روح عرفانى روح الله

محمدرضا رمزى اوحدى

- ۵ -


موعظه 164: توجه به مقام عرفاء
خداوند به ما نصيب كند كه ما انكار نكنيم اين مسائل را، از جمله چيزهايى كه سد راه خود انسانيت است ، انكار مقامات است ، محصور كردن همه چيز را در اين چيزهايى كه خود ما مى فهميم ، اگر يك كسى يك قدم بالاتر بگذارد ولو لفظا، اين از ديانت به نظر آنها خارج شده است ، اين سد راه است .قدم اول يقظه (352) است انسان بايد بيدار بشود. ما الان در خوابيم ((الناس نيام )) (وقتى ) اگر موت حاصل بشود براى انسان ، آن وقت انتباه (353) است ولى كو كه حاصل بشود(354).
موعظه 165: مسؤ وليت علماء
اينكه در روايات ما هست كه اهل جهم متاءذى مى شوند از بوى عالمى كه به علمش عمل نكند، اين براى چيست كه عالم وضعش اين طور است ؟ اين براى اين است كه فرق است ما بين عالم و غير عالم ، از جهاتى فرق است . عالم اگر خداى نخواسته منحرف شد يك امت را ممكن است منحرف كند... يك گوشه مى بيند كه يك آدم منحرف آنجا معمم است يا امام جماعت شده است .يك طايفه اى را منحرف كرده است . اين گندش چقدر است ؟ همان گند است كه آنجا به مشام مى رسد يك گندى است كه ما در دنيا تهيه مى كنيم ، نه يكى ، يك گندى را به ما اضافه بكنند، اين گند خود ماست . هرچه در عالم آخرت واقع مى شود، يك چيزى است كه از اينجا ما تهيه كرده ايم و وارد مى كنيم در عالم آخرت (355).
موعظه 166: بزرگترين حجاب
ما خداى تبارك و تعالى را شكر مى كنيم كه با اين همه مشكلاتى كه براى جمهورى اسلامى پيش آوردند و پيش خواهند آورد، جز ذات مقدس او پناهى نداريم ، هرچه هست از اوست و هرچه خواهد شد هم از اوست و ما جز يك خدمتگزارى كه باز هم توفيقش از اوست ، چيزى نيستيم (هم ) بايد همه ما توجه داشته باشيم به اين كه ما خودمان نيستيم ، هرچه هست اوست ، اگر عنايات او نبود ما هيچ بوديم ، چنانچه از ازل هم پيچ بوديم و بعدها هم از حيث حيثيت خودمان هيچيم ، منتها ما هيچ اشتباه داريم خيال مى كنيم ما هم يك چيزى هستيم و اين يك حجابى است بين ما، كه اميدواريم خداى تبارك و تعالى اين حجاب را بردارد و ما بفهميم كى هستيم ، اللهم ارنى الاشياء كما هو ، ارى الاشياء كما هو يعنى به حسب احتمال قوى اين كه ، آن هستند كه صرف تعلق به او هستند، او را نشان بدهد، كه اگر او را نشان بدهد معرفت خدا حاصل مى شود و اگر آن چيزى كه ما همه در حجاب هستيم ، آن حجاب (356) برداشته بشود، معلوم مى شود كه غير از او كسى نيست و چيزى نيست و همه اشكالات در حجابى است كه ما داريم ، گمان مى كنيم چيزى هستيم و من اميدوارم كه خداى تبارك و تعالى به همه ما توفيق معرفت عنايت كند(357).
موعظه 167: تفكر در ادعيه
من واقعا نمى دانم راجع به حضرت امير از كجا شروع كنم ، مساءله بغرنجى است مساءله اى نيست كه انسان بتواند بفهمد اين همه ناله هايى كه ايشان مى زده است سر در چاه مى كرده ، ناله مى كرده ، هرجايى مى رسيده ناله مى كرده ، اين دعاهايى كه از ايشان وارد شده است كه در آن ، آن همه ناله است ، اينها چى است ؟ آيا حضرت امير عليه السلام براى خاطر اين كه توجه به اين دنيا دارد و از مرتبه وحدت (358) به سوى كثرت (359) آمده است اينقدر فرياد مى زد؟ آيا توجه به كثرت موجب اين همه فرياد ايشان هست ؟ آيا در آن ناله هاى شب و در آن چاه ها كه ايشان ناله مى زده است و در آن مواردى كه ايشان با خداى تبارك و تعالى مناجات مى كرده است ، راجع به اين معنا بوده است ؟ راجع به اين بوده است كه خدايا! مرا از جوار خودت برگرداندى به عالم كثرت و همان حرفى كه رسول اكرم صلى الله عليه وآله فرمودند از ايشان نقل شده است كه : يغان على قلبى و انى لاستغفر الله فى كل يوم سبعين مره اين ((يغان على قلبى )) يعنى (من ) همينطورى يك كدورت حاصل مى شده يا همين رجوع به كثرت كدورت بوده ؟ توجه به اين عالم طبيعت با اين كه در نظر آنها جلوه خداست ، معذلك از آن جلوه باطنى و از آن مرتبه غير حضرت الوهيت آنها را واداشته است ، از اين جهت ناله مى زدند، اين مساءله اى است كه ما نمى توانيم ادراكش را بكنيم ... هيچ دردى بالاتر از اين نبوده است كه از آن مرتبه غيب ، از آنجايى كه لقاء خداست بدون اين كه كسى در كار باشد، بدون اين كه خودشان هم در كار باشند از آنجا وقتى برگشت مى كنند به اين عالم ، خوب اين خيلى سخت است برايشان . اين مساءله در همه اولياء خدا بوده است از حضرت آدم تا رسول خدا و اين يك مطلبى است كه ماها نمى توانيم ادراك كنيم ... البته وقتى رجوع به كثرت هم مى كردند، مصيبتهايى كه برايشان و بر مسلمين وارد مى شده است آن هم كمرشكن بوده ، آنها هم مصائب را داشته اند، منتها مصائب معنويشان غلبه داشته است بر همه چيزها، رجوعشان از عالم صعق (360)، صحو(361) از عالم محو به عالم صحو(362) اين ، رجوع برايشان مشكل بوده است ، دردناك بوده اما وقتى رجوع كردند، آنها چون مظهر رحمت خدا هستند مى خواهند همه مردم سعادتمند باشند، وقتى مى بينند كه مردم اينطور هستند، مردم دارند دسته دسته به جهنم مى روند دسته به دسته براى خودشان جهنم تهيه مى كنند، آنها از اين رنج مى بردند حتى ...#(مفهوم شده ) براى اين كه كفار هم به جهنم مى روند آنها رنج ببرند آنها رحمت هستند... (363).
موعظه 168: وظيفه شناسى
آنچه مهم است آن است كه انسان با هر منطقى كه بتواند خدمت كند و اداى وظيفه نمايد؛كه پيش وجدان خود شرمنده نباشد، وصول به مقاصد و عدم آن ؛بسته به اراده الهيه و بهما تكليفى نيست و آنچه مسلم است اين جوله ها پايان دارد(364) لكن مهم امتحان بارى تعالى است . والله لتغربن غربلة (365) ماها را در اين ديگ بزرگ طبيعت كه باطنش جهنم است ريخته و زير و بالا مى كنند و به غليان مى آورند تا جهنمى ها ممتاز شوند، متوجه باشيد خداى نخواسته از جهنمى ها نشويد(366).
موعظه 169: رمضان ضيافت ربانى
اميدواريم كه با عنايت خودش با ما رفتار كند.ما مهمان هاى خوبى نبوديم براى خداى تبارك و تعالى .ما را دعوت كرد به ضيافت ، او ميزبان بزرگ و ما ميهمانان هيچ .چه بگوييم در مقابل اين نعمت بزرگ الهى كه ملت ها را دعوت كرده است به ضيافت الله ، ضيافت الله با همه اسماء و ما چگونه شكر اين نعمت را بجا بياوريم ، ما كه خودمان را مى شناسيم كه هيچ نيستيم و هرچه هست ، اوست .لكن او عنايت خاصه خودش را مبذول مى كند و ما را ميهمان و خودش را ميزبان ما قرار مى دهد. يا ما را بالا برده است تا آن حدى كه اين لياقت را داشته باشيم با عنايت او؛ يا عنايت خويش را متنزل كرده است ... لكن آنى كه ما از خودمان اطلاع داريم ما مهمان هاى خوبى نيستيم براى خدا، اگر ميهمان هاى خدا از قبيل رسول خدا و ائمه هدى هستند، ما چه بگوييم و آن ميزبانى اى كه از آنها مى كند، دست ما از آن كوتاه است .لكن ما متكى هستيم به لطف او و ما متكى هستيم به عنايات او و ما در ماه رمضان هرچه قصور كرده باشيم ، تقصير كرده باشيم در اين روز مبارك از او عيدى مى خواهيم ، او به فضل خودش با ما رفتار كند، نه به عدالتش ‍ (367).
موعظه 170: ابعاد عرفانى حج است
لبيك هاى مكرر از كسانى حقيقت دارد كه نداى حق را به گوش جان شنيده و به دعوت الله تعالى به اسم جامع جواب مى دهند. مساءله ، مساءله حضور در محضر است و مشاهده جمال محبوب . گويى گوينده از خود در اين محضر بيخود شده و جواب دعوت را تكرار مى كند و دنباله آن سلب شريك به معناى مطلق آن مى نمايد كه اهل الله مى دانند نه شريك در الوهيت فقط گرچه سلب شريك در آن نيز شامل همه مراتب تا فناى عالم در نظر اهل معرفت است و حاوى جميع فقرات احتياطى و استحبابى است مثل الحمد لك و النعمة لك و حمد را اختصاص مى دهد به ذات مقدس ، همچنين نعمت را، و نفى شريك مى كند و اين نزد اهل معرفت غايت توحيد است و به اين معناست كه هر حمدى و هر نعمتى كه در جهان هستى تحقق يابد حمد خدا و نعمت خداست بدون شريك و در هر موقف و مشعرى و وقوف و حركتى و سكون و عملى اين مطلب و مقصد اعلى جارى است و خلاف آن ، شرك به معناى اعم است كه همه ما كوردلان ، به آن مبتلا هستيم ... لبيك هاى شما جواب دعوت حق تعالى باشد و خود را محرم براى وصول به آستانه محضر حق تعالى نماييد و لبيك گويان براى حق ، نفى شريك به همه مراتب كنيد و از ((خود)) كه منشاء بزرگ شرك است به سوى او جل و اعلى هجرت نماييد و اميد است براى جويندگان ، آن موتى كه دنبال هجرت است حاصل آيد و اجرى را كه على الله است دريافت نمايند و اگر جهات معنوى به فراموشى سپرده شود گمان نكنيد كه بتوان از چنگال نفس رهايى يابيد و تا دربند خويشتن خويش و هواهاى نفسانى خود باشيد نمى توانيد جهاد فى سبيل الله و دفاع از حريم الله نماييد(368).
موعظه 171: در محضر ربوبى
ما بايد واقعا متوجه به خدا باشيم ما بايد خودمان را در محضر خدا ببينيم در همه وقت . و خداى تبارك و تعالى حاضر و ناظر است بر اقوال ما.بر قلوب ما، بر همه چيز حاضر است و در محضر او واقع مى شود(369)... آن چيزى كه اساس است سير الى الله است توجه به خداست همه عبادات براى اوست همه زحمات انبيا از آدم تا خاتم براى اين معنا هست كه سير الى الله باشد شكستن بت نفس كه بالاترين بت هاست و - شكستن - دنبال او شكستن بت هاى ديگر(370).
موعظه 172: منيت بت اكبر
مساءله قربانى فرزند يك باب است كه به حسب البته ديد نوع بشر مساءله مهمى است لكن آن چيزى كه مبداء اين عمل مى شود آن چيزى كه مقابله ما بين پدر و پسر را در آن جا متحقق مى كند، اين يك مساءله قلبى و روحى و معنوى است فوق اين مسائلى كه ماها مى فهميم ما همه مى گوييم كه ايثار كرد قربانى كرد و واقعا اين طور بوده است خوب مهم هم هست لكن آيا در نظر ابراهيم عليه السلام هم ايثار بوده است ؟ابراهيم هم در نظرش اين بوده است كه حالا يك چيزى ، تحفه اى مى برد پيش خدا؟ اسماعيل عليه السلام هم در نظرش بوده كه يك جانفشانى دارد مى كند براى خدا؟ يا مساءله اين نيست اين مساءله اى است كه تا نفسانيت انسان هست ، خوديت انسان هست ، ايثار اسمش هست ، من ايثار مى كنم در راه خدا فرزندم را، من ايثار مى كنم در راه خدا جان خودم را، اين براى ما مهم است و زياد مهم است براى ابراهيم نيست ، مساءله اين ، ايثار نيست . ابراهيم خودى نمى بيند تا ايثارى كرده باشد اسماعيل خودى نمى بيند تا ايثار كرده باشد ايثار اين كه من هستم و تو هستى و عمل من و براى تو ايثار.اين در نظر بزرگان اهل معرفت اولياى خدا شرك است در عين حالى كه در نظر ما كمال بزرگى است ، ايثار بزرگى است (371).
موعظه 173: عشق به پروردگار
بعضى كمالات حضرت كه شايد يك قدرى مخفى مانده باشد از ادعيه حضرت معلوم مى شود دعاى كميل يك دعاى عجيبى است بسيار عجيب . بعضى فقرات دعاى كميل از بشر دعاى نمى تواند صادر بشود. الهى و سيدى و مولاى و ربى صبرت على عذابك فكيف اصبر على فراقك (372).كى مى تواند اين طور بگويد؟ كى اين طور عشق به جمال خدا دارد كه از جهنم نمى ترسد، لكن مى ترسد كه وقتى كه در جهنم برود، نازل شده از مقام خودش و به مرتبه اى برسد كه محروم بشود از عشق او؟از فراق حضرت حق تعالى ناله مى زند. اين عشقى است كه در باطن قلب او گداخته شده هميشه و تمام اعمالى كه از او صادر مى شود از اين عشق صادر مى شود. از اين عشق به خدا صادر مى شود ارزش اعمال روى اين عشق و محبتى است كه به حق تعالى هست ، روى اين فنا و توحيدى است كه در انسان هست و اين سبب شده است كه : ضربة على يوم الخندق افضل من عبادة الثقلين فرضا كه اين ضربت را كس ديگر از دفاع اسلام زده بود اما از روى عشق نبود كارش هم اسباب اين شده بود كه اسلام ترويج پيدا كند، لكن چون مبداء عشقى نبود افضل من عبادة ثقلين نخواهد شد. انگيزه اعمال ، انگيزه روحانيت اوست نه صورت او.شمشير زدن ، يك دست پايين آوردن است و يك كافر را كشتن ،اين است پايين آوردن و كافر را كشتن از خيلى اشخاص ممكن است صادر بشود لكن گاهى اصلا اجر ندارد و اصلا فضيلت ندارد... (373).
موعظه 174: ريشه اعمال
اساس عذاب الهى بر اعمال ماست .هر عملى كه از ما صادر مى شود در آن عالم يك صورت دارد، رد بر انسان مى شود. اين طور نيست كه عذاب آخرت شبيه عذاب هاى دنيايى باشد كه ماءمورين بيايند، بكشندش و ببرندش و از باطن خود - ذات انسان - آتش طلوع مى كند.
اساس جهنم ، انسان است و هر عملى كه از انسان صادر مى شود، بر شدت و مدت عمل بر شدت و مدت عذاب مى افزايد اگر چنانچه يك كافرى را سر خود بگذارند تا آخر عمر فساد بكند آن شدت آن عذابى كه براى او پيدا مى كند، بسيار بالاتر است از آن كسى كه جلويش را بگيرند و همين حالا بكشندش .اگر يك نفر فاسد مشغول فساد است بگيرند و بشكند، به صلاح خودش است براى اين كه اين اگر زنده بماند فساد زيادتر مى كند و فساد كه زيادتر كرد، عمل چون ريشه عذاب است ، عذابش در آنجا زيادتر مى شود... آنهايى كه ريشه عذاب را ميدانند، آنهايى كه معرفت دارند كه مسائل عذاب آخرت وضعش چى است آنها مى دانند كه حتى براى اين آدم كه دستش را مى برند براى اين كارى كه كرده است اين يك رحمتى است رحمتش در آن طرف ظاهر مى شود(374).
موعظه 175: خود خواهى
قبل از اين كه آدم را خلق كند به ملايكه مى فرمايد كه مى خواهم يك همچو كارى بكنم . ملائكه جنبه تقدس خودشان را نظر مى كنند و جنبه فساد آدم را.از اين جهت مى گويند كه شما چرا خلق مى كنى يك جمعيتى را كه در زمين فساد كنند و سفك دماء كنند؟ ما تقديس تو را مى كنيم .خودشان را مى بينند در صورت تقدس و آدم را مى بينند در صورت فساد. جنبه خوبى خودشان را و جنبه بدى آدم را ملاحظه مى كنند. خداى تبارك و تعالى هم بهشان مى فرمايد كه : شما نمى دانيد شما همان خودتان را مى بينيد، خودبين هستيد و از آدم ، كمالات را نمى دانيد - و بعد هم قصه را تمام مى كند كه به آدم ((اسماء))(375) را كه واقعش ((اسماءالله )) است - همه چيز اسماءالله است - تعليم مى كند و بعد مى گويد: عرضه كنيد! بعد از اين كه خلق مى كند آدم را، امر مى كند كه سجده كنند، ((ملائكة الله )) همه سجده مى كنند، لكن ابليس نميكند. نكته اى كه ابليس نمى كند اين است كه خودبين است .مى گويد: خلقتنى من ناز و خلقته من طين من از آتش خلق شدم ، او از خاك خلق شده است .او پست تر از من است من بالاتر از او هستم اين هم جنبه خودبينى دارد و روى اين زمينه سجده نمى كند... ما از اينجا مى فهميم كه قضيه خودبينى ، ارث شيطان است .از صدر عالم اين قضيه بوده است ... بدانيم كه ارث شيطان خودبينى است تمام فسادهاى كه در عالم واقع مى شود، چه فسادها از افراد و چه فسادها از حكومت ها و چه در اجتماع ، تمام فسادها زير سر همين ارث شيطان است و تمام مفسده هايى كه در عالم پيدا مى شود از اين بيمارى خودبينى است .چه در كنج خانه كسى نشسته باشد... دردها دوا نمى شود، الا با اينكه اين خصيصه را از بين ببرد، بايد رياضت بكشد و خودش را بزرگ حساب نكند نگويد من عالمم . نگويد من زاهدم نگويد من عارفم ، نگويد من موحدم . در هر يك از اينها ولو اين علم اعلايى كه علم فلسفه يا عرفان است ، اگر اين خصيصه شيطانى باشد، حجاب است . العلم حجاب الاكبر و اگر كسى بخواهد معالجه كند خودش را بايد اين خصيصه را به آن توجه كند و بسيار مشكل است معارضه با اين خصيصه (376).
موعظه 176: رضاى حق تعالى
آن همه مشقت هايى كه ايشان ديدند (منظور پيامبر اسلام صلى الله عليه وآله است ) از قريب و از غير قريب ديدند و بعد از آن هم همين طور، مسلمين ديده اند، ائمه ما ديده اند اميرالمؤ منين ديده است .خوب ! آنها براى اسلام چون بوده ، به ذائقه شان شيرين بوده .ما بايد كوشش كنيم كه ذائقه مان را يك همچو ذائقه اى قرار بدهيم كه براى ما هر چيز شيرين باشد. رضاى به قضاى خدا، معنايش همين است كه يك وقت تسليم است ، آدم تسليم مى شود، خوب ما تسليميم . يك وقت رضاست به آنچه او مى كند اين ديگر فرق نمى كند بين اين كه آن كسى كه راضى است ، فرق نمى كند بين اين كه از او بلا برسد يا اين كه از او نعمت برسد، همه را نعمت مى داند. مى گويد از آن است ، از محبوب من است (377).
موعظه 177: ثبت اعمال
تمام اين پيروزى ها و عدم پيروزى ها و سلطنت ها و ابرقدرت ها و همه گذراست .ما اينجا نشستيم بلا اشكال در صد سال ديگر از ما خبرى نيست . گذشته است ، رفته است ، پيروز بشويم رفته است ، شكست بخوريم رفته است ، قدرت داشته باشيم ، رفته است ، نداشته باشيم گذشته است ، آن كه باقى است آن است كه در پيش خودمان است . آنچه باقى مى ماند ما و چيزهايى كه حمل مى كنيم به عالم ديگر است ما بايد فكر اين معنا باشيم كه خدمت بكنيم (به ) خدمتى كه براى ما سرمايه باشد براى آن جهان . زدن و پيروز شدن و فتح كردن و همه اينها اگر آن بعد معنوى اش نباشد، همه اش ‍ شكست است .بلكه آنهايى كه بيشتر در نظر مردم پيروزند، شكسته ترند.اين قدرت هاى بزرگى كه در عالم بوده است و هست و خواهد بود، اينها اگر آن بعدى كه آنها را به سعادت مى رساند نداشته باشند تمامش شكست است . چند روز خورد و خواب و جنايت و خيانت و بعدش تمام (در اين جا) اينجا بسته مى شود و در آن عالم باز مى شود، صحيفه ما باز مى شود. همه اين عالم شهادت مى دهند براى ما ، همه حاضرند (378)... اين است كه يك انسانى بداند كه چى هست و كجا هست و كجا مى رود همه اين بساط برچيده مى شود لكن صحف ما برچيده نمى شود، هست ، آن طرف است .پرده را الان هم اگر بردارند، ما خودمان مى بينيم كه چه كرديم ، چى هست ، ديگران هم مى بينند، اگر ستاريت خدا نباشد(379).
موعظه 178: فقر و نياز
ما مقاتله مى كنيم ، اطاعت است .يعنى سربسته و دربسته در اختيار او بايد باشيم . اطاعت كنيم ، دنبال هر چه مى رويم اطاعت بكنيم . اگر موعظه مى كنيم براى اطاعت خدا باشد و اگر موعظه ميشنويم هم براى اطاعت خدا باشد... هرجا فرموده آن كار را بكنيد، آن كار را مى كنيم ....اگر اين طور شديم كه از خودمان مايه بگذاريم ، خيال مى كنيم چيزى داريم ، هرچه هست از اوست . هرچى ما خيال مى كنيم داريم ، نه !از اوست پيش ما، امانت است .اين امانت هم يك وقتى رد مى شود به خودش . اگر هم داشته باشيم به خيال خودمان ، از ما نيست .اشتباه مى كنيم . همه عذابهايى كه در آن عالم هست براى نفهمى آدمى است . خيال مى كند خودش چيزى است چون خيال مى كند خودش چيزى است ، مى خواهد به همه تفوق پيدا كند. چون براى خودش هست ، مى خواهد همه چيز را براى خودش تحصيل كند و اين است كه انسان را به شقاوت مى رساند و سعيد اين است كه همه چيز را براى ((او)) بخواهد و براى او خواستن ، يعنى براى بندگان خدا، براى احكام خدا...(380) آن قدرتى هم كه انبيا داشتند از انبيا نبود. بشر از اول تا آخرش هيچ است آنچه هست قدرت خداست هر حركتى كه شما مى كنيد به قدرت خدا مى كنيد هر تفنگى كه مى اندازيد با قدرت خداست كه مى رود و كارها را انجام مى دهد و كارهاى نظامى و غير نظامى را، قدرت مال اوست و همه بايد از او باشيم ((انالله )) همه چيز از او ((الحمدلله )) هر حمدى مال اوست (381).
موعظه 179: جاه طلبى
اگر وضع اين باشد كه قدرت طلبى در كار بيايد و كار اين كه : من اينطور بايد بشوم ، بشود، بداند كه اين از شيطان است ، شيطان اين تزريق را از ابتدا كرده است ، و ما را هم از اين راه ، بيشتر از جاهاى ديگر مى تواند بازى بدهد، كه تو فلانى هستى ! تو چه هستى ! ديگران چى اند! از اين معانى هيچ فرقى مابين آن آدمى كه به حسب ظاهر قدرتمند دنياست و دارد باز هم دنبال قدرت مى گردد، با آن آدم زاهدى كه توى يك صومعه نشسته است ، در اين جهت فرق نيست ، كه اگر هر دوشان بگويند: من اين طور! اين زاهد بگويد: من اين زاهد هستم !من چه ! يا آن بگويد: من قدرتمند هستم ! هر دويش ‍ اسباب اين است كه انسان را به فسادش بيشتر از آن است ، خودخواهى هميشه اسباب اين است كه انسان را به فساد بكشد. تمام فسادهايى كه در عالم پيدا مى شود، از خودخواهى پيدا مى شود از حب جاه ، از حب قدرت ، از حب مال ، از امثال اينهاست .و همه اش برميگردد به حب نفس و اين ((بت )) از همه بزرگتر است و شكستنش هم از همه مشكل تر است .تعقيب كنيد كه اگر نمى توانيد به تمام معنا بشكنيد- كه مى توانيد انشاءالله - مشغول باشيد به شكستن دست و پاى يك همچو بتى . اگر رهايش كنيد شما را به هلاكت مى كشاند. اين طور نيست كه ما را رها كند. ما يك معصيتى بكنيم ما را رها كند، يك كار ديگرى بكنيم زيادتر ما را رها كند. درجه به درجه پيش مى برد تا آنجايى كه اين انسان را از دست انسان مى گيرد اين يك مساءله طبيعى است شغل شيطان هم همين است (382).
موعظه 180: مناجات شعبانيه
مناجات شعبانيه از مناجات هايى هست كه اگر انسان دنبالش برود و فكر در او بكند، انسان را به يك جايى مى رساند. آن كسى كه اين مناجات را گفته و همه ائمه هم به حسب روايت مى خواندند، اينها، آنهايى بودند كه وارسته از همه چيز بودند، مع ذلك آن طور مناجات مى كردند، براى اينكه خودبين نبودند.هرچه بودند اين طور نبوده كه خودش را ببيند، كه حالا من امام صادق ام ديگر نه ! امام صادق عليه السلام مثل يك آدمى كه در معصيت غرق است مناجات مى كند براى اين كه مى بيند خودش هيچ نيست و هرچه هست نقص است و هرچه هست از اوست ، هرچه كمال است از اوست .خودش چيزى ندارد.هيچ كس چيزى ندارد. انبياء هم هيچى نداشتند، همه هيچ اند و اوست فقط، همه هم بدنبال او هستند، همه فطرت ها دنبال او هستند منتها چون ما محجوبيم ، نمى فهميم كه ما دنبال او هستيم ، آنهايى كه مى فهمند، آن ها وارسته مى شوند و مى روند سراغ همان معنا، اين كمال انقطاعى كه خواستند، اين كمال انقطاع همين است كه از همه اين چيزهايى كه هستش ، اصلش به كنار باشند(383).
موعظه 181: سركشى نفس
شما هم اگر بخواهيد انسان باشيد، ارزش انسانى داشته باشيد، براى شكم نباشد، براى شرف باشد كارهايتان ، براى انسانيت باشد، براى خدا باشد، اگر بخواهيد كه كارهايتان كه براى خدا باشد به نتيجه برسد، بايد دست از هواهاى نفسانى برداريد. شيطان از انسان دست بردار نيست .قسم خورده است براى خدا، من در ذهنم اين است كه به خدا تشر رفته است ، كه قسم خورده است كه نمى گذارم اينها چيزى بشوند الا عبادك منهم المخلصين شما با يك همچو دشمن قسم خورده اى مواجه هستيد، به جنگ او برويد (384). آقايان بايد مراقبه كنند، بايد مراقبت كنند خودشان را، از صبح تا عصر بايد مراقب خودشان باشند.نفس انسان سركش است يك آن از آن غافل شويم (نعوذبالله ) انسان را به كفر مى كشد اگر غافل بشود انسان .شيطان راضى نست به فكر ما، او كفر ما را مى خواهد، او مى خواهد همه را منتهى كند به كفر، منتها از معاصى كوچك مى گيرد و كم كم وارد مى كند در بزرگتر و كم كم در بزرگتر و كم كم بالاتر تا برسد به آنجا كه خدا نخواسته انسان را منحرف كند اصلا از اسلام بايد مراقبت كنيد آقا از خودتان بايد از اول صبح كه از خواب پا مى شويد يا اول اذان يا عشا يا قبل از اذان كه پا مى شويد از خواب طويل ، بايد مراقب خودتان باشيد(385).
موعظه 182: اغتنام از عمر و جوانى
هر قدر در جوانى انسان مهذب شد، شد اگر در جوانى خداى نخواسته مهذب نشد بسيار مشكل است كه در زمان كهولت و پيرى كه اراده ضعيف است و دشمن قوى ، اراده انسان ضعيف مى شود و جنود ابليس در باطن انسان قوى ، ممكن نيست ديگر آنوقت ، اگر هم ممكن باشد بسيار مشكل است . از حالا به فكر باشيد، از جوانى به فكر باشيد. الان هر قدمى كه شما برميداريد رو به قبر است . هيچ ، هيچ مطلبى ندارد، هيچ اشكالى ندارد و هر دقيقه اى كه از عمر شريف شما مى گذرد يك مقدارى به قبر و آن جايى كه از شما سؤ الات خواهند كرد و همه مسؤ ول خواهيم بود داريد نزديك مى شويد. فكر اين مطلب را بكنيد كه قضيه نزديك شدن به مرگ است و هيچ كس هم سند به شما نداده است كه 120 سال عمر بكنيد، 120 ساله نداريم . ممكن است 25 ساله انسان بميرد، ممكن است 50 ساله بميرد يا 60 ساله بميرد، هيچ سندى ندارد، ممكن است همين حالا خداى نخواسته ، سندى نيست ، بايد فكر كنيد، بايد در اين مطلب تاءمل كنيد، مراقبه كنيد،. اخلاق خودتان را مهذب كنيد مهذب تر كنيد. ان شاءالله (386).
موعظه 183: معاد مؤ من و كافر
ان الذين كفروا يتمتعون و ياءكلون كما تاءمل الانعام و النار مثوى لهم (387) اين ميزان است ، هر كس كه ملاحظه كرد كه در تمتعاتش ، در اكل و استفاده ها و لذائذش به افق حيوانى نزديك است يعنى مى خورد و لذت مى برد بدون اينكه تفكر كند كه از چه راهى بايد باشد، حيوان ديگر فكر اين نيست كه حلال است يا حرام است ، فكر اين نيست كه امت در گرفتارى هستند يا نيستند، آنهايى كه بدون اين تفكر، بدون يك قانونى بدون قانون اسلامى تمتع مى كنند و مى خورند، اينها اكلشان ، اكل حيوانى است و النار مثوى لهم در روايتى است كه از براى كافر هفت تا معاء است و از براى مؤ من معاء (388) واحد است . مؤ من يك معاء بيشتر ندارد و آن معاء قانون است . شكمش را، ساير لذائذش را تطبيق مى كند با قانون اسلام ، تخلف از قانون اسلام نمى كند اما آن كسى كه مؤ من نيست ، از راه شهوت مى خورد بدون اينكه تطبيق با قانون بكند اين يك معاء، از راه غضب مى خورد، اين هم يك معاء، مزدوج است بين هواى نفس و لذت و شهوت ، بين هواى نفس و غضب ، بين غضب و هواى نفس ، اين هم سه تا، اين 6 مزدوج است از هر سه هواى نفس و غضب شهوت ، مزدوج شد و از راه اينها اكل كرد، اين هفت تاء هفت معاء دارد. مؤ من بيش از يك معاء ندارد و آن معاءش از راه قانون است . اسلام هرچه فرموده است همان يك راه است ، اين جور نيست كه به غضب خودش ، به شهوت . همه اينها به دست مؤ من ايمان آوردند، همه قوا تابع قوه عقل شدند و عقل هم تابع شرع است (389).
موعظه 184: خودبينى
پسرم !
خودبينى را كه به فطرت الله تخمير شده اى درياب و از گرداب ضلالت امواج سهمگين خودبينى و خودخواهى نجات ده و به سفينه نوح كه پرتو ولايت الله است ركوب كن كه من ركبها نجى و من تخلف عنها هلك (390).فرزندم !كوشش كن كه در صراط مستقيم ، كه صراط الله است ، ولو لنگان لنگان حركت كنى ، و حركات و سكنات قلبى و قالبى را رنگ معنويت و الوهيت دهى (391).
موعظه 185: كسب همت و اراده :
عزيزم !
تحصيل كمال و زاد آخرت ، طلب وجديت مى خواهد و هرچه مطلوب ، بزرگتر باشد جديت در راه آن سزاوارتر است ، البته معرج قلب الهى و مقام تقرب جوار رب العزه با اين حال سستى و فتور و سهل انگارى دست ندهد، مردانه بايد قيام كرد تابه مطلوب رسيد(392). اكنون اين سردى و سستى كه در ما است از سردى فروغ ايمان و سستى بنياد آن است والا اگر اينهمه اخبار انبياء و اولياء عليهم السلام و برهان حكما و بزرگان قدس سره در ما ايجاد احتمال كرده بود، بايد بهتر از اين قيام به امر و كوشش در تحصيل كنيم (393).
موعظه 186: دستورالعمل عرفانى
پس ، برسالك طريق آخرت لازم و حتم است كه با هر جديتى هست معارف و مناسك خود را از تصرف شيطان و نفس اماره تخليص كند و با كمال دقت و تفتيش در حركات و سكنات و طلب و مطلوب خود غور كند و غايت سير و تحصيل و مبادى حركات باطنيه و تغذيات (394) روحيه را به دست آورد و از حيله هاى نفس و شيطان غفلت نكند و از دامهاى نفس اماره و ابليس ‍ غافل نشود، و در جميع حركات و افعال سوءظن كامل به خود داشته باشد و هيچ گاه آن را سر خود و رها نكند، چه بسا باشد كه با اندك مسامحه اى انسان را مغلوب كند و به زمين زند، سوق به هلاكت و فنا دهد... پس سالك طريق آخرت در هر رشته از رشته هاى دينى و طريقه اى از طريقه هاى الهى هست ، اولا بايد با كمال مواظبت و دقت ، چون طبيبى ، با محبت و پرستارى پرشفقت ، از حال خود مواظبت نمايد و عيوب سير و سلوك خود را تفتيش ‍ و مداقه كند و ثانيا در خلال آن از پناه بردن به ذات مقدس حق جل و علا در خلوات و تضرع و زارى به درگاه اقدس ذوالجلال غفلت نورزد(395).
موعظه 187: دقت در اعمال
اى عزيز!
امروز روز مهلت و عمل است ، انبياء آمدند، و كتابها آوردند و دعوتها نمودند با اين همه تشريفات و اين همه تحمل رنج و تعب كه ما را از خواب غفلت بيدار و از سكر طبيعت هشيار كنند و ما را به عالم نور و نشئه بهجت و سرور رسانند... تو به حال خود رحمى كن و از عمر خود نتيجه اى حاصل كن ، دقت در حال انبياء و اولياء كمل كن و اشتهاى كاذب و وعده هاى شيطان را پشت پازن ، مغرور گول شيطان مباش و فريب نفس اماره مخور كه تدليس بسيار دقيق است و هر امر باطلى را به صورت حق به انسان تعميه مى كنند و انسان را فريب مى دهند...بالجمله اين نيز از غرور شيطان است كه دست انسان را با طمع رحمت از رحمت كوتاه كند(396).
موعظه 188: صراط مستقيم
الحال ، قدرى با ناظر اعتبار انديشه كن ، و اهميت مقام و بزرگى موقف را با ديده بصيرت بنگر و با جديت تمام قيام به امر كن ، كليد در سعادت و درهاى بهشت و كليد در شقاوت و درهاى جهنم در اين دنيا در جيب خود تو است مى توانى درهاى بهشت و سعادت را به روى خود مفتوح كنى و مى توانى بخلاف آن باشى . زمام امر در دست تو است ، خداى تبارك و تعالى حجت را تمام و راههاى سعادت و شقاوت را نموده و توفيقات ظاهرى و باطنى را عطا فرموده ، آنچه از جانب او و اولياء او است تمام است ، اكنون نوبت اقدام ما است ، آنها راهنمايند و ما راهرو.آنها عمل خود را انجام دادند و به وجه احسن و عذرى باقى نگذاشتند و لمحه اى (397) كوتاهى نكردند، تو نيز از خواب غفلت برخيز و راه سعادت خود را طى كن و از عمر و توانايى خود استفاده نما كه اگر وقت بگذرد و اين نقد عمر و جوانى و گنج قوت و توانايى از دستت برود جبران ندارد(398).
موعظه 189: وظايف سالك
از وظايف بزرگ و سالك الى الله و مجاهد فى سبيل الله آن است كه در خلال مجاهده و سلوك از اعتماد به نفس بكلى دست كشد و جبلتا (399) متوجه به مسبب الاسباب و فطرتا متعلق به مبداء المبادى گردد و از آن وجود مقدس ، عصمت و حفظ طلب كند و به دست گيرى آن ذات اقدس ‍ اعتماد كند و در خلوات تضرع به حضرتش ببرد و اصلاح حالش را با كمال جديت در طلب بخواهد كه جز ذات مقدس او پناهى نيست (400).
موعظه 190: طلب رحمت
از جاى برخيز و از اين بيت مظلمه طبيعت و عبورگاه تنگ و تاريك دنيا هجرت كن و زنجيرها و سلسله هاى زمان را بگسلان و از اين زندان ، خود را نجات ده و طائر قدس را به محفل انس پرواز ده .

تو را ز كنگره عرش مى زنند صفير
ندانمت كه در اين دامگه چه افتاده است (401).
پس ، ((عزم )) خود را قوى كن و اراده خويش را محكم نما كه اول شرط سلوك عزم است و بدون آن راهى را نتوان پيمود و به كمالى نتوان رسيد و شيخ بزرگوار شاه آبادى (402) روحى فداه آن را مغز انسانيت تعبير مى كردند... بزرگتر رحمت هاى الهى قرآن است ، تو اگر به رحمت ارحم الراحمين طمع دارى و آرزوى رحمت واسعه دارى ، از اين رحمت واسعه استفاده كن طريق وصول به سعادت را باز نموده و چاه را از راه روشن فرموده تو خود به پاى خود در چاه مى افتى و از راه معوج مى شوى ، رحمت را چه نقصانى است ؟اگر ممكن بود طريق خير و سعادت را به مردم به طور ديگر نشان بدهند، مى دادند (403).
موعظه 191: پرهيز از خود اتكايى
پس بهتر آن است كه سالك الى الله پاى سلوك خود را بشكند و از اعتماد به خود و ارتياض و عمل خود يكسره برائت جويد و از خود و قدرت و قوت خود فانى شود و فنا و اضطرار خود را هميشه در نظر گيرد تا مورد عنايت شود و راه صدساله را با جذبه ربوبيت يك شبه طى نمايد و لسان باطن و حالش در محضر قدس ربوبيت با عجز و نياز عرض كند: امن يجيب المضطر اذا دعاه و يكشف السوء (404).
موعظه 192: مواظبت از وقت نماز
اى عزيز!
تو نيز به قدر و ميسور و مقدار مقدور اين وقت مناجات را غنيمت شما و به آداب قلبيه آن قيام كن و به قلب خود بفهمان كه مايه حيات ادبى اخروى و سرچشمه فضائل نفسانيه و راءس المال كرامات غير متناهيه به مراودات و مؤ انست با حق است و مناجات با او، خصوصا نماز كه معجون روحانى ساخته شده با دست جمال و جلال حق است و از جميع عبادات جامعتر و كامل تر است .پس از اوقات آن حتى الامكان محافظت كن ، و اوقات آن را انتخاب كن كه در آن نورانيتى است كه در ديگر اوقات نيست و اشتغالات قلبيه خود را در آن اوقات كم كن بلكه قطع كن ، و اين حاصل شود، به اينكه اوقات خود را موظف و معين كنى و براى نماز كه متكفل حيات ابدى تو است ، وقتى خاص تعيين كنى كه در آن وقت كارهاى ديگرى نداشته باشى و قلب را تعلقات نباشد و نماز را با امور ديگر مزاحم قرار مده تا بتوانى قلب را راحت و حاضر كنى (405).
موعظه 193: انصراف از غير خدا
اى عزيز!
اين كه قلوب بيچاره ما از حلاوت ذكر حق تعالى محروم است و لذت مناجات آن ذات مقدس در ذائقه روح ما وارده نشده و از وصول به قرب درگاه ، محتجب و از تجليات جمال و جلال محروميم ، براى آن است كه قلوب ما معلل و مريض است و توجه به دنيا و اخلاد به ارض و احتجاب به حجب مظلمه طبيعت ، ما را از معرفت كبرياى حق و انوار جمال و جلال محجوب نموده تا نظر ما به موجودات نظر ابليسى استقلالى است ، از شراب وصل نخواهيم چشيد و به لذت مناجات نايل نخواهيم شد تا در عالم وجود، عزت و كبريا و عظمت و جلال براى كسى مى بينيم و در حجاب بتهاى تعنيات خليفه هستيم ، سلطان كبرياى حق جل جلاله در قلب ما تجلى نكند(406).
موعظه 194: تنبيه عرفانى
افسوس ! كه ما اهل غفلت و سكر طبيعت و مغروران بى مايه در تمام امور دست نشانده شيطان پليد هستيم ، و هيچگاه از خواب گران و نسيان بى پايان بيرون نمى آييم ، و استفادت ما از مقامات و معارف ائمه هدى عليهم السلام به قدرى كم و ناچيز است كه به حساب درست نيايد و از تاريخ حيات آنها به قشر و صورت اكتفا كرديم ... پس ، با هر رياضتى است به الوهيت را به قلب برساند و از كعبه دل بتهاى بزرگ و كوچك را كه به دست تصرف شيطان و نفس اماره تراشيده شده در هم شكند و فرو ريزد تا لايق حضور حضرت قدس گردد و تا بتهاى حب دنيا و شئون دنيويه در كعبه دل است ، سالك را راه به مقصد نيست (407).
موعظه 195: موعظه اى حسنه
اى عزيز!
اكنون كه فرصت است و سرمايه عمر عزيز در دست است و طريق سلوك الى الله مفتوح است و درهاى رحمت حق باز است ، و سلامتى و قوت اعضاء قوا برقرار است و دارالزرع عالم ملك برپا است همتى كن و قدر اين نعم الهيه را بفهم و از آنها استفاده نما و كمالات روحانيه و سعادات ازليه و ابديه را تحصيل كن و از اين همه معارف كه قرآن شريف آسمانى و اهل بيت عصمت عليهم السلام در بسيط ارض طبيعت مظلمه بسط دارند و عالم را به انوار ساطعه الهيه روشن فرمودند تو نيز بهره اى بردار، و ارض طبيعت مظلمه خود را به نور الهى روشن كن و چشم و گوش و لسان ديگر قواى ظاهره و باطنه خود را به نور حق تعالى منور كن و تبديل اين ارض ظلمانى را به ارض نورانى ، بلكه آسمان عقلانى كن . يوم تبدل الارض غير الارض ‍ (408) و اشرقت الارض بنور ربها (409) .
موعظه 196: در توحيد افعالى
عزيزا!
جميع علوم ، عملى است . حتى علم التوحيد را نيز اعمالى است قلبيه و قالبيه .توحيد تفعيل است و آن كثرت را به وحدت برگرداندن است و اين از اعمال روحيه و قلبيه است تا در كثرات افعاليه واقعى و سبب حقيقى را نشناختى و ديده حق بين پيدا نكردى و خدا را در طبيعت نديدى و جهات كثرات طبيعيه و غير طبيعيه را فانى در حق و افعال او نكردى و سلطان وحدت فاعليت حق در قلبت علم نيفراشته ، از خلوص و اخلاص و صفا و تصفيه بكلى دور و از توحيد مهجورى . تمام رياهاى افعاليه و اكثر رياهاى قلبيه از نقصان توحيد افعالى است (410).
موعظه 197: تطبيق خود با قرآن
يكى از آداب مهمه قرائت قرآن كه انسان را به نتايج بسيار مهم و استفادات بى شمار نائل كند ((تطبيق )) است و آن چنان است كه در هر آيه از آيات شريفه تفكر مى كند، مفاد آن را با حال خود منطبق كند و نقصان خود را به وسيله آن مرتفع كند و امراض خود را بدان شفا بدهد. مثلا در قصه شريفه آدم عليه السلام ببيند سبب مطرود شدن شيطان از بارگاه قدس با آن همه سجده ها و عبادت هاى طولانى چه بوده ، خود را از آن تطهير كند، زيرا مقام قرب الهى جاى پاكان است (411).
موعظه 198: مؤ انست با ذكر الله
اى عزيز!
قلب را به آداب عبوديت ماءنوس كن و به ذائقه روح حلاوت ذكر خدا را بچشان و اين لطيفه اليه در ابتداء امر به شدت تذكر و انس با ذكر حق حاصل شود، ولى در ذكر، قلب مرده ، نباشد و غفلت بر آن مستولى نشود و چون با تذكر، قلب را ماءنوس نمودى ، كم كم عنايات ازليه شامل حالت گردد و فتح ابواب ملكوت بر قلبت گردد (412).
موعظه 199: شناخت دشمن شناسى يا شيطان شناسى است .
بالجمله ، آنچه تو را از حق باز دارد و از اجمال جميل محبوب جل جلاله محجوب كند شيطان تو است ، چه در صورت انسان باشد يا جن و آنچه كه به آن وسيله تو را از اين مقصد و مقصود بازدارند دامهاى شيطانى است ، چه از سنخ مقامات و مدارج باشد يا علوم و كمالات يا حرف و صنايع يا عيش ‍ و راحت يا رنج و ذلت يا غير اينها و ينها عبارت از دنياى مذمومه است و به عبارت ديگر، تعلق قلب ، به غير حق ، دنياى او است و آن مذموم و دام شيطان است و استعاذه از آن بايد كرد(413).
موعظه 200: همت بلند و اراده قوى
و بدان كه سالك الى الله و مجاهد فى سبيل الله نبايد به حد علمى اين معارف قناعت كند و تمام عمر را صرف استدلال كه حجاب بلكه اعظم است كند، چون كه طى اين مرحله با پاى چوبين (414) بلكه با مرغ سليمان (415) نيز نتوان كرد، اين وادى وادى مقدسين است و اين مرحله مرحله وارستگان . تا خلع نعلين حب جاه و شرف و زن و فرزند نشود و القاء عصاى اعتماد و توجه به غير از يمن نگردد، به وادى مقدس كه جايگاه مخلصان و منزلگاه مقدسان است قدم نتوان گذاشت (416).
موعظه 201: مقايسه خود با قرآن كريم
پس ، وظيفه سالك الى الله آن است كه خود را به قرآن شريف عرضه دارد و چنانچه ميزان در تشخيص صحت و عدم صحت و اعتبار ولااعتبار حديث آن است كه آن را به كتاب خدا عرضه دارند و آن چه مخالف آن باشد باطل و زخرف شمارند، ميزان در استقامت و اعوعاج و شقاوت و سعادت آن است كه در ميزان كتاب الله درست و مستقيم درآيد و چنانچه خلق رسول الله قرآن است ، خلق خود را با قرآن بايد متوافق كند تا باخلق ولى كامل نيز مطابق گردد و خلقى كه مخالف كتاب الله است ، زخرف و باطل است و همچنين جميع معارف و احوال قلوب و اعمال باطن و ظاهر خود را بايد با كتاب خدا تطبيق كند و عرضه دارد تا به حقيقت قرآن متحقق گردد و قرآن صورت باطنى او گردد(417).
موعظه 202: التجاء به حق تعالى
اى عزيز!
قنوت ، دست شستن از غير حق و اقبال تام به عز ربوبيت پيدا كردن است و كف خالى و سؤ ال به جانب غنى مطلق دراز نمودن است و در اين حال انقطاع ، از بطن و فرج سخن راندن و از دنيا ياد كردن ، كمال نقصان و تمام خسران است .
جانا! اكنون كه از وطن خود دور افتادى و از مجاورت احرار محجور شدى و گرفتار اين ظلمتكده پررنج و محنت گرديدى ، خود چون كرم ابريشم بر خود متن .
عزيرا! خداى رحمن فطرت تو را نور معرفت و نار عشق تخمير نموده و به انوارى چون انبياء و عشاقى مانند اولياء مؤ يد فرموده ، اين نار را به خاك و خاكستر دنياى دنى مكدر ننما، باشد كه اگر توجهى به وطن اصلى كنى و انقطاع به حق را از جانب حق طلب كنى و حالت هجران و حرمان خود را با دلى دردناك به عرضش برسانى و احوال بيچارگى و بينوايى و گرفتارى خويش را اظهار كنى مددى غيبى رسد و دستگيرى باطنى شود و جبران نقايص گردد. اذ من عادته الاحسان و من شيمته التفضل (418)
موعظه 203: شناخت نفس
نردبان همه حقايق از براى عارف سالك همانا معرفت نفس است پس بر تو باد كه اين معرفت را بدست آورى كه شناخت نفس كليد همه كليدها و چراغ ها است و هر كس كه خود را شناخت پروردگار خود را شناخته است (419).
موعظه 204: خدمت به دين خدا
و با مجاهده و تحكيم مبانى تقوا، حب دنيا و نفس را كه راءس تمام خطيئات است از قلب خود خارج نمايند تا مشكلات زندگى بر آنها آسان شود و شدايد در راه خدمت به حق تعالى و احكام مقدسه اسلام در ذايقه آنها شيرين گردد(420).
اين دنيا چه خوش و چه خاموش خواهد گذشت و همه به سوى او دار جزا خواهيم رفت ، چه بهتر كه عمر كوتاه در راه خدمت به اسلام و مسلمين مصرف كنيم تا در پيشگاه مقدس حق تبارك و تعالى سرافراز و در سلك خدمتگزاران درآييم (421).
اين دنيا با همه فريبندگى بر ما و شما خواهد گذشت ، چه بهتر كه اين عمرهاى كوتاه و وقت هاى كم ، صرف در خدمت به اسلام و مسلمين و استخلاص ممالك اسلامى تحت فشار ظلم و استعمار و استبداد گردد(422).
اگر انسان به وظيفه الهيه موفق شود نتيجه حاصل است ، چه به نتيجه منظوره برسد يا نه ... چه بسيار شود كه خداوند تعالى به واسطه عناياتى خاصه كه دارد، انسان را مبتلا مى كند به امورى كه قهرا توجه او را به ذات اقدس خود جلب كند و چه بسا كه رحمت ها به صورت قهر و غضب جارى مى گردد(423).
  

next page

fehrest page

back page