مى گويد: (و يقول سميها زينب )؛ نام او را زينب بگذار! خانمى كه به روايت اهل تسنن اسمش را خدا گذاشته باشد؛ امام زمانش فرمود باشد: تو علم لدنى دارى . يك بعد حواسى در كربلا نشان داد. و يك بعد عرفانى كه در جهان صدا كرد. بعد حواسى اش همان بود كه گفتم . بر سر آن پليد فرياد زد و فرمود كه : به اين تخت و تاجت نگاه نكن كه من تو را كوچك مى شمارم . بعد عرفانى هم اين بود كه پليد ديگرى آمد، شماتت كرد گفت : ديدى خدا برادرانت و فرزندان را چگونه كشت ؟ مى دانيد در جواب چه گفت ؟ فرمود: (ما راءيت الا جميلا) (79)؛ من جز زيبايى چيزى نديدم . اين هم بعد عرفانى اش بود. امام زمان ! چه عمه بزرگوارى دارى . خجالت مى كشم بگويم . آدمى كه از راه مى رسد به او مى گويند: خسته نباشيد! پذيرايى مى كنند. مى گويد آب مى خواهم آب مى دهند. امام زمان ! من اين را خيلى كم مى گويم . زبانم لال ! بارها گفتم عمه تان چهل منزل آمده بود اما با زخم زبان . غصه . من يك استادى داشتم (ره ) كه خدمت امام زمان عليه السلام شرفياب شده بود. مى دانيد چه مى گفت ؟ مى گفت : خانم وقتى حرف زد با اينكه صدا، صداى زنانه بود ولى يك عده اى بى اختيار گفتند و الله خود على دارد حرف مى زند. تن پليدشان مى لرزيد. اين شعر آسيد محمد على را من مى خوانم . اميدوارم در تاريكى برزخ ، در ظلمت قبر، دم جان دادن من كه عمل خيرى ندارم همين ها به داد من برسد. بارها گفتم آقايان نه يك بيمارستان هزار تخت خواب ساختم نه يك كارى كردم . خدايا نقد جوانى را باختم . چيزى ندارم . بارها گفتم كه ندارم . خدا مى داند چيزى ندارم . خدا رحمت كند سيد رضا هندى را كه در آن قصيده كوثريه مى گويد:
سودت صحيفة اعمالى
و وكلت الامر الى حيدر
نامه عملم را بارها سياه كردم . نشستم حساب كردم كارم را سپردم به حيدر كرار. آقا! واقعا چيزى نداريم .
چيزى نداريم . بارها نشستم حساب كردم نه اين كه به شما مى گويم . مردم بعضى ها موفقند. خدماتى كرده اند من هيچ كار نكردم گفتم : خدايا! نقد جوانى را باختم . اما تو خودت با خبرى كه به اهل بيت عليهم السلام پيغمبرت ارادت دارم . وعده دادم روزها مى روم قم منبر. آنجا رفتم در منبر گفتم من روز ماه رمضان در تهران هم منبر نمى روم رفقا مى دانند. يك طورى هست كه نمى توانم اين كار بكنم . رفتم به خانم آنجا گفتم خانم ! تو كه مى دانى من روزها در تهران منبر وعده نمى دهم . اين ماه رمضان را وعده دادم كه در آستان ملائك پاسبان تو بيايم دم تكان بدهم . فقط براى اين . به شما عزيزان هم گفتم مرا دعا كنيد. قول دادم نائب الزيارتتان هم هستم . به شرطى كه همه تان ما را دعا كنيد. التماس دعا داريم .
خدايا چه مقامى ؟! چه عظمتى ؟! مى گويد: و الله على دارد حرف مى زند. آميرزا محمد اين شعر را گفت كه در زير آسمان نظير ندارد. خدا به داد من برسد چون با جانم دارم مى گويم و تفسير مى كنم . عرض كنم كه يك كلمه اى در عربى هست به او مى گويند: زئير با همزه و ز اخت الراء. آن صداى مقدماتى شير را مى گويند. اول شير، قبل از حمله ، وقتى مى خواهد حمله كند، قبل از آن ، يك صدائى در سينه اش ظاهر مى شود، آن علامت خطر است . يعنى اگر كسى در جنگلى ، بيابانى ديد شير روبرو آمد و آن صدا را در آورد؛ تقريبا بايد مرگ خودش را در نظر بگيرد. به آن زئير مى گويند. نوشته اند كه در هيچ حيوانى اين لفظ به كار نمى رود. فقط، مخصوص شير است . مرحوم آميرزا محمد. علامه اى در نجف بود. بزرگوارى بود. مى گويد: او ان فى غاب امامته لزئيرها همت الوجوه متحيرا مى دانيد چرا؟ اين تن هاى پليد مى لرزد؟ چرا اين كاخ مى لرزد؟ نزديك است خراب شود. مى گويد: براى اين كه بايد سؤ ال كنيم آيا دختر على حرف مى زند يا صداى زئير از بيشه امامت به گوش مى رسد؟ كداميك ؟ زئير است كه دارد مى لرزاند. من مى گويم : امام زمان عليه السلام ! من غلط مى كنم بگويم كه عمه شما خسته شدند. با قدرت تمام كارها را اداره كرد. اما خودتان مى دانيد. من نمى دانم اين قدر مى دانم كه بعد از آن همه فعاليت ها و زحمات رفت در حضور برادر بزرگوارش و گفت : حسين جان ! عزيزم ! من خيلى اين بچه ها را كه بهانه پدر را مى گرفتند يك جورى آرام كردم . شب ها بچه ها بهانه پدر مى گرفتند. آن ها را آرام كردم . شماتت را جواب دادم . زخم زبان ها را تحمل كردم . اما من يك حرف دارم و آن اين است كه فقط با دختر كوچكت دو سه كلمه حرف بزن !
حضرت زينب كبرى عليها السلام (3)
آتش در خانه حضرت زهرا عليها السلام ماند تا عصر عاشورا به خيمه هاى ابى عبدالله رسيد. همين آتش بود. من اهل مصيبت مكشوف نيستم اما گفتم آتش رسيد در عصر عاشورا به خيمه ها. مصيبت آقا خيلى بزرگ است . باز هم اينجا به ساحت مقدسه عمه امام زمان . حضرت زينب كبرى عليهاالسلام . اين خانم خيلى بزرگ است از عقل ما خارج است . عوامى برخورد نكنيد. علمى عرض مى كنم . وجود نازنين زينب كبرى عليها السلام در اين دنيا در اين جهان هستى هنوز هم دارد كار مى كند. مجتهدى در نجف نابينا شد.
خدايا به حق زينب كبرى عليها السلام عقلمان را، چشممان را، سلامتى ما را از ما نگير!
چشم براى همه عزيز است ، مخصوصا براى يك مجتهد كه مى خواهد مطالعه كند و مطلب استخراج كند. نمى دانم چطور خدا بخواهد دعا را مستجاب كند يك چيزهائى را پيش مى آورد كه از عقل ما خارج است . يك دفعه به قلب اين مجتهد افتاد كه به دختر اميرالمؤ منين توسل كن ! گفت : دختر اميرالمؤ منين ! شما آبرو داريد من اين چشمانم را لازم دارم ، نزد خدا شفاعت بكنيد. مى گويد: اين راز و نياز را نمودم و خوابيدم . يك وقت ديدم خانم مجلله اى آمد و فرمود: من را صدا كردى ! من دختر على ام . مى گويد: ديدم اين چادرش را گرفت و قدرى از اين چادر را بپيچاند و به صورت يك ميل در آورد و به چشمانم كشيد. از خواب بيدار شدم و ديدم كه همه جا را مى بينم . عصر عاشورا مصيبتش به اين خانم بر مى گردد. يك كلمه اى فقط ما شنيديم . امام زمان ! عمه اتان آن شب آتش خاموش بكند؟ دنبال بچه گم شده برود؟ كجا برود؟ چه بكند؟ كه نير تبريزى خدا جزاى خيرش بدهد بهترين حرف را زده .
اگر صبح قيامت را شبى هست آن شب است امشب
حبيب از من ملول و جان ز حسرت بر لب است امشب
بر اهل بيت چه گذشت ؟ چى شد؟ صلوات الله عليك يا اهل بيت النبوة
حضرت زينب كبرى عليها السلام (4)
سفره دارد جمع مى شود، ضيافت دارد برچيده مى شود. چه بدست مى آورديم ؟ مواظب زيان باشيم امروز زبانها دارد دنيا را به هم مى ريزد. زبان زبان ! واى واى ! گفتم كه توسلمان به سه ساله ابى عبدالله عليه السلام است . در خانه اش برويم . توضيحى عرض مى كنم . توضيح اين است كه ببيند. ما در اسم اين نازدانه اصرارى نداريم . ببينيد! يك وقت بيايى بگويى كه اصلا امام حسين عليه السلام همچنين بچه اى نداشت . نه ! اين خلاف تحقيق است . اين سه ساله ، اين نازدانه ، كه قبر نازنينش در دمشق است اين ، دختر امام حسين عليه السلام بوده است . منتها ظلم ظالمان كه خدا از آنها نگذرد اين قدر زياد بوده كه شما مى بينيد، ما در اثر اين ظلم ها چقدر اختلاف در همان تاريخ وفات داريم . اختلاف در تاريخ ولادت داريم . خب حالا امكان دارد كه ظلم به جايى برسد كه اسم نازدانه اى هم تحريف بشود، محو بشود، بالاخره هر چى بوده اسمش را ما نمى دانيم . من هميشه مى گويم سه ساله ابى عبدالله عليه السلام . بعضى ها مى گويند رقيه . حالا شايد هم رقيه هم بوده اين را هم كسى نمى تواند ردش بكند. شايد اصلا رقيه نبوده و اسم ديگرى داشته ما نمى دانيم محو شده و ظلم آن را از بين برده است . البته در علم انساب رقية بن الحسين ننوشته اند خب ننوشته اند كه يك همچنين دخترى هم نداشته . شايد نام اين نازدانه چيز ديگرى بوده . ما مى گوييم سه ساله ، نازدانه ، جان ما به قربانش ! البته بنده تحقيقى در اين رابطه دارم كه براى خودم بسيار لذت بخش است . كه توسل من همين است . اين قضيه خرابه شام هم درست است . روايتش معتبر است . خدا دشمنان اهل بيت را لعنت كند. خدايا! اينها چقدر بد بودند. چقدر خبيث بودند. نازدانه ، سه ساله گريه مى كند چه جورى او را آرام مى كنند؟ آدم نمى تواند بگويد به خدا، اين را هم ما بدست آورديم كه درست بوده است . اما تحقيقم راجع به اين قبر نورانى بوده است . خب ما طلبه هستيم ، منبرى مى رويم ، توسلى پيدا مى كنيم . در يك سال ماه محرم بود، حدود شايد هشت ، نه سال پيش از اين كه يك علتى در نواحى كمرم به من رسيد و بنده در بيمارستان بسترى شدم . تا شب عاشورا هم گذشت . اين ده روز كه بسترى بودم ديدم خدا به من يك چيزى مرحمت كرد و آن اين بود كه يك چند جلد كتاب بردم و بالاى سر تختم گذاشتم و يك تحقيقى در مورد اين سه ساله كردم . گفتم بگذار اين ده شب منبر من اين بشود. اصلا براى خودم منبر بروم . تحقيق كردم و به نتيجه رسيدم و بسيار گريه كردم و اين اسنادى هم كه تحقيق من دارد دو سه بار تجديد نظر كردم بسيار هم معتبر است . حالا شنيدم از اين اولاد و اعقاب و صاحبان اين اسناد در دنيا زنده هستند. ان شاء الله عمرى داشتم بروم آنها را پيدا كنم تا اين اسناد كامل بشود و الان هم كامل است ، كاملتر بشود. اجمالش اين است . سيدى از اعاظم سادات در شام سه تا دختر داشته و در آن زمان بقعه كوچكى بوده كه هميشه درش قفل بوده ، چون حكومت به دست مخالفان اهل بيت بود. اما همه گفتند يك دختر از امام حسين عليه السلام در آنجا هست اين هم مشهور بوده است و مى دانستند. دختر بزرگ اين سيد بارها در خواب مى بيند كه اين سه ساله ، اين نازدانه به خوابش آمد و به او فرمود كه در داخل قبر من آب افتاده به پدرت بگو بايد اين را اصلاح كند. اين دختر به خواب خودش ارزش قائل نشد. چون پدرش سيد و از اعاظم سادات بوده آبرومند بوده ، نفوذ داشته ، احترام داشته ، پيرمرد بوده ، اعتنا نكرد و ارزشى قائل نشد. گفت من چى ام كه خوابم چى باشد! شب بعد نازدانه به خواب دختر دومى آمد و گفت به پدرت بگو كه آب در قبر من افتاده . آن هم ظاهرا اعتنا نكرد. شب بعد به خواب دختر سومى آمد. او هم بازگو نكرد. آخر به خواب خود سيد آمد و فرمود: من به دخترانت گفتم اما به تو نگفتم . آب در قبر من افتاده بياييد اين را اصلاح بكنيد. سيد رفت به حاكم وقت كه از مخالفين اهل بيت بوده گفت : ظاهرا آن هم به قول معروف سنگى جلويش ‍ انداخت و خواست مساءله را تعقيب به محال بكند. قريب به اين مضامين كه مى گويد: برويد، اگر يگ حرف بيل و كلنگ و وسائل حفارى برداشتند و رفتند و اتفاقا قفل هم باز شد آن حاكم مخالف هم دهانش بسته شد.
اربعين
آمدن جابر به كربلا مسلم است . منتهى كدام اربعين آمده بوده است من نمى دانم ؟ اى بسا در طريق تحقيق باشم . نمى دانم . به هر حال ، اربعين بوده كه آمده . شكى در اين نيست . عطيه يكى از علماى آن زمان است . عطيه عوفى كه هم در كتب شيعه از او روايت نقل شده و هم در كتب اهل تسنن از عطيه مطلب نقل شده است .روايت نشان مى دهد كه جابر گفت : عطيه ! دستم را بگير و من را ببر كربلا تا عزيزم حسين را زيارت كنم . من گاهى به دوستان مى گويم از اين مردان قديمى و عباد و زهاد، چند جور مى شود استفاده كرد. يك وقت مى شود از اينها چيزى مى پرسى ، يك وقت هم تماشايشان بكنيد ببينيد چه كار دارند مى كنند همه اش سؤ ال پيچ كردن درست نيست . عطيه يك آدم فهميده اى بوده . مى گويد وقتى كه من دستش ‍ را گرفته بودم ، اين يار قديم پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را در راه خواب تماشا مى كردم كه اين مرد چه كار مى كند. ديدم مرتب تسبيح و تقديس و خدا از دهان اين مرد خارج مى شود. تا رسيديم به يك نهر آب و شريعه اى . گفت بگذار من غسل به جا بياورم . رفت غسل به جا آورد و لباس هاى پاكيزه اى پوشيد. دوباره دستش را گرفتم ، ديدم قدم هاى كوتاه بر مى دارد. وقتى در كنار قبر رسيديم گفت كه دست من را روى قبر بگذار! حالا اين را من اضافه مى كنم ، نمى دانم چه رابطه اى بين تربيت و اين پيرمرد دل سوخته بود كه مى گويد: تا دستش به قبر شريف رسيد گريه شروع شد به حدى گريه كرد كه بيهوش شد من رفتم و از نهر، آب آوردم و به صورتش ‍ پاشيدم . ديدم دوباره به هوش آمد دارد زمزمه مى كند استراق سمع كردم ديدم مى گويد: (حبيب لا يجيب حبيبه ) (80) آقا چرا جوابم را نمى دهى من از راه دور آمدم . اينجا يك نكته اى برايتان بگويم . چون آيت الله گلپايگانى خودش اهل گريه بود. گفتند ايشان براى امام حسين عليه السلام گريه كرده بود و يك دوايى لازم بود در چشمشان ريخته شود. فرموده بودند كه درست است اين دوا هم پاكيزه است و هم خوب است ولى الان يك قدرى دست نگه داريد. زيرا نمى خواهم با اشك امام حسين عليه السلام چيزى مخلوط بشود. مى خواهم كه اين ، خالص در چشمم بماند.
اين نكته را بگويم ان شاء الله در ذهن عزيزان طلبه مى ماند. نورانيت دارد. و آن اين است كه اگر جابر گريه مى كرد دو تا علت داشت و اى بسا گفته نمى شود. به نظر قاصر من حقش ضايع مى شود. خيلى ها بودند كه امام حسين عليه السلام را دوست داشتند و اين تعبير من است . خيلى ها بودند قربان صدقه امام حسين عليه السلام مى رفتند. ولى قول به امامت يك بحث ديگرى است . جابر شيعه بوده است . علامه مجلسى مى نويسد: وقتى گريه هايش تمام شد بلند شد و ايستاد امام حسين عليه السلام زيارت كرد. اين جمله از دهان غير اثنى عشرى بيرون نمى آيد. مى دانيد چه گفت ؟ گفت : السلام عليك يا وارث علوم الانبياء . اين جمله جابر بوده است نه اينكه فقط امام حسين عليه السلام را دوست داشته باشد. شيعه بود. صحيحى الاعتقاد بوده است . اين يك نكته كه گريه اش از روى اعتقاد و محبت بوده است . نكته بعدى اينكه علت اين گريه و بى هوش شدن جابر اين بوده است كه اينها دوران كودكى ابى عبدالله عليه السلام را ديده بودند. يكى از علماى سنى به نام شطرنجى كتابى در مورد اهل بيت دارد كه نسخه اى از آن نزد من هست . ديدم آنجا مى نويسد از طرق خودشان روايت مى كند كه حضرت سيد انبياء صلى الله عليه و آله و سلم روزى در يك مسيرى در حركت بود صداى گريه امام حسين عليه السلام را شنيد. خب ! مى دانيد بچه ها گريه مى كنند و معمولا صدايشان بيرون هم مى آيد و بالاخره برگشت ، در زد و حضرت زهرا عليها السلام را صدا كرد. اين تعبير، من را منقلب كرده كه فرمود: دخترم فاطمه ! اءلم تعلمى ان بكاءه يؤ ذينى ؛(81) مگر نمى دانى من از گريه حسين رنج مى برم ! نمى دانى كه من از گريه اين ناراحت مى شوم . چرا او را آرام نمى كنى ؟ اينها براى اين خاطره ها كه داشتند و اين چيزها را ديده بودند، هست كه جابر بر روى قبر بى قرار مى شود. آن وقت عالمه غير معلمه چكار كرد؟ اين جا اين مى گويد كه الم تعلمى ان بكاءه يؤ ذينى نمى دانى كه از گريه اين ، من رنج مى برم يك روايت پيدا كردم . يك نفر آمد خدمت امام صادق عليه السلام گفت : آقا گرفتارم .بيچاره شدم . چه كنم ؟ حضرت فرمود: خيلى كه گير كردى پناه ببر به رسول الله ! آقايون اين نكته سربسته گفته مى شود. يا رسول الله گفتن ؛ يكى از دو كار را براى آدم مى كند يا حاجت برآورده مى شود يا حضرت تصرفى مى كند و مصيبت لااقل براى آدم خفيف مى شود. من فكر مى كنم كه از اينجا بود كه عالمه غير معلمه زينب كبرى عليها السلام در كنار آن كمى خفيف بشود. گفت : يا رسول الله ! اين همان حسين عليه السلام است كه تو راضى به گريه اش نمى شدى ، الان روى خاك افتاده است .
امام سجاد عليه السلام (1)
امشب شب شهادت آقا امام سجاد عليه السلام است . وقتى آدم آن خطبه را مى خواند افتخار مى كند. افتخار براى ما شيعيان است . آمد و گفت : اجازه مى دهى روى تخت پاره ها بروم ؟ يك نكته اى است اينجا خيلى علمى است تخته پاره را همه اتان مى دانيد. جوان ها منتظر نكته بعدى بشويد. حضرت اگر آن روز منبر مى گفت ، امروز يقه امان گير بود. مى گفتند امام سجاد عليه السلام به منبر يزيد هم منبر گفته است . پس هر منبرى ديگر احترام دارد اما نه ! حضرت فرمود: تخته پاره . وقتى شروع كرد به صحبت يزيد دستور مى دهد يك اذان ريايى گفته شود حضرت ساكت مى شود. سؤ ال اينجاست آقايى كه منبر يزيد را منبر نمى دانست اذان او را هم نبايد اذان مى دانست ، پس چرا ساكت شد؟ جواب اين است : حضرت تا نيمه اذان ساكت شد كه بهره بردارى از اذان بكند .وقتى بهره بردارى اش ‍ را كرد .ديگر نگذاشت ادامه بدهند. بهره بردارى اش چه بود؟ اين بود، حضرت ساكت شد كه مردم همه ساكت بشوند تا بافت اذان را بشنوند. انسجام اذان را بشنوند. ببينند در كنار اسم خدا اسم جد اينها گفته مى شود. حضرت براى اين ساكت شد وقتى كه نام پيغمبر آمد رو كرد به مؤ ذن و گفت تو را به حق اين پيغمبر ديگر ساكت باش . رو كرد به آن پليد گفت يزيد! اين اسمى كه برده شد جد من است يا نه ؟ اگر جد من است چرا پدرم را كشتى ؟ امام زمان من از شما معذرت مى خواهم قبل از اينكه دو سه جمله از خطبه جدت را بگويم مى گويم اين شيعيانت اينجا را تاريك كردند به ياد بقيع . چون امشب بقيع تاريك است . خدايا! در چنين شبى در بقيع نيستم كه از خاكش برداريم و روى سرمان بريزم چرا؟ بقيع ! ان شاء الله آن ها كه مشرف شدند و نشدند همه مشرف بشوند .من سرزمينى مثل بقيع نديدم . آقا آنجا سنگ گريه مى كند. عجب سرزمينى است بقيع ! چهار امام مظلوم قبورشان را خراب كردند. قبل از خطبه حضرت ، شعر عالم نجفى را برايتان بخوانم . چقدر زيبا گفته است . آن عالم نجفى مى گويد
و لله افلاك البقيع فكم بها
كواكب من آل النبى غوارب
حوت منهم ما ليس تحويه بقعة
نقل به معنا مى كنم . مى گويد: زائر نگاه نكن كه اينجا فرش و چراغ ندارد. مى دانى اينها كى اند در اينجا؟ اينها ستارگان پيغمبرند كه در اينجا غروب كردند. اينجا به ياد بقيع تاريك مى شود. آقا روى تخته پاره ها رفت . دو سه جمله بيشتر نمى توانم بگويم . آخر اين خبيث گفته بود: گفتم اينها تلخ است ولى مجبورم ما خارجى كشتيم . آقا از من ، يادگار در ذهنتان باشد. يكى از اولياى خدا كه من محضر او را دريافتم .ايشان از طرقى پى برده بود كه اين كلمه خارجى برايشان خيلى تلخ بود. بنابراين يك عده حضرت را نمى شناختند وقتى حضرت به سوى تخته پاره ها رفتند، نفسها در سينه ها حبس شده بود. چشم به آن صورت نازنين دوخته شده بود. خدايا! اين جوان چى مى خواهد بگويد؟! يك دفعه ديدند حضرت سجاد عليه السلام مى گويد: (الحمد الله رب العالمين ). نام پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم را بر زبان آورد. بعد هم شروع كرد (ايها الناس ! من عرفنى فقد عرفنى ) (82). هر كس كه مرا شناخته كه شناخته . و من ذالذى لم يعرفنى فانى اعرفنى بحسبى و نسبى و هر كس مرا نشناخته نسب خود را براى او مى گويم . مردم مى دانيد ما كى هستيم ؟ يك جمله اى از دهان مباركش آمد بيرون كه مجلس دگرگون شد. فرمود: انا ابن النبى المصطفى . انا ابن على المرتضى .انا ابن فاطمة الزهراء. انا ابن من دنى فتدلى قاب قوسين او ادنى اينجا مثل اينكه يك سؤ ال مقدرى بود. حضرت به آن سئوال مقدر هم جواب داد. گويا در ذهن ها باشد كه خب ! فهميديم تو اولاد پيغمبرى .از نسل او هستى . ولى پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم فرزندان زيادى داشته است . تو كدام يك هستى ؟ به آن سؤ ال مقدر جواب داد كه مجلس ‍ ديگر بيشتر دگرگون شد. گفت : مردم ! (انا ابن الحسين الشهيد بكربلا) من فرزند همان حسينم كه در كربلا شهيد شد.
امام سجاد عليه السلام (2)
آقا ما تو را دوست داريم ، ما شيعيان تو هستيم آقا به خدا ما هم تو را دوست داريم به خدا دروغ نمى گوييم اگر دروغ بود اينها اينطور گريه نمى كردند .يك مسيحى يك كتابى براى اميرالمؤ منين نوشته بود. خيلى هم زيبا نوشته است . آخرش به همين تعبير به اميرالمؤ منين مى گويد: آقاى من ! مولاى من ! انى لست بمسلم فضلا ان اكون شيعا من مسلمان نيستم چه برسد تا بخواهم شيعه باشم ، (الا انى احبك ) الا اينكه من تو را دوست داشتم كه اين كتاب را نوشتم . آقا دوستدارت زياد است ، عاشقت زياد است . چند شب است كه اين مردم برايت گريه كردند. شق القمر نكردندها! عمرى هم گريه كنند حق مطلب ادا نمى شود السلام عليك يا اميرالمؤ منين يا سيد الوصيين چقدر بزرگى تو آقا! چقدر عظيمى تو. اين محبت دنيا، بت ساختن از دنيا، از دلهاى ما هم برود بلكه تو بيايى در سينه هاى ما. آقا! هنوز در سينه ما نيامدى ، اين قدر ما هيجان داريم اگر در سينه ما بيايى چه مى شود؟ راوى مى گويد: مسجد الحرام تاريك بود نصف شب آن زمان مثل حالا چراغ كه نبود وارد شدم ديدم صداى ناله اى از كنار كعبه مى آيد جلو رفتم يك نفر دارد با خدا حرف مى زند لحنش مخصوص است . هر كس ‍ نمى توان اين طور حرف بزند گاهى لحن عوض مى شود. ديدم اول مى گويد: ايها الماءمول فى كل حاجتى شكوت اليك الضر فاسمع شكايتى (83) مى گويد: اى خدايى كه هر وقت به من سختى برسد مى آيم شكايت مى كنم ، شكايتم را بشنو! اما آمدم به تو بگويم كه بين دو مصيبت گير كرده ام نمى دانم براى كدامش گريه كنم آن دو مصيبت چيست ؟ فزادى قليل لا اراه مبلغا ام لزاد ابكى ام لبغد مسافتى توشه راهم كم است ، راهم طولانى است نمى دانم براى كمى توشه گريه كنم يا براى طولانى بودن مسير. بعد هم لحنش يك دفعه عوض شد آدم معمولى نمى تواند اينطورى حرف بزند گفت : (اءتحرقنى بالنار يا غاية المنى ) حالا اين ها همه صحيح ولى اى بالاترين آرزوى من ! يعنى تو مرا مى سوزانى ؟ در جهنم مى برى ؟ اءتحرقنى بالنار يا غاية المنى فاين رجايى منك اين مخافتى اين اميدهاى من پس به كجا برسند؟ گفتم اين كيست ؟ مى گويد نزديك رفتم ديدم على بن الحسين سيد الساجدين عليه السلام است . آقا خيلى گريه كرد. گريه اش در اشتياق لقاء خدا بود. اين يك قسم ، يك قسم ديگر در مصيبت كربلا بود. اينقدر گريه كرد تا آخر بعضى ها ايراد كردند و گفتند: آقا! اينقدر گريه مى كنى مى ترسيم شما هلاك شويد. مى فرمود : واى بر شما! حضرت يعقوب ، پيامبر بود، دوازده پسر داشت يكى از آنها از نظرش غايب شد تازه كشته هم نشد اما قرآن مى گويد: و ابيضت عيناه من الحزن و هو كظيم (84) اينقدر گريه كرد كه نابينا شد. من چگونه گريه نكنم مرتب اين بدن هاى پاكيزه را ياد مى كنم . اجساد مطهر را ياد مى كنم . گاهى مى گويند آقا آب مى ديد، گريه مى كرد مى گفت پسر پيغمبر را تشنه شهيد كردند.
امام موسى بن جعفر عليه السلام
السلام عليك يا سيدى باب الحوائج يا موسى بن جعفر الكاظم
امروز توسل ما به آقايمان موسى بن جعفر عليه السلام است . اينجا هم در خانه منسوب به فرزندش به آقا متوسل مى شويم . (صلوات الله عليك يا باب الحوائج ).
دعبل خزاعى شاعر بسيار برومند و مقتدرى است . قصيده طولانى سروده بود در مظلوميت اهل بيت عليه السلام . عجيب است من ديدم كه حتى سنى هاى متعصب هم اين قصيده را دوست دارند. ياقوت حموى سنى بسيار متعصبى است ولى در مورد اين قصيده مى نويسد كه فهذه القصيدة من اسنى المدائح مى فرمايد: اين قصيده از بالاترين قصيده هاست . معروف است اين قصيده بعنوان قصيده مدارس آيات معروف است و گاهى مى گويند تائيه دعبل . شرح هاى زيادى برايش نوشته شده است و علما خيلى به آن توجه كردند.
دعبل ، خدمت حضرت امام رضا عليه السلام آمد كه قصيده خود را عرض ‍ كند. مى گويد: يابن رسول الله ! اجازه مى دهيد من اين قصيده را مطرح كنم كه اول شما آن را بشنويد؟
يادتان باشد عزيزان ، خواهران ، برادران ، اين نكته را به خاطر بسپاريد كه در مورد اهل بيت عليه السلام هر چه عزادارى بشود، صاحب عزادارى وجود نازنين صديقه طاهره است عليها السلام . چون مادر است . فلذا دعبل تمام قصيده خود را به حضرت عليها السلام خطاب كرد. تا دهانش را باز كرد و اسم مخاطب قصيده را آورد، صداى ناله حضرت رضا عليه السلام هم بلند شد.
اءفاطم لو خلت الحسين مجدلا
و قد مات عطشانا بشط فرات
دختر پيغمبر! كربلا نبودى . كربلا حسينت را با لب تشنه شهيد كردند. بيت بعدى خيلى تند است . از امام زمان عليه السلام بايد شرمنده شوم .گفت :
اذا للطمت الخد فاطم عنده
و اجريت دمع العين فى الوجنات .
دختر پيغمبر! اگر كربلا بودى سيلى به صورت خود مى زدى . و اشك از ديدگان جارى مى ساختى . قصيده را ادامه داد تا رسيد به يك نام كه صداى ناله حضرت رضا عليه السلام باز بلند شد. چى گفت ؟
و قبر ببغداد لنفس زكية .
دختر پيغمبر! يكى از نور ديده هاى تو در بغداد است و آن هم باب الحوائج موسى بن جعفر عليه السلام است .
جان ما به قربانت اى آقا! خدايا قسمت كن برويم عرض ادب بكنيم . اين باب الحوائج را زيارت بكنيم .
حضرت وقتى كمى آرام شد مطلبى فرمود كه غير از اين كه اين مرثيه و مصيبت است شيعيان عزيز دقت بفرمائيد كه در عين حال معجزه هم هست . چون علم امامت است . فرمود: دعبل ! آيا دو بيت بر ابيات تو الحاق نكنم ؟ عرض كرد: بله يابن رسول الله ! فرمود: بعد از اين به مادرمان بگو! (و قبر بطوس يا لها لمصيبة ) خانم ! يكى از نور ديده هاى شما در خراسان است . عرض كرد: يابن رسول الله ! من در خراسان از شما عزيزان كسى را نمى شناسم . فرمود: چرا دعبل ! آن هم من غريبم . آى برادرها و خواهرها! حضرت يك مژده اى اينجا داد. اين مژده را بشنويد. ماه خدا مهديه . تنها دو تا نكته را تذكر مى دهم . يكى اين است كه اين مژده بسيار مهم را حضرت عليه السلام با حرف تنبيه شروع كرد. الا حرف تنبيه است و در مطالب مهم گفته مى شود. نكته دوم اين كه شرط اين مژده ، پاكيزگى است . تقوى است . به درد عاق والدين ، بى نماز، كاهل نماز، مال مردم خور و اينها نمى خورد. شرطش پاكيزگى است . شما خودتان الحمدلله اهل فضيلت هستيد. مى دانيد كه مى فرمايد: (انما يتقبل الله من المتقين ) (85)؛ فقط خدا از پرهيزكاران مى پذيرد. البته ما هر چه داريم ملاحظه كنيم باز، درياى گناهيم . حالا اين مژده را عنايت كنيد. بزرگترين مژده است . من مژده اى از اين بزرگتر تا حالا در مطالعاتم كه طولانى هم بوده چيزى نيافتم . فرمود: دعبل ! به شيعيانم بگو: فمن زارنى فى غربتى كان معى يوم القيامة فى درجاتى به اينها بگو كه هر كس ما را در اين غربت زيارت كند من در قيامت او را تنها نمى گذارم . به چه زبانى خدا را شكر كنيم ؟!
قبر امام هشتم سلطان دين رضا
از جان ببوس و بر در آن بارگاه باش
نكته
يك يادگار از آقاى طباطبايى برايتان بگويم . اين هم يادگار باشد. روح مقدسش مى شنود. آقاى طباطبايى فرمودند: همه ائمه يادتان باشد ضايع نكنيد همه ائمه رئوفند، ولى راءفت امام رضا عليه السلام حسى است . وارد حرم كه مى شوى مى بينى آقا رئوف است .
امام حسن عسگرى عليه السلام (1)
حضرت عسكرى عليه السلام مدت عمرش ظاهرا كم ، ولى بسيار پربركت بود. كه شرحش مفصل است . حضرت خيلى به داد اسلام رسيد و يك بحث مفصلى من در اين زمينه دارم . با همه محدوديت ها اگر بعضى نهضت هاى حضرت نبود، اصلا اسلام در خطر بود ولى خلفاء جائر آن زمان ، حضرت را خيلى اذيت كردند. زهر جفا به حضرت عسگرى عليه السلام دادند. بدن نازنينش بر اثر آن سم در ميان رختخواب مثل برگ گلى مى لرزيد. دارويى براى حضرت عليه السلام تهيه كردند. نمى دانم در طب قديم چه دارويى بوده است . ضد زهر بوده يا ضد حرارت نمى دانم براى چه منظور است ؟ ولى روايت است كه وقتى آن را به دست مبارك حضرت صلى الله عليه و آله و سلم دادند تا ميل كنند دست مباركش چنان مى لرزيد كه لب كاسه به دندانهاى مباركش اصابت مى كرد و صداى آن به گوش مى رسيد. يادگار آقا، كه مولاى ما امام زمان عليه السلام باشد در اتاق ديگرى بود. فرمود: برويد و نور ديده مرا بياوريد. دست آقازاده را گرفتند و آوردند. به صورت اين آقازاده نگاهى كرد. حالا در صورتش چى ديد؟ از عقل ما خارج است . فقط در حد لفظ مى گويم در صورت اين آقازاده ، يازده امام عليه السلام را ديد. در صورتش فاطمه زهرا عليها السلام را ديد. انبياء را ديد.
يا صاحب الزمان ! اى آقا! چقدر تو نازنينى ! چقدر آقايى ! امشب توجه اى به ما بكن . مقام امام زمان عليه السلام از عقل ما خارج است . خاتم السفراء الالهيه است ، خاتم همه سفيران الهى است ، خاتم الاوصياء است . روحى له الفداء.
مى دانيد آقا امام حسن عليه السلام چى گفت ؟ يك جمله كوتاه .اما چه وقت ؟ در رختخواب افتاده ، بدن نازنين ، مى لرزد. زهر اثر گذاشته ، فرمود: يا (سيد اهل بيت ؛ اى آقاى خانواده انى ذاهب الى ربى ) (86)؛ فرزندم من ديگر رفتنى ام انى ذاهب الى ربى . يا حضرت عسگرى ! جانم به قربانت ! اين ها براى شما گريه مى كنند. اما از شما اجازه مى گيرم . امام زمان مجلسمان را مى بيند. ما هم از اينها نيستيم كه برخورد عوامانه با اهل بيت بكنيم و با آبروى اينها بازى كنيم . مى سپاريم به خودشان . آقا هر چه خودت صلاح مى دانى امشب به اينها بده . مجلس پدر بزرگوارت است . اگر من دروغ مى گويم بگوييد. گفت كه اگر نازى كند از هم فرو ريزند، قالبها. يك جمله از خودش اجازه مى گيرم و مى گويم : اينجا آقازاده بصورت پدر نگاه كرد، پدر هم فرمود: يا سيد اهل بيت . اما در كربلا پدر بود كه به صورت نازنين پسر نگاه كرد و بالاى سر او حاضر شد.
امام حسن عسگرى عليه السلام (2)
در حديث داريم كه مى فرمايد: خداوند متعال آن كسى را كه دوست پدر خويش را حفظ كند، حفظ مى كند. ( ان الله ليحفظ من حفظ صديق ابيه ). آنانكه پدرشان زنده است خدا حفظ كند و آنها كه پدرشان از دنيا رفته است ، خدا رحمتشان كند. حفظ در اينجا به معناى نگهدارى نيست يعنى احترامش كنيد. به قول فارسى هوايش را داشته باشيد .به اين مى گويند حفظ. يك حديث ديگر پيدا كردم كه مى گويد: (لا تضيع صديق ابيك فيدفع نورك )؛ دوست پدرت را ضايع مكن ، اگر اين كار را كردى نور باطنت خاموش مى شود. احترام به پدر يك موضوعيتى دارد. حالا شيعه بايد توجه كند كه ما كوچكتر از آن هستيم كه به امام زمان بگوييم ما دوست پدر تو هستيم . ما كى هستيم ؟ كه اين حرف را بزنيم . خيلى كوچكتريم . اما مى توانيم بگوييم امام زمان ! ما پدرت را دوست داريم .ما پدر امام زمان را دوست داريم و اگر توسل هم بكنيم ، يك توجهاتى به ما مى شود. چه بفهميم چه نفهميم . قسم به خدا عوام بازى در نياوريد و بگوييد: پس چى شد؟ مى گويد:
گفتم به كام وصلت خواهم رسيد روزى ؟
گفتا كه نيك بنگر شايد رسيده باشى .
چه كار دارى ؟ مگر حتما بايد بريزند تو دامنت ؟ فردا قبر ندارى ؟ برزخ ندارى ؟ محشر ندارى ؟ نمى خواهى زن و بچه ات محفوظ بشوند؟ حقيقت دعا و حقيقت توسل گفته نشده است .من بچه نادان بايد سينه پاره كنم .امام زمان دست به سر بعضى مى كشد ولى خودشان متوجه نمى شوند. ما پدر امام زمان را دوست داريم .
امام زمان عليه السلام (1)
تمام اين مظلوميت ها و تمام اين مصائب جبران مى شود. شما احاديث را ساده نگيريد، وقتى كه حضرت تشريف مى آورد چرا اول مى رود سراغ انتقام كسانى كه به مادرش ظلم كردند؟ تا حالا هيچ فكر كرده ايد؟ اين ها ساده نيست ؛ كه مقدس بازى در بياوريد و ساده فكر كنيد. حضرت ، تمام مسائل را تجربه مى كند. مى دانيد مقام امام حسين عليه السلام بالاتر از اين هست كه آفريده شود و در كربلا برود و كشته شود و مطلب ، تمام شود. اين الطالب بدم المقتول بكربلا بايد آشكار شود. حضرت زهرا عليها السلام بيايد در مسجد بگويد كه چرا دين را عوض مى كنيد بعد آن وقت ، ديگر زبانم لال چه بگويم ؟ در را به پهلويش بزنند .اين مطلب ، در اينجا تمام مى شود؟ شايد دومين بار من است در عمرم كه مى گويم هيچ وقت اين را نمى گويم . ما يك چيزى از علوم دينى را تا در كتاب نبينيم نقل نمى كنيم و اگر كتاب را پيدا نكرديم ، از افرادى كه مثل كتاب هستند، مطلبى را نقل مى كنيم . سيد حسين امينى (ره ) مثل يك كتاب است . اگر از زبان او مطلبى نقل شود در حكم كتاب است . از حضرت معصومه عليها السلام خيلى معذرت مى خواهم ؛ از سيد حسن امينى (ره ) نقل مى كنم كه گفته بود: تا در به پهلوى خانم خورد، فرمود: يا مهدى . خودش مى داند كه به چه دليل مى گويد يا مهدى . امام زمان ! ما كه تو را نشناختيم ؛ عقلمان نمى رسد. مادرت را هم نشناختيم . شماها خيلى بزرگ هستيد. خدايا! مهمانى ات در حال تمام شدن است . يعنى ما را نمى بخشى ؟ اگر اين طور بگوييم ، سوءظن به تو است . خدايا سفره جمع مى شود. فردا را خيلى مغتنم بشماريد آى مردم ! فردا خيلى مهم است . يك قدرى به خودتان بياييد، من نمى گويم چه كار بكن . دكان باز نشود. خودت يك گوشه برو، جامعه كبيره بخوان . يك آل ياسين بخوان . اگر همه اش را هم حال ندارى ، دو سه جمله اش را بخوان . فردا روز قدس هم است رهبر معظم انقلاب دامت بركاته دستور اكيد فرمودند كه ان شاء الله تعالى ، ما روز قدس راهپيمايى و تعظيم شعائر كنيم و نشان بدهيم كه اگر در اين جهان طرفدار مظلومى هست ، كسى جز شيعه اميرالمؤ منين نيست . چون در بستر شهادت فرموده : كونا للظالم خصما و للمظلوم عونا (87) ما مى خواهيم فردا روز قدس نشان بدهيم كه بى تفاوت نيستيم .ما براى مظلوم ناراحت مى شويم . خدا شاهد است اين افتخار ماست كه با وجود اين همه كشورهاى اسلامى ، تاءسيس روز قدس در كشور ما و به فرمايش نورانى امام راحلمان قدس سره بود.
امام زمان اسم خداست . خاك بر سر من كه قابل نيستم و اين حرفها را مى زنم . امام زمان اسم خداست .خودت ، التماس كن . نه به رفيقت بگويى .نه جلسه درست كنى . صورتت را بگذار به خاك و بگو: خدايا مرا مورد اشراف آقا امام زمان (عج ) قرار بده . اگر مورد اشرافش شدى آل ياسين را خوب مى فهمى كه چه مى گويد .اصلا آل ياسين زيارتنامه نيست اسمش ‍ زيارتنامه است . آل ياسين ، زبان حال عشاق امام زمان است . يك وقت يك مادرى فرزندش را خيلى وقت است كه نديده . مى گويد قربانش بروم . فرزندم الان كجاست ، چه كار مى كند؟ كجا نشسته است . آل ياسين ، همين است .مى گويد: (السلام عليك حين تسجد) (88) سلام بر تو وقتى كه سجده مى كنى . (السلام عليك حين تركع ) سلام بر تو، وقتى كه ركوع مى كنى .
ما اگر آدم بشويم ، و استغفار كنيم ، توبه كنيم و امام زمان در يكى از آن سجده ها، ما را ياد كند براى ما كافى است .و همين طور است كه مى بينيد، يك دفعه بعضى ها بلند مى شوند. آخر، بى خود كه نيست . طرف ، يك دفعه بلند مى شود و به آفتاب مى رسد. تو و من چه مى دانيم ؟ بگو آقا قربانت بروم ، در يكى از آن سجده ها مرا ياد كن . چه مى شود؟ آقا كريم است . (السلام عليك حين تقنط). آقا سلام بر تو وقتى كه قنوت مى گيرى .الله اكبر! چه مى دانم ؟ فردا آخرين جمعه ماه مبارك رمضان است . خدا به حق امام زمان ، ما را ببخش .خدايا ما بيچاره ايم .در اين دعاهاى دهه آخر مى بيند كه مى گويد: پناه مى برم به ذات مقدست كه اين ماه تمام بشود و من گناه نبخشيده اى داشته باشم . يا ارحم الراحمين . ما كه چيزى نداريم كه خدايا. رو سياه و دست خالى هستيم . اين نماز و روزه ها كه انجام داديم ، وظيفه بوده ست . ما شق القمر نكرديم . خدايا. اميدمان به تو و رحمت تو است . و سئلوا الله من فضله ان الله كان بكل شى ء عليما (89). در امالى شيخ صدوق (ره ) ديدم كه مى فرمايد: خداوند متعال در روز قيامت ، اين قدر مى آمرزد كه حتى شيطان به طمع مى افتد. خدايا! شيطان با آن همه قساوتش به طمع مى افتد؟! شيطان كه به او گفتى برو، اى رانده شده ! (فاءخرج منها فانك رجيم ) (90)
اما ما را خواندى و گفتى : قل يا عبادى الذين اسرفوا على انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ، ان الله يغفر الذنوب جميعا (91) آن را راندى ما را خواندى . فرقمان خيلى است .ما اميدوار نشويم ؟ رانده شده ، اميد دارد؛ آن وقت ما اميد نداشته باشيم ؟!
خانم حضرت معصومه عليها السلام خيلى بزرگ است . مردم قدر بدانيد. شنيدم كه مرحوم آيت الله العظمى مرعشى قدس سره كه پدرشان هم از بزرگان بود نقل كرده بوده است ، كه پدرش حضرت صديقه كبرى را در خواب ديده بود. (قريب به اين معانى ؛ مختصر مى گويم ). فرمود: كه شما براى اينكه قبر من گم شده است ناراحتيد. اما دنبال قبرم نگرديد .برويد قم ، در كنار قبر دخترم فاطمه معصومه عليها السلام .
خدايا مهمانان فاطمه معصومه را نمى بخشى ؟!. يا وجيهة عند الله اشفعى لنا عندالله

 

next page

fehrest page

back page