... تا آنجا كه مى فرمايد :
پس نسل آينده اين اُمّت به چه كسى پناه ببرد ؟ در حالى كه نشانه هاى ملّت كهنه
و مندرس شده ، و اُمّت به تفرقه و اختلاف گراييده كه برخى ، برخى ديگر را تكفير
مى نمايند ، در حالى كه خداى متعال مى فرمايد :
( وَلاَ تَكُونُوا كَالَّذِينَ تَفَرَّقُوا وَاخْتَلَفُوا مِن بَعْدِمَا جَاءَهُمُ
الْبَيِّنَاتُ )(89) .
مانند كسانى كه پس از آمدن نشانه هاى آشكار پراكنده شده و اختلاف نمودند ، نباشيد .
پس چه كسى براى ابلاغ حجّت و تأويل و توجيه حكم مورد اعتماد است جز اهل كتاب
و فرزندان امامان هدايتگر ، و چراغهاى روشن در تاريكيها ، كسانى كه خدا به وسيله
آنها بر بندگانش احتجاج فرموده و مردم و مخلوقات را بدون حجّت رها نكرده است ؟
آيا آنان را مى شناسيد و يا مى يابيد جز از فروع شجره مباركه و باقى مانده
برگزيدگان ، كه خداى متعال هر نوع رجس و پليدى را از آنها دور كرده و آنها را پاك
و پاكيزه قرار داده و از همه آفتها دور ساخته ، و مؤدّت و محبّت آنها را در قرآن
فرض و لازم شمرده است ؟
آيه ششم :
( أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللهُ مِن فَضْلِهِ )(90) .
آيا به خاطر آنچه خدا از فضلش به مردم عطا فرموده ، مورد حسادت قرار مى گيرند ؟
ابوالحسن مغازلى از امام باقر (عليه السلام) روايت مى كند كه امام (عليه السلام)
در مورد اين آيه شريفه فرمود .
نحن الناس والله !(91) .
سوگند به خدا ماييم آن مردمانى كه مورد حسادت قرار مى گيرند .
آيه هفتم :
( وَمَا كَانَ اللهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَأَنْتَ فِيهِمْ )(92) .
مادامى كه تو ( اى پيامبر ) در ميان اُمّت هستى خداى آنها را مورد عذاب و شكنجه
قرار نمى دهد .
نويسنده گويد : رسول گرامى اسلام (صلى الله عليه وآله) به اين امر در اهل
بيت (عليهم السلام) خودش نيز اشاره فرموده ، كه آنها موجب امنيّت و آرامش اهل زمين
هستند چنانچه خود حضرتش موجب امنيّت اُمّت بودند ، البته در اين مورد احاديث
فراوانى نقل شده كه به برخى از آنها اشاره مى نماييم از جمله پيامبر خدا (صلى الله
عليه وآله) ، فرمود .
النجوم أمان لأهل السماء ، وأهل بيتي أمان لاُمّتي(93) .
ستارگان موجب امان و آرامش اهل آسمان هستند ، و ا هل بيت من موجب امان و امنيّت
اُمّت من هستند .
و در روايت ديگرى آمده كه رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) فرمود .
أهل بيتي أمان لأهل الأرض ، فإذا هلك أهل بيتي جاء أهل الأرض من الآيات ما كانوا
يوعدون(94) .
اهل بيت من باعث امنيّت اهل زمين هستند ، و زمانى كه اهل بيتم از دنيا بروند ،
نشانه هايى بر اهل زمين خواهد آمده كه وعده داده شده اند .
در روايت ديگرى از احمد نقل شده است كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود .
فإذا ذهبت النجوم ذهب أهل السماء ، وإذا ذهب أهل بيتي ذهب أهل الأرض(95) .
هنگامى كه ستارگان از بين بروند اهل آسمان از بين خواهند رفت ، و چون اهل بيت من
بروند اهل زمين از بين خواهند رفت .
ودر روايتى كه حاكم آن را به شرط شيخين صحيح دانسته ، آمده است كه پيامبر
خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود .
النجوم أمان لأهل الأرض من الغرق ، وأهل بيتي أمان لاُمّتي من الاختلاف ، فإذا
خالفتها قبيلة من العرب اختلفوا فصاروا حزب ابليس(96) .
ستارگان وسيله حفظ زمين از غرق شدن هستند ، واهل بيت من موجب حفظ اُمّت من ، از
اختلافند ، زمانى كه قبيله اى از عرب با آنان مخالفت نمايند ، پراكنده شده و از حزب
شيطان مى گردند .
و در عدّه اى از طُرق حديثى كه برخى ، برخى ديگر را تقويت مى كنند ، آمده است كه
پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود .
إنّما مثل أهل بيتي فيكم كمثل سفينة نوح من ركبها نجا(97) .
همانا مثل اهل بيت من در ميان شما ، مانند كشتى نوح (عليه السلام) است ، هر كه سوار
آن شود ، نجات خواهد يافت .
و در روايت مسلم آمده است .
ومن تخلّف عنها غرق(98) .
و هر كه از آن تخلف نمايد غرق خواهد شد .
و در روايت ديگرى به جاى «غرق» : «هلك» آمده است(99) .
إنّما مثل أهل بيتي فيكم كمثل باب حطّة في بني إسرائيل ، من دخله غفر له(100) .
همانا مثل اهل بيت من ، در بين شما مانند باب حطّه بنى اسرائيل است ، هر كه در آن
وارد شود آمرزيده خواهد شد .
آنگاه نويسنده سخن خود را چنين ادامه مى دهد .
برخى گويند : احتمال دارد مراد از اهل بيت (عليهم السلام) كه امان مردم هستند ;
علما و دانشمندان از خاندان رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) باشند ، زيرا آنها
هستند كه مانند ستارگان وسيله هدايت و راهنمايى مردم هستند ، و آنها هستند كه چون
غروب كنند ، بر اهل زمين آيات و نشان هايى كه وعده داده شده ، مى آيد ، و اين به
هنگام ظهور حضرت مهدى (عليه السلام) است ، چرا كه در بخشهاى آينده خواهد آمد كه :
حضرت عيسى (عليه السلام)پشت سر حضرت مهدى (عليه السلام) نماز خواهد خواند ، و دجّال
را در زمانش خواهد كشت ، و پشت سر اين ، آيات و نشانه هاى الهى پى درپى پديد خواهد
آمد .
آنگاه خاطر نشان مى سازد : اين كه رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) آنان را به
سفينه تشبيه نمود ، به جهت آن است كه در گذشته نيز گفتيم : كسى كه آنها را دوست
بدارد ، و بزرگ بشمارد ـ به سبب سپاس گذارى از نعمتى كه پيامبر (صلى الله عليه
وآله) به آنان داده است ـ و از هدايت علماى آنها بهره مند شود ، از تاريكهاى
مخالفان در امان خواهد ماند ، و كسى كه از اين تخلّف ورزد ، در درياى كفران نعمت
غرق شده و در ميان امواج توفان هلاك خواهد شد .
گفتنى است كه : در حديثى نقل كرديم كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود .
أنّ مَن حفظ حرمة الإسلام ، وحرمته (صلى الله عليه وآله) ، وحرمة رحمه حفظ الله
تعالى دينه ودنياه ، ومن لم يحفظ ذلك لم يحفظ دنياه ولا آخرته .
كسى كه حرمت اسلام ، و حرمت پيامبر (صلى الله عليه وآله) و حرمت خاندان وى را نگه
دارد ، خدا نيز دين و دنياى او را نگاه مى دارد ، و كسى كه اين احترام و حرمت را
مراعات ننمايد خدا دنيا و آخرت او را حفظ نمى كند .
و در حديثى آمده است كه رسول گرامى (صلى الله عليه وآله) فرمود .
يرد الحوض أهل بيتي ومن أحبّهم من اُمّتي كهاتين السبّابتين(101) .
اهل بيت من و دوستان آنها از اُمّتم مانند دو انگشت سبابه كنار هم وارد حوض كوثر
خواهند شد .
و شاهد بر اين سخن ، گفتار رسول گرامى (صلى الله عليه وآله وسلم) است كه
مى فرمايد .
المرء مع من أحبّ(102) ;
شخص با آنچه كه دوست دارد محشور مى شود .
آنگاه نويسنده مى گويد : و اين كه پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) آنان را به
«باب حطّه بنى اسرائيل» تشبيه نمود ، از آن جهت كه خداى متعال ورود از اين در را ـ
كه در « اريحا » يا « بيت المقدس » بود ـ با تواضع و استغفار سبب آمرزش قرار داد ،
از اين رو در ميان اين اُمّت نيز مودّت و محبّت اهل بيت (عليهم السلام) را سبب
غفران و آمرزش آنها قرار داد ، البته در اين مورد به زودى سخن خواهيم گفت(103) .
مترجم گويد : وبدينسان نويسنده متعصّب به فضايل وكمالات اهل بيت (عليهم
السلام)اعتراف نموده ، و آنها را سبب غفران و آمرزش اُمّت مى شمارد .
آيه هشتم :
( وَإِنِّي لَغَفَّارٌ لِمَن تَابَ وَآمَنَ وَعَمِلَ صَالِحاً ثُمَّ
اهْتَدَى )(104) .
همانا من آمرزنده كسى كه توبه كند و ايمان آورده و عمل شايسته انجام دهد آنگاه
هدايت يابد ، هستم .
ثابت بنانى در تفسير اين آيه شريفه گويد : منظور از هدايت در اين آيه ، هدايت به
ولايت اهل بيت پيامبر (عليهم السلام) است(105) .
البته قريب به همين مضمون از امام باقر (عليه السلام) نيز روايت شده است(106) .
و ديلمى نيز در يك حديث مرفوعى آورده كه پيامبر (صلى الله عليه وآله) فرمود .
إنّما سمّيت ابنتي فاطمة (عليها السلام) لأنّ الله تعالى فطمها ومحبّيها من
النار(107) .
همانا دخترم فاطمه (عليها السلام) فاطمه ناميده شد ، چرا كه خداى متعال او و
دوستدارانش را از آتش جدا كرده است .
احمد نيز در حديثى نقل كرده : پيامبر اسلام (صلى الله عليه وآله) دست
حسنين (عليهما السلام) را گرفت ، وفرمود .
من أحبّني وأحبّ هذين وأحبّ أباهما واُمّهما كان معي في درجتي يوم القيامة(108) .
كسى كه مرا و اين دو فرزندم و پدر و مادر آنها را دوست داشته باشد ، در روز قيامت
در درجه من خواهد بود .
در عبارت ترمذى آمده است .
وكان معي في الجنّة(109) .
ومعناى معيّت وهمراهى در اينجا ، همان همراهى قرب و شهود است ، نه همراهى مكان
ومنزل(110) .
ابن سعد از على (عليه السلام) نقل كرده كه حضرتش فرمود .
أخبرني رسول الله (صلى الله عليه وآله) أنّ أوّل من يدخل الجنّة أنا وفاطمة والحسن
والحسين (عليهم السلام) .
قلت : يا رسول الله ! فمحبّونا ؟
قال : من ورائكم(111) .
پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) به من خبر داد : اوّلين كسانى كه وارد بهشت
مى شوند : من ، فاطمه ، حسن و حسين (عليهم السلام) هستيم .
عرض كردم : اى رسول خدا ! پس دوستان ما چطور ؟
فرمود : آنها پشت سر شما وارد بهشت مى شوند .
آنگاه نويسنده روايتى را از طبرانى چنين نقل مى كند .
در روز جنگ بصره (جنگ جمل) مقدارى طلا و نقره نزد حضرتش به غنيمت آوردند ، حضرت
فرمود .
أبيضاً وأصفراً ، غرّي غيري ، غرّي أهل الشام غداً إذا ظهروا عليك;
اى طلاها و نقره هاى سرخ و سفيد ! غير از من را گول بزنيد ، شما اهل شام را كه فردا
بر تو آشكار خواهند شد ، گول بزنيد .
اين سخن به مردم گران آمد، واين جريان به سمع مبارك حضرتش رسيد، حضرت مردم را به
سوى خود خواند ، مردم در برابر حضرت اجتماع كردند ، آنگاه فرمود .
إنّ خليلي (صلى الله عليه وآله) قال : يا عليّ ! إنّك ستقدم على الله تعالى وشيعتك
راضين مرضيّين ، ويقدم عليه عدوّك غضاباً مقمَحين .
ثمّ جمع عليّ يده إلى عنقه يريهم الإقماح(112) .
همانا دوستم رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود : اى على ! تو وشيعه تو به زودى
خداى را با خوشنودى ملاقات خواهيد نمود ، و دشمنان تو با خشم و دست بسته به گردن ،
خدا را ملاقات خواهند نمود .
آنگاه دستان مبارك خود را بر گردن خويش گذاشت تا معنى دست بسته بودن به گردن را به
آنها نشان دهد .
نويسنده پس از آن كه در وصف شيعه به افراط و تفريط مبتلا مى شود ، و در بيان
محبّ سر در گم است و تلاش مى نمايد تا دامن آلوده به جنايات معاويه را پاك سازد ،
از تحيّر ، روايت معروف همام را كه اميرمؤمنان على (عليه السلام) در وصف شيعه
پرداخته ، نقل مى نمايد و مى گويد .
روزى حضرتش از ميان جمعى عبور مى فرمود كه به سرعت براى احترام حضرت برخاستند .
حضرت فرمود : شما چه كسانى هستيد ؟
گفتند : اى اميرمؤمنان ! از شيعيان شما هستيم .
حضرت براى آنها دعاى خير كرده فرمود : چه شده كه من نشانه هاى شيعيانم و زينت
دوستانم را در شما نمى بينم ؟
آنها از شرم سكوت كردند ، شخصى از آنها گفت : قسم مى دهم به كسى كه شما اهل بيت
را گرامى نمود و شما را مخصوص گردانيد و به شما عطا فرمود ! از شما درخواست
مى نمايم كه اوصاف شيعيان را براى ما بيان نماييد .
حضرت فرمود .
شيعتنا هم العارفون بالله ، العاملون بأمر الله ، أهل الفضائل ، الناطقون بالصواب ،
مأكولهم القوت ، وملبوسهم الإقتصار ، ومشيهم التواضع ، نجعوا لله بطاعته ، وخضعوا
إليه بعبادته ، مضوا غاضّين أبصارهم عمّا حرّم الله تعالى عليهم ، رامقين أسماعهم
على العلم بربّهم ، نزلت أنفسهم منهم في البلاء كالّذي نزلت منهم في الرخاء ، رضوا
عن الله بالقضاء .
فلو لا الآجال الّتي كتب الله لهم لم تستقرّ أرواحهم في أجسادهم طرفة عين شوقاً إلى
لقاء الله تعالى والثواب ، وخوفاً من أليم العقاب ، عظم الخالق في أنفسهم ، وصغر ما
دونه في أعينهم ، فهم والجنّة كمن رآها ، فهم على أرائكها متّكئون ، وهم والنار كمن
رآها فهم فيها معذّبون .
صبروا أيّاماً قليلة فأعقتهم راحة طويلة ، أرادتهم الدنيا فلم يريدوها وطلبتهم
فأعجزوها .
أمّا الليل فصافّون أقدامهم ، تالون لأجزاء القرآن ترتيلاً ، يعظون أنفسهم
بأمثاله ، ويستشفون لدائهم بدوائه تارة ، وتارة يفرشون جباهم وأكفّهم وركبهم وأطراف
أقدامهم ، تجري دموعهم على خدودهم ، يمجّدون جبّاراً عظيماً ، ويجأرون إليه في فكاك
رقابهم ، هذا ليلهم .
وأمّا نهارهم ; فحكماء علماء ، بررة أتقياء ، برأهم خوف بارئهم ، فهم كالقداح
تحسبهم مرضى ، أو قد خولطوا وما هم بذلك ، بل خامرهم من عظمة ربّهم وشدّة سلطانه ما
طاشت له قلوبهم ، وذهلت منه عقولهم ، فإذا أشفقوا من ذلك بادروا إلى الله تعالى
بالأعمال الزاكية ، لا يرضون له بالقليل ، ولا يستكثرون له الجزيل .
فهم لأنفسهم متّهمون ، ومن أعمالهم مشفقون ، ترى لأحدهم قوّة في دين وحزماً في
لين ، وإيماناً في يقين ، وحرصاً على علم ، وفهماً في فقه ، وعلماً في حلم ، وكيساً
في قصد ، وقصداً في غنىً ، وتجمّلاً في فاقة ، وصبراً في مشقّة ، وخشوعاً في
عبادة ، ورحمة لمجهود ، وإعطاءً في حقّ ، ورفقاً في كسب ، وطلباً في حلال ، ونشاطاً
في هدى ، واعتصاماً في شهوة .
لا يغرّه ما جهله ، ولا يدع إحصاء ما عمله ، يستبطئ نفسه في العلم ، وهو من صالح
عمله على وجل ، يصبح وشغله الذكر ، ويمسي وهمّه الشكر ، يبيت حذراً من سنة الغفلة ،
ويصبح فرحاً بما أصاب من الفضل والرحمة ، ورغبته فيما يبقى ، وزهادته فيما يفنى .
قد قرن العلم بالعمل ، والعلم بالحلم ، دائماً نشاطه ، بعيداً كسله ، قريباً أمله ،
قليلاً زلله ، متوقّعاً أجله ، عاشقاً قلبه ، شاكراً ربّه ، قانعة نفسه ، محرزاً
دينه ، كاظماً غيظه ، آمناً منه جاره ، سهلاً أمره ، معدوماً كبره ، بيّناً صبره ،
كثيراً ذكره ، لا يعمل شيئاً من الخير رياءً ولا يتركه حياءً ، اولئك شيعتنا
وأحبّتنا ومنّا ومعنا ، ألا هؤلاء شوقاً إليهم .
فصاح بعض من معه ـ وهو همام بن عَباد بن خيثم وكان من المتعبّدين ـ صيحة فوقع
مغشيّاً عليه فحرّكوه فإذا هو فارق الدنيا ، فغُسّل ، وصلّى عليه أمير
المؤمنين (عليه السلام) ومن معه(113) .
همانا شيعيان ما عارفان به خدا و عاملان به امر خدا هستند ، آنها اهل فضايل ،
گفتارشان درست ، غذاى آنها به اندازه ، لباسشان ميانه روى و اعتدال ، و رفتارشان بر
پايه تواضع است ، از خدا به اطاعتش طلب مى نمايند ، و با پرستش و عبادت در برابر او
خاضع اند ، ديده هاى خودشان را بر آنچه كه خدا حرام كرده ، فرو مى بندند ،
و گوشهايشان شنواى دانشى كه از پروردگارشان است ، زندگى آنها در سختى جهان همانند
زندگى آنها در آسايش و رفاه است و از خدا به قضاى حضرتش خشنود هستند .
اگر نبود مدّت زمانى كه پروردگار بر آنان معيّن كرده ارواحشان از شوق ملاقات خداى
متعال و رسيدن به ثواب ، و ترس از عذاب در يك چشم بهم زدن از كالبدشان خارج مى شد .
خداوند در نزد آنان بزرگ و غير او در ديدگانشان كوچك و حقيرند ، آنها اعتقادشان
نسبت به بهشت مثل كسى است كه آنجا را ديده در حالى كه به تختهاى آن تكيه داده
باشد ، و دوزخ را چنان باور دارند مثل آن كه آن را ديده و در آن عذاب مى كشند .
روزهاى اندكى ، صبر را پيشه خود قرار مى دهند ، در پى آن به آسايشى طولانى دست
مى يابند ، دنيا آنها را طلبيد ولى آنها آن را نخواستند ، و دنيا آنها را خواست ولى
آنها آن را عاجز كردند .
اما در هنگام شب ، روى پاى خود مى ايستند ، و جزء جزء قرآن را به صورت ترتيل تلاوت
مى نمايند ، و با امثال آن خودشان را موعظه مى نمايند ، وگاهى دردهاى خودشان را با
آن شفا مى دهند و گاهى پيشانى ، كف ، پا و اطراف قدمهايشان را بر زمين مى نهند ،
اشك چشمانشان بر گونه هايشان جارى است ، و خداى جبّار بزرگ را تمجيد مى نمايند ،
و براى رهايى خودشان از عذاب ، به او پناه مى برند ، اين شب آنهاست .
وامّا در هنگام روز ، دانشمندان حكيم و نيكان و پرهيزكارانند ، ترس از خدا آنها را
مثل تير تراشيده نازك ، نحيف و لاغر كرده كه گويا آنها بيمارند يا اين كه در عقل
آنها خللى وارد شده ، و چنين نيستند ، بلكه عظمت پروردگارشان وشدّت سلطنت او ، آنها
را چنين كرده ، كه قلبهاى آنها را از كار انداخته ، وعقل آنها را از بين برده است .
چون در اين باره نگران شدند به سوى خدا با اعمال پاك مبادرت مى نمايند، و آنها به
اعمال كم راضى نيستند ، واعمال زيادشان را زياد نمى دانند .
آنها همواره نفس خويش را متّهم مى كنند ، و در باره كارهاى خود نگرانند.
(از نشانه هاى آنان) اين كه مى بينى در دين نيرومند و در استقامت و پايدارى نرم
و ملايم ، در ايمان به سرحدّ يقين ، ودر كسب علم حريص ، و دين را مى فهمد ، علم را
با بردبارى آميخته ، و زيرك در ميانه روى ، و ميانه رو در بى نيازى ، و در ندارى
متجمّل ، و در مشقّت شكيبا ، و در عبادت خاشع ، و در دست رنج خود ترحم مى كند ، و
حق را عطا مى نمايد ، و به آرامى كسب مى كند ، و در طلب روزى حلال است ، و در رفتن
به راه هدايت نشاط دارد ، و در شهوت كنترل دارد .
ستايشِ انسان جاهل او را مغرور نمى كند ، و حساب عمل خود را دارد ، نفسش را براى
كسب علم شتابان مى نمايد ، و از بهترين عملش ترسان است ، شب را به صبح مى رساند در
حالى كه شغلش ذكر است ، روز را به شب مى رساند و همّتش شكر است ، شب را با ترس از
خواب غفلت مى گذراند ، و صبح شادمان است به آنچه خدا از فضل و رحمتش به او
مى رساند ، رغبت او در چيزهايى است باقى مى ماند ، و زهد او به چيزى است كه فانى
مى شود .
علم را مقرون عمل كرده ، و با حلم مخلوط نموده است ، نشاط او دائمى است ، و از
كسالت دور است ، آرزوى او نزديك و لغزش او اندك است ، در انتظار اجلش است ، و قلب
او عاشق ، و شكرگزار پروردگارش است ، و نفسش قانع است، واز دين خود مواظبت مى كند،
وخشم خود را فرومى برد.
همسايه اش از او در امان است ، كار او آسان ، كبر ندارد ، و صبر و شكيبايى او
آشكار ، و ذكر او زياد است ، چيزى از كارهاى خير را ريايى انجام نمى دهد ، و آنها
را به خاطر خجالت و شرمندگى ترك نمى كند .
آنان شيعيان و دوستان ما و از ما و با ما هستند ، آگاه باشيد ! آنان كسانى هستند كه
من مشتاق آنانم .
در اين هنگام يكى از ياران حضرت بنام همام بن عباد بن خيثم كه از متعبدين بود ،
صيحه اى زد و بيهوش شد ، و چون او را حركت دادند ديدند از دنيا رفته است ، آنگاه
غسلش داده و امير مؤمنان على (عليه السلام) به همراه اصحابش به او نماز خواندند .
آيه نهم :
( فَمَنْ حَاجَّكَ فِيهِ مِن بَعْدِمَا جَاءَكَ مِنَ الْعِلْمِ فَقُلْ تَعَالَوْا
نَدْعُ أَبْنَاءَنَا وَأَبْنَاءَكُمْ وَنِسَاءَنَا وَنِسَاءَكُمْ وَأَنْفُسَنَا
وَأَنْفُسَكُمْ ثُمَّ نَبْتَهِل فَنَجْعَلْ لَعْنَةَ اللهِ عَلَى
الْكَاذِبِينَ )(114) .
پس هر كس با تو در مقام مجادله برآيد (درباره عيسى (عليه السلام)) بعد از آن كه به
وحى خدا و احوال او آگاهى يافتى بگو : بياييد ما و شما بخوانيم فرزندان و زنان و
نفوس خود را تا با هم به مباهله برخيزيم (يعنى در حق يكديگر نفرين كرده و در دعا و
التجا به درگاه خدا اصرار كنيم) تا دروغگويان را به لعن و عذاب خدا گرفتار سازيم .
صاحب «تفسير كشّاف» مى گويد : هيچ دليلى قوى تر از اين آيه بر فضل و برترى اصحاب
كساء نيست ، و آنان ، على ، فاطمه ، حسن و حسين (عليهم السلام) هستند ، چرا كه
هنگامى كه اين آيه شريفه نازل شد رسول خدا (صلى الله عليه وآله) آنها را خواند
و امام حسين (عليه السلام) را در بغل ، و دست امام حسن (عليه السلام) را گرفت
و حركت كرد در حالى كه فاطمه زهرا (عليها السلام)پشت سر رسول خدا (صلى الله عليه
وآله) و اميرمؤمنان على (عليه السلام) پشت سر آن دو به راه افتادند .
بنابراين ، بديهى است كه مراد و منظور آيه اينانند ، و قطعاً فرزندان
فاطمه (عليها السلام)و ذريه ايشان ، فرزندان رسول خدا (صلى الله عليه وآله) ناميده
مى شوند ، و با نسبت حقيقى كه به نفع دنيا و آخرت آنهاست به رسول خدا نسبت داده
مى شوند(115) .
اكنون براى تتميم فايده و توضيح مطلب احاديثى را در اين زمينه مى آوريم .
در يك روايت صحيحى آمده است : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) در بالاى منبر قرار
گرفت و فرمود .
ما بال أقوام يقولون : إنّ رحم رسول الله (صلى الله عليه وآله) لا ينفع قومه يوم
القيامة ! بلى والله ، إنّ رحمي موصولة في الدنيا والآخرة ، وإنّي أيّها الناس !
فرط لكم على الحوض(116) .
چرا گروهى مى گويند : رحم (خويشاوند) رسول خدا (صلى الله عليه وآله) روز قيامت سودى
ندارد ، آرى ! سوگند به خدا ! همانا رحم من در دنيا و آخرت به من متّصل است ، و اى
مردم ! من قطعاً در كنار حوض (كوثر) با شما ملاقات خواهم كرد .
دارقطنى روايت كرده است كه : على (عليه السلام) روز شورا بر افراد آن احتجاج
نمود و فرمود .
اُنشدكم بالله هل فيكم أحد أقرب إلى رسول الله (صلى الله عليه وآله) في الرحم
منّي ، ومن جعله (صلى الله عليه وآله) نفسه وأبناءه أبناءه ، ونساءه نساءه ، غيري ؟
قالوا : اللهمّ لا(117) ... .
شما را به خدا سوگند مى دهم ! آيا در ميان شما كسى هست از خويشاوندان پيامبر
خدا (صلى الله عليه وآله) ، كه از من به او نزديكتر باشد ؟ آيا جز من ، كسى هست كه
پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) او را نفس خود و فرزندان او را فرزندان خود ،
و زنان او را زنان خود قرار دهد ؟
گفتند : نه . . .
طبرانى در حديثى نقل مى كند كه پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود .
إنّ الله عزّوجلّ جعل ذريّة كلّ نبيّ في صلبه ، وإنّ الله تعالى جعل ذرّيتي في صلب
علي بن أبي طالب(118) .
همانا خداى متعال فرزندان هر پيامبرى را در صلب آن پيامبر قرار داد ، ولى خداى
متعال فرزندان مرا از صلب على بن ابى طالب (عليه السلام) قرار داد .
ابو خير حاكمى و صاحب كتاب « كنوز المطالب في بني أبي طالب » نقل كرده اند .
روزى على(عليه السلام) به محضر رسول خدا(صلى الله عليه وآله) شرفياب شد و سلام
نمود ، عباس عموى پيامبر خدا (صلى الله عليه وآله) نيز حاضر بود ، رسول گرامى جواب
سلام داد و برخاست و با آن حضرت معانقه نمود ، و ما بين دو چشمانش را بوسيد و در
طرف راست خود نشانيد .
عبّاس با ديدن اين منظره گفت : آيا او را دوست دارى ؟
حضرت فرمود .
يا عمّ ! والله ! الله أشدّ حبّاً له منّي ، إنّ الله عزّوجلّ جعل ذريّة كلّ نبيّ
في صلبه وجعل ذريّتي في صلب هذا ، ] إنّه إذا كان يوم القيامة دُعي الناس بأسماء
اُمّهاتهم ستراً (من الله) عليهم إلاّ هذا وذريّته ، فإنّهم يدعون بأسماء آبائهم ،
لصحّة ولادتهم [(119)(120) .
اى عمو ! به خدا سوگند ! خداوند او را از من بيشتر دوست مى دارد ، همانا خداى متعال
ذريّه و فرزندان هر پيامبرى را در صلب آن پيامبر قرار داده ولى فرزندان مرا در صلب
اين شخص قرار داده است ، همانا در روز قيامت مردم با نامهاى مادرانشان خوانده
مى شوند ، براى حفظ آبرويشان ; مگر اين شخص (على (عليه السلام)) و فرزندانش ، چرا
كه آنان به خاطر پاكى ولادتشان با اسامى پدرانشان خوانده مى شوند .
ابو يعلى و طبرانى نقل نمودند كه رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود .
كلّ بني اُمّ ينتمون إلى عصبة إلاّ ولد فاطمة وأنا وليّهم وأنا عصبتهم(121) .
هر فرزندان مادرى به پدرى نسبت داده مى شوند ، مگر فرزندان فاطمه كه من ولىّ و پدر
آنها هستم .
آيه دهم :
( وَلَسَوْفَ يُعْطِيكَ رَبُّكَ فَتَرْضَى )(122) .
قرطبى در ذيل اين آيه شريفه از ابن عباس نقل كرده كه گفت : حضرت محمّد (صلى الله
عليه وآله)راضى شد كه كسى از اهل بيتش وارد جهنّم نشود(123) .
و در حديثى كه حاكم آن را صحيح دانسته آمده است : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود .
وعدني ربّي في أهل بيتي من أقرّ منهم بالتوحيد ولي بالبلاغ ; أن لا يعذّبه(124) .
پروردگارم به من وعده فرمود كه : كسانى كه از اهل بيت من به توحيد خدا و پيامبرى من
اقرار نمايند ، عذاب نفرمايد .
ملاّ نيز در اين زمينه روايت كرده كه حضرتش فرمود .
سألت ربّي أن لا يدخل النار أحد من أهل بيتي فأعطاني ذلك(125) .
از پروردگارم خواستم كه احدى از خاندان مرا وارد دوزخ نكند ، وحضرت حقّ اين درخواست
را پذيرفت .
همچنين تمام ، بزّار ، طبرانى و ابو نعيم اصفهانى نقل كرده اند كه پيامبر
خدا (صلى الله عليه وآله)فرمود .
اِنّ فاطمة أحصنت فرجها فحرّم الله ذريّتها على النّار(126) .
همانا خداى متعال رحم فاطمه را پاكيزه نمود ، پس آتش را بر فرزندان او حرام
گردانيد .
و در نقلى ديگر آمده : آتش را بر او و فرزندان او حرام گردانيد .
حافظ ابوالقاسم دمشقى نيز روايت كرده است كه : رسول خدا (صلى الله عليه وآله)
فرمود .
يا فاطمة ! لم سمّيتِ فاطمة ؟قال على (عليه السلام) : لم سمّيت فاطمة يا رسول
الله ؟قال : إنّ الله فطمها وذرّيّتها من النار(127) .
اى فاطمه ! چرا فاطمه ناميده شدى .
على (عليه السلام) عرض كرد : اى رسول خدا ! چرا فاطمه ناميده شد ؟
حضرت فرمود : چون خداى متعال او و فرزندان او را از آتش جدا كرد .
نسائى نيز روايت نموده كه پيامبر گرامى (صلى الله عليه وآله) فرمود .
إنّ ابنتي فاطمة حوراء آدميّة لم تحض ولم تطمث إنّما سماها فاطمة لأنّ الله تعالى
فطمها ومحبّيها عن النار(128) .
همانا دخترم فاطمه حوريه اى آدمى است كه حايض نمى شود و ناپاك نمى گردد ، او فاطمه
ناميده شد چون خداى متعال او و دوستانش را از آتش جدا نموده است .
طبرانى نيز با سندى كه راويان آن مورد اطمينانند ، از پيامبر خدا (صلى الله عليه
وآله) نقل كرده كه حضرتش به فاطمه (عليها السلام) فرمود .
اِنّ الله غير معذّبك ولا أحد من ولدك(129) .
همانا خداى متعال تو و هيچ يك از فرزندانت را عذاب نخواهد كرد .
ديلمى و ديگران نقل كرده اند كه : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) فرمود .
نحن بنو عبد المطلب سادات أهل الجنّة : أنا وحمزة وعلي ، وجعفر بن أبي طالب ،
والحسن والحسين والمهدي(130) .
ما فرزندان عبد المطلب سادات اهل بهشت هستيم : من ، حمزه ، على ، جعفر بن ابى
طالب ، حسن ، حسين و مهدى (عليهم السلام) .
احمد نيز در كتاب « المناقب » آورده كه : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به
على (عليه السلام) فرمود .
أما ترضى أنّك معي في الجنّة والحسن والحسين ، وذرّيتنا خلف ظهورنا ، وأزواجنا خلف
ذرّيتنا ، وشيعتنا عن أيماننا و شمائلنا ؟!(131)
آيا خشنود نيستى كه در بهشت در كنار من هستى و حسن و حسين نيز با ما هستند ،
و فرزندان ما پشت سر ما ، و زنان ما پشت سر فرزندان ما و شيعيان ما در سمت راست و
چپ ما هستند ؟!
همچنين طبرانى گويد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به على (عليه السلام)
فرمود .
أوّل أربعة يدخلون الجنّة : أنا وأنت والحسن والحسين ، وذريّتنا خلف ظهورنا ،
وأزواجنا خلف ذرّيّتنا ، وشيعتنا عن أيماننا وشمائلنا(132) .
نخستين كسانى كه وارد بهشت مى شوند چهار نفرند : من ، تو ، حسن و حسين ، و فرزندان
ما پشت سر ما و زنان ما پشت سر فرزندان ما و شيعيان ما سمت راست و چپ ما هستند .
مترجم گويد : نويسنده در ذيل اين حديث گويد : سند اين حديث ضعيف است ، آنگاه از
كلام خود بر مى گردد و مى گويد : روايت صحيحى كه ابن عبّاس آن را نقل كرده گواه
صحّت اين حديث است ، در آن حديث ابن عبّاس گويد : رسول خدا (صلى الله عليه
وآله)فرمود .
خداى متعال درجه فرزندان مؤمن را با او بالا مى برد گرچه اعمالشان از اعمال
پدرانشان پايين تر باشد ، آنگاه اين آيه را قرائت نمود :
( وَالَّذِينَ آمَنُوا وَاتَّبَعَتْهُمْ ذُرِّيَّتُهُم بِإِيمَان أَلْحَقْنَا
بِهِمْ ذُرِّيَّتَهُمْ )(133) .
و آنان كه به خدا ايمان آوردند و فرزندانشان هم در ايمان پيرو ايشان شدند ما آن
فرزندان را به آنها برسانيم(134) .
و ديلمى در روايتى گويد : رسول خدا (صلى الله عليه وآله) به على (عليه السلام)
فرمود .
يا عليّ ! إنّ الله قد غفر لك ولذريّتك ولولدك ولأهلك ولشيعتك ولمحبّي شيعتك ،
فأبشر فإنّك الأنزع البطين(135) .
اى على ! همانا خداى متعال ، تو ، ذريّه ، فرزندان ، خاندان ، شيعيان و دوستداران
شيعيان تو را آمرزيد ، پس مژده باد تو را كه انزع بطين هستى (يعنى از شرك دور ، و
مملوّ از علم و ايمانى) !
باز در روايتى آمده است .
أنت وشيعتك تردون عليّ الحوض رواء مرويّين مبيضّة وجوهكم ، وإنّ عدوّكم يردون عليّ
الحوض ظماء مقمحين(136) .
پىنوشتها:
(89) سوره آل عمران ( 3 ) : 105 .
(90) سوره نساء ( 4 ) : 54 .
(91) درّ المنثور : 2/173 ، تفسير عيّاشى : 1/273 حديث 153 ، شواهد التنزيل : 1/183
حديث 195 ، أمالى شيخ طوسى : 272 حديث 511/49 ، تفسير فرات : 106 حديث 99 ـ 3 ،
مناقب ابن مغازلى : 267 حديث 314 ، مناقب ابن شهراشوب : 4/196 ، إحقاق الحق :
3/457 ، إسعاف الراغبين : 118 ، نور الأبصار : 124 ، ينابيع المودّه : 142 و328
و357 .
(92) سوره انفال ( 8 ) : 33 .
(93) كمال الدين : 205 حديث 18 ، عيون أخبار الرضا (عليه السلام) : 2/30 حديث 14 ،
صحيفة الرضا (عليه السلام) : 110 حديث 67 ، علل الشرائع : 123 حديث 1 باب 103 ،
أمالى شيخ طوسى : 259 حديث 470/8 ، تذكرة الخواص : 323 ، نظم درر السمطين : 234 ،
مجمع الزوائد : 9/174 ، جامع الصغير سيوطى : 557 حديث 9213 ، كنز العمّال : 12/96
حديث 34155 و102 حديث 34188 ، إسعاف الراغبين : 141 ، ينابيع المودّه : 22 و222
و226 و357 ، صواعق المحرقه : 2/445 .
(94) معجم كبير طبرانى : حديث 6260 ، مجمع الزوائد : 9/174 ، مطالب العالية
عسقلانى : حديث 2562 ، مستدرك حاكم : 2/448 ، كمال الدين : 205 حديث 18 ، علل
الشرائع : 123 حديث 14 باب 103 ، إسعاف الراغبين : 141 ، ينابيع المودّه : 357 ،
صواعق المحرقه : 2/445 .
(95) فضائل الصحابه : 2/671 حديث 1145 ، علل الشرائع : 123 حديث 1 باب 103 ، كمال
الدين : 205 حديث 19 ، مستدرك حاكم : 3/162 حديث 4715/314 ، أمالى شيخ طوسى : 379
حديث 812/63 ، مناقب ابن مغازلى : 132 حديث 173 ، فردوس الأخبار : 5/56 حديث 7166 ،
الطرائف : 131 حديث 205 ، إسعاف الراغبين : 141 ، ينابيع المودّه : 357 .
(96) مستدرك حاكم : 3/162 حديث 4715/313 ، مجمع الزوائد : 9/168 ، خصائص سيوطى :
2/266 ، كنز العمّال : 12/102 حديث 34189 ، إسعاف الراغبين : 141 ، ينابيع
المودّه : 357 .
(97) معجم صغير طبرانى : 168 حديث 392 ، مستدرك حاكم : 3/163 حديث 4720/318 ، مناقب
ابن مغازلى : 133 حديث 174 ، طرائف : 132 حديث 209 تذكرة الخواص : 323 ، نظم درر
السمطين : 235 ، مجمع الزوائد : 9/168 ، كنز العمّال : 12/95 حديث 3451 ، إسعاف
الراغبين : 120 ، ينابيع المودّه : 358 ، فضائل الخمسه : 2/59 .
(98) معجم صغير طبرانى : 168 حديث 392 ، مستدرك حاكم : 3/163 حديث 4720/318 ، حلية
الأولياء : 4/306 ، تاريخ بغداد : 12/91 ، مناقب ابن مغازلى : 123 حديث 175 ،
طرائف : 132 حديث 207 و208 ، نظم درر السمطين : 235 ، مجمع الزوائد : 9/168 ، جامع
الصغير سيوطى : 499 حديث 8162 ، كنز العمّال : 12/95 حديث 34151 ، ينابيع المودّه :
358 ، فضائل الخمسه : 2/56 .
(99) معجم صغير طبرانى : 168 حديث 392 ، مناقب ابن مغازلى : 132 حديث 173 ، طرائف :
132 حديث 206 ، كنز العمّال : 12/94 حديث 34144 و98 حديث 34169 ، ينابيع المودّه :
30 ، 358 .
(100) معجم صغير طبرانى : 168 حديث 392 ، مجمع الزوائد : 9/168 ، كنز العمّال :
12/98 حديث 34170 ، إلى : بني إسرائيل ، ينابيع المودّة : 286 و358 ، صواعق
المحرقه : 2/445 و446 .
(101) مقاتل الطالبيين : 44 ، شرح نهج البلاغه : 16/45 ، ذخائر العقبى : 18 ، إحقاق
الحق : 9/426 ، 18/517 ، إسعاف الراغبين : 142 ، ينابيع المودّه : 358 ، رشفة
الصادى : 48 .
(102) صحيح بخارى : 4/123 حديث 6168 و6169 و6170 ، صحيح مسلم : 4/1614 حديث 165
( 2640 ) ، مسند احمد : 1/648 حديث 3710 و3/540 حديث 11602 و635 حديث 12214 و4/56
حديث 12655 و79 حديث 12812 و93 حديث 12903 و105 حديث 12975 و171 حديث 13416 و5/287
حديث 17625 و532 حديث 19002 و537 حديث 19032 و553 حديث 19131 ، سنن ترمذى : 4/513
حديث 2385 و514 حديث 2386 و2387 و5/510 حديث 3535 ، مسند أبى يعلى : 5/270 حديث
133/2888 و6/35 حديث 423/3278 و36 حديث 525/3280 و256 حديث 802 حديث 3557 و311 حديث
871/3626 و312 حديث 872/3627 و9/100 حديث 200/5166 ، معجم كبير طبرانى : 17/154
حديث 395 و20/74 حديث 138 ، معجم صغير طبرانى : 41/59 ، شعب الإيمان : 1/380 حديث
461 و387 حديث 497 ، أمالى شيخ طوسى : 621 حديث 1281/17 ، مصابيح السنّة : 3/377
حديث 3893 و381 حديث 3901 ، مشكاة المصابيح : 3/75 حديث 5008 (6) ، مجمع الزوائد :
1/286 و9/364 و10/281 ، جامع الصغير سيوطى : 550 حديث 9190 و9191 ، كنز العمّال :
9/11 حديث 24684 و24685 و21 حديث 24728 و166 حديث 25552 ، كشف الخفاء : 202 حديث
2284 ، إسعاف الراغبين : 122 ، ينابيع المودّه : 214 .
(103) صواعق المحرقه : 2/447 .
(104) سوره طه ( 20 ) : 82 .
(105) جامع البيان : 9/195 ، شواهد التنزيل : 1/492 حديث 520 ، مناقب ابن شهراشوب :
3/103 ، نظم درر السمطين : 86 ، ينابيع المودّه : 129 .
(106) شواهد التنزيل : 1/491 حديث 518 و492 حديث 519 ، تفسير فرات : 257 حديث 350 ـ
1 ، مجمع البيان : 4/129 ، جوامع الجامع : 2/39 ، نظم درر السمطين : 86 ، تأويل
الآيات : 1/315 حديث 8 و316 حديث 10 ، ينابيع المودّه : 129 .
(107) فردوس الأخبار ديلمى : حديث 1395 ، عيون أخبار الرضا (عليه السلام) : 2/51
حديث 174 و2/78 حديث 336 ، علل الشرائع : 178 حديث 1 باب 142 و179 حديث 5 باب 142 ،
معانى الأخبار : 64 حديث 14 ، صحيفة الرضا (عليه السلام) : 89 حديث 22 ، أمالى شيخ
طوسى : 294 حديث 571/18 ، تاريخ بغداد : 12/131 حديث 34161 ، مناقب ابن مغازلى : 65
حديث 92 ، كنز العمّال : 12/109 حديث 34266 و34227 ، إسعاف الراغبين : 118 ، ينابيع
المودّه : 309 ، 358 و371 .
(108) مسند احمد : 1/125 حديث 577 ، سنن ترمذى : 5/600 حديث 2733 ، معجم كبير
طبرانى : 3/43 حديث 2654 ، معجم صغير طبرانى : 399 حديث 961 ، مناقب ابن مغازلى :
370 حديث 417 ، مناقب خوارزمى : 138 حديث 156 ، عمده ابن بطريق : 395 حديث 792 ،
الطرائف : 111 حديث 164 ، كفاية الطالب : 81 ، كشف الغمه : 1/451 ، كنز العمّال :
12/97 حديث 34161 ، إسعاف الراغبين : 126 ، نور الأبصار : 126 ، ينابيع المودّه :
192 و358 .
(109) سنن ترمذى : 5/600 حديث 3733 .
(110) صواعق المحرقه : 2/448 .
(111) معجم كبير طبرانى : 1/319 حديث 950 و3/32 حديث 2624 ، مستدرك حاكم : 3/164
حديث 4723/321 ، عمده ابن بطريق : 50 حديث 43 ، تذكرة الخواص : 323 ، كفاية
الطالب : 326 ، رياض النضره : 3/183 ، ميزان الإعتدال : 3/635 حديث 7904 ، با اندكى
تفاوت ، مجمع الزوائد : 9/174 ، تفسير كشّاف : 4/220 ، كنز العمّال : 12/98 حديث
34166 ، إسعاف الراغبين : 141 ـ 142 ، نور الأبصار : 123 ، ينابيع المودّه : 322 ،
361 .
(112) معجم اوسط طبرانى : 4/555 حديث 3946 ، مجمع الزوائد : 9/131 ، كنزالعمّال :
حديث 36483 (ابيضّي واصفرّي) ، صواعق المحرقه : 2/449 .
(113) تاريخ ابن عساكر : 18/66 به اختصار ، أمالى شيخ صدوق : 457 حديث 2 ، نهج
البلاغه : 439 خطبه 186 ، كنز الفوائد : 31 ، صواعق المحرقه : 2/449 ـ 452 .
(114) سوره آل عمران (3) : 61 .
(115) تفسير كشّاف : 1/369 و 370 .
(116) مسند احمد : 3/395 حديث 10754 ، مسند أبى يعلى : 2/434 حديث 1264/1238 ،
مستدرك على الصحيحين : 4/84 حديث 5958/2556 ، أمالى شيخ مفيد : 327 حديث 11 ، أمالى
شيخ طوسى : 94 حديث 144/53 ، مجمع الزوائد : 10/364 ، كنز العمّال : 14/434 حديث
39186 ، إسعاف الراغبين : 136 ، ينابيع المودّة : 319 ، صواعق المحرقه : 2/453 .
(117) ترجمة الإمام على (عليه السلام) : 3/90 حديث 1131 ، ينابيع المودّه : 359 ،
صواعق المحرقه : 2/454 .
(118) مروج الذهب : 3/6 ، معجم كبير طبرانى : 3/35 حديث 2630 ، تاريخ بغداد : 1/317
حديث 206 ، مناقب ابن مغازلى : 49 حديث 72 ، روضة الواعظين : 95 ، مناقب خوارزمى :
328 حديث 339 ، ترجمة الإمام على (عليه السلام) : 2/159 حديث 643 ، مناقب ابن
شهراشوب : 2/430 ، كفاية الطالب : 79 و379 ، كشف الغمّه : 1/94 ، رياض النضره :
3/126 ، فرائد السمطين : 1/324 حديث 252 ، ميزان الإعتدال : 2/586 حديث 4954 ، مجمع
الزوائد : 9/172 ، لسان الميزان : 3/522 حديث 697/5048 ، جامع الصغير سيوطى : 107
حديث 1717 ، كنز العمّال : 11/600 حديث 32892 ، إسعاف الراغبين : 144 ، ينابيع
المودّه : 319 و340 و359 .
(119) اين بخش اضافه در كتاب «كنوز المطالب في بني ابي طالب» آمده است .
(120) تاريخ بغداد : 1/317 ، ميزان الاعتدال ذهبى : حديث 4954 ، لسان الميزان :
3/683 ، كفاية الطالب : 79 ، رياض النضره : 3/126 ، ينابيع المودّه : 359 ، فضائل
الخمسه : 2/160 .
(121) معجم كبير طبرانى : 3/36 ، مسند أبى يعلى : حديث 1591 ، تاريخ بغداد :
11/185 ، صواعق المحرقه : 2/455 .
(122) سوره ضحى (93) : 5 .
(123) جامع البيان : 15/232 ، شواهد التنزيل : 2/447 حديث 1112 ، عمده ابن بطريق :
355 حديث 685 ، تفسير قرطبى : 20/64 ، درّ المنثور : 6/61 ، تأويل الآيات : 2/811
حديث 3 ، ينابيع المودّه : 51 و320 و360 ، فضائل الخمسه : 2/65 .
(124) الكامل : 5/48 حديث 251/1218 ، مستدرك حاكم : 3/163 حديث 4718/316 ، جامع
الصغير : 571 حديث 9623 ، كنز العمّال : 12/96 حديث 34156 ، ينابيع المودّه : 321
و360 ، فضائل الخمسه : 2/64 .
(125) فردوس الأخبار : 2/439 حديث 3222 ، سيره ملاّ : 5/201 جزء دوّم ، كشف
الغمّه : 1/44 ، جامع الصغير سيوطى : 282 حديث 4605 ، كنز العمّال : 12/95 حديث
34149 ، إحقاق الحق : 9/394 ـ 396 و18/447 و482 ـ 483 ، ينابيع المودّه : 228 و286
و321 و360 ، فضائل الخمسه : 2/65 ، صواعق المحرقه : 2/463 .
(126) فوائد رازى : حديث 356 ، معجم كبير طبرانى : 3/2625 ، حلية الأولياء :
4/188 ، مسند بزّار : حديث 2651 ، مستدرك حاكم : 3/152 ، تاريخ بغداد : 3/54 ،
ميزان الإعتدال : حديث 6183 .
(127) معانى الأخبار : 64 حديث 14 ، عيون أخبار الرضا (عليه السلام) : 2/78 حديث
336 ، علل الشرائع : 178 حديث 1 باب 142 و179 حديث 5 ، أمالى شيخ طوسى : 294 حديث
571/18 ، تاريخ بغداد : 12/331 ، مناقب ابن مغازلى : 65 حديث 92 ، مناقب ابن
شهراشوب : 3/377 ، كنز العمّال : 12/109 حديث 34226 و34227 ، إحقاق الحق : 10/18 ـ
24 و19/7 ـ 10 ، نور الأبصار : 52 ، ينابيع المودّه : 229 و309 و360 و361 .
(128) تاريخ بغداد : 12/331 ، كنز العمّال : 12/109 حديث 34226 .
(129) مجمع الزوائد : 9/202 ، صواعق المحرقه : 2/465 .
(130) كتاب سُلَيم : 245 ، سنن ابن ماجة : 2/1368 حديث 4087 ، أمالى شيخ صدوق : 384
حديث 15 ، مستدرك حاكم : 3/233 حديث 4940/538 ، غيبة شيخ طوسى : 183 حديث 142 ،
تاريخ بغداد : 9/434 حديث 5050 ، مناقب ابن مغازلى : 48 حديث 71 ، عمده ابن بطريق :
430 حديث 900 ، البيان : 488 ، الطرائف : 176 حديث 275 ، كشف الغمّه : 2/473 و477 ،
رياض النضره : 3/182 ، فرائد السمطين : 2/32 حديث 370 ، كنز العمّال : 12/97 حديث
34162 ، إحقاق الحق : 18/418 ـ 420 و19/666 ، عوالم العلوم : (15/3) : 304 حديث 4 ،
ينابيع المودّه : 228 و286 و321 و360 ، فضائل الخمسه : 2/65 ، صواعق المحرقه :
2/465 .
(131) فضائل الصحابه : 2/624 حديث 1068 ، خصال شيخ صدوق : 1/254 حديث 128 ، و در آن
آمده : «أما ترضى أنّ أوّل أربعة يدخلون ...» ، رياض النضره : 3/183 ـ ينابيع
المودّه : 322 ، 361 .
(132) معجم كبير طبرانى : 1/319 حديث 950 و3/32 حديث 2624 ، مستدرك حاكم : 3/164
حديث 4723/321 و در آن بجاى : «وأنت» : « وفاطمة » آمده ، وبعد از كلمه «الحسين»
آمده : قلت : يا رسول الله ! فمحبّونا ؟ قال : من ورائكم» ، إرشاد شيخ مفيد : 1/43
با اندكى اختلاف ، تفسير كشّاف : 4/220 ، مقتل الحسين (عليه السلام) : 1/109 ،
ترجمة الإمام على (عليه السلام) : 2/329 حديث 835 ، عمده ابن بطريق : 262 حديث
411 ، تذكرة الخواص : 323 ، فرائد السمطين : 2/42 حديث 375 ، مجمع الزوائد : 9/131
و174 ، كنز العمّال : 12/98 حديث 34166 ، إسعاف الراغبين : 141 و142 ، نور
الأبصار : 123 ، ينابيع المودّه : 322 و361 ، فضائل الخمسه : 3/106 با اندكى
تفاوت .
(133) سوره طور (52) : 21 .
(134) جامع البيان : 13 جزء 27 : ص24 ، الكامل : 6/42 ، تفسير بغوى ( معالم
التنزيل ) : 4/239 ، تفسير كشّاف : 4/411 ، غرائب القرآن : 6/194 ، تفسير قيّم :
449 ، درّ المنثور : 6/147 ، كنز العمّال : 2/42 حديث 3045 ، إحقاق الحق : 18/444 ،
إتحاف السادة المتقين : 5/298 ، ينابيع المودّه : 361 .
(135) عيون أخبار الرضا (عليه السلام) : 2/52 حديث 182 ، أمالى شيخ طوسى : 293 حديث
570/17 ، مناقب خوارزمى : 294 حديث 284 ، فرائد السمطين : 1/308 حديث 247 ، فوائد
المجموعه شوكانى : 402 حديث 104 ; با اندكى تفاوت ، ينابيع المودّه : 323 ، 361 .
(136) معجم كبير طبرانى : 1/319 حديث 948 ، مناقب ابن شهراشوب : 2/185 ، مجمع
الزوائد : 9/131 ، نور الأبصار : 124 ، ينابيع المودّه : 323 حديث 361 ، صواعق
المحرقه : 2/467 .