مشيت الهى در سبب سازى و سبب سوزى

محمود اكبرى

- ۱ -


پيشگفتار
جهانى كه در آن زندگى مى كنيم : عالم وسايل و اسباب است و براى دست يابى به هر مقصود بايد از اسباب و وسايل مناسب استفاده نمود.
اين سخن مورد قبول همه الهيون و ماديون است با اين تفاوت كه ماديون هر سببى را در انجام كار خود مستقل و اصيل مى شناسند. اما الهيون همه اسباب و وسايل را آفريده خداوند متعال مى دانند و مى گويند: هر سببى بايد با علم و اراده بارى تعالى انجام وظيفه نمايد.
قرآن مى فرمايد:
و البلد الطيب يخرج نباته باذن ربه ...(1)
زمين پاك و شايسته (كشاورزى ) به اذن خدا گياه را در آغوش خود مى پرورد.
مومنان وسايل و اسباب را مجراى فيض الهى مى دانند.
امام صادق (عليه السلام ) مى فرمايد:
ابى الله ان يجرى الاشياء الا بالاسباب فجعل لكل شى ء سببا.(2)
خداوند اشيا را با اسباب آن به جريان مى اندازد، لذا برابر هر چيزى سببى قرار داده است .
انسانى كه خواهان تعالى و تكامل معنوى يا مادى است بايد وسايل و اسباب كمال آن را بشناسد و از فيض الهى بخواهد ولى آنها را مستقل نبيند.
جهان موجود بر پايه اسباب و مسببات پى ريزى شده است از هر علتى معلولى خاص متناسب با آن پديد مى آيد عمل و رفتار آدمى هم از اين قانون مستثنى نيست هر عملى نتيجه متناسب با آن دارد لكن از آنجا كه علم آدمى نسبت ، حقايق اين جهان بسيار اندك است پى بردن به همه آثار اعمال و رفتار ممكن نيست مگر آثارى كه تجربه پذير و محسوس است .
بشر به طور طبيعى توان دست يابى به پيامدهاى نامحسوس اعمال خود را ندارد و به عبارت ديگر نظام اسباب و مسببات به آنچه بشر تجربه مى كند منحصر نيست و بسيارى از اسباب و مسببات از ديد او پنهانند افعال انسان هم آثار گوناگونى دارد كه تجربه پذير نيست و آگاهان از جهان غيب كه از راز و رمز هستى آگاهند از برخى آثار اعمال خبر داده اند.
اين نوشتار تلاشى است براى بيان عوامل و زمينه هاى سبب سازى و سبب سوزى در جهت تقويت باورهاى اعتقادى جوانان و نوجوانان .
در خاتمه از تلاش همه عزيزانى كه در به ثمر رسيدن اين كتاب ما را يارى داده اند، تقدير و تشكر مى نمائيم .

والسلام
محمود اكبرى

فصل اول : كليات
مفهوم سبب
سبب در فلسفه : چيزى است كه از وجود او وجود ديگر و از عدمش عدم آن (3) لازم آيد.
و در اصطلاح عرفاى اسلامى سبب وسيله اى است بين خلق و حق ، و سالك الى الله كه همواره به حق توجه دارد اين اسباب و وسايل را مظاهر رحمت حق مى داند.
علل و اسباب ، از ديدگاه قرآن
خداوند متعال كه خالق هستى است و به همه چيز آگاه و تواناست ؛ جهان را بر اساس نظامى خاص آفريده است برخى از آفريده ها را عهده دار نقش ‍ معينى در پيدايش برخى از آفريده هاى ديگر قرار داده است . اما آنها در عين ايفاى نقش خود فرمانبردار اويند و وظايف خود را بى كم و كاست و بى چون و چرا انجام مى دهند لذا قرآن در عين اينكه همه موجودات را مخلوق و آفريده خداوند مى داند ولى وجود و نقش علل و اسباب را در جهان خلقت انكار نمى كند. در اينجا به چند نمونه از آيات قرآن در اين زمينه اشاره مى شود.
1- و الله انزل من السماء ماء فاحيابه الارض بعد موتها ان فى ذلك لاية لقوم يسمعون .(4)
خدا از آسمان آب را فرو فرستاد و با آن زمين را پس از مرگش زنده كرد در آن نشانه اى است براى مردمى كه مى شنوند.
باء در جمله ى ((فاحيا به الارض )) باء سبب است ؛ يعنى خداوند به وسيله ى آن (آب ) زمين را زنده كرد.
2- ...و انزل من السماء ماء فاخرج به من الثمرات رزقالكم ...(5)
و از آسمان آب فرو فرستاد، پس به وسيله ى آن ميوه هايى را پرورش داد كه روزى شما باشد.
3- اولم يروا انا نسوق الماء الى الارض الجرز فنخرج به زرعا تاءكل منه انعامهم و انفسهم افلا يبصرون .(6)
آيا نديدند كه ما آب را به سوى سرزمين هاى خشك مى رانيم و بوسيله آن زراعت هايى را مى رويانيم كه همه چهارپايانشان از آن مى خورند و هم خودشان تغذيه مى كنند؛ آيا نمى بينيد؟!.
اين دو آيه به روشنى به تاثير آب در كشت و زرع تصريح مى كند و حرف ((با)) در لفظ ((به )) به معنى سبب است .
4- الم تر اءن الله يزجى سحابا ثم يولف بينه ثم يجعله ركاما فترى الودق يخرج من خلاله و ينزل من السماء من جبال فيها من برد فيصيب به من يشاء و يصرفه عن من يشاء...(7)
آيا نديدى كه خداوند ابرهايى را به آرامى مى راند، پس ميان آنها پيوند مى دهد و بعد آن را متراكم مى سازد؟ در اين حال ، دانه هاى باران را مى بينى كه از لا به لاى آن خارج مى شود؛ و از آسمان - از كوههايى كه در آن است (ابرهايى كه همچون كوهها انباشته شده اند) دانه هاى تگرگ نازل مى كند، و هر كس را بخواهد به وسيله آن زيان مى رساند و هر كس را بخواهد اين زيان را برطرف مى كند؛...
5- الله الذى يرسل الرياح فتثير سحابا فيبسطه فى السماء كيف يشاء و يجعله كسفا فترى الودق يخرج من خلاله .(8)
خداوند همان كسى است كه بادها را مى فرستد تا ابرهايى را به حركت در آورد، پس آنها را در پهنه آسمان آن گونه كه بخواهد مى گستراند و متراكم مى سازد؛ در اين هنگام دانه هاى باران را مى بينى كه از لابه لاى آن خارج مى شود؛...)
6- افرايتم الماء الذى تشربون . ءانتم انزلتموه من المزن ام نحن المنزلون .
لو نشاء جعلناه اءجاجا فلولا تشكرون (9)

آيا به آبى كه مى نوشيد انديشيده ايد. آيا شما آنرا از ابر نازل مى كنيد. يا ما نازل مى كنيم ؟ هر گاه بخواهيم اين آب گوارا را تلخ و شور قرار مى دهيم . پس ‍ چرا شكر نمى كنيد.
چه كسى به آفتاب فرمان مى دهد بر صفحه اقيانوسها بتابد.
چه كسى به اين بخارها دستور مى دهد دست به دست هم دهند و فشرده شوند و قطعات ابرهاى باران را تشكيل دهند؟
چه كسى دستور حركت بر بادها و جابه جا كردن قطعات ابرها و فرستادن آنها بر فراز زمينهاى خشك و مرده مى دهد؟
چه كسى بر طبقات بالاى هوا اين خاصيت را بخشيده كه به هنگام سرد شدن ، توانايى جذب بخار را از دست دهد، و در نتيجه بخارهاى موجود به صورت قطرات باران ، نرم و ملايم ، آهسته و پى در پى بر زمينها فرود آيند.
اگر آب نبود و يا اگر شور و تلخ بود چه اتفاقى مى افتاد، اگر املاح آب همراه ذرات آب تبخير مى شد و به آسمان صعود مى كرد و ابرهاى شور و تلخ تشكيل مى شد آب باران نوشيدنى نبود.
پيامبر صلى الله عليه و آله هنگامى كه آب مى نوشيد مى فرمود:
الحمد لله الذى سقانا عذبا فراتا برحمته و لم يجعله ملحا اجاجا بذنوبنا!
حمد براى خداوندى است كه به رحمتش ما را از آب شيرين و گوارا سيراب كرد و آنرا به خاطر گناهانمان شور و تلخ قرار نداد.(10)
7- افرايتم النار التى تورون ، ءانتم انشاءتم شجرتها ام نحن المنشئون (11)
آيا درباره آتشى كه مى افروزيد فكر كرده ايد. آيا شما درخت اش را آفريده ايد يا ما آفريده ايم ؟
8- اءفراءيتم ما تحرثون ءاءنتم تزرعونه ام نحن الزارعون لو نشاء لجعلناه حطاما فظلتم تفكهون (12)
آيا هيچ درباره آنچه كشت مى كنيد انديشيده ايد؟ آيا شما آنرا مى رويانيد يا ما مى رويانيم ؟ هر گاه بخواهيم آن را تبديل به كاه در هم كوبيده مى كنيم به گونه اى كه تعجب كنيد. انسان ، زارع و كشاورز حقيقى نيست بلكه فقط دانه ها را در زمين كشت مى كند و نقشى در روانيدن ندارد خداست كه گياهان را مى روياند و مى تواند به وسيله باد و طوفان ، صاعقه حشرات ، دانه هاى غذايى را از بين ببرد.
و اگر انسان زارع حقيقى بود، اين امور امكان نداشت .
ما به دريا حكم طوفان مى دهيم  
  ما به سيل و موج فرمان مى دهيم
نقش هستى نقشى از ايوان ماست  
  خاك و باد و آب ، سرگردان ماست
آيات فوق نقش علل طبيعى را بيان مى نمايد و جهان آفرينش را توده اى از علل و معلولات مى داند كه همگى به اراده و مشيت او كار مى كنند.
قرآن با اين كه قانون علل و معلولات طبيعى را تاييد مى نمايد گاهى از علل مافوق طبيعى سخن مى گويد تا انسان ها را متوجه معبود خويش نموده و از وابستگى به علل طبيعى آزاد سازد در اين زمينه داستان هاى بسيارى در قرآن نقل شده است ، كه به چند نمونه از آن اشاره مى شود:
1- خداوند حضرت نوح (عليه السلام ) و همراهانش را كه به آن گرفتارى عظيم (طوفان ) دچار شده بودند نجات داد.(13)
2- حضرت ايوب (عليه السلام ) كه به شدت به مصيبت گرفتار بود، دعا كرد و خداوند گرفتارى اش را برطرف ساخت .(14)
3- حضرت موسى و هارون نيز به لطف خداوند از آن گرفتارى عظيم نجات يافتند.(15 )
4- قرآن داستان وضع حمل حضرت مريم (عليه السلام ) را چنين تعريف مى نمايد.
فاءجائها المخاض الى جذع النخله (16) درد وضع حمل ، او را به كنار درخت خرمايى كشاند؛ آن قدر ناراحت شد كه گفت : اى كاش پيش از اين مرده بودم ، و بكلى فراموش مى شدم !، در اين حال ناگهان صدايى از پايين پايش به گوشش رسيد كه مى گفت : غمگين مباش ! پروردگارت زير پاى تو چشمه آبى (گوارا) قرار داده است .
و به بالاى سرت نگاه كن و درخت خرما را ببين ، آنگاه فرمود:
و هزى اليك بجذع النخله تساقط عليك رطبا جنيا.(17)
و اين تنه نخل را به طرف خود تكان ده ، رطب تازه اى براى تو فرو مى ريزد.
5- يوسف خردسال در تنهايى و تاريكى وحشتناك چاه ساعات تلخى را گذرانده ، اما ايمان به خدا و آرامش حاصل از آن نور اميدى بر دل او افكند و به او قدرت داد تا اين لحظات سخت را تحمل كند و از صحنه اين آزمايش ، پيروز و سربلند بيرون آيد.
پس از چند روز كاروانى رسيد. يوسف از قعر چاه متوجه شد كه سر و صدايى از فراز چاه مى آيد و به دنبال آن دلو و طنابى را ديد كه به سرعت به قعر چاه نزديك مى شود؛ فرصت را غنيمت شمرد. و از اين عطيه الهى بهره گرفت و بى درنگ به طناب چنگ زد.
مامور آب احساس كرد دلوش بيش از حد سنگين شده ، هنگامى كه آن را با قوت بالا كشيد، ناگهان چشمش به كودك خردسال ماه پيكرى افتاد و فرياد زد مژده ، مژده ، مژده ، اين كودكى است بجاى آب .
6- پس از سالها زندان ، حضرت يوسف (عليه السلام ) خواب ملك مصر را به خوبى تعبير نمود، ملك دستور داد: ((او را نزد من آوريد، تا او را مشاور و نماينده مخصوص خود سازم و از علم و دانش و مديريت او براى حل مشكلاتم كمك گيرم .(18)))
نماينده ويژه پادشاه مصر در حالى كه حامل پيام گرم او بود، وارد زندان شد و به ديدار يوسف شتافت . سلام و درود او را به يوسف ابلاغ كرد و گفت : ((پادشاه علاقه شديدى به تو پيدا كرده است ، برخيز تا نزد او برويم .)) يوسف به نزد پادشاه آمد و با او به گفتگو نشست ، وقتى وى سخنان پرمايه يوسف را كه از علم و هوش و درايت فوق العاده ى او حكايت مى كرد شنيد و بيش از پيش شيفته و دلباخته او شد و گفت : ((تو از امروز نزد ما داراى منزلت عالى و اختيارات وسيع هستى و مورد اعتماد و وثوق ما مى باشى )) يوسف خزانه دارى مصر را پيشنهاد نمود و گفت : ((مرا در راس خزانه دارى اين سرزمين قرار ده چرا كه من هم حافظ و نگهدار خوبى هستم و هم به اسرار اين كار واقفم .(19)
بنابراين قرآن در عين امضاى اصل عليت اسباب طبيعى ، خدا را به عنوان سبب ساز حقيقى و سبب سوز و قاهر و غالب بر همه اشياء معرفى مى كند.
حكمت خداوند
يكى از برنامه هاى اساسى قرآن توجه به حكمت خداوند است .(20)
هر پديده اى كه در جهان روى مى دهد بر اساس تدبير حكيمانه الهى است و هر چيزى حساب و كتاب دارد.
حكمت بيانگر اين است كه عالم هستى در تمام ابعادش بر اساس نظم و حساب دقيق و قوانين موزون و منسجم بر پا شده است و افعال خداوند بر تمام ابعادش با حكمت است و اين همان چيزى است كه از آن به نظام احسن تعبير مى شود.(21)
آثار تربيتى اعتقاد به حكمت خداوند
الف : توجه به حكمت خداوند مى تواند در پيشرفتهاى علمى انسان و آگاهى او نسبت به اسرار جهان هستى اثر عميقى بگذارد و به علم و دانش ‍ بشرى عمق و شتاب و سرعت بيشترى بخشد.
زيرا وقتى ما بدانيم كه اين بناى باشكوه و عظيم را معمار چيره دستى ساخته و در جاى جاى آن اسرار حكمت به كار برده هرگز از كنار موجودات و حوادث جهان بى تفاوت نمى گذريم هر پديده را به عنوان يك موضوع شايان دقت مورد برسى قرار مى دهيم تا آنجا كه از افتادن يك سيب از درخت و مانند آن مى توانيم قانون پر اهميت جاذبه عمومى و قوانين مهم ديگر را كشف كنيم (آنيشتاين ) مى گويد: پيشگامان علوم و مكتشفان بزرگ داراى نوعى ايمان به مبدا علمى و حكمت آفرينش بوده اند و همان اعتقاد به تلاشهاى آنان عمق و وسعت بخشيده است .
ب : توجه به حكمت خدا انسان را در برابر حوادث ناگوار و توان مى بخشد چون مى داند هيچ يك از اينها بى حساب نيست و همين احساس او را براى غلبه بر مشكلات كه گاهى تصور آن انسان را از پاى در مى آورد يارى مى دهد زيرا شرط غلبه بر حوادث ، داشتن روحيه بالا است و اين در سايه معرفت حكمت خداوند است .
ج ) توجه به حكمت خداوند پذيرش قوانين الهى را آسان مى سازد چرا كه مى داند تمام اين برنانه ها و دستورات از سوى آن حكيم بزرگ است .(22)
د: توجه به حكمت و تدبير خداوند نگرانى را از خاطر مى زدايد و موجب مى شود آدمى در سختى ها آرامش خود را نبازد و زبان به شكوه و شكايت نگشايد و ايمانش را از دست ندهد هر چند حكمت آنرا نفهمد.
كسى كه به حكمت خداوند باور دارد دچار افكار منفى نمى شود.
مشيت الهى
تحولات جهان بر اساس مشيت الهى خداوند است آنچه او بخواهد آن مى شود. قرآن مى فرمايد:
قل اللهم مالك الملك توتى الملك من تشاء و تنزع الملك ممن تشاء و تعز من تشاء و تذل من تشاء بيدك الخير انك الخير انك على كل شى ء قدير
بگو بارالها! مالك حكومتها تويى ، تو هستى كه به هر كس بخواهى حكومت مى بخشى و از هر كس بخواهى حكومت را مى گيرى ، هر كس را بخواهى عزت مى دهى و به هر كس بخواهى ذلت مى دهى تمام خوبى ها به دست تو است زيرا تو بر هر چيزى قادر هستى .
اوست كه ملكها و حكومتها را به هر كس بخواهد مى بخشد يا مى گيرد، عزت مى دهد و يا بر خاك ذلت مى نشاند.
مشيت خدا بدون حساب و بى دليل نيست بلكه آميخته با حكمت و مراعات نظام و مصلحت عمومى جهان آفرينش و جهان انسانيت است و هر كارى كه از او صورت مى گيرد در نوع خود بهترين است .
در اين جا سوال مهمى پيش مى آيد كه ممكن است از آيه فوق كسانى چنين نتيجه بگيرند كه هر كس به حكومتى مى رسد و يا از حكومت ، سقوط مى كند، خواست خدا بوده . نتيجه آن ، امضاى تمام حكومتهاى جبار و ستمگر تاريخ است . اتفاقا در تاريخ نيز مى خوانيم كه يزيد بن معاويه براى توجيه حكومت ننگين خود به آيه فوق استدلال كرد.
پاسخ اين است كه آيه يك مفهوم كلى و عمومى دارد كه طبق آن تمام حكومتهاى خوب و بد بر طبق مشيت خداست با اين توجه كه خداوند يك سلسله عوامل و اسباب براى پيشرفت و پيروزى در اين جهان ، آفريده است .
و استفاده از آثار اين اسباب همان مشيت خداست . بنابراين خواست خدا يعنى آثارى كه در آن اسباب و عوامل آفريده شده است حال اگر افراد ستمگر و ناصالحى همچون چنگيز و يزيد و فرعون و مانند اينها از آن وسايل پيروزى استفاده كردند و ملت هاى ضعيف و زبون و ترسو به آن تن در دادند، اين نتيجه اعمال خود آنها است كه گفته اند! هر ملتى لايق همان حكومتى است كه دارد.
ولى اگر مردم آگاه بودند و آن عوامل و اسباب را از دست جباران گرفته و به دست صالحان دادند و حكومت هاى عادلانه اى بوجود آوردند باز نتيجه اعمال آنها است كه بستگى بطرز استفاده از عوامل و اسباب الهى دارد.
در حقيقت آيه بيدار باشى براى همه افراد و جوامع انسانى است كه بهوش ‍ باشند و از وسايل پيروزى بهره گيرند پيش از آنكه عوامل ناصالح بر آنها چيره شوند و پست هاى حساس اجتماعى را از دست آنها بگيرند و همه سنگرهاى حساس را اشغال كنند و خلاصه اينكه خواست خدا همان جهان اسباب است تا چگونه ما از اين جهان اسباب استفاده كنيم ؟(23)
مرحوم نراقى مى فرمايد:
هم حيات از او بود هم مرگ از او  
  بى نوايى زو، نوا و برگ از او
درد از او مى باشد و درمان ازو  
  هم علاج سينه سوزان ازو
عزت از او ذلت و خوارى ازو  
  صحت از او رنج و بيمارى از او
غصه از او غم ازو شادى ازو  
  هم خرابى زو و آبادى ازو
محنت از او رنج از او راحت ازو  
  فقر ازو، گنج ازو ذلت ازو
سوز از او باشد و ماتم هم ازو  
  تو ازو من از او عالم ازو
تخت ازو تاج از او و سر از اوست  
  جان فداى آنكه سر تا سر از اوست
مى نجنبد ذره اى بى امر او  
  جملگى مرهون لطف و قهر او(24)
نقش انسان ها در سبب سازى و سبب سوزى
قرآن هر گونه تفسير و دگرگونى در خوشبختى و بدبختى اقوام را در درجه اول به خود آنها نسبت مى دهد و مى فرمايد:
ان الله لا يغير ما بقوم حتى يغير و ما بانفسهم (25)
خداوند سرنوشت هيچ قوم و (ملتى ) را تغيير نمى دهد مگر آنكه آنها خود را تغيير دهند.
لطف خداوند يا مجازات او بى مقدمه دامان هيچ ملتى را نخواهد گرفت بلكه اين اراده و خواست ملت ها و تغييرات درونى آنهاست كه آنها را مستحق لطف يا عذاب مى سازد.
و در آيه ى ديگر مى فرمايد:
ذلك باءن الله لم يك مغيرا نعمة انعمها على قوم حتى يغيروا اما بانفسهم
اين به خاطر آن است كه خداوند هيچ نعمتى را كه به گروهى داده تغيير نمى دهد جز آنكه آنها خودشان را تغيير دهند.
فيض و رحمت خدا بى كران و عمومى و همگانى است ولى به تناسب شايستگى ها و لياقتها به مردم مى رسد در ابتداء خداوند نعمت هاى مادى و معنوى خويش را شامل حال اقوام مى كند. چنانچه نعمتهاى الهى را وسيله اى براى تكامل خويش ساختند و از آن در مسير حق مدد گرفتند.
نعمتش را پايدار بلكه افزون مى سازد اما هنگامى كه اين مواهب وسيله اى براى طغيان و سركشى و ظلم و بيدادگرى و غرور و آلودگى گردد در اين هنگام نعمت ها را مى گيرد و يا آنرا تبديل به بلا و مصيبت مى كند، بنابراين دگرگونيها همواره از ناحيه انسانها است وگرنه مواهب الهى زوال ناپذير است .(26)
قرآن مى فرمايد:
ما اصابكم من مصيبه فبما كسبت ايديكم (27)
هر مصيبتى كه به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام داده ايد. آيه فوق به خوبى نشان مى دهد مصائبى كه دامنگير انسان مى شود يك نوع مجازات الهى است كه بصورت بازتاب طبيعى اعمال ، دامن آنها را مى گيرد.
بخت ، شانس و اتفاق
سه كلمه بخت ، شانس و اتفاق از كلمات متداول در زندگى انسانهاست ، و حتى گاهى در سخنان و نوشته هاى بزرگان و انديشمندان نيز مشاهده مى شود. بايد دانست كه هيچ معلولى در نظام هستى بدون علت رخ نمى دهد. منتهى آگاهى انسان به علت آن پى مى برد و گاهى علت آن را درك نمى كند. اكثر انسانها وقتى علت چيزى را درك نكردند فورا آن را به بخت و شانس و اتفاق نسبت مى دهند. اگر انسان اين مساله را بخوبى فهميد، آن گاه سه كلمه بخت ، شانس و اتفاق براى او حل خواهد شد.
سرچشمه پيدايش عقيده به شانس چند چيز است :
1- جهل بشر نسبت به ريشه حوادث و رويدادهاى طبيعى
2- فرار از زير بار مسئوليت ، و سرپوش گذاشتن روى نقاط ضعف ، و تبرئه كردن خود در برابر احساس شرمندگى و گناهكارى در پيشگاه وجدان .
انسان هرگز ميل ندارد خود را كوچك و حقير بداند و يا ديگران او را چنين فرض كنند؛ بلكه مى گويد: هر نوع توانايى در من وجود دارد اما فقط شانس ‍ و اقبال من بد است .
اما يك انسان انديشمند و دانا بعد از وقوع حوادثى كه علتى براى آنها نمى يابد؛ آنها را بدون علت تصور نمى كند و يا اينكه آن را به بخت ، شانس ‍ و اتفاق مربوط نمى سازد.
و متاسفانه اين افكار غلط دامنگير افراد بسيار مى باشد و چون علتى را نمى يابد، اينگونه برداشت مى كنند. و با آن كلمات به انكار قانون كلى علت و معلول مى پردازند.(28)
تحقيقات جديد نشان مى دهد كه افراد، خوش شانس متولد نمى شوند بلكه خود در مسير زندگى با تلاش و كوشش اقبالشان را به سوى خوبى سوق مى دهند.
به گزارش سايت اينترنتى ((آناتوا)) محققان دانشگاه ((هارتفورد شاير)) در يك مطالعه ده ساله به منظور يافتن عامل خوش اقبالى ؛ به برسى زندگى 400 نفر از افراد خوش اقبال و بد اقبال پرداختند.
به گفته دكتر ((ريچارد وايزمن )) از اساتيد اين دانشگاه افراد خوش ‍ اقبال در زندگى خود از چهار اصل استفاده مى كنند.
1- افزايش تعداد فرصتهايى كه در زندگى براى انسان پيش مى آيد.
اين افراد در زندگى خويش همواره از موقيتهاى جديد استقبال مى كنند و علاوه بر ايجاد موقعيتهاى جديد، متوجه فرصتهاى جديدى هستند كه به سوى آنها روى آوردند.
2- با تكيه بر الهامات درونى و حدسيات خود، تصميمات موثرى مى گيرند و سعى مى كنند تا در هنگام تصميم گيرى در يك موضوع ؛ ذهن خود را از موضوع هاى ديگر پاك كنند.
3- همواره در زندگى خود انتظار خوش اقبالى دارند و اين انتظار به آنها كمك مى كند در هنگام مواجهه با شكستها و مشكلات پافشارى بيشترى كنند تا در روابط خود با ديگران موفق شوند.
4- اين افراد اقبال بد را به خوش اقبالى تبديل مى كنند.
آنها با استفاده از روشهاى مختلف روانشناسى بر موقعيت هاى نامناسب زندگى خود چيره مى شوند و آن ها را به ميل خود تغيير مى دهند.(29)
امداهاى الهى
از آيات قرآن چنين بر مى آيد كه سنت الهى بر يارى كردن كسانى است كه خالصانه در راه خداوند تلاش مى كنند اين آيات را مى توان به پنج دسته تقسيم نمود.
دسته اول آياتى است كه وعده قطعى به نصرت مى دهند مانند آيه انا لننصر رسلنا والذين امنوا فى الحيوه الدنيا و يوم يقوم الاشهاد.(30)
ما به طور مسلم رسولان خود و كسانى را كه ايمان آورده اند در زندگى دنيا و روزى كه گواهان به پا مى خيزند يارى مى دهيم .
در اينجا سوالى مطرح مى شود و آن اينكه اگر خداوند وعده پيروى پيامبران و مومنان را به صورت موكد داده است پس چرا ما در طول تاريخ شاهد كشتار جمعى از پيامبران و مومنان به دست كفار بى ايمان هستيم چرا گاهى آنها شديدا در تنگنا واقع مى شدند. مگر وعده الهى تخلف پذير است ؟
پاسخ اين سوال با توجه به يك نكته روشن مى شود و آن اينكه مقياس ‍ سنجش بسيارى از مردم در ارزيابى مفهوم پيروزى را تنها در اين مى دانند كه انسان دشمن را به عقب براند و چند روزى حكومت را به دست بگيرد. آنها پيروزى در هدف و برترى مكتب را به حساب نمى آورند، آنها عزت و سربلندى در نزد همه آزادگان جهان و جلب خشنودى و رضايت خدا را به هيچ مى انگارند بديهى است در چنان ارزيابى محدودى اين ايراد پاسخ ندارد.
اما اگر ديد خود را وسيعتر و افق فكر خود را بازتر كنيم و ارزشهاى واقعى را در نظر بگيريم آنگاه به عمق آيه پى خواهيم برد.
چه بسا شهيدانى كه اگر هزار سال زنده مى ماندند نمى توانستند به مقدار شهادتشان عقيده و مكتب خود را يارى دهند و قدرت نداشتند اين همه مفاهيم بزرگ انسانى را در دلها به يادگار بگذارند و هزاران انسان را با آخرين سخنان خود كه با خونشان مى نويسند به كارهاى بزرگ وادار كنند مانند امام حسين كه در ظاهر شكست خورد ولى در واقع پيروزى عظيمى بدست آورد و الگوى تمام آزادگان شد.(31)
دسته دوم آياتى است كه كد مى دهد و مواردى كه خداوند امداد نموده يادآورى مى نمايد مانند آيه زير.
لقد نصركم الله فى مواطين كثيره و يوم حنين اذ اعجبتكم كثرتكم فلم تغن عنكم شيئا و ضاقت عليكم الارض بما رحبت ثم وليتم مدبرين ...(32)
خداوند شما را در ميدان هاى زيادى يارى كرد (و بر دشمن پيروز شديد و در روز حنين (نيز يارى نمود) در آن هنگام كه فزونى جمعيتشان شما را به اعجاب آورده بود، ولى هيچ مشكلى را براى شما حل نكرد و زمين با همه وسعتش بر شما تنگ شد سپس پشت (به دشمن ) كرده فرار نموديد.
سپس خداوند ((سكينه )) خود را بر رسولش و بر مومنان نازل كرد و لشكرهايى فرستاد كه شما نمى ديديد و كافران را مجازات كرد.
نصر و يارى خداوند را در هر زمانى مى توان ديد. مانند - سقوط رژيم ستم شاهى - و پيروزى امام خمينى قدس سره ، سقوط دولت شوروى و شكست ماركسيسم ، شكست آمريكا و اسرائيل در لبنان ، شكست شوروى در افغانستان ، شكست ذلت بار رژيم خودكامه صدام حسين در عراق ، داستان هواپيماهاى آمريكايى در طبس . كارتر رئيس جمهور وقت آمريكا گفت شش ماه برنامه ريزى كرده بوديم براى حمله به ايران گويا سنگ هاى بيابانهاى طبس سربازان خدا شده بودند و عمليات ما را ناكام كردند.
دسته سوم آياتى است كه فايده امداد و نصر الهى را بيان مى كند.
ان ينصركم الله فلا غالب لكم و ان يخذلكم فمن ذالذى ينصركم من بعده و على الله فليتوكل المومنون (33)
اگر خداوند شما را يارى كند هيچ كس بر شما پيروز نخواهد شد و اگر دست از يارى بردارد كيست كه بعد از او شما را يارى كند و مومنان تنها بر خداوند بايد توكل كنند.
آيه فوق افراد با ايمان را ترغيب مى كند كه علاوه بر تهيه همه گونه وسايل ظاهرى به قدرت شكست ناپذير خدا تكيه كنند.
فرعون براى نابودى حضرت موسى همه گونه برنامه ريزى كرده بود وى به مقصود خود نرسيد و خداوند حضرت موسى را در خانه فرعون حفظ نمود - نمرود برنامه وسيعى را تدارك ديده بود براى از بين بردن حضرت ابراهيم ولى خداوند او را حفظ نمود.
دسته چهارم آياتى است كه حمايت و نصر الهى را مشروط مى كند به يارى رساندن مومنان و حمايت كردن از ارزشهاى الهى مى داند و مى فرمايد:
يا ايها الذين امنوا ان تنصر الله ينصركم و يثبت اقدامكم (34)
اى كسانى كه ايمان آورديد اگر خدا را يارى كنيد شما را يارى مى كند و گامهايتان را استوار مى دارد.
و در آيه ديگر مى فرمايد:
و لينصرن الله من ينصره (35)
خداوند كسانى را يارى مى كند، كه او را يارى كنند.
طبيعى است كه نصر و يارى خداوند از مومنان بى حساب و كتاب نيست . روى شايستگى ها و لياقت ها صورت مى گيرد آنها كه فرمان خدا را زير پا مى گذارند و از فراهم ساختن نيروهاى مادى و معنوى غفلت مى كنند هرگز مشمول يارى خداوند خداوند نخواهند شد.
دسته پنجم آياتى است كه به نوع امدادهاى الهى اشاره نموده است مانند آيات زير:
1- نزول فرشتگان براى ايجاد آرامش مومنان (36)
2- افكندن رعب و وحشت در دل هاى مشركان (37)
3- نزول باران (38)
رحمت الهى
يكى از سنت هاى الهى در دنيا فضل و رحمت به همگان است قرآن مى فرمايد:
قل كتب على نفسه الرحمه (39)
بگو خدا رحمت و بخشش را بر خود واجب و حتم كرده است .
و در آيه ديگر مى فرمايد:
و رحمتى وسعت كل شى ء فساكتبها للذين يتقون و يوتون الزكاه و الذين هم بايتنا يومنون (40)
و رحمتم همه چيز را فرا گرفته و آنرا براى آنها كه پرهيزكارند و زكات را مى پردازند و آنها كه به آيات ما ايمان مى آورند مقرر خواهم داشت .
شكى نيست كه كار خدا فراهم آوردن زمينه هاى رحمت است . او انسان را آفريد و به او عقل داد و انواع مواهب را در اختيارش گذارد و اين خود انسانها هستند كه بايد تصميم بگيرند و قابليت بهرمندى از رحمت بى پايان خداوند را در خود ايجاد كنند و شرائطى همچون تقوا و دادن زكاه و ايمان به مقدسات و... در خود فراهم نمايند چنين نيست كه دريافت رحمت هاى ويژه الهى بدون هيچگونه رنج و زحمتى باشد.
نقش فرشتگان در سبب سازى
سنت الهى بر اين است كه مشيت خود را از طريق اسباب پياده كند. يكى از اسباب الهى فرشتگان هستند. قرآن از آنان به عنوان مدبرات امرا(41) يا نموده كه به فرمان خدا امور جهان را تدبير مى كنند همچون جبرئيل كه ماموريت ارسال وحى و خبرهاى الهى را دارد.
ميكائيل كه مسئوليت تنظيم ارزاق و عمرها را به عهده دارد.
ازرائيل مسئوليت قبض روح جانداران است .
اسرافيل مسئول نفخ صور قيامت است .(42)
جمعى از ملائكه حافظ جان ها و اعمالند. قرآن مى فرمايد: و يرسل عليكم حفظه (43) حضرت على (عليه السلام ) در بيان مسئوليت هاى فرشتگان مى فرمايد: و منهم الحفظه لعباده (44) گروهى از آنان حافظ بندگان خدا هستند.
گروهى از آنها مسئوليت تقسيم ارزاقند - قرآن مى فرمايد: فالمقسمات امرا؛ سوگند بر فرشتگانى كه (روزى را) تقسيم مى كنند.(45)
قرآن در مساله قبض روح سه تعبير دارد: 1- خداوند قبض روح مى كند(46)
2- ملك الموت (ازرائيل ) قبض روح مى كند.
3- ملائكه قبض روح مى كنند(47) و جمع اين سه تعبير اين است كه خداوند به وسيله ازرائيل و او به كمك ملائكه جان انسان ها را مى گيرد و اين فرشتگان دو گونه اند گروهى مامور قبض ارواح كفار و مجرمانند قرآن مى فرمايد: و النازعات غرقا(48)كه به شدت و سختى جان آنها را مى گيرند و گروهى مسئول قبض روح مومنان هستند و با مدارا و نرمش جان آنها را مى گيرند(49)
فصل دوم : سبب سازى
زمينه هاى سبب سازى
سنت خداوند سبب ساز توجه به سنت هاى اوست و در چارچوب عمل به آن سنت ها خداوند عنايت و لطف بيشترى به بندگانش مى نمايد در اينجا به چند نمونه از عوامل و زمينه هاى سبب سازى خداوند اشاره مى شود.
توكل و اعتماد به خداوند
يكى از عوامل و زمينه هاى سبب سازى توكل به خداوند است .
در قرآن آيات فراوانى درباره توكل وجود دارد از جمله مى فرمايد:
و على الله فليتوكل المومنون (50)
افراد با ايمان بايد تنها بر خداوند توكل كنند.
و عليه فليتوكل المتوكلون (51)
و همه متوكلان بايد به او توكل كنند
و من يتوكل على الله و هو حسبه (52)
هر كسى بر خدا توكل كند خداوند كفايتش مى كند.
همان طور كه انسان معمولا در كارهاى دنيوى براى خود وكيل بر مى گزيند و بسيارى از كارهاى خود را به او واگذار مى كند تا آثار و نتايج درخشان و سودمندى به دست آورد. شايسته است بنده خدا نيز در همه امور به خداوند تكيه كند و او را وكيل خود قرار دهد. تا خواسته هايش بدون اضطراب و تشويش خاطر تامين گردد.
به عبارت ديگر، كسى كه در صدد است نيازهاى خويش را برطرف سازد سه راه در پيش دارد.
الف : به نيروى خويش اعتماد كند.
ب :به ديگران اعتماد كند و به يارى آنان چشم بدوزد.
ج : نقطه اتكاى خويش را خداوند قرار دهد و از غير او چشم بپوشد. كسى كه خداوند را به عنوان مالك و صاحب اختيار بشناسد ديگر، نيازى نمى بيند سراغ ديگرى برود و دست نياز به سوى او دراز كند.
رابطه توكل با ايمان حقيقى آنچنان است كه بدون ايمان ، توكل محقق نمى شود. در بيش از ده مورد از آيات ، توكل در كنار مساله ايمان مطرح شده و در همه اين موارد ايمان مقدم بر توكل آمده است ، زيرا انسان بايد ابتدا به خداوند شناخت پيدا كند تا به او ايمان آورد. آنگاه به او اعتماد نمايد.
مفهوم توكل
توكل از ماده ((وكاله )) به معناى سپردن كارها به خدا و اعتماد قلبى بر لطف او. يعنى انسان در پيمودن راه حق به خود تزلزل راه ندهد(53) و در فرهنگ اسلامى توكل اين است كه انسان خدا را تكيه گاه مطمئن خود قرار دهد(54) و همه امورش را به او واگذار نمايد خدايى كه از تمام نيازهاى او آگاه و نسبت به او مهربان است . در روايتى آمده است كه پيامبر صلى الله عليه و آله از جبرئيل درباره توكل بر خداوند سئوال كرد، جبرئيل در جواب گفت :
(توكل ) آگاهى به اين كه مخلوق ، زيان و نفعى نمى رساند و چيزى نمى بخشد و مانع چيزى نمى شود و نيز توكل در مايوس گشتن از خلق است . پس آنگاه كه بنده به چنين معرفتى رسيد، براى غير خدا كار نمى كند و به غير او نمى ترسد و طمع به غير خداوند ندارد اين معناى توكل بر خداوند است .(55)
نگارنده قاموس قرآن درباره معناى توكل به نكته جالبى اشاره مى كند او مى نويسد: هر كارى كه به وجود مى آيد و هر بهره اى كه از چيزى عايد انسان مى شود، مشروط به شرايطى است . حتى بدون اغراق ، تهيه يك لقمه نان ، بستگى به هماهنگى تمام اجزاى اين عالم دارد. تنظيم اين همه شرايط و مقدمات از عهده بشر خارج است و اگر خداوند آن شرايط و اسباب را فراهم نياورد، هيچ نفعى عايد انسان نخواهد شد و هيچ مقدمه اى به نتيجه نخواهد رسيد، پس خدا واقعا بر هر چيز وكيل است ، همه كس و همه چيز را كار ساز و مدبر خداست .
توكل و اسباب
جهانى كه ما در آن زندگى مى كنيم ، جهان اسباب و مسببات و علت و معلول است ، هر پديده اى را كه بنگريم علتى در وجودش دخالت دارد. هر حركت ، حادثه و معلولى محتاج به علتى مى باشد.
تمام حوادث و دگرگونى ها و پديده ها محتاج علتند و تا علت و عاملى در بوجود آمدن دخالت نداشته باشد موجود نمى شوند.
تمام اين علت و معلول ها به علت نخستين و تنها مبدا آفرينش يعنى خداى قادر متعال متصل هستند و اگر او نخواهد هيچ چيزى موجود نخواهد شد و هيچ علتى معلولى را ايجاد نخواهد نمود.
موجودات جهان آفرينش هر چه دارند از اوست . وجود و آثار ماه ، خورشيد، آسمان ، زمين ، دشت ، دريا و تمام موجودات ريز و درشت وابسته به اوست و هر چه دارند از حق تعالى گرفته اند.
اراده خداوند متعال بر اين تعلق گرفته است كه انسان نيازها و احتياجات خويش را از طريق همين اسباب و وسايل مادى تامين نمايد و ضمن علم و ايمان به اينكه ، تمام اين اسباب وابسته به حق تعالى هستند و از خود استقلالى ندارند، به آنها روى آورد و مقاصد خويش را از طريق آنها دنبال نمايد.
توكل امرى است قلبى و از قبيل رفتار خارجى نيست ، بنابراين توكل به اين نيست كه انسان تنها به عبادت و راز و نياز با خداوند مشغول گردد و دست از كسب و كار بردارد به آن اميد كه خداوند روزى او را فراهم مى سازد.
بى ترديد اين برداشت غلطى است كه هر كسى اين رويه را پيش گيرد، بيراهه رفته است و به معنا و مفهوم حقيقى توكل دست نيافته ؛ چنانكه در روايتى آمده است :
راى رسول الله صلى الله عليه و آله قوما يزرعون ، قال : من انتم ؟ قالوا نحن المتوكلون . قال : بل انتم المتكلون .(56)
پيامبر جمعى را ديدند كه به كشت و زرع نمى پردازند فرمودند: شما چه كسانى هستيد گفتند: ما از توكل كنندگانيم (و كار خاصى انجام نمى دهيم ) حضرت فرمود: شما سربار ديگران هستيد نه از متوكلين .
آرى كسانى كه شناختى از معارف الهى ندارند خيال مى كنند توكل به اين است كه انسان از وسايل و امكانات مادى استفاده نبرد.
انسانهاى تنبل و بى حال منتظر يك لقمه نانند تا بخورند و به همان قانعند و حال كار كردن ندارند.